ویژگیهای حضرت محمد (صلی الله علیه و آله)
نویسنده: آیهالله عبدالله جوادی آملی
منبع: مجله الکترونیکی اسراء ۱۳۸۷ شماره ۱۲
تاریخ نگاران و مفسّران و محدّثان و سیره نگاران، در کنکاشی همهسویه، ویژگیهای پیامبر را بررسی کردند و به اتفاق نظر معتقدند که چنین انسان برجستهای جز پیامبری راستین نیست. اینک به برخی از قراین و شواهد یاد شده اشاره میکنیم:
۱. ویژگیهای خانوادگی
در احادیث فراوانی این مضمون به چشم میخورد که نور حضرت محمّد(صلی الله علیه و آله) و علی و خاندان پاک او (علیهمالسلام) پیش از آفرینش آسمان و زمین آفریده شد و هزاران سال پیش از خلقت آدم، در یمین عرش الهی جا داشت. پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) میفرماید: چون خداوند، آدم(علیهالسلام) را آفرید، آن نور را در صُلب او قرار داد و در بهشت جا داد؛ آنگاه در صلب نوح و سپس در صلب ابراهیم قرارداد: «فلم یزل ینقلنا اللّه عزّ وجلّ من أصلاب طاهره إلی أرحام مطهّره». سپس از صلبهای پاک به رحمهای پاک انتقال یافت تا در عبدالمطّلب دو قسم شد؛ نیمی در صلب «عبد اللّه» قرار گرفت که پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) از آن متولّد شد و نیم دیگر در صلب «ابوطالب» واقع شد که از او علی(علیهالسلام) به وجود آمد.
پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) میافزاید: «وجعَل فیّ النّبوهَ والبرکهَ وجعل فی علیّ الفصاحهَ والفُروسیّهَ وشقّ لنا إسمیْن من أسمائه فذو العرش محمودٌ وأنا محمّد واللّه الأعلی وهذا علیّ»؛۲ در من نبوّت و برکت قرار داد و در علی(علیهالسلام) فصاحت و سوارکاری و شهسواری. نامهای ما را از دو نام خویش جدا کرد. نام من محمّد است که از نام «ذوالعرش محمود» برگرفته شد و نام علی(علیهالسلام) از «اللّه الأعلی».
بنابراین، اجداد پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) همگی از افراد شایسته و صالح و پیامبر و پیامبر زاده و سیّد و بزرگوار و مادران پاک دامن و صالحه و شایستهاند. در روایات فراوان، این نکته به چشم میخورد که هیچگاه به دامنهایشان گرد و غبار گمراهی و ناپاکی و زنا و تاریکی ننشسته است و از راه مستقیم خدا انحراف نیافتهاند. بنابراین، حضرتش از اصل و نسب بسیار شکوهمند برخوردار است.
هنگام ولادت با سعادت پیامبر، آثار عجیب و غریب رخ داد. امیرالمؤمنین(علیهالسلام) میفرماید: هنگامی که پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) متولّد شد، بتهای آویزان به کعبه، همگی به رو به زمین سقوط کردند و شب هنگام، ندایی از آسمان شنیده شد که حق آمد و باطل درهم کوبیده شد؛ به راستی که باطل نابود شدنی است: «جاء الحقّ و زهق الباطل إنّ الباطل کان زهوقاً».۳ دریای ساوه خشک، و آتشکدههای فارس خاموش شد و ایوان کسرا، چهارده کنگرهاش فرو ریخت.۴
«آمنه بنت وهب»، مادر آن حضرت (صلی الله علیه و آله و سلم) گوید: هنگام ولادت او هاتفی ندا داد که به این مولود مبارک، برگزیدگی آدم(علیهالسلام) و رأفت و مهربانی نوح(علیهالسلام) و حلم ابراهیم(علیهالسلام) و زبان اسماعیل(علیهالسلام) و زیبایی یوسف(علیهالسلام) و صبر ایّوب(علیهالسلام) و صوت داود(علیهالسلام) و زهد یحیی(علیهالسلام) و کرم عیسی(علیهالسلام) وشجاعت موسی(علیهالسلام) بلکه خلق و خوی همه پیامبران را به او بدهید.۵ بنابراین، حضرت محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم) شاهکار آفرینش است.
۲. ویژگیهای بدنی و اخلاقی
قد پیامبر، کمی بلندتر از مرد میانه، و سپید پوست گندمگون بود. آن حضرت، پیشانی گشاده و چهره افروخته و گِرد و ابروهای کمانی و به هم پیوسته و مژههای بلند و پنجههای ستبر، و هنگام راه رفتن به جلو تکیه داشت؛ گویی در زمین نشیب راه میرود. سرش تمام و کمال، و موهایش نه سرخ بود و نه سیاه. میان ابروانش رگی وجود داشت که هنگام خشم پر میشد.
بینی بلند و نوری از آن تابان و محاسن انبوه و دو (خدّ) گونه هموار و پر گوشت و چشمان سیاه و دندانهای پیشین روشن و گشاده و آبدار و گردنِ چون آهو سفید و شانههایی پهن و پشتی فراخ و با گوشت داشت و از سینه تا ناف او خطّی از مو کشیده شده بود. شکم و سینه هموار و بر ساعدها موی تمام و کف دست فراخ و دست و پای ستبر و به اندام داشت. به هنگام برگشتن و بازنگریستن، با جمله سر و گردن التفات میفرمود. پیوسته چشم او فروخوابیده بود و نظرش به زمین بیشتر بود تا به آسمان.
پیوسته در اندوه و همواره در اندیشه بود و به وقت نیاز سخن میفرمود. سکوتش دراز و سخن او جامع بود و زاید و هذیان نداشت، بلکه همه خالص و فضل بود. آن حضرت(صلی الله علیه و آله و سلم) خوشخو بود و نعمت را بزرگ میشمرد و خوردنیها را مذمّت نمیکرد و دنیا او را به خشم نمیآورد. خشم او درباره داد و حق دیگران بود و برای حق خود در خشم نمیشد و هنگام خشم چهره برمیگرداند و هنگام شادی، چشم بر هم مینهاد و خنده او تبسّم بود.
در خانه، اوقات خویش را سه بخش کرده بود؛ بخشی برای عبادت خداوند و بخشی برای اهل و عیال و بخشی برای خود و مردمان. او اهل فضل و تقوا را بر دیگران مقدّم میداشت و با همه کس به صحبت و سخن مشغول میشد و نیاز همه را بر میآورد و از حال یاران و صحابه جویا میشد و یاران را به هم الفت میداد و بزرگواران و کریمان را احترام میکرد و نیکیها را تحسین و بدیها را تقبیح میفرمود و بزرگترین کس را آن میدانست که برادران مسلمان را یاری کند.
در نشستن و برخاستن، ذکر خدا بر زبان داشت و جای مخصوص نداشت، بلکه هرجا میرسید مینشست. مجلس او پایین و بالا نداشت و اصحاب را نیز چنین دستور میداد و در تقسیم هر چیز عدالت داشت و با هر کس مینشست، صبر میکرد تا او بر خیزد. سخن او خوش و همراه با گشادگی چهره و نصیحتهای او بر همگان پدرانه بود. مجلس او مجلس حیا و حلم و صبر و امانت بود و به ادب سخن میراند و صدا را بلند نمیکرد و سخن بد درحق مردم ادا نمیکرد.
سالخوردگان را به وقار احترام میگذاشت و بر کودکان مهربان بود و هرگز ترشرویی و درشتی نداشت و مردم را نومید نمیکرد و نفاق و سخن بیهوده و زیاد نداشت و سخن دیگران را کاملاً گوش میداد و آن را قطع نمیکرد و عفوکننده و رحیم دل و بسیار باشرم و پیوسته در ذکر خدا و امانتدار بود. امانتداری او چنان بزرگ بود که به محمّد امین، ملقّب و مشهور شد. او راز پوش و بخشنده و مردمدوست و بردبار و مهماندار و کریم و درستکار و در عبادت چابک و از شهوات بریده و روزهدارترین مردم بود.
او شب زندهدار و متهجّد و فروتن و به دنیا بیرغبت و بلند همّت و دوستدار نیازمندان و مسکینان و طبیب توانگران و باانصاف و پارساترین پارسایان و راهنمای امّت و شجاعترین فرد امّت بود و منظری با هیبت و شریف و دستگشاده و باسخاوت داشت. آن حضرت دیرخشم و لطیفطبع بود و در او مکر و فریب و بخل و حیله و منّت و طعنه و حسد و گردنکشی و تکبّر و فخر فروشی و شتابزدگی وجود نداشت۶ و به شهادت بلند قرآن، ایشان خُلق عظیم داشت: «وإنّک لَعلی خُلُقٍ عظیمٍ».۷
کتاب فضل تو را آب بحر کافی نیست ٭٭٭٭ که تر کنم سر انگشت و صفحه بشمارم
چنین ویژگیهایی جز در پیامبر و وصی او یافت شدنی نیست. از اینرو، آن حضرت فرمود: خداوند مرا ادب فرمود و من علی(علیهالسلام) را ادب کردم.۸
۳. کرامتها
عرق بدن پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) معطّر بود و آب دهان را به هر چه میافکند برکت مییافت؛ چنان که دهها چاه از آن جوشش کرده است که در تواریخ ثبت است. آب دهان را به هر بیماری میمالید شفا مییافت. او با هر زبان و لغت سخن میگفت و قادر بر خواندن و نوشتن بود؛ هر چند که هرگز ننوشت. او سوار هر مرکبی میشد، دیگر آن مرکب پیر نمیشد و به هر سنگ و درختی میگذشت، او را سلام میدادند. مگس و پشه به او نمینشست و مرغها از فراز سر او عبور نمیکردند و گاهی جای پای او بر سنگ سخت رسم میشد و زمانی بر زمین نرم رسم نمیشد.۹
۴. شجاعت و شیوه رزم
در طول پیکارهای فراوان، هرگز شنیده و دیده نشد که پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) از میدان نبرد عقب نشینی کند. پایداری او چون کوه زبانزد است، گرچه با خطر شدید روبهرو شود و مجروح شود و احیاناً لشگریان او متزلزل و گریزان و منهزم شوند؛ آنسان که در جنگهای «اُحُد» و «حنین» پیش آمد: «إذ تصعدون ولاتَلوُون علی أحد والرّسول یدعوکم فی أُخریکم فأثابکم غمّاً بغمّ لکیلا تحزنوا علی ما فاتکم ولا ما أصابکم والّله خبیرٌ بما تعملون»؛۱۰ یاد کنید هنگامی را که در حال گریز از کوه بالا میرفتید و به هیچکس توجّه نمیکردید و پیامبر شما را از پشت سرتان فرا میخواند. پس، خداوند به سزای این بیانضباطی، غمّی بر غمّتان افزود تا سرانجام بر آنچه از کف دادهاید و برای آنچه به شما رسیده است اندوهگین نشوید و خداوند از آنچه میکنید آگاه است.
امام، امیرالمؤمنین(علیهالسلام) میفرماید: «کنّا إذا أحمرّ البأس، اتّقیْنا برسولاللّه(صلی الله علیه و آله و سلم) فلم یکن أحد منّا أقرب إلی العدوّ منه»؛۱۱ همواره اینگونه بود که چون تنور جنگ تافته، و آتش نبرد سرخ میشد، ما به رسول خدا پناه میگرفتیم و هیچکس از ما به دشمن نزدیکتر از رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) نبود.
پیامبر، در امر دین، آنگونه معتقد بود که خود و یاران نزدیک از خاندانش، همیشه از پیشتازان و خط شکنان بودند و سینه خود و اهل بیت را سپر بلا میکرد: «وکان رسول اللّه (صلی الله علیه و آله و سلم) إذا أحمرّ البأس وأحجم النّاس قدّم أهل بیته فوقی بهم أصحابه حرّ السّیوف والأسنّه، فقتل عبیده الحارث یوم بدر وقُتل حمزه یوم أحد وقُتل جعفر یوم موته… »؛۱۲ و چون کارزار سخت میشد که مردم از بیم و ترس باز میایستادند، رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) اهل بیت خود را جلو میانداخت و به وسیله آنان یاران و لشگریانش را از گرمی و حرارت شمشیر و نیزهها حفظ میکرد؛ چنان که «عبیده بن حارث» [پسر عموی آن حضرت] در جنگ بدر، و حمزه [عموی آن بزرگوار] در پیکار احد کشته شدند و جعفر بن ابی طالب [برادر حضرت علی(علیهالسلام)] در جنگ «موته» به درجه شهادت نایل شدند.
هنگامی که پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) قصد لشگرکشی داشت و فرماندهی نیرو را به یکی از سرداران میسپرد، این چنین وصیت میفرمود: «با نام و کمک خدا حرکت کنید و در راه خدا گام بردارید و بر ملّت رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) باشید. در نبرد به مردم خیانت نکنید و کشتگان را مثله نکنید (بینی و گوش و لبها را نبرید). فریب ندهید و پیر مردان فرتوت، کودکان و زنان را نکشید و درختان را نبرید، جز به ناچاری».
هرگاه یکی از پایینترین مردان مسلمان یا از افضل آنان به یکی از مشرکان پناه دهد، او در پناه اسلام است تا سخن و دستور خدا را بشنود و اگر پیرو شما شد، برادر دینی شما شده است؛ وگرنه به جایگاه امنش برسانید و از خدا کمک بخواهید: «سیروا بسم اللّه وباللّه وفی سبیل اللّه وعلی ملّه رسول اللّه، لا تغلّوا ولا تمثّلوا ولاتغدروا ولا تقتلوا شیخاً فانیاً ولا صبیّاً ولا إمرأه، ولا تقطعوا شجراً إلّاأن تضطرّوا إلیها، وأیما رجل من أدنی المسلمین أو أفضلهم نظر إلی أحد من المشرکین فهو جارٍ حتّی یسمع کلام اللّه، فإن تبعکم فأخوکم فی الدّین، وإن أبی فابلغوه مَأمنه واستعینوا باللّه».۱۳ در کجای دنیا شنیده و دیده شده است که فرمانده نیرو، چنین دستوری صادر کند؟! بلکه برخی معتقدند که با استفاده از هر وسیله، باید به هدف رسید و هدف وسیله را توجیه میکند.
۵. مضمون دعوت
محتوای دعوت پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) چنان که قبلاً اشاره شد، سر تا سر نور و حکمت و عقلانیت است و گفتههای او، همگی سخن خدا یا اشتقاق یافته از آن است؛ سخنانی که سعادت دنیا و آخرت را تأمین، و راههای فتنه و فساد را مسدود میکند. او قوانینی درباره خرید و فروش و قراردادهای تجاری و معاملات و مضاربات وضع کرد و دستورهایی درباره ارث و میراث و قضا و داوری و نیز دستورهای اخلاقی و اجتماعی و بهداشتی و استحبابی آورد. وی با سنت و سیرت عادلانه و عاقلانه و حکیمانه، چگونه زیستن و زندگی کردن را پیرامون اعتقادات و باورها و دعوت به توحید ناب و دوری از هرگونه بت و طاغوت… به مردم آموخت.
۶. دوستان و یاران
پیامبر اسلام، یارانی را تربیت، و با خود همراه، و به نشان ویژه مفتخر کرد که چهره تابنده تاریخ و پیام رسان عملی کردار اویند؛ انسانهایی چون علی(علیهالسلام) و سلمان و ابوذر و مقداد و عمّار یاسر و…. این یاران خاص، در کردار و عمل، مانند آینههایی میباشند که صفات یک انسان فوق العاده را بازگو میکنند؛ برخلاف یاران حاکمان عادی و متعارف، چه رسد به یاران چنگیز و حجاج بن یوسف؛ زیرا غمخوار امّت کجا و خونخوار ملّت کجا!
یاران پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را «اصحاب صُفّه» تشکیل میدادند؛ گروهی برهنه و بدون مسکن و بی سرپناه که شب هنگام در راز و نیاز و تهجّد و ذکر به پا میایستادند و هنگام نماز جماعت رسول گرامی(صلی الله علیه و آله و سلم)، صف اوّل را میآراستند و گاهِ نبرد از پیشتازان و پیشقراولان به شمار میرفتند. آری، آنان شیران عرصه پیکار، و عابدان شب زندهدار بودند.
ذرّه ذرّه کاندر این ارض و سماست ٭٭٭٭ جنس خود را همچو کاه و کهرباست.۱۴
در بحث اجتماع قراین و شواهد گذشت که وقتی پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) نامهای به دست دحیه کلبی به قیصر روم نگاشت، قیصر روم از ابوسفیان که در آن وقت به قصد تجارت در آنجا حاضر بود، پرسشهایی را مطرح کرد و پس از شنیدن پاسخهای وی، قیصر گفت: اینها همه شواهد و قراین و ویژگیهای پیامبر است. من میدانستم او خواهد آمد، ولی نمیدانستم از شما باشد.۱۵
قراین و شواهد و ویژگیهای یاد شده، انگشت هر خردمند با انصافی را به دندان اِعجاب مینشاند و شکّی در پیامبری رسول گرامی(صلی الله علیه و آله و سلم) باقی نمیگذارد. چنین انسانی، جز هدفی والا و با شکوه و اِلهی، انگیزه دیگری نخواهد داشت.
۷. عزم راسخ پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم)
در صدر اسلام، کافران قریش خدمت ابوطالب عموی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) رسیدند و گفتند: ای ابوطالب! تو در میان ما مردی شریف و سالخوردهای. از شما خواستیم که پسر برادرت را (از کار تبلیغ اسلام) بازداری ولی عمل نکردی. به خدا سوگند! دیگر در برابر دشنام به خدایان و پدران و نسبت سفاهت به خردمندان قوممان صبر نخواهیم کرد، مگر این که تو او را از این کار بازداری یا این که با او نبرد کنیم تا یکی از دو گروه از بین برود.
ابوطالب پیام آنان را به حضرت رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) رساند و پیامبر در پاسخ فرمود: «یا عمّاه لو وضعت الشّمس فی یمینی والقمر فی شمالی علی أن أترک هذا الأمر، حتّی یظهره اللّه أو أهلک فیه ما ترکت هذا القول حتّی أنفذه أو أقتل دونه ثم استعبر فبکی ثم قام یولّی فقال أبوطالب إمض لأمرک فوالله لا أخذلک أبداً»؛۱۶ ای عمو! اگر آفتاب در دست راست و ماه در دست چپم قرار داده شود تا امر نبوّت را ترک گویم، هرگز چنین نخواهم کرد تا آن که خداوند این امر را چیره کند یا من در این راه هلاک شوم. سپس گریست و بپا خاست، و چون برای رفتن پشت کرد، ابوطالب او را صدا زد و گفت: فرزند برادرم! برو و آنچه دوست داری بگو. به خدا سوگند! من تو را تسلیم چیزی و کسی نمیکنم (همچنان از تو حمایت خواهم کرد). پیداست که چنین عزم راسخی میتواند شاهد پیامبری فرد قلمداد شود.
۸. تأثیر بر جوامع انسانی
اسلام، آیینی پویا و پیشرو و ترقّی خواه و انسانساز و انگیزهدار و سعادت آفرین است که بزرگترین دانشمندان جهان از دیر باز تا عصر حاضر، مسلمان و غیر مسلمان بر آن اذعان دارند؛ چنانکه پروفسور «درایرزاروپ» میگوید:
«قرآن، شامل پیشنهادهای عالی اخلاقی است و از قسمتهایی تشکیل شده است که مورد تصدیق همگان قرار میگیرد. این دستورها کامل و رساست و برای برنامه زندگی مردم، راهنمای حیات و ضروری است».
پروفسور «ادوارد مونته» (استاد دانشگاه ژنو) بر این عقیده است:
«تعلیمات قرآن، مانع قربانی بشر و کشتن دختران و استعمال مسکرات و بازی قمار شد که در بین عرب رواج داشت. پیشرفتهایی که از این تعلیمات و اصلاحات پیدا شد، آن قدر بزرگ بود که محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم) را از بزرگترین نیکوکاران بشر قلمداد کرد».۱۷
«رالف لینتون» مؤلّف کتاب سیر تمدّن مینویسد:
«آموزشگاه عالی قرآن، راه ترقّی و پیشرفت هر فرد، از هر طبقه به هر مقام را هموار و فراخ کرده است؛ بهگونهای که حتّی فرزند بَرده نیز میتواند به مقامات عالی و بالا برسد. جامعه اسلامی، در سراسر تاریخ خود نشان داده که دارای روش و سازمان بینهایت قابل انطباق با محیط بوده است».
دکتر «بنواست» محقّق دانشمند فرانسوی مینگارد:
«در قرآن، آیاتی است که پس از گذشت سیزده قرن، با آخرین اکتشافات علمی امروز تطبیق میکند و این موضوع، مرا قانع کرد و موجب شد که به یگانگی خدا ایمان آوردم و به نبوّت حضرت محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم) و حقیقت اسلام اقرار کنم… من یک دکتر در طب هستم و خانوادهام کاتولیک است و اختیار این شغل سبب شد که تربیت و روش فکری من کاملاً علمی باشد… درباره زندگی مادّی بشر، اسلام هیچ فروگذار نکرده است و به نظر من یگانه دینی است که با طبیعت بشر سازگار است».۱۸
تاکنون عبارات و اعترافات فراوانی از دانشمندان بزرگ، پیرامون قرآن و اسلام اظهار شده است.۱۹
دکتر «گوستاولوبون» فرانسوی در کتاب تمدّن اسلام و عرب، پس از شرح مفصّلی درباره پیشرفتهای مسلمانان در علم فلسفه و ادبیات و شعر و شاعری و تاریخ و علم رجال و قصه و حکایات و ریاضی و هیئت و جغرافیا و فیزیک و شیمی مینگارد:
مسلمانان از استخراج معادن، از قبیل طلا و آهن و مس و گوگرد و جیوه مطلع بوده و در رنگ سازی مهارت داشتهاند و از شمشیرهای طلیطله بر میآید که در آب دادن فولاد، درجه کمال را دارا بودند و در بسیاری از فنون، هنوز نتوانستهایم بر آنها تفوّق یابیم. یکی از اکتشافات خیلی مهم مسلمانان، اکتشاف «باروت» است… مسلمانان، پیش از همه به جای پوست، کاغذ استعمال کردهاند و عرب به جای ابریشم (کاغذ ابریشمی)، پنبه را اختراع کرد و از کتب قدیمی مسلمانان معلوم میشود که آنان این فن را نهایت درجه ترقّی دادند؛ حتّی بهتر از آنها کاغذی تاکنون ساخته نشده است. مسلمانان بودند که «قطب نما» را در فن کشتیرانی به کار بردند و اهل اروپا به وسیله آنان از قطب نما اطلاع یافتند. به هر روی، تحقیقات و اکتشافات مسلمانان در «طبیعیات»، کمتر از ترقیات و اکتشافاتی نبود که در ریاضیو هیئت حاصل کردند.۲۰
پاورقی ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱- کتاب « وحی و نبوت در قرآن»،صفحات ۳۸۹-۴۰۰
۲ ـ ر.ک: بحارالأنوار، ج۱۵، ص۱۱ به بعد.
۳ ـ ر.ک: همان، ص۲۷۴/
۴ ـ ر.ک: بحارالأنوار، ج۱۵، ص۳۲۳/
۵ـ ر.ک: همان، ص۳۲۷/
۶ ـ ر.ک: بحار الأنوار، ج۱۶، ص۱۴۹/
۷ ـ سوره قلم، آیه ۴/
۸ ـ بحارالأنوار، ج۱۶، ص۲۳۱/
۹ـ ر.ک: منتهی الآمال، فصل ۴، اخلاق پیامبر.
۱۰ ـ سوره آلعمران، آیه ۱۵۳/
۱۱ـ نهج البلاغه، فصل غریب کلامه: ۹، ص۲۱۱/
۱۲ ـ بحارالأنوار، ج۳۳، ص۱۱۵/
۱۳ ـ وسائلالشیعه، ج۱۵، ابواب الجهاد، باب ۱۵، ص۵۸/
۱۴ ـ مثنوی معنوی، دفتر ششم، بیت ۲۹۰۰/
۱۵ ـ بحارالأنوار، ج۲۰، ص۳۷۸/
۱۶ ـ همان، ج۳۵، ص۸۷/
۱۷ـ ر.ک: فرهنگ اسلامشناسان خارجی، ص۴ به بعد.
۱۸ ـ ر.ک: فرهنگ اسلامشناسان خارجی، ص۴ به بعد.
۱۹ ـ همان.
۲۰ ـ تمدن اسلام و عرب، کتاب پنجم، ص۶۰۲۵۹۳