سیره مدیریتی پیامبر(ص) در مواجهه با اهل کتاب

مدیریت، از مهم‌ترین اصول در زندگی فردی و اجتماعی است؛ چرا که مدیریت صحیح و کارآمد موجبات شکوفایی استعدادها و سرمایه‌های مادی، معنوی و انسانی را مهیا کرده و به موازات آن رشد، تکامل و توسعه همه جانبه به جریان خواهد افتاد.

در آموزه‌های دینی نیز به این اصل مهم توجه و تأکید شده است. چه در آیات قرآن و چه در روایات با معرفی الگوهایی به شرایط مدیریت صحیح اشاره شده است، تا کسانی که می‌خواهند مدیریت جامعه را بر عهده بگیرند، ضمن برخورداری از آن شرایط، از الگوهای الهی پیروی نمایند. در این پژوهش تلاش براین است تا به سیره مدیریتی پیامبر(ص) در مواجهه با اهل کتاب بپردازیم، انسانی که آخرین هدایت کننده بشر به سوی سعادت و حاصل آخرین پیام رهایی انسان از تاریکی‌ها به سوی روشنایی مطلق است.

42

بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم

سیره مدیریتی پیامبر(ص) در مواجهه با اهل کتاب

نویسندگان: دکتر سیداحمدمیریان[۱] دکتر عین الله مظلومی[۲] بنفشه مفیدی[۳]

منبع: فصلنامه علمی- پژوهشی تحقیقات مدیریت آموزشی- سال دوم- شماره دوم – زمستان ۸۹

چکیده

مدیریت، از مهم‌ترین اصول در زندگی فردی و اجتماعی است؛ چرا که مدیریت صحیح و کارآمد موجبات شکوفایی استعدادها و سرمایه‌های مادی، معنوی و انسانی را مهیا کرده و به موازات آن رشد، تکامل و توسعه همه جانبه به جریان خواهد افتاد.

در آموزه‌های دینی نیز به این اصل مهم توجه و تأکید شده است. چه در آیات قرآن و چه در روایات با معرفی الگوهایی به شرایط مدیریت صحیح اشاره شده است، تا کسانی که می‌خواهند مدیریت جامعه را بر عهده بگیرند، ضمن برخورداری از آن شرایط، از الگوهای الهی پیروی نمایند. در این پژوهش تلاش براین است تا به سیره مدیریتی پیامبر(ص) در مواجهه با اهل کتاب بپردازیم، انسانی که آخرین هدایت کننده بشر به سوی سعادت و حاصل آخرین پیام رهایی انسان از تاریکی‌ها به سوی روشنایی مطلق است.

 

مقدمه

خداوند در میان انسان‌ها، پیامبران را به عنوان اسوه و تجسم عینی دین انتخاب کرده که از مهم‌ترین ویژگی آنان، بشر بودن آنان است تا بین آن‌ها و پیروانشان پیوستگی و ارتباط عمیقی برقرار شود، لذا از آن جایی که اسلام دینی جامع بوده و به تمام ابعاد زندگی اعم از مادی، معنوی و فردی، اجتماعی و جسمی، روحی، دنیوی، اخروی، عقلی، عاطفی و احساسی انسان توجه تام نموده است، الگوهایی که معرفی می‌کند، باید از جامعیت برخوردار باشند و در رفتار، بینش، منش، عقیده و برخورد از جنبه فردی و اجتماعی و دیگر جنبه‌ها دارای امتیاز

و کمال باشند، تا بتوانند انسان‌های طالب کمال را جذب و هدایت کنند. از این رو، شناخت اسلوب رفتاری وسیره نظری وعملی پیامبر(ص)، یکی از مهم‌ترین وظایف و مسئولیت‌های دینی وفرهنگی مسلمانان است؛ چرا که قرآن کریم شخصیت ممتاز آن حضرت را به عنوان الگوی همیشگیِ ابنای بشر معرفی کرده است :«لقد کان لکم فی رسول االله اسوه حسنه» (احزاب /۲۱) که می‌توان از کنش‌ها و واکنش‌های آن حضرت(ص) اصول و قواعدی کارآمد و روزآمد را به تصویر کشید.

در راستای این باور و اعتقاد، در این پژوهش به سیره مدیریتی آن حضرت در مواجهه با اهل کتاب اشاره شده که به جرأت می‌توان گفت این بخش از سیره شخصیتی آن حضرت کاربردی‌ترین بخش سیره بوده و شناسایی و به کارگیری آن می‌تواند تأثیرات بسزایی را در جامعه امروزی و فردای ما داشته باشد.

 

مفهوم شناسی سیره، مدیریت، اهل کتاب

سیره

این واژه در زبان عربی از ماده «سیر» گرفته شده، به معنای حرکت و راه رفتن، طریقه و روش که ممکن است نیکو باشد و یا قبیح (ابن منظور، ۱۴۰۸ ،ج ۴ ،ص ۳۹۰). مفردات نیز براین باور است که سیره، حالت و روشی است که در انسان و سایر جانداران نهاده شده، شأن و وجودشان برآن قرار دارد؛ خواه غریزی باشد و خواه اکتسابی (راغب اصفهانی،۱۳۶۲، ۳۹۶)، و در اصطلاح به شناخت اصول و روش‌هایی گفته می‌شود که یک فرد در رفتار و کردار خود دارد و به اصول پایداری گفته می‌شود که تعیین کننده سبک رفتار در حوزه‌ای معین می‌باشد. این اصول تابع احساسات و عواطف فرد نیست که با تغییر موقعیت‌ها تغییر کند؛ بلکه در اوج قدرت همان است که در مظلومیت ومحرومیت بوده است.

این اصول با زور و زر و تزویر و موقعیت‌های اجتماعی و اقتصادی و وضع طبقاتی تغییر نمی‌کند. نهایت این که سیره‌ها اصولی پا برجا ثبات و مستحکم دارند. (دلشاد تهرانی، ۱۳۸۳، صص ۵۳-۴۹).

 

مدیریت

از زمانی که بشر پای بر عرصه کره خاکی نهاد و زندگی اجتماعی را آغاز کرد، اندیشه مدیریت و سرپرستی همان مجموعه کوچک را در ذهن خود پروراند. پرواضح است که مدیریت صرفاً محدود به اداره امور مالی نیست، بلکه در امور مذهبی و الهی نیز از ضرورت بالایی برخوردار است. خداوند منّان مدیرانی چون انبیا را جهت هدایت مردم مبعوث به رسالت کرد که در مدیریت اجتماع نیز از موفّقیت‌های چشمگیری برخوردار بودند.

حضرت علی(ع) در ضرورت مدیریت می‌فرماید: «مردم از امیر حاکم ناگزیرند، چه خوب و چه بد» (نهج البلاغه، خطبه ۴۰).

در تعریف مدیریت اسلامی چنین آمده است: «مدیریتی که زمینه رشد انسان به سوی االله (إِلَى اللَّهِ الْمَصِیرُ) را فراهم نماید و مطابق کتاب و سنت و سیره و روش پیامبر(ص) و امامان معصوم(ع) و علوم و فنون و تجارت بشری، برای رسیدن به اهداف یک نظام در ابعاد مختلف را، همانند یک محور و قطب عمل کند، مدیریت اسلامی گویند.» (اقتداری، ۱۳۸۸ ،۶۱).

لذا ضرورت مدیریت در زندگی اجتماعی، از بدیهیات اسـت و هیچ نیازی به استدلال و برهان ندارد؛ زیرا زندگی اجتماعی حتّی در مجموعه‌ای بسیار اندک و کوچک، بدون داشتن مدیر و سازمان‌دهی خاص، سامان نیافته و به سرعت از هم پاشیده و متلاشی خواهد شد، لذا همزمان با آغاز زندگی اجتماعی، انسان به نقش مهم مدیریت و رهبری، پی برد و از همان آغاز، هر اجتماعی – هر چند کوچک- برای خود مدیر و رهبری جهت هدایت اجتماعشان، برمی‌گزیند (حیدری، ۱۳۸۸ ،۱۱).

 

اهل کتاب

اهل کتاب اصطلاحی است قرآنی و منظور از آن پیروان مذاهب و ادیانی است که پیامبر آنان دارای کتاب بوده است که از سوی خداوند برای هدایت انسان‌ها به او وحی شده باشد.

این اصطلاح در قرآن بسیار به کار رفته است و علاوه بر اصطلاح اهل کتاب (آل عمران، ۱۰۵) تعبیر «الَّذِینَ آتَیْنَاهُمُ الْکِتَابَ» (انعام، ۲۰)، «الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ» (آل عمران، ۱۹)، «الَّذِینَ أُوتُوا نَصِیبًا مِنَ الْکِتَابِ» (نساء، ۴۴) نیز به همین معنا است.

 

اصول مدیریتی پیامبر(ص)در برخورد با اهل کتاب

انسان‌ها با تمامی اختلافات نژادی و جغرافیایی که از نظر فرهنگ، زبان، … دارند، همگی از یک اصل و حقیقت نشأت گرفته‌اند، از حقوق یکسانی برخوردار هستند و تمایزی نسبت به یکدیگر ندارند؛ مگر در کسب فضیلت «یَا أَیُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّکُمُ الَّذِی خَلَقَکُمْ مِنْ نَفْسٍ وَاحِدَهٍ وَخَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا…» (نساء، ۱). با توجه به تعبیر «الناس» روشن می‌شود که مراد از آن اعم از مسلمان و غیر مسلمان است و پیامبر(ص) نیز با تأسی از آیات قرآن در سیره مدیریتی خود بر اجرای آن تأکید فراوان داشتند.

در این مقال به مهم‌ترین اصولی که پیامبر اکرم(ص) در مواجهه با اهل کتاب به کار می‌بردند اشاره می‌شود:

 

اصل رأفت و رحمت

ذکر این نکته ضروری است که تألیف کتاب تدوین بر مبنای رأفت و رحمت طراحی و برنامه‌ریزی شده است و بر همین اساس نیز اداره و تدبیر می‌شود. از همین روست که انبیای الهی جلوه رحمت او هستند و پیامبر خاتم(ص) جلوه تام و کامل این رحمت و رأفت الهی است و سیره مدیریتی‌اش نیز بر مبنای همین رحمت و محبت است: «فَبِمَا رَحْمَهٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَلَوْ کُنْتَ فَظًّا غَلِیظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ…» (آل عمران، ۱۵۹).

حتی آنان که به او ایمان هم نیاورده‌اند ازجهات مردمی از رحمت عام او برخوردارند؛ چرا که سایرشرایع نیز هر فضیلت وارزشی که دارند، به واسطه بهره‌گیری از تعلیمات نبوی است، با این تفاوت که آن‌ها جهت مردمیِ ره‌آورد مکتب نبوی راگرفته وجهت الهی آن را رها ساخته‌اند: «فَلَعَلَّکَ بَاخِعٌ نَفْسَکَ عَلَى آثَارِهِمْ إِنْ لَمْ یُؤْمِنُوا بِهَذَا الْحَدِیثِ أَسَفًا» (کهف، ۶).

نمونه‌های فراوانی از مهربانی و عطوفت پیامبر(ص) با امت خویش، اعم از مسلمان وغیر مسلمان، زینت بخش صفحات تاریخ گشته که به جهت رعایت اختصار به نمونه‌ای از آن‌ها اشاره می‌شود:

نقل شده است که مردی یهودی چند دینار ازپیامبر(ص) طلب داشت. طلب خویش را تقاضا کرد.

حضرت فرمود: ای یهودی! چیزی ندارم که به تو بدهم. یهودی گفت: ای محمد! تا نپردازی از تو جدا نمی‌شوم. فرمود: پس من نزد تو خواهم نشست. حضرت در کنار او بود و نمازهای ظهر و عصر و مغرب و عشاء و صبح را در کنار او خواند.

یاران رسول خدا(ص) آن مرد را تهدید کرده، می‌ترسانیدند. پیامبر(ص) به آن‌ها نگاهی انداخت و فرمود: با او چه کار دارید؟ گفتند: ای پیامبر خدا، یک یهودی شما را زندانی کند! فرمود: خدای عزوجل مرا مبعوث نکرده تا به اهل کتاب که با ما عهد و پیمان دارند و یا غیر آنان ظلم کنم. چون روز بالا آمد، مرد یهودی شهادتین را بر زبان جاری ساخته و نیمی از مالش را در راه خدا انفاق کرد. (مجلسی، ۱۳۷۶ ق ، ج ۱۶ ،ص ۲۱۶).

 

اصل تألیف قلوب

گاهی اوقات، صرف دعوت، ابلاغ و روشنگری تأثیر گذار نیست و باید به شیوه‌ای دیگر، غیرمسلمانان و یا مسلمانان ضعیف الایمان را در وفای به دین‌شان نگه داشت. این شیوه که در مکتب اسلام، «تألیف قلوب» نام دارد، از نظر فقهی عبارت است از: «حمایت اقتصادی مسلمین و یا غیر مسلمانان توسط پیامبر(ص) و یا امام و یا فقیه و دولت اسلامی به منظور جلب آنان برای جهاد و مبارزه و گرایش به اسلام و دفاع از آن …» (شکوری، ۱۳۶۱ ،ج ۲ ،ص ۳۵۸).

قرآن کریم در این خصوص می‌فرماید: «إِنَّمَا الصَّدَقَاتُ لِلْفُقَرَاءِ وَالْمَسَاکِینِ وَالْعَامِلِینَ عَلَیْهَا وَالْمُؤَلَّفَهِ قُلُوبُهُمْ وَفِی الرِّقَابِ وَالْغَارِمِینَ وَفِی سَبِیلِ اللَّهِ وَابْنِ السَّبِیلِ فَرِیضَهً مِنَ اللَّهِ وَاللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ» (توبه، ۶۰). صدقات تنها به تهی‌دستان و بینوایان و متصدیان آن و کسانی که دلشان به دست آورده می‌شود و در راه آزادی بردگان و وامداران و در راه خدا و به در راه مانده اختصاص دارد. این به عنوان فریضه از جانب خداست و خدا دانای حکیم است.

همان طوری که از آیه برمی‌آید، یکی از موارد مصرف زکات واجب، «الْمُؤَلَّفَهِ قُلُوبُهُمْ» می‌باشد و مراد از آن غیر مسلمانانی هستند که با دادن سهمی از زکات به ایشان، دل‌هایشان به اسلام متمایل می‌شود (مقدس اردبیلی، ۱۳۷۸ ،ج ۱ ،ص ۲۵۶). و هدف از دادن زکات به این گروه این است که با تشویق مالی، محبت آنان به اسلام جلب شود و به تدریج به اسلام روی آورند و اگر مسلمان نشدند، حداقل مسلمانان را در جنگ با گروه‌های دیگر کافران یاری کنند. (جرجانی، ۱۳۶۲ ،ج ۲ ،ص ۵۳۰).

بر این اساس، «مؤلفه قلوبهم» به یک منبع خوب انسانی برای حکومت اسلامی تبدیل می‌شوند؛ با این توضیح که حکومت اسلامی برای تقویت پایه‌های مردمی و تحکیم ریشه‌های حکومت در دل جامعه اسلامی نباید از این نیروی عظیم که طبق فرموده امام صادق(ع) و امام باقر(ع) بیش‌تر مردم را تشکیل می‌دهند و در همه زمان‌ها هم هستند: «یَکُونُ ذلِکَ فِی کُلّ زَمانٍ» (نوری، ۱۴۰۷ ،ح ۱۱)، غفلت شود.

بدیهی است که پیامبر(ص) برای تألیف قلوب به پرداخت زکات اکتفا نفرمود، بلکه مسئولیت هم می‌داد؛ نمونه‌اش ابوسفیان است که بلافاصله فرماندهی دو هزار نفر از قریش را در یک عملیات نظامی بر عهده گرفت (سبحانی، ۱۳۷۵،ج ۲،ص ۳۵۲). و عمرو عاص که در غزوه ذات السلاسل فرمانده شد(همان، ص ۳۰۴). ابوسفیان حتی مأموریت بت شکنی بت‌های طایفه را نیز پیدا کرد. (همان، ص ۴۲۰) جالب است که او بت‌ها را شکست و از خرابه‌های آن هیزم درست کرد و فروخت و دیون را پرداخت. (مجلسی، ۱۳۷۶ ،ج ۲۱ ،ص ۴۱۳). معاویه هم جزء کاتبان رسول خدا(ص) شد (ابن اثیر، ۱۳۸۶ ،ج ۵ ،ص ۲۰۹).

 

اصل آزادی و نفی اجبار در پذیرش دین

آزادی یکی از آرمان‌های بشری به شمار می‌آید. هرجامعه‌ای خواستار آن است. یکی از اصولی که در ارتباط با آیین همزیستی با اهل کتاب مطرح می‌شود، اصل منع توسل به زور در امر دین است که این اصل از آیات متعددی قابل برداشت است: «لَا إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ» (بقره، ۲۵۶). در دین هیچ اجباری نیست و راه از بی‌راهه به خوبی آشکار شده است. واژه «اکراه» به معنای مجبور کردن کسی به کاری است. بنا به نظر دانشمندان و مفسران، آیه یاد شده، اجباری بودن دین را نفی می‌کند. (آلوسی، ۱۴۱۷ ،ج ۱ ،ص ۲۰). شأن نزول آیه نیز مؤید این برداشت است (طبری، ۱۳۲۹ ،ج۳ ،ص ۱۵-۱۹). در آیات فراوانی این نکته تأکید شده که پیامبر(ص) وظیفه‌ای جز تبلیغ ندارد و این می‌رساند که دین اسلام تحمیلی نبوده و نیست و اصولاً همان‌طور که علامه طباطبایی گفته است: عقیده و دین نمی‌تواند تحمیلی باشد؛ زیرا که جبر و زور تنها می‌تواند اثر ظاهری و جسمانی داشته باشد، ولی هرگز نمی‌تواند روح و فکر ما را وادار به پذیرش یک عقیده ناخواسته کند (طباطبایی، ۱۳۹۷،ج ۲، ذیل آیه ۲۵۶). از این رو، قرآن هرگونه فشار و اجبار در پذیرش دین و دعوت اسلامی را مردود انگاشته و تأکید می‌کند که در این راستا، پیامبر(ص) نیز هیچ سلطه و قدرت اجبار و اکراهی ندارد: «فَذَکِّرْ إِنَّمَا أَنْتَ مُذَکِّرٌ  لَسْتَ عَلَیْهِمْ بِمُصَیْطِرٍ» (غاشیه، ۲۲ – ۲۱)؛ پس تذکر ده که تو فقط تذکر دهنده‌ای، تو سلطه‌گر بر آنان نیستی که بر ایمان مجبورشان کنی.

دقت در سیره پیامبر(ص) این حقیقت رانمایان می‌سازد که آن حضرت از بیماران اهل کتاب عیادت می‌کرد، در تشییع جنازه مردگانشان شرکت می‌جست، با آنان ابراز هم‌دردی می‌کرد و در مجالس سور آنان شرکت می‌نمود.

نقل شده است که حضرت(ص) در مرگ عبداالله بن ابی، دوست یهودیان مدینه و از دشمنان سرسخت پیامبر(ص) در مراسم عزایی که از طرف یهودیان مدینه برگزار شده بود، شرکت کرد و به یهودیان و فرزندان او تسلیت گفت. از جابر بن عبداالله انصاری نیز نقل شده که: «جنازه‌ای از کنار ما می‌گذشت، پیامبر(ص) برخاست ما نیز بر خاستیم و عرض کردیم:

یا رسول االله! این جنازه یک نفر یهودی است، فرمود: آیا جنازه یک انسان نیست؟ و فرمود:

«هرگاه جنازه‌ای دیدید، برای ادای احترام بر خیزید.» (عمید زنجانی، ۱۳۷۰، ۲۲۴).

 

مدارا و قاطعیت

مدارا و قاطعیت دو سیره از سیره‌های رسول اکرم(ص) محسوب می‌شود و در حیات سیاسی و اجتماعی آن حضرت(ص) استمرار داشته است. قرآن کریم خطاب به پیامبر(ص) می‌فرماید: «فَبِمَا رَحْمَهٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَلَوْ کُنْتَ فَظًّا غَلِیظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَشَاوِرْهُمْ فِی الْأَمْرِ فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُتَوَکِّلِینَ» (آل عمران، ۱۵۹)؛ به رحمت الهی با آنان نرم خو و پر مهر شدی. اگر تند خو و سخت دل بودی، بی شک از پیرامون تو پراکنده می‌شدند، از آنان در گذر و بر ایشان آمرزش بخواه و در کارها با آنان مشورت کن و چون تصمیم نهایی را گرفتی، بر خدا توکل کن که خداوند، توکل کنندگان را دوست می‌دارد.

همان‌طوری که از آیه برمی‌آید یکی از صفات لازم در رهبری و مدیریت جامعه اسلامی، گذشت و نرمش و انعطاف در برابر کسانی است که تخلّفی از آن‌ها سرزده و سپس پشیمان شده‌اند.

در سوره توبه نیز در خصوص پیامبر(ص) آمده است: «لَقَدْ جَاءَکُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِکُمْ عَزِیزٌ عَلَیْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِیصٌ عَلَیْکُمْ بِالْمُؤْمِنِینَ رَءُوفٌ رَحِیمٌ» (توبه ، ۱۲۸). بی شک برای شما پیامبری از خودتان آمد که بر او دشوار است اگر شما در رنج بیفتید، به سعادت شما حریص و نسبت به مؤمنان، دلسوز و مهربان است.

و نیز می‌خوانیم: «مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَالَّذِینَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّارِ رُحَمَاءُ بَیْنَهُمْ» (فتح، ۲۹) محمد(ص) پیامبر خداست و کسانی که با او هستند، با کفّار سخت‌گیر و با یک‌دیگر مهربانند.

این قبیل آیات، مبین یکی دیگر از شرایط رهبری و مدیریت حاکمان اسلامی، یعنی دل‌سوزی و رأفت نسبت به امت است. از این رو، رفق ومدارا در سیره اجتماعی آن حضرت نقش مبنایی داشته و مایه دوام مناسبات صحیح اجتماعی بوده است.

آن حضرت(ص) درباره اهمیت رفق می‌فرمودند: «مَن اُعطِیَ حَظَّهُ مِن خَیرِ الدُّنیا وَالآخِرَهِ » (دلشاد، ۱۳۵۲ ،۷۵)؛ به هرکس بهره‌ای از رفق عنایت شود، نصیبش خیر دنیا و آخرت است و اگر محروم از رفق باشد، محروم از خیر دنیا و آخرت خواهد بود.

در حقیقت این ویژگی پیامبر(ص) موجب پیشرفت دین در صدر اسلام شده بود. آن حضرت توانست با این ویژگی، جامعه آن روز را که مظهر خشونت و کینه و دشمنی بود، متحول سازد و اتحاد، پیوند و الفت میان آنان برقرار کند و آنان را گرد آورد و تحولّی را در جامعه جاهلی آن روز ایجاد کند. پرواضح است که هیچ چیز به اندازه رفق و مدارا در اصلاح روابط اجتماعی و مناسبات انسانی مؤثر نیست. از این رو، پیامبر(ص) فرمود: «اِنّا اُمِرْنا مَعاشِرَ الاَنْبیاءِ بِمُداراهِ النّاسِ، کَما اُمِرْنا بِاِقامَهِ الْـفَرائِضِ» (کلینی، ۱۳۶۵ ،ج، ۱۱۹). ما جمعیت پیامبران مأمور شدیم که با مردم به مدارا رفتار کنیم. لذا، آن حضرت با یهودیان با رفق و مدارا رفتار می‌کرد .وقتی که وارد مدینه شد و حکومت اسلامی را در آن شهر پایه‌گذاری کرد، با یهودیان مدینه و حواشی آن پیمان‌هایی را در ارتباط با همزیستی مسالمت آمیز با سه طایفه مشهور یهودی «بنی قریظه، بنی نضیر و بنی قینقاع» منعقد نمودند که بر اساس آن پیمان‌نامه‌ها، یهودیان درکنار مسلمانان، سال‌ها با آرامش زندگی می‌کردند. علاوه بر یهودیان، مسیحیان نیز از رفق و مدارای آن حضرت بهره‌مند بودند. حتی نصارای نجران که دعوت پیامبر(ص) را نپذیرفته و اسلام نیاوردند و از مباهله هم سر باز زدند، باز از رفق ومداری پیامبر(ص) برخوردار شدند و به آن‌ها اجازه داده شد که در حضور پیامبر(ص) و آزادانه مراسم عبادی خویش را انجام دهند. نکته‌ای که قابل توجه است این است کـه پیامبر اکرم(ص) در اجرای عدالت و احکام اسلامی، هرگز مماشات و سهل انگاری نمی‌فرمودند و برای حفظ اصول دین، اجرای حدود الهی و … سختی و صلابت نشان می‌دادند و به هیچ وجه مدارا نمی‌کردند.

حضرت علی(ع) طی مأموریتی از ناحیه پیامبر(ص) جهت دعوت مردم یمن به اسلام، به آن سرزمین سفر کرد و هنگام مراجعت، از مردم نجران، پارچه‌های حریر را به عنوان جزیه و مالیات که طبق پیمان روز مباهله مشخص شده بود، گرفت و به سوی مدینه حرکت کرد. در بین راه از حرکت پیامبر(ص) برای شرکت در مراسم حج اطّلاع یافت؛ بدین جهت فرماندهی سربازان را به یکی از افسران سپرد و خود به سرعت حرکت کرد تا نزدیکی مکّه به خدمت پیامبر(ص) رسید. پس از گفتگو با آن حضرت، مأموریت یافت به سوی نیروهای خود بازگردد و آن‌ها را به مکه بیاورد. وقتی امام علی(ع) به میان سربازان خویش بازگشت، ملاحظه فرمود که پارچه‌های حریر را میان خویش تقسیم کرده و به عنوان لباس احرام، مورد استفاده قرارداده‌اند. علی(ع) از این تصمیم جانشین خویش سخت ناراحت شد و او را مورد بازخواست قرارداد. او در پاسخ گفت که با اصرار سربازان مواجه شدم و این پارچه‌ها را به عنوان امانت به آنان دادم تا پس از مراسم حج از آنان پس‌گیرم.

علی(ع) فرمود: تو چنین اختیاری نداشتی ودستور داد که تمام پارچه‌هارا پس‌گرفته و بسته بندی نمایند، از این فرمان قاطع و سخت علی(ع)، عده‌ای که از عدالت علی(ع) به ستوه آمده بودند، به پیامبر(ص) شکوه کردند. آن حضرت(ص) فرمودند: «ارْفَعُوا الْسِنَتَکم عَن عَلی بنِ ابِی طالبِ فَانَّه خَشِنٌ فی ذاتِ الله عزوجل غَیرُ مُداهن فی دینه» (مجلسی، ج ۲۱ ،ص ۳۸۵)؛ زبان از بدگویی علی(ع) بردارید که او در اجرای دستور خدا، بی پروا و سخت گیر است و اهل سازش و مداهنه در دین خدا نیست.

توجه به اصل عدالت یکی از اصولی است که در قرآن کریم مورد اهتمام وتأکید فراوان قرارگرفته و اهمیت آن به حدی است که از اصول اعتقادی شیعه شمرده شده است. آن‌جا که خداوند می‌فرماید: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُونُوا قَوَّامِینَ لِلَّهِ شُهَدَاءَ بِالْقِسْطِ وَلَا یَجْرِمَنَّکُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلَى أَلَّا تَعْدِلُوا اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَى» (مائده، ۸). این عقیده در میان تمامی مسلمانان و جوامع اسلامی اثر می‌گذارد و وقتی به مرحله اجرا درآید، می‌تواند مسلمانان را به سوی مدیریت صحیح در کارها و برافراشتن پرچم عدل و داد، نه تنها در کشورهای اسلامی، بلکه در کلّ جهان سوق دهد. اهمیت این موضوع به حدی است که هیچ چیزی نمی‌تواند مانع آن گردد؛ دوستی‌ها و دشمنی‌ها، قرابت و خویـشاوندی، دوری و نزدیکی نمی‌تواند در آن اثر داشته باشد و هرگونه انحراف از آن، متابعت از هوای نفس است.(طبرسی، ۱۳۷۹، ج ۲،ص ۲۷).

در آیات قرآن، به صراحت از ستم روا داشتن به دشمن، چه دشمن شخصی باشد و چه دینی، نهی شده است. با این تفکّر، حتّی به مشرک هم نمی‌توان ستم کرد، چه رسد به اقّلیت‌های دینی (ابن بابویه، ۱۳۷۸، ج ۲، ص ۱۵). گستره اجرای عدالت تا جایی است که حقوق اقّلیت‌های دینی را نیز در بر می‌گیرد. (حکیمی، ۱۳۷۸، ۱۴۱). لذا آنچه در برنامه‌های اجتماعی، سیاسی، نظامی و اقتصادی جامعه اسلامی باید به عنوان زیر بنا و اصل اساسی در روابط متقابل بین مسلمانان و اهل کتاب حاکم باشد، عدالت است؛ چرا که یک پیشرو زمانی می‌تواند در جامعه، سربلند و قوی روی پای خود بایستد که پیوند و ارتباطش با دیگران، پیوندی براساس رعایت عدالت و منافع متقابل باشد؛ همان‌گونه که قرآن می‌فرماید:«لَا تَظْلِمُونَ وَلَا تُظْلَمُونَ» (بقره، ۲۷۹).

مدیریت پیامبر(ص) نیز در اصل بر پایه حق و عدل استوار بود و کارگزاران خود را بدان فرمان می‌داد. دستورالعمل‌ها و فرمان‌های حکومتی آن حضرت(ص)، گویای آن است که برپایی حق و عدل و لوازم آن باید به عنوان بنیادی‌ترین اصل، پیوسته حفظ شود. از آن جمله عهدنامه «معادبن جبل» است. آن هنگام که پیامبر(ص) او را به عنوان فرماندار به یمن فرسـتاد، وظایف معاذ را برای اداره امور بر اساس حق و عدل مشخص ساخت. از جمله تعلیم و تربیت مردم، فرق گذاشتن میان نیکان و بدان و قراردادن آنان در جایگاه مناسب‌شان، اجرای قوانین به مساوات، ادای امانت در همه چیز، مدارا و گذشت بدون پایمال شدن حق و زنده ساختن احکام حق و عدل.

گوستاو لوبون در این خصوص می‌گوید: «از خصوصیات محمد(ص) این بود که چون مغلوب می‌شد، مرعوب نمی‌شد و چون فاتح و پیروز می‌گشت، از حد اعتدال پا بیرون نگذاشته، مغرور نمی‌شد. هیچ‌گاه با دشمنان به سختی رفتار نمی‌کرد، جز یک بار که دستور داد هفتصد تن یهودی را که به او خیانت کرده بودند، گردن بزنند.» (گوستاو لوبون، ۱۳۵۴، ص ۱۰۷).

از این روست که در روایت «ابن اسحاق» می‌خوانیم: «پس از فراغت رسول خدا(ص) از بازگرداندن زنان و کودکان هوازن، در غزوه حنین، مردم جلوی حضرت را گرفته و گفتند: ای رسول خدا، غنایم را تقسیم کن و سهم ما را از شتران و گوسفندان بده و چنان اطراف رسول خدا را احاطه کرده بودند که حضرت ناچار به درختی تکیه داد، ردای آن حضرت را از دوشش کشیدند و بردند.

پیامبر(ص) رو به آن‌ها کرد و فرمود: «ای مردم، ردای مرا بدهید. به خدا سوگند که اگر شما را به شماره درختان تهامه گوسفند و شماره باشد، همه را بر شما قسمت کنم، و در من بخلی و ترسی و دروغی نخواهد بود«. آن‌گاه پهلوی شتری ایستاد و پاره‌ای کرک از کوهان شتر میان دو انگشت خود برگرفت و آن را بلند کرد وگفت: «ای مردم، به خدا سوگند که از غنایم شما و این پاره کرک، جز خمس آن حقی ندارم؛ و آن خمس هم به شما داده می‌شود.

پس اکنون هرکه هرچه از غنایم برداشته است، اگر چه نخ وسوزنی باشد، آن را برگرداند؛ زیرا خیانت در غنایم روز قیامت برای خیانت‌کار ننگ و آتش و بدنامی خواهد بود.» (ابن هشام، ۱۳۸۵، ج ۲، ص ۳۱۳).

در اهمیت عدل و عدالت همین بس که خداوند انگیزه بعثت انبیا را اقامه عدل می‌شمرد«…لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ» (حدید، ۲۵).

 

اصل توجه به کرامت انسانی

کرامت انسان در شمار مفاهیمی است که قرآن مجید صراحتاً و در آیات متعددی به آن اشاره کرده است: «وَلَقَدْ کَرَّمْنَا بَنِی آدَمَ وَحَمَلْنَاهُمْ فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَرَزَقْنَاهُمْ مِنَ الطَّیِّبَاتِ وَفَضَّلْنَاهُمْ عَلَى کَثِیرٍ مِمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِیلًا» (اسراء، ۷۰). همانا ما بنی آدم را کرامت بخشیدیم و آنان را در خشکی و دریا حمل کردیم و از خوراکی‌های گوارا روزی ایشان کردیم و آنان را بر بسیاری از مخلوقات خویش برتری دادیم.

با تأمل در مفهوم کرامت انسان به نظر می‌رسد آنچه از دید غالب مفسران مخفی نمانده، این نکته است که: کرامت انسان نمی‌تواند مختص فرد یا گروه خاصی از انسان‌ها باشد؛ چرا که آیه در سیاق منّت نهادن است. البته منّتی آمیخته با عتاب. گویا خداوند پس از ذکر فراوانی نعمت‌ها و عنایات ویژه خود بر بشر او را بر کفران این نعمات سرزنش می‌کند و از این‌جا مشخّص می‌شود که مراد از آیه، حال جنس بشر است صرف نظر از کرامت‌های خاص و فضایل روحی ومعنوی که به عده‌ای اختصاص داده و بنابراین، آیه مشرکان، کفّار و فاسقان را نیز در بر می‌گیرد (طباطبایی، ج ۱۳،۲۲۷) لذا، یکی از اصول اخلاقی که در ارتباط با غیر مسلمانان همواره بایستی مورد توجه قرار گیرد، اصل کرامت انسان است. اصلی که پیامبر اکرم(ص) با تشکیل حکومت و به دست گرفتن قدرت سیاسی، به سلب موانع برخورداری انسان از آن و اثبات آنچه کرامت انسان را به ارمغان می‌آورد، اقدام کرد. پیامبر(ص) پیام دعوت خود را در پاسخ به سؤال مفروق یکی از بزرگان بنی شیبان چنین معرفی می‌‌فرمود: «إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالْإِحْسَانِ وَإِیتَاءِ ذِی الْقُرْبَى وَیَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنْکَرِ وَالْبَغْیِ یَعِظُکُمْ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ» (نحل، ۹۰). مفروق گفت: «به خدا که تو به تمامی اخلاق و اعمال نیک، دعوت کردی. مردمی که ازحق روی گرداندند و تو را تکذیب کردند و با تو دشمنی ورزیدند؛ سخت گمراهند» (ابن برهان حلبی، بی تا، ج ۲، ص ۵).

حضرت علی(ع) نیز این مبنای سیره حضرت را این چنین ترسیم می‌فرماید: «پیامبر(ص) مردم جاهلی را تا به جایگاه کرامت انسانی پیش برد و به رستگاری رساند» (نهج البلاغه، ترجمه دشتی، خطبه ۳۳، ص ۸۵).

در تاریخ آمده است که عدی بن حاتم پس از شکست مردم «جبل طی» در سال نهم هجری از لشکر اسلام فرار و سرانجام به وسیله خواهرش به مدینه آمد و در مسجد به محضر پیامبر(ص) شرفیاب شد و بعد به همراه آن حضرت به سوی منزل حرکت کرد.

در بین راه پیر زنی نزد حضرت آمد و حاجتش را با حضرت در میان گذاشت و حضرت مدتی به درد دل او گوش داد. عدی گوید: با خود گفتم «وَالله ما هذا بِملک»؛ زیرا روش پادشاهان این نیست که برای رفع گرفتاری پیرزنی این مقدار معطّل شوند و تا این اندازه تواضع داشته باشند.

عدی گوید: به هر حال با او به منزل رفتم، اتاقش ساده و بی فرش بود، تنها فرش کوچکی از لیف خرما داشت، آن را در صدر اتاق افکند و مرا روی آن نشاند و خود روی زمین نشست و نهایت احترام را به من کرد.

این رفتار انسانی او آن چنان در دلم اثر کرد که دیگر نیازی به دلیل و برهان نداشتم، با خود گفتم: باید این مرد پیامبر خدا باشد، پس از مذاکرات مختصری از آیین سابق خود دست کشیده مسلمان شدم. (واقدی، ۱۴۰۹، ج ۳، ص ۹۸۸ – ۹۸۹).

در روایتی از پیامبر اکرم(ص) منقول است که آن حضرت فرمودند: «مَن اَذی ذمِیّاً فَانَا خَصمُهُ وَ مَن کُنتُ خَصمُهُ خَصَمتُهُ یَومَ القِیامَهِ» (طباره، ۱۹۹۹، ۲۷۴)؛ هرکس اهل ذمه (یهودی، مسیحی و زرتشتی که در پناه اسلام است) را آزار رساند، دشمن او خواهم بود و هرکس من دشمن او باشم، روز قیامت دشمنی خود را نسبت به او آشکار خواهم کرد.

از این رو، خداوند متعال همه انسان‌ها اعم از کافر و مسلمان را گرامی معرفی کرده است؛ چراکه همه انسان‌ها در انسانیت مساوی بوده و هیچ یک بر دیگری جز تقوی فضیلت و شرافت ندارد.(حجرات، ۱۳).

 

اصل احسان

یکی دیگر از اصولی که در ارتباط با انسان‌های دیگر از جمله غیرمسلمانان و اهل کتاب مطرح است، اصل احسان است که در آیات فراوانی به آن اشاره و تأکید شده است. این واژه برگرفته از «حسن» در مقابل «قبح» است (ابن فارس، ۱۹۹۰ م، ۲۴۳).

در آیات قرآن، انفاق در آسانی و سختی، فرو بردن خشم، گذشت از مردم، احترام به پدر و مادر و … از مصادیق احسان بیان شده است. (آل عمران، ۱۳۴؛ مائده، ۱۳؛ اسراء، ۲۳؛ احقاف، ۱۵).

پرسشی که راجع به این اصل مطرح می‌شود، این است که دامنه این اصل تا کجا را شامل می‌شود و آیا شامل غیر مسلمانان هم می‌شود؟

در آیات فراوانی خداوند متعال دارای رحمت عامه معرفی شده و یکی از صفات خداوند، برّ است، پیامبر(ص) نیز رحمت برای جهانیان فرستاده شده است و به آن حضرت دستور داده شده که نیکی کن چنانچه خدا به تو نیکی کرده است (طور، ۲۸؛ انبیاء، ۷؛ قصص، ۷۷).

در سوره نساء می‌خوانیم: «وَاعْبُدُوا اللَّهَ وَلَا تُشْرِکُوا بِهِ شَیْئًا وَبِالْوَالِدَیْنِ إِحْسَانًا وَبِذِی الْقُرْبَى وَالْیَتَامَى وَالْمَسَاکِینِ وَالْجَارِ ذِی الْقُرْبَى وَالْجَارِ الْجُنُبِ وَالصَّاحِبِ بِالْجَنْبِ وَابْنِ السَّبِیلِ وَمَا مَلَکَتْ أَیْمَانُکُمْ إِنَّ اللَّهَ لَا یُحِبُّ مَنْ کَانَ مُخْتَالًا فَخُورًا» (نساء، ۳۶)؛ و خدا را بپرستید و چیزی را با او شریک نگردانید و به پدر و مادر احسان کنید و درباره خویشاوندان، یتیمان، مستمندان، همسایه خویش، همسایه بیگانه، همنشین، در راه مانده و بردگان خود نیکی کنید که خدا کسی را که متکبر و فخر فروش است، دوست نمی‌دارد.

همان‌طوری که ملاحظه می‌شود، موارد یاد شده در سوره نساء مطلق بوده و مقید به مسلمانان نشده است. از طرف دیگر، در آیات متعددی تأکید بر احسان شده است و قید خاصی در آن نیامده است: «ان الله یأمر بالعدل و الاحسان».

احسان از جمله اصولی است که در جای جای سیره مدیریتی پیامبر(ص) قابل مشاهده است. ابن عباس از آن حضرت(ص) نقل می‌کند: «تَصَدَّ قُوا عَلی أهلَ الأدیانِ کُلّ لَها» (طبـاره، ۲۷۴). به فقیران از پیروان همه ادیان الهی صدقه بدهید.

و در فرازی دیگر فرموده است: «به آن کسی که در خور نیکی است و آن کسی که شایسته آن نیست، نیکی کن؛ چرا که اگر نیکی‌ات به آن که شایسته آن بود رسید، که به شایسته‌اش رسیده است و اگر به کسی رسید که در خور آن نیست، تو خود درخور شایسته کرداری هستی و در هر صورت زیان نکرده‌ای» (کرمی فریدنی، ۱۳۸۴، ۷۸).

بدیهی است که برنامه‌های مدیریتی اسلام در راستای تحقق بخشیدن به هدف احسان در جامعه، تنها به مسلمانان محدود نمی‌شود، بلکه درباره احسان به غیر مسلمان نیز سفارش‌های فراوانی شده است. البته تأکیدات اسلام در این زمینه محدود به زمانی است که احسان به غیر مسلمانان، به ضرر اسلام و مسلمین نباشد. مؤید این ادعا آیه ۱۳ از سوره مائده است که خداوند به پیامبر(ص) فرمان می‌دهد که از خطاهای یهودیان چشم پوشی کند: «فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاصْفَحْ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ»؛ پس از آنان در گذر و روی گردان؛ زیرا خدا نیکوکاران را دوست دارد.

با نگاهی گذرا در این برنامه‌ها می‌توان دریافت که اسلام تلاش دارد تا آن‌جا که ممکن است، از تنش‌ها و تضاد و درگیری میان اقشار مختلف جامعه بکاهد تا زمینه جهت پیشرفت و توسعه جامعه مهیا شود؛ چرا که اگر افراد جامعه به یکدیگر احسان نکنند و نیروهای مادی و معنوی خود را صرف اختلافات کوچک و بزرگ نمایند، دیگر جایی برای پیشرفت جامعه نیروی انسانی و مادی باقی نمی‌ماند.

در نتیجه موجبات نابودی حیات جامعه که در حقیقت نابودی حیات افراد آن است، فراهم می‌شود.

 

اصل امانت‌داری و پای‌بندی به عهد و پیمان‌ها

از آن جا که نقض و شکست عهد، نوعی مکر و حیله به حساب می‌آید و موجب فساد و پایمال شدن حقوق افراد می‌شود، عقل انسانی پایبندی به عهد و پیمان را ضروری و لازم می‌داند. از این رو، التزام به عهد در قرآن امری ضروری دانسته شده و در آیات فراوانی با عبارات مختلف درباره وفای به عهد و عقد در همه مصادیق آن تأکید شده و به تمام معنی درباره آن سخت‌گیری کرده و پیمان شکنان را نکوهش نموده، به آنان وعده عذاب سخت داده و از کسانی که به عهد خویش وفا کنند، تمجید کرده است.

لذا، هر نوع عهد و پیمان و قرار داد، فردی باشد یا گروهی، میان خود مسلمانان باشد یا با غیر مسلمانان، خواه کسی که پیمان بسته ضرر ببیند یا نفع ببرد، براساس آیات قرآن، وفای به آن واجب است. تنها موردی که پای‌بندی به عهد و پیمان ضروری نیست، موردی است که طرف مقابل پیمان شکنی کرده باشد (انفال، ۵۶ – ۵۸؛ توبه، ۱۲).

بدون تردید معاهدات و مواثیق بین‌المللی یکی از منابع حقوق بین‌الملل است که قطعاً مورد تأیید منابع اسلامی نیز قرار دارد و دولت اسلامی می‌تواند در روابط خود با دولت‌های غیر اسلامی به این منبع اعتماد ورزد.  معاهدات بین‌المللی همواره مورد توجه کشورها بوده و از زمان‌های پیشین، روابط متقابل کشورها به وسیله تعهدات قرار دادی که عموماً معاهده نام داشتند، برقرار شده است.

انعقاد معاهده در عرب جاهلی قبل از اسلام نیز شناخته شده بود. قبایل عرب پیمان‌های مختلف اتحاد و قرارداد کمک متقابل و یا صلح و عدم تجاوز منعقد می‌کردند (محمدصانی، ۱۳۵۸، ۳۵).

ظهور اسلام با ارائه مذهب جهانی و طرح اخوت و برادری انسانی به جای پیوستگی محدود قبیله‌ای موجب گسترده شدن دامنه انعقاد معاهدات شد. ذکر این نکته ضروری است که پیامبر اکرم(ص) نیز خود معاهدات متعددی منعقد نمودند.

اولین آن‌ها معاهده‌ای بود که در شهر مدینه در نخستین روزهای هجرت پیامبر(ص) بین قبایل مختلف مسلمان که مهاجران مکّه نامیده می‌شدند با پیروان آن حضرت در مدینه (انصار) از یک طرف و قبایل یهودی از طرف دیگر منعقدشده که در آن اتحاد امت بر اساس برادری اسلامی وضع گردیده و بر آزادی مذهب، مدارا، همکاری، آزادی شخصی، حمایت از مالکیت خصوصی، منع جنایت و اصول اساسی مانند آن تأکید شده بود.

از این رو، با امعان نظر در آیات و روایات، این نکته روشن می‌شود که بخشی از آیات مبارکه قرآن کریم و روایات درباره وفای به عهد به صورت مطلق آمده و برخی نیز تصریح کرده به این که عهد با هرکسی یا هر ملّتی که منعقد شد، محترم است و باید به آن وفا دار بود.

هیچ چیز نمی‌تواند مجوزی برای نقض عهد باشد، جز آن که طرف مقابل عهد شکنی کند. در این صورت، دیگر مسلمانان الزامی به احترام با آن پیمان‌ها ندارند. «وَإِنْ نَکَثُوا أَیْمَانَهُمْ مِنْ بَعْدِ عَهْدِهِمْ وَطَعَنُوا فِی دِینِکُمْ فَقَاتِلُوا أَئِمَّهَ الْکُفْرِ إِنَّهُمْ لَا أَیْمَانَ لَهُمْ لَعَلَّهُمْ یَنْتَهُونَ أَلَا تُقَاتِلُونَ قَوْمًا نَکَثُوا أَیْمَانَهُمْ وَهَمُّوا بِإِخْرَاجِ الرَّسُولِ وَهُمْ بَدَءُوکُمْ أَوَّلَ مَرَّهٍ أَتَخْشَوْنَهُمْ فَاللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشَوْهُ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ» (توبه ۱۲- ۱۳). پس معلوم است همان‌طور که وفای به عهد با هرکس باشد چه مسلمان و چه غیر مسلمان، واجب و لازم است، عهد شکنان نیز چه مسلمان باشند و چه غیر مسلمان، از نظر اسلام محکوم و مجازات می‌شوند.

 

نتیجه گیری

از مجموع مباحث به این جمع بندی و نتیجه رهنمون می‌شویم که پیامبر گرامی(ص) به عنوان حاکم دینی و در مقام مدیریت، سیره ویژه‌ای داشته و تدبیر جامعه را نیز با همان روش خاص انجام می‌داده‌اند. شاخص ویژه مدیریتی آن حضرت مبتنی بر اصل کرامت بود؛ چرا که از منظر آن حضرت، اصل کرامت انسان‌ها به عنوان محوری‌ترین اصول بوده و همواره کریم هر قوم مورد تکریم ایشان قرار می‌گرفتند.

این سیره و سیاست پیامبر اکرم(ص) و مسلمانان در رفتار با اقلیت‌های دینی صرفاً به واسطه حزم و احتیاط نبوده، بلکه این یک حقیقت آشکار و غیر قابل انکاری است که روح مدارا و تسامح در خصوص اهل کتاب را در آموزه‌های اصیل اسلامی نشان می‌دهد؛ زیرا اسلام به دلیل احترام خاصی که برای پیامبران الهی قائل است، پیروان واقعی آن‌ها را نیز به دیده احترام می‌نگرد. سیره عملی پیامبر(ص) و جانشینان برحق آن حضرت و مسلمانان راستین گواه بر این مدعاست.

منابع

– قرآن کریم.

– آلوسی، محمود. (۱۴۱۷) روح المعانی، دارالفکر، بیروت

– ابن اثیر، علی بن محمد. (۱۳۸۶). اسد الغابه، مرکز اطلاعات و مدارک اسلامی، تهران

– ابن بابویه قمی، ابوجعفر محمد بن علی.(۱۳۷۸).عیون اخبار الرضا(ع)، انتشارات جهان، بی جا.

 – ابن برهان حلبی، علی. بی تا، سیره حلبیه، دار احیاء التراث العربی، بیروت.

 – ابن فارس، احمد.(۱۹۹۰م). معجم مقاییس اللغه، دارالاسلامیه، بیروت.

 – ابن منظور، محمد بن مکرم. (۱۴۰۸). لسان العرب، دار صادر، بیروت

 – ابن هشام، عبدالملک بن هشام. (۱۳۸۵). سیره ابن هشام، کتابچی، تهران.

 – اقتداری، علی محمد. (۱۳۸۸). سازمان مدیریت، نشر موسوی، تهران.

– جرجانی، ابوالفتح. (۱۳۶۲). تفسیر شاهی، انتشارات نوید، تهران

 – حیدری، غلامحسین.(۱۳۸۸). ضرورت و اهمیت مدیریت در قرآن، فصلنامه تحقیقات مدیریت آموزشی، سال اول، شماره اول، دانشگاه آزاد اسلامی واحد رودهن.

 – دشتی، محمد. (۱۳۷۹). ترجمه و تحقیق نهج البلاغه، نشر مشرقین، قم.

 – دلشاد تهرانی، مصطفی. (۱۳۸۳). وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، تهران

 – راغب اصفهانی، ابوالقاسم. (۱۳۶۲). ق، مفردات الفاظ القرآن، دارالشامیه، بیروت

 – سبحانی، جعفر. (۱۳۷۵). دفتر تبلیغات اسلامی، بی جا، قم.

 – شکوری، ابوالفضل.(۱۳۶۱). فقه سیاسی اسلام، آرین، قم.

 – طباره، عفیف عبدالفتاح. (۱۹۹۹). روح الدین الاسلامی، دارالکتب، لبنان.

 – طباطبایی، سید محمد حسین. (۱۳۹۷). ق، تفسیر المیزان، دارالکتب الاسلامیه، تهران.

 – طبری، محمدبن جریر. (۱۳۲۹). جامع البیان، دارالمعرفه، بیروت.

 – عمید زنجانی، عباسعلی. (۱۳۷۰). حقوق اقلیت‌ها براساس قانون قرارداد ذمه، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، تهران.

 – کرمی فریدن، علی. (۱۳۸۴). نهج الفصاحه، پرتوی از پیام پیامبر(ص)، انتشارات حلم، قم.

 – کلینی، محمد بن یعقوب. (۱۳۶۵). اصول الکافی، دارالتعارف للمطبوعات، بیروت.

 – گوستاولوبون، (۱۳۵۴). تمدن اسلام و غرب، ترجمه سید هاشم حسینی، کتابفروشی اسلامیه، تهران.

 – مجلسی، محمد باقر. (۱۳۷۶). ق، بحار الانوار، دارالکتب السلامیه، تهران.

 – محمصانی، صبحی. (۱۳۵۸). فلسفه قانون‌گذاری در اسلام، امیر کبیر، تهران.

 – مقدس اردبیلی، احمد بن محمد. (۱۳۷۸). زبده البیان، مؤمنین، قم.

 – منتظری، حسین علی. (۱۴۰۶). ق، دراسات فی ولایه الفقیه وفقه الدوله الاسلامیه، مرکز العالمی للدراسات الاسلامیه، قم.

– نوری، میرزا حسین. (۱۴۰۷). ق، مستدرک الوسائل، مؤسسه آل البیت (ع)، قم.

 – واقدی، محمدبن واقد، (۱۴۰۹). ق، مغازی، منشورات اعلمی، بیروت.

۱ استادیار دانشگاه آزاد اسلامی واحد ساری

۲ استادیار دانشگاه آزاد اسلامی واحد ساری

۳ دانش آموخته کارشناسی ارشد علوم قرآن و حدیث دانشگاه آزاد اسلامی واحد ساری

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.