پیامبر، قریش و خردورزی در سیاست
نویسنده: مقصود رنجبر
منبع: پگاه حوزه ۱۳۸۸ شماره ۲۷۵
هدف از تحلیل سیره سیاسی پیامبر و روش حکومتی ایشان در حوزههای گوناگون چیست؟ این تحلیل باید واجد چه شرایط و ویژگیهایی باشد؟ باید گفت که تحلیل زندگی پیامبر و به ویژه سیره سیاسی ایشان میتواند ما را به اصولی رهنمون سازد که از آنها به عنوان راهکارهای عملی در سیاست ورزی و حکومت مداری استفاده کنیم. سیره نویسی موجود درباره پیامبر دغدغه چندانی در ریشه یابی کنشهای پیامبر و استنباط اصول کلی از رفتار پیامبر ندارد. در حالی که چنین رویکردی بسیار ضروری است و میتواند در درک بهتر مسائل آن دوران به ما کمک کند. با تحلیل سیره نبوی میتوان به رویکرد حاکم بر حکومتها، تصمیم گیریها و نیز تدابیر پیامبر پی برد و از آن در امور سیاسی استفاده کرد. در واقع میخواهیم بدانیم که رفتار پیامبر در برخورد با دشمنانشان در دورهها و مقاطع مختلف بر اساس چه رویکردی قابل تبیین است؟ از آنجا که رسیدن به اصول کلی در تبیین این رفتار میتواند زمینهساز پیروی از این اصول باشد، چگونگی دستیابی به این اصول و شیوه وصول به آنها از اهمیت حیاتی برخوردار است. یکی از ابهاماتی که همواره میتواند راه دستیابی به چنین اصولی باشد، منشاء رفتارهای پیامبر اعظم(ص) است؛ زیرا سؤال این است که آیا تصمیمات پیامبر بر اساس وحی بوده، یا بر اساس عقل و تدابیر فردی ایشان و پس از مشورت با اصحاب بوده است؟ در واقع اینجا مسألهای جدی در میان است؛ آیا کنشهای پیامبر در عرصههای مختلف، عقلانی است یا وحیانی؟ اگر وحیانی است چگونه برای ما قابل درک است؟ و چه کاربردی میتواند برای ما داشته باشد؟ و اگر عقلانی است، نسبت آن با وحی چیست؟ چه رابطهای بین وحی و عقل در کردار سیاسی پیامبر وجود دارد؟
پاسخ به این سؤال، اساس هرگونه مطالعه در سیره نبوی و استنتاج اصول کلی از آن است. انتخاب هر یک از این دو رویکرد، مسائل خاص خود رابه همراه دارد. برای مثال اگر ما معتقد باشیم که کنشها و کردارهای پیامبر به طور عام ریشه در وحی داشته است، آیا به نوعی خود را در فهم و تجزیه و تحلیل آن ناتوان کردهایم؟ این دیدگاه زمانی قابل قبولتر مینماید که به تعریف وحی هم نظری داشته باشیم. علامه طباطبائی در تبیین وحی مینویسد:
«وحی یک نوع تکلم آسمانی (غیر عادی) است، که از راه حس و تفکر عقلی درک نمیشود، بلکه با درک و شعور دیگری است که گاهی در برخی از افراد به خواست خدایی پیدا میشود و دستورات غیبی؛ یعنی نهان از حس و عقل را، از وحی و تعلیم خدایی دریافت میکند … و لذا حقیقت آن برای ما که از این موهبت بی بهره هستیم، مجهول است.»۱
اگر حقیقت وحی برای ما مجهول است، در صورتی که کردارها و کنشهای پیامبر را رفتارهایی با ریشههای وحیانی صرف تلقی کنیم، آنگاه راه را برای فهم ماهیت آنها به روی خود بستهایم؟ در صورتی که رفتارهای پیامبر جنبه وحیانی دارند، ما چگونه میتوانیم سیره ایشان را مطالعه کرده و از آن، اصول کلی را برای خود استنتاج نموده و این اصول را در سیاست مداری و حکومت به کار ببریم؟ در واقع باید گفت که تأکید بر وحیانی بودن رفتارهای پیامبر و ناتوانی انسان در درک حقیقت وحی (بنا به گفته علامه طباطبائی) بدین معناست که امکان ارائه تحلیلی تاریخی و راهنما از تصمیمات سیاسی و به طور کلی تحلیل سیره نبوی، غیر ممکن خواهد بود. دراین زمینه برخی معتقدند که اساسیترین مسأله حاکمیت رسول خدا این بود که آن حضرت برای اقدامات مهم اجتماعی به انتظار وحی و فرمان الهی مینشست، حتی اگر انگیزهها و شرایط لازم برای انجام کاری فراهم بود، باز هم بدون اذن خدا دست به آن کار نمی برد.۲ بنابراین اگر این تحلیل از جانب رویدادهای تاریخی نیز مورد تأیید واقع شود، باید گفت که وحی دور از دسترس ما هست و ما تنها میتوانیم به نمود بیرونی اقدامات پیامبر اکتفا کنیم، که نمود بیرونی، بیانگر منطق عقلی کنشهای ایشان است. انکار عقلانی بودن سلوک و رفتار پیامبر در انجام دادن رسالت و دعوت از نظر تاریخی ممکن نیست. تاریخ این نوع عقلانی بودن را به ما نشان میدهد.
این تحلیل درباره رفتار پیامبر بدین معناست که نمیتوان از سیره نبوی و حتی به معنای اعم، از سنت نبوی به عنوان آموزههای سیاسی استفاده کرد.
در وهله بعدی باید گفت: حتی اگر ریشه و منشاء رفتارهای پیامبر را وحیانی بدانیم، از آنچه که میتوانیم از آن حضرت یاد بگیریم ظاهر و رفتارهای ایشان و نمود بیرونی وحی است، که ظهور آن بر اساس مستندات تاریخی جنبهای کاملاً عقلانی دارد.
اما در صورتی که کنشهای پیامبر را کنشهای عقلانی بدانیم، که در فضای متعارف انسانی و با توجه به مقتضیات هر حادثه و پدیدهای از ایشان بروز کرده است، آنگاه میتوانیم از امکان صورت بندی اصول کلی از سیره سیاسی پیامبر بحث کنیم.
ما در این جا بر اساس رویکرد دوم که کنشهای پیامبر را عقلانی تلقی میکند، به تحلیل یکی از مقاطع مهم زندگی ایشان میپردازیم؛ بر اساس این رویکرد، کنشهای پیامبر به روش علمی و عقلی قابل مطالعه و تبیین هستند و اساساً تنها راه فهم رفتارهای پیامبر را آغاز حرکت از این مسیر وطی طریق در درون این رویکرد میدانند و تنها از این طریق است که میتوان از آموزههای ایشان در عرصه سیاست و حکومت بهره برد و تنها در چنین رویکردی است که رخدادهای دوران پیامبر و نقش پیامبر در آنها قابل فهم و مطالعه به روش علمی است و رهیافتی برای به کارگیری آن است. در این نگرش، سنت پیامبر (به معنای گفتار و کردار ایشان) نوعی کنش عقلانی تصور میشود.
سیره پیامبر سیره یک صاحب رسالت و دعوت ومکتب است، که در همه مراحل با کوشش خستگی ناپذیر خود همه روشهای عقلایی عصر خود را به کار گرفته است۳.
بنابراین یکی از ویژگیهای اساسی گفتمان پیامبر، عقلایی بودن آن است. این جاست که این سخن عمیق امام علی(ع) قابل درک است که فرمود:
وَ یُثیروا لَهُم دَفائِنَ العُقول؛ پیامبر مبعوث شدهاند تاخزانههای عقول مردم را بر انگیزانند و بشورانند.»۴
یعنی پیامبر و رفتار ایشان، کاملاً در درون منطق عقلی قرار دارد و حتی میتوان گفت که وجه اساسی خاتمیت پیامبر که او را شایسته چنین مقام عظیمی میکند، رویکرد کاملاً عقلانی ایشان در برخورد با حوادث و وقایع گوناگون است.
البته این رویکرد ما با رویکرد مستشرقین غربی درباره پیامبر کاملاً متفاوت است. تحلیل آنان به معنای انکار وحی به پیامبر است. برای مثال مونتگمری وات در تحلیل وحی، از «تخیل خلاق» بحث میکند و معتقد است، که پیامبر انسانی بود که تصورات خلاق خود را در عمیقترین سطح به کار گرفت و ایدههایی را خلق و در رابطه با محوریترین مسائل وجود بشری مطرح کرد.۵
این رویکرد، کاملاً به دنبال نفی نبوت پیامبر و تبدیل وحی به تخیل خلاق است، در حالی که رویکرد ما به دنبال بیان این مسأله است که ما از دسترسی به وحی ناتوان هستیم، ولی جلوه بیرونی رفتارهای پیامبر بیانگر عقلانی بودن کامل این رفتارها است که کاملاً میتواند از سوی ما به عنوان الگو مورد توجه باشد.
در مجموع رویکرد عقلی را به دلایل ذیل ترجیح میدهیم: اول اینکه، به طور کامل برای ما قابل درک نمیباشد؛ دوم اینکه، ظهور تاریخی کردارها وکنشهای پیامبر(ص) به وضوح آن را ثابت میکند؛ سوم اینکه از منظر نسبت عقل و وحی هم قویترین روایت تلازم عقل وحی در اسلام میباشد.
حال با توجه به این مقدمه، سؤال اساسیتری مطرح میشود و آن این است که اگر از منظر کنونی بخواهیم رفتار پیامبر را در مقابل قریش تجزیه و تحلیل کنیم، کدام یک از ره یافتهای نظری کمک مؤثرتری میکند؟
در این مقاله بر اساس رهیافت رئالیستی، رفتار و کنش پیامبر در مقابل قریش مورد تجزیه و تحلیل قرار خواهد گرفت و نویسنده معتقد است که رفتار پیامبر در مقابل قریش تنها در درون مکتب رئالیسم قابل مطالعه است و میتواند ما را به نتایج مفیدی هدایت کند.
سؤال این است که منظور از این جمله که رفتارهای پیامبر در درون مکتب رئالیسم قابل مطالعه است چیست؟ منظور این است که رفتارهای پیامبر در مقابل قریش، میزان قدرت ایشان در مقاطع مختلف بوده است و در عین حال هدف اساسی ایشان حفظ و افزایش قدرت مسلمانان با توجه به متغیر فوق بوده است. به عبارت دیگر، پیامبر برای حفظ، تبلیغ و گسترش آیین جدید، نیازمند قدرت بود و ایشان برای به دست آوردن این قدرت تمام ملاحظات عقلی مربوط به رعایت حدود قدرت خویش را مورد توجه قرار داده و با سیاستی تدریجی به اهداف خود نائل گردیده است. بنابراین، پیامبر بر این اساس برای ما قابل فهم و درک است، که اولاً، رفتار او ناشی از عقلانیت و علم بشری او بدانیم و دوم اینکه، عنصر اصلی در سیاست ایشان در مقاطع مختلف، توجه به ملاحظات مربوط به قدرت، چه برای کسب آن و چه برای حفظ آن بوده است، که البته همه اینها با انگیزه نهایی حفظ و تبلیغ اسلام بوده و پیامبر(ص) توانست در عرض ۲۳ سال به این امر مهم نائل گردد.
پیامبر اکرم(ص) اهداف خود را هم بر اساس میزان قدرت خود تعیین میکرد و هم اینکه آن را با توجه به میزان قدرت خود پیش برد و در این راه از صلح، جنگ و مذاکره در وقت خود بهره میبرد.
واقع گرایی و واقع بینی پیامبر از سوی دیگر بدین معناست، که پیامبر پیام فرا زمانی و فرا مکانی خود را با توجه به واقعیت های آن دوران پیش میبرد. اگر چه محور رسالت و دعوت پیامبر توحید و اصلاح رابطه انسان با خداست، ولی واقع بینی وی درباره زندگی انسان آن عصر کاملاً ملموس است. عملکرد پیامبر در طول ۲۳ سال، عملکردی واقع گرایانه بوده و موفقیت آن هم از این روی است.
واقع گرایی در رفتارهای پیامبر در تمامی مقاطع کاملاً معلوم است، چه در دعوت، چه در جهاد، چه در سازماندهی حکومت و چه در سازماندهی اجتماع پر از اختلافات قبیلهای آن دوران. در واقع، واقع گرایی پیامبر به معنای توجه پیامبر به تمامی الزامات مادی و معنوی زمان، مکان و انسانهای آن عصر بوده است.
با توجه به این مطالب، سؤال دیگر این است، که مؤلفههای قدرت پیامبر، مؤلفههای مادی و طبیعی قدرت بوده است، یا مؤلفههای غیر مادی و ماوراءطبیعی هم در آن دخیل بودهاند؟ در اینجا هم باید گفت: با توجه به این موضوع که ما کنش پیامبر را کنشی با منشاء عقلانی تلقی میکنیم، مؤلفههای قدرت پیامبر هم مؤلفههای مادی قدرت بوده که در آن استراتژی و فرماندهی جنگی، میزان و تعداد نیروهای انسانی، ادوات جنگی، موقعیت نیروهای پیامبر و …تعیین کننده نهایی بوده و اتفاقاً هرگاه که این مؤلفههای مادی قدرت نادیده گرفته شده، نتیجه آن شکست بوده، که نمونه بسیار بارز آن، نافرمانی بخشی از نیروهای پیامبر در جنگ احد، بود که جنگ برده را به شکست در آن جنگ تبدیل کردند. موارد متعددی وجود دارد که نشان میدهد، مؤلفههای قدرت پیامبر مادی بوده و پیامبر کاملاً به این مؤلفهها پایبندی عملی داشت و نتیجه اقدامات پیامبر هم – که پیروزیهای بزرگی بود، – این موضوع را تأیید میکند.
بنابر این بار دیگر تأکید میشود که، دولتی که پیامبر در مدینه بر پا ساخت، با توجه به فضای جاهلی و فاسدی که در آن دوران بر شبه جزیره عرب حاکم بود، بدون هیچ گونه تردیدی دولتی مبتنی بر عقل و اندیشه بود، که توانست در مدت دو دهه، آن ساختار قبیلهای و جاهلی را دگرگون نموده و در واقع با انقلابی آرام، حیات اعراب جاهلی را معنایی متفاوت ببخشد. هرچند که رسوبات آن ساختار قبلی همچنان در جامعهای که پیامبر تأسیس کرده بود باقی ماند و بعدها موجب تحولات مهمی در درون این جامعه شد.
بنابراین، این نکته حائز اهمیت است که پیامبر بر چه اساسی به این هدف مهم نایل شد؛ زیرا خداوند متعال پیامبر را بنده و رسول خدا مینامد و آنچه را که ما با پیامبر در آن شریک هستیم همین بندگی است، و رسالت مختص پیامبر است. از این رو، از حضرت رسول اکرم(ص) خصیصههایی را میتوانیم به عنوان سیره راهنمای خود قرار دهیم، که وجه بندگی اوست نه وجه پیامبری، و این وجه بندگی، واجد صفاتی، چون عقلانیت و واقعگرایی است که به طور جد باید مورد ملاحظه واقع شود. اعتبار وحجیت پیامبر برای ما به خاطر پیامبری اوست .اما پیامبر زمانی که به سیاست روی میآورند، سیاست ورزی عقلانی را در پیش میگیرند. منبع اعتبار پیامبر برای انسان مؤمن به خاطر وحی است و روش سیاسی ایشان هم عقلانی است. به عبارت دیگر، انتساب حجیت پیامبر به وحی، به معنای نادیده گرفتن سیره عقلانی ایشان نمیشود.
بنابراین، تجزیه و تحلیل رفتار پیامبر در مقابل قریش، مبتنی بر این مقدمه نظری و مؤلفههایی است که در اینجا به آنها اشاره شد.
در اینجا باید گفت که ما در تجزیه و تحلیل رفتار پیامبر به دنبال سیره نویسی عمومی نیستیم؛ زیرا در این زمینه کتابهای بیشماری به فارسی و عربی موجود است، بلکه هدف ما در این بحث پرداختن به همان روش پیامبر در برخورد با قریش و استنباط اصول کلی آن است. به همین دلیل به جزئیات رفتار پیامبر با قریش در طول ۲۳ سال نخواهیم پرداخت، چون آن را میتوان در سیرههای عمومی پیامبر مورد مطالعه قرارداد.
تجزیه و تحلیل رفتار پیامبر در مقابل قریش:
برای فهم پایهها و قواعد حاکم بر رفتار پیامبر در مقابل قریش باید آن را به دو دوره تقسیم کنیم، که این دو دوره، در سیاستها متفاوت، ولی در اصول کلی مشترک هستند، که بررسی دقیق آنها بیانگر این موضوع خواهد بود.
۱. پیامبر در مکه:
دوران مکه، دوران آغاز رسالت و دوران ضعف مؤلفههای قدرت پیامبر است. مورخین، حوادث و وقایع زیادی از فشارها، سخت گیریها و حملات متعدد قریش را علیه پیامبر در این دوران ذکر کردهاند، که در کتب تاریخی متعدد موجود است. قریش دشمن اصلی پیامبر در کل دوران رسالت ایشان، چه در مکه و چه در مدینه بود و برخورد پیامبر با قبیله قریش – که خود نیز از آن بود – باموانع و دشواریهای جدی ای مواجه بود. پیامبر(ص) برای غلبه بر این وضعیت که ریشه در پیوندهای استوار قبیلهای داشت، با مشکلات زیادی مواجه شد ولی توانست با یک جهت گیری کاملاً عقلانی و واقع گرایانه به تدریج بر همه آنها غلبه کند.
برخورد پیامبر با قریش در دوران مکه مبتنی بر سیاست کاملاً تدافعی و اجتناب از هرگونه درگیری است، که بتواند مانع از گسترش دعوت آن حضرت باشد.
بنابراین، پیامبر دعوت خود را به طور پنهانی آغاز کرد، که پنهانی بودن آغاز دعوت نیز از جوانب مختلفی قابل تعمق است، اما وجه بارز آن این است که پیامبر نمیتواند و نمیخواهد یک دفعه به آن ساختار قبیلهای نفوذ کند و برآن هجوم ببرد. پیامبر اولین گام خود را در راه دعوت با توجه به میزان قدرت خود برمیدارد و این مرحله بنا به نقل اغلب تاریخها حدود سه سال ادامه مییابد. از این رو، نخستین مرحله کار رسول خدا در راستای ابلاغ وحی به جهانیان، معرفی خود به عنوان رسول خدا و سپس دعوت مردم برای شنیدن آیات الهی و پیروی از آن می باشد، که این امر درطی سه سال ادامه یافت و در عین حال در این دوران پیامبر اساساً خواستهای از ایمان آورندگان در مورد کیفیت زندگی نداشت که بار سنگینی را بر آنان تحمیل کند، یا تکلیف فراتر از توان و ظرفیت آنان از آنها بخواهد.
اولین خواسته پیامبر کاملاً حداقلی است. پیامبر رسالت خود را با شعار «لا اله الا الله» آغاز کرد و در ابتدا اساساً کاری به اعتقادات قریش نداشت و تلاش میکرد تا واکنش مخالف آنان را بر نیانگیزد.
پیامبر در آغاز، آنان را به خود وا گذاشته بود و در نتیجه، قریش هم با او دشمنی نمیکرد. در این دوره سبک پیامبر، دعوت غیر رسمی بود و این زمینه گسترش پنهانی و تدریجی اسلام را فراهم کرد.۶ پیامبر هم نسبت به این موضوع آگاهی کامل داشت، که مهمترین انگیزه قریش در مخالفت با وی دفاع از منافع و امتیازات اقتصادی و قبیلهای فراوانی بود، که بت پرستی در مکه نصیب آنان می کرد.۷ آیات اولیه هم که بر پیامبر(ص) نازل میشد، ناظر بر همین موضوع بود و بیشتر انذار و تبشیر مشرکین قریش بود. این آیات غالباً با اندرز و بشارت همراه است و بر سه مسأله تأکید میکند: وحی، توحید و آخرت.۸ ولی قریش به هیچ عنوان به این آیات توجهی نمیکردند.۹
سخت گیریهای قریش زمانی آغاز شد، که آنها احساس کردند، دین جدید نه تنها اعتقادات آنان، بلکه منافع ویژه آنان را نیز نفی میکند و این مسأله به ویژه برای اشراف قریش – علاوه بر خود قبایل قریش – سنگین آمد و پس از آشکار شدن اسلام در مکه و گرویدن شماری از جوانان، بردگان و حتی زنان به اسلام، رؤسای قریش عکس العمل نشان دادند و سخت گیری با پیامبر را آغاز کردند. قریش خود پیامبر را در معرض استهزاء و تهمت قرار دادند، اما پیامبر در مقابل آزارهای روانی قریش مقاومت و ایستادگی فراوانی کرد. در عین حال، ساختار قبیلهای حاکم در مکه و پیرامون آن در عین اینکه یک حفاظتی برای تازه مسلمانها درمقابل دیگر قبایل ایجاد میکرد، موجب دست اندازی اشراف قبایل به زیر دستها شد؛ زیرا قوت مناسبات خانوادگی از مرحله عشیره تا قبیله، همه را در چارچوب خاصی کنترل کرده بود. به طوری که گریز از آن امری دشوار و برای ضعفای قبیله امری نا ممکن بود. به همین دلیل، اشراف و بزرگان قبایل میتوانستند افراد ضعیفتر قبیله را به دلیل پشت کردن به آیین اجدادی و بی احترامی به پدران، مورد تنبیه و آزارهای شدیدی قرار دهند. پیامبر برای برحذر بودن مسلمانان از این وضعیت به آنان دستور هجرت را صادر کرد، چون مبنای زندگی اجتماعی بر قدرت شخصی و قبیلهای بود و در پناه این قدرت میشد به هر کاری – ولو اینکه فطرت و وجدان انسان آن را بد بداند – دست زد. در نظام اجتماعی مردم مکه و عربستان، راهی برای بازداشتن ستمکاران از ستم کردن وجود نداشت.۱۰
پیامبر بعد از سه سال که دعوت خود را آشکار میکند، باز هم اهداف خود را بر اساس محدوده قدرت خود تعیین میکند. حال سؤال این است که آشکارتر شدن دعوت پیامبر در چه زمانی اتفاق افتاد؟ زمانی که حضرت حمزه عموی پیامبر به آیین او ایمان آورد. البته برخی هم این واقعه را بعد از ایمان آوردن عمر ذکر کردهاند.۱۱
در دوران دعوت پنهانی، قریش آزار و اذیتهای فراوانی را بر رسول اکرم(ص) و تازه مسلمانان تحمیل میکرد، ولی بین آزار واذیت پیامبر و آنان تفاوت زیادی وجود داشت. قریش هرگز جرأت تعرض به حضرت را پیدا نکردند، ولی تازه مسلمانان را که هیچ قبیلهای از آنان طرفداری نمیکرد و یا قبیله آنها بسیار ضعیف بود، مورد آزار و اذیت جسمی هم قرار میدادند.
دلیل این امر این بود که پیامبر تحت حمایت ابوطالب و بنی هاشم بود. پیامبر علاوه بر عامل روحی و معنوی از یک عامل مهم قدرت هم برخوردار بود و آن حمایت بنی هاشم از ایشان بود، اگر قدرت بنی هاشم و شخص ابوطالب و در مرتبه بعد خدیجه نبود، وضعیت دعوت پیامبر در مکه سرنوشت کاملاً متفاوتی پیدا میکرد و این موضوع زمانی اهمیت پیدا میکند، که قدرت پیوندهای قبیلهای در عصر بعثت را مورد توجه قرار دهیم، به اندازهای که بسیاری از بنی هاشم (به استثنای ابولهب عموی پیامبر) بدون اینکه ایمان بیاورند از پیامبر حمایت و حفاظت میکردند.۱۲ قبیله، سپر حمایت را ابتدا از پیامبر و در درجه دوم از مسلمانان برافراشت و از این دیدگاه، عامل اساسی در زنده ماندن، دعوت به شمار میآید.۱۳
ابوطالب مرد بزرگ مکه و حامی و یاور پیامبر از دوران کودکی بود. دردوران رسالت هم با دست و زبان از او حمایت میکرد و در راه دفاع از جان، دین و آیین پیامبر به رویارویی با مشکلات بزرگ و مشقتهای طاقت فرسا میرفت.۱۴
از سوی دیگر، قدرت مالی و ثروت فراوان خدیجه هم در این دوران برای حفظ جان و زندگی مسلمانان هزینه شد، که به خاطر اسلام و آرمان های آن، سختترین مصائب را به جان خریدند.۱۵
همچنین، تاریخ مسلم، گواه بر این مطلب است که وجود قهرمانی مانند حمزه، در حفظ و حراست از پیامبر و تقویت جناح مسلمانان تأثیر بسزایی داشت و بعد از اسلام آوردن او و برخورد شدیدش با ابوجهل – بزرگترین دشمن و آزار دهنده پیامبر – قریش تاحد زیادی از اذیتهای خود کاستند. پیامبر بعد از اینکه حمزه اسلام آورد، توانست دعوت خود را علنی کند و به مسلمانان دستور داد تا از خانه زید بن ارقم بیرون بیایند.۱۶
بنابراین، پیامبر در آغاز رسالت خود دارای آن حدی از مؤلفههای قدرت بود، که بتواند مانع از تعرض فیزیکی قریش به شخص ایشان شود. اما در مقابل، تازه مسلمانها که عمدتاً از طبقات پایین و بدون حامی قبیلهای بودند و خود پیامبر هم توانایی دفاع از آنان را نداشت، در نتیجه آزار و اذیتهای فراوانی از سوی قریش به آنان وارد میشد. البته باز هم در کنار این افراد ضعیف، برخی از مسلمانان که از قبیلههای عمده مکه بودند، توانستند از آزار و اذیتهای قریش در امان بمانند و حتی به دیگر مسلمانان کمک کنند. با این همه این دسته از مسلمانان به شدت از سوی قریش در معرض آزار و اذیت بودند، ولی پیامبر به هیچ عنوان به آنان اجازه رویارویی با قریش را نمیداد و همواره آنان را به صبر و استقامت فرامیخواند. آیات قرآن نیز در این دوره مسلمانان را به صبر فرا میخواند.
مقاومت پیامبر در مقابل قریش و دعوت یاران معدود خود برای مقاومت هم با این چشم انداز بود، که بزودی اسلام گسترش پیداخواهد کرد. قریش هم با توجه به این موضوع که مسلمانان حامی قبیلهای نداشتند و نمیتوانستند از خود دفاع کنند، به سیاست قهرآمیز خود در شکنجه مسلمانان ادامه میدادند و حتی بر شدت آن هم میافزودند، چنان که تداوم این وضعیت چشم انداز گسترش اسلام را تیره میکرد و موجب کاهش استقبال و گرایش مردم به اسلام میشد.
از این رو، پیامبر که به این یاران خود اجازه مواجهه با قریش را نداده بود، هجرت به حبشه و فرار از دست قریش را به عنوان یک پناهگاه مطمئن برای این قبیل از مسلمانان برگزید.۱۷
بنابراین علت اصلی مهاجرت پیامبر و یارانش این بود که پیامبر میخواست یارانش برای مدتی از آزار و شکنجه قریش در امان بمانند و علت اینکه بعضی از مسلمانان مهاجرت نکردند این بود که همه تحت تعقیب نبودند، بلکه آنانی که در طبقات پایین جامعه و فاقد حامی قبیلهای بودند بیشتر در معرض آزار و اذیت بودند، هر چند که همه مسلمانان اساساً نمیتوانستند پیامبر را تنها بگذارند.۱۸
و لذا سیاست پیامبر، سیاست بسیار خردمندانهای بود، چرا که آن حضرت با هرگونه مواجهه باقریش، معدود یاران خود را نیز از دست میداد، ولی اینک پیامبر از جانب آن مسلمانان اطمینان خاطر داشت و با آرامش بیشتری به دعوت خود ادامه میداد. همچنین از این طریق ضربه مهلکی به قریش وارد ساخت و قوت قلبی برای مسلمین فراهم کرد.
بعد از هجرت مسلمانان به حبشه، قریش تصمیم گرفت تا قبیله بنی هاشم را به عنوان تنها حامی پیامبر تحت فشار بیشتری قرار دهد و لذا تصمیم گرفتند تا آنان را تحت محاصره اقتصادی و اجتماعی قرار دهند. البته در مورد مدت محاصره که در طی آن خاندان بنی هاشم در شعب ابوطالب جمع شده بودند، اختلاف نظر است.۱۹
هدف قریش از محاصره اقتصادی تحت فشار گذاشتن بنی هاشم برای تسلیم رسول خدا(ص) به آنان بوده است. ولی بنی هاشم برای دفاع از جان پیامبر ترجیح دادند که مکه را ترک نموده و در شعب قرار گیرند.
دوران شعب ابوطالب، دوران سختی برای بنی هاشم و مقاومت آنان بود، که بنا به تعبیر حضرت علی برخی به خاطر دین و برخی هم به خاطر تبار این سختی را تحمل کردند.۲۰
ولی آنچه که مهم است، زمینههای مادی نقض پیمان قریش بود که بر اساس آن بین مشرکان اختلاف افتاده و مخالفان این عهد از قریش به طور مسلح قصد دفاع از بنی هاشم را داشتند و این موضوع موجب شد که مدافعانی همچون ابو جهل دیگر نتوانند در برابر آنان مخالفت کنند.۲۱
بر اساس روایتی، پنج تن از پنج شاخه مختلف قریش با هم به صورت نهانی قرار گذاشتند، که یک روز به هنگام اجتماع قریش در مسجد مکه، همه با هم اعلام کنند که آن صحیفه یا معاهده نامه را نقض خواهند کرد و چون این پنج تن از پنج طایفه مهم قریش بودند مخالفت با آنان موجب ایجاد تفرقه و جنگ داخلی میشد. بنابراین، در اینجا هم دو عامل حمایت خاندان بنی هاشم از پیامبر و بعداً اختلاف قریش در ادامه پیمان و عهد خود موجب پیروزی بزرگی برای پیامبر و شکست بزرگ دیگری – بعد از هجرت مسلمانان به حبشه – برای قریش شد و آنان به لحاظ اخلاقی هم شکست سختی خوردند.
در واقع در این دوران مهم و حیاتی بود که ثروت خدیجه توانست کمک بزرگی به بنی هاشم کند تا آنان بتوانند به زندگی خود با حداقل ها ادامه دهند. اما بعد از شعب ابی طالب، پیامبر اکرم(ص) دو مؤلفه اصلی قدرت خود را از دست داد: مرگ ابوطالب و درگذشت خدیجه. دو یار و حامی بزرگ که شکوه و قدرت آنها در میان قریش عامل بازدارنده بزرگی در مقابل آنان ایجاد میکرد و مانع بزرگی در راه آزار و اذیت پیامبر(ص) به شمار میآمدند.
بعد از این، دیگر پیامبر تنهاتر از قبل شده بود و قریش در مکه نه تنها به پیامبر روی نیاوردند، بلکه تعرض فیزیکی به ایشان را هم آغاز کردند، که قبلاً به هیچ عنوان جرأت آن را نداشتند.۲۴
رؤسای قبایل پیرامون مکه هم به پیامبر توجهی نمیکردند و در نتیجه، چشم انداز تبلیغ وگسترش اسلام بسیار ناامید کننده مینمود. با این حال پیامبرتصمیم گرفت تا به طائف در نزدیکی مکه رفته و آنان را به اسلام فرا خواند، ولی در آنجا با توهین و بد رفتاری شدید آنان مواجه شد، اما آنچه که در این رابطه مهم است، موضوع بازگشت دوباره آن حضرت به مکه است.
پیامبر اکرم(ص) زمانی که از هجرت طائف بازمیگشت، چون قریش خود را آماده رویارویی پیامبر کرده بودند، ایشان در پناه مطعم بن عدی، وارد مکه شد و قریش هم پناهندگی او را پذیرفت، که این موضوع از یک سو بیانگر واقع گرایی پیامبر است و از سوی دیگر بیانگر استفاده ایشان از تعهدات قبیلهگی حاکم در مکه میباشد. ولی موضوعی که در بحث ما اهمیت دارد، این است که برخی این پناهندگی را رد میکنند. علامه مرتضی عاملی به دلایل ذیل این موضوع را رد میکنند:
۱. پیامبر اکرم(ص) نمیپذیرفت که مشرکی را بر او حقی باشد و آن حضرت وام دار او باشد.
۲. پیامبر در این زمان پنجاه سال سن داشت. حال چگونه نمیدانست که هم پیمان، بر ضد متعهد خود پناهندگی نمیدهد؟
۳. آیا این کار نزدیکی به ستمگران و تمایل به ظالمان و غیر مسلمانان نبود؟
۴. عثمان بن مطعون پناهندگی ولیدبن مغیره را به منظور هم دردی با یارانش رد کرد. آیا معقول است پیامبر اکرم در این موضوع از پسر مطعون کمتر باشد؟
۵. علاوه بر اینها، مگر خاندان بنی هاشم در آن زمان کجا بودند، که از بزرگ و آقای خود حمایت کنند.۲۳
اما دیگران این موضوع را مورد تأیید قرار میدهند و اتفاقاً این موضوع را نشانه ضعف خاندان بنی هاشم در دفاع از پیامبر بعد از رحلت ابو طالب میدانند.۲۴ در عین حال نباید واقع گرایی پیامبر و استفاده ایشان از رسومات قبیلگی برای پیش برد رسالت خود غافل ماند که خود علامه مرتضی عاملی در جای دیگری براین موضوع تأکید کرده است.۲۵ به هرحال، پیامبر در دوران مکه سیاستی را در مقابل قریش در پیش گرفت – که با توجه به ضعف موقعیتی و قدرتی که مسلمانان در برابر قریش، داشتند – میتوان آن را تدافعی نامید، که هدف اساسی و نهایی آن حفظ و بقای اسلام و رسالت و مسلمین معدود در آن دوران، بود که هرگونه رویارویی، به معنای نابودی آنها بود.
به هر حال، بعد از بازگشت پیامبر از هجرت طائف، اوضاع دعوت، تیره مینمود و قریش توانسته بود با اتکا به نظام قبیلهای جلوی گسترش دعوت پیامبر را بگیرد. چنانکه تعداد کسانی که در طول دوره مکی (۱۳سال) اسلام آوردند، ۱۵۴ نفر بودند، که ۸۳ نفر از آنها به حبشه مهاجرت کرده بودند.۲۶
ورود اهل یثرب به مکه و دعوت پیامبر از سوی آنان برای هجرت به مدینه، مسیر رسالت پیامبر را دگرگون کرد، که کم و کیف این ملاقاتها خارج از موضوع این بحث است. ولی آنچه در اینجا مهم است باز هم واقع گرایی پیامبر است، چرا که بعد از مرگ ابوطالب، آزارهای قریش بر پیامبر بیشتر شده بود و آنها تصمیم جدی داشتند که پیامبر را از میان بردارند و همین موضوع هم انگیزه بزرگی برای هجرت شده بود؛ یعنی پیامبر این بار خود برای در امان ماندن از تعرض قریش تصمیم به هجرت گرفت و از قبیله قریش و دیگر قبایل مکه و پیرامون آن دل کند و قدم در راه دشواری نهاد که پیامدهای بسیار مثبتی برای دعوت ایشان داشت.
موضوع مهم دیگر اینکه، اگر اهل یثرب به یاری پیامبر نیامده و قدرت خود را در اختیار پیامبر قرار نمیدادند، به هیچ عنوان معلوم نبود که دعوت پیامبر چه سرنوشتی پیدا میکرد. در اینجا هم مؤلفههای مادی قدرت و پیدا کردن قبایل دیگری دور از مکه که به دعوت پیامبر پاسخ مثبتی دادند توانست تحول عظیمی را در آینده اسلام رقم بزند. مدینه تبدیل به پایگاه قدرت سیاسی پیامبر گردید و در کنار انصاری که یاری به پیامبر را متعهد شده بودند، مهاجرین هم توانستند در آنجا مستقر شده و نه تنها مسلمانان مقیم در مکه، بلکه مسلمانانی که در حبشه هم بودند به مدینه هجرت کردند و پایههای تشکیل یک قدرت سیاسی نیرومند را در مدینه بنا گذاشتند که پیامبر در اینجا هم توانست با واقع گرایی، پذیرش پیوندها و آیینهای قبیلگی و به رسمیت شناختن قاعدههای حاکم بر قبایل (تحت عنوان رباع) برقراری پیوند برادری بین مسلمانان (از انصار و مهاجرین) بر دشواریهای جدیای که بر سر راه استواری دولت نبوی بود فایق آید. البته باید گفت که پیامبر با درایت توانست پراکندگیهای موجود در مدینه را چه در بین خود مسلمانان و مسلمانان دیگر قبایل را (اعم از اختلاف بین قبایل اوس و خزرج و اختلافات بین انصار و مهاجرین، اختلاف مسلمانان با یهود، اختلاف با دیگر قبایل) تا حدی سامان دهد و این کار جز از طریق عقلانیت بسیار بالا امکان پذیر نبود که بخشی از آن محصول پذیرش پیوندهای قبیلهای در آنجا بود. در واقع پیامبر با این اقدام در جمع نیروهای پراکنده نیز و بعد از آرام کردن این اوضاع متشتت، عزم قریش را کرد، که مهمترین دشمنان آن حضرت بودند و در واقع میتوان گفت: آینده گسترش اسلام به آینده رویارویی اسلام و قریش (مکه) وابستگی داشت.
اما آنچه در این مقاله موضوع بحث است، سیاست و رفتار پیامبر در مقابل قریش بود، که از این به بعد و با توجه به قدرت مسلمانان، دیگر سیاست دفاعی نبود، بلکه سیاست تهاجمی بود، که چگونگی آن را توضیح خواهیم داد.
۲. پیامبر در مدینه:
۱/۲ قبل از صلح حدیبیه
پیامبر به مدینه مهاجرت نکرد، جز پس از آنکه نمایندگان یثرب قراردادی مبتنی بر دفاع مشترک امضاء کردند.
نخستین و اساسیترین هدف و دغدغه فکری نبی اکرم، انجام دادن رسالت بود، که نیل به این هدف مقدس نیازمند محیطی امن و وجود آرامش فکری در جامعه بود. این امر هم میسر نمیشد، مگر از طریق عقلانیت بسیار بالایی که میبایست پیامبر اکرم(ص) از طریق آن بر مشکلات غلبه میکرد. توصیههای قرآن به عقلانیت و اندیشیدن در همین راستاست. البته عقلانیت مستلزم این بود که پیامبر(ص) مهمترین مانع دعوت خود را به نحوی از سر راه خود بردارد. قریش در دوران مکه عامل اصلی عدم گسترش اسلام بودند عمده قبایل مکه و اطراف آن به دلیل نفوذ قریش و موقعیت مسلط آنان، از گرایش به اسلام امتناع کرده بودند. اینک هم تا زمانی که قریش در مکه و منطقه حجاز تسلط داشتند، بازهم مانع اساسی در راه دعوت بودند.
بنابراین، پیامبر برای دفع این مانع، سیاست تهاجمی را درقبال آنان در پیش گرفت و این امر باحملات مسلمانان بر کاروان های تجاری قریش آغاز گردید. پیامبر اینک با قدرتی که داشت و موقعیت مهم مدینه و عبور کاروان های تجاری قریش از نزدیکی مدینه، فرصت مناسبی برای ضربه زدن به مهمترین مخالفان خود را پیدا کرده بود. آیات قرآن هم همین تحول را نشان می دهند، چرا که امضای قرارداد با اهل یثرب همزمان شد با نزول آیه «قتال» که به مسلمانان اجازه ورود به جنگ با قریش را داده بود.۲۷ تجارت قریش در سایه امنیت ممکن بود و در واقع انگیزه قریش هم در مخالفت با آیین جدید حفظ تجارت و منافع خود بود و اینک پیامبر باید رگ حیاتی آنان را مورد هدف قرار میداد. البته جنگ، هدفی مستقل نبود، بلکه برای بالا بردن سطح دعوت پیامبر، جنگ مرحلهای بود که قریش احساس کند که در صورت نپذیرفتن اسلام، منافع اقتصادیاش از بین خواهد رفت. بنابراین، پیامبر به محض استقرار اولیه در مدینه دستور تعقیب کاروانهای تجاری را صادر کرد۲۸ البته یک انگیزه این کار هم جبران صدمات و خسارتهایی بود که قریش با مصادره اموال مهاجرین به آنان وارد کرده بودند، بنابراین، پیامبر بعد از هفت ماه استقرار در مدینه دستور نا امن کردن کاروانهای تجاری را داده بود و سریهها و غزواتی رخ داده بود.(غزوه بواط وغزوه ذات العشیره)۲۹
تنها در یک مورد بین آنها جنگ محدودی رخ داده بود، که طی آن اموال کاروان تجاری قریش از سوی مسلمانان ضبط شده بود. این سریه نخله به فرماندهی عبدالله بن جحش بود که آخرین سریه قبل از جنگ بدر بود.۳۰
آنچه یادآوری آن در اینجا لازم و مهم به نظر میرسد این است که پیامبر، اولاً، به هیچ عنوان هنوز قصد حمله به مکه را نداشته است و دوم اینکه، در اغلب این سریهها و غزوات پیامبر از هرگونه اقدامی خودداری کرده است، چون در اغلب آنها تعداد افراد قریش بر مسلمانان برتری داشته است. در واقع باید گفت که جنگ بدر هم در پی تعقیب کاروان تجاری تحت ریاست ابوسفیان و در خواست کمک وی از مشرکان قریش روی داد و اساساً پیامبر تمایلی به جنگ نداشت.
بنابه روایتها، زمانی که پیامبر اکرم(ص) متوجه شد، ابوسفیان کاروان حجازی را به جای دیگری هدایت کرده و از مکه نیروی کمکی رسیده است، از کفار قریش درخواست صلح کرد، که آنان نیز نپذیرفتند. پیامبر به آنان پیام داد که: ای گروه قریش برای من ناگوارتر از این نیست که از میان کافران عرب مبارزه را با شما آغاز کنم.۳۱ ولی زمانی که اصرار آنان را برای جنگ دید بر سر دو راهی قرار گرفت: بازگشت به مدینه یا جنگ با قریش که در نهایت جنگ را برگزید؛ زیرا میدانست که عقب نشینی آن حضرت هم مشرکان قریش را گستاختر خواهد ساخت و هم اینکه یهودیان مدینه را به فتنه انگیزی ترغیب خواهد کرد. اتفاقاًاصرار ابوجهل هم برای جنگ از این روی بود که میخواست یک بار برای همیشه کاروانهای تجاری قریش را از دست مسلمانان نجات دهد. به هر حال جنگ بدر اتفاق افتاد و نتیجه آن پیروزی مسلمانان بود. این پیروزی غنایم زیادی را نصیب مسلمانان کرد. غنایم، بیش از یکصد و پنجاه شتر، ده اسب و مقداری چرم وپارچه و ابزار آلات جنگی بود که البته در تقسیم غنایم اختلافاتی به وجود آمد که نشانه وجود انگیزههای مادی در جنگ هم بوده است. علاوه بر غنایم، مسلمانان برای آزادی اسیران هم فدیه گرفتند و همه اینها موقعیت مالی مسلمانان را تا حدی بهبود بخشید و به لحاظ روحی هم آنان را تقویت و قریش مکه، یهود و منافقان مدینه را منکوب ساخت.۳۲
پیامبر بعد از جنگ بدر تا احد چندین غزوه با قریش داشت، که هیچ یک به جنگ منتهی نشد و تنها به ناامن کردن تجارت آنان ادامه داد تا اینکه قریش مجبور شد به جانب عراق متمایل شود، که پیامبر آنان را در آنجا هم مورد تعقیب قرار داد. ولی قریش مکه به دنبال انتقام بودند و توانستند دیگر قبایل را هم با خود همراه کرده و عزم پیامبر و مسلمین را کنند که در نهایت در دامنه احد استقرار پیدا کردند. پیامبر و یارانش بعد از بحث و برسی، بالاخره تصمیم گرفتند که در خارج از مدینه به مصاف آنان بروند. آنچه باز در جنگ احد اهمیت دارد، این است که مسلمانان به دلیل نافرمانی از پیامبر و زیر پا گذاشتن یک تاکتیک مهم جنگی غافلگیر شده و جنگ برده را با شکست عوض کردند و از این طریق ضربه سنگینی به مسلمانان وارد گردید. حمزه دلاور اسلام و عموی پیامبر در این جنگ کشته شد، ولی دلاوریهای حضرت علی در دفاع از پیامبر موجب شد که قریش نتواند به ایشان دست پیدا کند. این شکست موجب شد که قریش و یهود علیه مسلمانان جریتر شوند، ولی باز هم درایت پیامبر مانع از پراکندگی مسلمانان شد. پیامبر بعد از جنگ احد، درگیریهای متفرقی با قبایل اطراف مدینه که قصد حمله به مدینه را داشتند، داشته که همگی آنها با پیروزی مسلمانان همراه بوده است. همچنین پیامبر غزوه بنی نظیر را انجام داد و آن قبیله را از مدینه بیرون کرد و از این طریق باز هم غنایم زیادی نصیب مسلمانان گردید، که مهمترین آن، نخلها و زمینهای حاصل خیز آنها بود، که بدون جنگ به تصرف مسلمانان درآمد. همچنین پیامبر برای نمایش قدرت اسلام در روزهای بدرالموعود کنار منطقه بدر حاضر شد، ولی لشکر قریش از آمدن به آنجا امتناع کردند و این مسأله موجب تقویت روحیه مسلمانان شد.۳۳ قریش برای جبران این تحقیر و نیز یکسره کردن کار اسلام، دست به کار شدند و توانستند قبایل زیادی را از مکه گرد آورده و قول همراهی یهودیان را نیز بگیرند. در واقع بسیاری از سیره نویسان، مسبب اصلی جنگ احزاب را یهودیان دانسته اند.۳۴ پیامبر برای مقابله با اتحاد احزاب پس از مشاوره با اصحاب خود، تصمیم گرفت با کندن خندقی دورادور شهر مدینه، که دشمن میتوانست از طریق آن وارد شهر شود، از مسلمانان دفاع کند و این نقشه بسیار کار ساز شد. اما در کنار این تاکتیک بدیع جنگی، چند عامل هم نقش مهمی در پایان جنگ احزاب بدون خونریزی داشت: اول اینکه حضرت علی توانست عمرو بن عبدود و نوفل بن عبد الله را که از معدود افرادی بودند که از خندق عبور کرده بودند، به قتل برساند. دوم اینکه، طولانی شدن دوران محاصره، قریش را متزلزل کرد، چون ارزاق آنها برای خود و حیواناتشان رو به کاستی بود. سوم اینکه، پیامبر از طریق نعیم بن مسعود که در همان جنگ اسلام آورد، بین یهودیان بنی قریظه و قریش که در بیرون از مدینه بودند اختلاف انداخت و این عوامل موجب عقب نشینی قریش از مدینه گردید واین آخرین باری بود که قریش به سوی پیامبر و مدینه هجوم آوردند وپس از آن پیامبر فرمود: از این پس ما به دنبال آنها خواهیم رفت نه اینکه آنها ما را تعقیب کنند.
پیامبر بعد از این پیروزی که باز هم بدون جنگ نصیب مسلمانان شد، فتنه یهودیان بنی قریظه را هم خواباند و باز هم زمینها، مزارع و باغهای آنان به غنیمت مسلمانان در آمد و مدینه به طور کامل در اختیار مسلمانان قرار گرفت و پیامبر آن قدر قدرت پیدا کرد که اینک بتواند خود، راهی مکه شود، ولی قبل از آن چندین غزوه کوچک را نیز انجام داد.
۲/۲ صلح حدیبیه:
به نظر نگارنده صلح حدیبیه اوج درایت، عقلانیت، واقع گرایی و زمان شناسی پیامبر به شمار میآید. اسلام و مسلمانان بعد از پیروزی در جنگ احزاب و خالی کردن مدینه، آن قدر شوکت و قدرت داشتند که مطمئن باشند دیگر قریش به جانب آنان نخواهد آمد و در چنین شرایطی فضا برای گسترش اسلام به صورت مسالمت آمیز فراهم است، بنابر این، در شوال سال ششم هجری پیامبر اکرم(ص) تصمیم گرفت تا برای عمره راهی مکه شود و به مسلمانان دستور داد تنها با یک شمشیر غلاف شده حرکت کنند.۳۵
ولی نیروی عظیمی همراه پیامبر بود. قریش با این همه، تصمیم گرفتند تا مانع از ورود آنان به مکه شوند، چون حیثیت آنان کاملاً لکه دار میشد. آنان سوارانی را فرستادند، ولی پیامبر برای اجتناب از رویارویی با آنها خود را از راههای صعب به مکه نزدیک کرد تا با آنان روبرو نشود. بنابراین، پیامبر سر جنگ نداشت و قصد ماندن در مکه را هم نداشت.
پیامبر برای این هدف بزرگ حاضر شد تا شرایط قریش را بپذیرد و لذا به آنان پیشنهاد کرد: با توجه به اینکه جنگ برای قریش تا آن موقع جز ضرر نداشته است، او میتواند قراردادی بلند مدت با آنان ببندد که در آن مدت از امنیت برخوردار باشند و در کنار آن، میان او و مردم را آزاد بگذارند، در حالی که اکثریت مردم از آنهایند. اگر پیروز شدم، قریش به ملحق شدن به سایر مردم یا کارزار با من آزاد است. البته من تا رمقی دارم، برای کار خویش تلاش خواهم کرد.۳۶
بنابراین قریش پیشنهاد صلح موقت با پیامبر را پذیرفتند و لذا صلح حدیبیه یکی از مهمترین قراردادهایی بود که پیامبر منعقد کرد و به تنهایی نتایجی معادل تمام غزوات پیامبر به دنبال داشت، که در نهایت به فتح بدون خونریزی مکه منتهی شد. چگونگی انعقاد آن و پیامدهای آن نشانگر تلاش پیامبر برای حفظ جان اتباع خود، در عین گسترش اسلام در شرایط صلح است. در هنگام انعقاد پیمان، پیامبر تمام شرایط لفظی قریش را پذیرفت و پیامد آن ترک جنگ بود، که در این صورت امنیت جانی و مالی دو طرف تأمین می شد، و مهمتر از آن این بود که هر دو طرف در انعقاد پیمان بادیگر قبایل آزاد بودند و این مسأله زمینه مهمی برای گسترش اسلام بود. چنانکه خود پیامبر در این باره و در مورد پیشنهاد صلح به قریش فرمودند: «- امید آن دارد که قریش او را با دیگر اقوام عرب، تنها و آسوده بگذارند»۳۷ و این مهمترین هدف پیامبر بود. نتایج صلح حدیبه را به طور خلاصه میتوان این گونه برشمرد:
۱. به رسمیت شناختن حکومت اسلامی از سوی مشرکان قریش؛
۲. زمینه برای گسترش اسلام، به حدی که در شهر مکه هم اسلام به سرعت گسترش یافت؛
۳. پیوند با عرب در برپایی مراسم حج؛
۴. گسترش دامنه فعالیتهای پیامبر.
در واقع صلح حدیبیه پایان کار قریش بود، که از طریق صلح و قدرت نمایی و شوکت پیامبر و مسلمانان تأمین شد. همچنین مسلمانان یک سال پس از آن امکان ورود به مکه را پیدا میکردند. این در حالی بود که صلح حدیبیه برای برخی از مسلمانان قابل قبول نمینمود، در حالی که صلح موجب شد که قبایلی که اینک بدون جنگ به دعوت اسلام گوش فرا میدادند، به طور گستردهای به اسلام متمایل شوند و در عین حالی که اسلام قدرت برتر شده بود، زمینه مساعدی برای گسترش آن فراهم شده بود. و همین عمل موثری در ایمان آوردن مشرکان سرشناسی چون خالدبن ولید و عمرو بن عاص بود.
بعد از گذشت ۲۲ ماه از صلح حدیبیه و افزایش قدرت مسلمانان، نقض عهد از سوی مشرکین مکه موجب شد که پیامبر بدون هیچگونه درگیری مکه را فتح کرده و به کار قریش و قدرت سیاسی آنان در حجاز پایان دهد و قدرت مسلمانان را تثبیت کند. پیامبر بعد از فتح مکه تمام قریش را مورد بخشش قرار داد و در برابر مردم مکه این شعار را مطرح کرد که: به محض اینکه کسی اسلام راپذیرفت، گذشته او مورد چشم پوشی واقع میشود. در واقع پیامبر بعد از اینکه قدرت سیاسی مشرکین را در هم شکست با نمایش بخشش، حیثیت اخلاقی اسلام را هم به آنان نشان داد. پیامبر بعد از پیروزی در جنگ حنین از غنایم به دست آمده مقدار فراوانی را به ابوسفیان و دیگر قریشی ها بخشید که بعضاً برخی از انصار از این بخشش پیامبر به قریش گلایهمند شدند. ولی پیامبر خطاب به آنان فرمودند: «آیا چشم دلتان را به دنیا دوخته اید که من آن را وسیله اسلام آوردن اینان کردم و شما را به اسلامتان واگذاشتم؟ آیا خشنود نیستید که مردم با شتر و گوسفند بروند و شما بارسول خدا؟ سوگند به کسی که جان محمد در اختیار اوست اگر هجرت نبود، من مردی از انصار بودم، اگر مردم در راهی میروند و انصار در راهی، من همراه آنان خواهم بود.۳۸
نتیجه گیری
رفتار پیامبر با قریش و دیگر دشمنان اسلام بیانگر اصول کلی است که رویکرد غالب بر آن عقل گرایی و واقع گرایی پیامبر است. پیامبر پیام فرا زمانی و فرا مکانی خود را به طور کامل با توجه به واقعیتهای آن دوران پیش برد و درجنگ و صلح پیامبر، در دعوت و تبلیغ پیامبر این عقلانیت و واقع گرایی، کاملاً ملموس است که می توان آن را در موارد ذیل احصاء کرد:
۱. استراتژی عمومی پیامبر در مقابل قریش از اول تا آخر مبتنی بر اصل بازدارندگی و عدم درگیری نظامی بود، یعنی در هر دو مقطع سیاست تدافعی و تهاجمی، پیامبر تلاش میکرد تا جنگی رخ ندهد. اراده نبی اکرم بر این بود که بین قبایل اطراف مکه با قریش اختلاف بیاندازد یا از طریق اسلام آوردن آنان و یامعاهده با آنان. بنابراین، بعد از هجرت، با قبایلی مانند ضمره و عقار که در بین مدینه و ساحل دریا سکونت داشتند پیمانهایی را منعقد کرد و چون سرزمین آنها در مسیر کاروانهای تجاری قریش به سوی شام و قریش قرارداشت، پیامبر از این طریق راه را بر آنان بست. پس از آن پیامبر با قبیله خزاعه که پیرامون مکه سکونت داشتند پیمانی را منعقد ساخت و عرصه را بر قریش تنگ تر کرد.۳۹این استراتژی توانست موفقیتهای بی نظیری را در شکست قریش و تثبیت حکومت خود ابتدا در مدینه و سپس در کل حجاز نصیب پیامبر کند.
۲. پیامد استراتژی فوق تأکید فراوان پیامبر بر حفظ نیروها بود. در واقع باید گفت که سیره رسول خدا تا آن زمان که در قید حیات بودند، جز ایمنی و آرامش برای مردم چیز دیگری به همراه نداشت و این موضوع بعد از حیات رسول خدا عام و فراگیر بود و برای کلیه مردمان؛ اعم از مسلمان و غیر مسلمان، ایمنی میآورد.
پیامبر اکرم(ص) زمانی که در مکه بود، به مسلمانان توصیه کرد تا برای حفظ جان خود از آنجا مهاجرت کنند و زمانی هم که در مدینه بود حتی الامکان سعی میکرد جان یاران خود راحفظ کند.
۳. تمام دوران ۲۳ سال نشان میدهد که پیامبر استراتژی خود را بر اساس مؤلفههای مادی قدرت طراحی و اجرا کرده است. اگر پیامبر مؤلفههای غیر مادی قدرت هم داشته (که داشته) ایشان طرحهای خود را فقط با توجه به این مؤلفههای مادی طراحی میکرد. وانگهی موضوع مهمتر این است که مؤلفههای غیر مادی قدرت اساساً خارج از دسترس ماست و فقط اکتفای پیامبر به مؤلفههای مادی میتواند به عنوان سیره ایشان الگوی ما باشد و آنچه که ما از ایشان میتوانیم بیاموزیم، روش عقلانی ایشان است که در جنگ و صلح بر اساس آن عمل میکرد. اتفاقاً در یکی از موارد که این استراتژی جنگی در جنگ احد از سوی یاران ایشان نادیده گرفته شد، مسلمانان شکست خوردند.
۴. اهداف پیامبر تماماً بر اساس قدرت و میزان قدرت تعیین شد و دقیقاً با قدرت هم پیش رفت. پیامبر زمانی که درمکه بود، اهداف خود را چه در رسالت و چه در برخورد با قریش محدود میکرد و با آنان مدارای بیش از اندازهای را در پیش میگرفت و زمانی هم که در مدینه تشکیل حکومت داد، اهداف خود را با توجه به میزان قدرت تعیین میکرد : ابتدا با یهودیان پیمانهایی را منعقد ساخت و پس از آن متوجه کاروانهای تجاری قریش شد و در بدر هم حتی قصد جنگ نداشت. در سال ششم هجری با توجه به قدرت عظیم مسلمانان آن حضرت با قریش صلح کرد و زمینههای گسترش اسلام را در فضای آرامش فراهم کرد و زمانی که قریش پیمان شکنی کرد باز هم با توجه به قدرت عظیم مسلمانان، مکه را بدون خونریزی به تصرف در آورد.
۵. استراتژی پیامبر در راستای مورد فوق افزایش تدریجی قدرت مسلمانان بود و در این راه موفقیت عظیمی به دست آورد. پیامبر طی غزوات و سریههای متعددی که داشت غنایم بسیار زیادی را اعم از زمین، باغ، مزارع، احشام و ادوات جنگی نصیب مسلمانان ساخت و مسلمانان به قدرت و ثروت عظیمی نایل شدند و این موضوع بسیار مهمی است که چندان به آن دقت نمیشود. پیامبر زمانی که یهودیان را در مدینه و قلعههای اطراف آن چون خیبر شکست داد و زمانی که در جنگ حنین قبایل هوازن را شکست داد، غنایم فراوانی را نصیب مسلمانان ساخت و سختیهای اولیه را که مسلمانان، به ویژه مهاجرین و مسلمانان اولیه تحمل کرده بودند، بیش از اندازه آن جبران کرد.
۶. اتفاقاً بر خلاف تصور موجود که پیامبر غزوهها و سریههای زیادی انجام داده است، باید گفت که پیامبر بیش از انجام جنگ به نمایش قدرت میپرداخت. غزوهها و سریههای زیادی در دوران پیامبر ثبت شده است ولی واقعیتی که به آن بی توجهی میشود این است که در اغلب این غزوات و سریهها اصلاً جنگی رخ نداده و در برخی موارد، درگیری آن قدر محدود بوده که تعداد معدودی کشته و مجروح بر جای میماند. و این موضوع بسیار جای توجه دارد. در واقع پیامبر تا فتح مکه دوبار به طور جدی جنگ کرد که دفعه اول در جنگ بدر بود که مسلمانان ۱۴ شهید داشتند و دفعه دوم در احد که ۷۰ شهید داشتند. در حالی که پیامبر، مکه را با قدرت نمایی فتح کرد و قبایل زیادی را در حجاز از همین طریق به اسلام فراخواند و در واقع بعد از قدرت یافتن مسلمانان اصولاً گرایش به اسلام به طور وسیعی در قبایل مختلف گسترش پیدا کرد.
۷. پیامبر برای قانون مند کردن همزیستی مسالمت آمیز به قراردادهای اجتماعی روی آورد و با عقد پیمانهای امنیتی با قبایل عرب و اهل کتاب، آن را تعقیب کرد و درپرتو این فرایند امنیتی رسالت خود را نهادینه ساخت. در واقع ایشان شرایطی را ایجاد کرد که صلح و مسالمت به نفع مسلمین باشد.
۸. پیامبر اکرم(ص) همواره عقلانیت را در عمل و نظر ترویج میکرد و کل دوران رسالت پیامبر این روش عقلانی را در هر شرایطی به ما میآموزد؛ زیرا پیامبر با همین عقلانیت توانست آن همه دشمنان را شکست داده و مسلمانان را به اوج قدرت برساند.
در درون همین عقلانیت بود که بخش وسیعی از آیینهای قبیلهای را به رسمیت شناخت و دورویی قبایل را فدای گسترش قدرت اسلام نکرد. با اینکه پیام او فرا قبیلهای، فرا قومی و فرا نژادی بود، این واقعیت را به خوبی میدانست که اغلب قریب به اتفاق مسلمانان همچنان درون تفکر قبیلهای قرار دارند. مفهوم امت از مفهوم قبیله در میگذرد و از آن فراتر میرود، ولی آن را لغو نمیکند، چرا که از بین رفتن قبیله شرط ضروری ایجاد امت نیست، آن جا که امت از مسلمانان به عنوان افرادی دارای پیوندهای مشترک تشکیل میشود چیزی از آن مانع نمیشود که این افراد به قبیله به عنوان چارچوب اجتماعی درونی پیوند خورده باشند.۴۰
بنابراین حیطه داخلی حاکمیت قبایل را به رسمیت شناخت و فقط ستمگریهای درون قبیلهای و قتل و غارتهای بین قبیلهای را که عادت مالوف اعراب بود، از میان برد. اتفاقاً انگیزههای قبیلهای و مادی همواره در بین مسلمانان باقی بود و در اغلب غزوات و سریهها در تقسیم غنایم اختلافاتی بروز میکرد.
پیامبر تلاش زیادی کرد تا پیوندهای قبیلهای را سست کند و با وجود کامیابی بسیار هرگز این پیوندها ریشه کن نشد.۴۱
۹. حکومت نبوی، حکومتی است که شیوه حاکم بر آن شیوهای مبتنی بر عقل گرایی و واقع گرایی است.
زمانی که پیامبر درگذشت، حجاز متحد و یک پارچه شده بود، خشونت فراگیر از همه جا رخت بر بسته بود و قبایل که سالیان سال با همدیگر در جنگ به سر میبردند، میانشان صلح حاکم گشته بود و فصل جدیدی در تاریخ بشر گشوده شده بود.
پیام معنوی اسلام وسلوک معنوی، درونی و مراقبههای فردی پیامبر بخش مهمی از اسلام به شمار میآید، اما آنچه در این مقاله مورد نظر ما بود روش پیامبر در عمومی کردن آموزههای عمیق معنوی بود.
پی نوشتها:
۱. محمد حسین طباطبایی، قران در اسلام، مشهد، انتشارات طلوع، بی تا، ص ۱۰۷.
2. سالم الصفار، سیره الرسول فی القیاده والنناهج الانسانیه، ص ۲۲.
۳. محمد مجتهد شبستری، نقد قرائت رسمی از دین، طرح نو، ۱۳۷۸، ص ۲۶۸.
۴. نهج البلاغه، خطبه اول.
۵. به نقل از عبدالله محمدالامین النعیم، الاستشراق فی السیره النبویه، دراسه تاریخیه لاراء(وات، بروکلمان – فلهاوزن مقارنه بالرویه الاسلامیه، المعهد العالمی للفکر الاسلامی، ۱۹۹۷ م، ص ۴۰.
- رسول جعفریان، ۱۳۷۸، ص ۲۳۶.
۷. عابد الجابری، پیشین ۱۳۸۳، ص ۱۳۵.
۸.. همان، ص ۹۷.
۹. عباس زریاب خوئی، ۱۳۷۸، ص ۱۴۷.
۱۰. همان، ص ۱۴۷.
۱۱. همان.
۱۲. جعفر سبحانی، ۱۳۸۳، ص ۲۷۱.
۱۳. محمد عابد الجابری، ۱۳۸۳، ص ۱۵۱.
۱۴. جعفر مرتضی عاملی، ۱۳۸۴، ص ۳۷۴.
۱۵. همان، ص ۳۶۹.
۱۶. همان، ص ۳۴۱.
۱۷. همان، ص ۳۲۶.
۱۸. عباس زریاب، پیشین، ص ۱۵۹. - همان.
۲۰. نهج البلاغه، شهیدی، نامه ۹.
۲۱. رسول جعفریان، پیشین، ص ۳۶۳.
۲۲. همان، ص ۲۷۸.
۲۳. علامه مرتضی آملی، پیشین، ج اول، ص ۴۰۳.
۲۴. عباس زریاب، پیشین، ص ۱۲۲.
۲۵. مرتضی عاملی، پیشین، ص ۳۱۱.
۲۶. عابد الجابری، پیشین، ص ۱۵۱.
۲۷. همان، ص ۱۷۳.
۲۸. همان، ص ۱۳۹.
۲۹. رسول جعفریان، پیشین، ص ۲۴۶.
۳۰. همان، ص ۴۶۹.
۳۱. به نقل از ابن هشام، سیره الرسول، ج ۲، ص ۶۲۲.
۳۲. ر.ک. رسول جعفریان، پیشین، ص ۴۸۵.
۳۳ همان، ص ۵۴۹.
۳۴. همان، ص ۵۵۱.
۳۵. رسول جعفریان، پیشین، ص ۵۸۰.
۳۶. همان، ص ۵۸۴.
۳۷. ابن هشام ابو محمد عبدالملک المعافری، ج ۲، ص ۳۰۹.
۳۸. همان، ص ۶۴۴.
۳۹. محمد حمید الله، ۱۳۸۹ق، ص ۱۴.
۴۰. عابد الجابری، پیشین، ص ۱۵۲.
۴۱. سید حسین نصر، ۱۳۸۳، ص ۲۱۵.