پیامبر اسلام(ص) و شیوه گذر از جامعه جاهلی به جامعه اسلامی
نویسنده: نجف لک زایی
منبع: نشریه تاریخ اسلام
(به سوی یک نظریه توسعه)
«توسعه» دغدغه اساسی انسان معاصر است. بنابراین چگونگی، شیوه، ابزار و سازوکار رسیدن به توسعه و تعالی، پرسش جدی فراروی گرایشها، نگرشها، بینشها، دانشها و دانشمندان مختلف است.
برخی از نظریه پردازان با طرح تئوریهای خطی بر تقلید از غرب اصرار میورزند و برخی دیگر با تأکید بر الگوهای غیر خطی سعی بر بومی سازی نظریات توسعه دارند. مقاله حاضر با نگرشی از نوع دوم، به کندوکاو در تاریخ صدر اسلام پرداخته است تا مسیر جدیدی را در جهت بومی سازی نظریات توسعه بگشاید.
مقاله حاضر به این سؤال پاسخ میدهد که پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله و سلم چگونه توانست در فرصتی اندک و با امکاناتی ناچیز، آن چنان تغییراتی در سطح فرد و جامعه پدید آورد که پس از مدتی، جامعهای کاملاً متفاوت با آنچه پیش از آن بود به وجود آمد.
این مقاله با طرح نظریه محتوای باطنی انسان سعی میکند تا گامهای اولیه را، با استفاده از دادههای تاریخی، جهت طرح یک نظریه توسعه نوین بردارد.
مقدمه
یکی از ابعاد زندگی پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله و سلم که کمتر مورد توجه قرار گرفته است، شیوه آن حضرت در تبدیل جامعه جاهلی به جامعه اسلامی است.
پاسخ به این پرسش که: پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله و سلم چگونه توانست در فرصتی اندک و با امکاناتی ناچیز، آن چنان تغییراتی در سطح فرد و جامعه به وجود آورد که پس از مدتی، جامعهای کاملاً متفاوت با آن چه پیش از آن بوده است، پدید آورد، هرچه باشد، پاسخ به مشکلات عصرما و جامعه ما است. توضیح این که: اگر مهمترین دغدغه انسان امروز، مسئله «توسعه» در ابعاد مختلف فرهنگی، سیاسی و اقتصادی است و منظور از توسعه نیز حرکت از وضع نامطلوب موجود به سمت وضع مطلوب است، کسی که از همه بهتر، سریعتر و دقیقتر به انجام چنین امری موفق شده است، پیامبر عظیم الشأن اسلام صلی الله علیه وآله وسلم است. بایسته است که برای آزمون این ادعا، نگاهی هرچند گذرا به محیط پیدایش اسلام و اقداماتی بیفکنیم که حضرت ختمی مرتبت صلی الله علیه وآله وسلم در این جهت انجام داده است. شاخصهای مورد بررسی، مقولات: فرهنگ، سیاست و اقتصاد خواهد بود. این شاخصها براساس این مفروض مبنای بحث هستند که اندیشه، ثروت و قدرت، سه ضلع مثلثی را تشکیل میدهند که نشان دهنده سیمای تمدنی جوامع مختلف است. پیش فرض دیگر نگارنده این است که «توسعه» امری قاعدهمند است، براین اساس میتوان در پرتو مطالعه جوامع توسعه یافته به طور نسبی به این قواعد دست یافت.
فرضیه مورد آزمون این است که حضرت محمدصلی الله علیه وآله وسلم در جریان تغییر، تبدیل و گذار از جامعه جاهلی به جامعه اسلامی از شیوه فرهنگی بهره جسته است؛ به بیان دیگر، در رأس اقدامات آن حضرت، اقدامات فرهنگی و محتوایی قرار داشته و به تعبیر امروزه، آن حضرت از تئوری فرهنگی، استفاده کرده است. براساس این نظریه، پس از آن که فکر، اندیشه و باور انسان تغییر کرد، رفتار و کردار او نیز تغییر خواهد کرد، لذا تغییر در محتوای باطنی انسانها عاملی سرنوشت ساز بشمار میآید. حتی وقتی پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم تشکیل حکومت داد، باز هم به فکر و فرهنگ، اولویت و اولیت میداد. چارچوب نظری این بحث در نظریه ماکس وبر و سیدمحمد باقر صدر قابل پیگیری است، که در ادامه از آنها سخن خواهیم گفت:
بنابراین مباحث ما از این قرار خواهد بود:
- چارچوب نظری؛
- جاهلیت و ویژگیهای آن؛
- مدینه النبی و ویژگیهای آن؛
- نتیجه گیری.
- چارچوب نظری
در یک نگاه کلی میتوان نظریات و تئوریهای ارائه شده درباره علل و عوامل توسعه و عدم توسعه را در چهار گروه طبقه بندی کرد:۱
الف – تئوریهایی که در بررسی مسائل عقب ماندگی و توسعه فقط به عوامل درونی و داخلی توجه دارند؛ نظیر تئوری دوگانگی اقتصادی و اجتماعی «سینگر»، تئوری مراحل رشد «رستو Rostow»، تئوری «ماکس وبر Max weber» و نظریه محتوای باطنی انسان از «سیدمحمدباقر صدر.»
ب – تئوریهایی که علل و عوامل عقب ماندگی کشورهای جهان سوم را در خارج از این جوامع جست وجو میکنند و در واقع فقط به علل خارجی توجه دارند؛ نظیر تئوری امپریالیسم به مثابه آخرین مرحله سرمایهداری «لنینLenin» تئوری امپریالیسم «کائوتسکیkautsky»، تئوری امپریالیسم و اقتصاد جهانی از «بوخارینBukharin» و تئوری انباشت سرمایه از «رزا لوکزامبورگ Rosa Luxemburg».
ج – تئوریهایی که در بررسی علل و عوامل عقب ماندگی کشورهای جهان سوم، هم به علل داخلی توجه دارند و هم به علل خارجی، ولی بر علل خارجی بیشتر تأکید میکنند. این تئوریها که به تئوریهای نئوامپریالیستی مشهور شدهاند، بیشتر از سوی کسانی مطرح شده که یا خودشان «مارکسیست» بودهاند و یا گرایشهای مارکیستی داشتهاند؛ نظیر تئوری مبادله نابرابر از «امانوئل والرستین Immanuel Wallerstein»
و تئوری ساختار امپریالیسم از «گالتونگ Galtung»
د – نظریههایی که در تبیین علل عقب ماندگی کشورهای توسعه نیافته سهم بیشتر رابه علل داخلی میدهند؛ نظیر تئوری توسعه نابرابر از «سمیرامینSamir Amin» و نظریه انسجام درونی از «محمود سریع القلم».
گفتنی است پیش از ارائه نظریههای جدید در باب توسعه یافتگی و توسعه نیافتگی، عمدتاً در متون قدیمی به نظریههایی برمیخوریم که در بررسی ظهور و سقوط تمدنها و ویژگی نظامهای سیاسی، به عوامل محیطی توجه زیادی دارند؛ نظیر آن چه منتسکیو در «روح القوانین» مطرح کرده است و یا این که به مسائل نژادی پرداختهاند؛ نظیر آن چه «گوبینو» بر آن اصرار داشت، ولی این نظریهها اکنون طرفداران جدی ندارند.
با دقت نظر بیشتر درباره تئوریهای مذکور میتوانیم آنها را به یک طبقه بندی دوگانه برگردانیم: نظریههایی که در آنها به اراده انسانی، به عنوان عامل و عنصر کلیدی توجه شده است و تئوریهایی که قائل به نوعی جبرگرایی بوده و در حرکت تاریخ جایگاه و نقشی اساسی برای اراده انسان در نظر نمیگیرند.
طرفداران نظریههای جبرگرایانه با طرح مسئله شرایط جغرافیایی، استعمار، نژاد و یا قضا و قدر و مسئله سرنوشت، در مفهوم تحریف شده و نادرست آن، خیال خویش را آسوده کرده و با توجیه تنبلی خود و عدم مطالعه و کنکاش در علل و عوامل عقب ماندگی خویش، همه تقصیرها را بر عهده چیزی میگذارند که در بهترین شرایط، خود، معلول عقب ماندگی است و نه علت اصلی آن. جالب توجه است که پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله وسلم در نظریه توسعه خویش، تمامی نظریههای جبرگرایانه را به گوشه انزوا راهنمایی نمود، چه آن که شرایط محیطی و جغرافیایی، شرایط ژنتیکی، شرایط آب و هوایی و حتی شرایط نظام جهانی و سیستم بینالمللی، همه و همه مغلوب تلاشهای مسلمانان شدند و نسبت به شرایط آن روز، در وضعیت اجتماعی، فرهنگی و سیاسی و اقتصادی جزیرهالعرب تحول اساسی پدید آمد.
در این جا فرصت پرداختن به تمامی نظریههای یادشده نیست، از این رو فقط به توضیح برخی دیدگاهها، آن هم به میزانی که برای مباحث این پژوهش ضرورت دارد، اکتفا میکنیم. به عنوان مقدمه توجه به مفهوم «توسعه» ضروری مینماید.
برای توسعه تعریفهای گوناگونی ارائه شده است. این امر ضمن طبیعی بودن، ناشی از تفاوت دیدگاهها، مفروضات، چارچوبهای نظری و زوایای دید نسبت به یک مسئله است. برخی از این تعاریف عبارت اند از:
الف – توسعه به معنای ارتقای مستمر کل جامعه و نظام اجتماعی به سوی زندگی بهتر و یا انسانیتر است […] برای درک معنای درونی توسعه باید حداقل سه ارزش اصلی به عنوان پایه فکری و رهنمود عملی در نظر گرفته شود. این ارزشهای اصلی عبارتند از: معاش زندگی، اعتماد به نفس و آزادی که نمایانگر هدفهای مشترکی هستند که به وسیله تمام افراد و جوامع دنبال میشود.۲
ب – توسعه به فراگردی گفته میشود که در آن جامعه از وضع نامطلوبی به وضع مطلوبی متحول میشود. این فراگرد تمامی نهادهای جامعه را در برمیگیرد و ماهیت آن اساساً آن است که توان و ظرفیت بالقوه جامعه به صورت بالفعل درمیآید؛ به عبارت دیگر، در فرآیند توسعه استعدادهای سازماندهی جامعه از هر جهت بارور و شکوفا میشود، چه از نظر اقتصادی و چه از نظر اجتماعی، فرهنگی و سیاسی.۳
ج – توسعه بهینه سازی در استفاده از نیروهای بالقوه مادی و انسانی یک اجتماع است.۴
در همه این تعاریف، مفهوم ایجاد شرایط مناسب برای افراد و جوامع در کلیه وجوه انسانی مورد نظر است. بنابراین، ضمن پذیرفتن اختلاف در نظر و منظر، از این جهت مکمل یکدیگر بوده و متناقض نیستند. گو این که در هر گروه، ملت و امتی، جهانبینی مهمترین عنصر جهت دهنده به توسعه بشمار میرود. در این پژوهش مراد ما از توسعه، توسعه در معنای کلان و عمومی آن است که شامل ابعاد فرهنگی، سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فردی میگردد؛ به بیان دیگر، توسعه کمی و کیفی درهمه ابعاد که نتیجه آن آبادانی همه جانبه است.
با توجه به مباحث بعدی این پژوهش که حول محور شاخصهای جامعه جاهلی، به مثابه یک جامعه توسعه نیافته، و شاخصهای جامعه اسلامی مدینهالنبی، به مثابه یک جامعه توسعه یافته است، لازم است در این قسمت از بحث به مهمترین شاخصهای توسعه یافتگی و عقب ماندگی در برخی از نظریهها، توجه کنیم.
سریعالقلم که «نظریه انسجام درونی» را در تبیین دلایل خویش مبنی بر اولویت و اهمیت «عوامل و نظام داخلی» نسبت به «عوامل و نظام خارجی» در توسعه ارائه کرده است، مشتقات توسعه یافتگی را ذیل چهار مؤلفه برشمرده است:۵
الف – مشروعیت: محصول حل بحران مشروعیت، مشتقات زیر است: ۱- انتقادپذیری؛ ۲- جامعه بزرگتر از حکومت؛ ۳- تحمل اندیشههای متفاوت؛ ۴- اصلاح پذیری؛ ۵- اعتماد به نفس؛ ۶- حساسیت به زمان؛ ۷- شکل گیری هیئت حاکمه به جای حکام؛ ۸- همسویی منافع عموم مردم با منافع هیئت حاکمه؛ ۹- وجود انسانهای کیفی در کار حکومت و مملکت داری.
ب – نگرش عقلایی: محصول نگرش عقلایی، مشتقات ذیل خواهد بود: ۱- دقت و محاسبه؛ ۲- آینده نگری؛ ۳- نهادینه شدن مطلوبیت و کارآیی؛ ۴- فردگرایی مثبت؛ ۵- مدیریت به جای کنترل؛ ۶- کنترل احساسات؛ ۷- یادگیری و عبرت آموزی از گذشته؛ ۸- وطن دوستی؛ ۹- نخبه پروری.
ج – نظام تربیتی: نظام تربیتی یک جامعه توسعه یافته و یا خواهان توسعه، به مشتقات زیر توجه دارد و براساس آنها سازماندهی میشود: ۱- یادگیری کار جمعی؛ ۲- تفکر استقرایی؛ ۳- توجه به نظم و سیستم؛ ۴- حامل حافظه تاریخی بودن؛ ۵- تحمل؛ ۶- نظام قانونی پویا؛ ۷- نسبی گرایی؛ ۸- پدیده شناسی؛ ۹- اخلاق و مسئولیت اجتماعی؛ ۱۰- فضیلتهای اجتماعی؛ ۱۱- هویت مستحکم.
د – راهها و کاربردها: در این مورد مشتقات زیر مورد توجه خواهد بود: ۱- سیاست زدایی از پروسه تصمیم گیری؛ ۲- توان ترکیب و تبدیل؛ ۳- نگرش بینالمللی؛ ۴- حساسیت به رقابت؛ ۵- متنوع سازی منابع تولید و درآمد؛ ۶- سخت کوشی؛ ۷- عینیت پذیری؛ ۸- مدیریت و سازماندهی؛ ۹- دولت ناظر و سالم.
«آلکس اینکلسAlex Inkeless» در مطالعات خویش درباره کشورهای گوناگون، به الگوی ویژهای برای «انسان مدرن» اشاره میکند. وی یک طیف از نوگرایی را – میان صفر و صد – برای اندازهگیری چنین الگوی تثبیت شدهای از عنصر شخصیت در میان افراد مدرن به وجود آورد. طبق نظر اینکلس، مشترکات انسان مدرن به شرح زیر است:
۱- آمادگی برای کسب تجارب جدید؛ ۲ – استقلال روز افزون از چهرههای اقتدار مانند والدین و رؤسای قبایل؛ ۳- اعتقاد به علم؛ ۴- تحریک پذیری؛ ۵- برنامهریزی بلند مدت؛ ۶- فعالیت در سیاستهای مدنی.۶
برخی از محققان مانند «ماریان لویMarion levy» بر مبنای رهیافت جامعه شناختی به مقایسه جوامع نسبتاً مدرن و غیر مدرن دست زدهاند. لوی ویژگیهای جوامع نسبتاً مدرن و غیر مدرن را به این شرح بررسی میکند:
مختصات جوامع غیر مدرن عبارتند از: درجه پایین تخصص، سطح بالای خودکفایی، وجود هنجارهای فرهنگی مبتنی بر سنت، خاص گرایی، تأکید نسبتاً کمتر بر گردش پول، حاکم بودن هنجارهای خانوادگی نظیر وجود روابط غیر رسمی در چهارچوب ساختارهای رسمی و جریان یک طرفه کالا و خدمات از مناطق روستایی به مناطق شهری.
در نقطه مقابل، ویژگیهای جوامع نسبتاً مدرن عبارتند از: درجه بالای تخصص، وابستگی متقابل سازمانها، هنجارهای فرهنگی مبتنی بر منطق گرایی و عقلانیت، عام گرایی، ویژه نگری کارکردی، درجه بالای تمرکز، تأکید نسبتاً بیشتر برگردش پول، نیاز به جداسازی بوروکراسی از سایر نهادها و جریان دو طرفه کالا و خدمات میان شهر و روستا.
نظریه لوی، درمقایسه با نظریه سریعالقلم، عمدتاً بر شاخصهای مادی تأکید کرده است. روشن است که در بررسی جامع مدینهالنبی نظریه سریعالقلم باید مدنظر قرار گیرد تا نظریه لوی، چه این امری روشن است که انقلاب صنعتی بعد از رنسانس اتفاق افتاده است و توسعه صنعتی به معنای مدرن آن را نمیتوان از جامعه چهارده قرن پیش انتظار داشت، اما میتوان شاخصهای حرکت از اقتصاد شبانی به اقتصاد روستایی را نشان داد.
دکتر همایون الهی مشخصههای کشورهای عقب مانده در قرن بیستم را، چنین برشمرده است: ۱- وابستگی و دوگانگی اقتصادی؛ ۲- فرار سرمایهها؛ ۳- فرار مغزها؛ ۴- وارد کنندی کالاها به صورت غیر متوازن؛ ۵- صادر کننده مواد خام؛ ۶- ضعف علمی؛ ۷- رشد بالای جمعیت؛ ۸- پایین بودن سطح درآمد سرانه و توزیع ناعادلانه آن؛ ۹- وجود صنعت وابسته؛ ۱۰- پایین بودن سطح آموزش و بالا بودن در صد بیسوادی؛ ۱۱- بیکاری، به ویژه بیکاری پنهان؛ ۱۲- نامطلوب بودن وضع بهداشت؛ ۱۳- فقر عمومی؛ ۱۴- تک محصولی بودن؛ ۱۵- وابستگی به تجارت جهانی؛ ۱۶- گسترش غیر عادی بخش خدمات؛ ۱۷- بالا بودن بدهیهای خارجی؛ ۱۸- یک جانبه بودن تجارت جهانی؛ ۱۹- شالودههای نامناسب اجتماعی؛ ۲۰- تشکیلات نامناسب اداری؛ ۲۱- ناهماهنگی رشد اقتصادی؛ ۲۲- پایین بودن بازده تولیدات کشاورزی؛ ۲۳- عدم امکان گسترش تجارت با سایر کشورها.۷
ماکس وبر در اخلاق پروتستانیزم و روحیه سرمایه داری، از توسعه یافتگی سرمایه داری در کشورهای جهان تحلیلی ارائه داده است که قطع نظر از ادعاهای قابل مناقشه وی، اصل چارچوب آن برای این پژوهش قابل استفاده است. به نظر وبر اعتراضی که از سوی کسانی چون لوتر و کالون به سنتهای مسیحی شد، سبب قرائت جدیدی از مسیحیت گردید و این تحول فرهنگی (مذهبی) سبب رویکرد جدیدی به دنیا و تلاشهای اقتصادی شد. با استفاده از این چارچوب میتوانیم بگوییم تلاشهای پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله وسلم سبب تغییر محتوای باطنی و باورهای اعراب و متعاقباً زمینه ساز پیدایش جامعه نوین اسلامی شد.۸
سیدمحمدباقر صدر در بحث سنتهای الهی در قرآن،۹ با استفاده از آیه «إِنَّ اللَّهَ لَا یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُوا مَا بِأَنْفُسِهِمْ»۱۰ این نظریه را مطرح کرده است که: علت العلل تمامی تغییر و تحولات، خواست و اراده خود انسان است. این خواست و اراده هنگامی که در کنار یک اندیشه جدید قرار گرفت ، سمت و سوی آن تغییر میکند.
به نظر شهید صدر، انسانها (و به تبع آن جوامع)، با توجه به ایدهآلهای خودشان به سه دسته تقسیم میشوند:
دسته اول: انسانهایی که ایدهآلهای خودشان را از واقعیتهای عینی و خارجی میگیرند. این انسانها ورای وضع موجود، آرزوی رسیدن به هیچ مقصود دیگری را ندارند و تمام همت آنها به دست آوردن غذا، مسکن و لباس است. از نظر این افراد آینده چیزی جز تکرار گذشته نیست و بنابراین پیشرفت و توسعه در این دیدگاه فاقد معنای روشن و بلکه بی معنا است. این جوامع در چنبره تقلید و سنتهایی خشک و لایتغیر گرفتارند و در طول قرنها هیچ تغییری درآنها راه نمییابد. قرآن درباره اینگونه افراد و جوامع میگوید:
«قَالُوا حَسْبُنَا مَا وَجَدْنَا عَلَیْهِ آبَاءَنَا أَوَلَوْ کَانَ آبَاؤُهُمْ لَا یَعْلَمُونَ شَیْئًا وَلَا یَهْتَدُونَ؛۱۱ گفتند: راه پدرانمان را که یافتهایم ما را بس است. آیا اگر پدران آنها، نادان و گمراه بودند باز هم آنها را بس است؟»
«قَالُوا أَجِئْتَنَا لِتَلْفِتَنَا عَمَّا وَجَدْنَا عَلَیْهِ آبَاءَنَا وَتَکُونَ لَکُمَا الْکِبْرِیَاءُ فِی الْأَرْضِ وَمَا نَحْنُ لَکُمَا بِمُؤْمِنِینَ؛۱۲ [به موسی و هارون] گفتند: آیا شما آمدهاید تا ما را از راهی که پدرانمان را بدان راه یافتهایم بازدارید و شما روی زمین بر ما بزرگی کنید؟ و ما به شما ایمان نخواهیم آورد.»
از نظر قرآن دو علت برای انتخاب چنین ایدهآلی توسط مردم، ذکر شده است: یکی انس و عادت و دیگری سلطه حکومتهای طاغوتی و استبدادی، چرا که حاکمان مستبد مردم را به عبادت خود فرامیخوانند و آنها را از ارزشهای الهی و انسانی تهی میکنند:
«وَقَالَ فِرْعَوْنُ یَا أَیُّهَا الْمَلَأُ مَا عَلِمْتُ لَکُمْ مِنْ إِلَهٍ غَیْرِی؛۱۳ فرعون گفت: من جز خودم، خدایی را برای شما نمیشناسم.»
«قالَ فِرْعَوْنُ ما أُریکُمْ إِلاَّ ما أَرى وَ ما أَهْدیکُمْ إِلاَّ سَبیلَ الرَّشادِ؛۱۴ فرعون گفت: من به شما جز آن چه نظر و رأی شخصی خودم ایجاب کند، نشان نمیدهم و البته آن چه نظر من است تنها راه هدایت است.»
این جوامع یا در اثر یک حمله خارجی از بین میروند، یا تسلیم ایدهآل جدیدی میشوند که ممکن است ایدهآلی نجات بخش و یا گمراه کننده باشد؛ چنان که وضع مردم با پذیرش ایدهآل جدیدی که پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله وسلم آورده بود، متحول شد.
دسته دوم: انسانهایی که علاوه بر نیازهای محدود مادی، از ایدهآلهای معنوی بسیار محدود هم برخوردارند، ولی محدود را به جای نامحدود و مطلق میپندارند، در جوامعی که این انسانها زندگی میکنند حرکت جامعه تا زمانی است که به ایدهآل جدید برسد و به محض رسیدن به آن، از حرکت بازمیایستد. در این مورد شهید صدر جوامع غربی را مثال میزند که اهداف خوبی همانند آزادی را در نظر داشتند، اما این اهداف چون محدود بود، سبب انحطاط جوامع غربی شد؛ به این بیان که: اینها حرکتشان را تا رسیدن به آزادی ادامه دادند و چون آن را هدف خودشان قرار داده بودند، و نه ابزاری برای رسیدن به کمالات بالاتر و برتر، هرکدام از آزادی به نحوی استفاده کردند. به نظر شهید صدر «آزادی قالب است، همراه آزادی ما احتیاج به محتوا داریم […] وقتی ندانستیم قالب آزادی برای چه محتوایی ساخته شده، همین آزادی بدبختیهای خطرناک و بزرگی به بار میآورد.»۱۵
این ایدهآل چهار مرحله دارد:
الف – مرحله نوآوری و تجدد که در آن ایدهآل حکم آرزو را دارد؛
ب – مرحلهای که مردم به ایدهآلی که میخواستند (مثلاً آزادی) میرسند؛
ج – مرحله توقف و امتداد تاریخی، در این مرحله طبقه مترف، آسایش طلب و متنعم پدید میآید؛
د – مرحله تسلط ستمگرانی که هیچ گونه عهد و پیمانی را رعایت نمیکنند.۱۶
دسته سوم: انسانهایی که ایدهآل و آرمانشان «الله » است. این انسانها ضمن این که به ایدهآل نوع اول و دوم توجه دارند، اما آنها را در جهت و خواست ایدهآل مطلق و نامحدود؛ یعنی «خدا» میخواهند، چون دنیا را مزرعه آخرت میدانند:
«یَا أَیُّهَا الْإِنْسَانُ إِنَّکَ کَادِحٌ إِلَى رَبِّکَ کَدْحًا فَمُلَاقِیهِ؛۱۷ ای انسان تو با کوشش و تلاش پیگیرت در عبادت و خدمت، سرانجام به ملاقات پروردگارت نایل خواهی شد.»
این جا است که شهید صدر دو نوع پیشرفت و توسعه را مطرح میکند:
الف – پیشرفت فاقد مسئولیت؛
ب – پیشرفت مسئولیت آفرین.
از آن جا که برخی از حکومتها و جوامعی که دنبال ایدهآلهایی از نوع اول و دوم بودهاند، از دین در جهت اهدافشان استفاده کردهاند، شهید صدر هشدار میدهد که مبادا در این جهت اشتباهی صورت گیرد و ما نام هر جامعه و حکومتی را که از دین مایه میگذارد، در ردیف ایدهآل سوم قرار دهیم. این همان چیزی است که همه عالمان روشن ضمیر و ائمه معصومین علیهم السلام و قرآن مجید نیز تذکر دادهاند که بلعم باعوراهایی وجود دارند که ممکن است دین را ملعبه دست خود قرار دهند؛ کسانی که در زبان امام خمینی(ره) از آنان به «متحجرین» و «مقدس مآبان کج فهم» و «آخوندهای درباری» تعبیر میشد.
دین توحیدی، که جوهره ایدهآل سوم است، پیوسته در حال مبارزه با همه گونه خدایان و ایدهآلهای پست و تکراری است، و همین ، یعنی داشتن ایدهآل الهی نامحدود و مسئولیت آفرین،۱۸ رمز و پاسخ این سؤال است که چرا در طول تاریخ پیغمبران سرسختترین انقلابها را در تاریخ بشریت به وجود آورده و چرا پاکیزهترین انقلابیون جهان بودهاند؟ و چرا در صحنههای تاریخی ما فوق هرگونه مصالحهای قرارگرفته و چرا هیچ گونه سازش را نپذیرفتهاند؟
توسعه و تحولی که حضرت ختمی مرتبت در جامعه جاهلی ایجاد کرد، تحولی بود از ایدهآل نوع اول به ایدهآل نوع سوم. دقت در ویژگیهای جامعه جاهلی و جامعه اسلامی مدینهالنبی، ادعای مذکور را روشنتر خواهد ساخت. اما پیش از شروع در بحث بعدی لازم است به این سؤال نیز پاسخ دهیم که لوازم حرکت در جهت ایدهآل سوم چیست؟ به نظر شهید صدر، حرکت در مسیر ایدهآل مطلق متوقف بر امور زیر است:
الف – دید فکری و ایدئولوژیکی روشن نسبت به ایدهآل مطلق، یعنی فهم درست توحید و عقیده داشتن به آن و متصف شدن به صفات الهی در مقام عمل؛
ب – حرکت اراده به کمک نیروی روحی حاصل از عقیده به توحید، به عنوان یک نیروی سوخت دائم؛
ج – ارتباط دائمی با ایدهآل مطلق از طریق پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم؛
د – نبرد و مبارزه علیه ایدهآلهای پست و خدایان ساختگی به رهبری امام جامعه؛
ه – اعتقاد به آینده درخشان که نهایتاً وصول به کمال مطلق و قرب به خدا خواهد بود.۱۹
- جاهلیت و ویژگیهای آن
پیش از ذکر ویژگیهای جاهلیت، لازم است از نظر مفهوم، و نیز از این جهت که اولین بار این واژه توسط چه کسی یا چه منبعی مورد استفاده قرارگرفته است و همچنین محدوده زمانی و مکانی آن،۲۰ سخن به میان آوریم.
در این که جاهلیت برای عصر پیش از بعثت پیامبر اسلام حضرت محمد صلی الله علیه وآله وسلم به کار میرود، اختلافی نیست. همچنین در این که حدود ۱۵۰-۲۰۰ سال قبل از بعثت را شامل میشود تردیدی وجود ندارد. اما از نظر مکانی، محل اختلاف است، چرا که جاهلیت یک صفت و دارای ویژگیهایی است که در هر مکانی آن ویژگیها یافت شود، میتوان این وصف را به کار برد.۲۱
از بعضی آیات قرآن و احادیث معصومین علیهم السلام چنین استفاده میشود که پس از اسلام نیز جاهلیت واقع شده و عدهای از مردمان با ویژگیها و معیارهای جاهلی در جامعه مسلمین ظاهر شدهاند.۲۲ چنان که در حدیثی از رسول اکرم صلی الله علیه وآله وسلم نقل شده است که فرمود:
«من بین دو جاهلیت برانگیخته شدهام که آخرین آنها بدتر از اولینشان میباشد.»۲۳
و در حدیثی از امام باقرعلیه السلام آمده است:
«همانا مردم بعد از ارتحال رسول خدا(ص) به [وضع] اهل جاهلیت برگشتند.»۲۴
علامه شعرانی در تفسیر این دو جاهلیت گفته است:
جاهلیت اولی به اصطلاح امروز آن دوره توحش انسان است که هنوز قواعد مدنیت را در نیافته، خود را پایبند احکام نساخته بود. در آن عهد مردان و زنان برحسب غریزه حیوانی یا یکدیگر معاشرت داشتند و پس از آن که قومی متمدن شدند و محاسن آداب، مکارم اخلاق و احکام و شرایع را پذیرفتند، هرگاه باز به توحش باز گردند و شرم و حیا میان آنها ضعیف گردد و مراعات آداب نیکو فراموش شود، جاهلیت ثانی است. بی عفتی و لاقیدی زنان از لوازم توحش نوع بشر است آن گاه که زندگیشان نزدیک به روش حیوانات بود، خداوند زنان را از آن گونه رفتار منع کرد.۲۵
برای اولین بار واژه جاهلیت، در قرآن به دوران قبل از بعثت اطلاق شده است، بدون این که محدوده مکانی آن مشخص گردد.۲۶
چیستی جاهلیت مورد اختلاف است. برخی جاهلیت را از ریشه «جهل» و در مقابل «علم» و در نتیجه به معنی نادانی گرفتهاند ولی تعداد بیشتری این معنا را نپذیرفتهاند. دکتر عباس زریاب درباره وجه تسمیه جاهلیت مینویسد:
چنان که گولدزیهر در مطالعات اسلامی به تفصیل بیان داشته است، مقصود از جاهلیت، نادانی نیست. گولدزیهر با استنادبه شواهد، «جهالت» را در برابر «حلم» میداند. مسلم است که جاهلیت در برابر «اسلام» است، و بنابراین، مقصود از جاهلیت، در قرآن، عصری است که با تمام موازین و ارزشهای اخلاقی و دینی و فرهنگی، درست در مقابل اسلام بوده است.۲۷
همچنین وی از قول جواد علی آورده است که در قرآن کریم گاهی جاهل نه به معنای نادان، بلکه به معنی انسان متکبر خودرأی به کار رفته است.۲۸
از جمله دلایلی که برخی از محققین درباره نفی این ادعا که جاهلیت به معنی جهل و عدم علم نیست آوردهاند عبارتند از:
الف – تحدی قرآن: خداوند پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله وسلم را در آیات متعددی از قرآن مأمور به تحدی با مخالفان خود نموده است، حال اگر چنین در نظر بگیریم که «اهل جاهلیت» و دشمنان پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم مردمی نادان و به دور از علم و ادب بودهاند، آیا این تحدی از نظر منطقی میتواند مبین فضیلتی برای قرآن باشد؟!
ب – آثار شاعران عصر جاهلی: آن چه از شاعران آن عصر به جا مانده، بهترین گواه بر بهرهمندی آنها از ادبیات پیشرفته است. مروری گذرا بر منظومات شعری صعالیک و اصحاب معلقات، که در این عصر میزیستهاند، به خوبی بیانگر اوج اقتدار ادبی آنها است. البته افرادی چون طه حسین درکتاب «فی الادب الجاهلی» خواستهاند اصل انتساب شعر جاهلی به شعرای این دوره را مورد تردید قرار داده و این اشعار را محصول دوره اسلامی بدانند که این امر پذیرفتنی نیست.
ج – هدف بعثت: پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله وسلم هدف بعثت خود را «اتمام مکارم اخلاق» معرفی نمودهاند۲۹ که این خود میتواند مستندی در نفی ترجمه «نادانی» از واژه جهل و جاهلیت تلقی گردد، بلکه بایستی آن را به معنی مشکلات و نا بسامانیهای اخلاقی دانست.
د – نوع معجزه: با توجه به این که قرآن بزرگترین معجزه و مؤید رسالت پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله وسلم است و با توجه به این که معجزه هر پیامبری با عصر و زمان خودش متناسب میباشد، باید بپذیریم که در زمان بعثت پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله وسلم هم، اعراب از نظر دانش ادبیات در سطح بالایی بودهاند.
ه – اظهارات لغویین: در کتب لغت نیز واژه جاهلیت به «نادانی» ترجمه نشده است. ابن منظور در ماده «جهل» ابتدا جهل را نقیض علم دانسته و سپس با بیان نمونههایی، جهل را در برابر «حلم و بردباری» و در یک مورد، به تلویح آن را در برابر «عقل» دانسته است. در المنجد آمده است: «جهل – جهلا و جهاله: حمق و جفا و غلظ.» از این نمونهها به خوبی آشکار میگردد که «جهل» واژهای عربی و به معنی پرخاشگری، شدت در عمل، ستم کردن و عدم بردباری است، نه صرف «نادانی.»
و – احادیث معصومین علیهم السلام: در روایات نیز واژه جهل در معنای نادانی صرف به کار نرفته است، چنان که در حدیث نبوی آمده است:
جاهل کسی است که به معاشران خود ظلم نموده و بر زیر دستانش ستم روا دارد و بر برتر از خود بزرگی فروشد و بی تمییز سخن گوید.۳۰
ز – سخنان اهل ادب و مورخان: عمر فروخ در تاریخ ادبیات خود میگوید:
جاهلیت نامی است که قرآن کریم به عصر پیش از اسلام اطلاق نموده است، زیرا عرب در آن عصر بت پرستیده و با یکدیگر به نزاع میپرداختند […] گاهی فرزندان خود را زنده به گور کرده و شراب مینوشیدند […] و چنین است که ملاحظه میکنیم واژه جاهلیت از «جهلی» گرفته شده که در برابر حلم بوده، نه «جهلی» که متضاد علم است.۳۱
شوقی ضیف در تاریخ ادب خود «عصر جاهلی» را دوره تکامل زبان عربی دانسته و معتقد است: عصر جاهلی زمانی است که زبان عربی خصایص کنونی را به خود گرفته است.۳۲
به نظر جواد علی، جاهلیت به معنای سفاهت، حماقت، حقارت و خشم و تسلیم ناپذیری در برابر اسلام و احکام آن میباشد.۳۳
به نظر بلاشر، اسلام بر تمامی ویژگیهای روحی عربها مانند مزاج جنگی، حساسیت عربی، قساوت در انتقام و مسائلی چون شرب خمر، قمار بازی و آن چه در ردیف آن است، صفت جاهلی را اطلاق کرده است.۳۴
اکنون نوبت کاربرد این واژه در قرآن کریم است. در قرآن کلمه جاهلیت چهار بار به کار رفته است:
- درباره گروهی از یاران پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم که با اکراه و انفاق، درجنگ احد شرکت کرده بودند:
«…وَطَائِفَهٌ قَدْ أَهَمَّتْهُمْ أَنْفُسُهُمْ یَظُنُّونَ بِاللَّهِ غَیْرَ الْحَقِّ ظَنَّ الْجَاهِلِیَّهِ…؛۳۵
و گروهی دیگر هم بودند که فقط در غم جان خویش بودند و اندیشههای ناشایستی درباره خداوند داشتند که همچون پندارهای جاهلیت بود.
- آیهای که در آن خداوند مردم را از پیروی از احکام و عملکردهای جاهلیت نهی میفرماید:
«أَفَحُکْمَ الْجَاهِلِیَّهِ یَبْغُونَ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ حُکْمًا لِقَوْمٍ یُوقِنُونَ؛۳۶ آیا حکم جاهلیت را میجویند؟ برای آن مردمی که اهل یقین هستند چه حکمی از حکم خدا بهتر است؟»
- در خطاب و هشدار به زنان پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم و نهی آنان از جلوهگری همچون عهد اوایل جاهلیت، آمده است:
«وَقَرْنَ فِی بُیُوتِکُنَّ وَلَا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِیَّهِ الْأُولَى؛۳۷ و در خانههایتان بمانید و همانند زمان جاهلیت پیشین، زینتهای خود را آشکار مکنید.»
- در توصیف کفار مکه، خدای متعال میفرماید:
«إِذْ جَعَلَ الَّذِینَ کَفَرُوا فِی قُلُوبِهِمُ الْحَمِیَّهَ حَمِیَّهَ الْجَاهِلِیَّهِ؛۳۸ آن گاه که کافران تصمیم گرفتند که دل به تعصب، تعصب جاهلی بسپارند.»
در آیات دیگری، بدون این که از لفظ جاهلیت استفاده شده باشد، به برخی از عقاید، احکام و اخلاق رذیله جاهلی اشاره شده است. مانند: بت پرستی عربها،۳۹ زنده شدن و مردن را به طبیعت نسبت دادن،۴۰ جن پرستی بعضی از اعراب۴۱ خدا را دارای فرزند دختر دانستن و پرستش فرشتگان به عنوان دختران خدا تا این که مشمول شفاعت آنها قرار گیرند.۴۲
همچنین در قرآن به بتهای لات، عزی، منات۴۳ ود و سواع و یغوث و یعوق و نسر۴۴ که اعراب جاهلی میپرستیدند، اشاره شده است. از ویژگیهای دیگر اعراب جاهلی، مواردی است که در قرآن از آنها نهی شده است؛ مانند: قربانی کردن بر بتها۴۵، یاد کردن از پدران درمراسم حج به قصد مفاخره،۴۶ جدال و فسوق و عصیان در حج،۴۷ ظلم به دختران و منع کردن آنها از ارث۴۸ زنده به گور کردن دختران،۴۹ مختار بودن مردان در ازدواج و طلاق نامحدود زنان که قرآن با در نظر گرفتن طلاق رجعی و بائن آن را محدود ساخته و از طلاق «ایلاء» و «ظهار» منع نموده است.۵۰ علاوه بر این که با تعیین تعزیرات و حدود، رابطه جنسی را سامان داده است.
همچنین در قرآن کریم سفارش شده است:
«و همگی به رشته الهی درآویزید و پراکنده نشوید و نعمت خداوند را برخود یاد کنید که دشمنان همدیگر بودید و او میان دلهای شما الفت داد و به نعمت او با هم دوست شدید و برلبه پرتگاه آتش بودید، او شما را باز رهاند.»۵۱
به گفته مفسران، آیه مذکور، به جنگها و خصومتهای ریشهدار و دیرینه دو طایفه اوس و خزرج اشاره دارد که اسلام آوردند و با هم متحد و مهربان شدند و دربنای اسلام، سنگ تمام گذاشتند. از جمله محمدبن جریر طبری ذیل آیه مذکور چنین آورده است:
«قوم عرب خوارترین، بدبختترین و گمراهترین قوم بود که در لانهای محقر و کوچک، میان دو بیشه شیر (ایران و روم) زندگی میکرد. سوگند به خدا، در سرزمین عرب چیزی موجود نبود که مورد طمع و یا حسد بیگانگان قرار گیرد. هرآن کس از اعراب که میمرد، یکسره به دوزخ میرفت و هرآن که زندگی میکرد و حیات داشت، گرفتار خواری و مشقت بود و دیگران لگد مالش میکردند. سوگند به خدا که در سراسر زمین قومی را نمیشناسم که خوارتر و تیره بختتر از عرب باشد. وقتی اسلام درمیان ایشان ظاهر شد آنان را صاحب کتاب، قادر بر جهان، دارای روزی و مالک الرقاب کرد.»۵۲
بنابراین واژه جاهلیت در قرآن نیز صرفاً به معنی «جهل» و درمقابل «علم» به کار نرفته است. البته به نظر میرسد دلیلی براین مطلب که جاهلیت اصلاً در معنی عدم علم به کار نمیرود، وجود نداشته باشد و میتوان «عدم علم» را نیز یکی از مصادیق جاهلیت به شمار آورد و قوی بودن اعراب در زبان و ادبیات ، منافاتی با عدم علم ندارد، چه آنها در بسیاری از علوم جاهل بودهاند و حتی، ضمن قوت در ادب عربی، تعداد باسوادانشان اندک بوده است.
در نهج البلاغه نیز جاهلیت مورد انتقاد و توصیف قرار گرفته است. از جمله حضرت علی علیه السلام میفرماید:
«همانا خدا محمد(ص) را برانگیخت، تا مردمان را بترساند، و فرمان خدا را چنان که باید، رساند. آن هنگام شما ای مردم عرب! بدترین آیین (علی شر دین) را برگزیده بودید، و در بدترین سرای خزیده (فی شر دار). منزلگاهتان سنگستانهای ناهموار، همنشینتان گرزه مارهای زهردار. آبتان تیره و ناگوار، خوراکتان گلوآزار. خون یکدیگر را ریزان، از خویشاوند بریده و گریزان. بتهاتان همه جا بر پا، پای تا سرآلوده به خطا.۵۳
همچنین در خطبه ۱۲۶ میفرماید:
«همچون بدخویان جاهلیت مباشید که نه در دین فهم دارند و نه شناسای کردگارند.»
نیز در خطبه ۹۵ میفرماید:
«او را برانگیخت، در حالی که مردم سرگردان بودند و بیراهه فتنه را میپیمودند، هوا و هوسشان سرگشته ساخته، بزرگی خواهیشان به فرو دستی انداخته، از نادانی جاهلیت خوار، سرگردان و در کار نااستوار، به بلای نادانی گرفتار. او که درود خدا بر او باد، خیرخواهی را به نهایت رساند، به راه راست رفت و از طریق حکمت و موعظه نیکو، مردم را به خدا خواند.
روشن است که در گفتارهای مذکور، انحطاط فکری اعراب، در کنار خشونت طبیعی و انحطاط مادی و معنوی به تصویر کشیده شده است.
به تعبیر یکی از اندیشمندان معاصر در شرح گفتار امام علی علیه السلام در خطبه ۲۶ نهج البلاغه:
«دوران جاهلیت دورانی است که مردم در آن دوران، دچار دوگونه نابسامانی و کمبود بودند: نابسامانی مادی و نابسامانی معنوی.
الف – نابسامانی مادی: نابسامانی مادی مردم این است که از لحاظ رفاه در سطح پایینی قرار داشته باشند. چنان که در قرآن هم به نبودن رفاه و نبودن امنیت در دوران جاهلی اشاره شده است:
«فَلْیَعْبُدُوا رَبَّ هَذَا الْبَیْتِ الَّذِی أَطْعَمَهُمْ مِنْ جُوعٍ وَآمَنَهُمْ مِنْ خَوْفٍ؛۵۴ باید پروردگار این خانه (بیت الله الحرام) را عبادت کنند که آنان را از گرسنگی به سیری رساند و از نا امنی به امنیت.»
ب – نابسامانی معنوی: نابسامانی و کمبود معنوی مردم عبارت است از گمراهی مردم. گمراهی یعنی چه؟ یعنی حیرت که عبارت است از این که مردم یک راه روشنی در مقابلشان نیست. دنبال یک چیز بالا و والایی نمیگردند و براساس گمراهی است که اختلافات طبقاتی پیش میآید. تفکر، اختیار و ابتکار که سه خصلت اصلی انسان است، در چنین دورهای میمیرد و وجود ندارد.۵۵
بنابراین میتوان جاهلیت را مترادف با عقب ماندگی شدید دانست؛ اگر جامعه در ابعاد مادی و معنوی عقب مانده و به عبارت دیگر، نابسامانی جدی داشته باشد، به تعبیر قرآن «جامعه جاهلی» است. بر همین اساس است که متفکران اسلامی از جامعه اسلامی با عنوان «جامعه فاضله» و یا «مدینه فاضله» یاد میکنند، چنان که فارابی (۲۵۹-۳۳۹ق) از چهار نوع نظام سیاسی سخن گفته است: نظام سیاسی فاضله، نظام سیاسی جاهله، نظام سیاسی فاسقه و نظام سیاسی ضاله.
منظور وی از نظام سیاسی فاضله، نظام سیاسی اسلامی است و بقیه، نظامهای غیر اسلامیاند که هریک به شش نوع تقسیم میشوند، چون به نظر فارابی هریک از آنها یا دنبال تامین امور ضروری زندگی مردماند که «ضروریه» نامیده میشود، یا دنبال ثروت اندوزیاند که «نذاله» نامیده میشود، یا دنبال لذت طلبیاند که «مدینه خست» نامیده میشوند، یا دنبال غلبهاند که «تغلبیه» نامیده میشود و یا دنبال آزادیاند که «جماعیه» نامیده میشود.۵۶
از این رو وجود «مدینه جاهله» بود که سبب شد «مدینه فاضله» طرح گردد.
بعد از روشن شدن مفهوم جاهلیت و جامعه جاهلی، این نکته هم روشن میشود که دوره جاهلی نیز دورهای است که مجموعهای از نابسامانیهای مادی و معنوی آن را احاطه کرده است و در کل، جامعه دارای آهنگ و جهت الهی نیست؛ از نظر مادی، مردم از وضع اقتصادی خوبی برخوردار نیستند و از نظر معنوی، از دین قابل دفاع عقلانی و منطقی و پیراسته از خرافات بی بهرهاند.
قتل و غارت (الحق لمن غلب)، شرب خمر و قمار(از تمامی انواع آن) در میان آنها رواج دارد و طبق آیات قرآن، شرط رستگاری پرهیز از این مسائل است.
«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّمَا الْخَمْرُ وَالْمَیْسِرُ وَالْأَنْصَابُ وَالْأَزْلَامُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّیْطَانِ فَاجْتَنِبُوهُ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ.»۵۷
اقدامات خلاف اخلاق و زنده به گور کردن دختران (عمدتاً به خاطر مسائل اقتصادی) از دیگر اقدامات جاهلی است:
«قَدْ خَسِرَ الَّذینَ قَتَلُوا أَوْلادَهُمْ سَفَهاً بِغَیْرِ عِلْمٍ وَ حَرَّمُوا ما رَزَقَهُمُ اللَه افْتِراءً عَلَى اللهِ قَدْ ضَلُّوا وَ ما کانُوا مُهْتَدینَ».۵۸
افتخار به حسب و نسب و قوم و قبیله از دیگر اعمال اعراب در عصر جاهلی است که سوره تکاثر در همین زمینه نازل شده است.
از نظر اعتقادی، شرک و بت پرستی در میان تعداد زیادی از اعراب رواج داشت، گرچه علاوه بر یهود و نصارا که دین الهی داشتند، حنیفیها نیز در میان اعراب، افراد موحدی بودند.
از نظر سیاسی میتوان مهمترین ساخت سیاسی را در قبیله جست وجو کرد. قبیله به جماعتی گفته میشود که براساس «نسب» و «خون» به همکاری در جهت بهبود معیشت خود اقدام کرده باشند. عامل همبستگی اعضای قبیله با یکدیگر «عصبیت» است. رئیس قبیله شیخ قبیله است که لازم است مسن، مجرب، عاقل، شجاع و ثروتمند باشد. شیخ قبیله مسئول جنگ و صلح و پیمانها و مهمانیهای قبیلهای است. از مهمترین قبایل در جزیرهالعرب میتوان از قبیله قریش نام برد.
اهتمام به شعر و ادب، شعر و خطابه، دانش تبارشناسی و یا علم الانساب و نیز علم الایام از دیگر ویژگیهای اعراب جاهلی بود. مهمان نوازی و شجاعت نیز در میان آنان به صورت یک فرهنگ و عادت در آمده بود. موارد اخیر را میتوان به عنوان نقاط مثبت در عصرجاهلی در نظر گرفت، گرچه چون فاقد جهت گیری کلی الهی بود طبعاً نمیتوانست در همه کاربردها مثبت داشته باشد.
در بخش بعدی اقدامات پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله وسلم را درجهت تغییر خصایص، ویژگیها و ابعاد منفی به مثبت در عصر مذکور بررسی میکنیم.
- مدینهالنبی و ویژگیهای آن
سؤال ما این بود که پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله وسلم چگونه «جامعه جاهلی» را به «جامعه اسلامی» تبدیل کرد؟ برای این که بتوانیم شیوه آن حضرت را در این تغییر و تحول استنباط کنیم لازم است اجمالاً اقدامات ایشان را توضیح دهیم:
نخستین اتفاقی که افتاد تغییر در شخص محمد صلی الله علیه وآله وسلم بود و تبدیل شدن او از یک انسان معمولی به یک انسان مسئول و متعهد. این تغییر توسط «وحی» صورت گرفت و از آن با عنوان «بعثت» یاد میشود.
پس از این حادثه، پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم به «ابلاغ وحی»، «انذار» و «دعوت» مردم به سوی خدا مأمور میشود و در این راستا تغییر در محتوای باطنی و اندیشه و فکر مردم را محور کار و فعالیت خویش قرار میدهد. با دستور: «قُم فَأنذِر» به میان مردم میرود و ندا میدهد: «قُولوا لا إلهَ إلاّ اللّه ُ تُفلِحوا.»
سه سال دعوت مخفیانه و پس از آن دعوت علنی همگی برمحور «اصل دعوت» انجام گرفت. «اصل دعوت» هیچ گاه از دستور کار پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم خارج نشد، حتی وقتی در مدینه بود و به موفقیتهای زیادی در عرصه داخلی رسید، دعوت سران سایر قبایل، کشورها و امپراتوریها را به سوی خدا و اسلام آغاز کرد. دعوت یک دستور قرآنی بود:
«ادْعُ إِلَى سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَهِ وَالْمَوْعِظَهِ الْحَسَنَهِ وَجَادِلْهُمْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ؛۵۹ دعوت کن به سوی پروردگارت از طریق حکمت، موعظه نیکو و با آنها به شیوهای که نیکوتر است جدال کن.»
به طور کلی اقدامات پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم در این خصوص، به دو بخش قابل تقسیم است: اقداماتی که به تغییر در افکار معطوف بود و اقداماتی که در جهت تغییر در رفتار انجام میگرفت. البته لازمه تغییر در رفتار تغییر در افکار است، منتها ما دو نوع فکر و به تعبیر حکما دو نوع حکمت داریم: حکمت نظری و حکمت عملی. حکمت نظری یعنی علم به آن چه هست، مثل علم به وجود خدا، و حکمت عملی یعنی علم به بایدها و نبایدها. انجام و ترک این باید و نبایدها و به تبع آن ساختن ساختارهای سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و دینی در اختیار ما انسانها است.
مهمترین اقدامات پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم در بخش نظری که میتوانیم از آن به «انقلاب اعتقادی» یاد کنیم از این قرار بود:
- معرفی خداوند تبارک و تعالی به مردم با تمامی خصوصیات و صفات، نفی شرک و بسط تفکر خداپرستی و توحید یا مطرح کردن توحید در همه ابعاد آن و به عبارت دیگر، تغییر جهان بینی مردم؛
- توصیف موجودات روحانی عالم از قبیل فرشتگان و ملائکه؛
- توصیف وجود انسان و جایگاه عقل و نفس و روح در او؛
- توصیف نبوت و رهبری و چگونگی وح؛
- توصیف مرگ، حیات اخروی و معاد؛
- توصیف امتهای خوب و بد گذشته و دعوت به تفکر در سرگذشت آنها.
تمامی مباحث مذکور در قرآن مجید و به ویژه در قالب آیات مکی آمده است. در بخش عملی و افکاری، که به منظور تغییر در رفتار عرضه شد، میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
- ارائه افعال و گفتارهایی برای تعظیم و تمجید خداوند و عبادت او نظیر نماز. از این مورد میتوان به تنظیم روابط میان انسان و خدا یاد کرد.
- ارائه مدلهای رفتاری و گفتاری برای گرامیداشت همنوعان و ایجاد روابط انسانی پایدار. از این مورد میتوان به تنظیم روابط میان انسانها با یکدیگر یاد کرد. بخشی از این مسائل در حیطه مسائل اخلاقی قرارمیگیرند و بخشی درحوزه مسائل فقهی. صابر و صادق بودن۶۴ و ویژگیهای دیگری از قبیل: تواضع، عدم تجسس در زندگی خصوصی افراد، عدم پرهیز از غیبت و تهمت، عفو و گذشت، خیرخواهی، خوش رفتاری، مقاومت در برابر ظالمان، دفاع از مظلومان، بزرگداشت پدر و مادر و کودک و زن و دختر و…، رعایت انصاف و عدل، کمک به مستمندان و یتیمان و…، ارزش دانستن کار، رعایت بهداشت، احترام به مالکیت افراد و… این دستورات تغییراتی در عرصههای اقتصادی، فرهنگی، مذهبی، اخلاقی و سیاسی پدید آورد.
- ارائه مدل عملی در تنظیم رابطه مردم و حکومت که در مدینهالنبی محقق شد. طبق این مدل، تشکیلات و سازمان کومت براساس بیعت و مشارکت همگانی و تاییدات الهی شکل گرفته و در خدمت امت بود. از استبداد و خود رأیی خبری نبود و مشاورت در امور جای آن را گرفته بود. آیاتی چون «و شاورهم فی الامر»، «و امرهم شوری بینهم» زمینه ساز مشارکت همگانی بود. تأمین سعادت مردم، تأمین رفاه، امنیت و استقلال از اهداف دولت اسلامی بود. از تبعیضهای اقتصادی و سیاسی خبری نبود و همه کسانی که در زمره پیروان آن حضرت قرار گرفته بودند با هم همکاری صمیمانه داشته و نسبت به هم خیرخواه بودند. البته پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم و مسلمانان و جامعه نوپای اسلامی، چه در مکه و چه در مدینه، دشمنانی نیز داشتند که مشرکان، یهودیان و سپس منافقان از مهمترین آنان به شمار میرفتند.
مشرکان، مبارزه خود با پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله وسلم و مسلمانان را، از رویارویی با قرآن شروع کردند و آن را شعر، سحر، اساطیر الاولین و…۶۵ نامیدند تا این که قرآن تهدید به تحدی کرد و فرمود: اگر چنین است، شما هم سورهای مثل سورههای قرآن بیاورید.
پس از ناکام ماندن مبارزه با قرآن، مبارزه با پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم را آغاز کردند، ابتدا سازشهای سیاسی و اقتصادی و عبادی را پیشنهاد کردند که هیچ کدام پذیرفته نشد «لَا أَعْبُدُ مَا تَعْبُدُونَ وَلَا أَنْتُمْ عَابِدُونَ مَا أَعْبُدُ» تا این که دست به آزار و اذیت پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم زدند و حتی به قتل آن حضرت همت گماردند که پیامبر با هجرت، خود را از این توطئه رهانید. یهودیان نیز از پیمان شکنی و توطئه برای قتل پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم کوتاهی نکردند و در مواردی مثل جنگ احزاب، با مشرکان هم دست شدند.
منافقین هم در هر فرصتی از درون، جامعه اسلامی مدینه النبی را مورد هجمه خویش قرار دادند و در جهت اهداف خویش به هر اقدامی دست یازیدند.
با همه دشمنی ها و توطئهها، پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم و مسلمانان پیروز شدند. البته مسائل مختلفی در پیروزی و گسترش اسلام نقش داشت و نمیتوان از نقش معجزات و به ویژه قرآن، خصوصیات شخص پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم از قبیل: خودی بودن، شرافت نسبی، گذشته نیکو، اخلاق نیکو، تلاش فوقالعاده، لیاقت و کاردانی، ایمان قاطع، شناخت درست شرایط زمانی و مکانی و سیاسی و اجتماعی، و نیز نقش سایر مسلمانان به ویژه خدیجه و ابوطالب و علی و حمزه و جعفر و… هم چنین نقش خلأهای حقوقی، اخلاقی، سیاسی، اعتقادی و موقعیت مکه و فطری بودن دین اسلام و محتوای آن و نقش خصلتهای مثبت موجود در میان اعراب از قبیل: عادت داشتن به زندگی سخت و شجاعت و مهمان نوازی و تعهد در مقابل بیعت و تعصب و رقابت صرف نظر کرد. اما نقش اصلی در این تغییر و تحولات، مربوط به تغییری است که در محتوای فکری و باطنی انسانها اتفاق افتاده است. انقلاب فکری و محتوایی سبب میشود تا تمامی ارزشها، شناختها، دانشها، باورها، ایستارها، نگرشها، گرایشها و حتی احساسات و در مجموع فرهنگ یک جامعه تغییر کند و به دنبال آن، زمینه اقدامات دیگری مانند مشارکت افراد در اقدامات نظامی و اقتصادی به منظور پیشرفت آرزوها و خواستهای دینی، فراهم گردد.
بنابراین می توان چنین نتیجه گرفت که در دوره سیزده ساله مکه، تمامی اقدامات متوجه مسائل فرهنگی و معنوی است؛ به تعبیر دیگر، در این دوره محور فعالیتها «فردسازی» است، چنان که در دوره مدینه محور فعالیتها «جامعه سازی» است. البته در همین دوره مسائل نظامی نظیر جنگ بدر، احد و احزاب و سایر برخوردهای نظامی پیش آمد، اما هیچ یک از این نبردها به منظور تحمیل دین بر دیگران صورت نگرفت، بلکه جنبه دفاعی داشت، چنان که در قرآن نیز بر این امر تأکید شده است که برای برپایی قسط، خداوند در درون جامعه اسلامی کتاب و میزان را به عنوان ابزار دست پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم قرار داده است، اما از آن جا که نظام اسلامی نظر به نوع روابط موظف است از کیان اسلام دفاع کند، نیروی نظامی (حدید) نیز در کنار ابزارهای فوق پیش بینی شده است۶۶ و بر همین اساس است که خداوند دستور میدهد: آن چنان باید قوی و آماده باشید که دشمن جرئت حمله به شما را نداشته باشد.۶۷
به این ترتیب پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله وسلم موفق شد با استفاده از شیوهها و ابزارهای فرهنگی، نبوت و رهبری الهی را به جای شیخ قبیله، دین اسلام و ارزشهای اسلامی را به جای ارزشهای جاهلی، توحید را به جای شرک، مسئولیت پذیری را به جای مسئولیت گریزی، عقیده به معاد را به جای عقیده به آینده پوچ و عبث، کار و تولید و مالکیت و غنا و وسیله بودن ثروت برای کسب خیر را به جای دزدی و غصب و تنبلی و غارت و فقر و هدف بودن ثروت، فضایل اخلاقی را به جای رذایل اخلاقی، کمک به نیازمندان و آزاد کردن بردگان را به جای به بیگاری کشاندن انسانهای مستضعف و برده کردن آنها، حکومت جهانی را به جای حکومت قبیلهای، منافع اسلامی و انسانی را به جای منافع قبیلهای، اعتماد را به جای بی اعتمادی، مسابقه در خیرات را به جای مسابقه در شرور، ایثار و عدل و انصاف را به جای غارت و ظلم، و تلاش برای دستیابی به آینده بهتر را به جای رکود و تلاش برای حفظ وضع موجود، قرار داد.۶۸
«هُوَ الَّذِی بَعَثَ فِی الْأُمِّیِّینَ رَسُولًا مِنْهُمْ یَتْلُو عَلَیْهِمْ آیَاتِهِ وَیُزَکِّیهِمْ وَیُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَهَ وَإِنْ کَانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِی ضَلَالٍ مُبِینٍ؛۶۹ او کسی است که در میان جمعیت درس نخوانده رسولی از خودشان بر انگیخت که آیاتش را بر آنها میخواند و آنها را تزکیه میکند و به آنان کتاب(قرآن) و حکمت میآموزد و مسلماً پیش از آن در گمراهی آشکاری بودند.»
در یک تعبیر جامع این پیامبر موظف است تمامی غل و زنجیرهای مادی و معنوی را از دست و پا و ذهن بشر بگشاید و او را به عنوان انسان خلاق، مبتکر و مختار به سوی خدا دعوت نماید.۷۰
پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم درراه رسیدن به این اهداف و آرمانها فقط از ابزار مشروع استفاده نمود، چرا که غدر و خیانت، تجاوز و اعمال زور در سیره پیامبران علیهم السلام هیچ جایگاهی ندارد، از این رو در آیاتی از قرآن بر عدالت و پرهیز از تجاوز و از حد گذشتن تأکید شده است؛ نظیر:
«وَقَاتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ الَّذِینَ یُقَاتِلُونَکُمْ وَلَا تَعْتَدُوا؛۷۱ با آنها که با شما میجنگند، شما هم در راه خدا بجنگید، منتها از حد تجاوز نکنید.»
«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُونُوا قَوَّامِینَ لِلَّهِ شُهَدَاءَ بِالْقِسْطِ وَلَا یَجْرِمَنَّکُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلَى أَلَّا تَعْدِلُوا اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَى؛۷۲ ای کسانی که ایمان آوردهاید! همواره برای خدا قیام کنید، و از روی عدالت، گواهی دهید. دشمنی با گروهی، شما را به گناه و ترک عدالت نکشاند. عدالت کنید، که به پرهیزگاری نزدیکتر است.»
حتی خداوند، در جهت تأکید بر مسائل اخلاقی و الهی، به پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم دستور میدهد که به بتها و خدایان دروغین، که مورد پرستش مشرکین است ناسزا نگویید:
«وَلَا تَسُبُّوا الَّذِینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ فَیَسُبُّوا اللَّهَ عَدْوًا بِغَیْرِ عِلْمٍ؛۷۳ آنچه را جز خدا میپرستند، فحش ندهید، مبادا آنها از روی نادانی و ظلم خدا را دشنام دهند.»
پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم زنان را نیز وارد صحنه کرد و به هنگام بیعت، با زنان نیز بیعت نمود. در قرآن از زنان نمونهای همچون آسیه، مریم و هاجر، و از عقل و خرد بلقیس و ایمان آوردن او به حضرت سلیمان یاد شده است.۷۴ پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم در عصری که مردم فرزند دختر داشتن را ننگ و عار میدانستند و از شنیدن خبر صاحب دختر شدن چهره در هم میکشیدند، از دخترش به بهترین وجه یاد میکند، او را احترام میکند، لقب «ام ابیها» به او میدهد و در قرآن هم سوره کوثر در ثنای او میآید و او را خیر کثیر معرفی میکند.
هرچند پس از رحلت پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم در این حرکت انحراف ایجاد شد، اما این انحراف آن قدر نبود که بتواند در کاخ رفیعی که پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم بنیادگذارده بود خللی اساسی وارد کند.
پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله وسلم فرهنگ و تمدنی تأسیس کرد که تا امروز به حرکت خودش ادامه میدهد. این فرهنگ گرچه در برخی از برههها با رکود و زوال و انحطاط مواجه بوده است، اما به دلیل وجود قرآن که منبع لایزال وحی الهی است همیشه استعداد حیات و بالندگی آن محفوظ است.
عظمت کاری که پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم کرده و میزان تغییر و تحولاتی که به وجود آورده است، وقتی روشنتر میشود که از بعد سیاسی، عصر پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم را با چند سال بعد مقایسه کنیم؛ زمانی که جامعه در برخی جهات به ارزشهای جاهلی برگشت.
ابوالاعلی مودودی در مقایسه عصر پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم با زمان پایان حکومت امویان، تغییراتی را برمیشمرد که فقط در روش حکومت داری اسلامی صورت گرفته است، این تغییرات عبارتند از:
- تغییر در قانون تعیین امام و خلیفه به این صورت که سلطنت اموی جانشین خلافت شد (و حتی در قرائت شیعی میتوان گفت خلافت به جای امامت آمد).
- دگرگونی در روش زندگی خلفا و حاکمان.
- تغییر در کیفیت مصرف بیت المال.
- پایان آزادی ابراز عقیده; دیگر کسی نمیتوانست با استفاده از اصل امر به معروف و نهی از منکر به حاکمان اندرز دهد، چرا که همچون امام حسین علیه السلام جانش را از دست میداد.
- پایان آزادی قضات و نهادهای قضایی؛ نهادهای قضایی در جهت خواست سلاطین اموی و سپس عباسی حرکت میکردند و توان محاکمه شخص حاکم را نداشتند از این رو راه برای هرگونه تخلف و ظلمی باز بود.
- خاتمه حکومت شورایی و حاکمیت استبداد؛ دیگر در امور حکومت با خردمندان و اهل حل و عقل و نخبگان جامعه اسلامی مشورت نمیشد.
- ظهور و غلبه تعصبهای نژادی و قومی به جای ارزشهای اسلامی.
- نابودی اصل برتری قانون.۷۵
- نتیجه گیری
طبق دیدگاه «وبر» پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله وسلم با ایجاد تغییر در باورهای اعراب، تمدن جدیدی را پایه گذاری کرد و براساس نظریه سید محمد باقر صدر، آرمانها و ایدهآلها در جامعه جاهلی از نوع اول یعنی رضایت به وضع موجود بود که پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله وسلم از طریق آوردن یک دین جدید به نام اسلام و به کمک «وحی» آن آرمانها را تغییر داد. القای این دین به مردم از طریق اصل دعوت و با استفاده از شیوههای حکمت، موعظه و جدال نیکو بود نه به روشهای اقتصادی، نظامی و سیاسی. پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم کسی را تطمیع نکرد تا اسلام آورد. بازور و شمشیر کسی را به پذیرش دین جدید وادار نکرد. وعده جانشینی یا اعطای پست و مقام به کسی نداد تا یار و یاور او گردد، بلکه صریحاً چنین تقاضاهایی را رد و نفی کرد و اعلام داشت: «لا اکراه فی الدین». بر همین اساس است که در دین اسلام اگر عملی از روی اکراه انجام شود هیچ اثری بر آن مترتب نمیشود. دین امری اختیاری است و در صورتی که اختیاری پذیرفته شود ارزشمند است.
تغییر در محتوای باطنی اعراب سبب شد تا آنها متوجه «الله » یعنی «ایدهآل مطلق» گردند و در این هنگام بود که با ابراز نارضایتی از وضعیت موجود، در کنار پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم، برای رسیدن به وضع مطلوب تلاش نمودند؛ تلاشی عمومی و همگانی که به قدرتمند شدن مسلمانان منجر شد و به دنبال آن، به دعوت اهل یثرب به آن جا رفتند و نظام اسلامی(مدینه) را تشکیل دادند و با ابزارهای مشروع از این نظام در مقابل دشمنان دفاع کردند و به این ترتیب تمدن عظیم اسلامی پایه ریزی شد.
در حال حاضر هم احیای فرهنگ اسلامی و ساختن تمدن جدید اسلامی که با عصر و زمان جدید نیز متناسب باشد، در گرو اقدامات و تلاشهای فکری و فرهنگی است و همین تولید فکر، اندیشه و دانایی است که زمینه ساز تولیدات مادی خواهد شد.
توسعه حقیقی آن است که انسانها توسعه پیدا کرده باشند. اگر انسانها به توسعه و تعالی برسند، خود به وظایفشان عمل خواهند کرد و نیازی به بسیاری از نهادهای اجتماعی نیست. در یک جامعه تعالی یافته اسلامی، کمبود نیروی انتظامی (و نه نظامی) علامت توسعه و تعالی است، چون انسانها به خاطر کنترل درونی (تقوا) خود تخلف نمیکنند. اما در یک جامعه توسعه یافته، از نظر مادی، افزایش نیروهای انتظامی علامت توسعه است، چون انسانها وقتی به کنترلهای درونی مجهز نیستند، طبیعی است که باید از بیرون کنترل شوند.
این است که در اولین ندای قرآنی علم و دین با هم مطرح شدهاند: «اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذِی خَلَقَ»؛ هم فرموده است بخوان (رویکرد به علم و دانش) و هم فرموده است این خواندن باید با نام خدا باشد و جهت گیری الهی داشته باشد (رویکرد به دین). در «قُولوا : لا إلهَ إلاّ اللّه ُ تُفلِحوا» نیز رویکرد به علم و دین توأم گشته است؛ چه هم فرموده: بگویید جز خدای یکتا، خدایی نیست و هم فلسفه این امر؛ یعنی به ارمغان آوردن فلاح و رستگاری را تبیین کرده است. به این ترتیب در اولین پیامها، بیناد تمدن سازی؛ یعنی رویکرد به علم و دین مورد توجه قرار گرفته است. این دو همچون دو بالند که با یکی امکان پرواز به سوی تمدن سازی را نخواهیم داشت. دین بدون علم و آگاهی خرافه آلود خواهد گشت و علم بدون دین حجاب اکبر! پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم به تفکر و تعقل و آن گاه به تعبد مبتنی بر تعقل دعوت کرد. در جامعه جاهلی به جای علم، خرافه؛ به جای خدا، بت؛ و به جای عقل، جهل به کرسی اقتدار تکیه میزند و پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم آمده است تا زنجیرهای خرافه و خدایان دروغین و جهل و فقر را از پای آدمیان باز کند.
به هر حال، از نظر فرهنگ اسلامی، توسعه و تعالی اموری نسبیاند و پیشرفت بیشتر در گرو تلاش بیشتر است. فیلسوف جهان اسلام ابن باجه اندلسی میگوید:
از خصوصیات مدینه کامله [جامعه توسعه یافته] نبود فن طب و قضا است. از آن جا که مردم مدینه به امور بهداشتی و تغذیه صحیح آگاهاند [مجهز به علم و دانش هستند] و در عمل نیز رعایت میکنند، به طب و طبیب نیاز ندارند و چون درستی موجب اتحاد کلیه ساکنان این شهر میشود و هیچگونه مشاجرهای میان آنها وجود ندارد به قضاوت و قاضی نیاز ندارند. در مدینه کامل هر شخصی این امکان را دارد که به بالاترین مدارجی که توان آن را دارد برسد. کلیه آرا در این شهر درست است و هیچ رأی خطا در آن راه ندارد، اعمالی که در آن صورت میگیرد بدون قید و شرط پسندیده است[چون به منبع لایزال وحی الهی متصلاند].۷۶
روشن است کشورهایی که اصطلاحاً امروزه به آنها «توسعه یافته» گفته میشود با آن چه ابن باجه گفته است، خیلی فاصله دارند و به نظر میرسد آموزش علم و دین، کلید توسعه و تعالی است. آیه الله مطهری رابطه علم و ایمان را چنین بیان میکند:
علم به ما روشنایی و توانایی میبخشد و ایمان عشق و امید و گرمی؛ علم ابزار میسازد و ایمان مقصد؛ علم سرعت میدهد و ایمان جهت؛ علم توانستن است و ایمان خوب خواستن؛ علم مینمایاند که چه هست و ایمان الهام میبخشد که چه باید کرد؟ علم انقلاب برون است و ایمان انقلاب درون؛ علم جهان را آدمی میکند و ایمان روان را رون آدمیت میسازد؛ علم وجود انسان را به صورت افقی گسترش میدهد و ایمان به شکل عمودی بالا میبرد؛ علم طبیعت ساز است و ایمان نیروی متصل؛ علم زیبایی اندیشه است و ایمان زیبایی احساس. هم علم به انسان امنیت میبخشد و هم ایمان، علم امنیت برونی میدهد و ایمان امنیت درونی؛ علم در مقابل هجوم بیماریها، سیلها، زلزلهها، طوفانها ایمنی میدهد و ایمان در مقابل اضطرابها، تنهاییها، احساس بی پناهیها، پوچ انگاریها، علم جهان را با انسان سازگار میکند و ایمان انسان را با خودش.۷۷
بنابراین:
- توسعه هرچه باشد نوعی تحول و دگرگونی در سطح فرد و جامعه است.
- هیچ تحولی، انسانی و کار ساز وکارآمد نخواهد بود مگر آن که انسانها آگاهانه و مختارانه در فرایند آن دگرگونی شرکت داشته باشند.
- شرط حضور فعال و آگاهانه و مختارانه انسان در فرایند پیشرفت و تحول، وجود اندیشه و تفکر و ایمان پایدار و جدی در سطح فرد و جامعه است.
- پیش شرط وجود اندیشه و تفکر و ایمان پایدار در جامعه، رویکرد جدی همه اعضای جامعه و یا لااقل اکثر آن به علم و دین است؛ دین عالمانه و علم مؤمنانه.
در این صورت است که قواعد توسعه و تعالی در دستان ما خواهد بود؛ قواعدی که اگر به آنها عمل کنیم به محاسن دنیا و آخرت خواهیم رسید؛ چیزی که دستور خدای کریم است و عمل پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم:
«رَبَّنَا آتِنَا فِی الدُّنْیَا حَسَنَهً وَفِی الْآخِرَهِ حَسَنَهً وَقِنَا عَذَابَ النَّارِ.»۷۸
پی نوشتها:
- درباره نظریات و تئوریهای مربوط به توسعه و توسعه نیافتگی ر.ک: یوسف نراقی، توسعه و کشورهای توسعه نیافته (مطالعه تحلیلی از جنبههای نظری – تاریخی توسعه نیافتگی)، (چاپ دوم: تهران شرکت سهامی انتشار،، ۱۳۷۳) و احمد ساعی، درآمدی بر شناخت مسائل اقتصادی – سیاسی جهان سوم (سیاست، قدرت و نابرابری)، (تهران، نشر قومس، ۱۳۷۴).
- عباس حاج فتحعلیها، توسعه تکنولوژی (تهران، انتشارات دانشگاه علامه طباطبایی، ۱۳۷۲). ص ۹ به نقل از: مایکل تودارو، توسعه اقتصادی در جهان سوم، ترجمه غلامعلی فرجادی، (سازمان برنامه و بودجه، ۱۳۶۳).
- همان، ص ۱۰ به نقل از: علی اسدی، «توسعه برجاده تکنولوژی میتازد»، مجله تدبیر، شماره ۳، مرداد ۱۳۶۹.
- محمود سریع القلم، «اصول ثابت توسعه»، مجله اطلاعات سیاسی اقتصادی، شماره ۲۰، فروردین و اردیبهشت ۱۳۶۹.
- همان، «نظریه انسجام درونی» مجله نامه فرهنگ، شماره ۱۳، ص ۱۰۱ و ۱۰۸.
- عبدالعلی قوام، سیاستهای مقایسهای (تهران: انتشارات سمت، ۱۳۷۳) ص ۱۰۶-۱۰۷.
- همایون الهی، امپریالیسم و عقب ماندگی (تهران، نشر قومس، ۱۳۶۷) و با استفاده از تقریرات درس ایشان در مؤسسه آموزش عالی باقرالعلوم علیه السلام.
- ماکس وبر، اخلاق پروتستان و روح سرمایه داری، ترجمه عبدالمعبود انصاری (چاپ دوم: تهران سمت، ۱۳۷۱).
- سیدمحمدباقر صدر، سنتهای تاریخ در قرآن (تفسیر موضوعی)، ترجمه دکتر سیدجمال موسوی اصفهانی (قم، انتشارات جامعه مدرسین، بی تا).
- رعد (۱۳) آیه ۱۱.
- مائده(۵) آیه ۱۰۴.
- یونس(۱۰) آیه ۷۸ و ر.ک: زخرف (۴۳) آیه ۲؛ بقره (۲) آیه ۱۷۰ و هود (۱۱) آیه ۶۲.
- قصص (۲۸) آیه ۳۸.
- غافر (۴۰) آیه ۲۹.
- سیدمحمدباقر صدر، همان، ص ۲۱۹.
- همان، ص ۲۲۳-۲۲۶.
- انشقاق (۸۴) آیه ۶.
- سیدمحمدباقر صدر، همان، ص ۲۰۰-۲۳۶.
- همان، ص ۲۴۰-۲۴۶.
- درباره جاهلیت ر.ک: قرآن کریم; نهج البلاغه، کتابهای لغت، مانند لسانالعرب، المنجد و المفردات؛ دایرهالمعارفها ذیل واژه جاهلیت، از قبیل دایرهالمعارف تشیع(جلد پنجم)؛ منابع مربوط به تاریخ ادبیات عرب و تاریخ اسلام، از قبیل المفصل، تاریخ الادب العربی (العصر الجاهلی)، شرح المعلقات السبع و….
- ر.ک: رسول جعفریان، تاریخ سیاسی اسلام (سیره رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم)، (تهران، سازمان چاپ و انتشارات وزارت ارشاد، ۱۳۷۳) ج ۱، ص ۷۳.
- نظیر: آل عمران(۳) آیه ۱۴۴؛ احزاب (۳۳) آیه ۳۳ و محمد (۴۷) آیه ۲۵.
- بهاءالدین خرمشاهی، دائرهالمعارف تشیع، ج ۵، ذیل واژه جاهلیت، ص ۲۸۴ به نقل از: معجم احادیث الامام المهدی، ج ۱، ص ۴۴.
- همان، به نقل از: محمدبن یعقوب کلینی، کافی، ج ۸، ص ۲۹۶.
- همان، به نقل از: علامه شعرانی، نثر طوبی، ص ۶۹.
- رسول جعفریان، همان، ص ۷۴.
- بهاء الدین خرمشاهی، همان، ص ۲۸۱.
- همان، ص ۲۸۱؛ از جمله وی به آیه ۶۳ سوره فرقان استناد کرده است.
- اصل حدیث چنین است: «انما بعثت لاتمم مکارم الاخلاق» نهج الفصاحه، ترجمه ابوالقاسم پاینده (انتشارات جاویدان، ۱۳۶۰) ص ۱۹۱، حدیث ۹۴۴.
- نهج الفصاحه، ص ۲۷۸، حدیث ۱۳۱۹.
- امیر سلمانی رحیمی، «کلامی در معنی واژه جاهلیت»، مجله کیهان فرهنگی، سال ۱۳۷۶، شماره ۱۸، ص ۱۷ به نقل از: عمر فروخ، تاریخ الادب العربی، ج ۱، ص ۷۳.
- همان به نقل از: شوقی ضیف، تاریخ الادب العربی (عصر جاهلی)، ترجمه علیرضا ذکاوتی (تهران، انتشارات امیرکبیر، ۱۳۶۴) ص ۴۶. تفصیل ادله مذکور را در مقاله محققانه امیرسلمانی رحیمی بخوانید.
- رسول جعفریان، همان، ص ۷۵ به نقل از: جواد علی، المفصل، ج ۱، ص ۴۰.
- همان به نقل از: بلاشر، تاریخ الادب العربی، ج ۱، ص ۴۷.
- آل عمران(۳) آیه ۱۵۴.
- مائده(۵) آیه ۵۰.
- احزاب (۳۳) آیه ۳۳.
- فتح (۴۸) آیه ۲۶.
- زمر(۳۹) آیه ۳.
- جاثیه(۴۵) آیه ۲۴.
- انعام (۶) آیه ۱۰۰ و صافات(۳۷) آیه ۱۵۸.
- انعام (۶) آیات ۱۰۰ و ۱۰۱؛ نحل (۱۶) آیه ۵۷ و نجم (۵۳) آیات ۲۱ به بعد.
- نجم (۵۳) آیات ۱۸ و ۱۹.
- نوح (۷۱) آیه ۲۳.
- بقره(۲) آیه ۱۷۳ و مائده(۵) آیه ۳.
- بقره (۲) آیه ۲۰۰.
- همان، آیه ۱۹۷.
- نساء (۴) آیه ۱۱.
- انعام (۶) آیات ۱۳۷ و ۱۵۱؛ اسراء (۱۷) آیه ۳۱ و تکویر(۸۱) آیه ۸.
- بقره(۲) آیه ۲۲۹ و برای اطلاع از موارد دیگری از احکام جاهلی ر.ک: بهاءالدین خرمشاهی، همان.
- آل عمران (۳) آیه ۱۰۳.
- غلامحسین زرگری نژاد، تاریخ صدر اسلام (عصر نبوت)، (تهران، انتشارات سمت، ۱۳۷۸) ص ۱۷۲ به نقل از: تفسیر الطبری، ج ۴، ص ۲۵.
- نهج البلاغه، ترجمه دکتر سیدجعفر شهیدی، بخشی از خطبه ۲۶.
- قریش(۱۰۶) آیات ۳ و ۴.
- [آیه الله] سیدعلی خامنهای، درسهائی از نهج البلاغه (بی جا، انتشارات سیدجمال، بی تا)، ص ۵۲-۷۵.
- ر.ک: ابونصر فارابی، السیاسه المدینه، تحقیق فوزی متری نجار (بیروت، دارالمشرق، بی تا) ص ۱۰۱. عبارت وی چنین است: «فان کل رئاسه جاهلیه اما ان یکون القصدبها التمکن من الضروری و اما الیسار و اما التمتع باللذات و اما الکرامه و الذکر و المدیح و اما الغلبه و اما الحریه».
همچنین ر.ک: ابونصر فارابی، المله و نصوص اخری (بیروت، دارالمشرق، ۱۹۸۶م) ص ۴۳ و ۵۵؛ ابونصر فارابی، آراء اهل المدینه الفاضله و مضاداتها، تحقیق ابوملحم(بیروت، دارالهلال، ۱۹۹۵م) و ترجمه آن با عنوان: اندیشههای اهل مدینه فاضله، ترجمه سیدجعفر سجادی(تهران، انتشارات طهوری، ۱۳۶۱).
- مائده(۵) آیه ۹۰.
- انعام (۶) آیه ۱۴۰.
- نحل (۱۶) آیه ۱۲۵.
- بقره (۲) آیه ۴۸.
- لقمان (۳۱) آیه ۱۸.
- اسراء (۱۷) آیه ۳۴.
- آل عمران (۳) آیه ۱۳۴.
- همان، آیه ۱۶.
- «هذا سحر مبین» احقاف(۴۶) آیه ۷؛ «و یقولوا ائنا لتارکوا الهتنا لشاعر مجنون» صافات (۳۷) آیه ۳۶؛ «قال اساطیر الاولین» (قلم (۶۸) آیه ۱۵ و «لاتسمعوا لهذا القرآن و الغوا فیه» (فصلت (۴۱) آیه ۲۶.
- در قرآن کریم آمده است: «و لقد ارسلنا رسلنا بالبینات و انزلنا معهم الکتاب و المیزان لیقوم الناس بالقسط و انزلنا الحدید فیه بأس شدید و منافع للناس و لیعلم الله من ینصره و رسله بالغیب ان الله قوی عزیز». (حدید (۵۷) آیه ۲۵.
- دستور الهی در این زمینه چنین است: «و اعدوا لهم ما استطعتم من قوه و من رباط الخیل ترهبون به عدواالله و عدوکم»(انفال (۸) آیه ۶۰.
- برای مطالعه حوادث تاریخ اسلام ر.ک: ابن هشام، السیره النبویه (بیروت، دارالمعرفه)؛ بلاذری، فتوح البلدان (بیروت، ۱۹۷۸ م.)؛ همان، انساب الاشراف (بیروت، ۱۴۰۰ ق) و مسعودی، مروج الذهب و معادن الجوهر (بیروت، دارالاندلس).
- جمعه (۶۲) آیه ۲.
- اعراف (۷) آیه ۱۵۷؛ «… لیضع عنهم اصرهم و الاغلال التی کانت علیهم».
- بقره (۲) آیه ۱۹۰.
- مائده (۵) آیه ۸.
- انعام (۶) آیه ۱۰۸.
- ر.ک: نحل (۱۶) آیات ۲۴-۴۴؛ قصص (۲۸) آیات ۷-۱۳ و ۲۳ – ۲۷ (درباره دختران شعیب و موسی)؛ آل عمران (۳) آیات ۳۷-۳۹ (در باره مریم، زکریا و مائده بهشتی) و ممتحنه (۶۰) آیه ۱۲ (درباره بیعت پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم و زنان).
- ر.ک: سیداحمد موثقی، جنبشهای اسلامی معاصر (تهران، سمت، ۱۳۷۴) ص ۲۰-۲۳ به نقل از: ابوالاعلی مودودی، خلافیت و ملوکیت، ترجمه خلیل احمد حامدی (پاوه، انتشارات بیات، ۱۴۰۵ق) ص ۱۸۷ – ۲۰۹.
- ابن باجه اندلسی، تدبیر المتوحد، تحقیق معن زیاده(بیروت، دارالفکر الاسلامیه، ۱۳۹۸ ق) ص ۴۳ و ۴۴.
- مرتضی مطهری، مقدمهای بر جهان بینی اسلامی (انتشارات صدرا) ص ۲۱.
- بقره (۲) آیه ۲۰۱.