بسماللهالرحمنالرحیم
همدلی گروهها در سیره نبوی، راهکارها و کارکردها
نویسنده: حسین حسینیان مقدم
منبع: کتاب ماه تاریخ و جغرافیا آبان و آذر ۱۳۸۱ شماره ۶۱و۶۲
درخت دوستی بنشان که کام دل ببار آرد
نهال دشمنی برکن که رنج بیشمار آرد (حافظ)
مقدمه
دعوت اسلامی با هجرت مسلمانان به مدینه، وارد مرحله جدیدی شد. پیامبر(ص) از اجتماع پراکنده عرب، جامعه و امت واحدی ساخت که در آن بینش و منش واحدی جستجو میشد. پیامبر(ص) با ارائه دین و فرهنگ الهی، عرب را از تفرقه به وحدت و از ذلت به عزت رساند. اگر در نظام جاهلی، قبیله آهنگ هر هماهنگی بود و جز در موارد پیمان، ارتباط میان قبایل با شمشیر ترسیم میشد، اما اینک انسانها در نظامی فراقبیلهای، با شعار برادری و برخورداری از حقوق مساوی وارد شده بودند که تنها خدا و رسولش(ص) آهنگ هر هماهنگی بود.
مرزبندی جدیدی بر اساس دین و فرهنگ الهی جایگزین مرزهای جاهلی شد. در این مرزبندی نقش قبایل، موقعیتهای جغرافیایی و منزلتهای اجتماعی جاهلی نادیده گرفته شد. همه افراد صرف نظر از وابستگیهای اجتماعی در تشکیل حکومت مدینه و برنامههای آن مشارکت داشتند. معیار منزلت، ایمان، عملکرد و کارآمد بودن افراد بود. این معیار سبب حضور فعال همه نیروها، اعم از عرب و عجم، عدنانی و قحطانی و قریشی و غیر آن شد.هم
دین و اعتقادات دینی، وحدت عناصر تشکیل دهنده حکومت مدینه را استحکام میبخشید، ولی خرده فرهنگهای درونی عامل مهمی برای فروپاشی وحدت جامعه اسلامی به شمار میرفت. از این رو آموزشها و راهکارهای تازهای لازم بود تا هرچه بیشتر و بهتر افکار و ایدهها را به هم نزدیکتر و شبیهتر ساخته، روابط دوستانه را حاکم نماید.
آموزههای دینی و راهنماییهای پیامبر(ص) برای جلوگیری از بروز خرده فرهنگها و استتار مناقشات گروهها، نقش مهمی در پیشرفت حکومت مدینه داشت. این نوشتار در دو فصل در صدد بررسی این آموزهها و کارکرد آنها در عصر رسالت است.
فصل اول: راهکارها یا آموزهها
الف) تغییر نظام سیاسی جاهلی
نظام سیاسی قبیله برپایه عصبیت و غرور قومی استوار بود و شامل همه فرادی میشد که به یک پدر مشترک میرسیدند. ورود سایر افراد به این حلقه ممنوعه با قراردادهایی چون «حلف» صورت میگرفت.۱ اما وجه اشتراک افراد در نظام سیاسی امّت خدا و دین است. بنابراین همه قبایل و گروهها زیرمجموعه «امت» به شمار میروند و «ناس» جایگزین قبیله میشود. آیات «جَعَلْنَاکُمْ أُمَّهً وَسَطًا»۲ و «کُنْتُمْ خَیْرَ أُمَّهٍ …»۳ ناظر به این معناست. در این نظام، پیامبر(ص) بشارتگر و هشدار دهنده برای همه مردم است.۴ و عصبیتهای مبتنی بر نظام قبیله مردود اعلام میشود.
عصبیت در نظام قبیله بر اساس نسب شکل میگرفت و قبیله در پناه این عامل، اقتدار خودش را حفظ کرده، از تفرقه و سستی درامان میماند. از این رو، عرب در تعیین نسب افراد دقت فراوان داشت و از همین رهگذر، علم انساب، مراتب انساب عرب – مثل «شعب»، «قبیله»، «بطن»، «فخذ» و «فصیله» – و اصطلاحات «مولی»، «صریح»، «مولد» و «هجین» به وجود آمد.
هر قبیله برای خود نسب شناسان خاصی داشت که از موقعیت و منزلت بالایی برخوردار بودند. اینان به شناسایی نسب افراد قبیله پرداخته، افراد دخیل را شناسایی و از قبیله طرد میکردند.
در حکومت فراقبیلهای مدینه، مرزهای قبایل شکسته شد و قرآن، نیای همه مسلمین را ابراهیم(ع) نامید: «مِلَّهَ أَبِیکُمْ إِبْرَاهِیمَ»!۵ زیرا او قهرمان توحید است: «قَالَ أَسْلَمْتُ لِرَبِّ الْعَالَمِینَ»۶ و همه موحدان از اویند: «فَمَنْ تَبِعَنِی فَإِنَّهُ مِنِّی»،۷ پس او پدر معنوی همه مسلمانان است که خود فرمود: «وَاجْنُبْنِی وَبَنِیَّ أَنْ نَعْبُدَ الْأَصْنَامَ»۸ و خداوند نیز فرمود«إِنَّ أَوْلَى النَّاسِ بِإِبْرَاهِیمَ لَلَّذِینَ اتَّبَعُوهُ».۹
پیامبر(ص)اعلام فرمود که همه نسبتها و پیوندهای خویشاوندی در قیامت، بجز نسب من قطع میشود.۱۰ همچنین علم انساب را بیارزش جلوه داد و معیار منزلت را تقوا دانست. آیات و روایات زیادی در تبیین این معیار وجود دارد.
از جمله اقدامان پیامبر(ص) در ابتدای ورود به مدینه، تدوین قانون بود که در بندهای اولیه آن به تثبیت جایگاه نظام اسلامی پرداخت و نظام سیاسی «امت» را به جای نظام قبیلگی اعلام کرد: «إِنَّهُمْ أُمَّهً واحِدَهً مِنْ دُونِ النَّاسِ».۱۱
ب) تعیین مرجع قانونی
نقش قانون در ظهور و بروز اختلافهای اجتماعی، برکسی پوشیده نیست. پیامبر(ص) در اولین گامهایی که برای ایجاد روح برادری و همدلی در جامعه و به منظور پیشگیری از هرگونه اختلافی برداشت، حاکمیت بخشیدن به قانون و تعیین مرجع قانونی برای مردم بود. حضرت با محکوم کردن هرگونه گرایش و تفکر غیرالهی، حاکمیت قبیله، اشراف و زبدگان را نامشروع اعلام کرد و فرمود: «برخی از ما برخی دیگر را به جای خدا، به خدایی نگیرد».۱۲
رسول خدا(ص) سلطه و حاکمیت الهی را تنها مرجع قانونی اعلام کرد که از طریق نبوت حاکم بر مردم ظهور مییافت. از این رو پذیرش فرمان رسول خدا(ص) و عمل به آن، علاوه بر اینکه جنبه تنظیمی برای حکومتش داشت، عبادت شمرده شد و فرمانش در ردیف فرمان خدا قرارگرفت. به همین سبب حضرت از ابتدای ورود به مدینه، خود را براساس نبوتاش، رهبر و حاکم جامعه معرفی کرد. بارزترین نمونهای که در این زمینه وجود دارد، منشور مدینه است که در همان سال اول هجری تدوین شد و به موجب آن معاهدهای میان خودِ مسلمانان و از طرفی میان آنان و یهود اطراف مدینه منعقد گردید. در این قرارداد، به منظور تنظیم روابط اجتماعی مسلمانان، به مردم دستور داده شد که در موارد اختلافی، به عنوان مرجع حل اختلاف، به خدا و پیامبر(ص) رجوع کنند و روشن است که مرجع حل اختلاف بودن خداوند، جز از طریق نبوت و رسالت تحقق نمییافت. در تنظیم روابط یهودیان با مسلمانان نیز، در نظامنامه مدینه آمده است که کسی از یهودیان بدون اجازه محمد(ص) از مدینه بیرون نمیرود.
قرآن نیز برای ترغیب مسلمانان به ائتلاف، همدلی و استحکام بنای جامعه اسلامی، به حاکمیت این دو مرجع تصریح کرده، اطاعت از فرامین الهی و دستورهای شرعی و حکومتی صادره از پیامبر(ص) را برای مؤمنان، واجب دانست و حل هر اختلاف و نزاعی را به خدا و رسول او واگذار کرد: «ای کسانیکه ایمان آوردهاید! خدا و رسول و صاحبان امر را اطاعت کنید».۱۴
آیاتی نیز با پیامدهای اجتماعی حاکمیت خدا و رسول، به اهمیت و نقش اساسی آن در اقتدار جامعه اسلامی و کاهش مناقشات اجتماعی پرداخته است. به عنوان مثال در آیهای میخوانیم که «خدا و پیامبرش را اطاعت کنید، نزاع نکنید که سست میشوید و قدرت شما ازمیان میرود».۱۵
در حکومت الهی رابطه رهبران و مردم بر اساس محبت و دوستی استوار میشود. خداوند در تبیین این رابطه، به پیامبر(ص) دستور داد تا به مردم اعلام کند که: «اگر خدا را دوست دارند، از رسولش پیروی کنند».۱۶
حقمداری و خدامحوری شاخصه اصلی در فرمانبرداری از رسول است و از این رو اطاعت از وی، اطاعت از خدا شمرده شد. در حکومتی که ولایتپذیری، بر اساس محبت و با شاخصه ولایتمداری است، خودمحوری و قدرتطلبی راه ندارد، زیرا اطاعت از پیامبر(ص) فرمانبرداری از حق است نه شخص. خداوند در اینباره فرمود: «کسی که از رسول اطاعت کند، از خدا اطاعت کرده است».۱۷ موارد زیادی در سیره رسول خدا(ص) وجود دارد که نشان میدهد شخص پیامبر(ص) قبل از دیگران، خود را موظف به تبعیت از حق و انجام فرامین الهی میدانست. برای نمونه، پیامبر(ص) وقتی به مدینه آمد، قبایل انصار برای سکنیگزینی وی به رقابت برخاسته، هرکدام از ایشان دعوت کردند تا در قبیله آنان فرود آید. حضرت در برابر این خواسته، فرمود: «اقامتگاه من مکانی است که شترم در آنجا توقف کند». حضرت در این رابطه از مردم خواسته است تا مانع حرکت شتر وی نباشند، زیرا این کار به امر الهی صورت میگیرد و او نیز فرمان خدا را پیروی میکند: «خَلُّوا فَانَّها مأمُوره».۱۸ پاسخ دیگری نیز از آن حضرت نقل شده است که وی میفرمود: «من مأمورم در مکانی اقامت گزینم که وسعت بیشتری داشته باشد؛ انّی اُمِرتُ بِقَریَهٍتأکلالقری».۱۹
پیامبر(ص) در هر دو نوع پاسخ خویش به خواسته انصار، با استفاده از کلمه مأمور بودن، خود را تابع قانون و وحی الهی خواند و درضمن، دیگران را نیز به پیروی از آن دعوت کرد و از این رهگذر توانست به رقابت انصار پایان دهد.
ارائه «اسوه»، مؤثرترین روش برای حاکمیت یک قانون و فکر و شبیه سازیِ افکار جامعه با آن است. به همین منظور پیامبر(ص) به عنوان اسوه مسلمانان معرفی شد۲۰ تا گروهها و افراد جامعه در گفتار و کردار، از وی پیروی کنند و به تدریج افکار و آرزوهای آنان با معیارهای الهی منطبق شود. اسوه معرفی شده، منطقی جز وحی نداشت، و از محدوه وحی قدمی فراتر نمینهاد.۲۱ او بیشتر و بهتر از دیگران خود را پایبند وحی و قانون میدانست؛ زیرا قبل از مقام رسالت، به مقام عبودیت رسیده بود. از این رو، طبق آیه: «وَمَا آتَاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَدِیدُ الْعِقَابِ»۲۲ سخن پیامبر(ص) قانونی است که باید آن را پذیرفت و از هرگونه مخالفت با آن که موجب عذاب الهی است، اجتناب کرد.
پیامبر(ص) در آخرین لحظات زندگی نیز از اصل حاکمیت قانون و داشتن مرجع قانونی برای اتحاد و همدلی مسلمانان استفاده کرد و مرجع قانونی بعد از خودش را کتاب خدا و خاندان پاکش معرفی کرد.۲۳
ج) تحکیم روابط اجتماعی
دمیدن روح مودت و دوستی میان افراد و گروههای جامعه سبب کاهش اختلافها شده، آنان را برای اهداف بزرگتری متحد میکند. پیامبر(ص) برای ایجاد روحیه اجتماعپذیری و چیرگی بر تضادهای داخلی، اقداماتی انجام داد که عبارتند از:
- همگامی با مسلمانان
روایتهای زیادی مردم را به پیوستن به اجتماع مسلمانان دعوت کرده، بهرهوری از انواع نعمتها را در پرتو «جماعت» میداند و از طرفی، تکروی، فاصلهگیری از اجتماع مسلمانان و آهنگ تفرقه را محکوم نموده، آن را موجب خروج از اسلام و غوطهور شدن در انواع سختیها میداند. روایتهای «الجماعهخیر» و «یدالله علیالجماعه»۲۴ گویای همین مطلب است. علاوه براین پیامبر(ص) دوری از جرگه مسلمانان را فاصله گرفتن از اسلام اعلام کرد.۲۵ و علی(ع) نیز همبستگی را عامل ثبات دولتها و جوامع و از طرفی، اختلاف و تفرقه را عامل ضعف و نابودی آنها خواند.۲۷
- جمعه و جماعت
تأکید اسلام به برگزاری نماز جمعه و جماعت گویای عنایت بی اندازه اسلام به مسائل اجتماعی است و حتی در عبادات، جایی که رابطه انسان با خدا مطرح است، نقش مسائل اجتماعی و رابطه انسان با دیگر انسانها فراموش نمیشود. در نکوهش کسانی که نمازهای جمعه و جماعت را ترک میکنند روایتهای زیادی آمده است. در این روایتها به گونهای با آنان برخورد شده است که پایگاه اجتماعیشان متزلزل شود. در روایتی نماز جماعت، ریشه همدلیها، اتحاد مردم در نیکیها و سبب دوری از گناهان شمرده شده است.۲۸
- تأسیس مسجد جامع
مسجدهای تأسیس شده در مدینه، چه قبل از هجرت و چه بعد از آن، گاهی مانند مسجد قبا که قبل از هجرت تأسیس شد، به مکان خاصی یا مثل مسجد بنی عبدالاشهل به قبیله خاصی و یا مثل مسجد انصار به نام جمعیت خاصی شهرت مییافت. احتمال نوعی تحزب در هریک از این مساجد وجود دارد که میتوانسته است زمینهساز آهنگ جدایی باشد. از این رو، به مسجد جامعی نیاز بود تا ازهرگونه فرقهگرایی پیراسته باشد، تا درآنجا علاوه بر تنظیم رابطه آفریده و آفریننده که بر اساس بندگی و سپاس استوار است، کانونی برای تنظیم روابط سیاسی- اجتماعی امت درجهت شکل دهی به جامعه جدید باشد.
پیامبر(ص) برای پیراسته بودن مسجد جامع از فخرفروشیهای قبیلهای، از قبول زمین مسجد به صورت هدیه امتناع کرد و آن را از قبیله بنی نجار به ده دینار خرید.۲۹ و یا به قولی با نخلی در قبیله بنی بیاضه معاوضه کرد.۳۰ او همه قبایل، گروهها و افراد و حتی طبق برخی گزارشها ، زنان۳۱ را در ساخت مسجد مشارکت داد و از نامگذاری مسجد به نام قبیله یا طایفه خاصی خودداری کرد. آن مسجد به نام شخص پیامبر(ص) به «مسجدالنبی» معروف شد. به کارگیری همه نیروها در اداره حکومت و درنظر گرفتن منافع جمعی، سبب همدلی یا حداقل استتار مناقشات گروهی میشد.
- پیمان برادری
از نخستین اقدامات پیامبر(ص)در حکومت مدینه، انعقاد پیمان برادری میان مهاجر و انصار بود. ابن سعد میگوید: پیامبر(ص) فرمود: «تَآخَواْ فِیاللهِ اَخَوَیْنَ اَخَویْنَ» و خود نیز دست علی(ع) را گرفته، برادر خود معرفی کرد.۳۲ پیامبر(ص) با ایجاد نظام برادری در حکومت مدینه، میان دو گروه بزرگ از یاران خود تفاهم بیشتری ایجاد کرد تا در پناه آن از تعاون بیشتری برخوردار باشند. پیامبر(ص) برای ریشهدار نمودن تعاون و دوستی میان آنان دستور داد تا برادران پیمانی به هنگام عقد برادری، نام خود، پدر و قبیله خود را برای همدیگر بگویند.۳۳
مبنای نظام برادری براساس حق و مواسات استوار شد و رابطه برادری پیمانی به منزله رابطه برادری طبیعی قرارگرفت. ارث بردن دو برادر را از جمله آثار حقوقی آن دانستند.۳۴ که این تصور، پس از جنگ بدر با نزول آیه «وَأُولُو الْأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَى بِبَعْضٍ»۳۵ از میان رفت و رابطه توارث به خویشاوندان نزدیک منحصر شد.
پیمان برادری در ابتدا میان نود و به قولی صد نفراز مهاجر و انصار ایجاد شد.۳۶ و همجنان در طول ده سال اقامت پیامبر(ص) در مدینه، تداوم یافت. در اثر کاربردی که این پیمان در ایجاد همدلی و گسترش آن در جامعه اسلامی داشت، پیامبر(ص) از آن برای برای برادری میان دو مهاجر یا دو انصار و بالاتر اینکه میان دو قبیله نیز استفاده کرد و سرانجام، اخوت اسلامی براساس «المؤمنون اخوه» به شکل قانونی فراگیر، همه مسلمانان را برادر هم دانست.
پیامبر(ص) در سال هشتم هجری میان عباسبن عبدالمطلب و نوفلبن حارث از ساکنان مکه، عقد برادری اجرا کرد.۳۷ همچنین از ساکنان مدینه، سلمان فارسی با حذیفهبن یمان عبسی و کلثومبن هدم با سهیلبن حنیف، در اثر این پیمان، برادر خوانده شدند.۳۸ حضرت در اقدامی وسیعتر، میان دو قبیله «سَکون» و «شَکاسِک» نیز عقد برادری اجرا کرد. مُعاذبن جبل در سال دهم هجری به فرمان رسول خدا(ص) به یمن رفت و در میان قبایل سکون و سکاسک مستقر شد. وی پس از اسلام آوردن آنان، مازبن خیثمه و هَنبَل را به عنوان نمایندگان این دو قبیله، به مدینه، نزد پیامبر(ص) فرستاد و حضرت میان آنان پیمان برادری اجرا کرد.۳۹
تأثیر پیمان برادری در مجموعه تحولات عصر نبوی قابل توجه است. گزارش ابن عمر از عصر رسالت مبنی بر اینکه اگر کسی پولی داشت، نزدیکترین فرد به او برادر پیمانیاش بود.۴۰ و وصیت حمزه در جنگ احد برای
زیدبن حارثه،۴۱ نمونههایی است که تأثیر فرهنگ برادری را در جامعه نشان میدهد.
گفتار مصعببن عمیر با مردی از انصار، شاهد دیگری براین تأثیر است. ابوعزیز برادر مصعب در جنگ بدر پرچمدار قریش بود که به اسارت مردی از انصار درآمد. مصعب خطاب به مرد انصاری گفت: او را محکم ببند که مادرش ثروتمند است و شاید برای آزادی وی، پول زیادی بدهد. ابوعزیر با استفاده از لفظ برادر، مصعب را سرزنش کرد. مصعب در پاسخ وی، با نفی رابطه برادری او، مرد انصاری را برادر خواند.۴۲
به کارگیری لفظ برادر در دستورات پیامبر(ص) بیانگر عنایت ویژه آن حضرت به اتحاد و دوستی گروهها و افراد با یکدیگر است.
تأکید پیامبر(ص) به سلام و مصافحه کردن و آن را عمل ملائک خواندن، ادامه نداشتن قهر بیش از سه روز، تشویق به اصلاح میان مردم و درنظر گرفتن پاداش مجاهد برای کسی که به این کار اقدام کند، و هدیه دادن و پذیرفتن هدیه بدون درنظر گرفتن ارزش اقتصادی آن، به منظور ایجاد روابط دوستی و تقویت روابط برادری در جامعه بود؛ نظامی که در آن عقیده به جای خون، مساوات به جای تفاخر، تقوی به جای نسب، اتحاد کلمه به جای اختلاف و اتفاق باشد.۴۳
کینههای دیرینه جاهلی مانع استحکام پیوندهای اجتماعی و سبب گسستن رشتههای برادری و درنهایت، سلب امنیت در جامعه است. از این رو، قرآن پاکسازی دل را از کینه و حسد، حلقه وصلی برای امنیت و نعمت برادری دانست:
«با سلامت و ایمنی در آنجا داخل شوید و آنچه کینه و شائبههای نفسانی در سینههای آنان است برکنیم؛ برادرانه برتختهایی روبهروی یکدیگر نشستهاند.»۴۴
از آنجایی که خون و مال دو عامل مهم برای ایجاد یا بروز کینههای جاهلی و قبائلی بود، پیامبر(ص) پیوسته به دنبال نفی حکم ربا و خونهای جاهلی بوده است. خطبه حجهالوداع در سال دهم هجری، پافشاری حضرت را بر این موضوع نشان میدهد. ایشان ضمن خطبهای خون و مال مسلمانان را برای همیشه حرام اعلام کرد تا نعمت برادری در جامعه اسلامی آسیب نبیند:
«ان دمائکم و اموالکم علیکم حرام الی تلقوا ربکم … ان کل دم کان فیالجاهلیه موضوع»۴۵
در اجرای این سیاست، از طرفی حق خونخواهی فردی از فرد و قبیله لغو شد و عقوبت آن دراختیار حکومت قرارگرفت از طرف دیگر تفاضل خون که در جاهلیت اعمال میشد، ابطال گردید. در جاهلیت دیه مقتول براساس منزلت قبیلهای تعیین میشد.۴۶ ابن اسحق در گزارش خود آورده است که قبیله بنو اسد به سبب شرافتی که در جاهلیت داشتند، دوبرابر قبیله بنو دیل دیه میگرفتند.۴۷ اسلام با مردود شمردن تفاضل خون، تکافو و تساوی خون را مطرح کرد و در این رابطه برای نفس انسان، یک نوع دیه قرار داد و اعلام کرد که مزلتهای اجتماعی، تأثیری در حقیقت وجودی انسان ندارد. مسئله برابری خون را میتوان در روایات زیادی در باب دیه و قصاص، جستجو کرد.۴۸
پیمان وفد قبیله ثقیف با پیامبر(ص) نیز براساس ابطال ربا امضا شد. ربای ساکنان نجران و خونهای جاهلی آنان نیز ابطال گردید. وقتی عرب، بر ابقای قانون «اقتصاد بر پایه ربا» اصرار داشت، پیامبر(ص) آن را جنگ با خدا و رسول اعلام کرد.۴۹ بهرهگیری از لفظ برادری در کلمات زبدگان جامعه مانند »مؤاخاه الکریم غنیمه»۵۰ «مؤاخاه الخب منهی»۵۱ مؤاخاه بالمکر سبب التکافؤ بالغدر»۵۲ و «مؤاخاهاللعیم تکسبالندامه»۵۳ بیانگر تأثیر این پیمان بر فرهنگ مسلمانان در دورههای بعدی است که باید در جستار دیگری بررسی شود.
- التزام به اصول اخلاقی
قرآن به ویژگیهای اخلاقی پیامبر(ص) و نقش محوری اخلاق در پیشرفت و گسترش اسلام اشاره کرده است. خداوند به حضرت فرمود: «تو دارای اخلاق برجستهای هستی».۵۴ «به برکت رحمت الهی، با آنان نرمخو شدی و اگر تندخو و سنگدل بودی حتماً از پیرامون تو پراکنده میشدند».۵۵
این آیات نشان میدهد که پیامبر(ص) چگونه توانست با تکیه بر اصول و روشهای اخلاقی، دلهای از هم رمیده را در اطراف خود جمع کند و از بروز کشمکشها و درگیریهای آنان بکاهد و با ایجاد «حیات طیبه» به پیشرفت و تکامل جامعه کمک کند.
به طور کلی، هرگونه دگرگونی اجتماعی بدون پشتوانه اخلاقی مشکل است. پیامبر(ص) در این باره فرمود: «خوشرویی سبب مهربانی است».۵۶ دستورات اخلاقی که فلسفه اصلی بعثت، تعالی بخشیدن به آنهاست،۵۷ سنگ زیرین پیوند اعضای جامعه برای تشکیل «امت» است.
معصومین(ع) نیز نقش اخلاق را در موفقیت افراد و جامعه، برنقش مسائل اعتقادی ترجیح دادهاند و در این باره روایات زیادی وجود دارد.
ایجاد فرهنگ سلام به عنوان پیام دوستی و آشتی دهنده دلها، از اولین کارهای پیامبر(ص) در مدینه برای ایجاد همدلی در جامعه دینی بود.
پرداختن به اصول اخلاقی در مدینه به معنای نفی اصالت آن یا راهکاری برای پیشبرد اهداف سیاسی و حکومتی نبود، بلکه در مرحله بالاتری، خودِ حکومت نبوی نیز در خدمت اخلاق فردی و اجتماعی بود.
استاد جعفریان در بیان تفاوت آیات مکی و مدنی چنین نتیجه میگیرد که پیامبر(ص) در مدینه بیش از مکه به مسائل اخلاقی پرداخته است. درواقع قرآن در مکه با تبیین مسایل اعتقادی به اصلاح اندیشه فکری مردم و در مدینه با تشکیل حکومت دینی، به اصلاح آداب و ارزشهای اجتماعی و تبیین احکام شرعی اهمیت بیشتری داده است.
ایشان با مروری به نظریه گیپ در این باره، دوگانگی در شخصیت پیامبر(ص) را مردود دانسته و دعوت اسلامی را در دو جنبه نظری و عملی ارزیابی کرده است. افزون براین، مکه را نیز از آیات اخلاق فردی و اجتماعی، تهی ندانسته است. وی با آوردن شواهدی، مثل نهی از کشتن فرزندان، زنا، خونریزی، تصرف در مال ایتام بدون درنظر گرفتن مصلحت آنان، عهدشکنی، کم فروشی و دوری از زشتیها نشان داده است که در آیات مکی نیز به اصول اخلاقی توجه شده است.
وی افزوده است که علاوه برآیات قرآن، روایات نیز به این واقعیت اشاره دارد؛ مثلاً برادر ابوذر در بازگشت از مکه، درباره پیامبر(ص) گفت: او به نیکی دعوت و از شرّ نهی میکرد و به ارزشهای اخلاقی دستور میداد. مفروق بن عمرو نیز در پاسخ به دعوت پیامبر(ص) و نهی او از پلیدیها گفت: مردم را به خویهای پسندیده و نیکی در کردار دعوت میکنی؟۵۸
- خانواده و خویشاوندی
رابطه خویشاوندی در پیوند دلها و ائتلاف گروهها از اهمیت زیادی برخوردار است و پیامبر(ص) نیز از این عامل در سیره خود به خوبی بهره گرفت. حضرت ضمن فرمانی به عبداللهبن عوف، وی را به عنوان فرمانده جنگ به دومهبن جندل فرستاد و خاطر نشان کرد که درصورت تمایلِ آنان به اسلام، با دختر رئیس قبیله ازدواج کند. از اینرو عبدالرحمن با تُماضِر دختر اصبغ بن عمرو ازدواج کرد.۵۹
عملکرد پیامبر(ص) در جنگ بنیالمصطلق نیز نمونه دیگری است که نشان میدهد حضرت به ایجاد این رابطه، اهمیت زیادی میداده است. رسول خدا(ص) پس از پیروزی بر دشمن با جویریه دختر حارث بن ابی صرار که ریاست آن قبیله را به عهده داشت، ازدواج کرد. جویریه در میان بنی مصطلق از احترام و موقعیت بالایی برخوردار بود که در جنگ به اسارت مسلمانان درآمد و در سهم غنیمت ثابت فرزند قیس شماس قرارگرفت. پیامبر(ص) بهای او را پرداخت و آزادش کرد. او نیز با اختیار خویش، همسری حضرت را پذیرفت. مسلمانان به برکت این ازدواج، اسرای بنی مصطلق را که بیش از صد خانواده بودند، آزاد کردند. مسلمان شدن و ثابت قدمی آنان در اسلام از دیگر پیامدهای این ازدواج بود. عایشه با اشاره به برکت این ازدواج، میگوید: صد خانواده از اسرای بنی مصطلق آزاد شدند و هیچ زنی مثل جویریه برای قومش مبارک نبود.۶۰
به لحاظ اهمیتی که رابطه خویشاوندی در همدلی نیروها داشت، پیامبر(ص) شاخصه هم کفو بودن در ازدواج را تغییر داد. دینمداری به جای موقعیتهای اقتصادی، اجتماعی و قبیلهای معیار گزینش همسر قرار گرفت. پیامبر(ص) زینب، دختر جحش را به همسری آزاد شده خود زیدبن حارثه و ضباعه یا ضبیعه دختر زبیربن عبدالمطلب را که از شریفترین خاندان قریش بود، به عقد مقدادبن اسود، آن مرد فقیر و تهیدست درآورد.
ازدواج رسول خدا(ص) با صفیه، دختر حیبن اخطب یهودی و تزویج جویبر- مسلمان فقیر و سیاهچردهای که از موقعیت اجتماعی و اقتصادی و حتی از زیبایی ظاهری نیز بیبهره بود- با ذلفا دختر زیادبن لبید از بزرگان بنی بیاضه، برای ازمیان بردن سنتهای جاهلی در ازدواج و ارائه معیار جدیدی در انتخاب همسر بود. جویبر از ساکنان یمامه بود که پس از ورود به مدینه به دلیل فقر و تنگدستی، به اصحاب صفه پیوست. او به سفارش پیامبر(ص) به خواستگاری ذلفا رفت. پدر ذلفا به جویبر پاسخی داد که برخاسته از روحیه اشرافیگری و عصبیت قبیله بود. او گفت: ما دختران خود را فقط به ازدواج انصاری همشأن خودشان درمیآوریم.۶۱ پیامبر(ص) برای مبارزه با اینگونه تفکر فرمود: مرد مؤمن همشأن زن مؤمن است.۶۲
- ساماندهی نیروها
ازجمله راهکارهای پیامبر(ص) برای ایجاد همدلی در میان گروهها، ساماندهی نیروهای رزمی بود. از این رو، مسأله پرچم در جنگهای مسلمانان به شکل خاصی برافراشته شد. قبل از اسلام پرجم بر اساس عدد جنگجویان و وابستگی آنان به قبیله، تنظیم میشد. تعداد جنگجویان، برای داشتن پرچم از ده نفر کمتر و از هزار نفر بیشتر نمیشد. از آنجا که نظام سیاسی جاهلیت براساس عصبیت قبیله شکل میگرفت، کثرت پرجم در جنگ، طبیعی بود. پیامبر(ص) در تشکیلات جدیدش به نام «امت» همه همنسبهای مدینه را پیرامون یک پرچم جمع کرد و «رایهالاوس» و «رایهالخزرج» را به اهتزاز درآورد. حضرت در اقدامی فراتر، کثرت پرچمها را به پرچم مهاجر و انصار کاهش داد، برای اوس و خزرج پرچمی به نام «رایهالانصار» و برای مهاجران پرچمی به نام «رایهالمهاجر» برافراشت.۶۳
مطابق روایت سعد بن ابی مالک، گاهی پرچم به نام شخص پیامبر(ص) «رایهرسولالله» نامیده میشد و برای اینکه حقوق گروهها حفظ شود، همان پرچم را تا لحظه درگیری، سعدبن عباده از گروه انصار و از زمان درگیری، علی(ع) به دوش میکشید.۶۴ تعبیر«رایهرسولالله» در «حدیث مناشده» نیز آمده است. در این حدیث، حصرت علی(ع) با مردم احتجاج کرد و از آنان پرسید که مگر پرچمدار رسول خدا(ص) در جنگ، کسی غیر از او بوده است؟۶۵
- تغییر نام
تغییر ارزشها و مفاهیم براساس تغییر ساختار شخصیتی فرد و اجتماع صورت میگیرد. از مهمترین تحولات مدینه در عصر رسالت، تغییر ارزشها و مفاهیم است. ارزشها و تمایلات مردم با ورود به دین اسلام دگرگون شد. وابستگی به قبیله و اطاعت از رئیس قبیله، به وابستگی و پیوستگی با خدا و پیامبر(ص) تبدیل شد. در این محدوده چه بسا دوستانی که دشمن، یا دشمنانی که دوست شدند.
تغییر نام حکایت کننده گذر از یک مرحله اجتماعی به مرحله دیگر، قطع ارتباط با گذشته، ورود به دوره جدید و باعث حفظ ارزشها و مفاهیم جدید و فراموش کردن فرهنگ گذشته است. تغییر نام از مهمترین راهکارهای پیامبر(ص) برای ایجاد همدلی میان نیروها، فراموش کردن سابقه جاهلی و روی آوردن به ارزشها و مفاهیم جدیدبود. عروه میگوید: پیامبر(ص) هرگاه اسم زشتی میشنید، آن را تغییر میداد.۶۶
این حدیث اهمیت این روش و استمرار آن را در سیره پیامبر(ص) نشان میدهد. به همین سبب «یثرب» به «مدینه» تغییر نام یافت و پیامبر(ص) از تکرار نام یثرب به شدت جلوگیری میکرد، حتی آوردن نام یثرب را گناهی میشمرد که باید از آن توبه و استغفار کرد.۶۷ او اوسیان و خزرجیان را «انصار» و قریشیانی که از سرزمین خود به مدینه آمده بودند، «مهاجر» نامید.
نمونههای فراوانی در سیره نبوی برای تغییر نام اشخاص، قبایل و مکانهایی وجود دارد که به پرستش غیرخدا اشاره داشت، یا نامهای زشتی بودند۶۸ که مردم از آن نفرت داشتند، به ویژه که درجامعه عرب، نام زیبا را به فال نیک و نام زشت را به فال بد میگرفتند.
پیامبر(ص) نامهایی را که به نوعی به پرستش غیرخدا رهنمون بود، به نامهایی که بندگی خدا را دربر داشت و همچنین نامهای زشت را به نامهای زیبا تغییر میداد. نامهای «عبدالعزی»، «عبد شمس»، «عبدالحجر»، »عبدالجان»، عبدالکعبه»(نام ابوبکر) و «عبد عوف» را به «عبدالله» و نامهای «عبدالعزی»، «عبدالکعبه»(نام ابن سمره) و «عبد عمرو» را به «عبدالرحمن» و نامهای «حباب»(نام شیطان)را به «عبدالله»، «عزیز» را به «عبدالرحمن» و «جبار» را «عبدالجبار» تغییر داد.۶۹
ایشان نامهای زشت دیگری، چون«عبد شر» را به «عبدخیر» «حزن» را به «سهل»، «اسود، را به «ابیض»، «غافل» را به «عاقل»، «غاوی» را به «راشد»، «عاض» را به«مطیع»، «عاصیه» را به «مطیعه» و «جمیله»، «غراب» را به «مسلم»، «زخم» را به «بشیر»، «اصرم» را به «زرعه»، «بَرَه» را به «جویریه»، «شهاب» را به «هشام»، «میمونه» و «زینب» تغییر داد.۷۰
همچنین حضرت نامهای قبایل «بنو زینه» را به «بنو رشده»، «بنوغیان» را به «بنورشدان» و «بنوخالفه» را به «بنو راشده» تغییر داد.۷۱
پیامبر(ص) برای قطع وابستگی فرهنگی مسلمانان به ملل و اقوام بیگانه، نام «بَحیرا» را به «عبدالله» تغییر داد.
پیامبر(ص) حتی برای مکانها نیز نام زیبا انتخاب میکرد. از این رو، صحرای«غور» را به صحرای «رشد»، «حسیکه» را به «سقیا»، چاه «عسیر» را به «یسیر»، چاه «بیسان» را به «نعمان»، راه «ضیقه» را به راه «یسری»، کوه «کَشَر» را به «شکر» و قریه «عفره» را به «خضره» تغییر داد. او به همین منظور، سلام دادن را از «أنعم صباحا» به «سلام علیکم»، «یوم العروبه» را به «یوم الجمعه»، «منصب سدانه» را به «منصب حجابت» . «مرباع» را به «خمس» تغییر داد.۷۲
عرب به منظور ترغیب سوارکاران به جنگ، آنان را «خیلاللات» مینامید و پیامبر(ص) از آنان به «خیلالله» تعبیر میکرد.۷۳
علاوه بر اینها، حضرت در میدان نبرد از رمزهای معنوی و جهتدار برای شعار مسلمانان استفاده کرد. در جنگ بدر شعار مسلمانان «احد احد» و در خندق «حم لاینصرون» بود. عروه به نقل از پدرش گفته است که رمز مهاجران «یا بنی عبدالرحمن»، رمز خزرجیان «یا بنی عبدالله»، ورمز اوسیان «یا بنی عبیدالله» بود.۷۴
فصل دوم: کارکردها یا تأثیر آموزهها در عملکرد گروهها
با جایگزینی نظام امت به جای نظام قبیله، میان دشمنان دیرین پیوند برادری و دوستی ایجاد شد. دفاع همگی از یک اندیشه، از علل همدلی میان یاران پیامبر(ص) به حساب میآید. در رجز مسلمانان به هنگام بنای مسجد مدینه، که دین را مرز حق و باطل دانستهاند، به نقش دین در ایجاد همدلیها اشاره شده است:
به درستی که نیکی آخرت، تمام نیکی است،
خداوندا! انصار و مهاجرین را بیامرز،
و از آتش دوزخ نجات ده،
چرا که آن برای کافران است.۷۵
نمونه دیگری را در این زمینه، عاصم بن عمر به نقل از انس، به دست میدهد. او داستان شرکت قیس بن خطیم در جنگ جاهلی اوس و خزرج و کشته شدن او به دست خزرجیان را نقل کرده سپس گفته است که قبیله خزرج پس از اسلام آوردن ساکنان مدینه، سلاح قیس بن خطیم را نزد فرزندش فرستادند. او در پاسخ آنان گفت: اگر دین اسلام نبود، از عملکرد خود شرمگین میشدید. کنایه از این که کار شما را بی پاسخ نمیگذاشتم.۷۶ این گفتار، نمونه روشنی است که نشان میدهد دین و دینمداری عامل مهمی برای کم رنگ کردن دشمنیها در سیره نبوی بوده است.
شواهدی نیز نشان میدهد که قرآن برای جلوگیری از بروز و ظهور رقابتها و هدایت جامعه به سوی همدلیها، نقش مهی داشته است. قرآن با افشاگری درباره افراد، گروهها، اندیشههای معارض و عملکردها، زمینه بسیاری از چالشها را ازمیان برد و بستر مناسبی برای ایجاد و یا گسترش همدلیها بوجود آورد.
حارث پسر سویدبن صامت اوسی از قبیله بنی عمروبن عوف بود که در پیکار احد، مجَدَّربن ذیاد را به خونخواهی پدرش کشت. مسلمانان بدون اینکه به اوگمان بدی داشته باشند، مشرکان مکی راعامل کشتن او میدانستند تا اینکه پیامبر(ص) با پیغام جبرئیل، جنایت حارث را افشا کرد.
حضرت برای افشای جنایت حارث بدون اینکه دیگران را در جریان این حادثه قرار دهد، به سرزمین بنیعمرو بن عوف در قبا آمد. قبائیان از جمله شخص قاتل، حضرت را چون نگین انگشتری درمیان گرفتند. پیامبر(ص) دراین میان، فرمان قتل حارث را صادر و یکی از هموطنان او را مأمور اجرای حکم کرد. طبیعی بود که این اقدام برای مردم و بیش از همه، برای حارث سؤال انگیز باشد. اشاره کوتاه حضرت به کشته شدن مجدر، هرگونه ابهامی را برطرف کرد و حارث نیز بدون هیجگونه مقاومتی آماده قصاص شد.۷۷
ترس از افشاگری قرآن را میتوان در ماجرای جنگ تبوک نیز پی گرفت. برخی از منافقان هنگام بازگشت از تبوک، منتظر فرصتی برای کشتن پیامبر(ص) بودند. پیک وحی، حضرت را از نقشه شوم آنان آگاه کرد و به دنبال آن افرادی مأمور خنثی کردن توطئه منافقان شدند. حذیفه از کسانی بود که آنان را شناخت و درباره کشتنشان، نظر رسول خدا(ص) را جویا شد. پیامبر(ص) فرمود: نمیخواهم عرب بگویند: با کمک یارانش به پیروزی رسید و سپس آنان را کشت. قرآن به این ماجرا اشاره کرده و فرموده است: «آنان پیوسته برخود بیمناک بودند که مبادا سورهای از آسمان علیه آنان نازل شود و از اسرار درون قلبشان خبر دهد».۷۸
اسکان مهاجران
مهاجران خانه و زندگی خود را به عشق پیامبر(ص) رها کردند و برخی نیز بدون داشتن کمترین پشتوانه اقتصادی و بدون دورنمایی برای استرداد اموال مصادره شده خود از مکیان به مدینه آمدند. از این رو، عموم مهاجران با مشکل مسکن و مواد غذایی رو به رو بودند. انصار با گشادهرویی تمام به استقبال مهاجران رفتند و خانههای خود را در اختیار آنان گذاردند.
واقدی میگوید: پیامبر(ص) وقتی از قبا به مدینه آمد، مهاجران نیز قبا را به قصد مدینه ترک کردند. مردم مدینه برای میزبانی آنان به رقابت برخاسته، از یکدیگر سبقت گرفتند تا اینکه چارهای جز قرعه نداشتند. بنابراین هریک از مهاجران به قید قرعه در منزل یکی از انصار جای گرفت.
ام علاء انصاری گزارشگر اصلی سبقت گرفتن هریک از انصار در پذیرایی از مهاجران است. او همدلی خود و زنان انصار را با مهاجران چنین بازگو کرده است: عصمانبن مظعون در خانه یکی از انصار میزیست تا اینکه به بیماری سختی مبتلا شد. من و سایر افراد خانه صمیمانه از او پرستاری میکردیم. ولی سرانجام بر اثر شدت بیماری از دنیا رفت. او با شرکت در مراسم دفن وی، همدردی خود را اعلام کرد و احساس خود را نسبت به جنازه وی چنین ابراز کرد: ای عثمان! رحمت خدا شامل حال تو باد. شهادت میدهم که خداوند تو را درجوار رحمت خویش برده است.۷۹
طبیعی بود که مهاجران برای همیشه نمیتوانستند در منزل انصار بمانند. از این رو، پیامبر(ص) برای اینکه مشکل اسکان آنان را از بین برده باشد، زمینهایی در اختیارشان قرار داد که به «اِقطاع النَّبی» معروف است. اقطاعات عبارت بود از: زمینهایی که یا انصار برای مهاجران در اختیار حضرت میگذاشتند، یا زمینهای بی صاحبی بود که پیامبر(ص) به آنان واگذار میکرد. زمینهای واگذار شده در محلههای انصار و بیشتر در اطراف مسجد پیامبر(ص) بود؛ مثلاً زمینی به مقداد، در محله بنی جزیله واقع در شمال «مسجدالنبی» واگذار شد.
انصار علاوه بر واگذاری این زمینها، از پیامبر(ص) خواستند تا منزلهایشان را نیز در اختیار مهاجران قرار دهد. حضرت در پاسخ به نیک اندیشی و خیرخواهی انصار، برای آنان دعای خیر کرد و تنها در زمینهای اهدایی آنان یا زمینهایی که مالک مشخصی نداشت، تصرف نمود.۸۰
تأسیس «صفّه» در صحن مسجد مدینه، اقدام دیگری برای مهاجریت تهیدست بود که به نام «صفّهالمهاجرین» معروف شد.
صفهنشینان با اینکه فعالیت اقتصادی انجام میدادند، توان اداره زندگی خود را نداشتند.۸۱ گاهی دشواریهای زندگی، آنان را به ستوه میآورد و سبب میشد در محضر رسول خدا(ص) زبان به گلایه بازکنند.۸۲
پیامبر(ص) علاوه بر اینکه خود اهتمام زیادی به گشایش در زندگی آنان داشت، دیگران را نیز سفارش میکرد تا به یاری آنان بشتابند. از این رو صدقات و هدایایی که به دستش میرسید، بدون هیجگونه تصرفی، برای آنان میفرستاد و گاهی هم که نمیتوانست برای همه مواد غذایی کافی تهیه کند، از آنان عذرخواهی میکرد.۸۳ و طبق روایتی که ابونعیم آن را از نظر محدثان، حدیثی صحیح خوانده است، از یارانش میخواست که افراد بیشتری از اصحاب صفه پذیرایی کنند.۸۴
گرچه تأسیس صفه برای تهیدستان مهاجر بود، ولی با گذشت زمان، گروههای دیگری نیز به آنان پیوستند. از این رو در شمار نام صفه نشینان، نام پیکارگرانی که خود را وقف جهاد کرده،۸۵ یا جانبازانی که در میدان نبرد عضوی را از دست داده۸۶ یا عابدانی که مشتاق مناجات با خدا بودند،۸۷ آمده است. تنوع عباراتی که برای اصحاب صفه به کارگرفته شده، گویای پیوستن جماعتی به آنان است. درباره برخی از اصحاب صفه عبارت «سکن الصفه» آمده است که مفهوم سکونت و ماندگاری دارد و درباره برخی نیز عبارت «نَزَل الصفه»، «خالط» و «لابس اهل الصفه» به کار گرفته شده است که مفهوم پیوستن و ملحق شدن را میرساند.۸۸
حل مشکلات اقتصادی
تأمین خوراک مهاجران نیز مشکل بزرگی بود که جز با همدلی عمومی انصار برطرف نمیشد. سعدبن عُباده، رئیس خزرجیان مدینه، غذای پیامبر(ص) را تأمین میکرد و پیامبر(ص) نیز با دیگران هم غذا میشد، ولی حرکتهای فردی جوابگوی نیاز آن جمع نبود. مهاجران از عدم تنوع غذایی و بسنده کردن به خرما به ستوه آمده، عدهای زیان به اعتراض گشودند. پیامبر(ص) به منبر رفته، فرمود: اگر نان و گوشتی مییافتم خوراک شما را تأمین میکردم.۸۹ حضرت بدین وسیله همه مردم مدینه را در حل این مشکل به یاری طلبید.
انصار برای تنظیم امور زندگی مهاجران از اموال خود به آنان بخشیدند، در تجارت با آنان سهیم شدند و برخی را در کشاورزی مدینه مشارکت دادند و از این رهگذر قرارداد مزارعه میان مهاجر و انصار تنظیم شد.۹۰ علاوه بر اینهاف سهم خود از غنائم بنی نضیر را به مهاجران بخشیدند تا توان بازسازی امور اقتصادی خود را داشته باشند.
ارزش این کار وقتی روشن میشود که بدانیم بیشتر زمینهای مناسب برای کشاورزی در اختیار یهودیان مدینه قرار داشت و این یکی از علل ثروتمندی یهودیان به شمار میرفت. محصولات عربِ مدینه مشکلات اقتصادی انصار را به سختی برطرف میکرد. بنابر این در بیشتر اوقات برای گذزان زندگی از یهودیان مدینه قرض میگرفتند. کمک اقتصادی به مهاجر، از طرف کسانی که در مواردی مجبور به وام گرفتن از دیگری بودند، نشاندهنده تحمل رنج آنان است.۹۱ عملکرد انصار، مورد ستایش خداوند قرار گرفت و به عنوان نمونه روشنی از «ایثار» به مردم معرفی شد، که: «آنان را برخود ترجیح میدهند هرجند خودشان بسیار نیازمند باشند».۹۲
سیر همدلی انصار با مهاجران، در سخنان پیامبر(ص) و گفتگوی وی با انصار، بعد از جنگ بنی نضیر نیز قابل توجه است. پیامبر(ص) پس از حمد و ستایش الهی، از ایثار و همدلی انصار با مهاجران در امر اسکان یاد کرد و فرمود: اگر بخواهید غنائم بنی نضیر را میان شما ومهاجران تقسیم میکنم، ولی همچنان، مهاجران در خانهها و مزارع شما باقی خواهند بود. بزرگان انصار گفتند: اگر مایل باشید غنایم میان آنان تقسیم شود و آنان نیز همچون گذشته درخانههای ما باشند. در این هنگام، انصار با فریاد «رضینا و سلمنا یا رسولالله» گفتههای بزرگان اوس و خزرج را تأیید کردند. پیامبر(ص) در حق آنان دعا کرد و غنایم را به مهاجران داد و جز دو انصاری تهیدست، کسی از آن سهمی نداشت.۹۳
واقدی در ادامه این گزارش اضافه میکند که پیامبر(ص) بئر حجر را به ابوبکر، بئر جَرم را به عمر، سؤاله را که به مال سلیم معروف است به عبدالرحمنبن عوف، ضرّاطه را به صهیب و بوَیله را به زبیربن عوام و ابو سَلَمهبن عبدالاسد بخشید. پیامبر(ص) از درآمد اموال بنی نضیر، مردم را تا اندازهای در گشایش قرار داد.۹۴
عبداللهبن اُبی سرکرده منافقان مدینه، در بازگشت از جنگ مریسیع با انتقاد از عملکرد انصار، سیر ایثار و همدلی آنان را با مهاجر مرور کرد. ناراحتی عبدالله از آنجا شعلهور شد که مهاجر و انصار، پس از درگیری و برخورد فیزیکی دونفر از آنان، درمقابل هم صفآرایی کردند و مهاجران با فریاد«یا آل قریش» علیه انصار شمشیر از نیام کشیدند. عبدالله با ناراحتی گفت: این ذلتی است که شما گروه انصار، سبب آن شدید؛ زیرا آنان را به شهر خود دعوت کردید، منزلهای خود را در اختیار آنان گذاشتید و در اموال خود شریکشان کردید. با آنان به این مقدار از همدلی بسنده نکردید پا فراتر نهاده، از جان خود گذشتید و فرزندان خود را یتیم کردید. سرانجام، جمعیت شما رو به کاستی نهاد و جمعیت آنان فزونی یافت.
روایاتی نیز درباره همیاری انصار با علی(ع) چنین اشاره کرده است که او برای ولیمه عروسی با فاطمه(س) پولی در اختیار نداشت. پیامبر(ص) به این منظور قطعه طلایی به او داد. علی(ع) برای فروش نزد محمدبن مسلمه انصاری رفته، به او پیشنهاد معامله داد. ابن مسلمه هم طعام علی(ع) را داد و هم آن قطعه طلا را به وی برگرداند.۹۵
در گزارش دیگری آمده است که فاطمه(س) در منزل حارثهبن نعمان انصاری سکونت داشت. او از پدر تقاضای تغییر منزل کرد. حارثه پس از آگاهی از این موضوع، دختر پیامبر(ص) را در مکانی دیگر اسکان داد.۹۶ امام صادق(ع) همکاری انصار با مهاجران را نمونه بارز همدلی و الگوی عینی ایثار، برای مسلمانان معرفی و آنان را به همدلی و همیاری دعوت میکرد.۹۷
ازدواج میان مهاجر و انصار
اطلاعات تاریخی ما را به یک نوع درونهمسری در میان انصار راهنمایی میکند.۹۸ ولی تغییر شاخصه همکفو بودن، از معیارهای جاهلی به ارزشهای انسانی و اسلامی و ورود مهاجر به خانه و مزارع انصار و همزیستی با آنان، این فرهنگ را کم رنگ کرد و پیامدهای عاطفی خاص خود را به همراه داشت و در نهایت، ارتباط زناشویی میان این دو گروه را در عصر نبوی، به وجود آورد. برای نمونه، گزارشهای ابن الی ملیکه و بهی، درباره ازدواج ابوبکر با زنان انصار، بیانگر این است که او پس از هجرت به مدینه، به منزل خارجهبن زید انصاری رفت و با او پیمان برادری بست. ارتباط نزدیک و دوستانه این دو، سبب شد تا ابوبکر در زمان حیات، همسرش به نان ام رومان۹۹ با حبیبه دختر حارثه نیز ازدواج کند. ثمره این ازدواج دختری به نام ام کلثوم بود که بعدها به همسری طلحه درآمد.۱۰۰
حمزه نیز از مهاجرانی بود که با اوسیان پیوند سببی داشت. او با دختر ملهبن مالک اوسی ازدواج کرد و از او دو پسر به نامهای یعلی و عامل به دنیا آورد. حمزه علاوه براین با خوله دختر قیس بن فهد از طایفه بنی نجار نیز ازدواج کرد و از او پسری به نام عماره تولد یافت. حمزه به اعتبار یعلی و عماره، کنیههای ابویعلی و ابوعماره پیدا کرد.۱۰۱
عثمان به منزل اوس بن ثابت از قبیله بنی نجار رفت و بدین سبب حسان بن ثابت او را دوست میداشت و پس از قتل وی نیز بر او میگریست. ام ایاس دختر انس بن رافع معروف به بنوالحسیر از اوسیان بنی عبدالاشهلی است که با سعد پسر طلحهبن ابیطلحه از قبیله بنی عبدالدار ازدواج کرد.۱۰۲
با این حال شخص پیامبر(ص) از ازدواج با زنان انصار خودداری میکرد و علت آن را ناخرسندی از هوو بیان میداشت. گزارش بلاذری نشان میدهد که پیامبر(ص) از ازدواج با زنان انصاری امتناع میورزیده و همین امر موجب شد تا عدهای با حساسیت این مسأله را تعقیب کنند وسرانجام، از خودِ حضرت علت آن را جویا شوند. پیامبر(ص) با استناد به فرهنگ جنسی انصار و احترام به فرهنگ آنان، درپاسخ فرمود: زنان انصاری تحمل هوو ندارند و من چون دارای همسران متعددی هستم، این کار را سبب آزردگی انصار میدانم.۱۰۳
این گزارش بیان میدارد با این که پیامبر(ص)، رسالت داشت تا جامعه را از تاریکیهای عصر جاهلی به روشنایی عصر روشنایی عصر اسلامی و اندیشههای دینی سوق دهد، و مردم نیز دستورهای او را با میل و رغبت انجام میدادند و حتی آب وضوی او را نیز به عنوان تبرک برمیداشتند، اما او به مسائل اجتماعی و فرهنگ عمومی مردم احترام زیادی میگذاست و حتی گاهی به هنگام گفتگو با دیگر نیروهای عرب، از الفاظ آنان استفاده میکرد.
روابط عاطفی و فردی
هشامبن عروه میگوید: در جنگ احد هنگامی که مسلمانان بر کشتههای خود حاضر شدند، صفیه دو پارچه آورد تا حمزه را با آنها کفن کند. او شهیدی از انصار را دید که در کنار جسد حمزه به زمین افتاده بود.پارچهای را برای تکفین حمزه و پارچه دیگر را برای کفن شهید انصار اختصاص داد. پس از جنگ احد صدای گریه و شیون از خانههای انصار بلند بود. پیامبر(ص) از اینکه حمزه عزادار نداشت افسوس خورده، فرمود: «حمزهلابواکی له»؛ یعنی حمزه عزادار ندارد. سعدبن معاذ با شنیدن این سخن، زنان بنی عبدالاشهل را بر در خانه پیامبر(ص) جمع کرد و آنان بر حمزه گریستند و عزاداری کردند و در نهایت رسول خدا(ص) برای آنان دعا کرد.
گریه انصار بر حمزه در حقیقت بارزترین نوع همدلی با مهاجران شمرده میشود؛ زیرا انصار در این ماجرا علاوه بر مال و جان، در احساسات و عواطف نیز با آنان همدلی و همنوایی داشتند. واقدی در گزارش خود میافزاید: از آن زمان تا کنون هر زنی از انصار که بخواهد بر مردهای گریه کند، نخست بر حمزه میگرید.۱۰۵
برخی از مهاجران به دلیل مهارتها و ویژگیهای خاصی که داشتند خود را از کمک دیگران بینیاز میدیدند. عبدالرحمنبن عوف از مهاجرانی بود که در مدینه به منزل سعدبن ربیع وارد شد. سعد به او گفت من ثروتمندترین مرد انصار هستم. از اینرو، تو را در مال و ثروت خود به طور مساوی شریک قرارمیدهم. علاوه بر این زیباترین زنانم را طلاق میدهم تا پس از تمام شدن عده طلاقش، به همسری تو درآید. عبدالرحمن با مهربانی و دعا در حق او، این پیشنهاد را رد کرد و گفت: به جای این کار، مرا به کسب و کار و تجارت راهنمایی کن. او پس از گذشت مدت کوتاهی، قدرت اقتصادی خود را بازیافت و از درآمد خود با زنان انصار ازدواج کرد.۱۰۶
روایت دیگری از بخاری، میتواند به تبیین این رابطه کمک کند. او آورده است که عمر در همسایگی یکی از انصار زندگی میکرد. آنان برای درک مجلس پیامبر(ص) و اطلاع از احکام جدید الهی، میان خود قرار و پیمانی داشتند تا هرکدام به نوبت، در مجلس پیامبر(ص) حاضر شوند و خبرهای آن جلسه را برای دیگری بازگو کنند.۱۰۷ ترمذی نیز به نقل از انس گزارش دیگری را در این زمینه ارائه داده است. او گفته است که در عصر رسالت، دو برادر یکی شاغل بودن و دیگری همنشینی با پیامبر(ص) را برای فراگیری علم برگزیده بود۱۰۸ و فرد کاسب، هزینههای تحصیل علم دیگری را میپرداخت.
همدلی در جنگها
برپایی جنگهای جاهلی براساس امیال شخصی و قبیلهای و در محورهای تأمین معیشت، خونخواهی و دفاع از قبیله، و از طرفی، تُهی بودن جنگها از انگیزه دینی و اعتقادی، سبب دشمنی و تفرقه میان قبایل و افراد میشد. اما دراسلام، درگیریهای هواخواهانه، جای خود را به دفاع از دین و عقیده داد. قرآن، انگیزههای جنگ را در منطق اسلام، نشر دین و مقابله با تجاوزگران به حقوق مسلمانان میداند.۱۰۹ براساس این انگیزه است که پیامبر(ص) قبل از شروع هر نبردی، مشرکان را به اسلام دعوت میکرد.
قرآن با تبیین انگیزههای نبرد، به دشمن شناسی و جریان شناسی دشمن اشاره کرده است و مبارزه با کسانی را که با مسلمانان میجنگند یا به آنان ستم میکنند و یا آنان را از سرزمینشان بیرون میکنند، واجب دانسته است. انگیزههای دینی و رویکردهای اخلاقی به جنگ سبب نوعی همدلی و اتحاد حتی در میدان نبرد میشد.
از طرف دیگر، وجود دشمن مشترک از عوامل مهم همدلی میان مهاجر و انصار بود. با وجود چالشهای انکارناپذیر در میان آنان، پیوستگی مهاجر و انصار در برخورد با منافع مشترک، قابل توجه است. اتحاد مسلمانان علیه مسیلمه کذاب ناشی از رقابتهای قبیلهای بود. در جنگ یمامه وقتی دشواری پیروزی بر مسیلمه نمودار شد، خالدبن ولید از شیوه رقابت میان قبایل برای پیروزی بر دشمن استفاده کرد. او برای آزمایش توان هر قبیله، فرمان داد تا قبایل بادیهنشین از قبایل شهرنشین جدا شوند. گروهها به سرعت از هم جدا شدند و هر قبیله برای به دست آوردن پیروزی و ثبت این افتخار به نام خود، پرچمی استوار کرد. مهاجر و انصار در یک طرف و سایر قبایل در طرف دیگر آماده نبرد شدند و هر یک برای جنگیدن با دشمن، خود را شایسته میدانست و دیگری را به کارآزموده نبودن در جنگ متهم میکرد.۱۱۰
با این شیوه، رقابت شدیدی میان قبایل مختلف ایجاد شد و در نتیجه مسلمانان یک دل و یک صدا به دشمن تاخته و پیروزی را از آن خود کردند. این گزارش با نشان دادن رقابتهای قبیلهای، این واقعیت را اثبات میکند که گاهی همدلی رویه دیگر سکه رقابت است.
فرجام سخن اینکه، در یک نگاه کلی به سیره رسول خدا(ص) میتوان دریافت که پیامبر(ص) برای ایجاد روح همدلی میان افراد و گروهها علاوه بر اقدام عملی، آموزشهای مختلفی ارائه داد و با تکیه بر تعالیم دینی، ارزشهای انسانی و ایجاد روحیه جمعی، توانست جامعه عرب را که چون ذرات خان پراکنده و متفرق بود به جامعهای یک دل و یک صدا تبدیل کند. بدون تردید این همدلیها بر گسترش فرهنگ اسلامی و تقویت پایههای حکومت تازه تأسیس مدینه، تأثیر فراوانی داشت، ولی هیچگاه رسول خدا(ص) نگاه ابزاری به اخلاق نداشته، بلکه هدف اصلی ایشان از حکومت نیز تکامل انسان و جامعه انسانی بود.
اما درکنار این همدلیها باید به نیازها، احساسات، امیال و دیدگاههای متفاوت هم توجه داشت. همانگونه که نیازها و دیدگاههای مشترک موجب همدلی میشود، نیازها و دیدگاههای متفاوت نیز موجب رقابت میشود و معمولاً رقابتها در عصر رسالت ریشه در فرهنگ جاهلی دارد. زمینههای بروز رقابتها، انواع رقابتها و برخورد رسول خدا(ص) با آنها نوشتار دیگر میطلبد.
دو قبیله کاوس و خزرج نام داشت
یک زدیگر جام خونآشام داشت
کینههای کهنهشان از مصطفی
محو شد در نور اسلام و صفا
اولاً اخوان شدند آن دشمنان
همچو اعداد عنب در بوستان
وز دم«انماالمؤمنون اخوه»بپند
درشکستند و تن واحد شدند
صورت انگورها اخوان بود
چون فشردی شیره واحد شود
غوره و انگور ضدانند لیک
چونک غوره پخته شد شد یارنیک
آفرین بر عشق کل اوستاد
صدهزاران ذره را داد اتحاد
همچو خاک مفترق در رهگذر
یک سبوشان کرد دست کوزهگر
زاختلاف خویش سوی اتحاد
هین زهرجانب روان گردد شاد
حیث ما کنتم فولوا وجهکم
نحوه هذا الذی لم ینهکم
پینوشتها
- برای اطلاع بیشتر ر.ک. مقدمه ابن خلدون فصل ۷-۸، ص۱۲۷-۱۲۹.
- آل عمران:(۳)، ۱۱۰.
- بقره:(۳)، ۱۴۳.
- سبأ:(۳۴)، «مَا أَرْسَلْنَاکَ إِلَّا کَافَّهً لِلنَّاسِ بَشِیرًا وَنَذِیرًا».
- حج:(۲۲)ف ۷۸.
- بقره:(۲)، ۱۳۱.
- ابراهیم:(۱۴)، ۳۶.
- همان: ۰همان۳۵)
- آل عمران(۳)، ۶۸ ر.ک: طباطبایی، المیزان فی تفسیرالقرآن، ج۱۴، ص۴۱۲.
- مجلسی: بحارالانوار: ج۶، ص۳۱۹.
- ابن هشام: السیرهالنبویه، ج۲، ص۱۴۷؛ احمدی میانجی: مکاتیبالرسول، ص۲۴۱-۲۶۲؛ حمیدالله: الوثائقالسیاسیه، ص۵۷-۶۴.
- آل عمران(۳): ۶۴، «لَا یَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضًا أَرْبَابًا مِنْ دُونِ اللَّهِ»؛ همچنین ر.ک: آل عمران(۳) ۸۰. و توبه(۹): ۳۱.
- ر. ک: السیرهالنبویه، ج۲، ص۱۴۷؛ مکاتیبالرسول، ص۲۴۱-۲۶۲؛ الوثائقالسیاسیه، ص۵۷-۶۴.
- نساء:(۴)، ۵۹ «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِی شَیْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ». علامه طباطبائی در تفسیر این آیه، بحثی درباره جنبه تشریعی و ولایتی پیامبر(ص) آورده و تکرار لفظ « أَطِیعُوا» در آیه را اشاره به این دو جنبه دانسته است. وی در ادامه با استناد به این که امر به اطاعت مطلق و بدون قید و شرط آمده است، «عثمت» را اثبات کرده است؛ زیرا اطلاق امر بیانگر این است که امر ونهی پیامبر(ص) مخالف حکم خدا نیست وگرنه اطاعت وی ناقض اطاعت خداست. ر.کک المیزان فی تفسیرالقرآن، ج۴، ص۳۸۷-۳۹۰.
- انفال(۸): ۴۶. «وَأَطِیعُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَلَا تَنَازَعُوا فَتَفْشَلُوا وَتَذْهَبَ رِیحُکُمْ» و ر.ک آل عمران(۳):۳؛ نساء(۴): ۸۰.
- آل عمران(۳): ۳۱؛ «إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِی».
- نساء(۴): ۸۰. «مَنْ یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللَّهَ».
- السیرهالنبویه: ج۲، ص۱۴۰.
- سمهودی: وفاءالوفاءبأخبار دارالمصطفی، ج۱، ص۲۵۶.
- احزاب(۳۳): ۲۱. «لَقَدْ کَانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَهٌ حَسَنَهٌ».
- نجم(۵۳)ک ۳. «وَمَا یَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى، إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحَى».
- حشر(۵۹): ۷. «مَا آتَاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا».
- «إِنِّی تَارِکٌ فِیکُمُ اَلثَّقَلَیْنِ… کِتَابَ اَللَّهِوَ عِترَتی».
- بحارالانوار: ج۲۳، ص ۳۷۳-۳۷۴؛ ج۴۴: ص ۴۷؛ ج۶۲: ص۲۹۱.
- همان: ج۲۷، ص۶۷؛ ر. ک ج۲، ص ۲۶۶-۲۶۷.
- همان: ج۳۲، ص۳۶۰.
- ابن ابیالحدید: شرح نهجالبلاغه، ج۱۳، ص۱۷۰.
- «إنّما جُعِلَتِ الجَماعَهُ لِئَلاّ یَکُونَ الإخلاصُ وَالتَّوحیدَ وَ العِبادَهُ لِلهِ إلاّ ظاهِراً مَکشوُفاً مَشهوُراً…مَعَ ما فِیهِ
مِنش المُساعِدَهِ عَلَی البِرِّ وَ التَّقوی، وَالزَّجرِ عَن کَثیرٍ مِنَ المَعاصِی اللهِ عَزَّ وَ جلَّ»: فلسفه جماعت این است که توحید و اسلام و عبادت برای خدا جز آشکارا نمیشود. علاوه این که در جماعت، همکاری در نیکیها و تقوی و دوری از بسیاری از گناهان وجود دارد. صدوق: عللالشرایع، ج۱، ص۲۶۲.
- ابن سعد: الطبقاتالکبری، ج۱، ص۱۸۴؛ طبرسی: اعلامالوری باعلامالهدی، ص۷۰؛ مرتضی العاملی:
الصحیح من سیرهالنبیالاعظم، ج۴، ص۲۱۹.
- بیهقی: دلائلالنبوه،ج۲، ص۵۳۸؛ ذهبی: تاریخالاسلام(السیرهالنبویه)، ج۱، ص۳۳۵.
- الصحیح من سیرهالنبیالاعظم، ج۴، ص۲۲۳ به نقل از «کشفالاستار عن زوائدالبزاز»، ج۱، ص ۲۰۶،
۲۲۹و۲۴۹.
- الطبقاتالکبری: ج۳، ص۱۶.
- همان: ج۶، ص۱۳۰.
- همان: ج۱، ص۱۸۴.
- انفال(۸): ۷۵؛ احزاب(۳۳):۶.
- الطبقاتالکبری: ج۱، ص۳۱۹ و ۱۸۴.
- همان: ج۴، ص۱۴. ابن سعد با مهاجر دانستن عباس، پیمان برادری را میان دو مهاجر دانسته است؛
ولی اطلاق مهاجر به عباس محل تردید جدّی است. شیخ مفید ادعای اتفاق کرده است که عباس از مهاجران شمرده نمیشود. مفید، محمدبن محمد، الفصولالمختاره، مصنفات الشیخ المفید، ج۲، ص۱۷۱.
- همان: ص ۶۳؛ أنسابالاشراف: ج۲، ص ۳۴۶.
- الطبقاتالکبری: ج۷، ص ۲۹۶. سکون از فرزندان سکون بن اشرس، شاخهای از قبیله کنده بود که
طایفهای از آندر حضرموت زندگی میکرد. سکاسک، از فرزندان سکسک بن اشرس، شاخهای از قبیله کنده با طوایف ضمام، صعب، اخدر و هجقم بود. از حمیریان نیزقبیلهای به نام سکاسک وجود داشت که غیر از سکاسک کنده بود. رضا کحاله: معجم قبائل عرب القدیمه والحدیثه، ج۲، ص ۵۲۷-۵۲۹.
- ابن سیدالناس: عیونالاثر فی فنونالمغازی واشمائل والسیر، ج۲، ص۲۶۵.
- الطبقاتالکبری: ج۳، ص۶۳.
- السیرهالنبویه: ج ۲، ص۳۰۰.
- ر.ک کافی: ج۲، کتاب الایمان والکفر، باب المصافحه، ص۱۸۹ و دیگر ابواب.
- حجر(۱۵): آیات ۴۵-۴۶. «ادْخُلُوهَا بِسَلَامٍ آمِنِینَ، وَنَزَعْنَا مَا فِی صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ إِخْوَانًا عَلَى سُرُرٍ
مُتَقَابِلِینَ».
- «خون و مال شما تا قیامت بر همدیگر حرام است… هرخونی که در زمان جاهلیت بوده است باطل
است».
- در تفاوت حکم مولی با بنده ر.ک ابوالفرج اصفهانی: الأغانی، ج۳، ص۳۰؛ الدّرالمنثور: ج۱، ص۳۱۶.
- السیرهالنبویه: ج۴، ص۳۱؛ تاریخالطبری: ج۳، ص۴۳.
- بحارالانوار: ج۲، ص۱۴۹؛ ج۱۸، ص۱۳۷؛ ج۲۱، ص۲۷،۶۷،۶۹و۱۳۸؛ ج۳۷، ص۱۱۴و۱۱۸؛ ج۷۷،
ص۱۳۲.
- طبری: جامعالبیان فی تفسیرالقرآن: ج۳، ص۷۱؛ جواد علی: المفصل فی تاریخالعرب قبلالاسلام، ج۷، ص۴۳۰.
- اسبابالاشراف: ج۳، ص۸۴.
- همان: ج۱۲، ص۳۳۰؛ و ج۱۳، ص۷۲.
- همان: ج۱۳، ص۸۵.
- همان: ص۸۴.
- قلم(۶۸): ۴. «وَإِنَّکَ لَعَلَى خُلُقٍ عَظِیمٍ».
- آل عمران(۳): ۱۵۹. «فَبِمَا رَحْمَهٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَلَوْ کُنْتَ فَظًّا غَلِیظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ».
- «حُسنُ الخُلقِ یُثْبِتُ المَودَّهَ».
- بحارالانوار: ج۶۹، ص۳۷۵ و ج۷۰، ص۳۷۲.
- تاریخ سیاسی اسلام: «سیره رسول خدا(ص)»، ص۲۴۰-۲۴۳.
- ابن بکار: الاصابه، ج۱، صص۳۴۶. ازدواجهای سیاسی در عرب و نظام قبیلهای از اهمیت بالایی
برخوردار است. اشراف و بزرگان قبیله با بهرهگیری از این نوع ازدواجها میتوانستند به تعداد یاران بیفزایند و رمیده را به همراه و دشمن را به دوست تبدیل کنند؛ ر.ک المفصل فی تاریخ العرب قبلالاسلام: ج۴، ص۶۳۴.
- السیرهالنبویه: ج۳، ص۳۰۷-۳۰۸؛ واقدی، محمدبن عمر: المغازی، ج۱،ص ۴۱۲.
- «انا لا نزوح فتیاتنا الا أکفانا من الأنصار».
- کافی: ج۵، کتابالنکاح، باب المؤمن کفوالمؤمنه، ص۳۴۲، ص۳۴۲.
- المغازی: ج۲،ص۴۰۷ و ۶۵۳؛ الطبقاتالکبری: ج۲، ص۱۰.
- ابن اثیر: أسدالغابه فی معرفهالصحابه، ج۴، ص۲۰.
- طبری: المسترشد فی امامه امیرالمؤمنین: ص۷۰.
- الطبقاتالکبری: ج۳، ص۴۰۹.
- ابن شبّه: تاریخ المدینهالمنوره، ج۱، ص۱۶۵. نامهای دیگری نیز برای مدینه گفتهاند که تعداد آنها زیاد
است. برای اطلاع بیشتر از این نامها ر.ک همان: ۱۶۲-۱۶۴.
- عرب با اینکه در جهالت به سر میبرددر نامگذاری برای خود شیوه و اصول خاصی داشت. عرب به
منظور فال نیک زدن در پیروزی بر دشمن یا برای سرنوشت آینده فرزندش، نامهایی مثل غالب، مقاتل، سلیم و سعد را انتخاب میکرد و در مقام ترساندن دشمن، نامهای جانورانی مثل اسد و ضرغام را برمیگزید. یکی دیگر از اصول رایج نامگذاری در فرهنگ عرب این بود که مرد به هنگام زایمان همسرش، از منزل بیرون میرفت و نام نخستین چیزی که میدید برای فرزندش انتخاب میکرد. نامهایی مانندک ثعلب، ضبّ، کلب، حمار، غراب و غیر آن از این قبیل است. ابن درید: اشتقاق، ص ۳-۶؛ جاحظ: الحیوان، ج۱، ص ۱۷۸-۱۹۰.
- الطبقاتالکبری: ج۱، ص ۲۳۵،۲۴۶،۲۵۹؛ ج۳، ص۹۲،۴۰۹؛ ج۴، ص۳۶،۹۳،۲۴۲،۲۵۸؛ ج۶، ص۶۰؛
ج۷، ص۲۶۰.
- همان: ج۱، ص۲۳۴؛ ج۳، ص۲۹۷؛ ج۵، ص۸۹؛ ج۶، ص۸و۱۴؛ ج۷، ص۱۹،۳۹،۵۵؛ ج۸، ص۹۴، ۱۰۸،
۲۶۴، ۳۳۷.
- همان: ج۱، ص۲۲۳؛ ج۳، ص۸۴ و ابن قدامه: الاستبصار فی نسب الصحابه منالانصار، ص۴۷.
- همان: ج۲، ص۴۷۳؛ ج۳، ص۹۸،۱۶۳،۱۸۲.
- همان: ج۴، ص۳۸انصابالاشراف: ج۱، ص۴۳۷؛ مروجالذهب و معادنالجوهر، ج۲، ص۲۹۴.
- السیرهالنبویه: ج۲، ص۲۸۷؛ ج۳، ص۲۳۷؛ ج۴، ص۵۱.
- در بعضی گزارشها به جای لفظ«خیر» کلمه «عیش» یا به جای لفظ «اغفر» کلمه «اُنصر» آمده است که
این تفاوتها چندان تغییری در معنای شعر ایجاد نمیکند و همین نشان میدهد که این ابیات به مناسبتهای مختلفی سروده میشده و در مواردی نیز خود پیامبر(ص) آن را سرودهاند و یا مسلمانان در سرودن آن همراهی داشتهاند. روایتی که ساخت مسجد مدینه را گزارش کرده است بیانگر این است که مسلمانان دسته جمعی این ابیات را میسرودهاند و رسول خدا(ص) نیز با شنیدن آن، این ابیات را تکرار کرده است. السیرهالنبویه: ج۲، ص۱۴۲؛ الطبقاتالکبری: ج۱، ص۱۸۵؛ انسابالاشراف: ج۱، ص۳۱۷: لا هم انالخیر خیرالاخره، فاغفراللهم الانصار والمهاجره و عافهم من حرّ نار ساعره فانها للکافر والکافره.
- «لو لاالاسلام لأنکرتم ما صنعتم»، الاصابه: ج۱، ص۵۱۰.
- المغازی: ج۱، ص۳۰۳-۳۰۴؛ ابن حزم اندلسی: جمهره انساب العرب، ص۳۳۷.
- توبه(۹): ۶۳. «یَحْذَرُ الْمُنَافِقُونَ أَنْ تُنَزَّلَ عَلَیْهِمْ سُورَهٌ تُنَبِّئُهُمْ بِمَا فِی قُلُوبِهِمْ».
- بخاری: کتاب البخاری، ج۱-۲، مجلد۱، کتاب الجنائز، ص۵۳۵.
- انساب اباشراف: ج۱، ص۳۱۷.
- مقدسی، محمدبن طاهر: البدء و التاریخ: ج۲، ص۲۱۱.
- تاریخ المدینهالمنوره: ج۲، ص۴۸۷. برای توضیخ بیشتر در این باره ر. ک ابو نعیم اصفهانی:
حلیهالاولیاء، ج۱، ص۳۴۰-۳۴۱.
- تاریخ المدینهالمنوره: ج۲، ص۴۸۷؛ مقریزی: امتاع الاسماع، ج۱۰ف ص۱۵۶-۱۵۷.
- حلیهالاولیاء: ج۱، ص۳۳۸.
- جامع البیان فی تفسیرالقرآن: ج۳، ص۹۶.
- فخر رازی: تفسیرالکبیر، ج۷، ص۸۰.
- حلیهالاولیاء: ج۱، ص۳۷۰.
- همان: ج۱، ص۳۵۳،۳۷۶؛ ج۲، ص۸، ۲۷،۳۳.
- عبدالله، عبدالعزیزبن ادریس: مجتمعالمدینه فی عهدالرسول، ص۱۸۷ به نقل از الاصابه.
- کتاب البخاری: ج۳-۴، مجلد۲، کتاب المزارعه، ص۲۲۰ و ر. ک ص۲۲۸-۲۲۹: اجاره دادن زمین در
مدینه کار شایعی بود. آنان بر حسب کیفیت زمین و محصول آن بر یک سوم یا یک چهارم و گاهی یک دوم قراردادمزارعه میبستند.
- مکه ومدینه فیالجاهلیه و عهدالرسول: ص۳۵۹.
- حشر(۵۹): ۹. «وَیُؤْثِرُونَ عَلَى أَنْفُسِهِمْ وَلَوْ کَانَ بِهِمْ خَصَاصَهٌ».
- السیرهالنبویه: ج۱، ص۲۰۱.
- المغازی: ج۱، ص۳۷۹.
- همان: ص۳۷۵.
- همان.
- کافی: ج۲، کتاب الایمان والکفر، باب حقالمؤمن عای اخیه، ص۱۸۳.
- گفتار پدر ذلفا مؤید این ادعاست: «انا لا نزوح فتیاتنا الا اکفاناً من الانصار»، کافی: ج۲، ص۳۴۲.
- اُم رمان مادر عایشه بود که در ذیحجه سال ششم هجری وفات کرد. الطبقات الکبری: ج۸، ص۲۱۶.
- همان: ج۳، ص۱۲۶ و ج۸، ص۲۱۶.
- همان: ص۵.
- همان: ج۸، ص۲۴۳.
- ابن عبد البر: الاستیعاب فر معرفهالاصحاب، ج۲، ص۸۴۵.
- «ان فیهن غیره شدیده و انا صاحب الضرائر و اکره ان اسوء قومهن فیهن، انساب الاشراف: ج۲، ص۱۰۱.
- المغازی: ج۱، ص۳۱۷.
- کتاب البخاری: ج۵-۶، مجلد۳، کتاب مناقب الابصار، ص۱۰۰.
- کتاب البخاری: ج۱-۲، مجلد۱، کتاب العلم، باب التناوب فی العلم، ص۱۱۰.
- ترمذی: سنن ترمذی، ج۴، ص۵.
- بقره(۲): ۱۸۹-۱۹۱؛ توبه(۹): ۲۹.
- تاریخ الطبری: ج۳، ص۲۹۳.