تبیین مؤلفه‌های تمدّن ساز در سیره پیامبر اعظم(صلی الله علیه و آله)؛

پیامبر بزرگوار اسلام(صلی الله علیه و آله) با بهره گیری از هدایت الهی جامعه نبوی را پی‌ریزی کردند و با فائق آمدن بر مشکلات این تمدّن را به اوج اقتدار خود رساندند. از آنجا که انسان معاصر بیش از هر زمان دیگری به آموزه‌های پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله) نیاز دارد، تا  بتواند بر مشکلات فائق آید و جامعه را به سمت سعادت سوق دهد. این سؤال مطرح می‌شود حضرت محمد(ص) برای تمدّن سازی از چه مؤلفه‌هایی استفاده کردند که توانستند چنین تمدّن با عظمتی را پایه‌گذاری کنند؟ در این تحقیق با بررسی سیره سیاسی، اجتماعی آن بزرگوار سعی کرده‌ایم به این سؤال پاسخ دهیم. یافته‌های تحقیق نشان می‌دهد، پیامبر اعظم(صلی الله علیه و آله) که از طرف خداوند به پیامبری مبعوث شده بودند، با سعی و کوشش فراوان مردم را به توحید دعوت می‌کردند و با پی‌ریزی حکومت اسلامی راه را برای تمدن نبوی هموار کردند. آن بزرگوار با اهمیت دادن به کار و تلاش برای تأمین نیازهای انسان و ترویج فضائل اخلاقی و مبارزه با تحجّر و خرافه گرایی توانستند، تمدن اسلامی را به اوج اقتدار خود برسانند. روش پژوهش کیفی مبتنی بر رویکرد توصیفی و تحلیلی می‌باشد.

44

بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم

تبیین مؤلفه‌های تمدّن ساز در سیره پیامبر اعظم(صلی الله علیه و آله)؛ الگویی برای شکوفایی تمدّن نوین اسلامی

نویسنده: دکتر عباس اخوان
منبع: پایگاه المجمع‌العالمی للتقریب بین مذاهب‌الاسلامیه

چکیده: پیامبر بزرگوار اسلام(صلی الله علیه و آله) با بهره گیری از هدایت الهی جامعه نبوی را پی‌ریزی کردند و با فائق آمدن بر مشکلات این تمدّن را به اوج اقتدار خود رساندند. از آنجا که انسان معاصر بیش از هر زمان دیگری به آموزه‌های پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله) نیاز دارد، تا  بتواند بر مشکلات فائق آید و جامعه را به سمت سعادت سوق دهد. این سؤال مطرح می‌شود حضرت محمد(ص) برای تمدّن سازی از چه مؤلفه‌هایی استفاده کردند که توانستند چنین تمدّن با عظمتی را پایه‌گذاری کنند؟ در این تحقیق با بررسی سیره سیاسی، اجتماعی آن بزرگوار سعی کرده‌ایم به این سؤال پاسخ دهیم. یافته‌های تحقیق نشان می‌دهد، پیامبر اعظم(صلی الله علیه و آله) که از طرف خداوند به پیامبری مبعوث شده بودند، با سعی و کوشش فراوان مردم را به توحید دعوت می‌کردند و با پی‌ریزی حکومت اسلامی راه را برای تمدن نبوی هموار کردند. آن بزرگوار با اهمیت دادن به کار و تلاش برای تأمین نیازهای انسان و ترویج فضائل اخلاقی و مبارزه با تحجّر و خرافه گرایی توانستند، تمدن اسلامی را به اوج اقتدار خود برسانند. روش پژوهش کیفی مبتنی بر رویکرد توصیفی و تحلیلی می‌باشد.

واژگان کلیدی: سیره، پیامبر اعظم(صلی الله علیه و آله)، مؤلفه‌های تمدن ساز.

مقدمه

تمدّن مظهر نظم و سامان اجتماعی است که موجب تسریع دستاوردهای فرهنگی شده و به منظور بهره‌گیری از اندیشه‌ها، آداب و رسوم و هنر، دست به ابداع و خلّاقیت می‌زند. همچنین، نظامی سیاسی است که اخلاق و قانون، نگه‌دارنده آن می‌باشد و نظامی است اقتصادی، که با تداوم تولید، پایدار می‌ماند. بین‌النهرین به خاطر داشتن رودخانه‌ای پر آب یکی از قدیمی‌ترین محل‌های پیدایش تمدن در جهان بوده است که ایران در مجاور این سرزمین قرار دارد. قرار گرفتن ایران در چنین کانون جغرافیایی باعث برخورد اقوام و فرهنگ‌های جهانی در این سرزمین با یکدیگر شده بود. دولت ایران که بر پهنه رود کارون واقع بود، اولین دولتی است که قبل از میلاد مسیح وارد تجارت بین‌المللی شده است. شوش پایخت عیلام یکی از چهار راه‌های بزرگ و کانون‌های اقتصادی جهان در آن روزگار به حساب می‌آمد (خدادیان، ۱۳۷۶: ۸). در همین عصر دولت آشور نیز که در همسایگی عیلام قرار داشت، کالاهای پیشه‌وری و سنگ‌های گران‌بها را از عیلامیان خریداری می‌کرد. در دوره‌های بعدی یعنی، زمان مادها «اکباتان» کانون راه‌های بازرگانی شده بود و جاده شاهی با چاپارها و بیش از یکصد و یازده کاروانسرا، سیستم تجاری منظمی بوجود آورده بود (دیاکونوف، ۱۳۵۴: ۳۲۴). در همین دوره بین تمدن این ناحیه و یونانیان ارتباط برقرار بود و فیلسوفان یونانی در جزایر یونانی آسیای صغیر زندگی می‌کردند که در این دوره تحت حکومت هخامنشی بود. به طور کلی در سیر تحولات تمدنی، تمدن‌های زیر به عنوان طلایه‌داران مشهورند که عبارتند از:

  1. حوزه رود نیل؛
  2. سرزمین میان دجله و فرات؛
  3. قسمت شمالی دو رود جیحون و سیحون که به فرارود مشهورند؛
  4. حوزه رودخانه زرد؛
  5. حوزه دریای مدیترانه؛
  6. حوزه دریاهای سرخ، اژه و سیاه؛
  7. ایران.

آن‌گونه که در بالا مشاهده می‌شود، این تمدن‌ها در بسترهای جغرافیایی کناره رودخانه‌ها تکوین یافته‌اند. سؤال‌های تحقیق

  1. آیا پیامبر اعظم(صلی الله علیه و آله) توانستند تمدنی را پی ریزی کنند؟
  2. آیا در سیره پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله) مؤلفه‌های تمدن سازی وجود دارد که بتواند الگویی برای شکوفایی تمدن نوین اسلامی باشد؟
  3. در سیره پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله) چه مؤلفه‌هایی برای تمدن سازی وجود دارد؟

اهمیت موضوع

هرچند تمدن در اصل بیان‌گر رشد فرهنگی جوامع است، اما در ماهیت و حقیقت آن، در انواع و گونه‌هایش، در ابعاد و اشکال و در چگونگی و سایر مسائلش، بین اندیشمندان و صاحب‌نظران اختلافات جدّی وجود دارد. برای شکوفایی تمدّن نوین اسلامی، که بر مبنای پیشرفت همه جانبه انجام پذیر خواهدشد، باید همه نیازهای مادی و معنوی افراد شناخته شود، تا از همه ظرفیت‌ها برای رشد و تعالی جامعه استفاده گردد. برای رسیدن به این مهم ترویج اندیشه‌های احیاگران تمدن ساز از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است. از آنجا که پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله) در مدت کوتاهی توانستند، تمدنی با آن عظمت را در جهان اسلام احیا کنند، بررسی و تبیین مؤلفه‌های تمدن ساز در سیره آن بزرگوار از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است.

پیشینه تحقیق

درباره تمدن اسلامی تحقیقات زیادی انجام شده است. آخرین تحقیقات در این زمینه عبارتند از: رفیعی، محمود رضا در سال (۱۳۹۲) تحقیقی با عنوان «تمدن اسلامی از دیدگاه امام خمینی» انجام داده است. بر اساس یافته‌های این تحقیق، امام خمینی ضمن توجه به ابعاد مادی و معنوی تمدن‌ها، با نقد تمدن غربی و تأکید بر مادی و تک بعدی بودن آن، تمدن اسلامی را جامع‌ترین تمدن‌ها دانسته که دارای روحی سرشار از ایمان است و این روح در تمامی ارکان آن جریان دارد. امام از سوی دیگر بر وجه معنوی و توان انسان سازی تمدن اسلامی به عنوان مهم‌ترین عنصر آن تأکید کرده‌اند. همچنین، مجدی، قدرت الله و همکاران در سال (۱۳۹۴) تحقیقی با عنوان «چشم انداز تمدن اسلامی و راه‌کارهای تحقق آن» انجام داده‌اند. محققان در این تحقیق معیار و شاخصه اصلی تمدن را در عدالت و عدم تبعیض بین سیاه و سفید در جامعه اسلامی بیان می‌کنند و هدف را تأسیس «مملکتِ محمدى» معرفی می‌کنند در تبیین آینده تمدن اسلامی، هدف نهایی را تشکیل امت واحده اسلامی و ایجاد تمدن اسلامی جدید بر پایه دین و عقلانیت و علم و اخلاق می‌دانند. همچنین، اکبری، قوام در سال( ۱۳۹۵) تحقیقی با عنوان «فرهنگ و تمدن غرب از » انجام داده‌اند. نویسنده به این نتیجه رسیده است که بر اساس شناخت کامل از وجوه مثبت و منفی فرهنگ و تمدن غرب، ضمن مجاز شمردن استفاده مسلمانان از فنون و علوم جدید غربی، به جامعه اسلامی نسبت به دچار شدن به فساد اخلاقی، اجتماعی و فرهنگی موجود در غرب و تضعیف هویت اسلامی و دور شدن از معنویت هشدار می‌داد. این اثر در دو بخش با عنوان‌های «فرهنگ و تمدن»، «مواجهه مسلمانان با فرهنگ و تمدن غرب در عصر جدید» تدوین شده است.

واژگان کلیدی

تبیین: تبیین به معنی، به جای آوردن، شناختن، آشکار کردن، روشن شدن، روشنگری و هویدا شدن آمده است (معین، ۱۳۵۴: ج۱، ۱۰۲۴).

مؤلفه: قسمت‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های تشکیل‌دهنده یک سیستم را که به منظور انجام فعالیت‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های خاص مورد نیاز برای نیل به هدف‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های سیستم انتخاب می‌شوند، مؤلفه می‌گویند (معین، ۱۳۵۴: ج۴، ۲۳۶).

سیره: سیره در فرهنگ‌های لغت به معنای راه، روش، رفتار، سنّت، طریقت و هیأت آمده است (معین، ۱۳۵۴: ج۵: ۲۳۶). سیره حالتی است که انسان یا غیر انسان بر آن حالت قرار دارد. سیره در اصطلاح به آن بخش از رفتار و روش عملی هر شخص گفته می‏شود که از حالت وحدت و یکبار یا چند بار محدود انجام گرفتن بیرون آمده باشد و به مرحله تکثر و مداومت رسیده و به صورت یک سبک و متد درآمده باشد. پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله)  پیامبر بزرگوار اسلام، حضرت محمّد بن عبدالله (صلی الله علیه و آله)، برترین رسول خداست، که بعد از او پیامبری نخواهد آمد. اگر چه برخی بر این باورند؛ که آن حضرت در دوازدهم ربیع الاول سال عام الفیل به دنیا آمده (ابن هشام، ۱۳۷۵: ج۱، ۱۷۱). اما بیشتر علمای شیعه عقیده دارندکه ولادت آن بزرگوار در هفدهم ربیع الاول سال عام الفیل اتفاق افتاده است (کلینی، ۱۳۶۹: ج۱، ۴۳۹). قبل از به دنیا آمدن حضرت محمّد (صلی الله علیه و آله)، پدرش عبدالله از دنیا رفته بودند (ابن هشام، ۱۳۷۵: ج۱، ۱۸۰) و درسن شش سالگی مادر بزرگوارش حضرت آمنه را نیز از دست دادند. پس از آن سرپرستی حضرت محمّد (صلی الله علیه و آله) را جدّ بزرگوارشان، عبدالمطلب پذیرفتند و او را بسیار عزیز می داشتند. اما دیری نگذشت که عبدالمطلب نیز در سن یکصد و بیست سالگی از دنیا رفتند و ابوطالب سرپرستی حضرت محمّد (صلی الله علیه و آله) را به عهده گرفتند (یعقوبی، ۱۳۷۹: ج۲، ۱۰). حضرت محمّد (صلی الله علیه و آله) در سن بیست و پنج سالگی با حضرت خدیجه (علیه السلام) دختر خویلد که از ثروتمندان مکه بود، ازدواج کردند. آن زن بزرگوار تا پایان عمر از پیامبر (صلی الله علیه و آله) حمایت کردند و ثروت خود را در راه ترویج اسلام خرج کردند. حضرت محمّد (صلی الله علیه و آله) درسن چهل سالگی به پیامبری مبعوث و ابتدا مأمور شدند، تا خانواده خود را به دین اسلام دعوت کنند. (قرآن: شعراء، ۲۱۴) سپس خداوند آن بزرگوار را مأمور کرد تا جهانیان را به این دین مقدّس فراخواند (قرآن: سبا، آیه ۲۸). نخستین کسی که به پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) ایمان آورد و دعوت او را پذیرفت، خدیجه و پس از آن بزرگوار، علی ابن ابیطالب (علیه السلام) بودند. (یعقوبی، ۱۳۷۹: ج۲، ۱۷). آن‌گاه اندک اندک مردم به این دین گرویدند و دین اسلام سرتاسر عربستان را فرا گرفت و از مرزها گذشت و هر جا گوش حق طلبی وجود داشت، ندای او را شنید و به اسلام گروید.

الگو:  الگو به معنای، نمونه، طرح، میزان و مدل  است، که به کمک آن کارها به سامان می‌یابد (معین، ۱۳۵۴: ج۱، ۲۹۶). الگو عبارت است از کوشش برای ساده‌تر کردن و آسان‌تر فهماندن واقعیت از طریق تنظیم عناصر و وارد کردن نظمی در آن‌ها، برای مثال می‌توان طرح منطقی روابطی را که بین برخی از عناصر یک سیستم وجود دارد، به‌شکل یک پیکره درآورد. الگو، حداقل باید  سه ویژگی داشته باشد: ۱. ساخت مشخصات یک نظام را نمایش ‌دهد و از عناصر متعددی تشکیل یافته باشد که تغییر در هر یک از این عناصر، باعث تغییر در سایر اجزا  ‌شود. ۲. برای هر الگوی مفروضی باید امکان ترتیب دادن سلسله تغییراتی باشد؛ که منتج به گروهی از الگوهایی از همان نوع شود. ۳. الگو باید چنان ساخته شود که بلافاصله تمام پدیده‌های مشاهده‌شده را قابل فهم سازد.

تمدّن: تمدّن به معنای اقامت کردن و پیدا کردن اخلاق شهرنشینان است(معین، ۱۳۵۴: ج۱، ۴۷۸ ). در فرهنگ‌ها تمدّن به معنای شهرنشین شدن، به اخلاق و آداب شهریان خوگرفتن، همکاری افراد یک جامعه در امور اجتماعی، اقتصادی، دینی، سیاسی و مانند آن آمده است. اگرچه انتساب به شهر و شهرنشینی ملاک تمدّن است، اما باید توجه داشت که تمدن لزوماً به معنای شهرنشینی نیست، بلکه انسان متمدّن آن است که وارد مرحله شهرنشینی شده و درحقیقت، شهرنشینی معلول تمدن بوده است. علامه جعفری تمدّن را این‌گونه تعریف کرده‌اند: «تمدّن تشکّل هماهنگ انسان‌ها در حیات معقول با روابط عادلانه و اشتراک همه افراد و گروه‌های جامعه در پیشبرد اهداف مادی و معنوی در همه ابعاد مثبت است»(جعفری، ۱۳۵۹: ج۵، ۱۶۱). ویل دورانت در کتاب «تاریخ تمدن» آورده است: «تمدن، نظامی اجتماعی است که موجب تسریع دستاوردهای فرهنگی شده و به منظور بهره‌گیری از اندیشه‌ها، آداب و رسوم و هنر، دست به ابداع و خلّاقیت می‌زند. نظامی است سیاسی که اخلاق و قانون، نگه‌دارنده آن می‌باشد و نظامی است اقتصادی که با تداوم تولید، پایدار خواهد ماند» (ویل دورانت، ۱۳۸۱: ج۱، ۳). ساموئل هانتینگتون تمدن را بالاترین گروه بندی فرهنگ و گسترده‌ترین سطح هویت فرهنگی به شمار می‌آورد (هانگینتگتون، ۱۳۷۴: ۴۷). ابن خلدون تمدن را حالت اجتماعی انسان می‌دانست، که با ایجاد حاکمیت، نظم پذیر گشته و پایگاه‌های حکومتی تشکیل داده است، تا بتواند بر حفظ نظم نظارت داشته باشد و از حالت زندگی فردی به سوی زندگی شهری و شهرنشینی روی آورده و موجب تعالی فضایل و ملکات نفسانی، چون علم و هنر شده است (ابن خلدون، ۱۳۷۵: ج۱، ۷۶).

مؤلفه‌های تمدّن ساز در سیره پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله) الگویی برای شکوفایی تمدّن نوین اسلامی

قبل از بررسی مؤلفه‌های تمدن ساز در سیره پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله) یادآوری این نکته لازم است که در تحلیل سیره پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله) لزوم استفاده از آیات قرآن و در نظر داشتن آن منبع در تشریح و تحلیل رویدادهای تاریخی از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است، زیرا حضرت علی (علیه السلام) فرموده‌اند: «خبرهای گذشته و آینده و قوانین حاکم بر روابط کنونی جامعه‌تان در قرآن وجود دارد» (سید رضی، ۱۳۶۹: ۴۱۸). به خاطر این‌که قرآن کریم نه تنها در مرحله طرح و نقل موضعات تاریخی نقش یک منبع موثق را دارد، بلکه در جهت ارزیابی و فهم صحیح نیز دلیل استواری به حساب می‌آید. بنابراین قرآن، هم از جهت منبع دهی و هم سویه شناسایی در تحلیل رویدادهای تاریخی دارد که حق را از باطل جدا می‌کند. لذا؛ در بررسی سیره پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله) مراجعه به قرآن، یک منبع بایسته به حساب می‌آید. با بررسی سیره پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله) برخی از مؤلفه‌های تمدن ساز که می‌تواند الگویی برای شکوفایی تمدن نوین اسلامی باشند، عبارتند از:

  1. دعوت به یکتاپرستی

یکی از اصلی‌ترین عوامل اضمحلال تمدن‌ها شرک و بت پرستی مردم به ویژه صاحبان قدرت بوده است، زیرا نفوذ شرک در اندیشه انسان فرد را به بیراهه می‌کشاند. حضرت محمد (صلی الله علیه و آله) که از طرف خداوند به پیامبری مبعوث شده بودند، تصمیم گرفتند، جامعه‌ای با حاکمیت الهی ایجاد کنند، لذا، آن بزرگوار می‌فرمودند: «ثَلاَثٌ لاَ یُغِلُّ عَلَیْهِنَّ قَلْبُ اِمْرِئٍ مُسْلِمٍ إِخْلاَصُ اَلْعَمَلِ لِلَّهِ وَ اَلنَّصِیحَهُ لِأَئِمَّهِ اَلْمُسْلِمِینَ وَ اَللُّزُومُ لِجَمَاعَتِهِمْ فَإِنَّ دَعْوَتَهُمْ مُحِیطَهٌ مِنْ وَرَائِهِمْ اَلْمُسْلِمُونَ إِخْوَهٌ تَتَکَافَأُ دِمَاؤُهُمْ یَسْعَى بِذِمَّتِهِمْ أَدْنَاهُمْ» (کلینی، ۱۳۶۹: ج۱، ۴). سه چیز است که دل هیچ مسلمانی برآنها خیانت نمی کند؛ کار را برای خدا خالص کردن و نصیحت برای رهبران مسلمانان و همراهی با جماعت ایشان. چرا که فراخوانی آنها هرکه را پشت ایشان است شامل می‌شود. مسلمانان برادرانی هستند که خون‌هایشان باهم برابری می‌کند و پیمان پست‌ترینشان مقبولیت عمومی می‌یابد. حضرت محمّد (صلی الله علیه و آله) که اساس خیر و برکت هستند، تنها به گروهی ویژه و مکانی خاص تعلق ندارند، بلکه به فرموده قرآن رسالت پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) جهانی و جاودانی است، زیرا خطابش به همه مردم سراسر عالم است؛ «قُل یا اَیها النَاسُ اِنَّی رَسُولُ اللهِ اَلَیکُم جَمِیعاً» (سوره اعراف، آیه ۱۵۷) بگو ای مردمان به درستی که من رسول خدایم به سوی شما. از طرفی دیگر او را برای همه بشیر و نذیر است؛ «وَ ما اَرسَلناکَ اِلّا کافَّهِ لِلنّاسِ بَشِیراً و نَذیراً» (سوره سباء، آیه ۲۸) خداوند قرآن را وسیله‌ای برای همه جهانیان قرار داده است؛ «وَ ما هُوَ اِلّا ذِکرٌ لِلعالَمینَ» (سوره قلم، آیه ۵۲). خداوند آن حضرت را فرستاد، تا جهانیان را از راه و رسمی که در پیش گرفته‌اند، بیم دهد و او را امین دستورهای آسمانی خود قرار داد» (سیدرضی، ۱۳۶۹، ۷۶). اسلام که قرآن آن را دین آغاز و انجام بشر خوانده است، می‌گوید: همه پیغمبران موظف بوده‌اند، کسانی را که از فطرت خود منحرف شده و به عقیده‌ای دیگر گرویده‌اند، به دین فطری بازگرداند. بدیهی است که هرگاه اسلام این‌گونه باشد، دین، نژادی یا محلی یا موسمی یا فصلی نیست. این دین نه از آن عرب است و نه از عجم، بلکه هم برای عرب و هم برای عجم می‌باشد. نه به اول زمان مخصوص است و نه به آخر زمان، زیرا برای همیشه بوده و هست. از اینجاست که خطاب‌های قرآن با الفاضی صادر شده که همه جهانیان را شامل می‌شود و به ملیتی خاص و نژادی معین و یا زمانی محدود مخصوص نمی‌گردد، آن‌گونه که در برخی آیات قرآن، خطاب‌ها مخصوص مسلمانان نیست، بلکه به همه مردم دنیاست؛ مانند: «یا اَیها الاَنِسانُ اِنَّکَ کادِحٌ اِلی رَّبِکَ کَدحاً فَمُلاقِیهِ» (سوره انشقاق، آیه ۶) ای انسان به درستی تو کوشنده به سوی پروردگارت کوشیدنی، پس او را ملاقات نمایی و «یا بَنی آدَمَ لَا یفتِنَنَّکُمُ الشَیطانُ کَما اَخرَجَ اَبوَیکُم مِن الجَنَّه» (سوره اعراف، آیه ۲۶) ای فرزندان آدم نباید شیطان شما را بفریبد؛ چنان‌که والدین شما را از بهشت بیرون کرد. خداوند حضرت محمّد (صلی الله علیه و آله) را با هدایت و دین پایدار فرستاد. تا آن بزرگوار دین خود را بر تمام ادیان غالب سازد، اگر چه مشرکان نخواهند؛ «هُوَ الذَّی اَرسَلَ رَسُولَهُ بِالهُدَی وَ دینَ الحَقِّ لِیظهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ وَ لَو کَرِهَ المُشرِکُونَ» (سوره توبه، آیه ۳۳). در آیه ۱۹سوره انعام اشاره به این نکته دارد، که قرآن بزرگترین معجزه و بالاترین گواه صدق دعوی پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) است و هدف نزول قرآن را این‌گونه بیان می‌کند که این قرآن از این جهت بر پیامبر (صلی الله علیه و آله) نازل شده است که شما و تمام کسانی را که سخنان من در طول تاریخ بشر و پهنه زمان و در تمام نقاط جهان به گوش آنها می‌رسد، از مخالفت فرمان خدا بترسانم و به عواقب دردناک این مخالفت توجه دهم؛ «اُوحِی اِلی هذَا القُرانُ لِاُنذِرَکُم بِهِ وَ مَن بَلَغَ» این آیه با ذکر کلمه « وَ مَن بَلَغَ» رسالت جهانی قرآن و دعوت عمومی و همگانی را اعلام می‌دارد و هرگونه ابهامی را درباره عدم اختصاص دعوت قرآن به نژاد عرب و یا زمان و منطقه‌ای خاص برطرف می‌سازد. لذا؛ حضرت محمّد (صلی الله علیه و آله) در یک روز سفیرهای هدایت به سرزمین‌های ایران، روم، حبشه، مصر، یمن، بحرین و حیره روانه ساخت (ابن هشام، ۱۳۷۵: ج۲، ۶۰). تا با مهرورزی فضیلت‌های دین اسلام و پیامبرش را برای مردم شرح دهند و به آنان سفارش کردند، تا با اخلاق نیکو همه را به این دین الهی دعوت کنند. در سیره پیامبر بزرگوار اسلام (صلی الله علیه و آله) همه قدرت‌ها از آن خداوند متعال و در راستای رضایت او مصرف می‌شد. براساس اندیشه‌های تبلیغی حضرت محمد (صلی الله علیه و آله) انسان می‌باید در برابر خواست و اراده خداوند تسلیم باشد. زیرا همه مراتب وجود از خداوند سرچشمه می‌گیرد و همه چیز به او بازمی‌گردد، یکتاپرستی نقطه مشترک همه انسان‌هایی بود که در جامعه نبوی مشارکت می‌کردند. در جامعه نبوی توحید فراگیرترین عامل هم‌گرایی اجتماعی انسان‌ها به شمار می‌رفت. به همین دلیل خداوند در قرآن می‌فرماید: «فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفاً فِطْرَتَ اللّهِ الَّتِی فَطَرَ النّاسَ عَلَیها لاتَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللّهِ ذلِکَ الدِّینُ الْقَیمُ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النّاسِ لایعْلَمُونَ » (سوره روم، آیه ۳۰). پس روی خود را متوجه آیین خالص پروردگار کن، این فطرتی است که خداوند، انسان‌ها را بر آن آفریده، دگرگونی در آفرینش الهی نیست. این آیین استوار است ولی اکثر مردم نمی‌دانند. تکیه حضرت محمد (صلی الله علیه و آله) بر یکتاپرستی و به ویژه متصل دانستن رسالت عقیدتی با مبنای دین ابراهیمی بهترین استفاده از ظرفیت اجتماعی زمان در مسیر ایجاد تمدن اسلامی بود که قرآن می‌فرماید: «قُلْ إِنَّنی هَدانی رَبِّی إِلى صِراط مُسْتَقیم دیناً قِیماً مِلَّهَ إِبْراهیمَ حَنیفاً وَ ما کانَ مِنَ الْمُشْرِکینَ» (سوره انعام، آیه ۱۶۱). بگو مرا پروردگارم به راهی راست که دین استوار و آیین پاک ابراهیم است – که هرگز از مشرکان نبود – راهنمایی کرده است. در زمانی که پیامبر بزرگوار اسلام (صلی الله علیه و آله) به پیامبری مبعوث شدند، عده قلیلی از اعراب مقید به دین حضرت ابراهیم (علیه السلام) بودند و نام آن حضرت با زندگی عرب‌ها همراه و همنشین بود، بنابراین، واژه «حنیف» برای ایجاد چنین پیوندی کارآمدترین عمل به حساب می‌آمد، در این باره «گیب همیلتون» بعد از تحقیقات تاریخی بسیاری در کتاب خود آورده است؛ « ازآنجا که دین یهود، کیش موسی و مسیحیت، دین عیسی خوانده می‌شد، محمد (صلی الله علیه و آله) به حکم قرآن از پشت سر این دو به سراغ شخصیت ابراهیم «حنیف» رفت. ابراهیم نه یهودی بود نه یهودی و نه نصرانی، پس شخصیت او مناسب بود با مفهومی که محمد (صلی الله علیه و آله) از یکتاپرستی ابتدایی تحریف نشده داشت، آئینی که پیوسته با بعثت متوالی انبیا احیا گشته بود و خود او که خاتم ایشان بود، وارث حقیقی ابراهیم و مصحح اشتباهات یهود و نصارا به شمار می‌رفت…محمد (صلی الله علیه و آله) به جای این‌که ادعا کند دینی تازه آورده است، اصرار داشت کتابی که به وی نازل شده، توضیح مجدد و تصریح مکرر دریافتی است که به پیامبران پیش از او ابلاغ شده است» (گیب همیلتون، ۱۳۶۷: ۶۴). جامعه‌ای که با باورهای توحیدی شکل گیرد، از هدر رفتن توان و انرژی انسان‌ها در امور با طل جلوگیری می‌کند و اجازه نمی‌دهد ضد ارزش‌ها بر جامعه حاکم شوند. حکومت پیامبر بزرگوار اسلام (صلی الله علیه و آله) الگوی جاویدان برای این مهم بود، زیرا پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله) با نگرش توحیدی اجازه ندادند که استعدادهای مردم برای نیازهای درباری و اشرافی صرف شود. این صفات ناپسند در حکومت آن بزرگوار هیچ جایگاهی نداشت. مبارزه فرهنگی حضرت محمد (صلی الله علیه و آله) برخورد فکری با عقاید مشرکین در محدوده مباحث جهان بینی و رویارویی و ضدیت یا مظاهر شرک و بت پرستی و طرح عدم نفع انسان از آنها بود که خداوند می فرماید: «وَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ آلِهَهً لا یَخْلُقُونَ شَیْئاً وَ هُمْ یُخْلَقُونَ وَ لا یَمْلِکُونَ لِأَنْفُسِهِمْ ضَرًّا وَ لا نَفْعاً وَ لا یَمْلِکُونَ مَوْتاً وَ لا حَیاهً وَ لا نُشُوراً » (سوره فرقان، آیه ۳). (مشرکان) به جای او خدایانی را به پرستش گرفته‌اند که چیزی نیافریده‌اند و خود آفریده شده‌اند و برای خود اختیار زیان و سودی ندارند و اختیار میراندن و زنده داشتن و برانگیختن ندارند. با مبعوث شدن پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله)  امکان نجات بشریت از نظام‌های شرکت آلود فراهم گشت، این بلایی بود که زرتشتیان را به ثنویت و مسیحیان را به تثلیت گرفتار کرده بود. به فرموده نویسنده کتاب «تاریخ ادیان» اعتقاد به مبدأ شر و عامل تبه‌کاری و خطا در طول زمان تحولی حاصل کرده و رفته رفته دین زرتشت را به صورت یک آیین دوگانه پرستی اخلاقی در آورد (جان تاس، ۱۳۷۰: ۳۱۵). حضرت محمد (صلی الله علیه و آله) کوشش کردند، با طرح گفتگوهای اعتقادی، برهان توحیدی دین اسلام را در اندیشه مردمان آن زمان پرورش دهند و زمینه‌های درونی و فطری تفکر سالم انسان‌ها را بیدار سازند. آن بزرگوار دعوت به توحید را از خویشاوندان خود آغاز کردند، زیرا خداوند به آن حضرت فرمود: «وَ أَنْذِرْ عَشِیرَتَکَ الْأَقْرَبِینَ» (سوره شعراء، آیه ۲۱۴). با وجود آن‌که خاندانش از این دعوت استقبال نکردند ولی به خاطر صبر و پایداری و پیگیری مداوم آن حضرت، هسته چنین اجتماع توحیدی تشکیل شد. حضرت محمد (صلی الله علیه و آله) بعد از دعوت خویشاوندان به فرمان خداوند دعوت خود را علنی کردند، که خدا به او فرمود: «فَاصْدَعْ بِما تُؤْمَرُ وَ اعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِکینَ» (سوره حجر، آیات ۹۴ و ۹۵). پس از آنچه دستور یافته‌ای آشکارا کن و از مشرکین روی بگردان. آن حضرت بیشترین هدفش تربیت اعتقادی افراد بود، لذا؛ ظرفیت‌های روحی و ذهنی افراد را کاملاً در نظر می‌گرفتند و محتوای دعوت خود را متناسب با درک آنها ارائه می‌کردند، تا کم کم توانستند توحید و یگانه پرستی را در سرزمین عربستان حاکم سازند.

  1. تأسیس حکومت اسلامی

در هنگام بعثت پیامبر بزرگوار اسلام (صلی الله علیه و آله) فساد، تباهی، بی عدالتی و ظلم تمدن‌های ایران و روم را به ورطه انحطاط و نابودی کشانده بود. به فرموده «حمزه اصفهانی» اکثریت مردم که در فقر و فلاکت به سر می‌برند، هر صدای نجاتی را می‌شنیدند، خواه از زبان مانی یا مزدک یا هر فرد دیگری بود از آن استقبال می‌کردند (حمزه اصفهانی، ۱۳۴۶: ۵۸). در آن زمان حضرت محمد (صلی الله علیه و آله) از جانب خداوند به پیامبری مبعوث شدند، تا بتوانند احیاگر تمدن اسلامی باشند. خداوند در کتاب قرآن آن حضرت را چنین معرفی کرده‌اند: «لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَیناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْکِتابَ وَ الْمِیزانَ لِیقُومَ النّاسُ بِالْقِسْطِ وَ أَنْزَلْنَا الْحَدِیدَ فِیهِ بَأْسٌ شَدِیدٌ وَ مَنافِعُ لِلنّاسِ وَ لِیعْلَمَ اللّهُ مَنْ ینْصُرُهُ وَ رُسُلَهُ بِالْغَیبِ إِنَّ اللّهَ قَوِىٌّ عَزِیزٌ» (سوره حدید، آیه ۲۵). ما رسولان خود را با دلائل روشن فرستادیم، و با آنها کتاب (آسمانى) و میزان (شناسائى حق از باطل و قوانین عادلانه) نازل کردیم تا مردم قیام به عدالت کنند؛ و آهن را نازل کردیم که در آن نیروى شدید و منافعى براى مردم است، تا خداوند بداند چه کسى او و رسولانش را یارى مى‌کند بى آن‌که او را ببینند، خداوند قوى و شکست ناپذیر است.

آن حضرت مصلح جهانی بودند که فرمودند: «انْ اُرِیدُ إِلَّا الْإِصْلَحَ مَا اسْتَطَعْتُ وَمَا تَوْفِیقِی إِلَّا بِاللَّهِ عَلَیهِ تَوَّکَلْتُ وَإِلَیهِ أُنِیبُ » (قرآن: سوره هود، ۸۸). من به جز اصلاح به مقدار توانم، خواسته دیگری ندارم و جز به لطف خداوند، توفیقی برای من نیست، (از این روی) بر او توکّل کرده‌ام و به سوی او بازگشته‌ام. با پیشرفت اسلام که نتیجه­اش تبدیل نظام قبیله­ای به نظام اسلامی بود، پیامبر بزرگوار اسلام (صلی الله علیه و آله) با مخالفانی روبه­رو شدند، که منافعشان با منافع نظام جدید سازگار نبود. از این رو دشمنانی در قالب گروه‌های مختلف در مقابل پیامبر(صلی الله علیه و آله) قرار گرفتند، که ایشان متناسب با شرایط محیطی و زمانی و با در نظر گرفتن ویژگی‌های مخالفانش، سیاست‌های گوناگونی را در برخورد  با آن‌ها اتخاذ کردند. مخالفان شرایط جدید حاکم بر شبه جزیره را می­توانیم به سه گروه کلی تقسیم کنیم؛ دشمنی اشراف و مشرکان، دشمنی برخی اقلیت‌های دینی چون یهودیان و دشمنی منافقان. در حدود سیزده سال آن حضرت با مشکلات فراوان در مکه مردم را به دین اسلام فراخواندند و مستکبران برای جلوگیری از اسلام، آن حضرت و یارانش را شکنجه می‌کردند، که در اثر این شکنجه‌ها بسیاری از یاران آن حضرت به شهادت رسیدند (محمد ابن سعد، بی تا، ج ۳، ۲۳۰). حضرت محمد (صلی الله علیه و آله) با بهره‌گیری از هدایت الهی و با درایت بسیار در مقابل همه مشکلات ایستادگی و سرانجام حکومت نبوی را پی‌ریزی کردند و با فائق آمدن بر مشکلات حکومت دینی استمرار یافت. تا این‌که سال‌های پایانی حیات پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) تأسیس این تمدّن به اوج اقتدار خود رسیده بود. نویسنده تاریخ تحلیلی این حکومت را چنین ترسیم کرده‌اند: «در آغاز سال دهم معجزه تاریخ رخ داد. مردمی که در سراسر زندگانی خود جز کشتن و غارت پیشه‌ای نداشتند، در نظام واحدی درآمدند و فرماندهی یک حکومت را پذیرفتند» (شهیدی، ۱۳۶۹: ۹۸). «گوستاولوبون» نویسنده کتاب «تمدن اسلام و عرب» تشکیل حکومت پیامبر بزرگوار اسلام (صلی الله علیه و آله) را معجزه‌ای دانسته و فرموده‌اند: «معجزه گری پیغمبر (صلی الله علیه و آله) این بود که توانست پیش از مرگ خود قافله پراکنده عرب را گردهم آورد و از این کاروان سرگردان و پریشان، ملت واحدی تشکیل دهد» (گوستاولوبون، ۱۳۵۴: ۱۲۸). پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله) با براندازی قدرت‌های مشرکین و دشمنان ستیزه جوی اسلام توانستند از اجتماع پراکنده، جامعه‌ای واحد با خط مشی روشن و حساب شده بوجود آورند.

  1. ترویج فضایل اخلاقی در جامعه

یکی از دلایل انحطاط تمدن‌ها، رواج فساد اخلاقی بوده است. شواهد تاریخی نشان می‌دهد که فرمانروایان و مردم عادی آن‌گاه که گرفتار فساد اخلاقی شدند، زمینه فروپاشی تمدنشان هم فراهم گردید. برای مثال؛ همزمان با مبعث پیامبر بزرگوار اسلام (صلی الله علیه و آله) تمدن‌های ایران و روم به تباهی کشیده شده بودند. در وصف حکومت خسرو پرویز پادشاهی ساسانی آورده‌اند؛ در خانه او ۳ زن آزاد و ۱۲ کنیز برای آواز خوانی و خوشگذرانی و ۶ تن نگهبان بودند (حمزه اصفهانی، ۱۳۴۶: ۷۲). در آن حکومت راحت طلبی و عیاشی در میان اشراف و درباریان به صورت یک فرهنگ درآمده بود. در زمانی که سران حکومت‌ها در فساد و تجملات غرق شده بودند، حضرت محمد (صلی الله علیه و آله) که برجسته‌ترین و کامل‌ترین الگوی انسانی بودند، رسالت خود را با «اِنِّی بُعِثتُ لِاُتِمِمُ مَکارِمُ الاَخلاق» (مجلسی، ۱۴۰۰: ج ۱۶، ۲۱۰). آغاز کردند و این‌گونه بود که خداوند او را به عظمت اخلاقی ستود؛ «وَ إِنَّکَ لَعَلى خُلُقٍ عَظیمٍ» (سوره قلم، آیه ۴). به درستی که تو دارای خلق و خوی والا هستی. خداوند از خلق نیک پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله) یاد می‌کند و او را واجد همه صفات نفسانی در حد اعلا معرفی می‌کند؛ «لَقَدْ کانَ لَکُمْ فی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَهٌ حَسَنَهٌ لِمَنْ کانَ یَرْجُوا اللَّهَ وَ الْیَوْمَ الْآخِرَ وَ ذَکَرَ اللَّهَ کَثیر» (سوره احزاب، آیه ۲۱). قطعاً برای شما رسول خدا سرمشقی نیکو است، برای کسی که به خدا و روز قیامت ایمان دارد و خدا را فراوان یاد می‌کند. خداوند شئون رحمت آموز پیامبر (صلی الله علیه و آله) را برای جوامع بشری تبیین کرده که به آن حضرت فرموده: تو نسبت به مردم رهبری مهربان و رئوف هستی و این در اثر برخورداری از رحمت الهی است؛ «فَبِمَا رَحْمَهٍ مِّنَ اللّهِ لِنتَ لَهُمْ وَلَوْ کُنتَ فَظًّا غَلِیظَ الْقَلْبِ لاَنفَضُّواْ مِنْ حَوْلِکَ» (سوره آل عمران، آیه ۱۵۹) رحمت الهی شامل حال تو شده که نسبت به امّت اسلامی نرم و مهربان شدی و اگر زمامداری خودسر، خود رأی، سرسخت و سنگین دل بودی، مردم از تو فاصله می‌گرفتند و تو را تنها می‌گذاشتند. رحمت خاص حق در حضرت محمّد (صلی الله علیه و آله) تجلّی کرده و مظهر او شده است، زیرا خداوند با مؤمنان مهربان است؛ «وَکَانَ بِالْمُؤْمِنِینَ رَحِیمًا» (سوره احزاب، آیه ۴۳). درباره پیامبر (صلی الله علیه و آله) نیز چنین است؛ «…بِالْمُؤْمِنِینَ رَءُوفٌ رَّحِیمٌ» (سوره توبه، آیه ۱۲۸) همان صفت خاصه خود را برای رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) قرار داده، نه این که رأفت خاصه، بالذات و بالاستقلال از آن پیغمبر (صلی الله علیه و آله) باشد، بلکه او آیینه دار جمال رحمت خاصه خداست. خوب می‌دانیم که آیینه از خود نوری ندارد. رأفت خدا در آیینه پیامبراسلام (صلی الله علیه و آله) منعکس شده و به دیگران می‌رسد. پس سایرین رحمت خاصّه حق را از پیغمبر (صلی الله علیه و آله) دریافت می‌کنند و باید شاکر حق باشند، که از آیینه رسالت و نبّوت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) رحمت خاصّه نصیبشان شده است. قرآن این آیینه را به ما معرفی کرده است که می‌فرماید: اگر خواستید از رحمت خداوند برخوردار باشید، در برابر این آینه قرار بگیرد (جوادی آملی، ۱۳۷۹: ج۸، ۲۸۹). رحمت و محبت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) به جایی رسیده بود، که آن حضرت از صحابه پرسیدند: محکم‌ترین دستگیره ایمان چیست؟ اصحاب گفتند: خدا و رسولش آگاه‌ترند. یکی از اصحاب گفت: نماز است، دیگری گفت: زکات، سومی گفت: روزه، یکی دیگر گفت: حج و عمره است، بعضی هم گفتند: جهاد است. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) فرمودند: برای هر آنچه که شما گفتید، فضیلتی است. ولی هیچ‌کدام محکم‌ترین دستگیره ایمان نیست. محکم‌ترین دستگیره ایمان دوستی و دشمنی در راه خدا و دوست داشتن دوستان خدا و برائت جستن از دشمنان خداست (کلینی، ۱۳۶۹: ج ۲، ۱۲۵). در تمام دوران زندگی با عظمت حضرت محمد (صلی الله علیه و آله)، تقوا، فروتنی، بزرگواری و دیگر خصلت‌های نیکو موج می‌زد؛ حضرت امام علی (علیه السلام) در این باره فرموده‌اند: «پیامبر (صلی الله علیه و آله) در جود و بخشش، سرآمد مردم بود، دلی پرتوان و سینه‌ای بی باک داشت و در پاسداری از بیماران و نرم‌خویی و معاشرت بزرگوارانه بی مانند، هرکس با او برخورد داشت، نخست هیبت بزرگی از وی می‌دید و چون با او معاشرت می‌کرد و وی را می‌شناخت دوستدار او می‌شد. هرگز پیش از او و پس از او فردی همانند او ندیده‌ام.» (طبرسی، ۱۳۹۲: ۱۸). حضرت امام صادق (علیه السلام) فرموده‌اند: «رسول خدا (صلی الله علیه و آله) برای تواضع بیشتر در پیشگاه الهی مانند بردگان غذا می‌خورد و بر روی زمین می‌نشست» (مجلسی، ۱۴۰۰، ج ۱۶، ۲۶۱). قرآن سعه صدر آن حضرت را این‌گونه معرفی می‌کند«أَلَمْ نَشْرَحْ لَکَ صَدْرَکَ» (سوره انشراح، آیه ۱). آیا سینه‌ات را گشاده نساختیم؟ حضرت امام حسین (علیه السلام) درباره آن حضرت فرموده‌اند: «کانَ رسولُ اللّهِ أَحْسَنَ مَا خَلَقَ اللَّهُ  خَلْقاً» (کنزالعمال، علامه هندی، ۱۹۸۵: ۹ ۷، ۱۹۳). در سیره آن بزرگوار آمده است که فردی به نام «غورث بن الحارث» در یکی از جنگ‌های در مقابل پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله) ایستاد و با تکبّر تمام گفت: ای محمد چه کسی تو را نجات می‌دهد؟ رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمودند: «رَبِّی وَ رَبُّک» با گفتن این سخن لرزه بر اندام غورث افتاد و از ترس از اسب سرنگون شد. حضرت محمد (صلی الله علیه و آله) که بر او غالب شده بودند، فرمودند: «مَن یُنَجیکَ مِنّی یا غَورت» او در پاسخ گفت: جود و احسان تو. لذا به خاطر اخلاق نیکو و جود و احسان الهی آن حضرت او را عفو کردند و این عمل باعث شده بود هرجا که غورث می‌رفت، می‌گفت: «قَد جِئتُکُم مِن عِندِ خَیرِالنّاس» (بحار الانوار، مجلسی، ۱۴۰۰، ج ۲۰، ۱۷۹). اخلاق نیکو آن حضرت در تمام زندگیشان چشم نواز است، فتح مکه را هیچ‌گاه مسلمانان از یاد نخواهند برد که به جای انتقام گرفتن از آن روز سخت گذشته که به خاطر مشکلاتی که بزرگان مکه برایش فراهم کرده و بهترین عزیزانش را در این سختی‌ها از دست داده بود، امّا چه زیبا فرمودند: «أَلْیوْمُ یوْمُ الْمَرْحَمَهِ» است (طبری، ۱۹۹۸: ج۲ ، ۱۵۹). داستان عفو کردن «صفوان ابن امیه» که از سران مشرکان مکّه و از آتش افروزان جنگ بود، از نمونه‌های بارز خلق نیکو در سیره پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله) است؛ این فرد، قبلاً مسلمانی را در جلوی چشم مردم به دار آویخته بود و پیامبر(صلی الله علیه و آله) خونش را حلال کرده بود، با این حال وقتی عمرو بن وهب، پسرعموی صفوان از پیامبر(صلی الله علیه و آله) برای او عفو درخواست کرد، آن حضرت پذیرفتند و صفوان را عفوکردند. وقتی صفوان چشمش به رسول خدا (صلی الله علیه و آله) افتاد، دو ماه مهلت برای تحقیق پیرامون اسلام درخواست نمود. پیامبر(صلی الله علیه و آله) چهارماه به او مهلت دادند(ابن هشام، ۱۳۷۵: ج۴، ۶۰). حضرت علی (علیه السلام) در وصف پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله) فرموده‌اند: «او دارای منطق عادلانه و طریقی جداکننده حق از باطل بود» (سیدرضی، ۱۳۶۹: ۱۴۸). که جز در سخنان سودمند دهان فرو بسته و بین مردم الفت ایجاد می‌کرد (مجلسی، ۱۴۰۰: ج ۱۶، ۱۵۱). «ویل دورانت» درباره اخلاق پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله) فرموده‌اند: «اخلاقی که محمد (صلی الله علیه و آله) عرضه کرد از مرزهای قبیله‌ای که وی در آن زاده شده بود گذشت، امّا در میان جمعیت دینی که پدید آورده بود باقی ماند» (ویل دورانت، ۱۳۸۱: ج ۴، ۲۳۴). ترویج فضایل اخلاقی آن حضرت باعث گسترش اسلام در خارج از عربستان گردید، به طوری که نویسنده کتاب «عذر تقصیر به پیشگاه محمّد» آورده است؛ «محمد یک نفر عرب ساده، قبایل پراکنده کوچک و برهنه و گرسنه کشور خودش را مبدل به یک جامعه فشرده و مطیع نمود و در میان ملّت‌های روی زمین آن‌ها را با صفات و اخلاق تازه‌ای معرفی کرد. در کمتر از سی سال این روش امپراطور قسطنطنیه را مغلوب کرد و سلاطین ایران را از بین برد.» (جان دیون پورت، ۱۳۳۵: ۵۷).

  1. اهمیت دادن به کار و تلاش برای برآوردن نیازهای بشری

بی‌گمان تمدن هر ملتی، تحت تأثیر بینش و ایدئولوژی حاکم بر آن ملّت قرار دارد. از شاخصه‌های برجسته تمدن نبوی، توجه لازم به کلیه نیازهای مادی و معنوی انسان‌ها بوده است. با این‌که آن بزرگوار مردم را از هوی و هوس و از تعلّقات و جاذبه‌های دنیا بر حذر می‌داشتند، همزمان آن‌ها را به کار و تلاش برای رفع نیازها تشویق می‌کردند. در سیره پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله) شواهد بسیار زیادی وجود دارد، که نه تنها مردم را به کار و کوشش تشویق می‌کردند، بلکه خود نیز در این عمل پیشگام بودند. امام صادق (علیه السلام) از رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله) نقل فرموده‌اند: «الْعِبَادَهُ سَبْعُونَ جُزْءاً أَفْضَلُهَا طَلَبُ الْحَلَالِ» (حرعاملی، ۱۴۰۹: ج۱۲، ۱۵) عبادت هفتاد جزء دارد که بالاترین و با فضیلت‌ترین آن‌ها دنبال رزق و روزی حلال بودن است. کار باعث رشد شخصیت انسان می‌شود. ابن عباس نقل کرده است: هرگاه پیامبر (صلی الله علیه و آله) به کسی می‌نگریست که قوای بدنی او سالم بود، می‌پرسید آیا او اهل کار است؟ اگر جواب منفی بود، آن حضرت می‌فرمودند: «از نظرم افتاد» (مجلسی، ۱۴۰۰: ج۲۲، ۶ ) آن بزرگوار شخص دارای حرفه را دوست داشتند که؛ «إنَّ اللّه یُحِبُّ المؤمنَ المُحْتَرِفَ» (وسایل الشیعه، حرعاملی، ۱۴۰۹: ج ۱۲، ۱۳).  در قرآن سیصد و شصت آیه مربوط به کار و صد و نود آیه راجع به فعل آورده شده است. به طور کلی قرآن به دلایل زیر کار را محترم شمرده و به آن احترام می‌گذارد: ۱. کار ملاک رشد و تکامل انسان است؛ «وَ لِکُلٍّ دَرَجَاتٌ مِمَّا عَمِلُوا» (سوره انعام، آیه ۱۳۲). ۲. کار نتیجه حیات انسان است؛ «وَأَن لَیسَ لِلإِنسانِ إِلّا ما سَعى» (سوره النجم، آیه ۳۹ ). ۳. کار عامل افزایش معرفت است. برخی از آیات در قرآن، ایمان و عمل صالح را موجب افزایش علم و روشنائی انسان می‌داند. مانند: «لیُخْرِجَ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَی النُّورِ» (سوره طلاق، آیه ۱۱). ۴. صعود و سقوط شخصیت انسانی در گرو کار است. در قرآن آیاتی وجود دارد، که سقوط و پوچی شخصیت آدمی را درگذرگاه تاریخ و در مسیر ابدیت، با سقوط و پوچی و پلیدی کارهای او توأم می‌سازد؛ مانند: «مَّثَلُ الَّذِینَ کَفَرُواْ بِرَبِّهِمْ أَعْمَالُهُمْ کَرَمَادٍ اشْتَدَّتْ بِهِ الرِّیحُ فِی یَوْمٍ عَاصِفٍ لاَّ یَقْدِرُونَ مِمَّا کَسَبُواْ عَلَى شَیْءٍ ذَلِکَ هُوَ الضَّلاَلُ الْبَعِیدُ» (سوره ابراهیم، آیه ۱۸). سیره پیامبران خدا (صلی الله علیه و آله) کارکردن بوده است؛ برای شرافت و ازرش کار همین بس که هیچ پیغمبری برانگیخته نشد، مگر این‌که کارگر و زحمتکش بوده است. خداوند به حضرت داوود (علیه السلام) وحی فرستاد که ای داوود تو بنده شایسته‌ای هستی، ولی چه حیف که با دست خود کار نمی‌کنی و از بیت‌المال ارتزاق می‌کنی. حضرت داوود (علیه السلام) از شنیدن این وحی چهل روز گریه کرد. آن‌گاه خداوند آهن را در دست او نرم ساخت. از آن به بعد او هر روز زره‌ای می‌ساخت و نیاز زندگی خود را از این طریق رفع می‌کرد. حضرت سلیمان (علیه السلام) هم با آن همه حشمت و جلال، غالباً به بافتن زنبیل می‌پرداخت و در بازار می‌فروخت و مخارج زندگی خود را از این راه تأمین می‌کرد. سازندگی و عمران و آبادی در سیره پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله) جایگاه ویژه‌ای دارد، تا جایی که آن حضرت به یهودیان خیبر اجازه داده بودند در مزارع و نخلستان‌ها کار کنند و در عهدنامه برای قبیله «ثقیف» دستور حفظ محیط زیست و حیات وحش را صادر کردند و آنان را از قطع درختان جنگل طاق و کشتن حیوانات وحشی باز داشتند (وافدی، ۱۴۰۹: ج ۲، ۹۷۳). پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله) آن‌قدر به آبادانی و عمران اهمیت می‌دادند، که برخی از زمین‌های بایر و مرتع را به دیگران واگذاری می‌کردند، تا آنها را آباد کنند.

  1. ترویج علم و اهمیت دادن به دانشمندان.

برخی از دانشمندان علم را جزو تصورات بدیهی و بی‌نیاز از تعریف دانسته و معتقدند که علم از کیفیات نفسانی است که هرکس آن را روشن در خود می‌یابد؛ بدین‌گونه که هرکس که می‌داند لذّت یا درد و گرسنگی چیست، می‌داند که علم و آگاهی هم چگونه است. برای علم تعاریف متفاوتی ارائه داده‌اند، که در اینجا به برخی از آن‌ها اشاره می‌شود. «علم عبارت است از مساعی منظم و مستمر ذهن برای کشف علل و قوانین امور و مربوط ساختن این قوانین به یکدیگر، به گونه‌ای که تشکیل یک سیستم را بدهند» (آیتی، ۱۳۷۳: ۱۲). «دیویس» در کتاب «روش علمی» می‌نویسد: «علم نظامی است که بر واقعیات بنا شده است» (جمعی از نویسندگان، ۱۳۷۹: ۴۸). برخی دیگر علم را مساعی منظم و مستمر ذهن برای کشف علل و قوانین امور و مربوط ساختن این قوانین به یکدیگر که سیستم را تشکیل می‌دهد می‌دانند. «جان پیر» معتقد است، که علم دانشی نظام‌مند درباره پدیده‌های طبیعی است و بررسی منطقی روابط میان آن­ها را دربرمی‌گیرد. وی عقیده دارد؛ امور طبیعی تحلیلی از واقعیت ارائه می‌دهد و به حکم تجربه، نقشه‌ای رسم می‌کند که می‌تواند ما را به پیش‌بینی و گاه به تسلط بر اعمال طبیعت توانا سازد. او در ادامه آورده است: اما نگرش واقع بینانه به علم که حاصل فلسفه جدید است، نشان می‌دهد که علم به حکم طبیعت ذاتی خود چیزی جز انتظار نیست و با همه قدرت روز افزونش هیچ‌گاه نمی‌تواند مبیّن کل وجود باشد. علم می‌تواند فراتر از این برود و برخی نحله‌های تفکر معاصر و بعضی از اصول متکلمان را به خوبی نقادی کند. اما برای این‌که نگاه کلی به جهان داشته باشیم، علاوه بر علم، به اخلاق، فلسفه هنر هم نیاز داریم و این به معنای ارتباط با قدرتی قدسی است که شالوده اصلی دین را تشکیل می‌دهد. «ان، وایتهد» علم را شکل دادن به نظامی مرتبط، منطقی و لازم از عقاید کلی می‌داند که تمام عناصر تجربه‌های ما بتواند در آن چهارچوب تفسیر شود (ایلیا، پریگوژین، ۱۳۷۷: ۱۳). علم در دوره­های مختلف تاریخ قلمرو واحدی نداشته و نسبت آن با حوزه‌های مختلف معرفتی برخورد می‌شده است، در بعضی از مقاطع، فلسفه بخشی از علم و علم اعلی خوانده می‌شده  و دین نیز از هویتی علمی بهره‌مند بوده است. در مقطعی دیگر ایده‌ها حقایق علمی بوده‌اند و علم بشر نیز اتحاد آن‌ها تأمین می‌شد و در دوره‌هایی دیگر ایدئولوژی‌ها در متن گزارش‌های علمی قرار می‌گرفت و درباره صحت و سقم آن داوری می‌شده است، به خاطر این برخی ایدئولوژی‌ها علمی معرفی شده‌اند. »علامه طباطبایی» علم را عبارت از حصول امر مجرد از ماده برای امر مجرد دیگر می‌دانند (طباطبایی، ۱۴۱۲: ج۵، ۲۳). به عبارت دیگر هرگاه امری غیر مادی برای امر غیر مادی دیگر محقق و حاضر باشد، آن‌گاه علم حاصل شده است، مانند حصول صور ذهنی برای نفس انسان. لیکن علامه تعریف علم را به عنوان یک رشته خاص و مجموعه خاص از قضایا در نظر گرفته و به تعریف آن پرداخته است. از این نظر، علم عبارت از مجموعه قضایابی است که در آن‌ها از احوال و خصوصیات موضوع واحد بحث می‌شود. این موضوع واحد در حدود موضوع‌های مسائل و محمول‌های آنها اخذ می‌گردد. لذا؛ باید افزود هر علمی ناچار باید موضوعی داشته باشد و موضوع یک علم موضوع تمام مسائل آن علم است. در این‌جا ما علم را به عنوان یک نوع دانش Knowlodge در تماس و تاثیری که بر اندیشه انسانی دارد در نظر می‌گیریم، به عبارت دیگر ما با علم محض سر و کار داریم. ابوذر نقل کرده است، که پیامبر بزرگوار اسلام (صلی الله علیه و آله) به من فرمودند: «اى ابوذر! ساعتى درک محضر عالم بالاتر از هزار مرتبه ختم قرآن از اول تا به انتهاست» (مجلسی، ۱۴۰۰: ج۱، ۲۰۳). در قرآن بیش از هفتصد مرتبه ماده علم و مشتقات آن به کار رفته و در اولین آیات نازل شده به رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) سخن از علم است؛ «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ، اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذِی خَلَقَ،  خَلَقَ الْإِنْسَانَ مِنْ عَلَقٍ، اقْرَأْ وَرَبُّکَ الْأَکْرَمُ، الَّذِی عَلَّمَ بِالْقَلَمِ» (سوره علق، آیات ۱ تا ۴). در آیات قرآن به مناسبت‌هاى مختلف به ارزش علم و عالم اشاره شده است؛ در آخرین آیه سوره مبارکه طلاق علّت آفرینش آسمان‌ها و زمین را علم و دانش بشرى دانسته که در قرآن آمده است؛ «اللَّهُ الَّذِی خَلَقَ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ وَمِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ یَتَنَزَّلُ الْأَمْرُ بَیْنَهُنَّ لِتَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ وَأَنَّ اللَّهَ قَدْ أَحَاطَ بِکُلِّ شَیْءٍ عِلْمًا» (سوره طلاق، آیه ۱۲) خداوند آسمان‌ها و زمین را با همه عظمتش آفرید و امر خود را نازل فرمود تا علم و اندیشه کنید، که خداوند بر همه کارها تواناست و علم او به همه چیز احاطه دارد. علم از مختصات ذات اقدس ربوبى است، که این فضیلت را به انسان هم اعطا کرده است و در آیه دیگرى همراه با استفهام انکارى مى‌فرماید: «قُلْ هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَالَّذِینَ لَا یَعْلَمُونَ إِنَّمَا یَتَذَکَّرُ أُولُو الْأَلْبَابِ» (سوره زمر، آیه). آیا آنان که مى‌دانند و آنان نمى‌دانند مساوى‌اند؟ یقیناً نسبت به دیگران برترى دارند، این معنى را صاحبان خرد و اندیشه خوب درک مى‌کنند. در آیه دیگرى مى‌فرماید: «شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ وَالْمَلَائِکَهُ وَأُولُو الْعِلْمِ» (سوره آل عمران، آیه ۱۸) خداوند، با ایجاد نظام واحد جهان هستى، گواهى مى‌دهد که معبودى جز او نیست و فرشتگان و صاحبان دانش، هرکدام به گونه‌اى بر این مطلب، گواهى مى‌دهند. خداوند در این آیه، علم به توحید را در انحصار خود، ملائکه خاص و صاحبان علم و دانش قرار داده است. در این آیه صاحبان علم، قرین خدا و ملائکه الهى قرار دارند. عجیب‌تر این که در آیه دیگر، بعد از بیان محکمات و متشابهات قرآن، مى‌فرماید: «وَمَا یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلَّا اللَّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ» (سوره آل عمران، آیه ۷). متشابهات قرآن را فقط خدا و کسانى که از علم و دانش بهره کافى دارند، مى‌دانند. پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله) به علم و دانش اهمیت خاصی می‌دادند و مسلمانان را به کسب علم بسیار تشویق می‌کردند. آن حضرت طلب دانش را بر هر مسلمانی لازم می‌دانستند و می‌فرمودند: خداوند دانشجویان را دوست دارد (کلینی ، ۱۳۶۹: ج، ۸۲). همچنین آن حضرت درباره اجر و پاداش دانش‌ورزی فرموده‌اند: «هرکس به راهی برود که در آن دانش جوید، خدا او را به بهشت ببرد و فرشته‌ها با رضایت برای دانشجو بال‌های خود را می‌گسترانند. فضیلت دانشمند بر عابد همچون ماه بر ستارگان و شب چهارده است، زیرا دانشمندان وارث پیامبرانند» (کلینی، ۱۳۶۹: ج ۱، ۹۶). حضرت محمد (صلی الله علیه و آله) با آن‌که در زمان تشکیل حکومت در مدینه، بخصوص تا وقوع جنگ احزاب، اغلب در معرض هجوم مشرکان قرار داشتند، ولی هیچ‌گاه از جایگاه ممتاز علم و دانش‌اندوزی خودداری نمی‌کردند. آن بزرگوار برای تعلیم آیات قرآن و احکام دین مبین اسلام در مسجد مسلمانان را جمع می‌کردند و به آن‌ها تعلیم می‌دادند. این روش باعث شد کمتر از سه سال آن‌قدر قاریان قرآن و معلم تربیت شوند که تنها در حادثه «رجیع» چهل و چهار نفر از آن بزرگواران به شهادت رسیدند. پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله) برای تعلیم نوشتن و خواندن از اسرای جنگ بدر بهره می‌گرفتند و آیات قرآن و برنامه‌های دین اسلام را به نمایندگان قبایل آموزش می‌دادند (کلینی، ۱۳۶۹: ج ۱، ۸۲). با آن‌که در نخستین سال دعوت حضرت محمد (صلی الله علیه و آله) فقط هفده نفر از افراد قریش خواندن و نوشتن می‌دانستند، سفارشات پیامبر بزرگوار اسلام (صلی الله علیه و آله) درباره علم و دانش باعث شد، مسلمانان به آموختن گرایش خاصی پیدا کنند. در پرتو حکومت پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله) به وسیله کتابت قرآن، حدیث و اعزام مبلغ بنای محکم علم و دانش اسلامی پی‌ریزی شد و یک جهش فکری در میان تازه مسلمانان سرزمین‌ها ایجاد گردید، که این روند باعث جذب غیرمسلمانان به وادی علم و دانش گردید، به فرموده «توماس کاربل» محقق انگلیسی، حضرت محمد (صلی الله علیه و آله) قوانین مدنی و اخلاقی را عرضه کرد تا وحشی‌گری و ددمنشی را براندازد و بی‌قانونی و هرج و مرج را با نظم و تمدن جایگزین سازد (محمد (صلی الله علیه و آله) در اروپا، صمیمی، ۱۳۸۲: ۳۴۸). پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله) در مدت کوتاهی چنان بنای محکمی در زمینه علم و تحول عمیق رفتاری بنا نهادند که «طی پنج قرن از لحاظ نیرو، نظم، بسیط قلمرو حکومت، تصفیه اخلاق و رفتار، سطح زندگانی، وضع قوانین منصفانه انسانی و تساهل دینی، ادبیات، دانشوری، علم، طب و فلسفه پیشاهنگ جهان بود» (ویل دورانت، ۱۳۸۱: ۴۳۲). پیامبر بزرگوار اسلام (صلی الله علیه و آله) برای پیشرفت علم و دانش و دور نبودن از کاروان تمدن سعی کردند اقدامات فراوانی انجام دهند. با مطالعه سیره آن بزرگوار  مشاهده می‌شود که آن حضرت مسلمانان را تشویق می‌کردند تا برای کسب فضیلت به هرجا سفر کنند که فرموده‌اند: «اُطْلُبُوا اَلْعِلْمَ وَ لَوْ بِالصِّینِ» (مجلسی، ۱۴۰۰: ج۱، ۱۸). این حدیث بیانگر آن است، که منظور از علم فقط علوم اسلامی نیست که هر علمی که مورد نیاز جامعه باشد لازم است و برای کسانی که توانایی تحصیل آن را دارند واجب کفایی است. در تمدن ایران باستان تحصیل علم فقط مخصوص قشر خاصی بود که از درباریان و وابستگان آن‌ها بودند و عموم مردم جامعه از دانش بهره نداشتند. پیامبر بزرگوار اسلام (صلی الله علیه و آله) تحصیل علم را برای همه فرضیه دانستند (مجلسی، ۱۴۰۰: ج ۱، ۱۷۷). آن بزرگوار دانشجویی را برای مدت زمان محدودی قرار نداده و مسلمانان می‌خواستند در طول زندگی علم و دانش بیندوزند. آن حضرت برای شکوفایی تمدن اسلامی آن‌قدر مسلمانان را به فراگیری علم و دانش تشویق می‌کردند، که در حدیثی فرموده‌اند: «دانش را به دست آورید، اگرچه از مشرکین باشد» (مجلسی، ۱۴۰۰، ج ۲، ۹۷). لذا؛ برای عالمان احترام خاصی قائل بودند و فدیه علمی را به جای فدیه مالی برای اسیران می‌پذیرفتند و اگر اسیری به ده کودک مسلمان خواندن و نوشتن یاد می‌داد، او را آزاد می‌کردند (سبحانی، ۱۳۸۹، ج ۲، ۷). در سیره پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله) آن‌قدر علم و دانش اهمیت داشت که فرموده‌اند: «کسی که در حال تعلیم و تعلم است، در تسبیح و تهلیل و عبادت خدا به سر می‌برد. یک ساعت در جلسه علمی نشستن، نزد خداوند محبوب‌تر از  قیام از دل شب برای عبادت و شرکت در غزوه رسول خدا (صلی الله علیه و آله) و قرائت قرآن است» (مجلسی، ۱۴۰۰: ج۱، ۲۰۴). بستری که حضرت محمد (صلی الله علیه و آله) در رواج علم فراهم کردند باعث شد، تا مسجدها، منبرها، مجلس‌های درس فقه، حدیث ، ادبیات، تفسیر تاریخ ، کلام و … میان مسلمانان رواج گیرد و بدین ترتیب تمدن اسلامی به نهایت تعالی خویش برسد.

  1. ارزش نهادن به عقل و اندیشه.

معناى اصلى عقل، بستن و نگه‏داشتن است و به همین جهت ادراکى که انسان دل به آن مى‏بندد و چیزى را با آن درک مى‏کند، عقل نامیده مى‏شود. همچنین نیرویى که به واسطه آن خیر و شر و حق و باطل را از یکدیگر تشخیص مى‏دهد، عقل نام دارد و مقابل آن جنون، سَفَه و جهل است(معین، ۱۳۵۴: ج۴، ۲۱۳). از دیدگاه قرآن، عقل موهبتى الهى است، که آدمى را به سوى حق هدایت مى‏کند و از گمراهى نجات مى‏دهد. قرآن شریف عقل را نیرویى مى‏داند که انسان در امور دینى از آن بهره‏مند مى‏شود و او را به معارف حقیقى و اعمال شایسته رهبرى مى‏کند و در صورتى که از این مجرا منحرف گردد، دیگر عقل نامیده نمى‏شود. منظور از عقل در قرآن شریف، ادراکى است که در صورت سلامت فطرت، به طور تامّ براى انسان حاصل مى‏شود» (طباطبایی، ۱۳۷۴: ج۲، ۲۵۰). در روایات نیز عقل، ابزارى براى شناخت حقایق تلقى شده است. حضرت امام صادق(علیه السلام) در عبارتى از یک روایت بسیار جالب و طولانى فرموده اند: «… عقل است که خدا انسان‏ها را به آن آراسته و روشنى بخش آنان قرار داده است. پس بندگان به واسطه عقل، آفریدگار خود را شناخته و خوب را از بد تمیز داده‏اند و شناخته‏اند که تاریکى در نادانى و روشنایى در آگاهى است. این چیزى است که عقل، آنان را به آن رهنمون شده است (کلینی، ۱۳۶۹: ج ۱، ۳۵).  در طول تاریخ پادشاهان و سلاطین با اینکه از لحاظ اندیشه و تفکّر بر دیگران هیچگونه برتری نداشتند، امّا به دیگران اجازه نمی دادند، تا اندیشه خود را مطرح کنند، لذا؛ این مهم عاملی برای سقوط و انحطاط تمدن آن‌ها بوده است. پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) فرموده اند: «هیچ عبادتی برتر از اندیشه کردن نیست» (پاینده، بی­تا، ۵۹۰). آن حضرت در جای دیگر فرموده‌اند: «یک ساعت اندیشیدن بر ۶۰ سال عبادت برتری دارد» (همان). ایشان عقل را بهترین آفریده خدا می­دانستند و می­فرمودند: «خداوند چیزی را بهتر از عقل، میان بندگان خویش قسمت نکرده است» (کلینی، ۱۳۶۹، ج۱، ۱۲). همچنین می­فرمودند: «زیاد بیاندیشید» (پاینده، بی­تا، ۵۷۶). زیرا «کسی که خردمند نیست، دین ندارد» (مجلسی، ۱۴۰۰، ج۷۴، ۱۶۰). پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله) که از نظر سطح فکری با الطاف خداوندی در بالانرین سطح عقلانی قرار داشتند، هرگز به تحقیر و سرکوب اندیشه دیگران نپرداختند و بارها در موضوعات مختلف با مسلمانان در زمینه‌های گوناگون مشورت می‌کردند و همین امر سبب تعالی فرهنگ جامعه شده بود، که نمونه‌های زیادی در سیره آن بزرگوار وجود دارد؛ برای مثال؛ مشاوره در جنگ «بدر» و جنگ «خندق» را می‌توان ذکر کرد.  پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) برای ارزش نهادن به اندیشه دیگران در پیشبرد اهداف تمدن نبوی در برابر تندترین انتقادات و اعتراضات با متانت و گذشت برخورد می‌کردند و هرگز به زور متوسّل نشدند. در سیره آن بزرگوار آمده است؛ در جریان جنگ «حنین» شخصی به نام «ذوالخوه یصره» چنان با بی ادبی به عدالت پیامبر (صلی الله علیه و آله) اعتراض کرد که یکی از صحابه رسول خدا (صلی الله علیه و آله) از آن حضرت اجازه خواست، تا سرش را از بدنش جدا کند. اما پیامبر رحمت (صلی الله علیه و آله) با این‌که از انحراف او و یارانش در آینده باخبر بودند، اجازه تعرض به او را ندادند(ابن هشام، ج۴، ۱۳۹).

  1. بهره‌مندی از نکات مثبت سایر تمدن‌ها

در تاریخ تمدن‌ها آنچه همواره از طرف حکومت‌های پیروز بر دولت‌های شکسته خورده مشاهده می‌شود، مبارزه مستمر و همه جانبه با کلیه آثار، نشانه‌ها و حتی اندیشه‌های تمدن‌های مغلوب است. به طوری که همیشه  قسمت‌های قابل توجهی از آثار تمدن آن‌ها مورد تعرض قرار گرفته و آسیب دیده است. ریشه‌های بسیاری از این تضادها به اختلاف‌های مذهبی برمی‌گردد. به ویژه این‌که طرفداران هر مذهب معمولاً طرف‌های دیگر را به بدبینی و انحراف متهم می‌کردند. پیامبر بزرگوار اسلام (صلی الله علیه و آله) نه تنها به نفی و اهانت پیامبران الهی پیشین نپرداختند، بلکه آنان را به عنوان فرستادگان راستین خداوندی مورد تأیید قرار دادند. از دیدگاه پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله) تمام ادیان الهی برای برقراری پیوند میان انسان و خداوند متعال و نجات و هدایت او مبعوث شده‌اند. پیامبران عظیم الشأن الهی نیز همه برای دعوت انسان‌ها به سوی خداوند و گسترش عدالت برانگیخته شده‌اند و چون هدف نهایی همه یکی است، هیچ‌کدام دیگری را رد نکرده، بلکه پیامبران پیش از خود را تصدیق کرده و به آمدن پیامبری پس از خود، نوید داده‌اند. از دیدگاه پیامبر بزرگوار اسلام (صلی الله علیه و آله) تمام سنّت‌های الهی از ابتدا تاکنون در قالب احکام شریعت توسط پیامبران الهی برای نجات انسان آورده شده است. به همین دلیل است که خداوند متعال می‌فرماید: «انَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ الَّذینَ هادُوا وَ النَّصارى وَ الصّابِئینَ مَنْ آمَنَ بِاللّهِ وَ الْیوْمِ الْآْخِرِ وَ عَمِلَ صالِحاً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ لا خَوْفٌ عَلَیهِمْ وَ لا هُمْ یحْزَنُونَ» (سوره بقره، آیه ۶۲). کسانی که ایمان آوردند و کسانی که ایین یهود و مسیحیت و صابئین را برگزیدند، اگر به خدا و روز باز پسین ایمان داشته باشند و عمل صالح به جای آورند، خدا به آنها پاداش نیک می‌دهد و نه بیمناک شوند و نه غمگین گردند. با توجه به مفهوم آیات بالا، بینش پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) در مورد ادیان الهی دیگر، نشأت گرفته از همان سنّت‌های توحیدی است. مسلمانان بر اساس آموزه‌های نبوی عقاید و پرستشگاه‌های اهل کتاب را محترم می‌شمردند که در این مورد شواهد بسیاری وجود دارد. از جمله «اصطخری» در قرن چهارم در فارس چندان آتشکده دیده بود که ار کثرت فراوانی حتی نمی‌توانست نام تمامی آن‌ها را از حفظ داشته باشد. به گفته او کمتر شهر و روستایی در فارس پیدا می‌شد که در آن آتشکده زرتشتی نباشد(اصطخری، ۱۳۶۸: ۵۶). همچنین، مبلغی که به عنوان جزیه از اهل کتاب دریافت می‌شد، بسیار کمتر از مالیات‌های گذشته برای حفظ جان و مال آن‌ها از گزند دشمن بود. مسلمین برای رعایت حال جزیه دهندگان علاوه بر زنان و اطفال، فقرا، نابینایان، بیکاران، زمین گیران و کشیش‌های فقیر را که با مردم تماس نداشتند، از پرداخت جزیه معاف کرده بودند(یعقوب ابن ابراهیم، ۱۳۵۲: ۱۲۲). این‌گونه نحوه ارتباط مسلمانان با مردم سایر مناطق و محترم داشتن فرهنگ و تمدن آنان باعث شده بود، تا بستر مناسبی در راستای تعامل اسلام با سایر تمدن‌ها فراهم گردد و حتی امکان مشارکت تمدن‌های مختلف که در آن زمان به عنوان پیکره جهان اسلام به حساب می‌آمدند، فراهم شود. تمدن‌هایی که در طول چند قرن با یکدیگر تماس برقرار کردند و این ارتباط عمدتاً در شرایط غیر تحمیلی و مسالمت آمیز بود، از تجارب یکدیگر بهره‌مند می‌شدند. تمدن اسلام که به این طریق شکوفا گردید و در جهان پرچم برافراشت، وارث فرهنگ قدیم شرق و غرب بود، اما نه تقلید کننده از فرهنگ‌های سابق و نه ادامه دهنده محض از روش‌های آن‌ها بود، بلکه به عنوان تکمیل کننده و سازنده به حساب می‌آمد. دوره کمال هم که با حمله مغول به پایان رسید، دوره سازندگی یک فرهنگ جهانی بود که در قلمرو چنین تمدن قاهری همه عناصر مختلف راه داشتند، اما اهمیت در ترکیب ساختمان آن بود که صورت اسلامی و ارزش جهانی داشت، همچنین، آن‌چه این تمدن را جهانی کرد، در حقیقت نیرو و اراده کسانی بود که خود از هر قوم و ملتی هم که بودند، منادی اسلام شدند و تعلیم آن، بدین طریق مایه اصلی این معجون که تمدن و فرهنگ اسلامی خوانده می‌شود، در حقیقت اسلام بود. جامعه اسلامی هم که وارث این تمدن عظیم شد، جامعه‌ای متجانس بود که مرکزیت آن را قرآن داشت (زرین کوب، ۱۳۶۲: ۴۸).

  1. مبارزه با تحجّر و خرافه‌گرایی.

 یکی دیگر از عواملی که باعث رکود فرهنگ و تمدن  می‌شود، تحجّر و خرافه‌گرایی است. تحجّر در لغت به معنای ایستایی، تحول ناپذیری، جمود و برنتابیدن آمده است (معین، ۱۳۵۴: ج۱،۴۲۸). تحجّر در حوزه اندیشه رخ می‌نماید و اگر در زمینه رفتار نمایان بشود، جمود نام دارد. در مفاهیم قرآنی تحجّر به عنوان مانعی برای شناخت حقیقت آمده است؛ «ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُکُمْ مِنْ بَعْدِ ذَلِکَ فَهِیَ کَالْحِجَارَهِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَهً» (سوره بقره، آیه ۷۴). خداوند متعال ریشه انواع و اقسام بت پرستی را جهل و نادانی معرفی و ما را به عبرت آموزی دعوت کرده است؛ وقتی بنی­اسرائیل از چنگال فرعون نجات یافتند و از دریا به سلامت گذشتند، در مسیر راه به جمعیتی برخورد کردند که مشغول بت پرستی بودند. با دیدن این صحنه، به حضرت موسی(علیه السلام) روکرده، از او تقاضا کردند که برای آنها هم بتی به عنوان خدا قرار دهد. حضرت موسی(علیه السلام) در پاسخ فرمود: شما جمعیتی جاهل و نادان هستید (سوره اعراف، آیه ۱۳۸). جهل و نادانی مهم­ترین و اصلی­ترین علل پذیرش و گسترش خرافات است و ریشه بسیاری از خرافات را در گذشته و حال باید در آن جستجو کرد. جهل جامعه را به ورطه هلاکت می‌اندازد، در روایتی آمده است: حضرت عیسی(علیه السلام) را دیدند که فرار می­کند، پرسیدند: از چه فرار می­کنید؟ فرمودند: از جاهل، گفتند: شما با نفس الهی خود مرده را زنده کرده، جان دوباره می­بخشید، آیا نمی­توانید جهل و نادانی این شخص را درمان کنید؟ فرمود: نه از درمانش ناتوانم، بنابراین برای نجات خود فرار می­کنم (مفید، ۱۴۱۴: ج۱، ص۲۲۱). مبارزه با عقاید موهوم، خرافات و رسوم جاهلی نزد رسول اکرم(صلی الله علیه و آله) از چنان اهمیتّی برخوردار بود که وقتی «معاذ بن جبل» را به یمن اعزام کردند، به او چنین دستور دادند: «ای معاذ! آثار جاهلیت و افکار و عقاید خرافی را، از میان مردم نابود کن، کوچک و بزرگ سنّن اسلام را که همان دعوت به تفکر و تعقل است، احیا کن» (سبحانی، ۱۳۷۷: ۲۱). زیرا علّت عدم پذیرش حق و گرایش به کمال و سعادت واقعی تحجّر است، که مانعی جدّی در شکوفایی اندیشه می‌شود. اعراب قبل از این‌که اسلام را بپذیرند و مسلمان بشوند، اعمالی را انجام می­دادند که برگرفته از وهم، خیال و پیروی کورکورانه از پدران و اجدادشان بود. پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله) با تمام خرافه‌های عصر جاهلیت و اموری که مبتنی بر وهم و خیال بود، مبارزه کردند و به جای آن، اموری را بنا نهادند که مبتنی بر عقل و اندیشه بود. امام صادق(ع) به نقل از پیامبر(صلی الله علیه و آله) فرموده اند: «بار حفظ این دین را در هر قرن، مردمان عادلی بر دوش دارند که تأویل‌های باطل اندیشان و تحریف‌های گزاف‌کاران و برساخته­های نادانان را از آن دور و نابود می­کنند، همان­گونه که کوره، پلیدی و ناخالصی آهن را از آن دور می­کند» (کشی، بی­تا، ج۱، ۱۰). پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله) بعد از حیات خویش هم سفارش کرده‌اند که «چون بدعت ها در امّت من پدید آید، بر عالم است که علم خود را آشکار کند. پس، هرکس چنین نکند، لعنت خدا بر او باد» (اصول کافی، کلینی، ۱۳۶۹: ج۱، ۵۴).

  1. ترویج مساوات و عدالت گستری
یکی از علل اصلی فرو پاشی تمدن‌ها ظلم و بی عدالتی بوده است. زیرا عدالت، اساس روابط اجتماعی و از اصولی است که نظم را در یک اجتماع مستقر می‌سازد. رشته محکمی است که مردم جامعه را به هم پیوند می‌دهد و موجب انسجام اجتماعی می‌گردد. عدالت آن‌قدر اهمیّت دارد که اگر از جامعه‌ای رخت بربندد، ظلم و جور فوراً بال و پر می‌گشاید و جای آن را می‌گیرد. «جان رلز» متفکر معاصر معتقداست، که عدالت ساختار بنیانی جامعه و نخستین فضیلت نهادهای اجتماعی است (ژان لاکوست،۱۳۷۵: ۱۷۴). عدالت به معنی دادگری، دادگر بودن، انصاف داشتن  است (معین، ۱۳۵۴: ج۲ ، ص۲۲۷۹) این واژه یک اصطلاح است که در علوم معانی متفاوت به خود می‌گیرد. مثلاً؛ در حوزه اخلاق این‌گونه تعریف شده است: «الفضائل اربعه اجناس، احدها الحکمه و قوامها فی الفکره، والثانی العفه و قوامها فی الشهوه، والثالث القوه و قوامها فی الغضب، والرابع العدل و قوامه فی اعتدال قوی النفس» (مجلسی، ۱۴۰۰:  ج۷۸ ، ۸۱) فضائل چهارگونه هستند: اولین آنها حکمت است که پایه آن بر تفکر است و دومین آن عفت است که پایه و ریشه آن در شهوت است و سومین آن‌ها قوت و نیرومندی است که پایه آن در غضب می‌باشد. چهارمین فضیلت عدالت بوده که اساس آن در اعتدال قوای نفسانی است. واژه عدالت در علم کلام این‌گونه تعریف شده است: «گاهی توسعه‌ای در مفهوم عدل داده می‌شود و به معنای هرچیزی را به جای خود نهادن، یا هرکاری را به وجه شایسته انجام دادن به کار می‌رود و به این صورت تعریف می‌شود: «وضع کل شی فی موضعه» و طبق این تعریف، عدل مترادف با حکمت و کار عادلانه، مساوی با کار حکیمانه می‌گردد» (مصباح یزدی، ۱۳۶۸: ج ۲ ، ص۱۹۲). بزرگان فقه عدالت را این‌گونه تعریف کرده‌اند: «و هی ملکه نفسانیه باعثه علی ملازمه التقوی التی هی القیام بالواجبات و ترک المنهیات الکبیره مطلقا و الصغیره مع الاصرار علیها و ملازمه المروه» (الجبقی العاملی، ۱۴۱۰: ۳۸) و آن ملکه نفسانی است که سبب ملازمت تقوا می‌گردد و تقوا اقامه به واجبات و ترک گناهان کبیره به صورت مطلق است و گناه صغیره‌ای که بر آن اصرار شود و تقوا ملازمت با جوانمردی را نیز با خود دارد. این واژه در علم سیاست نیز طرح شده و از مباحث جدی فلسفه سیاسی است که از زمان‌های بسیار دور تا کنون با توجه به دیدگاه‌های مختلف تعاریف متفاوتی از آن ارائه داده‌اند. انسان‌های معمولی، عدالت را گرایشی طبیعی می‌دانند و انسان‌های رشد یافته ریشه عدالت را از گرایش ایده‌آل جستجو می‌کنند. امثال تیمورلنگ و ناپلئون عدالت را در این می‌دانند که هیچ‌کس سر راه پیروزی آن‌ها نباشد، اما انسان‌های رشد یافته عدالت را در ارتباط با خواسته‌های خود تفسیر نمی‌کنند بلکه معتقدند «هنگامی که نظم برای جهان (با خود) مطرح می‌گردد، عدالت نامیده می‌شود.» (جعفری، ۱۳۵۹، ج۴، ص۳۸۱) استاد مطهری عدالت را رعایت و حفظ حقوق واقعی مردم تعریف کرده است (مطهری، ۱۳۵۸: ۵۰). سیره پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله) بر عدالت پایه‌گذاری شده بود که فرمودند: «من مأمورم در میان شما عدالت را برقرار کنم» (طبرسی، ۱۳۹۲: ۹۳). لذا؛ برای اجرای عدالت بسیار مقاومت کرد و در این راه سختی‌های طاقت فرسایی را تحمل کردند. این سیره باعث زدودن تمام لایه‌های تبعیض اجتماعی دوران جاهلی گردید. آن حضرت می‌فرمودند: «مردم از روزگار آدم تا امروز مثل دنده‌های شانه برابرند. عرب را بر غیر عرب و سرخپوست را بر سیاهپوست برتری نیست مگر به تقوا» (مجلسی، ۱۴۰۰: ج۲۲، ص۳۴۸). در سیره پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله) همه در برابر قانون یکسان بودند و عرب را بر عجم هیج برتری نداشت(طبرسی، ۱۳۹۲: ۲۱۳). آن حضرت برای برقراری عدالت تمام کوشش خود را انجام دادند و هیچ‌گاه از حدود الهی خارج نشدند، برای مثال؛ در فتح مکه، زنی از اشراف قبیله «بنی مخزوم» سرقت کرده و از نظر قضایی جرمش ثابت شده بود. خویشاوندان آن زن که اجرای حد را برای آبروی قبیله‌ای خود زیان‌بار می‌دیدند، اسامه بن زید را که نزد پیامبر(صلی الله علیه و آله) احترامی فراوان داشت، برای شفاعت فرستادند؛ وقتی اسامه زبان به شفاعت گشود، آن حضرت خشمگین شدند و فرمودند: «مگر می‌توان حدود و قانون را اجرا نکرد» و فوراً دستور مجازات را صادر کردند و فرمودند: «اقوام و ملل پیشین دچار سقوط شدند؛ زیرا در اجرای قانون تبعیض روا می‌داشتند. قسم به خدایی که جانم در دست اوست در اجرای قانون درباره هیچ‌کس کوتاهی و سستی نمی‌کنم؛ اگرچه مجرم از نزدیکان من باشد» (علامه هندی، ۱۹۸۵: ج۳، ص۷۳۵). پیامبر بزرگوار اسلام (صلی الله علیه و آله) با دشمنان هم با عدالت رفتار می‌کردند و به سپاهیانش سفارش می‌کردند، در همه کارها عدالت را رعایت کنند؛ زمانی که آن بزرگوار نزد قبیله یهودی «بنی‌نضیر» رفته بودند تا در پرداخت دیه مقتول از طایفه بنی‌عامر که به دست یکی از مسلمانان به نام عمرو بن امیه کشته شده بود، از آن‌ها یاری و کمک بگیرد، آنان در نهان توطئه کردند که رسول‌خدا (صلی الله علیه و آله) را به قتل برسانند، خداوند آن حضرت را از این توطئه آگاه کرد. پیامبر(صلی الله علیه و آله) به مسلمانان دستور آماده باش به جنگ دادند. آن حضرت (صلی الله علیه و آله) به مسلمانان تذکر دادند، که مبادا به سبب دشمنی با یهود با بی‌عدالتی رفتار کنید، این در حالی بود که بنی‌نضیر با پیامبرخدا (صلی الله علیه و آله) پیمان بسته بودند که هیچ‌گاه به ضرر رسول‌خدا (صلی الله علیه و آله) و یارانش قدمی برندارند و به وسیله زبان و دست ضرری به آن حضرت نرسانند،… هرگاه برخلاف متن پیامبر(صلی الله علیه و آله) رفتار کنند، دست پیامبر(صلی الله علیه و آله) در ریختن خون و ضبط اموال و اسیر کردن زنان و فرزندان آن‌ها بازخواهد بود (مجلسی، ۱۴۰۰: ج۱۹، ۱۱۱). پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله) برای اجرای عدالت بسیار سخت‌گیری می‌کردند. در سیره آن حضرت آمده است؛ روزی به مسجد رفتند و در خطابه‌ای فرمودند: «خدا سوگند یاد کرده است، در روز جزا از ظلم هیچ ظالمی نمی‌گذرد. اگر به کسی شما از من ستمی رفته، حاضرم مرا قصاص کند. شخصی به نام «سواده بن قیس» به پا خاست و گفت: یا رسول‌الله روزی که از طائف برمی‌گشتی و عصا را در دست خود حرکت می‌دادی به شکم من خورد و مرا رنجاند. حضرت فرمودند: اگرچه این کار را عمداً نکردم؛ اما به حکم قصاص تسلیم می‌شوم و فرمان دادند، همان عصا را بیاورند و به دست سواده دادند. سواده گفت: نه من شما را می‌بخشم، فرمودند: خدا نیز تو را ببخشد(ابن هشام، ۱۴۱۱: ج۲، ۲۶۶). مساوات و عدالت در سیره پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله) به اوج خود رسیده بود، که رسول خدا (صلی الله علیه و آله) نگاهش را هم میان اصحابش تقسیم می‌کردند و به طور مساوی گاه به این و گاه به آن می‌نگریستند(کلینی، ۱۳۶۹: ج۸، ۲۶۸). زیرا به فرموده «ابن عباس» آن حضرت برای خوب و بد و مؤمن و کافر رحمت است؛ برای مؤمن در دنیا و آخرت رحمت است و برای کافر در همین دنیا که از بلاها و مسخ‌ها و هلاکت‌ها معاف شده است (طبرسی، ۱۳۸۰: ج ۱۶، ۱۷۳). پیامبر بزرگوار اسلام (صلی الله علیه و آله) درباره عدالت فرموده‌اند: «عَدْلُ ساعهٍ خیرٌ مِن عِبادهِ سِتِّینَ سَنهً؛ قِیامِ لیلِها، وصِیامِ نَهارِها. ویا أبا هُریرهَ، جَورُ ساعهٍ فی حُکْمٍ أشَدُّ وأعظَمُ عندَ اللهِ مِن معاصی سِتِّینَ سَنهً» (مجلسی، ۱۴۰۰: ج۷۲، ص۳۵۲). اگرکسی لحظه‌ای از عمرش را اقامه عدل کند، بهتر از این است که هفتادسال عبادت کند؛ به طوری که همه شب‌ها را قائم و در حال نماز باشد و همه روزها را روزه بگیرد و لحظه‌ای ستم روا داشتن معادل شصت سال معصیت الهی و تخلف از قوانین پروردگار است. یافته‌های تحقیق پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله) که از طرف خداوند به پیامبری مبعوث شده بودند، با بهره گیری از هدایت الهی جامعه نبوی را پی‌ریزی کردند و با مدیریت عادلانه این تمدّن را به اوج اقتدار رساندند. آن حضرت با سعی و کوشش فراوان مردم را به توحید دعوت کردند و با اجتماع قبایل، حکومت اسلامی را پی‌ریزی و راه را برای تمدن نبوی هموار کردند. حضرت محمّد (صلی الله علیه و آله) عقیده داشتند؛ انسان برای رفع نیازهایش به کار و تلاش نیاز دارد. لذا؛ درحالی که  خودشان بسیار فعالیت می‌کردند، از مسلمانان می‌خواستند تا برای رفاه حال خود و افراد جامعه از جان و دل بکوشند. پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله) که خود اسوه اخلاق نیکو بودند، با خلق و خوی خویش فضائل اخلاقی را در جامعه رواج دادند. از آنجا که هر جامعه‌ای نیاز به عالمان و دانشمندان دارد، تا بتوانند برای رفع مشکلات مردم چاره اندیشی کنند و با راهنمایی‌هایشان جامعه را به سوی سعادت سوق دهند، پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله)  به علم و دانش بسیار اهمیت می‌دادند و عالمان در نزد آن حضرت جایگاه ویژه‌ای داشتند. یکی از مؤلفه‌های دیگری که در سیره پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله) برای تمدن سازی اهمیت دارد، استفاده از ارزش‌های والایی است که درتمدن‌های دیگر وجود داشت؛ آن بزرگوار ضمن احترام به تمدن‌های گذشته نکات مثبت آنان را که با اسلام سازگاری داشت، اخذ کرده و در پیشبرد اهداف تمدن اسلامی به کار می‌بستند. همچنین، آن حضرت درحالی که به صاحبان عقل و اندیشه احترام می‌گذاشتند، با تحجّر و خرافه‌گرایی مبارزه می‌کردند و بدین طریق توانستند، تمدن نبوی را به اوج اقتدار خود برسانند. پذیرش و عمل به مؤلفه‌های تمدن ساز در سیره پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله) می‌تواند باعث شکوفایی تمدن نوین اسلامی بشود.

منابع

  1. آیتی، سید باقر، (۱۳۷۳). روش تحقیق در جغرافیا. تهران: انتشارات امیرکبیر، چاپ دوم.
  2. ابن خلدون، (۱۳۷۵). مقدّمه ابن خلدون. ترجمه محمد گنابادی، تهران: نشر علمی فرهنگی، چاپ هشتم.
  3. ابن سعد، محمد، (بی تا). الطبقات الکبری. بیروت: دار صادر.
  4. ابن هشام، عبدالملک بن هشام، (۱۴۱۱). سیره ابن هشام. بیروت: نشر دار القلم، چاپ دوم.
  5. اصطخری، ابراهیم بن محمد، (۱۳۶۸). المسالک و الممالک. به کوشش ایرج افشار، تهران: علمی فرهنگی، چاپ سوم.
  6. اصفهانی، حمزه، (۱۳۴۶). تاریخ پیامبران و شاهان. ترجمه جعفر شعار، تهران: بنیاد فرهنگ ایران.
  7. الجبعی عامل، زین الدین، (۱۴۱۰).لمعه. تهران: نشر تبلیغات اسلامی، چاپ اول.
  8. ایلیا پریگوژین، (۱۳۷۷). پیش گفتار علم و قدرت. ترجمه پریدخت وحیدی، تهران: نشر سازمان برنامه و بودجه، چاپ اول.
  9. پاینده، ابوالقاسم، (بی تا).کلمات قصار رسول اکرم(ص) (نهج الفصاحه). تهران: انتشارات دنیای دانش، چاپ سوم.
  10. پورت، جان دیون، (۱۳۳۵). عذر تقصیر به پیشگاه محمد و قرآن. ترجمه سید غلامرضا سعیدی، تهران: اقبال، چاپ اول.
  11. جان تاس، (۱۳۷۰). جامع تاریخ ادیان. ترجمه علی اصغر حکمت، تهران: انتشارات آموزش انقلاب، چاپ اول.
  12. جعفری، محمد تقی، (۱۳۵۹). ترجمه و تفسیر نهج البلاغه. قم: نشر آل البیت (علیه السلام)، چاپ دوم.
  13. جمعی از نویسندگان، (۱۳۷۹). جامعه ایده آل اسلامی و مبانی تمدن غرب. تهران: دبیرخانه اجلاس دو سالانه بررسی ابعاد حضرت مهدی (عج )، چاپ اول.
  14. جوادی آملی، عبدالله، (۱۳۷۹). سیره رسول اکرم در قرآن. قم: نشر اسراء، چاپ دوم.
  15. حر عاملی، محمد بن الحسن، (۱۴۰۹). وسایل الشیعه. تهران: نشرآل البیت (علیه السلام)، چاپ اول.
  16. خدادایان، اردشیر، (۱۳۷۶). تاریخ ایران باستان. ترجمه یعقوب آژند، تهران: مدرس، چاپ اول.
  17. دیاکونوف، (۱۳۴۵). تاریخ ماد. ترجمه کریم کشاورز، تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب، چاپ اول.
  18. زرین کوب، عبدالحسین، (۱۳۶۲). کارنامه اسلام. تهران، امیرکبیر، چاپ دوم.
  19. ژان لاکوست، (۱۳۷۵). فلسفه در قرن بیستم. ترجمه رضا داوری‏ اردکانی، تهران: نشرسمت، چاپ اول.
  20. سبحانی، جعفر، (۱۳۷۷). فرازهایی از تاریخ اسلام. تهران: نشر مشعر، چاپ دهم.
  21. سبحانی، جعفر، (۱۳۸۲). فروغ ابدیت. قم: نشر دانش اسلامی، چاپ سوم.
  22. ساموئل هانتینگتون، (۱۳۷۴). نظریه برخورد تمدّن‌ها. ترجمه مجتبی امیری، تهران: دفتر مطالعات سیاسی و بین‌المللی، چاپ اول.
  23. سید رضی، (۱۳۶۹). نهج البلاغه. قم: نشر امام علی (علیه السلام)، چاپ دوم.
  24. شهیدی، سید جعفر، (۱۳۶۹). تاریخ تحلیلی. تهران: مرکز نشر دانشگاهی، چاپ چهارم.
  25. صمیمی، مینو، (۱۳۸۲). محمد در اروپا. ترجمه عباس مهرپویا، تهران: اطلاعات، چاپ دوم.
  26. طباطبایی، محمد حسین، (۱۴۱۲). تفسیر المیزان. قم: نشر موسسه اسماعیلیان، دوم.
  27. طبری، محمد بن جریر، (۱۹۹۸). تاریخ طبری. بیروت: دارالکتب علمیه.
  28. طبرسی، (۱۳۹۲). مکارم الاخلاق. تهران: منشورات موسسه الاعلمی للمطبوعات.
  29. طبرسی (۱۳۸۰). مجمع البیان. تهران: انتشارات فرهنگ اسلامی، چاپ اول.
  30. علامه هندی، (۱۹۸۵). کنزالعمال فی سنن الاقوال و الافعال. بیروت: موسسه الرساله.
  31. فیض کاشانی، ملامحسن(۱۴۱۲). الوافی. تصحیح ضیاءالدین علامه، اصفهان: نشرامیرالمومنین (علیه السلام)، چاپ اول.
  32. قرآن، (۱۳۳۸). ترجمه الهی قمشه‌ای. تهران: محمد علی علمی، چاپ دوم.

۳۳.کشى، محمد بن عمر، (بی تا). اختیار معرفه الرجال. ترجمه مهدى رجایى،‏ قم: مؤسسه آل البیت(علیه السلام).

  1. کلینی، محمد بن یعقوب (۱۳۶۹). اصول کافی. تهران: نشر دارالکتب اسلامیه، چاپ چهارم.
  2. گوستاولوبون، (۱۳۵۴). تمدن اسلام و عرب. ترجمه سید هاشم حسینی، تهران: کتاب فروشی اسلامیه، چاپ دوم.
  3. گیپ، همیلتون، (۱۳۷۶). اسلام بررسی تاریخی. ترجمه منوچهر امیری، تهران: علمی فرهنگی، چاپ دوم.
  4. مجلسی، محمد باقر، (۱۴۰۰). بحارالانوار. بیروت: موسسه الوفا.
  5. مصباح یزدی، محمدتقی، (۱۳۶۸) .آموزش عقاید. قم: نشر سازمان تبلیغات اسلامی، چاپ چهارم.
  6. مطهری، مرتضی، (۱۳۵۸). پیش گفتار. قم: انتشارات صدرا، چاپ اول.
  7. معین، محمد، (۱۳۸۶). فرهنگ معین. تهران: نشر امیرکبیر، چاپ هفتم.
  8. مفید، محمدبن محمد، (۱۴۱۴). التذکره اصول الفقه. بیروت:نشرکنگره هزاره شیخ مفید.
  9. ویل دورانت، (۱۳۸۱). تاریخ تمدّن. ترجمه احمد آرام، تهران: علمی و فرهنگی، چاپ سوم.
  10. واقدی، محمدبن عمر، (۱۴۰۹). المغازی. تحقیق مارسدن جونز، بیروت: موسسه الاعلمی للمطبوعات.
  11. یعقوبی، احمدبن ابی یعقوب بن جعفر، معروف به یعقوبی، (۱۳۷۹). تاریخ یعقوبی. بیروت: نشردارصادر، چاپ دوم.
ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.