رعایت اهلیت ها در مدیریت پیامبر(ص)

اهلیت به معنی برخورداری از شایستگی لازم برای تصدی امور در حیطه‌های مختلف می‌باشد. رعایت این اصل در عرصه‌ی مدیریت، یکی از مهمترین مسائل محسوب می‌شود. رعایت این اصل به قدری اهمیت دارد، که خداوند متعال در قرآن کریم، در مورد آن هشدار داده است:

«إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَمَانَاتِ إِلَى أَهْلِهَا؛۱ خداوند متعال امر می‌کند شما را که امانت‌ها را به اهلش بسپارید».

348

رعایت اهلیت ها در مدیریت پیامبر(ص)

نویسنده: علی محمد تاج الدین

منبع: دانش‌نامه پژوهه

اهلیت به معنی برخورداری از شایستگی لازم برای تصدی امور در حیطه‌های مختلف می‌باشد. رعایت این اصل در عرصه‌ی مدیریت، یکی از مهمترین مسائل محسوب می‌شود. رعایت این اصل به قدری اهمیت دارد، که خداوند متعال در قرآن کریم، در مورد آن هشدار داده است:

«إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَمَانَاتِ إِلَى أَهْلِهَا؛۱ خداوند متعال امر می‌کند شما را که امانت‌ها را به اهلش بسپارید».

پرهیز از تصدی امور بدون اهلیت لازم

آنان که بدون برخورداری از شایستگی‌های لازم به خود این اجازه را می‌دهند تا بر مصدر امور قرار گیرند و بدون داشتن تخصّص دست به کاری بزنند، آن چه را که تباه می‌سازند فراتر از چیزی است که اصلاح می‌کنند. از امام صادق(ع) نقل شده است که پیامبر(ص) فرمود:

 «مَنْ عَمِلَ عَلَى غَیْرِ عِلْمٍ کَانَ مَا یُفْسِدُ أَکْثَرَ مِمَّا یُصْلِحُ؛۲ آن که بدون علم کاری انجام دهد، آن چه نابود می‌سازد بیشتر از آن چیزی است که اصلاح می‌کند».

و نیز فرمودند:

«إِنَّ اَلرِّئَاسَهَ لاَ تَصْلُحُ إِلاَّ لِأَهْلِهَا، فَمَنْ دَعَا اَلنَّاسَ إِلَى نَفْسِهِ وَ فِیهِمْ مَنْ هُوَ أَعْلَمُ مِنْهُ، لَمْ یَنْظُرِ اَللَّهُ إِلَیْهِ یَوْمَ اَلْقِیَامَهِ،۳ ریاست شایسته نیست؛ مگر برای اهلش، پس هرکس مردم را به خود بخواند و در میان مردم داناتر از او وجود داشته باشد، خداوند در روز قیامت به او نظر نخواهد کرد».

در جایی دیگر رسول‌خدا(ص) فرمودند:

«چنین فردی نه تنها خود را به سقوط و تباهی کشانده است؛ بلکه امور مردم را که متصدی آن است، را نیز به تباهی کشانده است».۴

پرهیز از سپردن امور به نا اهلان

از عوامل عمده ضعف مدیریت‌ها و عدم پیشرفت کارها، سپردن امور به کسانی است که از شرایط کافی جهت تصدی مسئولیت‌ها برخوردار نیستند.

یعنی افراد فاقد علم و تخصص، قدرت و اقتدار، عدالت و تجربه هستند و بی‌بصیرت، ترسو و تنگ نظر و… . رهبران دینی و الهی خود همواره تأکید بر سپردن امور به افراد لایق و شایسته داشته‌اند.

«أبو برده» از «أبو موسی» نقل کرده است که گفت من به همراه دو نفر از پسر عموهایم بر پیامبر(ص) وارد شدیم. یکی از آن دو گفت: «ای رسول خدا ما را بر قسمتی از آن چه که خداوند تو را بر آن ولایت داده است، زمامداری ده.» دیگری نیز سخنی چنین گفت. حضرت فرمود: «إنَّا وَاللَّهِ لا نُوَلِّی علَى هذا العَمَلِ أَحَدًا سَأَلَهُ، وَلَا أَحَدًا حَرَصَ علیه؛ به خدا سوگند ما هرگز به کسی که درخواست حکومت کند و یا بر کسب آن حریص باشد، حکومت نخواهیم داد».

این‌ها به دلیل این است که چنین شیوه‌هایی باعث افول قدرت و زوال حکومت خواهد شد. از امیرالمؤمنین روایت شده است که آن حضرت درباره شایستگی خویش برای خلافت گفت که آنان مکرر از رسول‌خدا شنیده بودند که می‌فرمود: «مَا وَلّتْ أُمّهٌ أَمْرَهَا رَجُلًا قَطّ وَ فِیهِمْ مَنْ هُوَ أَعْلَمُ مِنْهُ، إلّا لَمْ یَزَلْ أَمْرُهُمْ یَذْهَبُ سَفَالًا حَتّى یَرْجِعُوا إلَى مَا تَرَکُوا؛۶ هیچ امتی امر زمام‌داری خویش را به عهده شخصی که آگاه‌تر از وی در میان آن امت وجود دارد نمی‌سپارد؛ مگر این که روز به روز کار آنان به پستی و مذلت کشیده شود تا آن که به آن چه وا گذاشته‌اند باز گردند».

رسول‌خدا(ص) زمانی که متوجه می‌شدند فردی لیاقت و توانایی انجام کاری را ندارد، از او سلب مسئولیت کرده و آن را به فرد دیگری با توانایی‌های بیشتر واگذار می‌کرد. در ماجرای ابلاغ سوره «برائت»، پیامبر(ص) ابتدا این وظیفه را به ابوبکر سپرد. پس از اعزام ابوبکر، علی را خواست و به او دستور داد تا خود را به ابوبکر رسانده و مأموریت او را فسخ نماید و نامه را بگیرد و خودش ابلاغ کند.۷

نمونه‌هایی از سپردن امور به افراد لایق در سیره نبوی(ص)

در سیره پیامبر(ص) به ویژه در غزوات و سرایا، موارد متعددی را می‌توان در زمینه رعایت اهلیت‌ها یافت. گرچه این امر موجب اعتراض برخی سران قبائل که هنوز پایبند سنن جاهلی پیشین بودند، می‌شد. تخلف و نافرمانی از تصمیم پیامبر(ص) مبنی بر فرماندهی «اسامه بن زید» و اعزام نیروها به رهبری وی به سمت مرزهای روم تنها به دلیل جوان بودن أسامه،۸ نمونه‌ای از این اعتراضات به ساحت مقدس پیامبر(ص) است. در این جا به برخی از مواردی که حاکی از رعایت این اصل می‌باشد، اشاره می‌کنیم.

  1. انتخاب مکرر یک فرد برای مأموریت‌های متعدد، خود نشانگر لیاقت و اهلیت آن شخص بود. جانشینی

«ابن ام مکتوم» سیزده بار به جای پیامبر(ص) برای مثال در جنگ‌های ذی قرد، بنی‌لحیان، بنی‌سلیم نمونه‌ای از رعایت اهلیت‌ها در سیره نبوی است.۹

نیز سپردن فرماندهی به «زید بن حارثه» در سریه‌های متعدد از جمله سریه‌های عیص، طرف، حشمی و قرده از این قبیل می‌باشد.۱۰

  1. از جمله این موارد می‌توان به انتخاب حضرت علی(ع) از سوی پیامبر(ص) به عنوان پرچم‌دار لشگر مسلمین در پیکار خیبر اشاره نماییم. در این نبرد که در سال هفتم هجری در مدینه رخ داد پیامبر(ص) به منظور سرکوبی یهودیان که درصدد ضربه زدن به پیکره اسلام بودند، تصمیم گرفت تا کانون توطئه خیبر را درهم شکند. ایشان پس از اینکه پرچم را به افرادی سپردند که در فتح قلعه خیبر ناکام ماندند، در مرحله آخر پرچم را به دست علی(ع) سپردند و ایشان نیز با شجاعت و مدد الهی موفق به فتح خیبر شد.۱۱
  2. سال نهم هجری، عربستان شاهد بزرگ‌ترین حرکت نظامی مسلمانان بود. این جنگ علیه امپراطوری بزرگ روم بود که ظهور قدرتی جدید را تحمل نمی‌کرد. پیامبر به دلیل دوری مسافت و بیم آن که دشمنان بر مدینه هجوم آورند و منافقان توطئه کنند؛ لذا می‌بایست شایسته‌ترین افراد را جانشین خود در مدینه نماید. به همین خاطر رو به علی کرد و فرمود: «مدینه را جز ماندن من یا تو شایسته نیست».۱۲
  3. پیامبر(ص) به هیچ وجه، رتبه و موقعیت شخص را در انتصاب فرماندهی دخالت نمی‌داد. ایشان «ابوسلمه بن عبدالاسد مخزومی» را فرمانده سریه‌ای نمود که در آن کسانی به خاطر موقعیت و منزلت از او محق‌تر بودند، حضور داشتند.۱۳
  4. همچنین عامل سابقه در اسلام مطرح نبود بلکه معیار اصلی، شایستگی و لیاقت بود؛ زیرا «عمروعاص» را به فرماندهی سریه‌ای برگزید که در آن ابو عبیده جراح و فرماندهان بزرگی مانند ابوبکر و عمر بن خطاب حضور داشتند، در حالی که هنوز چند ماه از اسلام عمروعاص نمی‌گذشت.۱۴
  5. در منابع تاریخی آمده است که پیغمبر(ص) با غیر مسلمان اگر اهلیت داشت، در موضوع پزشکى مشورت مى‌کرد. پیغمبر(ص) پس از حصول اطمینان به حاذق بودن آن‌ها، بیمارى خود را وصف و مشورت مى‌نمود. برای نمونه مشورت پیغمبر(ص) با حارث را در موضوع دوا و درمان نقل کرده‌اند.۱۵
  6. اوّلین کارگزار مکه، جوانى بیست و یک ساله‌

پس از فتح مکّه، طولى نکشید که جنگ حُنین پیش آمد و به ناچار، پیامبر خدا و سربازانش باید از مکّه خارج شده، به سوى جبهه جنگ مى‌رفتند. چون مکّه به تازگى از دست مشرکان خارج شده بود، باید فرماندار لایق و با تدبیرى براى اداره آن تعیین مى‌شد که به امور شهر مکّه که مرکز جزیره‌العرب و مورد توجّه عموم قبایل و اقشار مختلف مردم بود، رسیدگى کند و علاوه بر این، جلوى بى‌نظمى‌هایى را که ممکن بود دشمنان به وجود آورند، بگیرد.

پیامبر خدا، در میان همه یاران، جوان بیست و یک ساله‌اى را به نام «عَتّاب بن اسید»، براى این مسئولیت بزرگ برگزید و براى وى فرمان صادر کرد. در این باره، آمده است:

پیامبر خدا، پس از صدور فرمان حکومت مکّه براى عَتّاب، درباره اهمّیت این مسئولیت، خطاب به او فرمود:

اى عَتّاب! مى‌دانى تو را بر چه کسانى گماشتم؟ تو را بر مردمان شهر خدا گماشتم، و اگر براى آنان بهتر از تو سراغ داشتم، او را بر ایشان مى‌گماشتم.۱۶

  1. و در نهایت بارزترین نمونه این مسأله در سیره پیامبر (ص)، برگزیدن حضرت علی (ع) به عنوان جانشین و امام مسلمانان بعد از خود در جریان غدیر خم می‌باشد.۱۷

منابع:

  1. نساء ۵۸.
  2. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، ۱۳۶۵ش، چاپ چهارم، ج۱، ص۴۴.
  3. شیخ مفید، محمد بن محمد نعمان، الاختصاص، قم، کنگره جهانی هزاره شیخ مفید، ۱۴۱۳ق، چاپ اول، ص۲۵۱.
  4. برقی، ابو جعفر احمد بن محمد، المحاسن، قم، دارالکتب الاسلامیه، ۱۳۷۱ق، چاپ دوم، ج۱، ص۹۳.
  5. قشیری، ابوالحسن مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، شرح نووی، بیروت، دارالکتب العربی، ۱۴۰۷ق، ج۱۲، ص۲۰۷ و بخاری، ابوعبدالله محمد بن اسماعیل، صحیح بخاری، بیروت، دار احیاء التراث، ۱۴۰۱ق، چاپ دوم، ج۹، ص۷۰۴.
  6. مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، بیروت، مؤسسه الوفا، ۱۴۰۴ق، ج۳۱، ص۴۱۸ و طبرسی، ابو منصور احمد بن علی، الاحتجاج، مشهد، نشر مرتضی، ۱۴۰۳ق، ج۱، ص۱۵۱.
  7. واقدی، محمد بن عمر، المغازی، تحقیق مارسدن جونز، بیروت، موسسه الاعلمی، ۱۴۰۹ق، چاپ سوم، ج۳ص۱۰۷۷ و طبری، محمد بن جریر، تاریخ الرسل و الملوک، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، دارالتراث، ۱۳۸۷ق، چاپ دوم، ج۳ص۱۲۳.
  8. مقدسی، مطهر بن طاهر، البدایه و النهایه، ترجمه محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران، آگه، ۱۳۷۴ش، چاپ اول، ج۲، ص۷۶۰ و ابن خلدون، ابوزید محمد بن محمد، تاریخ ابن خلدون، ترجمه عبدالحمید آیتی، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، ۱۳۶۳ش، چاپ اول، ج۱، ص۴۶۶.
  9. ابن عبدالبر، أبو عمر یوسف بن عبد الله، الاستیعاب، تحقیق على محمد البجاوى، بیروت، دار الجیل، ق، ۱۴۱۲، چاپ اول، ج۳ص۹۹۷ و ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، الاصابه، تحقیق عادل احمد عبد الموجود و على محمد معوض، بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۴۱۵ق، چاپ اول، ج۴ص۴۹۴.
  10. ابن سعد، محمد، الطبقات الکبری، تحقیق محمد عبدالقادر عطا، بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۴۱۰ق، چاپ اول، ج۲، ص۸۵-۱۸۳.
  11. ابن هشام، عبدالملک، السیره النبویه، تحقیق مصطفی سقا و دیگران، بیروت، دارالمعرفه، بی تا، ج۲، ص۳۳۴ و طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، دارالتراث، ۱۳۸۷ش، چاپ دوم، ج۳، ص۱۲و۱۳.
  12. واقدی، محمد بن عمر، المغازی، تحقیق مارسدن جونس، بیروت، مؤسسه الاعلمی، ۱۴۰۹ق، چاپ سوم، ج۳، ص۹۸۹-۱۰۰۵ و شیخ مفید، محمد بن محمد بن نعمان، پیشین، ص۱۵۵.
  13. واقدی، همان، ج۳، ص۳۴۰ و ابن سعد، پیشین، ج۲، ص۳۵.
  14. واقدی، همان، ج۲ص۷۶۹ و بیهقی، ابوبکر احمد بن حسین، دلایل النبوه، تحقیق عبدالمعطی قلعجی، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، ج۴، ص۳۹۸-۴۰۰.
  15. ابن اثیر، عزالدین ابوالحسن، اسدالغابه، بیروت، دارالفکر، ۱۴۰۹ق، ج۱، ص۳۸۵ و ابن حجر عسقلانی، پیشین، ج۱، ص۶۸۷.
  16. واقدی، پیشین، ج۳، ص۹۵۹ و ابن هشام، پیشین، ص۴۴۰ و ابن اثیر، عزالدین ابوالحسن، الکامل، بیروت، دار صادر- داربیروت، ۱۳۸۵ق، ج۲، ص۲۷۲.
  17. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، تحقیق سهیل زکار و ریاض زرکلى، بیروت، دار الفکر، ۱۴۱۷ق، چاپ اول، ج۲، ص۱۰۸-۱۱۳ و یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ یعقوبی، بیروت، دارصادر، بی تا، ج، ۲ص۱۰۹.
   

 

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.