انفاق در سیره نبوی

پیامبراکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) به عنوان بخشنده‌ترین مردم و گشاده‌دست‌ترین افراد بشر، الگویی بی‌بدیل، در انفاق مال در راه خدا بود. می‌فرمود: «من تربیت شده خدایم. خدایم امر کرده به سخاوت و نیکی و نهی کرده مرا از بخل و ستم؛ آنچه مبغوض خداست بخل است».

325

انفاق در سیره نبوی

منبع: ویکی فقه

پیامبراکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) به عنوان بخشنده‌ترین مردم و گشاده‌دست‌ترین افراد بشر، الگویی بی‌بدیل، در انفاق مال در راه خدا بود. می‌فرمود: «من تربیت شده خدایم. خدایم امر کرده به سخاوت و نیکی و نهی کرده مرا از بخل و ستم؛ آنچه مبغوض خداست بخل است».

۱مقدمه

انفاق در کتب لغت به دو معنا به کار رفته است؛ در یک معنا، بر انقطاع از شیء و بریدن از آن دلالت دارد و در معنای دیگر، بر پوشاندن و چشم پوشی از چیزی، حکایت دارد.۱
جود و بخشش و بذل مال به دیگران، از صفات بسیار پسندیده‌ای‌ است که در همه ادیان آسمانی و مکاتب اخلاقی، مورد ستایش قرار گرفته و از آن با تجلیل فراوان، یاد شده است. این صفت حمیده، نمایانگر حس همدردی با مستمندان و محرومان جامعه بوده، حاکی از احساس مسئولیتی است که شخص در مقابل خدا و مردم دارد و نوعی سپاسگزاری از الطاف الهی است که وی را از نعمت‌های خود، برخوردار کرده است؛ بخشش و انفاق علاوه بر این‌که فضیلتی اخلاقی، محسوب می‌شود باعث تعادل اجتماع و پرکردن شکاف طبقاتی نیز هست.
۲ – جود و بخشش پیامبر

پیامبراکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) به عنوان بخشنده‌ترین مردم و گشاده‌دست‌ترین افراد بشر، الگویی بی‌بدیل، در انفاق مال در راه خدا بود. ایشان، سخی‌ترین و بخشنده‌ترین مردم، بودند،۲و۳و۴و۵  می‌فرمود: «من تربیت شده خدایم. خدایم امر کرده به سخاوت و نیکی و نهی کرده مرا از بخل و ستم؛ آنچه مبغوض خداست بخل است».۶

هرگز شبی نمی‌گذشت که درهم و دیناری نزد او بماند و اگر چیزی زیاد می‌آمد و تا شب کسی را نمی‌یافت که به او ببخشد، به خانه نمی‌رفت تا آن را به مستحقش برساند؛ از آنچه خدا روزیش کرده بود، بیش از آذوقه همان سال، بر نمی‌داشت، آن هم از میسورترین چیزی که می‌یافت از خرما و جو و بقیه را در راه خدا انفاق می‌کرد، هرچه از او می‌خواستند، عطا می‌کرد، آن‌گاه سراغ آذوقه سال خود می‌رفت و از آن هم ایثار می‌کرد چه بسا پیش از تمام شدن سال، اگر چیزی به دستش نمی‌رسید، خود، نیازمند آذوقه می‌شد.۷و۸و۹و۱۰
ملک و املاکی ذخیره نداشت و آنچه را که از سهم غنائم به او می‌رسید به همراه آنچه که از غذایش اضافه می‌آمد، ملک و املاک می‌خرید و صدقه می‌داد.۱۱

او باغ‌هایی خرید و صدقه داد که تا به امروز، معروفند.۱۲

عطا و دهش او به گونه‌ای بود که هرگز از تنگدستی، نمی‌هراسید و آن چنان به نیازمندان کمک می‌کرد که سابقه نداشت. ابن‌عباس می‌گوید: «پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) از همه کس بخشنده‌تر بود و در ماه رمضان، از نسیمِ وزان هم بخشنده‌تر می‌شد».۱۳و۱۴  همچون باد تند و سریع، هرچه که داشت، انفاق می‌کرد تا این‌که ماه تمام می‌شد.۱۵
هرگز در جواب کسی که از او چیزی می‌خواست، نه نمی‌گفت؛۱۶و۱۷و۱۸

هر که با او همنشین می‌شد، خواسته‌ای نداشت؛ مگر این‌که برآورده می‌شد و در خواستی نداشت مگر این‌که انجام می‌شد. انس بن مالک (خادم حضرت) می‌گفت: «حضرت (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) چیزی از اموال را ذخیره‌ نمی‌کرد و همه را به دیگران انفاق می‌کرد».۱۹

بذل و بخشش‌هایش را پایانی نبود، مسلمان و غیر مسلمان، همه از مرحمت‌هایش بهره‌مند ‌بودند؛ حماد بن سلمه از انس بن مالک (خادم حضرت) نقل کرد که مردی از حضرت، گوسفندانش را طلب کرد، حضرت هم، همه آن‌ها را به او بخشید، پس او میان قومش رفت و گفت: «ای مردم اسلام بیاورید، به خدا که محمد (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم)، عطا می‌کند به حدی که از فقر نمی‌ترسد».۲۰و۲۱
نقل شده زنی به دست خود لباس یا عبایی دوخته بود و بر آن حاشیه‌زده تزیین کرده بود و آن را تقدیم حضرت کرده بود، حضرت عبا را گرفت در حالی که برای پوشش خود به شدت بدان نیاز داشت، در این هنگام مردی از اصحاب جلو آمد و گفت: «چه لباس زیبایی؛ آن را به من می‌دهید تا بپوشم؟ رسول‌خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) فرمودند: بله؛ حضرت لباس را تا کرده، مرتب کردند و آن را به آن مرد بخشیدند».۲۲و۲۳

ابن شهاب نیز نقل کرده که حضرت بعد فتح از مکه، به همراه تازه مسلمان شدگان مکه، برای جنگ، به حنین رفتند. در این جنگ، قوای اسلام پیروز شد؛ پس حضرت به صفوان بن امیه، دشمن سرسخت و به ظاهر مسلمان خود، صد راس دام بخشید، سپس صد تای دیگر هم، به او عطا کرد؛۲۴و۲۵

ابن شهاب از سعید بن مسیب و او از صفوان نقل کرد که می‌گفت: «به خدا، پیامبرخدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) به من عطا کرد در حالی که او منفورترین مردم نزدم بود، پس آن قدر به من عطا کرد تا این‌که او محبوب‌ترین مردم نزدم شد».۲۶

۳انفاق در کلام امام صادق

از امام صادق (علیه‌السّلام) درباره انفاق حضرت سئوال شد فرمودند: «نزد حضرت یک اوقیه (= هفت مثقال) طلا بود. حضرت دوست نداشتند که آن، در نزدش بماند پس شبانه همه آنها را صدقه دادند و چون صبح شد چیزی نداشت تا به سائلی که نزدش آمد، بدهد».۲۷و۲۸و۲۹

در روایت دیگری از امام صادق (علیه‌السّلام) آمده که «سائلی نزد رسول‌خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) نمی‌آمد؛ مگر این‌که چیزی به او می‌بخشید».۳۰

پس، زنی پسرش را نزد حضرت فرستاد و گفت: نزد رسول‌خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) برو و از او درخواست کمک کن، اگر گفت چیزی نزدم نیست بگو پیراهن تنت را به من بده، پسر آمد و چنین کرد؛ پس حضرت، لباس از تن در درآورد و به او داد و چون لباس نداشتند، نتوانستند برای نماز به مسجد بروند، پس آیه نازل شدکه۳۱و۳۲  «وَلَا تَجْعَلْ یَدَکَ مَغْلُولَهً إِلَى عُنُقِکَ وَلَا تَبْسُطْهَا کُلَّ الْبَسْطِ فَتَقْعُدَ مَلُومًا مَحْسُورًا؛۳۲  نه هرگز دست خود محکم بسته دار نه بسیار باز و گشاده‌دار که به نکوهش و حسرت‌خواهی نشست».
حضرت هرآنچه داشت، می‌بخشید و اگر چیزی نداشت، به سائل می‌گفت: «خدا به تو برساند».۳۴

ایشان، تنها در غزوه هوازن، از عطایا، چیزی در حدود پنج میلیون، بخشید؛ غنائمی که ۶ هزار اسیر، ۲۴ هزار رأس شتر، ۴۰۰ هزار رأس گوسفند، ۴ هزار اوقیه نقره، از جمله آن بود که جمیع آن ر ا بخشید.۳۵

سپس فرمودند: «آن‌قدر شتر و گوسفند به شما دادم که چیزی از آن برای من نماند آیا چیزی از من خواستید و من بخل ورزیدم؟ به خدا قسم من بخیل و ترسو و کذاب نیستم».۳۶
ایشان بخشنده و بزرگ هر قوم و طایفه‌ای را بزرگ می‌شمردند و دیگران را نیز بدین کار سفارش می‌کردند،۳۷ 

می‌فرمودند: «أَکْرِمُوا کَرِیمَ کُلِّ قَوْمٍ» همچنین فرمودند: «إِذَا أَتَاکُمْ کَرِیمُ قَوْمٍ فَأَکْرِمُوهُ وَ إِنْ خَالَفُوکُمْ؛۳۸ هرگاه بخشنده‌ای نزدتان آمد احترامش کنید اگرچه مخالفتان باشد».

۴ – پانویس

  1. ابن منظور، لسان العرب، بیروت، دار صادر، ۱۴۱۴، چاپ سوم، ج۱۰، ص۳۵۸
  2. نیشابوری، مسلم بن حجاج، صحیح، بیروت، دار احیاء التراث عربی، ۱۹۹۵، ج۴، ص۱۸۰۳
  3. بخاری، صحیح، تحقیق عبدالعزیز عبدالله بن بساز، بیروت، دارالفکر، ج۱، ص۸
  4. طبرسی، حسن بن فضل، مکارم الاخلاق، قم، شریف رضی، ۱۴۱۲، ج۱، ص۱۷
  5. خرگوشی، ابوسعید، شرف المصطفی، مکه، دارالبشائر الاسلامیه، ۱۴۲۴، چاپ اول، ج۴، ص۳۵۱
  6. طبرسی، حسن بن فضل، مکارم الاخلاق، قم، شریف رضی، ۱۴۱۲، ج۱، ص۱۷
  7. مقریزی، احمد بن علی، امتاع الاسماع، تحقیق محمد عبدالحمید النمیسی، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۹۹۹، ج۲، ص۱۸۷
  8. دیار بکری، حسین، تاریخ الخمیس فی احوال انفس النفیس، بیروت، دارصادر، ج۱، ص۲۱۱
  9. نویری، نهایه الارب فی فنون الادب، قاهره، دارالکتب والوثائق القومیه، ۱۴۲۳، چاپ اول، ج۱۸، ص۲۵۴
  10. اندلسی، ابن حزم، جوامع السیره النبویه، بیروت، دارالکتب العلمیه، ص۳۲
  11. رازی ابوحاتم، اعلام النبوه، تهران، مؤسسه پژوهش حکمت و فلسفه ایران، ۱۳۸۱، چاپ دوم، ص۷۷
  12. رازی ابوحاتم، اعلام النبوه، تهران، مؤسسه پژوهش حکمت و فلسفه ایران، ۱۳۸۱، چاپ دوم، ص۷۷
  13. نیشابوری، مسلم بن حجاج، صحیح، بیروت، دار احیاء التراث عربی، ۱۹۹۵، ج۴، ص۱۸۰۳
  14. ابن سعد، طبقات الکبری، تحقیق محمد عبدالقادر عطاء، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۹۹۰، ج۱، ص۲۷۷
  15. ابن عساکر، تاریخ دمشق، بیروت، دارالفکر، ۱۴۱۵، چاپ اول، ج۴، ص۲۴
  16. کاشانی، ملامحسن، المحجه البیضاء فی تهذیب الاحیاء، تحقیق علی‌اکبر غفاری، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ دوم، ج۴، ص۱۶۱
  17. نیشابوری، مسلم بن حجاج، صحیح، بیروت، دار احیاء التراث عربی، ۱۹۹۵، ج۴، ص۱۸۰۵
  18. بخاری، صحیح، تحقیق عبدالعزیز عبدالله بن بساز، بیروت، دارالفکر، ج۷، ص۱۰۸
  19. ابن عساکر، تاریخ دمشق، بیروت، دارالفکر، ۱۴۱۵، چاپ اول، ج۴، ص۲۹
  20. نیشابوری، مسلم بن حجاج، صحیح، بیروت، دار احیاء التراث عربی، ۱۹۹۵، ج۴، ص۱۸۰۶
  21. مقریزی، احمد بن علی، امتاع الاسماع، تحقیق محمد عبدالحمید النمیسی، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۹۹۹، ج۲، ص۲۱۰
  22. بخاری، صحیح، تحقیق عبدالعزیز عبدالله بن بساز، بیروت، دارالفکر، ج۷، ص۱۰۸
  23. ابن عساکر، تاریخ دمشق، بیروت، دارالفکر، ۱۴۱۵، چاپ اول، ج۴، ص۳۳
  24. نیشابوری، مسلم بن حجاج، صحیح، بیروت، دار احیاء التراث عربی، ۱۹۹۵، ج۴، ص۱۸۰۶
  25. ابن کثیر، البدایه و النهایه، بیروت، دار الفکر، ۱۹۸۶، ج۴، ص۳۶۰
  26. مقریزی، احمد بن علی، امتاع الاسماع، تحقیق محمد عبدالحمید النمیسی، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۹۹۹، ج۲، ص۲۱۱
  27. کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، دارالکتب الاسلامیه، تهر ان، ۱۳۶۵، ج۵، ص۶۷-۶۸
  28. نیشابوری، مسلم بن حجاج، صحیح، بیروت، دار احیاء التراث عربی، ۱۹۹۵، ج۴، ص۱۸۰۶
  29. بحرانی، سید‌هاشم، حلیه الابرار فی احوال محمد (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) و آله الاطهار (علیه‌السّلام)، قم، مؤسسه المعارف الاسلامیه، ۱۴۱۱، چاپ اول، ص۲۹۰
  30. کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، دارالکتب الاسلامیه، تهران، ۱۳۶۵، ج۴، ص۵۵
  31. زمخشری، الکشاف عن حقائق غوامض القرآن، بیروت، دارالکتب العربی، ۱۴۰۷، ج۲، ص۶۶۲
  32. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، تهران، ناصرخسرو، ۱۳۷۲، ج۱۴، ص۱۲۷
  33. اسراء/سوره۱۷، آیه۲۹
  34. طباطبایی، محمدحسین، سنن النبی، تهران، اسلامیه، ۱۳۷۸، چاپ هفتم، ص۴۷
  35. ماوردی، اعلام النبوه،، بیروت، دار مکتبه الهلال، ۱۴۰۹، چاپ اول، ص۲۳۱
  36. ابن عساکر، تاریخ دمشق، بیروت، دارالفکر، ۱۴۱۵، چاپ اول، ج۴، ص۳۱
  37. کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، دارالکتب الاسلامیه، تهران، ۱۳۶۵، ج۲، ص۶۵۹
  38. محدث نوری، مستدرک الوسیله، قم، آل البیت، ۱۴۰۸، ج۱۱، ص۱۳۲
ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.