جشنواره خاتم
Khatam Festival
مرور برچسب

دوره سوم

پیامبر رحمت

چطور می‌توانستی بی‌تفاوت باشی!؟ برایت سخت بود ولی وقتی صدای اذان را می‌شنیدی دیوانه می‌شدی! به‌سختی از جایت بلند شدی. دستت را بر شانه‌ام انداختی. دستانت می‌لرزید. با…

احمد احمد

آرام آرام شروع شد. ما داشتیم ذره ذره در خاطرات پدربزرگ فراموش می‌شدیم. مثل درخت پر برگی که در یک باد شبانه تمام برگ‌هایش فرومی‌ریزد و صبحگاه لخت و عور باز در جای خود…

این خانه پر از نام محمد است

مامان با شکم گنده‌اش تا برسد پایین پله‌ها، یک بار شاهنامه را مرور کرده‌ام. فکر می‌کنم به شاهنامه. به این که چرا توی شاهنامه پدر و پسر روبه‌روی همند. چرا حرفی از مادر…