جشنواره خاتم
Khatam Festival
مرور برچسب

جشنواره خاتم

پروانه های شیشه ای

در قصر حاكمِ شهر اتفاق عجيبي افتاده بود. آمال، پسر ده‌سالۀ حاكم ناپديد شده بود؛ اما كسي نمي‌دانست چرا؟ اين رازي بود كه هيچ‌كس به جز پدر و مادر آمال از آن خبر نداشت.

محمد تورات کارگردان

با دیدن عکسِ پشت جلدِ مجله و مصاحبۀ‌ نقش اول فیلمم، پرتاب شدم به روزهای سخت انتخاب بازیگر. یه سال از اون روزا می‌گذره. انتخاب یه بچه از بین دویست‌‌وبیست‌وخرُده‌ای…

بهای آدم ماندن

همه‌چیز عجیب است اینجا. خیلی عجیب. آن پایین را نمی‌دانم؛ اما این بالا، دونفر هستیم، که با عروسک پارچه‌ای که پشتش را داده به دیوار و کنارمان نشسته، می‌شویم سه‌نفر.

پیامبر رحمت

چطور می‌توانستی بی‌تفاوت باشی!؟ برایت سخت بود ولی وقتی صدای اذان را می‌شنیدی دیوانه می‌شدی! به‌سختی از جایت بلند شدی. دستت را بر شانه‌ام انداختی. دستانت می‌لرزید. با…

احمد احمد

آرام آرام شروع شد. ما داشتیم ذره ذره در خاطرات پدربزرگ فراموش می‌شدیم. مثل درخت پر برگی که در یک باد شبانه تمام برگ‌هایش فرومی‌ریزد و صبحگاه لخت و عور باز در جای خود…

این خانه پر از نام محمد است

مامان با شکم گنده‌اش تا برسد پایین پله‌ها، یک بار شاهنامه را مرور کرده‌ام. فکر می‌کنم به شاهنامه. به این که چرا توی شاهنامه پدر و پسر روبه‌روی همند. چرا حرفی از مادر…