بهترین منبع درباره پیامبر قرآن است/نقد داستان دینی نداریم
نقی سلیمانی گفت: بهترین منبع معتبری که از پیامبر سخن میگوید، قرآن است. چون هم آیینه تمامنمای چهره محمد(ص) است و هم به نوعی نقدی است بر گزارشها و روایتهای تاریخی.
به گزارش خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا) این روزها که همه مسلمانان جهان از اهانت نشریه شارلی ابدو به پیامبر اسلام(ص) و دفاع امانوئل مکرون، رئیسجمهور فرانسه از این اقدام خشمگین هستند، اهمیت روایت زندگی پیامبر رحمت و ترویج آن در قالب داستان و ادبیات بیش از پیش حس میشود، به همین دلیل و همزمان با نزدیک شدن به ۱۷ربیعالاول سالروز میلاد پیامبر اسلام پروندهای در ایبنا با محوریت داستاننویسی با موضوع پیامبر باز کردهایم، در ادامه این سری گفتوگوها با نقی سلیمانی مصاحبهای انجام دادهایم. نقی سلیمانی رمان «پیامبر» را نوشته که در انتشارات بهنشر منتشر شده است. در ادامه مشروح این گفتوگو را می خوانید.
به نظر شما چگونه داستانهایی با موضوع پیامبر اسلام (ص) متناسب با ذائقه مخاطب آگاه امروزی آفریده شود که عاری از کلیشهها و حرفهای تکراری باشد؟
این بستگی به خلاقیتهای هر نویسنده دارد. بنابر این یک ناشر خوب و آگاه معمولا به سراغ نویسندهای خلاق و هنرمند و شناخته شده خواهد رفت، که آثار آبرومندانهای قبلا منتشر کرده است. اما رمان دینی و داستان دینی به چیزی بیش از این نیاز دارد.
از طرف دیگر، این بستگی دارد به اینکه نویسنده چقدر با آنچه و آنکه در بارهاش مینویسد، زندگی کرده باشد، به طور مثال درباره پیامبر، نویسنده چقدر به این شخصیت نزدیک شده است. یعنی چقدر تحقیق و پژوهش دربارهاش کرده است و چقدر این تحقیق و پژوهش را درونی کرده و با احساس و شعورش آمیخته است. من ناچارم در اینجا از برخی تجربههای خودم سخن بگویم. بهترین منبع معتبری که از پیامبر سخن میگوید، قرآن است. چون هم آیینه تمامنمای چهره محمد(ص) است هم به نوعی نقدی است بر گزارشها و روایتهای تاریخی. میدانید که روایتهای تاریخی درباره پیامبر ۱۵۰سال بعد از ایشان و در دورههای سلسه امویان و بعدها عباسیان نوشته شده. و از این دو سلسله چهره پیامبر دستخوش تصویرگریهای خاص خودشان در روایتهای تاریخی شده است. آنها هرکدام نقش خاصی را که خواستهاند از پیامبر ترسیم کردهاند. و این روایتها و سیرهها از راست و دروغ به هم آمیخته شده است. من ناچار بودم سرنخها را از اشارههای قرآن استخراج کنم. و سپس به سراغ روایتهای تاریخی بروم. مثلا در قرآن آمده است که پیامبر یتیم بوده است. بنابر این روایتهای تاریخی در این زمینه احتمالا به حقیقت نزدیک است.
قرآن به درون پیامبر هم میپردازد
در پرانتز بگویم که جالب است بدانید قرآن به درون پیامبر هم میپردازد و از حسهای درونی او هم سخن میگوید. میدانید که ما در رمان احتیاج زیادی داریم که از درون شخصیت هم آگاه باشیم، چنانکه نیاز داریم از درون خانواده او بدانیم، از اینکه در اجتماع چگونه است و چه نوع رابطهای با دیگران دارد، نوعی رابطه و درگیری با دوست و دشمن و همسایه و خیلی چیزهای دیگر شخصیت را بدانیم. مثلا پیامبر اسلام، بلند نشینی را دوست داشته. و برفراز کوه یا بلندی می رفته و موارد دیگر، که فرصت نیست در اینجا از آن سخن بگویم و در رمان پیامبر آوردهام. یا در داستانهای پیوسته درباره حضرت محمد (ص) و علی (ص) (انتشارات سروش) و یا قصههای پیامبر و فرزندانش (انتشارات امیرکبیر) و یا دریا اسب من شده است (انتشارات قدیانی)
از سوی دیگر مسأله زمان و مکان هم مطرح است. نویسنده ضروری است فضای آن منطقه یا شهر را خوب بشناسد. آداب و رسوم و خیلی چیزهای دیگر، از ریز تا درشت. نویسنده باید چنان آگاه باشد که گویی در آن زمان زندگی میکند. بنابراین نویسنده ضروری است تاریخ و جغرافیای آن دوره را هم خوب بشناسد.
اما خلاقیتهای خاص هر نویسنده است که آن «آن» هنری اوست و ذائقه مخاطب آگاه امروزی را تحت تأثیر قرار میدهد؛ جاذبههایی که در طرح داستان، شخصیتپردازی، فضاسازی و رنگپردازی و زبان داستان و سایر عناصر داستان مثل ایماژها و تصویرهای حسی از پنج حس آدمی و کنایهها و نمادها و به طور کلی در ساختار رمان جلوه میکند و یک رمانِ خوش ترکیب را در نهایت به خواننده عرضه می دارد. بدیهی است که هر رمان خوب قاعدتا عاری از کلیشه خواهد بود چون اثر انگشت هر هنرمند خلاق با دیگری، فرق دارد. مثل دو باغ از گلهای رنگارنگ که با هم متفاوت، اما هر یک در نوع خود زیبا هستند.
چگونه میتوان در داستانهای دینی و مذهبی پلی زد میان مذهب، تاریخ و اسطوره و چگونه میشود از این راه به حقیقت رسید؟
میان دین و تاریخ در رمان دینی شاید بتوان پل زد، اما اسطوره و افسانه مال دنیای دیگری است که به حقیقت در آن از راه بازگشایی سمبلهای آن یا بازنمایی وارونگیهای آن، میتوان دست یافت. البته تاریخ خود آلوده و آمیخته با اسطورهپردازی یا اسطورهسازی ذهن راویان شفاهی تاریخ است. راویانی که شیفته فلان شخصیت تاریخی شده اند مثلا اسکندر یا انوشیروان، و یک کلاغ چهل کلاغ کردهاند. به خاطر آرمانهای خود یا هر نوع علاقه دیگری که به فلان شخصیت داشتهاند. و اینجاست که تاریخنویس و نویسنده باید با دیده ژرفبین و ژرفکاو اسطورهپردازیهای شفاهی را بفرستد به حوزه مردمشناسی. رماننویس و تاریخنویس باید خیلی در این مورد دقت کنند
داستاننویس چگونه میتواند به مضامین دینی و مذهبی نزدیک شود؟
راهکارها متفاوت و گوناگوناند و جهان هنر گسترده. در ایران ما دو نوع رمان دینی در بازار کتاب داریم. رمان هایی که مستند هستند و رمانهایی که کاملا تخیلیاند و عصارهای از واقعیت را در استخری از آب ریختهاند و چیزی از آن شخصیت یا واقعیت دیگر باقی نمانده.
من در رمان بلند پیامبر، که در انتشارات «به نشر» منتشر شده است، این رمان را به شیوه «استناد و تخیل» نوشتم. چیزی نظیر رمان رَگتایم، ای ال دکتروف یا جزیره سرگردانی سیمین دانشور. منظورم از استناد هر آن چیزی است که به پیامبر مربوط میشود. در مورد دیگران مثلا ابوسفیان، دشمن پیامبر هم تا حد ممکن در این رمان مستند است، ولی در مورد بقیه آدمها تخیلورزی کردهام. یا خط سیر وقایع یا خط گردش آنها را تا حدی که به اساس آن واقعیت آسیبی نرسد، بسط جغرافیایی یا داستانی دادهام. یا عنصر گفتوگو یا عناصر دیگر در داستان را به تناسب رمان بسط دادهام.
رمان برادران کارامازوف داستایفسکی یک نوع از رمان دینی است
اما در جهان وضع رمان دینی باز هم امکان دارد گونههای متفاوتی داشته باشد. مثلاً رمان برادران کارامازوف داستایفسکی یک نوع از رمان دینی است که شکل آن از فلسفه خاص نویسنده و دیدگاه هنری او میآید. در برادران کارامازوف مسأله شر و ایمان و شک و نیز نقش مسیح و نقش کلیسا در رمان، واکاوی شده است. شیاطین انسانی و انسانِ فرشته خو و مسیح وار در آن در کنار انسانهای معمولی، مطرح میشوند که به شکل نوعی از رمان جنایی عرضه شده است. در واقع مثل اینکه ما با نوعی رمان دینی ـ فلسفی ـ جنایی روبرو هستیم. از رمان ابله به بعد قصد داستایفسکی این بود که مسیح را در شرایط معاصر به نمایش بگذارد که برخی منتقدان، معتقدند او در این مورد شکست خورده است چون مسیح در شرایط امروز نمیتواند به هم برسد. و دنیای امروز دنیای دیگری است. با این همه هر سه کتابی که داستایفسکی پس از ابله نوشت در جهان بسیار مورد استقبال بودهاند. رماننویسی شوخی نیست جهانی جدی و گسترده است و بزرگانی همچون داستایفسکی در آن کار هنری عرضه کردهاند.
داستاننویسی که میخواهد به زندگی پیامبر بپردازد تا چه حدی مجاز است که روایت خودش را از تاریخ ارائه دهد
به گمان من مجاز نیست و تا حد ممکن باید تمام تلاش خود را بکند که درباره پیامبر مستند بنویسد. اما به هر حال هر نویسنده خلاق از این دریای گسترده فقط میتواند کوزهای آب برگیرد. این بیشتر از روی ناگزیری است. البته بعضیها هم عصارهای از واقعیت پیامبر را در استخری از آب می ریزند که متنی رقیق از آب در میآید.
با توجه به وقوع انقلاب اسلامی و تحولات آن، به نظر شما آیا توانستهایم به نوعی از داستان برسیم که بتوان گفت داستان دینی و آیا این نوع داستان مولفههای خاص خود را دارد؟ اگر این گونه است میتوانید مولفههای آن را نام ببرید و مثالی از این نوع داستان که نوشته شده بیاورید؟ میتوانید نمونههایی از داستانها را در جهان نام ببرید که مولفه های داستان دینی را داشته باشد؟
داستان دینی ربطی به انقلاب و تحولات آن ندارد مثلا داستایفسکی که برادران کارامازوف را نوشت مدیران فرهنگی روسیه چه کمکی میتوانستند به او بکنند؟! از قضا در روسیه سانسورگران حکومت مزاحم نویسنده هم بودند. یا مثلا تولستوی که نویسندهای است که داستان دینی نوشته است و در ایران با نام بیست و سه قصه منتشر شده است، یا بابا سرگی تولستوی، چه کمکی یا تأثیری میتواند گرفته باشد. برعکس خود این آثار هستند که تأثیرگذار بودهاند. از قضا به برخی از آثار تولستوی را بعد از مرگش هم اجازه انتشار ندادند. خوشبختانه مرگ ایوان ایلیچ تولستوی در روسیه منتشر شد که جزو آثار شاخص دینی او است. بینوایان هوگو یک رمان دینی ـ اجتماعی است. هوگو به خدا اعتقاد داشت و به نظام کلیسا محور نه.
داستان دینی پش از انقلاب چهره متفاوتی دارد
در ایران داستان دینی چه قبل و چه پس از انقلاب داشتهایم که هر یک ویژگیهای خاص خودشان را داشتهاند. حتی در قدیم قصههای تمثیلی دینی ـ عرفانی شاخص داشتهایم، مثلا قصه فیل مولانا. که بسیار قصه عمیقی است. داستان دینی به شکل امروزی در قبل از انقلاب چهرههای متفاوتی دارد که هر یک در جایگاه خود قابل بررسی است. مثلا «آینه و اویس» در ادبیات کودک یا آثار محمود حکیمی. در بخش بزرگسال هم هست که کسی از منتقدان باید کاری نظیر کتاب «صد سال داستان نویسی» در این بخش انجام دهد. چه در جهان و چه در ایران، آثار متفاوتی در این زمینه هست. که قابل طرح و بررسی هستند. متاسفانه نقد داستان دینی نداریم یا من ندیدهام. بعد از انقلاب برخی آثار آبرومند داریم. داوود غفارزادگان، سیدمهدی شجاعی شهرام شفیعی، و چندتن دیگر برخی آثارشان دینی هستند، در شعر برخی از شعرهای قیصر امینپور.
البته یک نظریه دیگر هم در این باب هست که دایره آثار دینی را از روی موضوع آن، دینی میداند و ضمنا تفکیکی هم که در بالا قائل شدید قائل نمیشود، و همه آثاری از این دست را یا ادبیات میداند، یا نمیداند. مثلا دین «عدالت» یا «انسانیت» را جزو فضای فرهنگی خود و موضوعات ویژه خود میشمارد، بنابر این هر اثری که به «عدالت» پرداخته است، دینی میداند. با این دیدگاه بسیاری از آثار ادبی جهان دینی هم هستند. مثلا رمان اولیورتوئیست دیکنز از این دیدگاه، دینی است.