قوانین و مقررات بشردوستانه در سیره پیامبراسلام

در سیره پیامبر گرامی اسلام(ص)، جنگ به عنوان آخرین راه حل و ابزاری که فقط در موارد خاص به کار می‌آید، مطرح بوده است. سیره نبوی، گواه این امر است که چون پیامبر(ص) به انسان به عنوان موجودی که ذاتاً از حقوقی برخوردار می‌باشد می‌نگریسته است، به دشمن خود نیز به دیده رحمت نگریسته و او را نیز همچون انسان‌های دیگر از چنین حقوقی بهره‌مند می‌داند. عملکرد ایشان با چنین فلسفه‌ای، منشأ پیدایش مجموعه‌ای از مقررات در حقوق اسلام شد که امروزه بدان «مقررات بشردوستانه در جنگ» می‌گویند.

33

بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم

قوانین و مقررات بشردوستانه در سیره پیامبراسلام

نویسنده: عباسعلی عظیمی شوشتری

منبع: حکومت اسلامی/ سال چهاردهم، شماره دوم، تابستان۸۸

چکیده

در سیره پیامبر گرامی اسلام(ص)، جنگ به عنوان آخرین راه حل و ابزاری که فقط در موارد خاص به کار می‌آید، مطرح بوده است. سیره نبوی، گواه این امر است که چون پیامبر(ص) به انسان به عنوان موجودی که ذاتاً از حقوقی برخوردار می‌باشد می‌نگریسته است، به دشمن خود نیز به دیده رحمت نگریسته و او را نیز همچون انسان‌های دیگر از چنین حقوقی بهره‌مند می‌داند. عملکرد ایشان با چنین فلسفه‌ای، منشأ پیدایش مجموعه‌ای از مقررات در حقوق اسلام شد که امروزه بدان «مقررات بشردوستانه در جنگ» می‌گویند.

در سیره پیامبر(ص)، قربانیان جنگی (زخمیان، بیماران و اسرا ) مورد حمایت قرار می‌گرفتند به گونه‌ای که اسرا از حقوقی به مراتب بیشتر از کنوانسیون ۱۲ اوت ۱۹۴۹ ژنو راجع به اسرا، برخوردار بودند.

همچنین به کارگیری روش‌های وحشیانه و سلاح‌های غیر متعارف جنگی، تخریب اماکن مسکونی، قطع درختان، کشتن حیوانات و ایجاد هرنوع تغییر زیست محیطی، مورد نهی پیامبر اسلامی(ص) قرار گرفته است.

مقدمه

در زندگی بشر، پدیده‌هایی وجود دارد که با وجود منفور بودنشان، به عنوان واقعیتی تلخ باید مورد توجه نظام‌های سیاسی و اجتماعی قرار گیرد. فقر، طلاق، جنگ و مانند آن‌ها خواسته یا ناخواسته، آثار سوء خود را بر روابط اجتماعی گذاشته و می‌گذارند. به همین دلیل، نظام حقوقی‌ای را می‌توان واقعگرا تلقی کرد که از یک سو برای کاهش آمار آنها تدبیری اندیشد و از سوی دیگر در صورت وقوع، آثار سوء این پدیده‌ها را به حداقل برساند. در همین راستا برای زمان جنگ، «مقررات بشردوستانه» به عنوان مقرراتی وضع شده است که بتوان با اجرای آن بخشی از آلام و خسارات جنگ – به ویژه بر مردم عادی و کسانی که نقشی در جنگ ندارند – را از بین برد.

نظام حقوقی اسلام نیز با درک این واقعیت، اولا:ً نه مانند مسیحیت چشم خود را بر روی جنگ بسته است و نه همچون یهود یک باره آن را بر کل روابط بین‌المللی خود حاکم نموده است؛ بلکه قرآن کریم، با تأکید بر کراهت داشتن طبیعت انسان از جنگ، آن را، تنها نسخه درمان برخی از دردهای اجتماع بشری می‌داند: «کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِتَالُ وَهُوَ کُرْهٌ لَّکُم…ْ» (بقره(۲): ۲۱۶). ثانیا:ً جنگ را مگر در حد ضرورت، جایز نمی‌داند. ثالثاً: برای کاهش آثار مخرب و تلفات ناشی از جنگ، مقررات مبسوطی وضع کرده است که اگر از مقرراتی که امروزه تحت عنوان «مقررات بشردوستانه در جنگ» معروف هستند، مترقیانه‌تر نباشد از آن‌ها کمتر نیست.

با این وصف – به دلایل مختلف – قضاوت‌های متفاوتی درباره اسلام، صورت می‌گیرد. برخی با اتکا به عملکرد سلاطین و خلفایی که به نام اسلام، جنگ‌هایی را به راه انداخته و احیاناً در خلال آن‌ها اصول انسانی و مقررات بشردوستانه اسلام را زیر پا گذارده‌اند، جاهلانه، دین اسلام را دین جنگ و خشونت نامیده‌اند. برخی نیز با تحریف بسیاری از وقایع تاریخی و نسبت دادن برخی اعمال ناشایست در جنگ‌ها به پیامبر عظیم‌الشأن اسلام(ص)، بر ایشان خرده می‌گرفتند که باید به طور دقیق، مورد بررسی و تأمل قرار گیرد. همچنین اسرائیلیاتی که در دین اسلام وارد شده و تحریفات متعددی که به عنوان مستندات تاریخ اسلام معرفی شده‌اند نیز این موضوع را تشدید کرده است.

بر این اساس، موضعگیری‌های متفاوتی، صورت گرفته است؛ مثلاً عده‌ای با تکیه بر نقل‌هایی که در پاره‌ای از موارد، صحت ندارد، اقدام به فضاسازی‌های گسترده‌ای علیه شخص پیامبر(ص) و دین مبین اسلام کرده‌اند. عملکرد رسانه‌های غربی که نمی‌توان نقش صهیونیسم جهانی را در حمایت از آن‌ها نادیده گرفت، گویای این ادعا است . آنها و به ویژه یهود با استناد به وقایعی همچون جنگ بنی‌قریظه، پیامبر رحمت(ص) را متهم به نسل کشی می‌نمایند.

برخی از مسلمین افراطی و جاهل نیز با استناد به همان حوادث بیان شده در بعضی از کتب تاریخی مجعول، خشونت‌هایی را که از خود بروز میدهند را عملاً به اسلام منتسب می‌کنند و خواسته یا ناخواسته به جوسازی‌های بعضی از دشمنان اسلام دامن می‌زنند.

در مقابل، برخی نیز که بعضاً از علاقه‌مندان به پیامبر اسلام(ص) هستند از روی دلسوزی به نفی خشونت در اسلام می‌پردازند و از زاویه‌ای دیگر به تحریف دین اسلام اقدام می‌کنند.

سؤال این است که پیامبر اسلام(ص) در برخورد با کفار و دشمنان اسلام و به عبارتی در جنگ‌ها چگونه رفتار می‌کردند؟ آیا جنگ را به عنوان اولین انتخاب خود برمی‌گزیدند یا جنگ در نزد آن حضرت آخرین راه چاره بوده است؟ آیا در جنگ، برای دشمنان خود نیز حقوقی قائل بودند یا مانند آنچه که در آن زمان مرسوم بود، همه را از دم تیغ می‌گذراندند و به صغیر و کبیر آن‌ها رحم نمی‌کردند و در این زمینه، برای خود حد و حدودی قائل نبودند؟

واقعیت این است که رفتار و گفتار نبی مکرم اسلام(ص)، گویای این است که اولاً: ایشان، زمانی به جنگ متوسل می‌شدند که هیچ راه دیگری باقی نمی‌ماند. حضرت، سیزده سال در مکه و دو سال نیز در مدینه، در برابر تمام فشارهای دشمنان تحمل نمود و دست به شمشیر نبرد و تنها زمانی که جز دفاع راه دیگری پیش رو نداشت به جنگ متوسل گردید.

ثانیاً: چون اولین هدف خود را از جنگ، نجات بشریت اعلام نموده بودند، با انسانی‌ترین روش با دشمن

برخورد می‌کردند، به گونه‌ای که روش و سیره ایشان در حال حاضر به عنوان مبنای اصلیِ مقررات بشردوستانه

در حقوق اسلام مطرح است. تاریخ گواهی صادق بر این موضوع است که پیامبر اکرم(ص) هیچ یک از

روش‌های غیر انسانی مرسوم در آن زمان را به کار نگرفت. به همین دلیل، بر اساس عملکرد ایشان مجموعه‌ای

جامع از قواعد بشردوستانه در کتب تاریخ و متون روایی و فقهی مضبوط است که ارائه آن‌ها به جهانیان، هم

سنگ بنایی برای تأسیس نهادهای حقوقی نوین در این زمینه است و هم غبارهای تحریف را از چهره منور و

مظلوم پیامبر اکرم(ص)، خواهد زدود.

ضرورت و اهمیت این تحقیق از آن رو است که در این فضای غبارآلود، باید با یک بررسی دقیق تاریخی و

همه جانبه، واقعیات را درباره وجود گرامی پیامبر اسلام(ص)، نمایان ساخت تا با تبیین منش و روش ایشان،

نشان داد که آنچه مبنای عمل افراطیون است، با سیره پیامبر اسلام(ص) به طور کامل در تضاد است.

در این تحقیق از سه روش تحلیل تاریخی، فقهی و حقوقی برای بیان مقررات بشردوستانه در تبیین سیره نبوی

استفاده شده است.

مفهوم قوان نی و مقررات بشردوستانه

هنگامی که سخن از «حقوق بشر»۱  سخن به میان می‌آید، منظور تنها مجموعه‌ای از «حقوق طبیعی» و ذاتی

انسان مانند، حیات، آزادی، حق تعیین سرنوشت و امثال آن‌ها که برای زندگی متناسب با شؤون انسانی،

ضرورت دارد، نیست؛ بلکه در مقابل این حقوق، تکالیف و وظایفی را نیز که هر انسان به دلیل انسان بودن در

رابطه خود با سایر انسان‌ها برعهده دارد، بیان می‌دارد. مجموعه این حقوق و تکالیف است که یک زندگی

اجتماعی شرافتمندانه و مبتنی بر فطرت را برای انسان رقم می‌زند. چنین حقوق و تکالیفی است که می‌تواند هم

بر روابط افراد در یک جامعه و هم بر روابط جوامع انسانی در سطح بین‌المللی – چه در زمان صلح و چه در

زمان جنگ – حاکم باشد.

مقررات بشردوستانه، به مجموعه حقوق و تکالیف لازم‌الاجرا در جنگ اطلاق می‌شود که نتیجه آن، کاهش

خسارات و آلام و مصیبت‌های وارده بر انسان‌هاست. هدف از این مقررات، حمایت از قربانیان جنگ و

محدودکردن به کارگیری تسلیحات و روش‌های جنگی است.۳

تاریخچه قوانین و مقررات بشردوستانه

«بارون. ی. توپ» طی یک سخنرانی در آکادمی حقوق بین‌الملل لاهه در سال ۱۹۲۶ میلادی عنوان نمود که منشأ حقوق بین‌الملل در زمینه جنگ، اصول اسلام بوده است که در زمان جنگ‌های صلیبی، توسط کلیسائیان به عنوان قوانین شوالیه‌گری معرفی شدند و به مرور زمان تبدیل به مقررات بشردوستانه در جنگ گردیدند. «کریستوفر ویرامانتری» نیز یکی دیگر از اندیشمندان غربی است که توانست شواهدی ارائه دهد که بیانگر تأثیر مقررات بشردوستانه اسلام بر «هوگو گروسیوس» است (فانر، ۱۳۸۶: ۴۳). از بین محققین اسلامی نیز باید از کسانی مانند «احمد رشید» مصری نام برد که در کتاب «اسلام و حقوق بین‌الملل» به طور گذرا به مقررات بشردوستانه در اسلام اشاره کرده است. «وهبه الزحیلی» نیز در کتاب معروف «آثار الحرب فی‌الفقه الاسلامی» به مقایسه فقهی و مقارنه‌ای مقررات بشردوستانه اسلام با حقوق بین‌الملل پرداخت. «مجید خدوری» از دیگر نویسندگانی است که در کتاب «جنگ و صلح در اسلام» به این موضوع پرداخته است. «عباسعلی عمید زنجانی» نیز در مجموعه با ارزش فقه سیاسی – به ویژه در جلد پنجم آن – مقررات بشردوستانه در اسلام را بررسی کرده است. همچنین نگارنده این مقاله نیز در کتاب «حقوق بین‌الملل اسلام» این دسته از مقررات را به طور کلی بیان داشته است. اما در هیچیک از این آثار، اختصاصاً سیره پیامبر اسلام(ص) در این زمینه مورد بررسی و تحقیق قرار نگرفته است. ازاین‌رو، با توجه به تهاجم همه جانبه دشمنان اسلام به پیامبر مکرم(ص) جای خالی چنین امری احساس می‌شود.

نگاه تطبیقی به مبانی مقررات بشردوستانه در اسلام و سایر مکاتب

۱ـ ادیان و مکاتب دیگر

حقوق و تکالیفی که هر نظام حقوقی مقرر می‌کند بر نوع نگرش بنیادین آن به انسان و جهان استوار است. مکتبی که در آن، گروه خاصی انسان تلقی شوند، دلیلی برای اعطای حقوق به سایرین نمی‌بیند ( تورات، باب چهاردهم: ۲۹۷). چنان‌که اصولاً از دیدگاه دین یهود، غیر یهودیان انسان نیستند؛ پس باید با آن‌ها پیمانی بسته نشود. (همان، باب هفتم:۲۸۴) و مالکیت آن‌ها احترامی ندارد (همان، باب یازدهم: ۲۹۲). همچنین آن‌ها در جنگ حقی برای غیر یهودیان قائل نیستند: «زنان، اطفال، چهارپایان و هرچه در شهر وجود دارد، همه غنیمت تو خواهند بود. از درخت زیتون دشمنانت که خداوند روزی تو قرار داده است، بخور و چنین کن در مورد همه شهرهای بسیار دور که از شهرهای این امم نیست و در شهرهای این مردم که خداوند به تو عطا کرده است، حتی یک نفر از آن‌ها را باقی مگذار» (همان، باب بیستم: ۳۰۵). «هرگاه به سوی شهری روان شدی و قصد جنگ با آن را داشتی، پس صلح را بر آنان عرضه کن. اگر صلح را پذیرا شدند و راه را بر تو گشودند، پس می‌توانی همه مردم موجود در آن را به بردگی و بندگی خویش گری و اگر با تو از در صلح در نیامده، به جنگ برخاستند، پس آن‌ها را محاصره کن و اگر خداوند آن‌ها را به دست تو از میان برداشت، همه مردان را از دم تیغ بگذران» (همان).

تعالیم مسیحیت بر خلاف یهود، بر محبت استقرار یافته است. یوحنای مقدس، انسان را حلقه ارتباط بین این جهان و جهان دیگر می‌دانست ( مولند، ۱۳۶۸: ۳۲). پس کشتن او را به هر دلیلی رد می‌کرد. در انجیل از عیسی(ع) نقل شده است که خطاب به پیروانش اعلام می‌دارد: «خوشا به حال صلح دهندگان؛ زیرا ایشان، فرزندان خدا خوانده خواهند شد. خوشا به حال کسانی که در نیکی، جفا می‌بینند؛ زیرا پادشاهی آسمان‌ها از آنِ ایشان است» (انجیل عیسی مسیح، ۲۰۰۵: ۱۲). شنیده‌اید که می‌گویند: چشم به عوض چشم و دندان به عوض دندان. اما من به شما می‌گویم به کسی که به تو بدی می‌کند، بدی نکن و اگر کسی بر گونه راست تو سیلی زد، گونه چپ خود را به طرف او برگردان» (همان: ۱۴ – ۱۵).

از نظر تئوری، چنین نگاهی، امکان هر نوع درگیری با متجاوزان را از بین برده، صبر و شکیبایی در مقابل همگان، حتی جباران و گردنکشان و کفار را توصیه می‌کند. تاریخ، نشان می‌دهد که مسیحیان هرگز علیه امپراتوری رم قیام نکردند و شکنجه‌ها و آزارهای آنان را به جان خریدند و صبر کردند و یا تقیه راپیشه خود ساختند تا این‌که در یک معامله بزرگ سیاسی در کنار امپراتور قرار گرفتند. از آن پس، اربابان کلیسا، روش دیگری را در پیش گرفتند که بسیار به مشی یهودیان شباهت داشت «آگوستین قدیس»، اعمال زور را از جانب خداوند، امکان پذیر دانست و آن را بلایی برای بندگان تعریف می‌کرد و بردگی و غلامی را نیز کیفری می‌دانست برای گناهکاران (رضی، بیتا: ۱۴۳۲).

«ریمون داجبل» کاهن کلیسای بزرگ «پوی»۴ درباره تسخیر بیت‌المقدس در جنگ‌های صلیبی می‌نویسد:

«مناظر تحسین برانگیزی به چشم می‌خورد… در کوچه‌ها، در حاشیه میادین شهر، توده‌های دست و سر و پا دیده می‌شود. مردم و سواران از هر طرف از میان اجساد در معبد و رواق، سواران پیش می‌تاختند؛ در حالی که خون تا زانوان اسب‌ها و لگامشان موج می‌زد. حکم خداوند، عادلانه و تحسین برانگیز است؛ زیرا که خواست در همین مکان، خون کسانی را که در کفرشان، مدت‌ها آستان او را ملوث کرده بودند، مجازات کند. از این مناظر الهی … در کلیسا و در تمام شهر، مردم احدیت را سپاس گفتند» (بوتول، ۱۳۵۵: ۱۲)

هنگامی که وحشیگری، تجاوز و کشتار، حکم خداوند تلقی گردد، مقدس و واجب نیز شمرده می‌شود و برای تقرب و کسب ثواب، باید بدان متوسل شد! مسیحیان روزی را که در آن، مسلمانان به دست صلیبیون، قتل عام شدند، «روز داوری خدا» نامیدند ( فوگل، ۱۳۸۰، ج۱: ۴۴۲). در چنین شرایطی از نگاه تئوریک، ضرورتی برای وضع مقررات بشردوستانه باقی نمی‌ماند.

در میان فلاسفه و سیاستمداران نیز تفاوت آرای زیادی در این زمینه به چشم می‌خورد.«نیچه»، «ترایچکه» و «ماکیاولی» به راحتی جنگ و کشتار را جزئی از طبیعت وحشی انسان، تلقی نموده و از لوازم سیاست دانسته‌اند (پازارگاد، ۱۳۵۹، ج۲: ۴۴۶). ارسطو چون نژاد هلنی را نژاد برتر می‌دانست، حق فطری آنان را در به بردگی گرفتن بربرها قطعی تلقی کرده، بربرها را طبیعتاً بنده محسوب کرد (باقری کبورق، ۱۳۷۰: ۲۸). «بینکر شوک» هلندی به طور رسمی، اعتقاد خود را مبنی بر قانونی که اجازه انهدام دشمن را به هر وسیله‌ای می‌دهد، اعلام کرد (نوس بام، ۱۳۳۷: ۲۲۶).

اما بسیاری از دانایان بشر، از شرق و غرب عالم، چنین اعمالی را مغایر حقوق فطری بشر می‌دانستند؛ مانند: «کنفوسیوس» و «گاندی» از چین و هند. «مزدک» از ایران باستان (رضایی، بیتا: ۳۹۷). مشرب فلسفی«جینیسم» در هند (کریشنان، ۱۳۶۷، ج۱: ۱۴۹). «تولستوی»، « ولتر»، «روسو»، «جان لاک » و برخ دیگر از فلاسفه اروپا نیز از این جمله‌اند. نفوذ آرای آنان بود که زمینه را برای شکل‌گیری و تدوین مقررات بشردوستانه در حقوق بین‌الملل فراهم ساخت.

  1. اسلام

از نگاه اسلام، موضوع کاملاً متفاوت است. این نگرش، حاوی مبانی ریز است:

الف– انسان برترین مخلوق خداوند است و از آن جهت که انسان است، ارزش دارد. قرآن کریم در این زمینه می‌فرماید: «وَلَقَدْ کَرَّمْنَا بَنِی آدَمَ وَحَمَلْنَاهُمْ فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَرَزَقْنَاهُم مِّنَ الطَّیِّبَاتِ وَفَضَّلْنَاهُمْ عَلَى کَثِیرٍ مِّمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِیلاً» (اسراء(۱۷): ۷۰)؛ فرزندان آدم را گرامی داشتیم و در خشکی و دریا حمل کردیم و از چیزهای پاکیزه، روزی کردیم و بر بسیاری از کسانی که آفریده‌ایم برتری بخشدیم.

ب– انسان از آنجا که برترین مخلوقات است، شئون و حقوقی ذاتی دارد که مهمترین آن‌ها برابری است. پیامبر گرامی اسلام(ص) میفرماید: «أَیُّهَا اَلنَّاسُ إِنَّ رَبَّکُمْ وَاحِدٌ وَ آدَمُ مِنْ تُرابٍ، إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اَللّهِ أَتْقاکُمْ. لِعَرَبِیٍّ عَلَى عَجَمِیٍّ فَضْل إِلاَّ بِالتَّقْوَى» (مجلسی، ۱۴۰۳، ج۷۳: ۳۵۰)؛ ای مردم ! خدای شما یکی است و پدر شما یکی است. همه فرزند آدمید و آدم از خاک است و هرکس از شما پرهیزگارتر است، پیش خدای شما بزرگوارتر است. برای عرب بر عجم (و بالعکس)جز به پرهیزگاری امتیازی نیست.

ج– حاکمان و فرمانروایان باید به دیده رحمت و مهربانی به ملت‌ها بنگرند. امام علی(ع) می‌فرماید: «َأَشْعِرْ قَلْبَکَ الرَّحْمَهَ لِلرَّعِیَّهِ، وَالْمحَبَّهَ لَهُمْ، وَاللُّطْفَ بِهِمْ، وَلاَ تَکُونَنَّ عَلَیْهِمْ سَبُعاً ضَارِیاً تَغْتَنِمُ أَکْلَهُمْ، فَإِنَّهُمْ صِنْفَانِ: إِمَّا أَخٌ لَکَ فِی الدِّینِ، أَوْ نَظِیرٌ لَکَ فِی الْخَلْقِ» (نهج البلاغه، نامه ۵۳ )؛ مهربانی کردن با مردم را برای دل خود پوششی گردان و با همه، دوست و مهربان باش و مبادا همچون جانوری وحشی خوردن آنان را غنیمت شماری؛ زیرا مردم دو دسته‌اند: دسته‌ای برادر دینی تو هستند و دسته‌ای دیگر در آفرینش با تو همانندند.

د– هدف اساسی از همه حرکت‌ها در اسلام، نجات انسان‌ها و رساندن آنان به کمال است،۵ نه کشتن و نابودی آن‌ها. پیامبر گرامی اسلام(ص) می‌فرماید: «یَا عَلِیُّ لاَ تُقَاتِلَنَّ أَحَداً حَتَّى تَدْعُوَهُ وَ اَیْمُ اَللَّهِ لَأَنْ یَهْدِیَ اَللَّهُ عَلَى یَدَیْکَ رَجُلاً خَیْرٌ لَکَ مِمَّا طَلَعَتْ عَلَیْهِ اَلشَّمْسُ وَ غَرَبَتْ؛ (کلینی، ۱۳۶۷ش، ج۵: ۲۸ )ای علی! هرگز با کسی جنگ نکن، مگر آن‌که ابتدا او را به اسلام دعوت کنی. به خدا سوگند اگر خداوند به دست تو فردی را هدایت کند، برای تو از همه آنچه که خورشید بر آن طلوع و غروب کند، بهتر است.

با توجه به آنچه که بیان شد، حتی جنگ هم زمانی مشروعیت دارد که در جهت هدایت انسان باشد. ازاین‌رو، توسل به جنگ به عنوان آخرین و تنهاترین راه حل مجاز است. در این صورت به طریق اولی ابزار و روش‌هایی هم که مورد استفاده قرار می‌گیرند، باید متناسب با تحقق چنین هدف بزرگی باشد و این مهم، زمانی محقق می‌شود که مقررات بشردوستانه کاملاً رعایت شوند. به همین دلیل، قرآن کریم به رفتار همراه با احسان در مقابل دشمن فرمان می‌دهد: «وَأَحْسِنُوا إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ» (بقره(۲): ۱۹۵). بنابراین، باید به حداقل خونریزی و خسارت بسنده و به مقتضای ضرورت اکتفا کرد (رشیدرضا، بیتا، ج۲: ۲۱۴)؛ زیرا «وَلَا تَعْتَدُوا إِنَّ اللَّهَ لَا یُحِبُّ الْمُعْتَدِینَ» (همان: ۱۹۰). بر مبنای چنین نگاه بنیادینی، اسلام مجموعه‌ای از مقررات بشردوستانه را با اهداف پیش گفته وضع کرده است و پیامبر اکرم(ص) بنیانگذار و مجری آن‌ها بوده است. در ادامه، این مقررات را در سیره پیامبر گرامی اسلام(ص) مورد بررسی قرار می‌دهیم.

۲-۱ـ تفکیک جنگجویان از مردم عادی در سیره نبوی

در هنگام جنگ، مردم کشورهای درگیر به دو دسته تقسیم می‌شوند. کسانی که توانایی جنگیدن را داشته و در جنگ نیز شرکت دارند و کسانی که به هر دلیلی در آن مشارکتی ندارند. دسته اخیر در حمایت خاص حقوق بین‌الملل قرار می‌گیرند. با این مقدمه به بررس سیره پیامبر(ص) در این زمینه می‌پردازیم:

پیامبر(ص) به طور کلی، تعرض به مردم عادی را ممنوع اعلام کرده بودند. امام صادق(ع) در این زمینه می‌فرمایند: «کانَ رَسُولُ‌اللهِ صَلّی‌اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ اِذا أرادَ أنْ یَبْعَثَ سَریَهً دَعاهُمْ فَاَجْلَسَهُمْ بَیْنَ یَدَیْهِ، ثُمَّ یَقُولُ: سیرُوا بِسْمِ‌اللهِ وَ بِاللهِ وَ فی سَبیلِ‌اللهِ وَ عَلی مِلَّهِ رَسُول‌اللهِ وَلا تَغُلّوا وَ لا تُمَثَّلوا وَلا تَغْدِروا، وَلا تَقْتُلوا شَیْخاً فانیاً وَ لا صَبیّاً وَ لا اِمْرَأهً؛ (عاملی، ۱۴۰۳ق، ج۱۵: ۵۹) هرگاه رسول خدا تصمیم می‌گرفتند کسانی را برای جنگ، اعزام کنند به آن‌ها می‌فرمودند: به نام خدا و برای خدا و بر اساس مشی و روش رسول خدا حرکت کنید؛ زیاده روی نکنید؛ کشتگان را مثله نکنید؛ غدر و نامردی نکنید و پیرمردان، کودکان و زنان را به قتل نرسانید.

در اینجا لازم است به چند نکته اشاره کنیم:

  1. در روایات دیگری، پیامبر اکرم(ص) سایر کسانی که از جنگ کناره گیری کرده‌اند را نیز مشمول حکم

این روایت دانسته‌اند.۶ برخی به استناد اینکه در روایت فوق صرفاً بر مصونیت زنان، پیران، اطفال و مجانین تأکید شده است، کشتن سایرین را مجاز می‌دانند (الزحیلی، ۱۴۱۲ق: ۴۹۸). به عبارت دیگر، حکم این روایت را در موارد ذکر شده، حصری دانسته و تسری آن را به سایرین نپذیرفته‌اند. دلایل آنان به شرح زیر است:

الف – اصل بر کشتن و قتل کفار است و مواردی را که رسول خدا(ص) بیان کرده‌اند، استثنا است. پس نسبت به سایرین باید به اصل رجوع کرد.

ب – آیه «فَإذَا انسَلَخَ الأَشْهُرُ الْحُرُمُ فَاقْتُلُواْ الْمُشْرِکِینَ حَیْثُ وَجَدتُّمُوهُمْ»(توبه(۹): ۵) بر این امر صراحت دارد که کفار را هرجا یافتید، بکشید.(همان)

به نظر می‌رسد طرفداران این نظر، تنها به ظاهر آیات و روایات توجه دارند و به سایر دلایل، شواهد و رفتارهای پیامبر(ص) کمتر توجه کرده‌اند. در پاسخ به موارد فوق باید گفت:

اولا:ً همانگونه که در ابتدا گفته شد، در اسلام اصل بر نجات انسان‌هاست، نه بر کشتن آن‌ها.

ثانیاً: اصل بر مقاتله و مبارزه با جنگاوران دشمن و کسانی است که علیه اسلام، شمشیر کشیده‌اند. قرآن کریم بر این موضوع تأکید می‌کند: «وَلَا تَعْتَدُوا إِنَّ اللَّهَ لَا یُحِبُّ الْمُعْتَدِینَ؛ (بقره(۲): ۱۹۰) و در راه خدا با کسانی که با شما می‌جنگند، بجنگید و زیاده روی نکنید که خدا تجاوزکاران را دوست ندارد.

دستور این آیه، جنگ با کسانی است که با مسلمین نبرد می‌کنند؛ یعنی افرادی از دشمن که در میدان جنگ می‌جنگند که منظور فقط لشگریان، نیروهای آماده جنگ و پشتیبانی کننده می‌باشد؛ اما شامل کسانی که دست به اسلحه نبرده و هرگز علیه مسلمین اقدامی نکرده‌اند نمی‌شود ( مطهری، ۱۳۶۱: ۲۷ – ۲۸).

ثالثا:ً آیه مورد استناد قائلین به نظر فوق را باید با توجه به آیات سوره‌های «بقره» و «محمد» تفسیرکرد. در این صورت یا باید قائل به نسخ آیات مذکور شویم۷ که قابل قبول نیست؛ زیرا مطلق ناسخ، مقید نمی‌شود، مگر اینکه بدان تصریح شده باشد یا اینکه آیه سوره توبه را حمل بر مقید (یعنی آیات سوره‌های «بقره» و «محمد») کنیم. در این صورت نیز کشتن کسانی که در جنگ دخالتی نداشته‌اند، مجاز نیست، حتی اگر مردانی باشند که قادر به جنگیدن بوده‌اند.

رابعا:ً از پیامبر اسلام(ص) نقل شده است که فرمود: «لا یُقاتِلُوا اِلاّ مَن قاتَلَهُم؛ (ابن کثیر، ۱۴۰۷ق، ج۴: ۲۹۷) یعنی مسلمانان، جز با کسانی که با آن‌ها می‌جنگند، جنگ نمی‌کنند.

  1. البته روایاتی نیز وجود دارند که مضمون آن‌ها این است که رسول گرامی اسلام(ص)، برخی زنان و

پیرمردانی که در جنگ شرکت می‌کردند را در عداد رزمندگان محسوب می‌نمودند،۸ مثل «درید بن صمه» پیرمرد را که در تهیه طرح و عملیات در جنگ حنین شرکت کرد و یا زنی از بنی قریظه را که با سنگ، یکی از رزمندگان را به شهادت رساند، رزمنده محسوب کردند ( ابن هشام، بیتا: ۱۷۹)

  1. پیامبر اسلام(ص) اماکن مسکونی و افراد غیر نظامی را هدف قرار نمی‌دادند. بنابراین سلاح‌های

آتش‌افکن را که منجر به ورود خسارت به آن‌ها می‌شد به کار نمی‌بردند. همچنین مسموم کردن آب شرب مردم را جایز نمی‌دانستند (عاملی، ۱۴۰۳ق،ج۱۵: ۶۱) اما هدف قرارندادن غیر نظامیان نیز دو استثنا دارد:

اول اینکه، دشمن در مناطق غیر نظامی مستقر شود و از آنجا به مسلمین ضربه وارد کند و هیچ راهی نیز برای فتح و سرکوبی دشمن جز با حمله به آن مناطق وجود نداشته باشد؛ اگر چه ممکن است از این طریق، به غیر نظامیان نیز آسیب برسد. به همین دلیل در نبرد طائف، پیامبر(ص) از منجنیق استفاده کرد. از این منجنیق‌ها برای فرو ریختن دیوار قلعه‌ها استفاده شد؛ زیرا از فراز این دیوارها روی سپاهیان پیامبر(ص)، آهن گداخته می‌ریختند (واقدی، ۱۳۶۲، ج۳: ۷۰۶ – ۷۰۷).

دوم اینکه، دشمن سپری انسانی از غیر نظامیان درست کرده باشد تا به این وسیله به رزمندگان اسلام ضربه وارد کند. در این صورت نیز با رعایت سه شرط، می‌توان دشمنی را که پشت سر آن‌ها پناه گرفته، حتی در صورت احتمال ورود آسیب به مردمی که سپر قرارگرفته‌اند، هدف قرار داد. این سه شرط عبارتند از:

  1. جنگ در شدیدترین زمان خود باشد ( نجفی، بیتا، ج۲:۱ ۷۴)؛
  2. افراد غیر نظامی هدف قرار نگیرند ( همان)؛
  3. فتح و پیروزی متوقف بر این امر باشد ( همان: ۷۵).

پس می‌توان نتیجه گرفت که اگر دشمن برای مصون ماندن از حملات مسلمانان، پایگاه موشکی یا توپخانه خود را در مناطق مسکونی مستقر کند، می‌توان آن را هدف قرار داد. حتی این اعتقاد وجود دارد که اگر امکانات خود را در محل استقرار اسرای مسلمان قرار دهد و یا آنان را سپر خود قرار دهد (همان: ۷۴) و رزمندگان مسلمان را هدف گیرد، با رعایت شرایط فوق، هدف قرار دادن آنان جایز است.

۲ـ۲ـ قربانیان جنگ

مقصود از قربانیان جنگ، کسانی هستند که در جنگ، اسیر، مجروح یا کشته می‌شوند.

الف ـ اسیران

تعریف و مصادیق اسیر در سیره نبوی و حقوق اسلام با تعریف و مصادیق آن در حقوق بین‌الملل تفاوت‌هایی دارد. در حقوق بین‌الملل، اسیر به کسی اطلاق می‌شود که در میدان جنگ دستگیر گردد؛ چه داوطلبانه تسلیم شود و چه به اجبار او را دستگیر کنند (روسو، ۱۳۶۹، ج۱: ۱۰۳). همچنین در حقوق بین‌الملل فرقی بین نیروهای نظامی، شبه نظامی، داوطلب، اعضای جنبش‌های آزادیبخش و مقاومت مردمی، خدمه کشتی‌های تجاری و هواپیماهای کشوری نیست. اما در حقوق اسلام: اولا:ً کسی که خود را تسلیم کند با شراط زیر اسیر محسوب نشده و آزاد می‌شود:

– در حین جنگ و قبل از معلوم شدن سرنوشت جنگ ( پیروزی مسلمین)خود را تسلیم نماید ( محقق حلی، ۱۴۰۳؛ ج۱: ۳۱۵)؛

– تقاضای امان نماید و امان او توسط رهبر مسلمین یا هر یک از مسلمانان با در نظرگرفتن مصالح اسلام و مسلمین، پذیرفته شود ( همان: ۳۱۴).

ثانیاً: کسانی که قبل از اسیرشدن، مسلمان شوند ( احمدی میانجی، ۱۴۱۱ق: ۲۳۹) در این زمینه میان افراد حاضر در جنگ، تفکیکی وجود ندارد و همه کسانی که در جنگ شرکت داشته‌اند، در صورت دستگیری، اسری محسوب می‌شوند. در ادامه، سیره پیامبر گرامی اسلام(ص) نسبت به اسرا را در موضوعات زیر بررسی می‌کنیم:

۱ـ رفتار انسانی با اسیران

همانگونه که در مباحث گذشته بیان شد از نظر اسلام، از آنجا که اسیر، انسان محسوب می‌شود، مستحق برخورداری از رفتار انسانی و حفظ شخصیت می‌باشد. پیامبر اسلام(ص) در این زمینه تأکیدات فراوانی دارند؛ در جنگ‌ها، مکرر می‌فرمودند: «با اسیران رفتار نیکو داشته باشید» (طبری، ۱۳۶۲، ج۳: ۹۷۸) و «به اسیران اکرام کنید و آن‌ها را در غذا بر خودتان مقدم دارید» (احمدی میانجی، ۱۴۱۱ق: ۲۱۱). بر اساس همین سفارشات پیامبر(ص)، مسلمین اذیت، آزار و توهین نسبت به اسرا روا نمی‌داشتند؛ حتی اگر مستحق اعدام بودند. پیامبر بزرگ اسلام(ص) آنان را مکلف ساختند ( طبری، ۱۳۶۲، ج۳: ۹۷۸) که کرامت انسانی اسیران را محترم شمارند و به آن‌ها ظلم نکنند؛ زیرا هدف، هدایت آنان است.

رسول خدا(ص) بلال را از عبوردادن اُسرا از میان اجساد و کشته‌ها که موجب آزار و اذیت و تأثر خاطر آن‌ها می‌شد، نهی کرد. ابن اسحاق روایت می‌کند که در جنگ خیبر، پس از فتح قلعه «قموص»۹ «صفیه» دختر «حی بن اخطب» از سران یهود – که توطئه‌های بسیاری علیه اسلام کرده بود ازجمله زمینه سازی نبرد خندق – را به همراه زنی دیگر از میان کشتگان یهود عبور داده، نزد پیامبر(ص) آوردند. آن‌ها از دیدن اجساد کشته‌شدگانِ خود به شدت متأثر شده بودند. زن همراه صفیه، صورت خود را زخمی و بر سر خود خاک ریخته بود. پیامبر(ص) از این حال بسیار ناراحت شدند و به بلال خطاب کردند: عاطفه‌ات کجا رفته است، آیا زنان را از بین اجساد مردانشان عبور می‌دهی؟ (ابن اثیر، بیتا: ۲۹۵).

۲ـ غذای اسیران

پیامبر اسلام(ص)، توصیه نموده بود که رزمندگان اسلام باید در غذاخوردن، اسیران را بر خود مقدم دارند. فردی به نام «ابو عزیز بن عمیر» در جنگ بدر به اسارت درآمد. وی علیرغم دشمنی زیادی که با مسلمین داشت، جریان اسارت خود را این‌گونه بیان می‌کند: «وقتی از بدر مرا به سوی مدینه می‌آوردند، همراه گروهی از انصار بودم و چون به غذا می‌نشستند، نان را به من می‌دادند و خودشان خرما می‌خوردند و این به سبب سفارشی بود که پیامبر(ص) درباره اسیران کرده بود. هرکس پاره نانی به دست می‌آورد، به من می‌داد و من شرمگین می‌شدم و به آنان پس می‌دادم و باز به من می‌دادند و دست به آن نمی‌زدند» (طبری، ۱۳۶۲، ج۳: ۹۷۸).

بر این اساس، فقها تأمین غذای اسیر به حد کافی را بر مسلمین واجب می‌دانند. (طوسی، ۱۴۱۰، ج۹: ۲۹۴).

۳ـ محل نگهداری اسیران

پیامبر(ص) در مدینه، پادگان نظامی خاصی برای استقرار طولانی مدت رزمندگان اسلام درنظر نگرفته بودند و محل مشخصی نیز برای نگهداری اسرا نداشتند. به همین دلیل اسیران را بین مسلمین تقسیم می‌کردند تا آن‌ها را در خانه خود نگهداری کنند. پیامبر(ص) می‌فرمودند که از آن‌ها خوب نگهداری شود و در موقع غذا خوردن بر مسلمین مقدم داشته شوند (ابن اثیر، بیتا، ج۱: ۱۴۷). تعدادی از اسیران را نیز روی صفه‌ای که خارج از مسجد قرار داشت و محلی برای سکونت آن دسته از مسلمانانی بود که جایی برای سکونت نداشتند، نگهداری می‌کردند ( الزحیلی، ۱۴۱۲ق: ۴۰۹ – ۴۱۰). گاهی نیز پیامبر(ص)، اسرا را در خانه خود نگه می‌داشت (همان).

به این ترتیب در عصر پیامبر(ص) اسیران جنگی در همان شرایطی به سر می‌بردند که عموم مسلمانان می‌زیستند و از نظر جسمی در سلامت کامل بودند (همان). نگهداری اسرا توسط مسلمین به این اعتبار بود که علاوه بر دولت اسلامی، آنان نیز ضامن سلامت اسیران بودند. «ابن ابی الحدید» در شرح نهج‌البلاغه می‌نویسد: «خالد بن هشام» و«امیه بن حذیفه» (دو تن از مشرکین مکه) در خانه «ام سلمه» و «سهیل بن عمرو» در خانه «سوده بنت زمعه» که از همسران پیامبر(ص) بودند، نگهداری می‌شدند (همان). پیامبر(ص) تأکید داشتند که نحوه نگهداری از اسرا نباید به گونه‌ای باشد که موجب اذیت و آزار آن‌ها شود. «بیهقی» حکایت می‌کند که در جنگ بدر، مسلمانان عباس (عموی پیامبر(ص)) را به اسارت گرفتند و دست و پای او را محکم بستند، به گونه‌ای که شب هنگام، صدای ناله او بلند شد. هنگامی که دریافتند پیامبر(ص) از این موضوع، ناراحت شده است، دست و پای او را باز کردند (همان). از این‌رو، این امر عمومیت پیدا کرد و به همین دلیل، برخی از اسرا، موفق به فرار شدند؛ مثلاً اسیری که در خانه عایشه نگهداری می‌شد، موفق به فرار شد (همان). بنابراین، مسلمین به حکم آیه ۴ سوره محمد(ص) مکلف شدند، دست‌ها و بازوان اسرا را ببندند.

۴ـ لباس اسیران

پیامبر(ص) اجازه نمی‌دادند اسیران را عریان کنند. به همین دلیل در جنگ بدر به اسرا لباس پوشاندند و حتی یپامبر(ص)، لباس خود را بر تن عباس کرد و در یکی دیگر از جنگ‌ها، لباس خویش را به نوه دختری «حاتم طائی» پوشاندند (همان: ۴۱۴).

۵ ـ پایان اسارت

رفتار پیامبر اسلام(ص) با اسرای جنگی را باید در راستای اهداف عالیه اسلام در هدایت جامعه بشری تحلیل

کرد. از این‌رو، وظیفه دولت اسلامی، راهنمایی و هدایت اسیران است. به همین دلیل، خداوند متعال به پیامبر

خود چنین امر می‌کند: «یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ قُلْ لِمَنْ فِی أَیْدِیکُمْ مِنَ الْأَسْرَى إِنْ یَعْلَمِ اللَّهُ فِی قُلُوبِکُمْ خَیْرًا یُؤْتِکُمْ خَیْرًا

مِمَّا أُخِذَ مِنْکُمْ وَیَغْفِرْ لَکُمْ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ، وَإِنْ یُرِیدُوا خِیَانَتَکَ فَقَدْ خَانُوا اللَّهَ مِنْ قَبْلُ فَأَمْکَنَ مِنْهُمْ وَاللَّهُ عَلِیمٌ

حَکِیمٌ؛ (انفال(۸): ۷۰ – ۷۱) ای یپامبر! به کسانی که در دست شما اسیرند، بگو: اگر خدا در دل‌های شما خیری

سراغ داشته باشد، بهتر از آنچه از شما گرفته شده به شما عطا می‌کند و بر شما ببخشاید و خدا آمرزنده و

مهربان است و اگر بخواهند به تو خیانت کنند، پیش از این هم به خدا خیانت کرده‌اند و [و خدا تو را] بر آن‌ها

مسلط ساخت و خداوند دانای حکیم است».

بنابراین، هرکس از آنان ایمان می‌آورد، خونش حرمت پیدا می‌کرد و هدف از تشریع جهاد و گرفتن اسیر نیز همین امر است. با توجه به آنچه گفته شد در صورتی که اسیر، ایمان نمی‌آورد، پایان اسارت او به یکی از طرق زیر انجام می‌گرفت:

اول- آزادی بدون قید و شرط

در این روش که فقها به «منّ» (منت‌نهادن) از آن یاد می‌کنند، پیامبر(ص) با توجه به مصالح اسلام و مسلمین، اسرا را بدون هیچ شرط و یا دریافت مالی، آزاد می‌فرمودند.

در جنگ بدر، برخی از اسرا را به همین شکل رها کردند ( الزحیلی، ۱۴۱۲ق: ۴۲۲). بسیاری از سران قرشی ، پس از فتح مکه، توسط پیامبر(ص) آزاد شدند. آن‌ها کسانی بودند که بیشترین آزار را بر ایشان روا داشتند و در سیزده سال حضور در مکه، هر دسیس‌های که توانستند کردند و در نهایت نیز برنامه ترور رسول خدا(ص) را ترتیب دادند. اما پامبر(ص) آن‌ها را آزاد کرد و به آن‌ها فرمود: «بروید که شما از آزادشدگان هستید» (ابن اثیر، بیتا: ۲۹۸).

هنگامی که ماه مبارک رمضان حلول می‌کرد، پیامبر(ص) دستور آزادی همه اسرا را صادر می‌کردند ( عاملی، ۱۴۰۳ق، ج۶: ۳۲۹ ) افرادی را نیز به دلیل دارابودن برخی صفات عالی و کمالات، آزاد می‌فرمودند (همان). ایشان هفتاد نفر از اسیران جنگ بدر را به شرط آن‌که هرکدام به ده نفر از مسلمین خواندن و نوشتن بیاموزند، آزاد نمودند ( ابن اسحاق، ۳۶۱: ۲۵۹).

دوم ـ دریافت فدیه۱۰

یکی از رایج‌ترین روش‌ها در آزادی اسیران، دریافت فدیه بود. در جنگ بدر، پیامبر اسلام(ص) بسیاری از اسرای قرشی را در مقابل دریافت فدیه آزاد کردند ( ابن اثیر، بیتا: ۱۴۸).۱۱

۶ ـ جنایتکاران جنگی

ممنوعیت کشتن اسیر، اصلی اساسی در اسلام است (علامه حلی، ۱۴۱۳ق، ج۱: ۴۴۸) به گونه‌ای که اگر کسی اقدام به قتل اسیر نماید به عنوان قاتل، مجازات می‌شود و بنا بر نظر برخی از فقها، قاتل باید دیه او را بپردازد (احمدی میانجی، ۱۴۱۱ق: ۲۳۴). پیامبر اسلام(ص) به صراحت فرمودند: «هرکس لااله الا االله بگوید، خود و اموالش مصونیت پیدا می‌کند (مجلسی، ۱۴۰۳ق،ج۶۸: ۳۴۳). پیامبر(ص) فقط دستور قتل کسانی را می‌دادند که مرتکب جرم یا جنایت جنگی شده یا محرز می‌شد که فردی از مسلمانان را کشته است؛ مثلاً «کنانه بن ابی‌الحقیق» را در جنگ خیبر در اختیار «محمد بن مسلمه» گذارد تا به قصاص برادر خود او را بکشد (ابن اثیر، بیتا: ۲۵۹)؛ هرچند این امر، عمومیت نداشت و بسیاری از چنین افرادی را نیز عفو می‌کردند.

همچنین پیامبر(ص)، سران کفر و الحاد همچون «حی بن اخطب» – که از عوامل اصلی بروز جنگ احزاب بود – و «کعب بن اسد» – رئیس قبیله «بنی‌قریظه» که عامل اصل خیانت به مسلمین و نقض پیمان بود – را اعدام کردند؛ هرچند در مواردی نیز، بنا به مصالحی از مجازات آن‌ها صرف نظر می‌فرمودند. همچنین افرادی که با توطئه‌های مختلف، خسارات فراوان مادی و معنوی به اسلام و مسلمین وارد می‌کردند نیز مجازات می‌شدند؛ مانند «عقبه بن ابی معیط»۱۲ و «نضر بن حارث»۱۳. همچنین افرادی هم که با استفاده از روش‌های فرهنگی و هنرمندانه و تأثیرگذار مانند شعر و سخنوری علیه اسلام تبلیغ کرده و مشرکان را برای حمله به مسلمین، تحریک می‌کردند نیز مجازات می‌شدند؛ مانند فردی به نام «اباعزه» که شاعر بود و با شعر خود کفار را تحریک می‌کرد.۱۴

حادثه «بنی‌قریظه»

سؤالی که اینجا مطرح می‌شود این است که اگر رفتار پیامبر(ص) چنین بوده است، پس حادثه «بنی‌قریظه» را چگونه باید تحلیل کرد؟ در این خصوص بحث‌های بسیاری صورت گرفته و مخالفین اسلام و مستشرقین نیز تبلیغات گسترده‌ای روی آن انجام داده و تلاش کرده‌اند تا با بهانه قراردادن آن، چهره تابناک رسول مکرم اسلام(ص) را به گونه‌ای که خود مایلند، جلوه دهند.

خلاصه واقعه این است که هنگام هجرت پیامبر(ص)، سه قبیله یهودی به نام «بنی‌نظیر»، «بنی‌قینقاع» و «بنی‌قریظه»۱۵ در مدینه به سر می‌بردند. آنان با پیامبر(ص)، قرارداد صلحی منعقد کردند و متعهد شدند که علیه مسلمین، هیچ اقدام خصمانه‌ای نکنند و در غیر این صورت، پیامبر(ص) حق خواهد داشت آن‌ها را به قتل رسانده، زنان و فرزندانشان را به اسارت بگیرد و اموالشان را مصادره کند (مجلسی، ۱۴۰۳، ج۹: ۱۱۱). ابتدا قبایل بنی‌نظیر و بنی‌قینقاع خیانت کردند، اما پیامبر(ص) مجازات‌های اجرایی یپمان را درباره آن‌ها به اجرا نگذاشت و صرفاً از مدینه اخراجشان کرد (ابن هشام، بیتا، ج۲: ۷۵ و ۱۴۲).

قبیله بنی‌قریظه در جنگ احزاب و در زمانی که مسلمین در شرایط بسیار سخت و سرنوشت سازی قرار داشتند، پیمان خود را شکست و با مشرکان متحد شد و از پشت به مدینه حمله‌ور شده، شرایط را بر پیامبر(ص) بسیار سخت کرد. با پایان نبرد احزاب، پیامبر(ص) مأموریت یافت که این قبیله را نیز مجازات کند. بنی‌قریظه پس از ۲۵ روز محاصره، تسلیم شد. قبیله «اوس» که هم پیمان آنان در دوران جاهلیت بود، از پیامبر(ص) تقاضا کرد همان رفتاری را که با دو قبیله پیشین داشتند با بنی‌قریظه نیز در پیش بیگیرند. پیامبر(ص) نیز «سعد بن معاذ» رئیس قبیله اوس را به عنوان حَکَم پیشنهاد کرد. هم اوسیان و هم یهود بنی‌قریظه از این پیشنهاد، استقبال کردند. آنگونه که در کتب تاریخی آمده است، سعد حکم می‌کند که همه مردان آنان کشته و زنان و کودکان آن‌ها به اسارت گرفته شوند. پیامبر(ص) نیز دستور دادند، مردان بنی‌قریظه را – که برخی ششصد، برخی هفتصد و برخی نهصد نفر ذکر کرده‌اند- در بازار مدینه گردن زده، زنان و کودکانشان را نیز به اسارت گیرند(همان: ۱۷۳ – ۱۷۹). آیه ۲۶ سوره احزاب نیز در خصوص این حادثه نازل گردید: «وَأَنْزَلَ الَّذِینَ ظَاهَرُوهُمْ مِنْ أَهْلِ الْکِتَابِ مِنْ صَیَاصِیهِمْ وَقَذَفَ فِی قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ فَرِیقًا تَقْتُلُونَ وَتَأْسِرُونَ فَرِیقًا؛ آن گروه از اهل کتاب که پشتیبان و کمک مشرکان بودند، خدا از حصار و سنگرشان فرود آورد و ترس از مسلمانان را در دل‌هایشان افکند تا که گروهی از آنان را به قتل می‌رساندید و گروهی را اسیر می‌کردید.

همان‌گونه که مشخص است، عملکردی که از پیامبر(ص) در این قضیه نقل می‌شود، هیچ شباهتی با سیره ایشان در قبل و بعد از این حادثه ندارد و حتی با صریحِ برخی از آیات قرآن در خصوص رفتار با اسیران مغایرت دارد، به ویژه آیه چهارم سوره محمد(ص). بنابراین، دو احتمال را می‌توان تصور کرد:

احتمال اول اینکه بپذیریم از نظر تاریخی، این حادثه با همین کیفیت واقع شده است، اما در بیان چرایی آن این‌گونه تحلیل شود که حادثه در شرایط به خصوصی رخ داده است و پیامبر(ص) چاره‌ای جز آن نداشت؛ زیرا پیروزی‌های بعدی و حفظ حکومت نوپای اسلامی در گرو چنین شدت عملی بود!

اما اوضاع و احوال زمان وقوع حادثه، چنین اضطراری را نشان نمی‌دهد. اگرچه از جانب بنی‌قریظه احساس خطر می‌شد، اما به‌گونه‌ای نبود که چنین شدت عملی لازم باشد؛ زیرا پیامبر(ص) در زمانی که قدرت نظامی و نفوذ کمتری داشت، با دو قبیله بنی‌نظیر و بنی‌قینقاع مدارا کرد، با وجود این‌که خطر یهود بسیار بیشتر بود.

تحلیل دیگر این است که بگوییم پیامبر(ص) می‌خواست به‌گونه‌ای، خیانتکاران را مجازات کند که درس عبرتی برای سایرین باشد تا بعدها جرأت چنین اقدامی را علیه پیامبر(ص) و جامعه اسلامی نداشته باشند!

این تحلیل را نیز نمی‌توان پذیرفت و اگر این حادثه، نسبت به هر یک از دو قبیله قبلی رخ می‌داد، استدلال قابل قبولی بود، اما در مورد بنی‌قریظه که آخرین قبیله یهودی ساکن در مدینه بود قابل پذیرش نیست و اساساً امکان بروز خیانتی مشابه آن وجود نداشت. بنابراین، به‌طور طبیعی تأثیری در آینده نداشت؛ همان‌طور که در عمل نیز مانع توطئه‌های بعدی یهود نشد.

تحلیل سوم در مورد احتمال اول این است که رسول خدا(ص) به منطوق قراردادی که با آنان داشت، عمل کرد. ازاین‌رو، عملی غیر حقوقی انجام نداده است. اما سیره پیامبر(ص) نشان می‌دهد که ایشان، حتی در مواردی که طبق قانون، حق شدت عمل داشت به مجازاتی کمتر از حادثه بنی‌قریظه نیز راضی نشدند. نمونه بارز آن، قضیه مثله شدن حضرت حمزه و خودداری پیامبر اسلام(ص) از مقابله به مثل و آزادکردن سران مکه – با علم و اطلاع از نفاق درونی آن‌ها و تأثیر نامیمونی که در آینده جهان اسلام داشتند – بود. این در حالی بود که پیامبر(ص) مطابق تمام معیارهای حقوقی، حق مجازات آنان را داشت، اما از آن‌ها گذشت کرد.

تصور دوم هم این است که داستان به این شکل که در کتب تاریخی بیان شده، نبوده و دچار تحریف و اغراق‌گویی شده است.

به نظر می‌رسد که این فرض از قوت بیشتری برخوردار است. دلایلی که احتمال تحریف را تقویت می‌کند به این شرح می‌باشد:

اولا:ً واقعیت این است که مورخین در نقل حوادث زمان پیامبر(ص) و ائمه(ع): دقت نظر و حساسیت‌هایی را که فقها در بررسی دقیق روایات از جهت صحت و سقم آن‌ها به کار می‌بندند، صورت نمی‌دهند. به عبارت دیگر در قطعی بودن آن کنکاش لازم صورت نمیگیرد. این حادثه نیز از آن جمله است. به همین دلیل، منبع حکم و فتوای هیچیک از فقها واقع نشده است، حال آن‌که در صورت صحت و اتقان می‌بایست به عنوان سیره پیامبر(ص)، مورد استناد آنان در موارد مشابه قرار می‌گرفت.

ثانیاً: نه تنها، کنکاش لازم صورت نگرفته است، بلکه توجهی به سلسله روات آن هم نشده است. ظاهراً این حادثه اولین بار توسط ابن اسحاق (متوفای سال ۱۵۱ق) نقل شده است؛ یعنی حدود ۱۴۰ سال پس از واقعه. منابع روایی او در این فاصله زمانی نیز نامعلوم هستند، پس قدر متیقن این است که روایت این حادثه از نظر سلسله روات، کاملاً ضعیف و غیر قابل اعتماد است. آنچه که تردیدها را افزایش می‌دهد، این است که حادثه‌ای در این سطح از اهمیت، علی‌القاعده می‌بایست از اخبار متواتر باشد؛ زیرا در منظر و مرئای عموم مردم واقع شده است. اما نه تنها چنین تواتری وجود ندارد، بلکه همان‌گونه که گفته شد، راویان آن هم نامعلوم هستند؛ به‌گونه‌ای که حتی کسانی مانند «ابن حجر عسقلانی» هم آن را باور نکرده‌اند (عسقلانی، بیتا، ج۴: ۴۵).

ثالثا:ً داستان‌هایی که در خصوص قضیه بنی‌قریظه نقل می‌شود، بسیار شبیه جریان محاصره اورشلیم در سال ۷۳ میلادی توسط رومیان است. مثلاً «یوسفوس» مورخ یهودی به نقل از «العیازر » روحانی بزرگ یهودیان، خطاب به آنان، همان پیشنهاداتی را بیان می‌کند که نقل می‌شود کعب بن اسد، بزرگ بنی‌قریظه به مردم خودش داد.۱۶ اگر این موضوع را در کنار این احتمال قوی قرار دهیم که یهودیان مدینه از نسل بازماندگان حادثه سال ۷۳ هستند، تردیدها باز هم تقویت می‌شوند و امکان داستان سازی را که یهود ید طولایی در آن دارند، تقویت می‌کند.

رابعا:ً اشکال عمده دیگر، آمار کشته شدگان است که از یک سو بسیار تفاوت دارند، کسی مانند «ابن شهرآشوب» تعداد مردان بنی‌قریظه را هفتصد نفر ذکر کرده که ۴۵۰ نفرشان در آن حادثه اعدام می‌شوند (عاملی، ۱۳۸۵، ج۱۲: ۱۱۸). برخی نیز اعدامیان را فقط ۴۰ نفر ذکر کرده‌اند (ابوعبید، بیتا: ۱۱۰). چنین تفاوتی، سندیت حادثه را به شدت مخدوش می‌کند. از سوی دیگر با شرایط جمعیتی آن زمان مدینه نیز سازگار نیست. اگر مردان جنگی بنی‌قریظه نهصد نفر بودند، جمعیت آنان حداقل چهار هزار نفر تخمین زده می‌شود. مگر جمعیت مدینه که شهری کویری بود، در آن زمان، چقدر بود که چهار هزار نفر آن متعلق به یک قبیله از یهود بنی‌قریظه باشند؟! این در حالی است که کل مردان جنگی مدینه، همراه پیامبر(ص) در جنگ احد، هزار نفر و در جنگ احزاب، سه هزار نفر بودند (که شامل مهاجرین و مسلمانانی که از جاهای دیگر خود را به پیامبر(ص) رسانده بودند نیز می‌شد (ابن اثیر، بیتا: ۱۶۹).

دلایل دیگر نیز وجود دارد؛ اما در این مقاله به همین می‌زان بسنده می‌کنیم.

هیچ بعید نیست که در این حادثه، پیامبر(ص) فقط سران آن‌ها را مجازات کرده باشد. به ویژه که مورخی مانند «ابن جوزی» حکم سعد را فقط شامل کسانی دانسته که نقش اساسی در جنگ و خیانت داشته‌اند (عاملی، ۱۳۸۵، ج۱۲: ۱۱۸). برخی از مورخین، مانند «زهری» نیز گفته‌اند: «در این روز، تعدادی مرد کشته شدند» (بلاذری، ۱۴۰۵: ۳۵ ) که نشانگر کم بودن تعداد اعدامیان است. آنچه که از قرآن کریم نیز بر می‌آید، بیش از این نیست. به هر حال، جا دارد تا این موضوع توسط مورخان و علمای اسلام، مجدداً مورد بازبینی و تحقیق قرار گیرد و با تیزبینی و دقت نظر ارزیابی و مطالعه شود تا حقیقت روشن گردد.

مسأله نسخ

نکته دیگری که در این‌جا باید به بررسی آن بپردازیم، این است که برخی بر این اعتقادند که با نزول سوره «توبه» به ویژه آیه پنجم آن، آن دسته از آیات (از جمله آیه چهارم سوره محمد) که دلالت بر امکان پذیرش فدیه و آزادی اسرا دارند، نسخ گردیده‌اند. بنابراین، به آیات مذکور و سیره نبوی در این زمینه نمی‌توان استناد کرد و باید همه اسرایی را که مسلمان نمی‌شوند به قتل رساند. پاسخ این است که::

اولا:ً نسخ باید با دلایل قاطع ثابت شود و در صورت تردید، پذیرفتنی نیست. اما در این‌جا چنین دلایل قاطعی وجود ندارد. نسخ در صورتی است که بین دو قاعده با حکم واحد، تعارض وجود داشته باشد. در حالی‌که بین آیه پنجم سوره توبه۱۷ و آیه چهارم سوره محمد۱۸، تعارضی وجود ندارد و بر عکس، جمع آن‌ها ممکن است؛ زیرا آیات سوره توبه بر کشتن مشرکینِ در حال جنگ با مسلمین دلالت دارد و صدر آیه چهارم سوره محمد، ناظر بر اذن جنگ تا زمان اسارت است و دلالت بر امکان آزاد کردن و یا پذیرش فدیه پس از آن دارد.

ثانیا:ً تعارض، زمانی منجر به نسخ می‌شود که هر دو حکم از نظر عموم و خصوص، وضعیت یکسانی داشته باشند. در حالی‌که آیه پنجم سوره توبه، مطلق و آیه چهارم سوره محمد مقید است و مطلق، ناسخ مقید نمی‌شود؛ بلکه به وسیله آن مقید می‌شود (طباطبایی، ۱۳۶۷، ج۱۸: ۳۴).

به هرحال بسیاری از مفسرین بر این اعتقادند که با وجود آیه چهارم سوره محمد، اسیر را پس از اسارت نمی‌توان کشت؛ بلکه فقط می‌توان او را آزاد کرد یا از او فدیه گرفت ( مکارم شیرازی، ۱۳۶۱، ج۲۱: ۳۹۹؛ احمدی میانجی، ۱۴۱۱: ۲۳۷).

۷ـ مبادله اسیران

پیامبر(ص) در جنگ بدر از روش مبادله اسرا نیز استفاده کردند. ایشان «عمر بن ابوسفیان» را با «سعدبن نعمان بن اکال» که از مسلمین بود، مبادله کرد (ابن اثیر، بیتا: ۲۱۲).

ب- مجروحین

پیامبر گرامی اسلام(ص)، آزاررساندن به مجروحان را ممنوع کرده بود و صراحتاً اعلام می‌فرمود که مبادا مجروحان را به حال خود رها کنید تا بمیرند. ضمن این‌که به مداوای آن‌ها نیز امر می‌کردند ( الزحیلی، ۱۴۱۲: ۴۷۷). از این‌رو، فقها نیز کشتن مجروحین را جایز نمی‌دانند ( محقق حلی، ۱۴۰۳، ج۹: ۲۰۷). برخی از فقها نیز معتقدند که اگر مجروح، قادر به راه رفتن نباشد، باید وی را آزاد کرد ( طوسی، ۱۴۱۰، ج۹: ۹۴) و به محل خود فرستاد ( نجفی، بیتا، ج۲۱: ۱۲۸). سایر مجروحین نیز اسیر می‌شوند و احکام اسرا درباره آن‌ها اجرا می‌شود (همان: ۱۲۹).

ج- کشته شدگان

در غزوه بدر، پیامبر(ص) اجساد دشمنان را جمع‌آوری کردند و هنگامی که قریش خواستار جسد «نوفل بن عبداالله بن مغیره» شد، پیامبر(ص) آن را تحویل داد و با وجود این‌که حاضر به پرداخت مبلغی در قبال آن بودند – و آن زمان نیز رسم بود – نپذیرفت (الزحیلی، ۱۴۱۲: ۴۹۰). در آن زمان، مرسوم بود که سرهای کشته شدگان را برای تضعیف روحیه دشمن در میدان کارزار می‌گرداندند، چنین عملکردی هرگز از پیامبر(ص) مشاهده نشد (همان). به همین دلیل فقها این عمل را صحیح نمی‌دانند (محقق حلی، ۱۴۰۳، ج۱: ۳۱۸). رسول گرامی اسلام(ص) در سفرها هرگاه به جسدی برمی‌خوردند، بدون این‌که معلوم باشد که مسلمان است یا غیر مسلمان، اقدام به دفن آن می‌کردند ( دارمی، ۱۳۹۸ق: ۴۷۳). ایشان می‌فرمودند: «إنَّ اللهَ کَتَبَ الإحسانَ عَلی کلِّ شیءٍ فَإذا قَتَلتُم فَأحسِنُوا القَتلِه (بیهقی، بیتا، ج۹: ۶۸)؛ خداوند احسان را در هر چیزی واجب شمرده است. پس هرگاه با دشمن جنگیدید با کشته شدگان رفتار نیکو داشته باشید.

همچنین می‌فرمودند: مثله (قطعه قطعه) کردن اجساد دشمن جایز نیست، حتی به وسیله سگ درنده (احمدی میانجی، ۴۱۱: ۳۴) بر این اساس، برخی از فقها دفن اجساد آن‌ها را واجب دانسته‌اند (مکی العاملی، ۱۳۶۹، ج۱: ۲۲۰). هر نوع هتک حرمت و قطع و انتقال اعضای بدن کشتگان دشمن در حقوق اسلام، ممنوع است (عمید زنجانی، ۱۳۸۵، ج۶: ۲۲۹).

ممنوعیت به کارگیری ابزار جنگی نامتعارف و وحشیانه

مقصود از وسایل وحشیانه، سلاح‌های غیر متعارفی است که کشتار بی رویه و غیر ضروری را به همراه دارد. به کارگیری این وسایل با توجه به اهداف جنگ در اسلام، ممنوع است. در زمان رسول مکرم اسلام(ص) اگرچه سلاح‌های کشتار جمعی در سطحی که امروزه موجود است وجود نداشت، اما ایشان از به کارگیری روش‌ها و تسلیحاتی که در همان زمان هم موجب کشتار غیر ضرور می‌شد، به طور جدی خودداری می‌کردند و با صراحت به کارگیری آن‌ها را ممنوع فرموده بودند ( عاملی، ۱۴۰۳، ج۱۵: ۶۲ ح۱).

پیامبر(ص)، فقط سلاح‌های متعارف و عادی زمان خود، مانند شمشیر، نیزه، تیر و کمان و منجنیق را به کار می‌بردند و از روش‌های زیر استفاده نمی‌کردند:

۱ـ آتش افکندن

این روش در زمان گذشته، عموماً توسط یونانیان و رومیان استفاده می‌شد، اما پیامبر اسلام(ص) هیچ‌گاه این روش را به کار نبردند ( همان، ح۲).

۲ـ القای سم

در این روش، سموم گیاهی را در آب آشامیدنی نهر آبی که از محل استقرار یا مناطق مسکونی دشمن می‌گذشت، می‌ریختند و موجب مسمومیت جمع زیادی می‌شدند. پیامبر(ص) هیچ‌گاه از این روش نیز استفاده نکردند؛ بلکه هرگونه القای سم در سرزمین‌های دشمن را نهی می‌فرمودند (کلینی، ۱۳۶۷ش، ج۵: ۲۸).

آنچه در دو مورد فوق مهم است، علت منع آن‌ها؛ یعنی کشتار غیر ضروری است، صرف نظر از نوع و وسعت آن. از این‌رو، آتش، خواه در اثر مواد محترقه‌ یا فعل و انفعالات رادیو اکتیویته باشد و سم در هر نوع آن، چه در شکل گاز و چه در شکل مایع باشد، چنانچه موجب مرگ و میر وسیع انسان‌ها شود، شامل ممنوعیت مورد نظر می‌شود.

۳ـ ابزار تغییردهنده وضعیت زیست محیطی

پیامبر(ص) تمامی روش‌ها و اقداماتی که موجب تغییرات زیست‌محیطی در منطقه می‌شد؛ مانند گشودن آب و یا ایجاد سیل مصنوعی، آتش زدن نخل‌ها و کشتزارها و درختان منطقه را ممنوع فرموده بودند (عاملی، ۱۴۰۳، ج۱۵: ۵۸ ح۲).

۴ـ غارت

غارت اموال شکست خوردگان از اعمال مرسوم در آن زمان بود، اما رسول گرامی اسلام(ص)، این اقدام را نیز مجاز نمی‌دانستند. از ایشان نقل می‌کنند که فرمود: «هرکس دست به غارت بزند از ما نیست» (الزحیلی، ۱۴۱۲: ۴۸۶).

۵ ـ کشتن حیوانات

طبق آنچه از سیره نبی مکرم اسلام(ص) مشاهده می‌شود، کشتن حیوانات اهلی دشمن مجاز نبوده است و آزاررساندن به آن‌ها و قطع دست و پای حیوانات اهلی، غیر انسانی تلقی می‌شده است (ابن قدامه، ۱۴۰۳، ج۲۰: ۵۰۱).

ممنوعیت استفاده از روش‌های ناجوانمردانه

غدر و نامردی، قرن‌ها است که مورد استفاده بسیاری از جنگاوران برای غافلگیری ناجوانمردانه قرار می‌گرفته و می‌گیرد. در این روشِ ناجوانمردانه، دشمن با تظاهر به صلح و ترک مخاصمه، طرف مقابل را فریب داده و با استفاده از اطمینانی که در او ایجاد کرده است، وی را غافلگیر کرده و به او حمله‌ور می‌شود.

پیامبر اسلام(ص) «غدر و نامردی» را به طور کلی منع کرده‌اند (عاملی، ۱۴۰۳، ج۱۵: ۵۸-۵۹، ح۲و۳). بر اساس روایتی از امام صادق(ع)، حتی یاری رساندن به کسانی که در صدد غدر و نامردی باشند نیز صحیح نیست؛ حتی اگر هر دو گروه از کفار باشند(همان: ۵۷، ح۱).

نتیجه گیری

از آنچه بیان شد این نتایج به دست می‌آید که:

  1. با توجه به نگاهی که اسلام به انسان و ارزش‌های او دارد، پیامبر گرامی اسلام(ص) جنگ را صرفاً

وسیله و ابزاری می‌دانستند که به کارگیری آن، به عنوان آخرین راه حل و فقط با هدف هدایت و نجات انسان‌ها، مشروع بود. بر همین اساس نیز تمام تلاش خود را به کار می‌بردند که منجر به کمترین خسارات و تلفات گردد.

  1. پیامبر گرامی اسلام(ص)، انسانی‌ترین روش‌ها را که تا کنون تاریخ بشر به خود دیده است، در جنگ‌ها

به کار می‌گرفتند و از هرگونه تعدی و افراط و تفریط به طور جدی خودداری می‌فرمودند و تمام تلاش خود را به کار می‌بردند تا حداقل خسارات به دشمن وارد آید؛ زیرا هدف اصلی ایشان هدایت انسان‌ها بود.

  1. از منظر تاریخی، باید سیره پیامبر اسلام(ص) با دقت تمام و نکته‌سنجی، مورد تجزیه و تحلیل قرارگیرد

تا حقایق این دوران نورانی تاریخ انسان، کاملاً روشن گردد.

یادداشت‌ها

Human Rights .1

Nuthral rights.2

Anna Segall, Punishing Violations of International Humanitarian Law at the.3

National Level, ICRC, p

  1. «Puy» یکی از اسقف نشین‌های پارس در گذشته بود.
  2. ر. ک: سوره بقره آیه ۲۰۵ و سوره ذاریات آیه ۵۶.
  3. به عنوان نمونه، ر.ک: وسائل الشیعه، ج ۱۵، کتاب الجهاد، باب ۱۸، ح ۱.
  4. مانند نظر برخی ازمفسرین (ر.ک: ابن متوج، الناسخ و المنسوخ، شرح سید عبدالجلیل حسین قاری:

۱۸۳.

  1. برای اطلاع بیشتر، ر.ک: شیخ حر عاملی، وسائل الشیعه، ج ۱۵، کتاب الجهاد.
  2. مستحکم‌ترین دژ یهود که توسط علی(ع) فتح شد.
  3. کلمه فدیه به معنای مبغلی است که برای بازپس‌گرفتن یک اسیر پرداخت می‌شود (ر.ک: لغت‌نامه

دهخدا.

  1. فدیه‌ای را که معمولاً برای آزادی می‌پرداختند از هزار درهم تا چهارهزار درهم بوده است (ر.ک: سید

هاشم رسولی محلاتی، زندگانی حضرت محمد: ۲۹۷)

  1. وی در مکه، مسلمین را بسیار آزار داده و بسیاری را به سخت‌ترین شکل ممکن، شکنجه کرده بود
  2. وی در جنگ بدر، پرچمدار کفار بود و پیامبر(ص) و مسلمین را بسیار آزار و اذیت کرده بود.
  3. وی در جنگ بدر اسیر شد، پیامبر(ص) او را آزاد کرد. اما به مکه رفت و اشعاری سرود و مشرکین را

به جنگ علیه پیامبر(ص) تحریص نمود. وی در جنگ احد دستگیر و با حکم پیامبر(ص) اعدام شد.

  1. اصل و نسب آن‌ها و این‌که از چه زمانی به شبه جزیره مهاجرت کرده‌اند، نامعلوم است. به احتمال زیاد،

آن‌ها از بازماندگان یهودیانی بودند که پس از فتح اورشلیم توسط رومیان در سال ۷۳ میلادی و قتل عام آنان به این منطقه، مهاجرت کرده باشند.

  1. برای اطلاع از این پیشنهادات، رجوع کنید به ابن هشام، السیره النبویه، ج۲: ۷۵ و ۱۴۲.
  2. «فَإِذَا انْسَلَخَ الْأَشْهُرُ الْحُرُمُ فَاقْتُلُوا الْمُشْرِکِینَ حَیْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ وَخُذُوهُمْ وَاحْصُرُوهُمْ وَاقْعُدُوا لَهُمْ کُلَّ

مَرْصَدٍ فَإِنْ تَابُوا وَأَقَامُوا الصَّلَاهَ وَآتَوُا الزَّکَاهَ فَخَلُّوا سَبِیلَهُمْ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ» (توبه(۹): ۵).

  1. «فَإِذَا لَقِیتُمُ الَّذِینَ کَفَرُوا فَضَرْبَ الرِّقَابِ حَتَّى إِذَا أَثْخَنْتُمُوهُمْ فَشُدُّوا الْوَثَاقَ فَإِمَّا مَنًّا بَعْدُ وَإِمَّا فِدَاءً حَتَّى

تَضَعَ الْحَرْبُ أَوْزَارَهَا ذَلِکَ وَلَوْ یَشَاءُ اللَّهُ لَانْتَصَرَ مِنْهُمْ وَلَکِنْ لِیَبْلُوَ بَعْضَکُمْ بِبَعْضٍ وَالَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَلَنْ یُضِلَّ أَعْمَالَهُمْ» (محمد(۴۷): ۴).

منابع و مآخذ

  1. قرآن کریم.
  2. نهج‌البلاغه، ترجمه سیدجعفر شهیدی، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چ۸ ، ۱۳۷۴. ۱۴۱۰.
  3. ابن اثیر، عزالدین، کامل تاریخ بزرگ اسلام و ایران، ترجمه عباس خلیلی، شرکت سهامی چاپ و

انتشار کتب ایران، بیتا.

  1. ابن اسحاق، تاریخ پیامبر اسلام، ترجمه محمدابراهیم آیتی، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، ۱۳۶۱.
  2. ابن هشام، السیره النبویه، سیدهاشم رسولی محلاتی، تهران، کتابفروشی اسلامیه، بیتا.
  3. ابن‌قدامه، موفق الدین و شمس الدین، المغنی، بیروت دارالکتاب العربی، ۱۴۰۳.
  4. ابن‌کثیر، ابوالفداء الحافظ، البدایه والنهایه، بیروت، دارالکتاب العلمیه، ۱۴۰۷.
  5. ابن‌متوج، الناسخ والمنسوخ، شرح سیدعبدالجلیل حسین قاری، تهران، انتشارات کتابفروشی محمدی،

۱۳۴۴.

  1. ابوعبید، الاموال، تصحیح محمد حامد الفقیه، بیتا، بیجا.
  2. احمدی میانجی، علی، الاسیر فی الاسلام، قم، مؤسسه النشر الاسلامی، ۱۴۱۱.
  3. الزحیلی، وهبه، آثارالحرب فی الفقه السلامی، دمشق، دارالفکر، چ۴، ۱۴۱۲.
  4. انجیل عیسی مسیح، هزاره نو، انتشارات ایلام، قطع جیبی، ۲۰۰۵.
  5. باقری کبورق، علی، کلیات مبانی و استراتژی جنگ، مرکز نشر بین‌الملل، ۱۳۷۰.
  6. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، بیروت، دارالکتاب العلمیه، ۱۴۰۵.
  7. بوتول، گستون، پولمولوژی جامعهشناسی جنگ، ترجمه فریدون سرمد، تهران، انتشارات دانشگاه

ملی، ۱۳۵۵.

  1. بیهقی، الحافظ ابی بکر، السنن الکبیر، بیروت، دارالمعرف. بیتا.
  2. پازارگاد، بهاءالدین، تاریخ فلسفه سیاسی، تهران، انتشارات زوار، ۱۳۵۹.
  3. تورات(عهد عتیق)، بیتا، بیجا.
  4. حلی، حسن بن یوسف(علامه)، قواعدالاحکام، قم، مؤسسه النشرالاسلامی، ۱۴۱۳.
  5. دارمی، ابی محمد، سنن دارمی، قاهره، دارالفکر،۱۳۹۸.
  6. ذهبی، احمد بن عثمان، تاریخ الاسلام، بیروت، دارالکتاب العربی ۱۴۰۷.
  7. رشیدرضا، تفسیرالمنار، دارالمعرفه للطباعه والنشر، بیروت، چ۲، بیتا.
  8. رضایی، عبدالعظیم، اصل و نسب و دین ایرانیان، انتشارات موج، بیتا.
  9. رضی، هاشم، تاریخ ادیان، تهران، انتشارات کاوه، بیتا.
  10. روسو، شارل، حقوق مخاصمات مسلحانه، ترجمه سیدعلی هنجنی، تهران، دفتر خدمات حقوقی

بین‌المللی، ۱۳۶۹.

  1. طباطبایی، سیدمحمدحسین، المیزان، سیدمحمدباقر موسوی همدانی، قم، انتشارات اسلامی، ۱۳۶۷.
  2. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ترجمه ابوالقاسم پاینده، انتشارات اساطیر، چ۲، ۱۳۶۲.
  3. طوسی، ابی‌جعفر، النهایه، موسوعه الینابیع الفقهیه، مؤسسه الفقه الشیعه، بیروت، الدارالاسلامیه.
  4. عاملی، سید جعفرمرتضی، الصحیح من سیره النبی الاعظم، قم، انتشارات دارالحدیث، ۱۳۸۵.
  5. عاملی، شیخ حر، وسائل الشیعه، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چ۵، ۱۴۰۳.
  6. عسقلانی، ابن‌حجر، تهذیب التهذیب، بیروت، دار احیاء التراث العربی، بیتا.
  7. عمید زنجانی، عباسعلی، فقه سیاسی، تهران، امیرکبیر، ۱۳۸۵.
  8. فانر، تونی، حقوق بین الملل بشردوستانه: توسعه مفاهیم، مجموعه مقالات همایش اسلام و حقوق

بین‌المللی بشردوستانه، هلال احمر جمهوری اسلامی ایران، ۱۳۸۶.

  1. فوگل، اشپیگل، تمدن مغرب زمین، ترجمه محمدحسین آریان، تهران، انتشارات امیرکبیر، ۱۳۸۰.
  2. کریشنان، سروپالی، تاریخ فلسفه شرق و غرب، ترجمه خسرو جهانداری، تهران، انتشارات و آموزش

انقلاب اسلامی، ۱۳۶۷.

  1. کلینی، الکافی، تصحیح و تعلیق علی اکبر غفاری، تهران، دارالکتب الاسلامیه، چ۳، ۱۳۶۷ش.
  2. کلینی، الروضه من الکافی، ترجمه و شرح سیدهاشم رسولی محلاتی، انتشارات علمیه اسلامی، بیتا،

بیجا.

  1. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، بیروت، دار احیاءالتراث العربی، ۱۴۰۳.
  2. محقق حلی، شرائع الاسلام، بیروت، دارالاضواء، چ۲، ۱۴۰۳.
  3. مطهری، مرتضی، جهاد، قم، دفتر انتشارات اسلامی، ۱۳۶۱.
  4. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، تهران، دارالکتاب الاسلامیه، ۱۳۶۱.
  5. مکی العاملی، محمد بن جمال الدین(شهید ثانی)، الروضه البهیه فی شرح لمعه الدمشقیه، قم،

چاپخانه علمیه، چ۲، ۱۳۶۹.

  1. مولند، ایتار، جهان مسیحیت، ترجمه محمدباقر انصاری و مسیح مهاجری، تهران، امیرکبیر، ۱۳۶۸.
ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.