مرور رده

آثار برگزیده

آرام آرام شروع شد. ما داشتیم ذره ذره در خاطرات پدربزرگ فراموش می‌شدیم. مثل درخت پر برگی که در یک باد شبانه تمام برگ‌هایش فرومی‌ریزد و صبحگاه لخت و عور باز در جای خود ایستاده است.
ادامه مطلب ...

یک لبخند بی انتها

چهل روز است که آمده‌ای توی این غار، توی ناکجاآبادی که هیچ‌کس از تو خبر ندارد. این روزها را صورت روی خاک گذاشته‌ای و…