علی موذنی:
در نوشتن پیرامون معصومین حرفهایگری کافی است
نظرتان را در بارۀ جشنوارۀ خاتم بفرمایید.
من یک نظر کلی در بارۀ جشنوارهها دارم که چه بسا جشنوارۀ خاتم را هم شامل شود. تنها حسن جشنوارهها تجمیع نیروهای مستعدِ سرگردانی است،که علاقهمندند کارشان دیده شود، اما نمیدانند راه به کجا ببرند. در واقع جشنوارهها در بهترین حالت تعدادی مستعد را شناسایی میکنند و بعد هم داستانهای مثلا اول تا دهم را در یک کتاب چاپ میکنند که عموماً پخش هم نمیشود و روی دستشان میماند و در این مقطع به رسالتشان پایان میدهندتا سال دیگر که همین قضیه دوباره تکرار میشود. مسئولان برگزاری هم همیشه یک پاسخ آماده برای اهالی رسانه دارند که اگر از میان متقاضیان یک نفر داستان نویس پیدا بشود، ما به هدفمان دست پیدا کردهایم.
*با جشنواره برگزارکردن جریان راه نمیافتد
به نظر شما جشنوارۀ «خاتم»چهطور میتواند تأثیر لازم را در جامعۀ فرهنگی و هنری بگذارد و جریان ساز باشد؟
هرکاری اگر با برنامه ریزی درست صورت بگیرد و جدیتی در آن وجود داشته باشد و صرفاً به این منظور برگزار نشود که کاری انجام شده باشد،نتایج مفیدی بر آن مترتب است، در صورتی که البته استمرار هم داشته باشد. جشنواره برگزار کردن جز همان که عرض کردم، حاصل دیگری ندارد. تعدادی داستان نویس که مستعدند و عموماً تازه کارند ، در پی نام و نان شرکت میکنند – که اشکالی هم به آن وارد نیست- کار میفرستند و کم کم در این زمینه که برای جشنوارههای مختلف کار بفرستند، حرفهای میشوند. به نظرم بهترین و موثرترین کار برای جریان سازی روی آوردن به نویسندگان حرفهای است و با آنها وارد مذاکره شدن برای نوشتن دربارۀ حضرت که حاصلش مثلاً نوشته شدن چند رمان در طول یک دهه باشد که البته این اتفاق ساز و کارهای خودش را میطلبد. با جشنواره برگزار کردن جریان راه نمیافتد.
چرا ما تاکنون داستان قدرتمندی در بارۀ پیامبر اسلام ننوشتهایم که قابل عرضه در جهان باشد؟
شما بفرمایید ما در مورد کدام موضوع توانستهایم داستانی با چنین قدرتی بنویسیم و به جهان عرضه کنیم که حالا داستان پیامبر باشد؟ درجایی که داستان نویسی حرفهای نیست و داستان نویس اگر از راههای دیگری غیر از داستاننویسی ارتزاق نکند، باید رو به قبله دراز بکشد، این جور توقعات واقعاً تعجب آوراست؟ حالا من از شما میپرسم چرا مسئولان فرهنگی که نزدیک به چهل سال است برای تولد و برای بعثت و برای عیدغدیرخم جشن راه می اندازند ، به طور جدی به فکر نیفتادهاند از پتانسیل موجود در داستان نویسان استفاده کنند و با راهکارهایی اشتیاق نوشتن در بارۀ حضرت را در آنها ایجاد کنند؟ از نویسنده جماعت توقع داریم بی آن که به شرایط اسف بار زندگی اکثر آنها کوچکترین توجهی داشته باشیم. مسئولان کی به فکر افتادهاند که در بخش فرهنگ – جز سینما البته – حرفهایگری را تشویق و ترغیب کنند؟ تکرار میکنم : در زمینۀ هنر و فرهنگ باید سرمایه گذاری اساسی صورت بگیرد تا مگر موضوعات مورد علاقۀ نظام در رشتههای مختلف هنری داستانی شوند.
اصلاً آیا در بارۀ پیامبر میتوان داستان به شکل امروزی نوشت؟ یا اصلاً میتوان در بارۀ معصوم داستان امروزی نوشت که ویژگیهای داستانهای مدرن و پست مدرن داشته باشد؟
از نظر من در مورد هر موضوعی میتوان داستان نوشت، بخصوص در مورد شخصیتهای بزرگی که کاریزماتیک هستند و در زمان خودشان تأثیری شگرف بر فرهنگ انسانی گذاشتهاند که تا دنیا دنیاست، تأثیرشان مستدام است. پیامبر اکرم اسلام که جای خود دارد. اما این که میتوان ایشان را در داستان مدرن یا پست مدرن جای داد، دو نکتۀ مهم وجود دارد. نکتۀ اول برخورد محتوایی است، به این معنی که ما با چه نوع جهان بینیای میتوانیم به سراغ شخصیت حضرت رسول برویم؟ آیا مثلاً میتوانیم مطابق اهداف مکتب رئالیسم در مورد ایشان داستان پردازی کنیم؟ البته میتوانیم مثلاً داستانی خطی چنان که در رئالیسم عمومیت دارد، دربارۀ ایشان بنویسیم یا واقعیت تاریخی دورۀ ایشان را بر اساس اسناد و مدارک متقن باز تولید کنیم، اما قطعاً این شخصیت از نظر معنایی اهدافی را که در رئالیسم متصور شده، بر نمیتابد. چگونه میتوانیم عالم غیب را در کنار واقعیت ِ مورد نظر رئالیسم قرار بدهیم و مدعی شویم که داستانی رئالیستی نوشتهایم؟ مگر آن که به این موصوف صفتی مثل دینی اضافه کنیم چنان که در طول زمان صفتهای متعددی به رئالیسم افزوده شده یا چهطور میتوانیم از نظر معنایی بگوییم داستانی مدرن دربارۀ ایشان مینویسیم با توجه به این که یکی از شاخصههای دورۀ مدرن به چالش کشیدن قطعیت و جزمیت و رواج نسبی گرایی است؟ روح مدرن به تعبیری جویای حقیقت فردی است نه روح ِ جمعی که آثار خود را درملیت و مذهب و دین باز مینمایاند. خدای شخصی شده و دینِ شخصی شده از عوارض مدرنیته است که در تباین با حقیقتی است که حضرت محمد(ص) در پی انتشار آن بوده است. پس میبینیم که جهان بینی مورد نظر حضرت با این گونه مطالب کنار نمیآید. اما آیا این تباینِ محتوایی مانع میشود که ما از تکنیکهایی که مثلا داستان نویسی مدرن یا پست مدرن به دانش بشری افزودهاند، بهره ببریم یا نه؟ بنده عرض میکنم بله ، میتوانیم. باید توجه داشته باشیم که این تکنیکها داستان نویسی را عمق و گسترش دادهاند و امروزه به عنوان ابزارکارِ داستان نویس مورد استفاده قرار میگیرند و هر داستان نویسی مطابق با اهداف خود از آنها بهره میبرد. مثلامیتوانیم زمان خطی را به هم بریزیم. از چند زاویه دید استفاده کنیم. از تکنیک سیال ذهن بهره ببریم یا بخشی از داستان را با تک گویی درونی بپردازیم یا راوی داستانی شویم که در عین پرداختن به موضوع حضرت رسول، چالشهای تکنیکی خود را در پرداخت داستان،تبدیل به یک واقعه کند، چنان که این شیوه یکی از دغدغههای داستاننویسی پست مدرن است. حتی میتوان از نوع تعامل داستان مدرن و پست مدرن در ارتباط با مخاطب بهره ببریم. مثلا در داستان مدرن برخلاف داستان سنتی، مخاطب در بازسازی لایههای معنایی داستان در ذهن خود باید فعال باشد، وگرنه داستان را نمیفهمد و با آن ارتباط برقرار نمیکند ، چون داستان نویس داستانش را طوری نشانهگذاری کرده که اگر مخاطب آن نشانهها را نشناسد و درکشان نکند، در سطح داستان باقی میماند و از این که نتوانسته با داستان ارتباط برقرار کند، احساس غبن میکند. خوانندۀ داستان مدرن در صورتی می تواند از خواندن داستان لذت ببرد که با ذهنی جستجوگر با داستان برخورد کند . نشانه ها را بشناسد و از در کنار هم قرار دادن آنها به معانی مورد نظر داستان نویس دست پیدا کند. نباید تصور شود که داستان نویس قصدش معما پردازی بوده، خیر، اصلاً چنین نیست.
داستان نویس مدرن مخاطبش را بسیار باهوشتر از آن میداند که داستان را در سطح نگه دارد. او درپسِ ظاهر داستانش، معانی عمیقی از زندگی را جای میدهد و انتظار دارد خوانندۀ باهوش و جستجوگر در درک این معانی فعالانه برخورد کند. این نوع مشارکت که شعور مخاطب را به بازی میگیرد، باعث لذت او از داستان خوانی میشود و او را از یک خوانندۀ منفعل به عنوان شریکی فعال در بازسازی داستان ارتقاء میدهد. در داستانهای پست مدرن مشارکت مخاطب از حالت نامحسوس به در میآید و عینیتر میشود. در این سبک، مخاطب مدام مورد نظرخواهی نویسنده قرار میگیرد. حتی بعد از رواجِ نت، داستان نویس به طور زنده داستان مینویسد و گاهی به پیشنهاد مخاطبانش که برای او کامنت میگذارند که ادامۀ داستان را چنین و چنان کن، عمل میکند یا نظر آنها را به چالش میکشد.
بعضی میگویند نمیشود مستقیم به شخصیت معصومین پرداخت، چرا که در داستان قوۀ تخیل نقش اساسی در شخصیت پردازی ایفا میکند ، و معصوم در دایرۀ تخیل نویسنده جای نمیگیرد. نظر شما چیست؟
من با این نظر موافق نیستم. درست است که داستان بر مدارِ تخیل میچرخد، اما نکته این جاست که استفاده از تخیل مراتبی دارد. نویسنده در ارتباط با شخصیتهای خیالی هیچ منعی در میزان استفاده از تخیل ندارد و آن را در حد اعلاء به کار میگیرد، اما وقتی نویسنده میخواهد شخصیتهایی مثل حضرت رسول و ائمۀ معصوم و وابستگان آنها را دریک واقعیت تاریخی داستانی کند، در این جا استفاده از تخیل با احتیاط در جهت بازآفرینی واقعۀ مورد نظر صورت میگیرد. پس بهتر است صورت مسئله را با یک چنین فرض غلطی پاک نکنیم که نمیشود. باید دنبال راهکار باشیم.
منظورتان چه جور راهکاری است؟
به عنوان مثال اسناد و مدارکی را که در اختیار است ، بررسی میکنیم تا ببینیم آنچه از معصوم سر زده، چه نظری چه عملی، آیا با حقیقت قرآن میخواند؟ آیا معصوم به عنوان یک انسان کامل که حجت خدا بر زمین است و علاوه بر ظاهر به باطن اشخاص اشراف دارد و اصولاً چشم سومش باز است، طوری عمل کرده که زیبندۀ چنین شخصیتی باشد؟ حالا تخیل داستان نویس در جهت واقع نمایی آن موقعیت فعال میشود و بی آن که جعلی در حقیقت واقعه ایجاد کند، آن را بازآفرینی میکند و اتفاقاً با تخیل خویش روایتی خواندنی به دست میدهد که مخاطب در عین آگاهی لذت هم میبرد. بنابراین معصوم در دایرۀ تخیل نویسنده جای میگیرد و اتفاقاً خیلی هم خوب جای میگیرد.
به نظرتان میشود برای داستان معصومین مبانی داستان نویسی تبیین کرد و بر اساس آن داستان نوشت ؟ اگر می شود، آن مبانی چیست؟
من همیشه گفتهام که عناصر داستان قابلیت انعطاف دارند و میتوان از آنها برای نوشتن داستان در هر مکتبی استفاده کرد، هر چند بسته به هر نوع جهان بینی، ممکن است بعضی از این عناصر بیشتر مورد استفاده قرار بگیرند و بعضی کمرنگ شوند. مثلا زمانی که انواع داستانهای رئالیستی رونق داشت، طرح داستان بسیار حائز اهمیت بود و زمانی که داستان نویسی مدرن رواج پیدا کرد، طرح داستانی از رونق افتاد و شخصیت پردازی بر دیگر عناصر داستان غالب شد و این تغییرات ضرورت دیدگاه حاکم بر مکاتب مختلف بوده است. اما همین عناصر داستانی در همۀ مکاتب حضور دارند. شما نمیتوانید شخصیت را از داستان بگیرید یا از طرح داستان به کل غافل شوید. میتوانید تا حد یک الگوی کلی تقلیلش بدهید، اما نمیتوانید حذفش کنید. باید متوجه باشیم که هر یک از این عناصر با حواس مخاطب سرو کار دارند و عواملی اند که به برخورد مخاطب با داستان شکل میدهند. مخاطب باید برای خواندن داستان انگیزه داشته باشد و هنر داستان نویس در این است که بتواند از این حواس به بهترین شکل استفاده کند. بنابراین چه برای معصوم چه برای غیر معصوم مهم این است که با داستانت فضایی دلنشین فراهم کنی که خواننده با اشتیاق داستانت را بخواند. در خصوص داستان نویسی برای معصوم، حرفم همان است که در سوال پیشین ذکرش رفت. داستان نویس باید با در نظر گرفتن اندیشۀ معصوم وارد داستان شود. امام دهم به یکی از خلفا میگوید ما برای ساختن آخرت مردم آمدهایم. از جملۀ ایشان ممکن است چنین برداشت شود که دنیا را رها کنیم و به آخرت بچسبیم. اما تحلیل این جمله با در نظر گرفتن جهان بینی ایشان به این صورت قابل تفسیر است: وقتی آخرت را برای مردم تشریح میکنیم، در صورتی که واعظ درونیشان بر اثر اصرار در گناه منفعل نشده باشد، زندگیاش را در این دنیا نیز درست میکند، چرا که در مییابد این دنیا موقت است و آن عالم ابدی… داستان نویس باید متوجه باشد که معصوم حجت خدابر زمین است و طوری حرف میزند و عمل میکند که مورد رضای خداوند باشد. چه کسی از معصوم به این آیۀ قرآن واقفتر است که حتی یک ذره بدی هم جزا دارد همچنان که یک ذره خوبی پاداش دارد؟ وقتی داستان نویس با این نگاه وارد داستان شد، در صورتی که کمی خلاقیت به خرج دهد، عناصر داستان چون موم در دستان او عمل میکنند تا حقیقتِ وجود پیامبر یا امامان معصوم داستانی شود.
*در نوشتن پیرامون معصومین حرفهایگری کافی است
به نظر شما آیا داستان نویس باید عالم دینی هم باشد یا این که حرفه ای بودن برای او کافی است؟
اگر شرط نوشتن داستان در بارۀ موضوعهای دینی عالم بودن به دین است ، خب ، پس چرا علمای دین دست به کار نمیشوند و داستان دینی نمینویسند؟ چرا در کنار تدریس و سخنرانی و نوشتن کتابهای پژوهشی به کار داستان نویسی روی نمیآورند؟ می دانیم که علم داشتن نسبت به موضوع یا مضمون یا یک واقعۀ تاریخی برای داستانی کردن آن، شرط لازم هست، اما شرط کافی نیست. داستان نویس یک شخصیت حقوقی است با استعداد داستان نویسی و همان طور که قرار نیست، برای نوشتن دربارۀ یک روانپریش روانپزشک باشد یا برای نوشتن یک داستان فلسفی فیلسوف باشد، برای نوشتن موضوعهای دینی هم ضرورت ندارد مثلاً در حوزۀ علمیه تا سطح خارج درس خوانده باشد. مهم همین اشارهای است که کردید: حرفهای گری . داستان نویس حرفه ای حتماً وقتی به سراغ هر موضوعی میرود، در بارۀ آن خوب و به قدر نیاز تحقیق میکند تا به اشراف لازم دست پیدا کند.