حِ مثل رحمت
* فاضله سربندی فراهانی
یک دستم به درس «خورشید مهربانی» فارسی دوم دبستان است و یک دستم به شلوغی آشپزخانه. میخواهم برای شام، کتلت درست کنم. سیبزمینیها را میریزم توی سینک پر از آب، کتاب را ورق میزنم و میگویم:«نوشتی؟»
زیرلبی، جملۀ قبل را بریدهبریده تکرار میکند. از قد و قوارهاش فقط پاهاش پیداست که در گرمکن ورزشی گرفته بالا و در هوا تکان میدهد. دوباره دمر افتاده زمین و املا مینویسد. باید بروم جلو، دستش را بگیرم و درست بنشانمش که نمیروم. هرچقدر کمتر صورتش را ببینم، بهترم. راحتتر نفس میکشم.
سیبزمینیها را یکییکی از توی سینک برمیدارم و میگیرم زیر آب. دنبال چاقو میگردم که چشمم به صفحۀ گوشیام میافتد. رویم را برمیگردانم. نمیخواهم ببینم. دلم نمیخواهد هیچ پیامی داشته باشم. دوست ندارم اسم احسان رویش روشن شود و دنگ صدا کند. تا بعد سنگینی وجدان بیفتد به جانم و مثل گِل همین سیبزمینیها بروم زیر آب و دیگر بالا نیایم. سرم را برمیگردانم سمت هال و میگویم: «نوشتی؟»
دوباره جملۀ قبل را تکرار میکند. لابد تمام ورق را پاک کرده و دوباره نوشته. چند روز پیش که رفتم مدرسه، معلمش گفت: «پسرتان وسواس نوشتن دارد. وسواس خوشخطی. نمیخواهد از بقیه کم بیاورد.» بعد هم فقط گفت: «پاککن را از دستش بگیرید تا ببینیم چه کار میشود کرد.» بقیهاش را نگفت. نگفت که مدرسهاش را عوض کنید. میدانست فایدهای ندارد. من از آن مادرها نیستم که به این زودی، کوتاه بیایم. باید بروم و پاککن را از دستش بگیرم؛ ولی پایم نمیکشد.
میگوید: «یه… یه… یه…کَ… کلمه… بِ… بگو.»…
کتاب «ح مثل رحمت» نوشته مرتضی فرجی و دیگران در ۲۰۷ صفحه به قیمت ۶۰ هزار تومان از سوی دفتر نشر و فرهنگ اسلامی منتشر شده است.