بسماللهالرحمنالرحیم
اصول حقوق جنگ در سیره نبوی
نویسنده:مصطفی صادقی*
منبع: حصون: پاییز ۱۳۸۸، شماره۲۱
مقدمه و کلیات
عظمت پیامبران و اولیای الهی هر جنبه از شخصیت و رفتار آنان را برای انسانها قابل گفتگو و الگو کرده است. در این میان مطالعه زندگی خاتم پیامبران از دیر باز بین مسلمانان مورد توجه بوده و تا کنون آثار فراوانی اعم از منابع دست اول و مطالعات و تحقیقات در این باره تدوین شده است.
آنچه بررسی شیوه عملکرد و سیره پیامبر اسلام(ص) را تأکید و پر اهمیت میکند، نیاز جامعه امروز به ارائه دورنمایی از خلق و خوی آن حضرت با خودی و بیگانه است. از این جمله، سیره آن حضرت در جنگ و چگونگی رفتار با دوست و دشمن است، به ویژه آنکه مخالفان اسلام یا برخی نویسندگان غربی به عمد یا غیر عمد تصویری نادرست از شیوه نظامی آن حضرت ارائه میکنند که ناشی از یک سویه نگریستن به اخبار و گزارشها یا اعتماد به برخی گزارشهای نادرست است.
پیامبر اعظم حضرت محمد مصطفی(ص) جنگهای متعددی با کفار، مشرکان و یهودیان و نیز مانورهایی برابر مسیحیان داشت؛ اما پیشرفت اسلام با این نبردها نبود که مرهون اخلاق نیکو و فرماندهی صحیح و خداپسندانه او بود. خوشبختانه در منابع و آثار بسیاری به موضوع اخلاق نبوی پرداخته شده که بخشی از آن را هم اخلاق نظامی آن حضرت در بر میگیرد. با این حال، ابهامات و پرسشهایی مطرح است که بررسی تاریخی و مستندی را میطلبد تا نشان دهد که پیشرفت اسلام به رعایت این اصول و مبانی و تحت این خلق و خو و رفتار بوده است نه جنگ و خشونت.
پیش از گفتگو درباره اصول نظامی و حقوق جنگ در سیره نبوی، به چند نکته مقدماتی و کلی در مورد نبردهای صدر اسلام اشاره میکنیم.
نخست بحث از اصول و مبانی جنگی پیامبر(ص) در سیزده سال اول بعثت منتفی است؛ زیرا تا زمانی که ایشان در مکه حضور داشت غلبه با مشرکان بود و مسلمانان موقعیتی نداشتند تا بخواهند با دشمنان خود درگیر شوند. به محض ورود ایشان به مدینه و همزمان با تشکیل حکومت اسلامی، سریههایی به اطراف گسیل شد و هنوز یک سال از هجرت به مدینه نگذشته بود که غزوه «ابواء» با حضور خود رسول الله(ص) انجام شد. به این ترتیب از ۲۳ سال دوران رسالت، کمتر از نصف آن در مدینه گذشت و حوادث مهمی از جمله نبرد با دو
گروه مشرک و اهل کتاب در این مدت رخ داد.
این مطلب نشانگر آن است که روش اصلی پیامبر(ص) همانند دیگر انبیای الهی دعوت بود و آن گاه که این مهم در مکه با بن بست رو به رو شد، هجرت به منظور پیشبرد اهداف رسالت انجام گرفت و به تشکیل نظام اسلامی منجر شد؛ اما در مدینه بنای اصلی بر دعوت و گسترش اسلام بر پایه همزیستی مسالمت آمیز بود و دستور نبرد بدون اذن الهی انجام نشد.
عدهای از مسلمانان رنج کشیده و کسانی که همه زندگی خود را از دست داده و هجرت کرده بودند، بر مبارزه و آغاز جنگ اصرار داشتند؛ اما رسول خدا(ص) به دلیل آنکه دستوری از جانب حق تعالی نرسیده بود به جنگ اقدام نمیکرد.
این مطلب بسیار مهم است که رسول خدا(ص) از جانب خود هیچ اقدام مهمی انجام نمیداد تا آنکه دستور خداوند درباره آن صادر شود. به گفته مفسران، آیه: أُذِنَ لِلَّذینَ یقاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَ إِنَّ اللَّهَ عَلی نَصْرِهِمْ لَقَدیر (حج: ۳۹) اوّلین دستور الهی در جنگ با دشمنان بود که در مدینه نازل شد و پیش از آن مسلمانان از آزار مشرکان به رسول خدا(ص) شکایت میکردند و آن حضرت میفرمود: من مأمور به جنگ نیستم۱ پس از نزول این آیه، اولین حرکت نظامی که سریه حمزه بن عبدالمطلب به منطقه سیف البحر برای ناامن کردن کاروان تجاری قریش بود انجام شد.۲
دوم آنکه در اسلام احکام بسیاری درباره جهاد و جنگ و مسائل آن وجود دارد و روایات بسیاری از رسول خدا(ص) درباره چگونگی برخورد با دشمن نقل شده است که در ادامه مطالب به آن اشاره خواهد شد. وجود این احکام و امر و نهیها نشان دهنده اهتمام این آیین و پیامبر آن به اخلاق در جنگ و حقوق انسانها در نبرد است. در کتب فقهی، بخشی از احکام اسلامی به ابواب جهاد اختصاص داده شده و در آن از چگونگی برخورد با دشمن، اسیران جنگی، زمان نبرد، تقسیم غنایم و… بحث شده است.
الف. اصول سیره نظامی
رسول گرامی اسلام(ص) برای جنگ با دشمنان تابع اصول و ضوابطی بود که از وحی و اساس دین اسلام نشأت میگرفت. این اصول همانند قانون و مقررات نانوشتهای بود که پیامبر(ص) و مسلمانان در شرایط مختلف، سرپیچی از آن را نافرمانی از خدای متعال به شمار میآوردند.
صلح طلبی
سیره و روش اصلی و منش پیامبر(ص) بر صلح طلبی بود نه جنگ؛ به این معنا که با دشمنان خود بنای جنگ نداشت مگر آنکه آنان لجاجت کنند و نبرد آغاز نمایند. در بسیاری از غزوهها که پیامبر(ص) به اطراف مدینه رفت با قبایل ساکن این مناطق نجنگید؛ بلکه پیمان صلحی منعقد کرد و بازگشت.
در حدیبیه با دشمن اصلی و سرسخت خود صلح کرد و در جنگ خیبر و حوالی آن، اینگونه عمل کرد. گفتهاند در نبرد خندق هم پیامبر(ص) قصد داشت با یکی از قبایل احزاب مذاکره کند که یارانش پیشنهاد آن حضرت را نپذیرفتند.۳
انعقاد پیمان صلح با اهل کتاب (یهودیان حاضر در مدینه) از بدو ورود به این شهر۴ نمونه دیگری از منش صلحجویانه پیامبراعظم(ص) است.
برخورد رسول خدا با مسیحیان نشان دهنده سیره صلحجویانه آن حضرت است. پیامبر(ص) در پی آن نبود که به هر بهانهای رقیب خود را از صحنه بیرون کند بلکه هدف او دعوت به اسلام بود؛ ولی در صورت عدم پذیرش این دعوت از سوی افراد و گروهها، آنان راههای دیگری مانند جزیه دادن و زندگی مسالمتآمیز با مسلمانان را پیش رو داشتند. این مطلبی بود که بارها خود آن حضرت در دستورالعمل به فرماندهانشان اعلام کرده بود.
از میان گروههای مختلفی که مورد دعوت رسول خدا(ص) و یارانش قرارگرفتند، مشرکان تا زمانی محدود و یهودیان به طور کلی اسلام را نپذیرفتند. پیامبر(ص) با آنان وارد مذاکره شد و پیمانی با آنان منعقد کرد؛ اما آنان پیمان شکستند و با حفظ دین خود، حاضر به جزیه دادن هم نشدند؛ اما مسیحیان به رغم نپذیرفتن اسلام و باقی ماندن بر دین خود، به پرداخت جزیه به معنای اولویت دادن به مسلمانان و همزیستی مسالمت آمیز با آنان تن دادند و هیچگاه از سوی آنها مورد تعرض واقع نشدند.
دعوت قبل از جنگ
روش پیامبر(ص) در جنگها بر این بود که پیش از شروع نبرد، دشمن را به آیین خود بخواند. شاید مواردی که این موضوع تصریح و گزارش نشده، نبردهایی باشد که آن حضرت با مشرکان داشته و در حقیقت مدت سیزده سال آنان را به سوی خدا خوانده بود؛ اما در جنگ با قبایل و گروههایی که تازه با ندای اسلام آشنا میشدند، تأکید داشت که ابتدا آنها را به خداپرستی و ترک بت پرستی دعوت کند و اگر آن را نپذیرفتند، با آنان میجنگید.
نمونهای از این حرکت پیامبر(ص) در نبرد وادی القری اتفاق افتاد. واقدی(کارشناس جنگهای زمان پیامبر(ص)) در گزارش این غزوه مینویسد: «رسول خدا اصحابش را آرایش نظامی داد…، آنگاه آنان را به اسلام خواند و فرمود اگر اسلام آورند جان و مالشان محفوظ است و حسابشان با خدا است. پس مردی به مبارزه پیش آمد که زبیر او را کشت، دومی هم به میدان آمد و زبیر او را کشت. سومی را علی(ع) به قتل رساند و چهارمی و پنجمی را ابودجانه، تا اینکه یازده نفر کشته شدند. هر مردی از آنان که به قتل میرسید رسول خدا(ص) دیگران را به اسلام فرا میخواند. آنگاه وقت نماز شد، آن حضرت نماز خوانده، برگشت و باز هم آنان را به اسلام و رسالت خویش دعوت کرد و با آنان جنگید تا شب شد. صبح روز بعد یهودیان تسلیم شدند و اموالشان به غنیمت مسلمانان درآمد. پیامبر خدا(ص) چهار روز در وادی القری ماند.۵ این رفتار پیامبر(ص) در غزوههای دیگر نیز گزارش شده است.۶
به همین جهت است که محدثان مسلمان در کتب روایی خود بابی برای دعوت به اسلام قبل از جنگ گشودهاند۷ و فقها فتوا دادهاند که پیش از جنگ با کفار، باید اسلام بر آنان عرضه شود.۸ پیامبر(ص) نه تنها خود به این موضوع اهتمام داشت، به فرماندهانش نیز دستور میداد چنین کنند. یکی از حوادث مشهوری که در این رابطه در عصر آن حضرت رخ داده، داستان اعزام خالد بن ولید به قبیله بنی جذیمه است که رسول خدا(ص) را به شدت ناراحت کرد. سیره نویسان گویند: پس از فتح مکه رسول خدا(ص) عدهای را برای تبلیغ و دعوت به
اسلام به اطراف فرستاد و دستور کارزار به آنان نداد؛ از آن جمله خالد بود که وی را به جنوب تهامه و مکه اعزام کرد.۹ ابن اسحاق به سند خود از امام باقر(ع) نقل میکند که پیامبر(ص)، خالد را برای تبلیغ و نه برای جنگ فرستاد، خالد به قبیله بنی جُذیمه رسید و آنان سلاح برداشتند، گفت: سلاح بگذارید و اسلام آورید. وقتی اسلحه گذاشتند دستور داد آنان را در بند کنند و سپس عدهای از آنان را کشت. وقتی خبر به پیامبر(ص) رسید، دستش را به آسمان بلند کرد و گفت: خدایا! من از عملکرد خالد به سوی تو برائت میجویم. سپس علی(ع) را
خواست و فرمود: سوی آن قبیله رو و موضوع را بررسی کن و بازماندههای سنن جاهلی را از بین ببر. امیرالمؤمنین(ع) با اموالی که پیامبر(ص) به او داده بود نزد بنی جذیمه رفت و دیه کشتگان را پرداخت و ضررهای مالی آنان را جبران کرد. حتی پول ظرف آب حیواناتشان را داد. باقی مانده اموال را هم به عنوان احتیاط به مردم بخشید و پیامبر(ص) این کار را تأیید کرد و بار دیگر از کار خالد برائت جست.۱۰ مورخان، این رفتار خالد را ناشی از اختلافات قبیلهای دوران جاهلیت دانستهاند. آنچه مهم است اینکه رسول خدا بارها از این کار خالد تبری جست و به صراحت فرمود: من خالد را به جنگ نفرستادم، او فقط مأمور تبلیغ اسلام بود.۱۱
عدم ابتدا به جنگ
رسول خدا بر خلاف دشمنانش که در جنگ و مبارزه با مسلمانان پیش دستی میکردند، حتی زمانی که برای دفاع به صحنه میآمد، برای جنگ بر دشمن پیش دستی نمیکرد. هنگامی که علی(ع) را برای فتح یمن فرستاد، فرمود: چون به محدوده ایشان رسیدی، با آنان درگیر نشو مگر آنکه آنان به تو حمله کنند.۱۲
این شیوه در روش امیرمؤمنان و امام حسین(ع) به صراحت گزارش شده است. علی(ع) زمانی که مالک اشتر را برای صفین فرستاد به او تأکید کرد: مبادا تو آغازگر جنگ باشی! بگذار آنان شروع کنند.۱۳ بنا بر نقل یکی از اصحاب آن حضرت، این توصیه همیشگی ایشان به نظامیان و فرماندهانش بود.۱۴ یکی از یاران امام حسین(ع) پیش از روز عاشورا که هنوز یاران عمربن سعد تکمیل نشده بودند به آن حضرت پیشنهاد کرد که اکنون
جنگ با این گروه برای ما آسانتر از جنگ با کسانی است که پس از اینان میآیند و ما تاب مقابله با آنان را نخواهیم داشت. امام فرمود: من آغازگر جنگ نخواهم بود.۱۵ در صبح عاشورا نیز مسلم بن عوسجه از اهانت شمر به امام عصبانی شد و به آن حضرت عرض کرد او را هدف قرار بدهم؟ امام فرمود: نه، نمیخواهم آغازگر جنگ باشم.۱۶ بی تردید روش این دو امام برگرفته از سنت نبوی است و در مکتب او چنین تعلیم یافتهاند.
اطاعت از خدا
بی تردید برای پیامبر اعظم الهی در همه حالات و رفتارها، اصل اولی و موضوع اصلی، اطاعت محض از خدای متعال و دوری از معصیت او به شمار میرفت و جنگ و صلح و دستورات نظامی آن حضرت تنها بر این اصل استوار بود. رسول خدا(ص) سریهای را به فرماندهی عبدالله بن جحش به تعقیب قریش فرستاد. آنان در روز آخر ماه رجب به دشمن رسیدند. جنگ با آنان در ماه رجب حرام بود؛ چون حکم ماههای حرام از جاهلیت تغییر نکرده بود. از طرفی رها کردن و تعقیب دشمن تا روز بعد مستلزم ورود آنان به منطقه حرم بود که جنگ در آنجا نیز ممنوع بود. مسلمانان با تردید کردن در روز آخر ماه حرام، با کاروان قریش وارد جنگ شدند و اسرا و غنایمی را نزد پیامبر(ص) آوردند. آن حضرت به یاران خود اعتراض کرد که چرا در ماه حرام وارد جنگ شدهاند و از تصرف در غنائم امتناع کرد.۱۷
در یکی از سریهها فرمانده منصوب پیامبر(ص) به مزاح از نیروهای خود خواسته بود به فرمان او داخل آتش روند! بعداً که رسول خدا این داستان را شنید فرمود: هرکس شما را به معصیت الهی دستور داد، اطاعتش نکنید.۱۸
مدارا با دشمنان و مخالفان
نمونه کامل مدارا کردن پیامبر(ص) با مخالفان و دشمنان خود در خصوص یهودیان و عبداللهبن اُبی منافق مشهور است. یهودیان مدینه که پیش از آمدن پیامبراسلام(ص) به مشرکان میگفتند پیامبری در این منطقه ظهور خواهد کرد، پس از آنکه او به مدینه هجرت کرد به دلیل آنکه از عرب و غیر بنی اسرائیل بود، او را برنتافتند و دین او را پذیرا نشدند؛ اما رسول خدا(ص) تا زمانی که آنان اقدام جدی انجام ندادند، با ایشان مدارا میکرد و هیچگاه با آنان بدرفتاری نکرد؛ بلکه در بدو ورود به یثرب با آنان پیمان بست و آنها را در امور اجتماعی با مسلمانان برابر دانست و البته با آنان شرط کرد اگر در صدد خیانت برآیند به سختی با آنان برخورد خواهد شد.۱۹
پس از پیمان شکنی این سه قبیله یهودی و اعلام جنگ از سوی آنان، باز هم با آنها از در خوش رفتاری برآمد و با آنکه میتوانست بر اساس عهدی که امضا کرده بودند، آنها را نابود کند، فقط از مدینه اخراجشان کرد۲۰ و شفاعت همپیمانان مسلمانشان را درباره ایشان پذیرفت.
در موضوع عبدالله بن اُبی کسی که پیش از آمدن پیامبر(ص) به یثرب بنا بود تاج ریاست برسر نهد و با ورود آن حضرت اهل مدینه از او روی گردان شدند در موارد متعددی که مسلمانان رفتار منافقانهای از او میدیدند، از پیامبر(ص) میخواستند اجازه دهد او را بکشند؛ اما آن حضرت چنین اجازهای به یاران خود نداد و فرمود: نمیخواهم پس از من بگویند وقتی محمد قدرت گرفت، نزدیکان خود را قلع و قمع کرد. یکی از افرادی که این درخواست را از پیامبر(ص) داشت فرزند عبدالله بود که این نشانگر رسوخ ایمان در دل او است؛ به اندازهای که حاضر بود در راه اسلام پدرش را بکشد؛ اما پیامبر(ص) چنین اجازهای به او نداد.
نمونه دیگر مدارای پیامبر(ص) با دشمنان سرسخت خود در صلح حدیبیه است. هنگام نوشتن قرارداد صلح، رسول خدا(ص) به علی(ع) که نویسنده بود فرمود: بسم الله الرحمن الرحیم را بالای نامه بنگارد. نماینده قریش گفت: ما خدای رحمان و رحیم نمیشناسیم پس نوشتند «بسمک اللهم». آنگاه فرمود بنویسد: این پیمانی است میان محمد رسول خدا و سهیل بن عمرو نماینده قریش. باز هم سهیل لب به اعتراض گشود که نباید چنین بنویسد؛ چون اگر ما تو را به پیامبری پذیرفته بودیم نزاعی میان ما نبود.۲۱ پیامبر(ص) به علی(ع) فرمود: کلمه رسول الله را حذف کند.
شبیه این داستان برای امیرالمؤمنین علی(ع) در جنگ صفین پیش آمد. هنگامی که خواست در صلحنامه حکمیت بنویسد: «هذا ما تقاضی علیه علی امیرالمؤمنین و معاویه» معاویه پیغام داد که اگر من تو را امیرمؤمنان میدانستم با تو نمیجنگیدم. امام فرمود: واژه «امیرالمؤمنین» را حذف کنند و اصحابش مانع شدند. آن حضرت به جهت تکرار واقعه حدیبیه تکبیر گفت و فرمود: آن روز پیامبر(ص) فرمود نبوت من با پاک کردن این عنوان از روی نامه از بین نمیرود.۲۲
رعایت اصول انسانی
الف. از اصول مسلم و اخلاق قطعی در سیره نظامی رسول خدا، پرهیز از رفتارهای غیرانسانی مانند مُثله کردن (قطعه قطعه کردن کشتگان) بود. این در حالی بود که در جنگ اُحد به قدری از رفتار مشرکان و مثله کردن عمویش حمزه ناراحت شد که ابتدا تصمیم گرفت به همین شکل با کشتگان آنان برخورد کند؛ اما از این کار ممانعت کرد و هیچ گاه چنین کاری انجام نداد و یاران و نظامیان خود را به پرهیز از این کار توصیه میکرد.
ب. امیرمؤمنان علی(ع) فرموده است: پیامبر(ص) ممنوع کرده بود که میان مشرکان و شهرهای آنان مواد مسموم ریخته شود.۲۳
ج. هنگامی که مسلمانان عازم نبرد احد بودند، پیامبر(ص) از آنان خواست راه میانه را انتخاب کنند؛ لذا خواستند از باغ یکی از منافقان که دشمن پیامبر(ص) بود عبور کنند. آن شخص به رسول خدا(ص) اهانت کرد و اجازه نداد از آنجا بگذرند. مسلمانان خواستند او را بکشند؛ ولی آن حضرت اجازه نداد.۲۴
د. بر خلاف آنچه تصور میشود که در مواردی میان سیره نبوی و علوی نوعی تناقض به چشم میخورد و پیوسته عدهای در صدد توجیه و حل این مطلب هستند که چرا علی(ع) در صفین آب را به روی لشکر معاویه نبست و پیامبر(ص) در جنگ بدر اجازه نداد مشرکان از آب استفاده کنند؛ به نظر میرسد چنین نیست و مسلمانان در غزوه بدر آب نداشتند و مشرکان بر چاهها مسلط بودند.
بنا به تصریح قرآن، مسلمانان در این نبرد از بی آبی رنج میبردند و خداوند برای آنان باران فرستاد۲۵ در مدتی هم که مسلمانان بر چاه مسلط شدند چند نفر از نیروهای دشمن به طرف چاه آمدند. مسلمانان خواستند مانع آب خوردن آنان شوند؛ اما رسول گرامی اسلام(ص) فرمود: با آنها کار نداشته باشید. آنان پیش آمدند و آب نوشیدند.۲۶
ه. پس از نبرد بنی قریظه که عدهای از پیمان شکنان به اعدام محکوم شدند، به دلیل گرمی هوا در آن روز، پیامبر(ص) درباره محکومان به یاران خود سفارش کرد که با اسیران خوش رفتاری کنید و به آنها آب بدهید و سیرابشان کنید تا خنک شوند. همچنین فرمود: گرمای آفتاب و سوزندگی شمشیر را بر آنها جمع مکنید.۲۷
و. پیامبر از خرید و فروش جسد که در برخی موارد مرسوم بوده و هست، خودداری و امتناع فرمود. پس از نبرد خندق، قریش پیشنهاد کرد جسد نوفل بن عبدالله که در خندق مانده و کشته شده بود به ایشان بفروشند؛ اما رسول خدا(ص) فرمود: ما به جسد و پول آن نیازی نداریم.۲۸
ز. در نبرد خیبر به چوپانی برخوردند که گوسفندان یهود را برای چرا از قلعهها بیرون آورده بود. چوپان پس از دعوت پیامبر(ص) به اسلام گروید و درباره گوسفندان از آن حضرت پرسید. رسول خدا(ص) فرمود: آنها را به صاحبانش برگردان و او چنین کرد، سپس میان مسلمانان برگشت و با آنان همراه شد.۲۹
پای بندی به پیمان
از ابتدای حاکمیت پیامبر(ص) در مدینه، قراردادهای زیادی میان آن حضرت و دشمنان و مخالفانش منعقد شد. روش اصولی آن حضرت بر پایبندی جدی بر این پیمانها بود و هیچ گزارشی درباره نقض این قراردادها از سوی آن حضرت نرسیده است. آنچه هست شکستن این پیمانها از سوی دشمنان او است؛ مانند سه طایفه یهودی مدینه و نقض پیمان قریش که به فتح مکه منجر شد.
پیمان رسول خدا(ص) با سه طایفه یهودی مدینه به نامهای بنی قینقاع، بنی نضیر و بنی قریظه در بدو ورود ایشان به یثرب منعقد شد و در آن قید گردید که یهودیان میتوانند بر دین خود باقی بمانند و همزیستی مسالمت آمیزی با مسلمانان داشته باشند.۳۰ پیامبر هم با آنان به صلح و مسالمت رفتار میکرد؛ ولی هرسه گروه به تحریک دشمنان مکی در سه نوبت به نقض آشکار پیمان خود اقدام کردند و از سوی پیامبر(ص) محاصره و سپس بنا به یکی از مواد همان توافق نامه، از مدینه اخراج شدند. پس از عهدشکنی اولین گروه، پیامبر(ص) بر پیمان با دو گروه دیگر باقی بود و همچنین پس از عهدشکنی دومی، باز هم با گروه سوم به مسالمت و طبق پیمان رفتار میکردند و تا آنان مخالفت نکردند پیامبر(ص) اقدامی در جهت رفع قرارداد یا نقض آن نکرد.
در جریان صلح حدیبیه نیز آن حضرت با مشرکان قریش قراردادی امضا کرد که برخی مسلمانان لب به اعتراض گشوده، یکی از مواد آن را موجب شکست خود میدانستند؛ اما پیامبر(ص) آنان را به صبر توصیه کرد تا آنکه همان بند از قرارداد موجبات سرافرازی مسلمانان شد. در پایان نقض پیمان از سوی قریش سبب شد پیامبر(ص) در پاسخ آنان به سوی مکه رهسپار شود و این شهر به راحتی تسلیم اسلام و مسلمانان گردد.
رفتار با زنان
همه انسانها با هر دین و آیینی در قوانین جنگی خود دستور دارند با غیرنظامیان، زنان و کودکان رفتاری مسالمت آمیز داشته باشند؛ اما بسیاری از آنان در عمل به این مقررات پایبند نیستند. قرنها پیش دین اسلام و پیامبر(ص) به این مهم توصیه کرده و در عمل نیز آن را به کار بستهاند. از جمله سفارشهای رسول خدا(ص) به نظامیان هنگام اعزام آنان، مراعات زنان و غیر نظامیان بود.۳۱ این مسئله به گونهای میان یاران پیامبر(ص) مشهور و معمول بود که وقتی عدهای از آنان برای کشتن کعب بن اشرف رفته بودند و همسر او مانع شد خواستند او را بکشند که یاد ممنوعیت قتل زنان از سوی آن حضرت افتاده، صرف نظر کردند.۳۲
مواردی نیز اتفاق افتاد که آن حضرت به دلیل رفتار غیر اسلامی و غیرانسانی نظامیان خود، با آنان مخالفت کرد. در نبرد حنین که خالدبن ولید پیشاپیش لشکر رفته بود، زنی را کشت. وقتی پیامبر(ص) به آن محل رسیدجمعی را بر سر کشته آن زن دید و چون سؤال کرد گفتند: خالد او را کشته است. پیامبر(ص) به شخصی فرمان داد خود را به خالد برساند و به او بگوید که کشتن زن و کودک و غلام ممنوع است.۳۳ گویا خالد به دلیل روحیه خشن و جنگجویی و ناآشنا بودن با معارف اسلام، به چنین اقدامی دست زده بود؛ چون مدت زیادی از مسلمان شدنش نمیگذشت.
نمونه دیگر برخورد رسول خدا(ص) با دختر حاتم طایی است که به آزادی او انجامید. در سریهای که علی(ع) به منطقه قبیله طی اعزام شد، عدی بن حاتم بزرگ این قبیله که نمیخواست پیامبر(ص) را ببیند و اسلام آورد، به سوی شام گریخت و عدهای از جمله دختر حاتم به اسارت درآمدند. وقتی این زن با پیامبر(ص) رو به رو شد از نبود برادرش یاد کرد و از آن حضرت خواست بر او منت گذارد و آزادش کند. رسول الله(ص) که گویا از فرار عدی ناراحت بود فرمود: برادرت همان کسی است که از خدا و رسولش گریخت؟ سپس از آنجا گذشت و اقدامی نکرد. پیدا است فرار رئیس قبیله طی برای آن حضرت سنگین بود و امید داشت با دعوت او به اسلام و ایمان آوردنش، قبیله او را مسلمان کند. با این حال، با خواهرش که بازمانده طایفهاش بود رفتار بدی نکرد بلکه در اولین فرصت که آشنایانش از آن منطقه عبور کردند او را به آنان سپرد.۳۴
ترحم و گذشت
اقتضای رفتار نظامی آن است که ترحم و مهربانی مخصوصاً با نیروی دشمن در نبرد وجود نداشته باشد و ترحم و گذشت جز از بزرگان و اولیای الهی ساخته نیست. از آن جمله رسول گرامی اسلام(ص) است که در عین شدت و برخود قاطع با دشمنان، عطوفت را در جای خود فراموش نمیکرد. هنگام فتح خیبر و اسارت صفیه دختر حُیی بن اخطَب یهودی و دختر عمویش، بلال که آنان را از داخل قلعهها بیرون آورد از کنار بستگان کشته شده آنها عبور داد. زنی که همراه صفیه بود فریاد کشید و برصورت خود زد. رسول خدا(ص) از اقدام بلال
ناراحت شد و به او فرمود: مگر رحمت از دل تو بیرون رفته است؟۳۵
با این همه، رسول خدا(ص) اجازه نمیداد دشمن از مهربانی او سوء استفاده کند. داستان ابوعزه جمحی که در موضوع هوشیاری اشاره خواهیم کرد نمونهای از شدت رفتار یک رهبر نظامی در عین عطوفت است.
امتناع از کشتار جمعی
در طول حیات رسول خدا(ص)، به خصوص دوران مدینه که جنگهای متعددی صورت گرفت و آن حضرت و مسلمانان در موضع قدرت بودند و تشکیلات قابل توجهی داشتند، کشتار دسته جمعی دشمنان اسلام گزارش نشده است. تنها موردی که در منابع تاریخی شهرت دارد داستان کشتار یهودیان بنی قریظه است که محققان آن را نمیپذیرند و در روایات آن خدشه وارد میکنند. در اینجا به بررسی این موضوع میپردازیم:
پس از پیمان شکنی بنی قریظه، پیامبر(ص) به فرمان خدا آنان را محاصره کرد و آنان چون راه گریزی نداشتند تسلیم شدند، سپس قضاوت درباره آنان را به سعد بن معاذ واگذار کرد و بنی قریظه هم داور بودن او را پذیرفت. سعد به اعدام جنگجویان و اسارت زنان و کودکان این قبیله حکم کرد. گفته میشود جمعیتی حدود هشتصد نفر از یهودیان بنی قریظه به دست مسلمانان اعدام شدند. این داستان در بیشتر کتب قدیم و جدید تاریخی ذکر شده است؛ اما با روش پیامبر(ص) سازگار نیست و اشکالات متعددی بر آن وارد است. این اشکالات را برخی محققان معاصر مطرح کردهاند و تا سده اخیر غالباً داستان نقل میشده و کسی به این
اشکالات توجه نکرده است:
- سیره پیامبر اکرم بر مهربانی و بخشش بوده و حضرت بسیاری از آنان را که با اسلام دشمنی کرده یا شخص ایشان را آزار دادهاند بخشیده است؛ بنابراین کشتن صدها مرد و اسارت زن و فرزندان ایشان مخالف سیره آن حضرت است.
- مورخان گویند: محکومان در نصف روز به دست دو نفر- علی(ع) و زبیر- گردن زده شدند. اینکه جمعیتی بین ششصد تا نهصد تن در نصف روز یا یک روز به دست دو نفر کشته شوند بسیار بعید است، گذشته از اینکه مشکلات اخلاقی و ناآرامی اعصاب و روان برای اجرای چنین کشتاری اجتناب ناپذیر است و حضرت علی(ع) و زبیر چنین روحیهای نداشتند.
- تلفاتِ کم در جنگهای بزرگ صدر اسلام نمایانگر صحّت نداشتن تلفات این درگیری کوچک و داخلی است.
- برخی محققان معتقدند گزارشگر داستان بنی قریظه احتمالاً از قبیله خزرج است و میخواهد قوم خود را نزد رسول خدا(ص) بزرگتر از رقبای اوسیشان بنمایاند؛ چون پیامبر(ص) درباره بنی قینقاع شفاعت خزرجیها را پذیرفته بود.۳۶
- انتقال حدود پنج هزار اسیر از منطقه بنی قریظه به داخل مدینه و زندانی کردن آنان در خانه یکی دو نفر، کار سادهای نیست و حتی در شهرهای بزرگ امروزی مشکلات زیادی به همراه دارد. موضوع مراقبت از آنان، غذا، احتمال فرار، مشکل تاریکی شب و محل قضای حاجت از جمله این مشکلات است؛ اما در منابع از این جزئیات و مشکلات سخنی به میان نیامده است.
- اعدام صدها نفر در شهری مانند مدینه، مشکلات بهداشتی زیادی به دنبال دارد و میتواند بیماریهایی را به همراه آورد؛ ولی گویا تاریخ نگاران به این مطالب توجه نداشتهاند.
- اگر چنین کشتار بزرگی واقعیت داشت مشرکان و منافقان ساکت نمینشستند و موضوع را بسیار دامن میزدند؛ در صورتی که حوادث کوچکتر از آن جنجال ایجاد کرده بود؛ برای مثال جنگیدن عدهای از مسلمانان در ماه حرام سبب شد مدتی مشرکان برآن مانور دهند تا آیاتی در این باره نازل شد. ازدواج پیامبر(ص) با زینب
همسر پسرخواندهاش نزد مشرکان و در رسم جاهلیت ممنوع بود و جنجالی به پا کرد که قرآن به آن پاسخ داد. همچنین علی(ع) با اینکه در متن واقعه حضور داشته، در خطبهها و سخنانش هیچ حرفی از این رویداد به میان نیاورده است.
- برخی معتقدند به دلیل آنکه ابن اسحاق یکی از راویان مهم این واقعه از یهودیان روایات زیادی نقل کرده
است و در سند همین گزارش هم بازماندگان یهود وجود دارند، نمیتوان به این موضوع اعتماد کرد؛ به همین دلیل مالک بن انس او را دجّال خوانده است. ابن حجر هم میگوید: ابن اسحاق داستان غزوههای یهود را از بازماندگان این قوم گزارش کرده است.۳۷
- خداوند متعال فرموده است: «هیچ کس گناه دیگری را به دوش نمیکشد».۳۸ در حادثه بنی قریظه، تنها چند نفر از بزرگان این قبیله با مسلمانان دشمنی کردند و کشتن حدود هشتصد نفر به خاطر حرکت آن چند نفر، مخالف احکام اسلام است.
در مجموع به نظر میرسد تنها عدهای مانند کعب بن اسد و دیگر رؤسای بنی قریظه که اصل پیمان شکنی و اعلام نبرد را بر عهده گرفتند و تا پایان بر دشمنی خود اصرار ورزیدند۳۹ کشته شدند و بقیه همچون دو گروه قبلی به مناطق خارج حجاز، رانده شدند.
استعانت از مشرک
رسول خدا در رفتار نظامی خود از دشمنان و کفار سلاح میخرید یا عاریه میگرفت؛ چنانکه برای نبرد حنین از صفوان بن امیه مشرک اسلحه قرض گرفت۴۰ و با مسیحیان نجران قرارداد کمک نظامی امضا کرد؛۴۱ اما از نیروی انسانی آنان کمک نمیگرفت.
هنگامی که مسلمانان عازم نبرد اُحد بودند، به سپاهی ششصد نفره برخوردند. پیامبر(ص) پرسید: اینان کیانند؟ گفتند: عبدالله بن ابی و هم پیمانان او از بنی قینقاع هستند. پرسید: اسلام آوردهاند؟ گفتند: نه! فرمود: «بگویید برگردند، ما از مشرک علیه مشرک کمک نمیگیریم.۴۲ این گزارش به گونه دیگری نیز نقل شده که ممکن است دو مورد به شمار آید.۴۳
شبیه این جریان در جنگ بدر هم رخ داده بود. خبیب بن یساف میخواست با مردم قبیلهاش خزرج همراه شود تا غنیمتی به دست آورد. رسول خدا(ص) فرمود: کسی که بر دین ما نیست نباید با ما همراه شود.۴۴
توصیه ها
بنا به روایت مشهوری که در منابع اسلامی از بریده یکی از صحابه رسول خدا(ص) وجود دارد، آن حضرت هنگامی که فردی را به فرماندهی سپاهیان خود برای سریهای میفرستاد، پس از توصیه به تقوای شخصی و فرماندهی، آنان را اینگونه توصیه میفرمود: غدر و حیله نکنید، مُثله نکنید، نوزادی را نکشید، وقتی با دشمن رو به رو شدید آنان را به یکی از سه چیز دعوت کنید و هرکدام را پذیرفتند آنها را رها کنید: اسلام را عرضه کنید و اگر نپذیرفتند آمدن به دارالاسلام را پیشنهاد کنید، باز هم اگر زیر بار نرفتند باید جزیه دهند و اگر آن را هم قبول نکردند با آنان بجنگید.۴۵
یکی از سریههای زمان پیامبر(ص) که حضرت علی(ع) فرماندهی آن را بر عهده داشت، اعزام آن حضرت به یمن بود. علی(ع) هنگام رفتن به سوی محل مأموریت، از رسول خدا(ص) خواست دستورالعملی به او بدهد و پرسید: با آنان چگونه برخورد کنم؟ پیامبر فرمود: وقتی با آنان رو به رو شدی جنگ را آغاز مکن تا آنان شروع کنند. اگر شروع به جنگ کردند، تا از نیروهای تو کسی هدف قرار نگرفته است، دست به سلاح مبر. با این حال ابتدا آنان را به گفتن لا اله الا الله دعوت کن. اگر پذیرفتند بگو: حاضرید نمار بخوانید؟ اگر نماز را قبول کردند بگو: حاضرید بخشی از اموالتان (زکات) را به فقرایتان بدهید؟ اگر آن را هم پذیرفتند چیز دیگری از آنها مخواه. سوگند که اگر خدا به دست تو یک نفر را هدایت کند برای تو ارزشمندتر از همه دنیا است.۴۶
به دلیل همین توصیههای پیامبر(ص) بود که امیرمؤمنان(ع) در جنگ جمل تا آنجا که ممکن بود در برابر ناکثان صبر کرد و به جنگ نپرداخت. حتی یکی از یارانش را با قرآن به سوی اصحاب جمل فرستاد تا شاید از جنگ و خونریزی دست بردارند؛ اما آنان جوان قرآن به دست را کشتند و در این موقع بود که امام(ع) راضی شد با آنان نبرد کند.۴۷
ب. رفتار با جبهه خودی
همانگونه که خدای متعال مسلمانان را جدی با دشمن و مهربان میان خود توصیف کرده است: أَشِدَّاءُ عَلَی الْکفَّارِ رُحَماءُ بَینَهُم (فتح: ۲۹) رسول خدا(ص) که رهبر و الگوی آنان بود، پیوسته رفتاری مهربانانه با یاران خود داشت و در جنگ و نبرد نیز حقوق آنان را رعایت میکرد.
در اینجا به بررسی سیره نظامی پیامبر خدا(ص) در ارتباط با دوستان و یارانش و به عبارتی برخورد با رزمندگان زیر دست و جبهه خودی ایشان میپردازیم.
مشورت
یکی از مهمترین ویژگیهای اخلاقی رسول خدا(ص) در جنگها، مشورت با اصحاب خود در شیوه جنگیدن یا دیگر جزئیات نبرد است. مشهور است که هرگاه پیامبر(ص) اقدامی میکرد یارانش میگفتند: اگر این کار دستوری الهی است ما مخالفتی نداریم؛ اما اگر نظر شخص پیامبر(ص) بود اجازه میداد آنان اظهار نظر کنند.۴۸
محل اولین نبرد سنگین مسلمانان با کفار قریش (بدر) با مشورت خواهی رسول خدا(ص) و اشاره حباب بن منذر انتخاب شد.۴۹ درباره دومین نبرد مهم صدر اسلام (جنگ احد) نیز رسول خدا(ص) به اصحابش فرمود نظر دهید. آن حضرت پیش از آن خوابی دیده بود که نگران بود و مایل بود داخل مدینه بمانند و دفاع کنند؛ اما وقتی از یارانش مشورت طلبید جمعی از ایشان گفتند: بیرون مدینه با دشمن رو به رو شویم. عبدالله بن اُبی ماندن در شهر را پیشنهاد کرد؛ اما گروهی از جوانان به خروج از شهر اصرار داشتند تا شاید شهادت نصیبشان شود.۵۰
رسول خدا(ص) طبعاً مایل بود رأی او از سوی یارانش تأیید شود؛ اما بدون هیچگونه مخالفتی لباس جنگ پوشید و آماده خروج از شهر شد. اصحاب که متوجه شدند نظر پیامبر(ص) چیز دیگری بوده است پشیمان شدند و از آن حضرت عذر خواستند؛ اما ایشان بر تصمیمی که از روی مشورت گرفته بود باقی و محکم ماند.۵۱
سومین نبرد مهم مسلمانان با کفار و مشرکان، رویارویی با تمامی احزاب مخالف بود. زمانی که حضرت از حرکت آنان آگاه شد بازهم از یارانش نظرخواهی کرد که سلمان فارسی پیشنهادِ کندن خندق را داد و برای مسلمانان جالب آمد.۵۲ در همین نبرد بود که به دلیل پیمان شکنی یهود داخل مدینه و همدستی با احزاب، اوضاع بحرانی شد و مسلمانان از داخل و خارج شهر تهدید میشدند؛ به همین دلیل رسول خدا(ص) به منظور شکستن اتحاد کفار و خارج کردن گروهی از احزاب مخالف از منطقه، خواست با قبیله غطفان وارد مذاکره شود
و با دادن بخشی از خرمای مدینه آنان را راضی کند که بروند. این پیشنهاد به رأی بزرگانی از صحابه گذاشته شد که سعد بن معاذ و سعد بن عباده نظر پیامبر(ص) را برگرداندند و ایشان هم از این کار منصرف شد.۵۳
حضور اختیاری در جنگ
پیامبر خدا(ص) هیچگاه مسلمانی را به شرکت در جنگ اجبار نمیکرد. حتی در سختترین شرایط و نبردها که سپاه اسلام به نیرو نیاز داشت کسی را با اکراه به جنگ نبرد. جنگ تبوک که به شکل یک مانور نظامی پایان یافت، به دلیل دوری راه و زمان نبرد دارای ویژگیهایی بود به طوری که قرآن در این باره میفرماید: چرا وقتی به شما گفته میشود در راه خدا راه بیفتید، به زمین میچسبید؟ آیا زندگی دنیا را بهتر از آخرت میدانید؟ اگر کوچ نکنید خدا شما را عذاب سختی خواهد کرد. پس از آن هم به پیامبر میفرماید: اگر راه نزدیک بود و نتایج مادّی در پی داشت دنبال تو میآمدند. (توبه: ۳۸ ـ ۴۲)
خطاب این آیات به آن جهت است که عدهای از مسلمانان مایل نبودند در این غزوه شرکت کنند؛ زیرا طرف مبارزه این بار کشور روم بود که دشمنی قوی به شمار میرفت و به هر حال نگرانی مسلمانان جدی بود. از طرفی مسلمانان بایستی از مرکز حکومت و خانه و کاشانه خود بسیار دور میشدند و تا مرز جزیره العرب پیش میرفتند و این موضوع در لشکرکشیهای قبلی اتفاق نیفتاده بود و دوری از خانه و مشکلات طی کردن این مسیر، بی سابقه بود. ویژگی دیگر آن بود که زمان حرکت، زمان رسیدنِ محصول کشاورزی بود و برای گروهی که باید زحمات سالانه خود را برداشت کنند، طبعاً دل کندن از مال دنیا قدری سخت بود. عتاب خداوند در آیات مربوط به غزوه تبوک به دلیل این شرایط خاص است.
با این همه در منابع سیره و تاریخ، گزارشی از سختگیری رسول خدا برای حرکت دادن مردم دیده نمیشود؛ بلکه بر خلاف دیگر غزوهها که به جهات حفاظتی مقصد را بیان نمیکرد، در این مورد به دلیل مشکلات پیش رو مانند راه و کثرت دشمن، مقصد را جنگ با رومیان دانست.۵۴ آنچه در این باره هست آیات قرآن و عتاب خداوند است، چنانکه پیامبر(ص) عذر و بهانه جدّ بن قیس را که میگفت میترسم مفتون زنان زیبای رومی شوم پذیرفت؛ ولی آیهای نازل شد که فرمود: او دروغ میگوید. (توبه/۴۹) همین فرد یا شخص دیگری مردم را به خاطر گرمای هوا از رفتن بازمیداشت و مردم را به مخالفت پیامبر(ص) تحریک میکرد.۵۵ خداوند او را از آتش جهنم ترساند (توبه/ ۸۱)؛ اما گزارشی از برخورد پیامبر(ص) با او در کتب تاریخی به چشم نمیخورد. در مجموع خدای متعال به افراد ضعیف عتاب و خطاب کرد؛ ولی رسول خدا(ص) با آنان سخت گیری نداشت.
در مورد دیگری آن حضرت به یکی از فرماندهانش دستور داد که تا مسیر مشخصی را طی کند و از آن پس نامه پیامبر(ص) را باز کرده، به آن عمل نماید. در این نامه ضمن بیان مأموریت وی تأکید شده بود که هیچ یک از یارانت را به ادامه مسیر با خودت مجبور نکن و این دستور را به اتفاق کسانی که همراهت میآیند اجرا کن.۵۶ این دستورالعمل به این دلیل بود که پیامبر(ص) از ابتدا محل مأموریت را برای افراد معین نکرده بود و دلیل آن هم حفظ مسائل امنیتی بود.
مقدم داشتن خانواده
در نامهای که امیرمؤمنان علی(ع) درباره خاندان پیامبر(ص) به معاویه نوشت، آمده است:
روش رسول خدا(ص) اینگونه بود که هرگاه نبرد سخت میشد و مردم عقب مینشستند، اهل بیت خود را پیش میفرستاد و تیزی شمشیر را به وسیله ایشان از اصحابش دورمیکرد. آن حضرت نمونههایی از این کار پیامبر(ص) را به شهادت عبیده بن حارث بن عبدالمطلب، حمزه و جعفر در بحبوحههای سه نبرد بدر، احد و مؤته مثال زده است.۵۷
روش پیامبر(ص) در جنگهای عصر امام علی و امام حسین(ع) نیز جریان داشت. فرزندان علی(ع) در جنگهای جمل و صفین، فرماندهی بخشی از سپاه را بر عهده داشتند.۵۸ در کربلا هم اگر ممانعت و پافشاری اصحاب امام حسین(ع) نبود، آن حضرت ابتدا خانواده خود را به مبارزه فرستاده بود؛ اما یاران بزرگوار او خود را فدایی امام و خانواده پیامبر(ص) میدانستند.
رعایت تساوی میان گروهها
زندگی قبیلهای در صدر اسلام اجتناب ناپذیر بود و مهاجرت عدهای از مکه به مدینه، گروههای اجتماعی جدیدی شکل میداد. رقابت میان اوس و خزرج و مهاجر و انصار از مسائل و به عبارتی مشکلات دوران پیامبر(ص) بود. اختلاف این دو قبیله اصلی مدینه، پس از ورود پیامبر(ص) به این شهر به نوعی رقابت تبدیل شد. رسول خدا(ص) تلاش میکرد ضمن ایجاد وحدت و همدلی میان این گروهها، از رقابت آنان در گسترش اسلام و مبازره علیه دشمنان استفاده کند. در جنگها افتخار پرچمداری را به نوبت میان گروهها تقسیم مینمود و فرماندهان سریه را از همه گروهها انتخاب میکرد. در جریان سریهای که به قتل کعب بن اشرف منجر شد عدهای از اوس به این سریه اعزام شدند.۵۹ در ماجرای مشابهی که قرار بود یکی از دشمنان اسلام کشته شود، عدهای از خزرج حضور رسول خدا(ص) رسیدند و خواستند افتخار انجام این سریه را به آنان دهد و آن حضرت چنین کرد.۶۰
شرایط سنی
پیامبر(ص) پیش از جنگ از نیروهای خود، سان میدید و افراد کم سن و سال را از حضور در لشکرمنع میکرد. مورخان نام عدهای را که پیامبر(ص) از جنگ بدر و اُحد برگرداند، ذکر کردهاند.۶۱
به نظر میرسد ملاک آن حضرت برای جنگ، حداقل پانزده سالگی بود؛ زیرا عبدالله بن عمر گفته است: پیامبر(ص) در جنگ اُحد مرا برگرداند؛ ولی در خندق پانزده سال داشتم و به من اجازه داد در جنگ شرکت کنم.۶۲ درباره براء بن عازب نیز گزارش شده است که رسول خدا(ص) او را در نبرد خندق شرکت داد؛ چون پانزده سال داشت؛ اما پیش از آن به او اجازه نمیداد.۶۳
ابوسعید خدری هم از نبرد احد برگردانده شد. او میگوید: من در این واقعه سیزده سال داشتم، سپس میگوید: در نبرد بنی مصطلق حاضر بودم. او در این نبرد پانزده سال داشت.۶۴
منع از تضعیف روحیه
تقویت و حفظ روحیه نظامیان همواره موضوعی مهم در جنگها است. رسول خدا(ص) نیز به این مسئله توجه داشت و سعی میکرد از آنچه موجب تضعیف سپاه اسلام میشود بپرهیزد و با عوامل مختلف، روحیه آنان را تقویت کند.
پیش از آنکه جنگ احد اتفاق افتد، عباس عموی پیامبر(ص) خبر آمادگی قریش را به آن حضرت رساند. رسول خدا(ص) در قبا بود که نامه برای او خوانده شد، سپس از کسانی که از نامه مطلع شدند خواست این خبر را فاش نکنند.۶۵
در نبرد خندق و هنگام حمله مشرکان قریش و احزاب مخالف به مدینه، یهودیان بنی قریظه نیز پیمان شکستند و شرایط بسیار سختی را برای مسلمانان به وجود آوردند.
وقتی رسول خدا(ص) از این موضوع مطلع شد برای صحت و سقم این پیمان شکنی چند تن از اصحاب برجسته خود را به مدینه فرستاد و به آنان فرمود: اگر خبر راست بود به طور مبهم و سربسته به من خبر دهید و میان سپاه پخش نکنید؛ اما اگر دروغ بود آن را با صدای بلند اعلام کنید. آن عده رفتند و برگشتند و به پیامبر(ص) گفتند: «عَضَل و قاره». مفهوم این دو کلمه این بود که خبر راست است و یهودیان پیمان شکستهاند. عضل و قاره نام دو قبیله بود که پیشتر با مسلمانان از درِ مکر وارد شده و در واقع عهد شکنی کرده بودند. پس از این، پیامبر(ص) با گفتن تکبیر تلاش کرد به مسلمانان روحیه دهد و این موضوع به بحران تبدیل نشود.۶۶
پیامبر(ص) از ترساندن یک رزمنده حتی به طور شوخی از سوی نیروهای خودی منع فرمود. در جنگ خندق، زید بن ثابت از فرط خستگی چشمانش گرم شد و یکی از مسلمانان سلاح او را برداشت. وقتی زید متوجه شد موضوع را به پیامبر(ص) گفت و آن حضرت از کسی که آن را برداشته بود خواست به او برگرداند. آنگاه از چنین مزاحی که پیامدهای جدی دارد و رزمندهای را میترساند، نهی فرمود.۶۷
در همین راستا و برای تقویت روحیه رزمندگان اسلام، غرور و تکبر را تحسین فرمود و به رغم آنکه تکبر از اخلاق نکوهیده است، رفتار متکبرانه را در جنگ اجازه داد.
ابودجانه یکی از یاران شجاع پیامبر(ص) هنگام جنگ احد با غرور و تکبر راه میرفت و بین صفوف دشمن خودنمایی میکرد. پیامبر(ص) فرمود این رفتاری است که خدا آن را دوست ندارد مگر در حال جنگ.۶۸
اجازه حضور زنان در جنگ
در اسلام، جنگ بر زنان نیست و رسول خدا(ص) هم آنان را از حضور در جنگ منع فرموده است.۶۹ با این حال برنامه آن حضرت برای حضور همسران خود و زنان دیگر را بایستی به منظور پرستاری و کارهای مربوط به آنان دانست. دلاوری صفیه عمه پیامبر(ص) در برخی نبردها گزارش شده است؛۷۰ چنانکه در جنگ احزاب و هنگام بحران داخل مدینه، یکی از یهودیان متجاوز را کشت.۷۱ ام کلثوم دختر عقبه بن ابی معیط که پدرش دشمن سرسخت اسلام و مسلمانان بود، همراه پیامبر(ص) به نبرد میرفت تا مجروحان را مداوا کند.۷۲
عایشه گفته است: رسول خدا(ص) هر سفری که میرفت بین زنانش قرعه میانداخت و هرکدام نامش بیرون میآمد همراه خود می برد و در غزوه بنی مصطلق نام من در آمد.۷۳ در محاصره طائف که بیش از بیست روز طول کشید پیامبر(ص) دو تن از زنان خود را همراه داشت: ام سلمه و احتمالاً زینب بنت جحش.۷۴
آموزش و انضباط نظامی
رسول خدا(ص) به تناسب آموزشهای نظامی آن زمان که اسب سواری و تیراندازی بود، نیروهای خود را برای پاسخگویی به هرگونه تهدید آماده میکرد. بنا به روایتی مشهور، مسابقه تنها در مواردی جایز دانسته شده که اسب از آن جمله است؛۷۵ از این رو پیامبر(ص) مسابقاتی بین یاران خود برگزار میکرد و خود نیز در این برنامهها شرکت داشت. آن حضرت در یکی از مسابقههای اسب دوانی درباره اسب فرمود: بر پیشانی اسبان، خیر و خوبی [حک شده] است.۷۶
آن حضرت در همه غزوهها، پیش از شروع جنگ به تنظیم صفوف میپرداخت.۷۷ در نبرد بدر چنان صفوف سپاه را مرتب و منظم میکرد که شانهها برابر یکدیگر باشند، گویی صفها را با تیری صاف میسنجید.۷۸ در این جنگ هنگامی که سپاهش را منظم میکرد، یکی از نیروهایش به نام سواد بن غزیه جلوتر از صف قرار داشت و پیامبر با چوبه تیری که دستش بود به شکم او زد و فرمود: صاف بایست. سواد گفت: بدنم به درد آمد و
باید قصاص کنم. آن حضرت لباسش را بالا زد و فرمود: قصاص کن. ابن غزیه فوراً رسول خدا(ص) را در بغل گرفت و بدنش را بوسید و گفت: میترسیدم در جنگ کشته شوم و شما را دیگر نبینم؛ از این رو به دنبال بهانهای برای لمس بدن شما بودم.۷۹
تألیف قلوب
دلجویی از تازه مسلمانان یکی از احکام اسلامی است که در قرآن به آن اشاره شده و پیامبر(ص) در مواردی به آن اقدام کرده است. تألیف قلوب یعنی به دست آوردن دل تازه مسلمانان و دلجویی از آنان برای تقویت روحیه و جلب محبت آنها نسبت به دین اسلام.
بیشترین تألیف قلوب توسط پیامبر(ص) در اواخر دوران رسالت و پس از فتح مکه صورت گرفت. در نبرد حنین غنایم زیادی را به افرادی چون ابوسفیان اختصاص داد و جلب آنان باعث دلگرمیشان به دین اسلام شد. طبیعی است اسلام آنان همانند مسلمانان نخستین نمیشد؛ اما دشمنان دیرینی را که تازه اسلام را پذیرفته بودند از توطئه و دشمنی بازمیداشت.
ج. رهبری نبرد
فرماندهی و درایت
وجود یک رهبر و فرمانده مقتدر و شجاع در بحبوحه نبرد تأثیری جدی بر روحیه و عملکرد رزمندگان دارد. رسول خدا(ص) در مواردی از رویاروییهای نظامی که اهمیت ویژه داشت و غزوه نام گرفت خود شرکت میکرد و از نزدیک، جنگ را مدیریت میکرد. از لشکر سان میدید، تصمیمات کلی و سرنوشت ساز نظامی را با مشورت یارانش اتخاذ مینمود و هنگام اعزام یاران خود برای سریهها و پیش از شروع جنگ یا در هنگامه نبرد در راز و نیاز با خدا برای یاران خود دعا میکرد.۸۰
بی تردید شجاعت فرمانده در سرنوشت نبرد مؤثر است و رسول خدا(ص) را شجاعترین مردم زمان خود وصف کردهاند؛۸۱ به گونهای که منابع شیعی و سنی از حضرت علی(ع) نقل کردهاند که فرمود: در بحبوحه جنگ بدر، ما به رسول خدا(ص) پناه میبردیم. ایشان از همه دلیرتر بود و کسی از آن حضرت به دشمن نزدیکتر نبود.۸۲ در غزوه بنی غطفان شخصی به نام دعثور، پیامبر(ص) را تنها یافت که در حال استراحت است. بر آن حضرت مسلط شد و گفت: اکنون چه کسی تو را نجات میدهد؟ پیامبر(ص) با خونسردی نام خداوند را بر زبان جاری کرد. چیزی نگذشت که به قدرت الهی، دعثور لرزید و پیامبر(ص) بر او غالب شد و سخن او را
تکرار کرد. آن مرد گفت: کسی نجاتبخش من نیست. سپس شهادتین گفت و به پیامبر(ص)گروید و مُبلّغ اسلام میان قومش شد.۸۳ گفته شده است زمانی، صدایی مردم مدینه را ترساند. پیامبر(ص) قبل از همه بر اسب سوار شده و به مردم دلداری داد.۸۴
در جریان جنگ احد که عدهای از مشرکان بر تنگه استراتژیک احد مستقر شده و منتظر فرصتی برای حمله از پشت سر بودند، رسول خدا(ص) پیشاپیش به اهمیت این تنگه توجه داشت و گروهی را مأمور محافظت از آن کرد و سخت به آنان تأکید فرمود که در صورت پیروزی و شکست، آنجا را ترک نکنند. به رغم این توصیهها، مأموران حفاظت از این تنگه، دستور پیامبر(ص) را نادیده گرفتند و همین نافرمانی، شکست سنگین مسلمانان را در این نبرد به همراه داشت. در آیات قرآن به این خطای مسلمانان اشاره شده؛ اما به توجه دادن موضوع توسط پیامبر(ص) اشارهای ندارد؛ به این معنا که آن حضرت این موضوع را از طریق وحی دریافت نکرده بود بلکه درایت شخصیاش به شمار میرفت.
همین فرماندهی قوی بود که سبب شد مسلمانان پس از شکست اولیه به تجدید قوا بپردازند و بار دیگر پیرامون آن حضرت جمع شوند و موجبات انصراف قریش را فراهم آورند.
پس از این جنگ باز هم پیامبر(ص) سیاست نظامی خود را نشان داد و چون فهمید ابوسفیان قصد برگشت از میانه راه و یکسره کردن کار مسلمانان را دارد، رزمندگان دیروز اُحد را به راه انداخت و هنگام شب با شعلهور کردن آتش در نقاط مختلف و وانمود کردن کثرت مسلمانان، دشمن را از کار خود منصرف کرد. این حرکت پیامبر غزوه «حَمراءالاسد» نام گرفت.۸۵
هوشیاری
پیامبر(ص) حتی با دشمن خود عطوفت و ترحم داشت؛ اما اگر از این مهربانی سوء استفاده میشد، فریب نمیخورد. ابوعزه جمحی در جنگ بدر به دست مسلمانان اسیر شد و بنا به قانون آن زمان بایستی برای آزادی خود فدیهای بدهد؛ اما او فقیر و عیالمند بود و از پیامبر(ص) خواهش کرد بر او منت نهد و بدون فدیه آزادش کند. آن حضرت پذیرفت؛ ولی با او شرط کرد که هیچگاه دشمنانش را یاری نکند. ابوعزه که شاعر بود به خاطر این گذشت پیامبر(ص) در مدح ایشان شعری سرود.۶۸ و به این ترتیب از معرکه جان سالم به در برد. سال بعد
هنگامی که قریش برای جنگ احد آماده میشد از او خواستند در جنگ شرکت کند، چه اینکه وجود او با اشعارش در تقویت و تحریک سپاهیان مؤثر بود. ابوعزه ابتدا طفره رفت اما سرانجام به تحریک صفوان بن امیه در جنگ با مسلمانان شرکت کرد و برای تشویق سربازان قریش شعر سرود.۸۷ اتفاقاً این بار هم به دست مسلمانان افتاد و از رسول خدا(ص) خواست او را آزاد کند؛ اما او از معدود اسیرانی بود که کشته شد؛ زیرا پیامبر(ص) دفعه قبل او را به طور مشروط آزاد کرده بود و این بار فرمود: مؤمن از یک سوراخ دو بار گزیده نمیشود.۸۸
حیله در جنگ
در روایات شیعه و سنی این سخن از رسول خدا(ص) نقل شده است که فرمود: «الحرب خدعه»؛۸۹ جنگ با حیله و نقشه پیش میرود. در نبرد احزاب، هنگامی که مدینه از بیرون به وسیله احزاب مشرک و از داخل به وسیله یهودیان تهدید میشد نعیم بن مسعود نزد پیامبر(ص) آمد و گفت: من تازه اسلام آوردهام و کسی از مسلمان بودنم خبر ندارد. اگر دستوری هست اجرا کنم. آن حضرت فرمود: اگر میتوانی بین دشمنان تفرقه انداز. نعیم با اجازه پیامبر پیش بنی قریظه رفت و گفت: برای جنگ با محمد(ص) از قریش و غَطَفان گروگان
بگیرید تا آنان شما را تنها نگذارند و برگردند. بعد هم پیش قریش و غطفان آمد و گفت: یهود با محمد(ص) کنار آمده و به او گفتهاند عدهای گروگان از مشرکان میگیریم و به شما تحویل میدهیم. وقتی نماینده بنی قریظه نزد مشرکان آمد سخن از گروگان به میان آورد، آنها گفتند: نعیم راست میگفت. ردّ این پیشنهاد از سوی مشرکان، اختلاف شدیدی میان متحدان علیه پیامبر(ص) ایجاد کرد.۹۰
رعایت اصول امنیتی
شیوه پیامبر(ص) در جنگها خبر ندادن از محل مأموریت و لشکرکشی بود تا دشمن از حرکت آنان آگاه نشود. در فتح مکه یکی از مسلمانان به طمع کمکی که از قریش انتظار داشت، خواست خبر حرکت پیامبر(ص) را به آنان برساند؛ اما آن حضرت مطلع شد و جاسوس را که یک زن بود دستگیر کرد. پس از آن با یکایک فرماندهانش قرار پنهانی گذاشت که در فلان محل همدیگر را ملاقات کنند.۹۱
در جریان سریه نخله که به فرماندهی عبدالله بن جحش برادر همسر پیامبر(ص) انجام شد، رسول خدا(ص) به عبدالله نامهای داد و فرمود: پس از دو روز طی مسیر، نامه را باز کن و طبق آن عمل کن.۹۲ در غزوهای که به نام بنی لحیان نام گرفت پیامبر(ص) قصد قبیله بنی لحیان نمود؛ زیرا عدهای از اسلام شناسان و قراء مسلمان را کشته بودند. پیامبر(ص) در این حرکت ابتدا وانمود کرد قصد شام دارد؛ در عمل هم مسیر شام (یعنی شمال) را در پیش گرفت در حالی که بنی لحیان در جنوب مدینه سکونت داشتند. پیامبر(ص) قدری به سمت شمال رفت و سپس تغییر مسیر داد و به منطقه بنی لحیان رفت.۹۳
از موارد نادری که پیامبر(ص) مسیر خود را به مردم اطلاع داد، غزوه تبوک بود که به دلیل دوری راه و اهمیت رویارویی با رومیان، لازم بود مردم از قبل خبر داشته باشند.
از سوی دیگر برای کسب اطلاع از حضور دشمن، فرد یا افرادی را به عنوان نیروی اطلاعاتی به محل استقرار دشمن میفرستاد تا از وضعیت دشمن خبر بگیرد و براساس آن استعداد لشکر خود و محل قرار گرفتن برابر دشمن و دیگر تاکتیکهای نظامی را تنظیم نماید. با توجه به اینکه تقریباً در همه جنگها این روش انجام شده است، نمونهها نیز فراوان است. این شیوه که امروزه تشکیلاتی مستقل را در جنگها ایجاد کرده، نشان دهنده
حزم و درایت پیامبر(ص) در نظامی گری است.
غافلگیری هم گونهای از شیوههای امنیتی و نظامی است که پیامبر(ص) به آن توجه داشت. یک نمونه آن در نبرد فتح مکه است که اشاره شد. نمونه دیگر در محاصره بنی قریظه رخ داد. این گروه که از قبایل یهودی مدینه بودند به دلیل پیمان شکنی و ایجاد بحران در جنگ احزاب مستحق برخورد شدید از سوی مسلمانان شدند و جبرئیل فرمان آن را از سوی خداوند آورد.
پیامبر(ص) پیش از آنکه هرگونه اقدامی از سوی بنی قریظه صورت گیرد آنان را محاصره کرد.
نتیجه
برخلاف آنچه تصور میشود که رسول خدا(ص) جنگهای زیادی داشته است، از میان حدود هشتاد رویداد جنگی ثبت شده در تاریخ اسلام (۲۷ غزوه و ۴۷ سریه)۹۴ تنها برخی از آنها به خشونت منجر شده و در بسیاری از آنها حتی تیری رها نشده است. اینگونه غزوهها یا سریهها را میتوان مانور نظامی نامید که گاه با انعقاد پیمان با گروهها و قبایل اطراف مدینه پایان مییافت. بنابراین هدف نخست پیامبر(ص)، هدایت مردم و دعوت آنان به سوی خداوند بود و اگر ناچار به جنگ میشد بازهم تا آخرین فرصت دست به سلاح نمیبرد. پیوسته بر صلح و انعقاد قرارداد با گروههای مختلف تأکید داشت و هیچگاه نقض عهد نمیکرد. کاملاً به اصول انسانی پایبند بود و با غیر نظامیان برخورد مناسب داشت. حاضر به کشتار و نابودی مخالفان خود نبود. با این همه نسبت به دشمنانی که به هیچ روی صلح و مسالمت را برنمیتافتند، سختگیر بود و فریب آنان را نمیخورد و اجازه نمیداد از ترحم و مهربانیاش سوء استفاده کنند.
در جبهه خودی با مشورتخواهی و رعایت تساوی میان گروههای مختلف و قبایل، فرماندهی قوی خویش را اعمال مینمود و زنان را برای پرستاری مجروحان احتمالی همراه میکرد، به افراد کمتر از پانزده سال اجازه حضور در جنگ را نمیداد. اصل غافلگیری و کتمان در نبرد از روشهای دیگر ایشان بود.
در مجموع، استراتژی پیامبر گرامی اسلام(ص) برخاسته از وحی الهی، نه مقابله و جنگ که دعوت و صلح بود مگر لجاجت دشمن او را به مقابله و دفاع بکشاند.
فهرست منابع و مآخذ
قرآن
نهج البلاغه
- الاستیعاب، یوسف بن عبد الله ابن عبد البر (م ۴۶۳)، تحقیق: علی محمد البجاوی، بیروت، دار
الجیل، ۱۴۱۲ق.
- اعلام الوری باعلام الهدی، فضل بن حسن طبرسی، قم، مؤسسه آل البیت، ۱۴۱۷ق.
- امتاع الاسماع، تقی الدین أحمد بن علی المقریزی (م ۸۴۵)، تحقیق: محمد عبدالحمید النمیسی،
بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۲۰ق.
- انساب الاشراف، احمد بن یحیی بلاذری (م ۲۷۹)؛ تحقیق سهیل زکار / ریاض زرکلی؛ بیروت:
دارالفکر، ۱۴۱۷ق.
- تاریخ الطبری، (تاریخ الاُمم و الملوک) محمد بن جَریر طبری (م ۳۱۰)، تحقیق: محمد ابوالفضل
ابراهیم، بیروت، دارالتراث العربی، بی تا.
- تاریخ المدینه، عمر بن شبه النمیری (م ۲۶۲)، تحقیق: فهیم شلتوت، قم، دارالفکر، ۱۳۶۸.
- تاریخ الیعقوبی، ابن واضح احمد بن أبی یعقوب (م بعد ۲۹۲)، بیروت، دار صادر، بی تا.
- تاریخ تحلیلی اسلام، سید جعفر شهیدی، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، ۱۳۷۸.
- تاریخ خلیفه، خلیفه بن خیاط العصفری (م ۲۴۰)، بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۴۱۵ق.
- تاریخ مدینه دمشق، علی بن الحسن ابن عساکر (م ۵۷۱) تحقیق: علی شیری، بیروت، دالفکر، ۱۴۱۵ق.
- الدروس، شمس الدین محمد بن مکی العاملی (شهید اول م ۷۸۶)، قم، جامعه مدرسین، ۱۴۱۲ق.
- دلائل النبوه، احمد بن حسین بیهقی (م ۴۵۸)؛ بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۴۰۵ق.
- سبل الهدی و الرشاد، محمد بن یوسف صالحی شامی (م ۹۴۲)، تحقیق: عبدالموجود / معوض
بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۴۱۴ق.
- سنن بیهقی (السنن الکبری)، احمد بن الحسین البیهقی (م ۴۵۸)، بیروت، دار الفکر، ۱۴۰۴ق.
- سیره ابن هشام (السیره النبویه)؛ عبدالملک بن هشام المعافری (م ۲۱۳)، تحقیق: سقا / ابیاری /
شلبی، بیروت، دارالمعرفه، بی تا.
- صحیح البخاری، ابوعبداللّه محمد بن اسماعیل البخاری(م ۲۵۶)؛ بیروت، دارالفکر، ۱۴۰۱ق.
- الطبقات الکبری، محمد بن سعد (م ۲۳۰)، تحقیق: عبدالقادر عطا، بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۴۱۸ق.
- الکافی، ابوجعفر محمد بن یعقوب الکلینی (م ۳۲۹) تحقیق: علی اکبر غفّاری، بیروت، دارالاضواء، ۱۴۰۵ق.
- الکامل، عزالدین أبو الحسن علی ابن الأثیر (م ۶۳۰)، بیروت، دار صادر، دار بیروت، ۱۳۸۵ق.
- مجمع البیان فی تفسیر القرآن، فضل بن حسن الطَبْرسی (م ۵۴۸)، بیروت، مؤسسه الاعلمی، ۱۴۱۵ق.
- مروج الذهب و معادن الجوهر، أبوالحسن علی بن الحسین بن علی المسعودی (م ۳۴۶)، تحقیق
اسعد داغر، قم، دارالهجره، ۱۴۰۹ق.
- مستدرک الوسائل، میرزا حسین نوری (م ۱۳۲۰)، قم، مؤسسه آل البیت لاحیاء التراث، ۱۴۰۸ق.
- المصنف، عبدالرزاق بن همام صنعانی (م ۲۱۱)، تحقیق: اعظمی، بیروت، منشورات المجلس
العلمی، ۱۳۹۲ق.
- المغازی، محمد بن عمر الواقدی (م ۲۰۷)، تحقیق: مارسدن جونس، قم، دفتر تبلیغات، ۱۴۱۴ق.
- ضوء جدید علی قصه بنی قریظه، ولید عرفات، مجموعه مقالات «بحوث المؤتمر الدولی للتاریخ»،
۱۹۷۴م.
- المیزان فی تفسیر القرآن، سید محمدحسین طباطبائی، بیروت، اعلمی، ۱۴۱۱ق.
- نهج البلاغه، تنظیم صبحی صالح، بیروت، بی نا، ۱۳۸۷ ق (افست انتشارات هجرت، قم، ۱۳۹۵ ق).
- وسائل الشیعه، محمد بن الحسن الحر العاملی، تصحیح ربانی شیرازی، بیروت، داراحیاء التراث
العربی، ۱۴۰۳ق.
- وقعه صفین، نصر بن مزاحم المنقری، تحقیق: عبدالسلام محمد هارون، القاهره، المؤسسه العربیه، ۱۳۸۲ق. (افست کتابخانه مرعشی قم)
پاورقی
- مجمع البیان، ج ۷، ص ۱۵۶؛ المیزان، ج ۱۴، ص ۳۸۵ و ۳۹۷.
- انساب الاشراف، ج ۱، ص ۳۴۱؛ تاریخ الطبری، ج ۲، ص ۴۰۲.
- سیره ابن هشام، ج ۲، ص ۲۲۳.
- اعلام الوری، ج ۱، ص ۱۵۷.
- المغازی، ج ۲، ص ۷۱۰.
- المصنف، ج ۵ ، ص ۲۱۶.
- الکافی، ج ۵ ، ص ۳۶؛ المصنف، ج ۵ ، ص ۲۱۵.
- الدروس، ج ۲، ص ۳۱.
- سیره ابن هشام، ج ۲، ص ۴۲۸؛ المغازی، ص ۸۷۵..
- سیره ابن هشام، ج ۲، ص ۴۲۹ ـ ۴۳۰.
- المغازی، ص ۸۸۲..
- الطبقات الکبری، ج ۲، ص ۱۲۸.
- واقعه صفین، ص ۱۵۳.
- همان، ص ۲۰۴؛ تاریخ الطبری، ج ۵ ، ص ۱۰.
- تاریخ الطبری، ج ۵ ، ص ۴۰۹.
- ر. ک: انساب الاشراف، ج ۳، ص ۳۹۶.
- المغازی، ص ۱۵.
- یا فرمود با معصیت خدا نباید از بنده او پیروی کرد. امتاع الاسماع، ج ۱۰، ص ۶۳.
- اعلام الوری، ج ۱، ص ۱۵۷.
- گفته میشود پیامبر(ص) سومین گروه پیمان شکن یهودی را قتل عام کرد؛ ولی به نظر میرسد آنان هم اخراج شدهاند و فقط بزرگان و سردمدارانشان اعدام شدند. به بحث کشتار جمعی در همین نوشتار رجوع کنید.
- تاریخ الطبری، ج ۲، ص ۶۳۴.
- واقعه صفین، ص ۵۰۸.
- الکافی، ج ۵ ، ص ۲۸.
- سیره ابن هشام، ج ۲، ص ۶۵..
- بنگرید به تفسیر المیزان، ج ۹، ص ۲۱.
- المغازی، ج ۲، ص ۶۱.
- همان، ج ۲، ص ۵۱۴.
- تاریخ الطبری، ج ۲، ص ۵۷۴.
- الاستیعاب، ج ۱، ص ۸۵.
- اعلام الوری، ج ۱، ص ۱۵۷.
- برای نمونه بنگرید به: المغازی، ج ۲، ص ۷۷۸؛ سنن بیهقی، ج ۹، ص ۹۱.
- تاریخ المدینه، ج ۲، ص ۴۶۳.
- سیره ابن هشام، ج ۲، ص ۴۵۸؛ المغازی، ص ۹۱۲.
- تاریخ الطبری، ج ۳، ص ۱۱۲؛ سیره ابن هشام، ج ۲، ص ۵۷۹.
- دلائل النبوه، ج ۴، ص ۲۳۲.
- تاریخ تحلیلی اسلام شهیدی، ص ۸۸.
- مقاله «ضوء جدید علی قصه بنیقریظه.»
- وَلاَ تَزِرُ وَازِرَهٌ وِزْرَ أُخْرَی، این جمله در آیاتی از قرآن تکرار شده است: آیه ۱۶۴ انعام، آیه ۱۵ اسراء و آیه ۱۸ فاطر.
- نام این چند نفر و داستان اعدامشان در منابع آمده است.
- تاریخ الطبری، ج ۳، ص ۷۳.
- الطبقات الکبری، ج ۱، ص ۲۲۰.
- همان، ج ۲، ص ۳۷.
- سیره ابن هشام، ج ۲، ص ۶۴.
- انساب الاشراف، ج ۱، ص ۳۴۵.
- تاریخ مدینه دمشق، ج ۶۵، ص ۲۸۱؛ مستدرک الوسائل، ج ۱۱، ص ۳۱. دستور خاص پیامبر(ص) به فرماندهان مؤته را بنگرید در: المغازی، ص ۷۵۷.
- المغازی، ص ۱۰۷۹.
- تاریخ الطبری، ج ۴، ص ۵۱۳.
- برای نمونه بنگرید به: المغازی، ج ۱، ص ۵۳ ؛ انساب الاشراف، ج ۱، ص ۴۳۰.
- سیره ابن هشام، ج ۱، ص ۶۲۰ ؛ انساب الاشراف، ج ۱، ص ۳۵۰.
- المغازی، ج ۱، ص ۲۱۰.
- تاریخ الطبری، ج ۲، ص ۵۰۳.
- الطبقات الکبری، ج ۲، ص ۵۱.
- انساب الاشراف، ج ۱، ص ۴۳۰.
- سیره ابن هشام، ج ۲، ص ۵۱۶.
- المغازی، ج ۳، ص ۹۹۳.
- همان، ص ۱۳.
- نهجالبلاغه، صبحی صالح، نامه ۹، ص ۳۶۸.
- تاریخ خلیفه، ص ۱۱۰ ـ ۱۱۱؛ انساب الاشراف، ج ۳، ص ۸۴ ؛ همچنین بنگرید به: وقعه صفین، ص ۲۴۹ ـ ۵۳۰.
- انساب الاشراف، ج ۱، ص ۴۸۰.
- سیره ابن هشام، ج ۲، ص ۲۷۴.
- انساب الاشراف، ج ۱، ص ۳۴۵؛ تاریخ الطبری، ج ۲، ص ۵۰۵.
- همان، ج ۱، ص ۳۸۷.
- الطبقات الکبری، ج ۴، ص ۲۷۲.
- الاستیعاب، ج ۴، ص ۱۶۷۲.
- انساب الاشراف، ج ۱، ص ۳۸۳.
- سیره ابن هشام، ج ۲، ص ۲۲۲.
- المغازی، ج ۲، ص ۴۴۸.
- تاریخ الطبری، ج ۲، ص ۵۱۱.
- الکافی، ج ۵ ، ص ۲۹.
- الطبقات الکبری، ج ۸ ، ص ۳۴.
- تاریخ الطبری، ج ۲، ص ۵۷۷.
- انساب الاشراف، ج ۹، ص ۳۴۳.
- تاریخ الطبری، ج ۲، ص ۶۱۱.
- تاریخ الطبری، ج ۳، ص ۸۳.
- وسائل الشیعه، ج ۱۳، ص ۳۴۹ و ج ۸ ، ص ۳۶۱.
- تاریخ الیعقوبی، ج ۲، ص ۸۸ و ۱۰۱؛ مروج الذهب، ج ۲، ص ۲۹۵.
- درباره غزوههای بدر و احد بنگرید به: المغازی، ج ۱، ص ۵۶ ، ج ۱، ص ۲۲۱.
- انساب الاشراف، ج ۱، ص ۳۸۷.
- سیره ابن هشام، ج ۱، ص ۶۲۶ . گویا آنچه درباره هنگام رحلت پیامبر(ص) مشهور است مربوط به همین واقعه باشد.
- از امام صادق(ع) نقل شده است که هرگاه پیامبر(ص) سریهای اعزام میکرد برای آنان دعا میکرد. (الکافی، ج ۵، ص ۲۹)
- الطبقات الکبری، ج ۱، ص ۲۸۱.
- الطبقات الکبری، ج ۲، ص ۱۷؛ کلام نهم از کلمات غریب نهجالبلاغه ص ۵۲۰ صبحی صالح.
- انساب الاشراف، ج ۱، ص ۳۷۷.
- الطبقات الکبری، ج ۱، ص ۲۸۱.
- تاریخ خلیفه، ص ۳۱؛ تاریخ الیعقوبی، ج ۲، ص ۴۸.
- سبل الهدی و الرشاد، ج ۴، ص ۷۲.
- المغازی، ص ۲۰۱.
- الکامل، ج ۲، ص ۱۶۵.
- صحیح البخاری، ج ۴، ص ۲۴؛ وسائل الشیعه، ج ۱۱، ص ۱۰۲.
- سیره ابن هشام، ج ۲، ص ۲۳۱؛ المغازی، ص ۴۸۰.
- تاریخ الیعقوبی، ج ۲، ص ۵۸.
- تاریخ الطبری، ج ۲، ص ۴۱۱.
- الطبقات الکبری، ج ۲، ص ۶۱.
- درباره تعداد غزوات و سرایا اختلاف نظر است. آنچه در اینجا آمد نظر واقدی است. المغازی، ص ۷
*عضو هیأت علمی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی