در قصر حاكمِ شهر اتفاق عجيبي افتاده بود. آمال، پسر دهسالۀ حاكم ناپديد شده بود؛ اما كسي نميدانست چرا؟ اين رازي بود كه هيچكس به جز پدر و مادر آمال از آن خبر نداشت.
با دیدن عکسِ پشت جلدِ مجله و مصاحبۀ نقش اول فیلمم، پرتاب شدم به روزهای سخت انتخاب بازیگر. یه سال از اون روزا میگذره. انتخاب یه بچه از بین دویستوبیستوخرُدهای…
همهچیز عجیب است اینجا. خیلی عجیب. آن پایین را نمیدانم؛ اما این بالا، دونفر هستیم، که با عروسک پارچهای که پشتش را داده به دیوار و کنارمان نشسته، میشویم سهنفر.