سبک زندگی دینی در سیره نبوی(اصول اول تا نهم)
پدید آورنده: سید علی شاهچراغی
منبع: پایگاه اطلاع رسانی موسسه پژوهشی بنتالهدی
اصل اول: خردورزی،
اصل دوم: نظم و انضباط
اصل سوم: معنویت
اصل چهارم: ادب
اصل پنجم: شکیبایی و صبوری
اصل ششم: صداقت و راستگویی
اصل هفتم: حیا و غیرت
اصل هشتم: تواضع و فروتنی
اصل نهم: اصل تعادل و پرهیز از افراط و تفریط
مقدمه
مقام معظم رهبری، حضرت آیت الله خامنهای دامت برکاته، در سفر پر بار خویش به استان خراسان شمالی، هم چنین در جمع ائمه جمعه کشور و نیز دانشجویان و برخی از فعالان فرهنگی، موضوع بسیار مهمی را مطرح نمودند که با عنوان «سبک زندگی دینی» در فرهنگ عمومی کشور ما وارد گردید و مباحث متعددی را به خود اختصاص داد. ایشان در این مبحث و به منظور طرح موضوع به بیش از چهل مشکل در سبک زندگی اشاره فرمودند که جامعه کنونی ما با آن مواجه میباشد و از آن رنج میبرد که جهت برطرف شدن این معضلات و موانع میباید فرهنگ سازی دقیق صورت گیرد و کارشناسان دینی نسبت به آن اهتمام نمایند.
مشکلات و موضوعاتی هم چون فرهنگ صرفه جویی، وجدان کاری، روحیه انضباط فردی و اجتماعی، روحیه احترام به قانون، الگوی خانواده اسلامی – ایرانی، تعاملات اعضای خانواده با یکدیگر، تعامل پدر با فرزندان و تعامل فرزندان با پدر و مادر، ازدواج ساده و آسان، توجه به صله رحم، تربیت دینی جوانان، تقویت امید، ارتباط صمیمی مردم با یکدیگر، ترویج فرهنگ اطعام و گستردن سفرههای ساده و نیز سؤالاتی از این قبیل: «چرا فرهنگ کار جمعی در ایران ضعیف است؟ چرا در روابط اجتماعی حقوق متقابل رعایت نمیشود؟ چرا در برخی مناطق، طلاق زیاد شده است؟ چرا در فرهنگ رانندگی انضباط لازم رعایت نمیشود؟ الزامات آپارتمان نشینی چیست؟ آیا این الزامات رعایت میشود؟ الگوی تفریح سالم چیست؟ آیا در معاشرتهای روزانه، همیشه به هم راست میگوییم؟ دروغ در جامعه چقدر رواج دارد؟ علت برخی از پرخاشگریها و نابردباریها در روابط اجتماعی چیست؟ طراحی لباس و معماری شهرها تا چه میزان با موازین دینی مطابقت دارد؟ آیا در رسانههای جمعی حقوق افراد رعایت میشود؟ علت بروز بیماری خطرناک قانون گریزی در برخی از بخشها چیست؟ چقدر وجدان کاری و انضباط اجتماعی داریم؟ توجه به کیفیت در تولیدات داخلی چقدر است؟ چرا برخی حرفها و ایدههای خوب در حد حرف و رؤیا باقی میماند؟ چرا ساعات کار مفید در دستگاهها کم است؟ چه کنیم تا ریشه ربا برچیده شود؟ آیا حقوق متقابل زن و شوهر و فرزندان در خانوادهها به طور کامل رعایت میشود؟ چرا مصرفگرایی برای برخی از طبقات جامعه افتخار شده است؟ چه کنیم تا زن، هم کرامت و عزت خانوادگیاش حفظ شود و هم بتواند وظایف اجتماعی خود را انجام دهد؟»
هدف در این نوشتار بر اساس توصیه رهبری معظم انقلاب، به فضل الهی بیان سلسله مطالبی در باب سبک زندگی دینی با استفاده از زندگانی حیات بخش نبی مکرم اسلام صلوات الله علیه و آله میباشد که در ضمن اصولی مطرح میگردد؛ قوانینی که اگر به طور صحیح به اجرا درآید، زندگی یکایک افراد در جامعه شکوفا شده و مفهوم واقعی خود را پیدا خواهد کرد و بسیاری از معضلات و نابسامانیها برطرف میگردد.
بر این اساس، تنطیم مطالب بر طبق روش و سبک زندگی پیامبر صلی الله علیه و آله صورت پذیرفته است تا با الگو گرفتن از سیره و روش آن بزرگوار، زندگی خویش را بنا گذارده و چیزی از خود نگفته باشیم.
همین امر نیز موجب گردیده است تا سلسله مطالبی که در ادامه میآید را «سبک زندگی دینی در سیره نبوی» بنامیم؛ شخصیت ممتاز و بی بدیلی که قرآن کریم با این بیان رسا بر عظمت و رفعت اخلاقی ایشان مهر تأیید زده است:
«وَ إِنَّکَ لَعَلى خُلُقٍ عَظیم؛۱و راستى که تو را خویى والاست».
و انسانها را به این گونه زندگی دعوت نموده و پذیرش و عمل به دستورات رسول اکرم صلی الله علیه و آله و بازگشت به سنت ایشان را توصیه مینماید:
«لَقَدْ کَانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَهٌ حَسَنَه؛۲ قطعاً براى شما در [اقتدا به] رسول خدا سرمشقى نیکوست».
و نیز این آیه شریفه:
«وَمَا آتَاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاکُمْ عَنْهُ فَانتَهُوا؛۳ و آن چه را فرستاده [او] به شما داد آن را بگیرید و از آن چه شما را بازداشت بازایستید».
همچنین آیه مبارکه بیست و چهارم سوره مبارکه انفال:
«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ اسْتَجِیبُواْ لِلّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاکُم لِمَا یُحْیِیکُمْ؛۴ اى کسانى که ایمان آوردهاید، چون خدا و پیامبر، شما را به چیزى فراخواندند که به شما حیات مىبخشد، آنان را اجابت کنید».
و ثمره عمل به این دستورات را دست یابی به حیات طیبه برمیشمارد:
«مَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِّن ذَکَرٍ أَوْ أُنثَى وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیَاه طَیِّبَه؛۵ هرکس از مرد یا زن، کار شایسته کند و مؤمن باشد قطعاً او را با زندگى پاکیزهاى، حیات [حقیقى] بخشیم».
زندگی سراسر خیر و برکتی که حیات و ممات آن با مشی خاتم پیامبران و عترت آن حضرت مطابق میگردد؛ همان مقام و جایگاهی که در زیارت عاشورا، از خداوند متعال طلب مینماییم:
«اَللّهُمَّ اجْعَلْ مَحْیاىَ مَحْیا مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ مَماتى مَماتَ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ؛۶ پرودگارا! مرا به آیین محمد و آل اطهارش زنده بدار و گاه رحلت هم به آن آیین بمیران».
و خواسته حضرت سجّاد علیه السلام در این فراز از دعای عرفه:
«الّلهمّ… فَأَحْیِنِی حَیَاهً طَیّبَهً تَنْتَظِمُ بِمَا أُرِیدُ، وَ تَبْلُغُ مَا أُحِبّ مِنْ حَیْثُ لَا آتِی مَا تَکْرَهُ، وَ لَا أَرْتَکِبُ مَا نَهَیْتَ عَنْهُ، وَ أَمِتْنِی مِیتَهَ مَنْ یَسْعَى نُورُهُ بَیْنَ یَدَیْهِ وَ عَنْ یَمِینِهِ»۷ خداوندا… پس مرا به زندگانى پاکیزهاى زنده بدار که به دل خواهم انتظام پذیرد، و مرا به آن چه دوست دارم منتهى شود، از رهگذرى که ناپسند تو را در آن به جا نیاورم و آن چه را که تو از آن نهى کردهاى مرتکب نشوم و بمیران مانند مردن کسى که نورش در پیش رویش و از سمت راستش روان گردد».
این مطلب را نیز متذکر میشویم که آثار و مطالب سیره نویسان و محققان از قرن اول هجری تاکنون درباره شخصیت، رفتار، گفتار و نیز کردار پیامبر صلی الله علیه و آله، باعث گردیده است تا نکات ارزشمندی در مورد جزئیترین حالات زندگی پیامبر صلوات الله علیه و آله در اختیار علاقهمندان به آن وجود مقدس باشد؛ از کیفیت و چگونگی غذا خوردن پیامبر صلی الله علیه و آله، راه رفتن، صحبت کردن، خوابیدن، بیدار شدن، سخن گفتن و معاشرت با مردم و خانواده، دید و بازدیدها، نشست و برخاستها، رفتن به مسجد، رفتار آن حضرت در میدان جنگ، تا سفرها و دهها موضوعی که به فضل الهی به برخی از آنها اشارهای خواهیم داشت.
همچنین لازم به ذکر است، گرچه در خصوص سیره و زندگانی پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله دهها کتاب به رشته تحریر در آمده است که در دسترس علاقهمندان میباشد، اما از منابع بسیار ارزشمندی که در این زمینه میتواند مورد استفاده اهل تحقیق قرار گیرد، کتاب «الشمائل المحمدیه» از قدیمیترین کتب در این خصوص میباشد. همچنین کتاب «کحل البصر فی سیرۀ سید البشر» تألیف مرحوم شیخ عباس قمی، منبعی مطمئن و مفید محسوب میگردد. کتاب گران سنگ دیگری که در سالهای اخیر منتشر گردیده است، اثر ارزشمند مرحوم علامه طباطبایی رحمه الله با عنوان «سنن النبی» است که هشتصد حدیث درباره سیره نبی مکرم اسلام در آن گرد آوری شده است.
- القلم/۴
- احزاب/۲۱
- حشر/۷
- انفال/۲۴
- نحل/۹۷
- مفاتیح الجنان، زیارت عاشورا
- صحیفه سجادیه، دعای ۴۷
- اصل خردورزی
جایگاه رفیع تعقل و تفکر و نیز ضرورت تدبر در زندگی فردی و اجتماعی و دقت در گفتار و رفتار به منظور در امان ماندن از لغزش و خطا و تشخیص حق و باطل، امری کاملاً روشن و بدیهی است که جای تردید و شکی در آن نمیباشد؛ یعنی با توجه به حجیت و اعتبار عقل، به عنوان یکی از چهار منبع دین مبین اسلام، روشن است که این رسول الهی در کنار نقل، در دست یابی انسان به واقعیت نقش بسزائی ایفا مینماید؛ تا آن جا که تعبّد بدون تعقّل، عبادت بدون معرفت، تقلید کورکورانه و پیمودن راههای غیرعقلانی امری نکوهیده و ناپسند شمرده شده است. چنانچه قرآن کریم عامل اصلی فرجام سوء انسانها را عدم تعقل و تفکر معرفی مینماید:
هنگامی که از اهل جهنم سئوال میشود: چرا گرفتار شدید؟! در جواب میگویند:
«وَقَالُوا لَوْ کُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ مَا کُنَّا فِی أَصْحَابِ السَّعِیرِ فَاعْتَرَفُوا بِذَنبِهِمْ فَسُحْقًا لِّأَصْحَابِ السَّعِیرِ؛۱و گویند: اگر شنیده [و پذیرفته] بودیم یا تعقل کرده بودیم در [میان] دوزخیان نبودیم، پس به گناه خود اقرار مىکنند؛ پس مرگ باد بر اهل جهنم».
بنابر این هرکاری بدون پشتوانه وحی آسمانی و عقل سالم، تکیه کردن بر غیر واقع میباشد و سرنوشتی تلخ و شوم را به دنبال خواهد داشت.
اهمیت و جایگاه عقل
مطالب خویش را در این بخش با ذکر روایاتی پیرامون اهمیت و ارزش تعقل آغاز نموده و سپس نکاتی را مطرح میسازیم:
پیامبر صلی الله علیه و آله در کلامی گهربار، ابن مسعود را این چنین به بهرهگیری از عقل و خرد فرامیخوانند:
«اذَا عَمِلْتَ عَمَلًا فَاعْمَلْ بِعِلْمٍ وَ عَقْلٍ وَ إِیَّاکَ وَ أَنْ تَعْمَلَ عَمَلًا بِغَیْرِ تَدْبِیرٍ وَ عِلْمٍ فَإِنَّهُ جَلَّ جَلَالُهُ یَقُولُ: وَ لا تَکُونُوا کَالَّتِی نَقَضَتْ غَزْلَها مِنْ بَعْدِ قُوَّهٍ أَنْکاثا؛۲ هرکاری که میخواهی انجام دهی، با دانش و خرد انجام بده،؛ و مبادا کاری را بدون تدبیر و دانش انجام دهی، چون خداوند میفرماید: مثل آن پیرزنی نباشید که پشم را نخ میکرد، بعد نخها را دوباره پشم میکرد».
و در بیانی دیگر ملاک خوب بودن اشخاص را، میزان فکر و اندیشه ایشان معرفی مینمایند:
«إِذَا بَلَغَکُمْ عَنْ رَجُلٍ حُسْنُ حَالٍ، فَانْظُرُوا فِی حُسْنِ عَقْلِهِ؛ فَإِنَّمَا یُجَازى بِعَقْلِهِ؛۳ هرگاه شنیدید که فلان مرد آدم خوبی است، به خوب بودن خرد او بنگرید، زیرا به میزان خردش پاداش داده میشود».
آن بزرگوار، خرد را به مثابه ابزاری میدانند که مؤمن همواره باید آن را همراه داشته باشد و از آن بهره گیرد:
«إِنَّ لِکُلِّ شَیْءٍ آلَهٌ وَ عُدَّهٌ وَ آلَهُ الْمُؤْمِنِ وَ عُدَّتُهُ الْعَقْل؛۴ هرچیزی برای خود ابزار و ساز و برگی دارد و ابزار و ساز و برگ مؤمن خرد اوست».
پیامبران الهی نیز مبعوث شدند تا قوه عاقله و اندیشه را در انسان فعال نمایند؛ چنانچه امیرالمؤمنین علیه السلام در نهج البلاغه میفرماید:
«وَ یُثیروا لَهُم دَفائِنَ العُقُولِ؛۵ و خِرَدهاى دفن شده را برانگیزانند».
اما متأسفانه علیرغم چنین تأکیدات و بیاناتی، در بسیاری از مواقع انسانها نسبت به عواقب کارهای خود به درستی نمیاندیشند و از فکر و اندیشه خدادادی بهره لازم را نمیگیرند و به گرانبهاترین سرمایه بشری و زیباترین زیور و بهترین دوست خود رغبتی نشان نمیدهند و خود را به گرفتاری و مصائب سخت و دشوار مبتلا میسازند؛ با وجود این که از کلام ارزشمند حضرت رضا علیه السلام استفاده میشود، عقل، تنها دوست انسان است و غیر از او دوستی برای آدمی وجود ندارد:
«صَدِیقُ کُلِّ امْرِئٍ عَقْلُهُ وَ عَدُوُّهُ جَهْلُه؛۶ دوست هرکس عقل او و دشمنش جهل اوست».
فواید خردورزی و مضرات عدم توجه به آن
از آثار نیکوی توجه به عقل و تفکر، دور ماندن از امور زشت و نابهنجاری است که تعداد زیادی انسانها به آن مبتلا هستند؛ اینگونه افراد با بنا کردن زندگی خویش بر اساس تخیلات، موهومات و خرافات، نه خود طعم زندگی انسانی را چشیده و نه به دیگران اجازه یک زندگی خوب و آرام را میدهند و محیط خانه و اجتماع را به غمکدهای تبدیل میسازند که با بادی بلرزد و با طوفانی درهم فرو ریزد.
متأسفانه بسیارند کسانی که از ایمانی سطحی برخوردار بوده و بدون تأمل و تدبر و استفاده از عقل، امور زندگی خویش را با استخارههای مکرّر – بدون در نظر گرفتن شرائط آن در اسلام – فال و تفأل و شوم پنداریها تنظیم مینمایند و بدون توجه به برکات مشورت، تحقیق و مطالعه، عمرشان را به سرانجام میرسانند، به تصور این که کانون استوار و پایداری را تشکیل دادهاند؛ اما هنگامی که در زندگی خانوادگی و یا اجتماعی خویش با مشکل برخورد میکنند، مقصر اصلی را بدشانسی و همراه نبودن روزگار برشمرده و بدبختی خود را با اینگونه اشعار توجیه مینمایند:
گلیم بخت کسی را که بافتند سیاه به آب کوثر و زمزم سفید نتوان کرد
و شاهد هستیم که توهمات اینگونهای و دور ماندن از چشمه زلال عقل و خرد در زندگی، چگونه این افراد را با شکست و یأس روبرو مینماید.
متأسفانه در زمان کنونی، اگرچه هر روزه شاهد توسعه و گسترش علوم و صنایع هستیم، اما به همین اندازه و بلکه بالاتر، خرافه پرستی به شکلی نوین و جدید، حتی در سرزمینهایی که خود را مهد تمدن بشری میدانند، در حال گسترش و تکثیر میباشد. حقیقتی ناگوار که اگر در جامعهای ریشه دواند، انسان را به کارهایی وادار میسازد که قلم از ثبت آن شرم مینماید؛ نظیر این که با دست خویش، فرزند و پاره جگر خود را زنده زنده به قتل برساند و بدان نیز افتخار نماید؛ عملی دهشت انگیز که خداوند متعال در قرآن درباره آن فرموده است:
«وَإِذَا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِالأُنثَى ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا وَهُوَ کَظِیمٌ یَتَوَارَى مِنَ الْقَوْمِ مِن سُوءِ مَا بُشِّرَ بِهِ أَیُمْسِکُهُ عَلَى هُونٍ أَمْ یَدُسُّهُ فِی التُّرَابِ أَلاَ سَاء مَا یَحْکُمُونَ؛۷ و هرگاه یکى از آنان را به دختر مژده آورند، چهرهاش سیاه مىگردد، در حالى که خشم [و اندوه] خود را فرو مىخورد. از بدى آن چه به او بشارت داده شده از قبیله [خود] روى مىپوشاند. آیا او را با خوارى نگاه دارد یا در خاک پنهانش کند؟ وه چه بد داورى مىکنند».
خرافه هولوکاست در عصر ما نیز از همین قبیل است؛ دورغی که با تبلیغ سوختن شش میلیون یهودی در کورههای آدم سوزی، توسط هیتلر و باور آن توسط بشریت تکثیر گردید و جنایات بیشماری را موجب گردید؛ فجایعی که هنوز نیز ادامه دارد.
ماجرایی عبرت آموز
گاهی از مواقع با افرادی مواجه میشویم که نحوست روزها و عوامل اینگونهای را علت و عامل سیاهبختی خود میدانند؛ با وجود این که ایام هفته و نظایر آن تقصیری نداشته و ندارند، بلکه کم فکری و بی تدبیری انسان است که بر زندگیاش سایه افکنده و او را گرفتار نموده است.
چند سال قبل یکی از دوستان بنده که فردی متدیّن و اهل تجارت هستند، گرفتار رمّالی دزد و فرومایه در یکی از کشورهای عربی شد. ایشان تعریف میکرد: همسرم تحت تأثیر زنی واقع شد که از این طریق پول کلانی به دست میآورد. ارتباط این زن شیاد با همسرم و بدنبال آن، اصرار و پافشاری همسرم من را مجبور ساخت تا برای او و فرزندش که جوانی لاابالی بود، بلیط هواپیما تهیه نمایم و همین نیز موجب گردید تا پای این زن دزد و فریبکار به خانه ما باز شود. این فرد کلاهبردار از همان روزهای اول با گرفتن فال قهوه، مقدمات دزدی و چپاول اموال ما را آغاز نمود و دیری نگذشت که پس از گرفتن میلیونها تومان از جواهرات همسرم و فریب دادن دخترم و خواستگاری نمودن از او برای پسرش، اختلاف شدیدی را در کانون گرم خانواده ما ایجاد نمود. من هم هر چه با دختر و همسرم صحبت میکردم و به ایشان میگفتم که اینها شایستگی وصلت و ارتباط با ما را ندارند، به گوششان نمیرفت؛ تا این که دخترم نیز عاشق و دلباخته پسرک لاابالی و بی نماز این زن گردید. زندگی ما در معرض خطر قرار گرفته بود و تنها راهی که به نظرم میرسید پناه بردن به مسجدی بود که در منطقه سکونت ما وجود دارد و نام زیبای امام حسین علیه السلام بر آن نقش بسته است. به این مکان مقدس رفته و گریه فراوانی کردم و از حضرت سیدالشهداء خواستم ما را یاری نماید؛ و خدا را شکر اتفاقی افتاد که آن را معجزه حضرت سیدالشهداء علیه السلام میدانم. یک روز صبح گاهان، دخترم که تا دیروز عاشق و دلباخته این پسر و مادرش بود، اعلام کرد، آمادگی برای ازدواج ندارد و وجودش به یکباره سراسر نفرت از آنان گردید؛ اتفاقاً از همان روز همسرم نیز دچار تردید شد و این دو انسان فریب کار وقتی با چنین شرائطی روبرو شدند، تصمیم گرفتند که به ایران برگردند. ما هم از خوشحالی، چند چمدان لباس و وسایل مختلف برای آنها آماده کرده و ایشان را راهی ایران نمودیم؛ اما وقتی چشم باز کردیم، متوجه شدیم میلیونها تومان از زندگیمان را فقط به خاطر یک فال قهوه از دست دادهایم.
ایشان بعدها برای بنده نقل کرد: پس از تحقیقات فراوانی که انجام دادیم، متوجه شدیم این زن، خانوادههای زیادی را در تهران و کرج دچار چنین خسارتهایی کرده است.
مقابله با خرافه گرایی
بهترین کار در چنین اوضاع و احوالی، قبول اشتباه و پذیرش واقعیت است؛ نه این که امور بی اساس را به عنوان عامل و مقصر در نظر گرفته و چشم بر روی حقیقت ببندیم؛ زیرا عدم قبول حقیقت و تنظیم زندگی بر طبق خرافهای دیگر، سبب میگردد که فرصت ارزشمند عمر را از دست بدهیم. همچنین به نظر میرسد، همگی موظف هستیم در جهت آگاهی بخشی و بیان ثمرات و برکات عقل بکوشیم و نگذاریم بیتوجهی به تعقل و تفکر، انسانها را قربانی نموده و به ورطه سقوط و تباهی بکشاند؛ امری که مرحوم شهید آیۀ الله بهشتی توجهی وافر به آن داشتند. وقتی از این شخصیت بزرگوار در هنگام بازگشت از آلمان پرسیدند: رمز موفقیت شما در آلمان چه بوده است؟ جواب دادند: ما در آلمان دو کار انجام دادیم؛ اول این که به مردم گفتیم: اسلام غیر از مسلمانی است؛ اگر خواستید اسلام را بشناسید، نباید از دریچه مسلمانان آن را بررسی نمایید؛ زیرا
اسلام به ذات خود ندارد عیبی هر عیب که هست در مسلمانی ماست
دومین کاری هم که انجام شد، این بود که مشاهده کردیم خرافات زیادی بر عقاید اسلامی نشسته است؛ این خرافات را از چهره اسلام زدودیم و اسلام ناب را بدون هیچ پیرایهای به مردم نشان دادیم. همان کاری که پیامبر صلی الله علیه و آله نیز در صدد تفهیم آن به مردم بودند.
همزمانی وفات فرزند پیامبر(ص) و واقعه کسوف
هنگامی که ابراهیم، فرزند خردسال رسول اسلام صلی الله علیه و آله از دنیا رفت، پیامبر، غمگین شده و گریستند؛ اتفاقاً در همان روز واقعه کسوف رخ داد و خورشید گرفت. مردم وقتی با این دو صحنه روبرو شدند، وقوع این حادثه طبیعی را به وفات فرزند پیامبر صلی الله علیه و آله نسبت داده و گفتند:
«انْکَسَفَتِ الشَّمْسُ لِفَقْدِ ابْنِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ فَصَعِدَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ الْمِنْبَرَ فَحَمِدَ اللَّهَ وَ أَثْنَى عَلَیْهِ ثُمَّ قَالَ یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ آیَتَانِ مِنْ آیَاتِ اللَّهِ تَجْرِیَانِ بِأَمْرِهِ مُطِیعَانِ لَهُ لَا تَنْکَسِفَانِ لِمَوْتِ أَحَدٍ وَ لَا لِحَیَاتِهِ فَإِذَا انْکَسَفَتَا أَوْ وَاحِدَهٌ مِنْهُمَا فَصَلُّوا؛۸ خورشید گرفتگی به خاطر مرگ ابراهیم بوده است. پس پیامبر صلی الله علیه و آله به منبر رفتند و حمد و ثنای الهی را به جا آورده و فرمودند: خورشید و ماه، دو آیه از آیات و نشانههای خداست و آنها مجریان امر خدا هستند و برای مرگ و حیات کسی نمیگیرند و اگر هر دو یا یکی کسوف کرد، باید نماز آیات خواند«.
گردنبد بی فایده
نمونهای دیگر از مقابله پیامبر صلوات الله علیه و آله با باورهای پوچ و بی اساس، حکایتی است که حلیمه سعدیه از دوران کودکی آن حضرت نقل مینماید:
«قَالَ لِی یَوْماً یَا أُمَّاهْ مَا لِی لَا أَرَى أَخَوَیَّ بِالنَّهَارِ قُلْتُ لَهُ یَا بُنَیَّ إِنَّهُمَا یَرْعَیَانِ غُنَیْمَاتٍ قَالَ فَمَا لِی لَا أَخْرُجُ مَعَهُمَا قُلْتُ لَهُ تُحِبُّ ذَلِکَ قَالَ نَعَمْ فَلَمَّا أَصْبَحَ دَهَّنْتُهُ وَ کَحَلْتُهُ وَ عَلَّقْتُ فِی عُنُقِهِ خَیْطاً فِیهِ جَزْعٌ یَمَانِیَّهٌ فَنَزَعَهَا ثُمَّ قَالَ لِی مَهْلًا یَا أُمَّاهْ فَإِنَّ مَعِی مَنْ یَحْفَظُنِی؛۹ روزی محمد از من پرسید: مادر، برادران من روزها کجا میروند که من آنها را نمیبینم؟ گفتم: گوسفندان را به صحرا میبرند. پرسید: چرا مرا با خود نمیبرند؟ گفتم: آیا دوست داری با آنها بروی؟ ایشان در جواب گفت: آری. به همین خاطر فردا صبح او را آماده کردم؛ موهایش را روغن زده و به چشمانش سرمه کشیدم و گردنبندی یمانی برای محافظت به گردن او آویختم. اما محمد آن گردنبند را از گردنش جدا کرد و به من گفت: مادر از این مهرهها کاری ساخته نیست؛ کسی با من است که از من محافظت میکند».
۲. اصل نظم و انضباط
بزرگان و دانشمندان جهت دست یابی به موفقیت در کار، توجه به شناخت راه، برنامهریزی، نظم و انضباط و نیز تلاش و کوشش را مطرح نمودهاند که هریک در جای خود دارای اهمیت فراوان میباشد؛ اما به طور قطع در بین این چهار اصل، رعایت نظم و انضباط از جایگاه ویژه و خاصی برخوردار است، زیرا اگر کسی زمان کار و فعالیت، خواب و بیداری، تفریح و استراحت، غذا خوردن و سایر امور خویش را تنظیم نماید و هرکدام را در جای خویش قراردهد، میتواند به موفقیت و بهروزی امید داشته باشد و الا در غیر این صورت دسترسی به هدف برای او جز یک آرزو نخواهد بود.
هر شخص با نگاه به اطراف خویش و تأمل در زندگی افراد موفق به این مطلب پی خواهد برد که بزرگان و چهرههای ماندگار با استفاده از یک برنامه مدون و منظم، چگونه از فرصتهای زندگی و حتی بحرانها استفاده کرده و توانستهاند دشواریها را به فرصت تبدیل نمایند و در مقابل، بررسی زندگی انسانهایی که نتوانستهاند از پلههای ترقی و رشد بالا رفته و به اهداف خویش برسند، این مطلب را ثابت میسازد که مشکل اینگونه افراد، عدم برنامهریزی و نداشتن نظم در کار بوده است که خود حکایت از اهمیت این اصل دارد؛ امری که مولای ما امیرالمؤمنین علیه السلام در آخرین وصایای خویش، به آن سفارش نمودند:
«اُوصیکُما… بِتِقوَی اللهِ وَ نَظمِ امرِکُم؛۱۰ شما را به پرهیزکاری و نظم در کارها سفارش میکنم».
نظم در زندگی پیامبر(ص)
امام حسین علیه السلام به نقل از پدر بزرگوارش امیرالمؤمنین علیه السلام وجود نظم در زندگی رسول اکرم صلی الله علیه و آله را این گونه بیان مینمایند:
«سَأَلْتُ أَبِی علیه السلام عَنْ مَدْخَلِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ فَقَالَ: کَانَ دُخُولُهُ لِنَفْسِهِ مَأْذُوناً لَهُ فِی ذَلِکَ فَإِذَا أَوَى إِلَى مَنْزِلِهِ جَزَّأَ دُخُولَهُ ثَلَاثَهَ أَجْزَاءٍ جُزْءاً لِلَّهِ تَعَالَى وَ جُزْءاً لِأَهْلِهِ وَ جُزْءاً لِنَفْسِهِ ثُمَّ جَزَّأَ جُزْأَهُ بَیْنَهُ وَ بَیْنَ النَّاسِ فَیَرُدُّ ذَلِکَ بِالْخَاصَّهِ عَلَى الْعَامَّه؛۱۱ از پدرم (علی بن ابی طالب علیه السلام) سؤال نمودم: پیامبر صلی الله علیه و آله هنگامی که به منزل وارد میشد، برنامهاش چگونه بود؟ پدرم گفت: پیامبر صلی الله علیه و آله وقتی وارد منزل می شد، برنامهاش در محیط خانه، به سه بخش تقسیم شده بود. بخشی به مناجات با خداوند و عبادت و نماز میگذشت و بخشی را در کنار همسر و خانوادهاش بود و بخشی را نیز به امور شخصی خود میگذراند؛ البته از این بخش که مربوط به خودش بود، به خاطر ملاقات و کارهای مردم میگذشت».
همچنین در سیره آن حضرت آمده است: هنگامی که به مسجد وارد میشدند، صفوف جماعت را مرتب و منظم میکردند، مثل این که ظروفی را کنار هم چیده باشند:
«وَ رَأى النّبی صَلّى اللهُ عَلیهِ وَ آلِهِ، فَرَأَى رَجُلا بَادِیًا صَدْرُهُ مِنْ الصَّفِّ، فَقَالَ: عِبَادَ اللَّهِ، لَتُسَوُّنَّ صُفُوفَکُمْ أَوْ لَیُخَالِفَنَّ اللَّهُ بَیْنَ وُجُوهِکُمْ؛۱۲ پیامبر صلی الله علیه و آله مرد صحرانشینی را دید که جلوتر (از صف) ایستاده است، فرمود: ای بندگان خدا، صفهایتان را راست و برابر کنید، وگرنه خداوند شما را رو در روی هم و مخالف هم دیگر خواهد ساخت».
و در حدیث دیگری فرمودند:
«سَوُّوا صُفُوفَکُمْ وَ حَاذَوْا بَیْنَ مَنَاکِبِکُمْ لِئَلَّا یَسْتَحْوِذَ عَلَیْکُمُ الشَّیْطَان؛۱۳ میان صفها را پرکنید و دوش به دوش یکدیگر بایستید، تا شیطان بر شما چیره نشود».
علیرغم اینگونه سفارشات و توصیه به رعایت نظم در امور، متأسفانه از عادات بد اجتماعی که در جامعه با آن روبرو هستیم، نبود نظم و انضباط در امور است که عمرها را هدر داده و خسارات بی حد و حصری را موجب میگردد؛ چه بسیار وقتها که در مراکز دولتی و اداری ضایع میگردد و چه بسیار انسانهایی که در این محیطها بدون دلیل سرگردان میشوند. همچنین هر روزه شاهد جلساتی هستیم که به مناسبتهای مختلف تشکیل میشود، اما به خاطر دیرآمدن یک یا چند مسئول با تأخیر آغاز میگردد، تا جایی که در برخی موارد، زمان پایان کار جلسه فرامیرسد، اما هنوز برنامه شروع نشده است؛ گویی همه باید تاوان بینظمی یک نفر را بدهند؛ مشکلی که به طور قطع مسئولان در آن نقشی اساسی دارند و مردم نیز از ایشان الگو میگیرند، زیرا
«النَّاسُ بِأُمَرَائِهِمْ أَشْبَهُ مِنْهُمْ بِآبَائِهِم؛۱۴ مردم به حاکمانشان شبیهترند، تا پدرانشان».
- ملک/۱۰و۱۱
- بحار الأنوار، ج۷۴، ص۱۱۰
- کافی، ج۱، ص۲۹
- کنز الفوائد، ج۱، ص۵۶
- نهج البلاغه، خطبه ۱
- عیون أخبار الرضا علیه السلام، ج۱، ص۲۵۸
- نحل/۵۸و۵۹
- الکافی، ج۳، ص۴۶۳
- بحار الأنوار، ج۱۵، ص۳۹۲
- نهج البلاغه، نامه۴۷
- عیون اخبار الرضاء، ج۱، ص۳۱۷
- المحجه البیضاء، ج۲، ص ۸و۹
- مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ج۶، ص۵۰۷
- تحف العقول، ص۲۰۸
۳. اصل معنویت
بیگمان مهمترین اصلی که در زندگی آدمی پشتوانه اصول دیگر است و حیات حقیقی بر محور آن استوار میگردد، اصل معنویت میباشد؛ امری که یاد خداوند، دین و اخلاق را در زندگی انسان جاری و حاکم میسازد.
قرآن کریم در سوره مبارکه نور، در مقام بیان ویژگی خانواده برتر و ممتاز میفرماید:
«فِی بُیُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَن تُرْفَعَ وَیُذْکَرَ فِیهَا اسْمُهُ یُسَبِّحُ لَهُ فِیهَا بِالْغُدُوِّ وَالْآصَالِ رِجَالٌ لَّا تُلْهِیهِمْ تِجَارَهٌ وَلَا بَیْعٌ عَن ذِکْرِ اللَّهِ؛۱ در خانههایى که خدا رخصت داده که [قدر و منزلت] آنها رفعت یابد و نامش در آنها یاد شود، در آن [خانه]ها هر بامداد و شامگاه او را نیایش مىکنند، مردانى که نه تجارت و نه داد و ستدى آنان را از یاد خدا مشغول نمىدارد».
خانه و کاشانهای که ستونهای آن با نام و یاد خدا برقرار و مستحکم گردیده است، جایی برای ورود و حضور شیطان نخواهد بود و زندگی دنیوی، زنان و مردانی که در این محیط پرورش مییابند را از یاد خدا غافل نمیسازد.
پرتوی از معنویت پیامبر اعظم(ص)
معنویت در زندگی رسول اکرم صلی الله علیه و آله که در نماز، دعا، استغفار، توکل، توسل و نیز رفتار و کردار آن حضرت تجلی یافته است، منبعی حیات بخش میباشد که از درخشندگی و نورافشانی آن، عالم هستی روشن و منوّر گردیده است. آنچه در ادامه میآید، پرتوی است از این نورانیت و زیبایی بی مانند:
یاد خدا
امام حسن مجتبی علیه السلام درباره حالت ذکر و یاد خدا در زندگی حضرت رسول صلوات الله علیه و آله میفرماید:
«کانَ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ لا یَجلِسُ و لا یَقُومُ إلا على ذِکر؛۲ رسول خدا صلی الله علیه و آله در جایی نمینشست و برنمیخاست مگر با ذکر و یاد خدا».
اگرچه در این زمینه باید به دستور خداوند متعال نیز توجه داشت که در آیاتی از قرآن کریم خطاب به ایشان میفرماید:
«إِنَّا سَنُلْقِی عَلَیْکَ قَوْلًا ثَقِیلًا؛۳ در حقیقت ما به زودى بر تو گفتارى گران بار القا مىکنیم».
مأموریت سخت و سنگینی که در سوره مبارکه انشراح و مزمل، اینگونه توصیف گردیده است:
«الَّذِی أَنقَضَ ظَهْرَکَ؛۴ [بارى] که [گویى] پشت تو را شکست».
«إِنَّ لَکَ فِی اَلنَّهَارِ سَبْحًا طَوِیلًا؛۵ [و] تو را در روز آمد و شدى دراز است».
و به دنبال آن، بیان اموری که میتواند اجرای این مسئولیت سنگین را ضامن گردد؛ ذکر، تهجد و تلاوت قرآن.
«وَاذْکُرِ اسْمَ رَبِّکَ وَتَبَتَّلْ إِلَیْهِ تَبْتِیلًا؛۶ و نام پروردگار خود را یاد کن و تنها به او بپرداز».
«وَمِنَ اللَّیْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نَافِلَهً لَّکَ عَسَى أَن یَبْعَثَکَ رَبُّکَ مَقَامًا مَّحْمُودًا؛۷ و پاسى از شب را زنده بدار تا براى تو [به منزله] نافلهاى باشد. امید که پروردگارت تو را به مقامى ستوده برساند».
«قُمِ اللَّیْلَ إِلَّا قَلِیلًا نِصْفَهُ أَوِ انقُصْ مِنْهُ قَلِیلًا أَوْ زِدْ عَلَیْهِ وَرَتِّلِ الْقُرْآنَ تَرْتِیلًا؛۸ به پا خیز شب را مگر اندکى، نیمى از شب یا اندکى از آن را بکاه یا بر آن [نصف] بیفزاى و قرآن را شمرده شمرده بخوان».
که درسی آموختنی برای همگان است، تا بدانیم انجام کارهای روزانه و نیز مشکلات زندگی، پشتوانهای قوی و مستحکم همچون معنویت شب هنگام را میطلبد و بدون آن، موفقیتی حاصل نخواهد شد.
به هنگام نماز
در حالات معنوی رسول اکرم صلی الله علیه و آله هیچ حالتی به مانند لحظات نماز نیست؛ وجود مقدس پیامبر صلوات الله علیه وآله چنان مشتاق اقامه نماز و عبادت پرودگار بودند که برای آن لحظه شماری میکردند:
«کانَ النَّبِیُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ یَنتَظِرُ وَقتَ الصَّلاهِ وَ یَشتَدُّ شَوقُهُ وَ یَتَرَقَّبُ دُخُولَهُ؛۹ رسول خدا صلی الله علیه و آله مشتاقانه انتظار وقت نماز را میکشید و بر ورود به آن مراقبت مینمود».
خصیصهای که یکی از همسران رسول خدا صلوات الله علیه و آله نیز به آن تصریح نموده است:
«کَانَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ یُحَدِّثُنَا وَ نُحَدِّثُهُ فَإِذَا حَضَرَتِ الصَّلَاهُ فَکَأَنَّهُ لَمْ یَعْرِفْنَا وَ لَمْ نَعْرِفْه؛۱۰ پیامبر صلی الله علیه و آله با ما مشغول صحبت بود، هنگامی که وقت نماز میرسید، گویا هرگز ما را نمیشناسند و ما هم او را نمیشناسیم».
و خشوع و انابهای که سراسر وجود آن حضرت صلی الله علیه و آله را در بر میگرفت:
«کَانَ النَّبِیُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ إِذَا قَامَ إِلَى الصَّلَاهِ یَرْبَدُّ وَجْهُهُ خَوْفاً مِنَ اللَّهِ تَعَالَى؛۱۱ پیامبر خدا صلّی الله علیه و آله، هرگاه به نماز میایستادند، رنگ رخسارش از خوف خداوند تغییر میکرد».
و جسم مبارکش را به مانند پارچهای افتاده بر زمین میساخت:
«إِنَّ النَّبِیَّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ کَانَ إِذَا قَامَ إِلَى الصَّلَاهِ کَأَنَّهُ ثَوْبٌ مُلْقًى؛۱۲ همانا پیامبر صلّی الله علیه و آله هرگاه به نماز میایستاد، گویا جامهای پهن شده به روی زمین بود».
همچنین به سبب طولانی شدن قیام، پاهای حضرت ورم میکرد:
«حَتى تَتَورَمَ قَدَماه۱۳ تا حدی که پاهایش ورم میکرد».
با این حال در جماعت، نماز را به سرعت پایان میبخشید تا مبادا کسی اذیت شود. یک روز نماز جماعت را به سرعت به پایان برد. عرض کردند: امروز نماز را بسیار کوتاه برگزار کردید؟! فرمودند: مگر صدای کودک را نشنیدید که چگونه گریه میکرد؟!
و نیز روایت ذیل:
«لَیَسْمَعُ بُکَاءَ الصَّبِیِّ فَیُخَفِّفُ مَخَافَهَ أَنْ تُفْتَنَ أُمُّهُ؛۱۴ تا صدای گریه بچهای را میشنید، نماز را کوتاه میکرد تا مادرش مضطرب نگردد».
گریه و اشک
در سیره رسول خدا صلی الله علیه و آله گریستن از خوف الهی نیز بسیار نقل گردیده است. امام حسین علیه السلام درباره جد بزرگوارشان چنین میگوید:
«کَانَ یَبْکِی صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ حَتَّى یَبْتَلَ مُصَلَّاهُ خَشْیَهً مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ غَیْرِ جُرْم؛۱۵ رسول خدا صلى الله علیه وآله، با این که جرم و گناهی نداشت، اما از خوف خداوند چنان در نماز مىگریست که مکان اقامه نماز، خیس مىشد».
امام صادق علیه السلام نیز میفرماید:
«وَ کَانَ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ یَبْکِی حَتَّى یُغْشَى عَلَیْهِ فَقِیلَ لَهُ أَ لَیْسَ قَدْ غَفَرَ اللَّهُ لَکَ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِکَ وَ ما تَأَخَّرَ قَالَ أَ فَلَا أَکُونُ عَبْداً شَکُور؛۱۶ پیامبر صلی الله علیه و آله چنان گریه میکرد که از حال میرفت، به ایشان عرض شد: مگر خداوند گناهان گذشته و آینده شما را نبخشیده است؟! فرمودند: آیا بنده شکرگزار نباشم؟»
انس با قرآن
پیامبر صلی الله علیه و آله که قرآن را موهبتی الهی میداند،
«أُعْطِیتُ خَمْساً لَمْ یُعْطَهَا أَحَدٌ قَبْلِی جُعِلَتْ لِی الْأَرْضُ مَسْجِداً وَ طَهُوراً وَ نُصِرْتُ بِالرُّعْبِ وَ أُحِلَّ لِیَ الْمَغْنَمُ وَ أُعْطِیتُ جَوَامِعَ الْکَلِمِ وَ أُعْطِیتُ الشَّفَاعَه؛۱۷ پنج چیز به من عطا شده است که به هیچ پیامبری قبل از من داده نشده است، زمین را برای من مسجد و طهور قرار داد، با ترسیدن دشمنان یاری شدم، غنائم برای من حلال شد و قرآن به من عطا شد و شفاعت امتم به من داده شد».
به تکلیف خویش در مورد تلاوت قرآن اشاره نموده و میفرمایند:
«انَّمَا أُمِرْتُ أَنْ أَعْبُدَ رَبَّ هَذِهِ الْبَلْدَهِ الَّذِی حَرَّمَهَا وَ لَهُ کُلُّ شَیْءٍ وَأُمِرْتُ أَنْ أَکُونَ مِنَ الْمُسْلِمِینَ وَأَنْ أَتْلُوَ الْقُرْآنَ؛۱۸ من مأمورم که تنها پروردگار این شهر را که آن را مقدس شمرده پرستش کنم و هر چیزى از آن اوست و مأمورم که از مسلمانان باشم و این که قرآن را بخوانم».
وظیفه و تکلیفی که خداوند متعال بر دوش حضرت نهاده و مکلف به انجام آن ساختند:
«وَرَتِّلِ الْقُرْآنَ تَرْتِیلًا؛۱۹ و قرآن را شمرده شمرده بخوان».
اگر چه وجود نورانی آن حضرت صلی الله علیه و آله آیینه ی تمام نمای معارف قرآن بودند؛ بلکه مقامشان فراتر از حقیقت قرآن بود.
از عایشه نقل گردیده است:
«کانَ خُلقُه القُرآنَ؛۲۰ اخلاق و رفتار پیامبر صلی الله علیه و آله، قرآن بود».
توبه، استعاذه و استغفار
استغفار، استعاذه و طلب توبه از اموری است که لحظه لحظه زندگی رسول خدا صلی الله علیه و آله را در برگرفته است؛ چنانچه از فرزندشان امام صادق علیه السلام نقل شده است:
«کَانَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ یَتُوبُ إِلَى اللَّهِ فِی کُلِ یَوْمٍ سَبْعِینَ مَرَّه؛۲۱ پیامبر صلی الله علیه و آله در هر روز هفتاد بار توبه میکرد».
این امام عظیم الشأن و بلند مرتبه در بیانی دیگر میفرمایند:
«کَانَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ یَتَعَوَّذُ فِی کُلِّ یَوْمٍ مِنْ سِتِّ خِصَالٍ مِنَ الشَّکِ وَ الشِّرْکِ وَ الْحَمِیَّهِ وَ الْغَضَبِ وَ الْبَغْیِ وَ الْحَسَدِ؛۲۲ رسول خدا صلی الله علیه و آله در هر روز از شش چیز به خدا پناه مىبرد، از شک، شرک، پایبند بودن به رسوم و عادات جاهلانه، خشم، ستم و حسد».
آن حضرت، همچنین پس از انجام هر نماز به درگاه خداوند متعال عرضه میداشتند:
«اللّهمّ إنّی أعوذ بک من البخل، و أعوذ بک من الجبن، و أعوذ بک من أن اردّ إلى أرذل العمر، و أعوذ بک من فتنه الدنیا، و أعوذ بک من عذاب القبر؛۲۳ بار خدایا! به تو پناه مىبرم از بخل و به تو پناه مىبرم از بُزدلى و به تو پناه مىبرم از این که به فروترین روزهاى زندگى (پیرى و فرتوتى) باز گردانده شوم و به تو پناه مىبرم از فتنهگرى دنیا و به تو پناه مىبرم از عذاب قبر».
مطلبی که از حفص بن بختری اینطور نقل شده است:
«إِنَّ رَسُولَ اللَّه صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ کَانَ یَقُولُ بَعْدَ صَلَاهِ الْفَجْرِ- اللَّهُمَّ إِنِّی أَعُوذُ بِکَ مِنَ الْهَمِّ وَ الْحَزَنِ وَ الْعَجْزِ وَ الْکَسَلِ وَ الْبُخْلِ وَ الْجُبْنِ وَ ضَلَعِ الدَّیْنِ وَ غَلَبَهِ الرِّجَال؛۲۴ پیامبر صلّى اللّه علیه و آله بعد از نماز صبح میفرمودند: خدایا، همانا من به تو پناه مىبرم از غم و اندوه و ناتوانى و کاهلى و بخل و بزدلى و سنگینىِ کمر شکنِ بارِ قرض و چیرگىِ مردمان (بر اثر هرج و مرج)».
و یا این ادعیه که از آن حضرت انشاء گردیده است:
«اللَّهُمَّ إِنِّی أَعُوذُ بِکَ مِنْ عِلْمٍ لَا یَنْفَعُ وَ مِنْ قَلْبٍ لَا یَخْشَعُ وَ مِنْ نَفْسٍ لَا تَشْبَعُ وَ مِنْ دُعَاءٍ لَا یُسْمَعُ؛۲۵ خدایا به تو پناه می برم از دانشى که سود نبخشد و دلى که خاشع نباشد و جانى که سیر نگردد و دعایى که شنیده نشود».
«اللّهمّ إنّی أعوذ بک من غلبه الدّین و غلبه العدوّ، و شماته الأعداء؛۲۶ بار خدایا، از چیرگى قرض و چیرگى دشمن و دشمن شاد شدن به تو پناه مىبرم».
توکل و استمداد از خداوند
پناه بردن به حریم امن الهی و مدد گرفتن از خداوند متعال در لحظات مختلف زندگی، به ویژه در سختیها و دشواریهای طاقت فرسا از ویژگیها و خصائصی است که روح و جان رسول مکرم اسلام صلی الله علیه و آله بدان آراسته میباشد.
«کانَ رَسُولُ الله صَلّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه، فَرَأَوْا مِنَ الْمُسْلِمِینَ غِرَّهً، فَجَاءَ رَجُلٌ حَتَّى قَامَ عَلَى رَأْسِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَآله بِالسَّیْفِ، فَقَالَ: مَنْ یَمْنَعُکَ مِنِّی؟ قَالَ: اللَّه، قَالَ فَسَقَطَ السَّیْفُ مِنْ یَدِهِ، قَالَ: فَأَخَذَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه السَّیْفَ فَقَالَ: مَنْ یَمْنَعُکَ مِنِّی ؟ قَالَ: کُنْ خَیْرَ آخِذٍ ، قَال: تَشْهَدُ أَنْ لا إِلَهَ إِلا اللَّهُ وَ أَنِّی رَسُولُ اللَّهِ؟ قَالَ: لا، وَ لَکِنْ أُعَاهِدُکَ عَلَى أَنْ لا أُقَاتِلَکَ، وَ لا أَکُونُ مَعَ قَوْمٍ یُقَاتِلُونَکَ، فَخَلَّى سَبِیلَهُ، فَأَتَى أَصْحَابَهُ وَ قَالَ: جِئْتُکُمْ مِنْ عِنْدِ خَیْرِ النَّاسِ؛۲۷ [در غزوه غطفان پیامبر صلی الله علیه و آله برای شستن لباس و استراحت، مقداری از مسلمانان فاصله گرفته و در سایه درختی استراحت نمودند. ناگهان باران و سیلی جاری شد، به گونهای که رودی پر آب، بین پیامبر صلی الله علیه و آله و مسلمانان فاصله انداخت] رئیس قبیله که مردی شجاع بود، خود را با شمشیر برهنه بالای سر پیامبر رساند و گفت: چه کسی است که تو را از دست من نجات دهد؟ حضرت فرمود: خداوند. ناگهان شمشیر از دست مرد افتاد. پیامبر صلی الله علیه و آله شمشیر را برداشته و فرمود: اکنون چه کسی است که جان تو را نجات دهد؟ عرض کرد: بزرگواری تو. پیامبر نیز او را بخشید. آن مرد شهادتین بر زبان جاری کرد و گفت: نه با تو میجنگم و نه با تو خواهم بود و نه با کسانی خواهم بود که با تو بجنگند؛ سپس راه خود را گرفت و نزد قومش برگشت و به قوم خود گفت: از نزد بهترین و بزرگوارترین مردم آمدهام».
امیرالمؤمنین علیه السلام نیز در روایتی استمداد جستن پیامبر صلی الله علیه و آله از خداوند متعال را اینگونه بیان فرمودهاند:
«یَقُولُ: اللَّهُمَّ أَنْتَ عِصْمَتِی وَ نَاصِرِی وَ مَانِعِی اللَّهُمَّ بِکَ أَحُولُ وَ بِکَ أُقَاتِلُ؛۲۸ [پیامبر صلی الله علیه و آله] عرضه میداشت: خدایا، تو نگهدارنده و یار و یاور من هستى. خدایا، به کمک تو یورش مىبرم و با یارى تو مىجنگم».
آن حضرت، همچنین میفرمایند:
«لَمَّا کَانَ یَوْمُ بَدْرٍ قَاتَلْتُ شَیْئاً مِنْ قِتَالٍ ثُمَّ جِئْتُ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ أَنْظُرُ مَا صَنَعَ فَإِذَا هُوَ سَاجِدٌ یَقُولُ یَا حَیُّ یَا قَیُّومُ ثُمَّ رَجَعْتُ فَقَاتَلْتُ ثُمَّ جِئْتُ فَإِذَا هُوَ سَاجِدٌ یَقُول ذَلِکَ فَفَتَحَ اللَّهُ عَلَیْه؛۲۹ در روز جنگ بدر، کارزار کرده و به خدمت رسول اکرم صلی الله علیه و آله آمدم؛ حضرت را در حال سجده دیدم که میگفت: «یا حیّ، یا قیّوم». سپس به سمت کارزار رفته و دوباره برگشتم؛ رسول خدا صلی الله علیه و آله را دیدم که در حالت سجده میگفت: «یا حیّ، یا قیّوم» پس خداوند، فتح و پیروزی را به ایشان کرامت فرمود».
دعا به درگاه خداوند
در سیره آن حضرت آمده است، دعایی مستمر و همیشگی به درگاه خداوند متعال داشتند:
«کانَ رَسُولُ اللّه صلّى اللّهُ عَلیهِ و آلِهِ کَثیرُ الضَراعِه و الاِبتِهالِ إلى اللّهِ تَعالى، دائِمُ السُؤالِ مِنَ اللّهِ تَعالى، أَن یُزَیِّنَه بِمَحاسِنِ الادابِ وَ مَکارِمِ الأَخلاقِ، فَکانِ یَقُولُ فی دُعائِهِ: «اللهُمّ حَسِّن خُلقى» وَ یَقُولُ: «اللّهُمّ جَنُّبنی مُنکَراتِ الأَخلاقِ»؛۳۰ رسول الله صلی الله علیه و آله براى حسن خلق خویش و دور شدن از اخلاق ناپسند به صورت مستمر دعا و تضرع به درگاه خداوند مىکرد و میگفت: خدایا اخلاقم را خوش بگردان؛ و عرضه میداشت: خدایا مرا از اخلاق بد و ناپسند دور فرما».
امام صادق علیه السلام دعای پیامبر صلی الله علیه و آله در نیمههای شب را از زبان ام سلمه این طور نقل کردهاند:
«فَفَقَدَتْهُ مِنَ الْفِرَاشِ فَدَخَلَهَا فِی ذَلِکَ مَا یَدْخُلُ النِّسَاءَ فَقَامَتْ تَطْلُبُهُ فِی جَوَانِبِ الْبَیْتِ حَتَّى انْتَهَتْ إِلَیْهِ وَ هُوَ فِجَانِبٍ مِنَ الْبَیْتِ قَائِمٌ رَافِعٌ یَدَیْهِ یَبْکِی وَ هُوَ یَقُولُ اللَّهُمَّ لَا تَنْزِعْ مِنِّیصَالِحَ مَا أَعْطَیْتَنِی أَبَدا اللَّهُمَّ لَا تُشْمِتْ بِی عَدُوّاً وَ لَا حَاسِداً أَبَداً اللَّهُمَّ وَ لَا تَرُدَّنِی فِی سُوءٍ اسْتَنْقَذْتَنِی مِنْهُ أَبَداً اللَّهُمَّ وَ لَا تَکِلْنِی إِلَى نَفْسِی طَرْفَهَ عَیْنٍ أَبَداً قَالَ فَانْصَرَفَتْ أُمُّ سَلَمَهَ تَبْکِی حَتَّى انْصَرَفَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ لِبُکَائِهَا فَقَالَ لَهَا مَا یُبْکِیکِ یَا أُمَّ سَلَمَهَ فَقَالَتْ بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی یَا رَسُولَ اللَّهِ وَ لِمَ لَا أَبْکِی وَ أَنْتَ بِالْمَکَانِ الَّذِی أَنْتَ بِهِ مِنَ اللَّهِ قَدْ غَفَرَ اللَّهُ لَکَ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِکَ وَ ما تَأَخَّرَ تَسْأَلُهُ أَنْ لَا یُشْمِتَ بِکَ عَدُوّاً أَبَداً وَ أَنْ لَا یَرُدَّکَ فِی سُوءٍ اسْتَنْقَذَکَ مِنْهُ أَبَداً وَ أَنْ لَا یَنْزِعَ مِنْکَ صَالِحاً أَعْطَاکَ أَبَداً وَ أَنْ لَا یَکِلَکَ إِلَى نَفْسِکَ طَرْفَهَ عَیْنٍ أَبَداً فَقَالَ یَا أُمَّ سَلَمَهَ وَ مَا یُؤْمِنُنِی وَ إِنَّمَا وَکَلَ اللَّهُ یُونُسَ بْنَ مَتَّى إِلَى نَفْسِهِ طَرْفَهَ عَیْنٍ وَ کَانَ مِنْهُ مَا کَان؛۳۱ ام سلمه در نیمههای شب بستر آن حضرت را خالی دید، فکرى به خاطرش گذشت که معمولاً از فکر زنان مىگذرد و به دنبال پیامبر گشت و ایشان را در گوشهای از خانه دید، در حالی که دستهای مبارکش را بلند کرده، میگرید و چنین دعا میکند: خدایا، از من نستان هیچگاه تمام خیرات و خوبیهایی که عنایت کردهای. خدایا دشمنان و رشک ورزان مرا، شادکام مکن. خدایا، در بدیهایی که مرا از آن نجات دادی، دیگر واردم مساز. خدایا به اندازه چشم بر هم زدنی، مرا به حال خود وامگذار. ام سلمه با دیدن این صحنه و در حالی که میگریست، بازگشت؛ اما صدای گریه، رسول خدا را متوجه او ساخت. حضرت خود را به ام سلمه رسانید و پرسیدند: چرا گریه میکنی؟ در پاسخ گفت: پدر و مادرم فدای تو باد، ای رسول خدا، چرا نگریم و حال آن که تو با آن مقام و شأن شامخی که در نزد خدا داری، این چنین دست به دعا برداشته و گریه میکنی و آن جملات را بر زبان جاری مینمایی. پیامبر فرمودند: ای ام سلمه، چه چیز مرا در امن و نجات قرار دهد و حال آن که یونس بن متی، لحظهای به خود واگذار شد و برایش پیش آمد، آن چه پیش آمد».
شکر به درگاه خداوند
شکر به درگاه ربوبی در حالات و شرائط مختلف از دیگر ویژگیهای رسول اعظم صلی الله علیه و آله میباشد.
امام صادق علیه السلام در این باره میفرمایند:
«کَانَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ إِذَا وَرَدَ عَلَیْهِ أَمْرٌ یَسُرُّهُ قَالَ الْحَمْدُ لِلَّهِ عَلَى هَذِهِ النِّعْمَهِ وَ إِذَا وَرَدَ عَلَیْهِ أَمْرٌ یَغْتَمُ بِهِ قَالَ- الْحَمْدُ لِلَّهِ عَلَى کُلِّ حَال؛۳۲ هرگاه امری رسول خدا صلى الله علیه و آله را شادمان و مسرور میساخت، میفرمود: خدا را شکر بر این نعمت و چون پیش آمدى میکرد که او را اندوهگین مینمود، میفرمود: خدا را شکر در هر حال».
- نور/۳۶
- عیون أخبار الرضا علیه السلام، ج۱، ص۳۱۸
- مزمل/۵
- انشراح/۳
- مزمل/۷
- مزمل/۸
- اسراء/۷۹
- مزمل/۲و۳و۴
- عیون أخبار الرضا علیه السلام، ج۱، ص۳۱۸
- بحار الأنوار، ج۶۷، ص۴۰۰
- بحار الأنوار، ج۸۱، ص۲۴۸
- بحار الأنوار، ج۸۱، ص۲۴۸
- مصباح الشریعه، ص۱۷۰
- فضایل الخمسه، ج۱، ص۱۴۲
- سنن النبی،۳۲
- بحار الأنوار، ج۱۷، ص۲۵۷
- من لا یحضره الفقیه، ج۱، ص۲۴۰٫
- نمل/۹۱و۹۲
- مزمل/۴
- ریاض السالکین فی شرح صحیفه سید الساجدین، ج۱، ص۱۵۸
- الکافی، ج۲، ص۴۳۸
- بحار الانوار، ج ۷۰، ص ۲۸۹
- المحجه البیضاء، ج۲، ص۳۳۱
- من لا یحضره الفقیه، ج۱، ص۳۳۵
- منیه المرید، ص۲۱۰
- المحجه البیضاء، ج۲، ص۳۳۲
- البدایه والنهایه، ج ۴، ص۸۵
- سنن النبی، ص۸۶
- عمده عیون صحاح الأخبار فی مناقب إمام الأبرار، ص۳۰۱
- سنن النبی، ص۵۹
- بحار الانوار، ج۱۶، ص ۲۱۷
- الکافی، ج۲، ص۹۷
۴. اصل ادب
در زندگی دینی، رعایت ادب در رفتار و گفتار، اصلی بسیار مهم و ارزشمند میباشد که اولیاء الهی نسبت به آن سفارش فراوان نمودهاند؛ همانگونه که در سخن زیبای امیرالمؤمنین علیه السلام شاهد آن هستیم:
«کُلُّ شَیْءٍ یَحْتَاجُ إِلَى الْعَقْلِ وَ الْعَقْلُ یَحْتَاجُ إِلَى الْأَدَب؛۱ انجام هر کاری نیازمند به عقل می باشد؛ امّا عقل، خود نیازمند ادب است».
و دارای گسترهای وسیع، که میباید از کودکی آن را آموخت و تا هنگام مرگ بدان پایبند بود؛ ادب در برابر خداوند متعال، پیامبر صلّی اللّه علیه و آله، امامان معصوم علیهم السلام، عالمان و معلّمان، پدر و مادر، بزرگ سالان، پیش کسوتان، همکاران، همسران و کودکان، تنها برخی از مواردی است که این اصل مهم آن را در بر میگیرد.
ادب در رفتار و کردار پیامبر(ص)
پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله که بنابر آیات و روایات متعدد، از جمله روایت ذیل، مؤدب به تربیت خداوند تبارک و تعالی میباشند:
«أَنَا أَدِیبُ اللَّهِ وَ عَلِیٌّ أَدِیبِی أَمَرَنِی رَبِّی بِالسَّخَاءِ وَ الْبِرِّ وَ نَهَانِی عَنِ الْبُخْلِ وَ الْجَفَاءِ وَ مَا شَیْءٌ أَبْغَضَ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِنَ الْبُخْلِ وَ سُوءِ الْخُلُقِ وَ إِنَّهُ لَیُفْسِدُ الْعَمَلَ کَمَا یُفْسِدُ الطِّینُ الْعَسَل؛۲ من ادب آموخته خدا هستم و على ادب آموخته من است. پروردگارم مرا به سخاوت و نیکى کردن فرمان داد و از بخل و سختگیرى باز داشت و در نزد خداوند عزّوجلّ چیزى منفورتر از بخل و بد اخلاقى نیست. بد اخلاقى عمل را ضایع مىکند، آن سان که سرکه عسل را».
از بالاترین میزان ادب، برخوردار گردیده و سالکان طریق انسانیت را به این گوهر گران بها دعوت نمودهاند:
پیامبر (ص) و سفارش به رعایت ادب
پیامبر صلی الله علیه و آله در هنگام گسیل داشتن معاذ بن جبل به یمن، خطاب به او میفرمایند:
«یَا مُعَاذ عَلِّمْهُمْ کِتَابَ اللَّهِ وَ أَحْسِنْ أَدَبَهُمْ عَلَى الْأَخْلَاقِ الصَّالِحَه؛۳ ای معاذ، کتاب خدا را به مردم یمن تعلیم ده، و آنان را با اخلاق شایسته ادب آموز».
امام مجتبی علیه السلام نیز فرمودهاند:
«کَتَبَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ لِعَتَّابِ بْنِ أَسِیدٍ عَهْداً عَلَى مَکَّهَ …وَ قَدْ قَلَّدَ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ عَتَّابَ بْنَ أَسِیدٍ أَحْکَامَکُمْ وَ مَصَالِحَکُمْ وَ قَدْ فَوَّضَ إِلَیْهِ تَنْبِیهَ غَافِلِکُمْ وَ تَعْلِیمَ جَاهِلِکُمْ وَ تَقْوِیمَ أَوَدِ مُضْطَرِبِکُمْ وَ تَأْدِیبَ مَنْ زَالَ عَنْ أَدَبِ اللَّهِ مِنْکُم؛۴ پیامبر صلّى الله علیه و آله در فرمانی که طبق آن عَتّاب بن اسید را بر مردم مکّه گماردند، چنین نوشتند: محمّد، پیامبر خدا صلّى اللّه علیه و آله احکام و مصالح شما را به عتّاب بن اسید سپرد و به او اختیار داد که غفلت زده شما را هوشیار کند و نادانتان را آموزش دهد و نا استوارتان را استوار گرداند و منحرف شدگان از ادب خدا را ادب آموزد».
پیامبر(ص) و رعایت ادب در گفتار
بیان زیبا و جامع
«و کان یتکلّم بجوامع الکلم لا فضول و لا تقصیر، کلام یتبع بعضه بعضاً، بین کلامیه توقّف یحفظه سامعه و یعیه و کان جهیر الصوت أحسن الناس نغمه؛۵ رسول اکرم صلى الله علیه و آله سخنانى جامع، بدون کمی و زیاده مىگفتند؛ گفتارشان به یکدیگر پیوستگی داشت؛ کلمات را به گونهای شمرده بیان میکردند که شنونده به خوبی آن را به خاطر بسپارد. جوهره صدای آن حضرت بلند و آهنگ صدایشان از همه زیباتر بود».
از ابن عباس در همین زمینه نقل شده است:
«کَانَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ إِذَا حَدَّثَ الْحَدِیثَ أَوْ سُئِلَ عَنِ الْأَمْرِ کَرَّرَهُ ثَلَاثاً لِیَفْهَمَ وَ یُفْهَمَ عَنْه؛۶ پیامبر صلى الله علیه و آله هرگاه سخنی را بیان میکردند یا در مورد چیزی از ایشان پرسشی میشد، آن را سه بار تکرار میکردند تا به درستی فهمیده شود».
کم گویی و پرهیز از اطاله سخن
«و کان أوجز الناس کلاما و بذاک جاءه جبرئیل علیه السّلام، و کان مع الایجاز یجمع کلّ ما أراد، و کان یتکلّم بجوامع الکلم لا فضول و لا تقصیر؛۷ پیامبر صلّى الله علیه و آله بیش از هر کسی در سخن گفتن، اختصار را رعایت میکردند؛ کاری که جبرئیل علیه السّلام از جانب خدای سبحان او را بدان فراخوانده بود. بنابراین تمام آنچه را میخواستند در ضمن جملاتی کوتاه ادا میفرمودند و سخنانى جامع و بى چون و چرا مىگفتند، بدون کم و زیاد».
این روایت نیز در همین خصوص نقل گردیده است:
«کان صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ قلیل الحدیث، قلیل الکلام؛۸ پیامبر صلّى الله علیه و آله کم سخن و کم حرف بود».
حیاء در سخن
«وَ کَانَ النَّبِیُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ إِذَا کُلِّمَ اسْتَحْیَا وَ عَرِقَ وَ غَضَّ طَرْفَهُ عَنِ النَّاسِ حَیَاءً حِینَ کَلَّمُوه؛۹ پیامبر صلّى اللّه علیه و آله هنگامی که سخن میگفتند، از شدت حیا، عرق میریختند و زمانی که مردم با ایشان صحبت میکردند، آن حضرت چشم فرو میخوابانیدند».
تبسم و گشاده رویی
پیامبر صلی الله علیه و آله با تبسّم و خنده، سخن خویش را بیان میکردند؛ ابو درداء میگوید:
«کَانَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ إِذَا حَدَّثَ بِحَدِیثٍ تَبَسَّمَ فِی حَدِیثِه؛۱۰ رسول خدا صلى الله علیه و آله هرگاه لب به سخن مىگشودند، با لبخند همراه بود».
پرهیز از سخن بیهوده و نابجا
«لا یتکلّم فی غیر حاجه و لا یقول فی الرضا و الغضب الّا الحق؛۱۱ پیامبر صلّى اللّه علیه و آله بدون نیاز، سخن نمىگفتند و در حال غضب و رضا جز حق بر زبان نمیراندند».
امیرالمؤمنین علیه السلام نیز میفرمایند:
«وَ کَانَ لَا یُکَلِّمُ أَحَداً بِشَیْءٍ یَکْرَهُه؛۱۲ پیامبر صلّى الله علیه و آله به هیچ کس سخنی که آن را نمیپسندید، نمیگفتند».
مطلبی که در روایت امام حسن علیه السلام نیز به آن تصریح شده است:
«کَانَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ یَخْزُنُ لِسَانَهُ إِلَّا عَمَّا یَعْنِیهِ وَ یُؤْلِفُهُمْ وَ لَا یُنَفِّرُهُم؛۱۳ پیامبر صلّى الله علیه و آله زبان خویش را جز در آن چه به ایشان مربوط مىشد، نگاه مىداشت و مردمان را به خود جلب مىکرد، نه این که کارى کند که مایه رمیدن آنان شود».
همچنین این امام بزرگوار میفرماید:
«وَ لَا یَتَکَلَّمُ إِلَّا فِیمَا رَجَا ثَوَابَهُ إِذَا تَکَلَّمَ أَطْرَقَ جُلَسَاؤُهُ کَأَنَّمَا عَلَى رُءُوسِهِمُ الطَّیْرُ؛۱۴ پیامبر صلّى الله علیه و آله تنها موقعی سخن مىگفتند که امید رسیدن به ثوابى از آن داشتند. چون سخن مىگفتند، همنشینانش خاموش مىماندند، مانند آن که پرندهای بر سرشان نشسته است».
و به گونهای ادب را مراعات مینمودند که بیان حضرت را در جایگاهی رفیع و ممتاز قرار میداد؛ چنانچه برخی از علماء گفتهاند:
«کان صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ أفصح الناس منطقا و أعلاهم کلاما و یقول: أنا أفصح العرب؛۱۵ پیامبر صلی الله علیه وآله فصیحترین مردم در سخن گفتن بودند و کلامشان بالاترین بود و خود میفرمودند: من فصیحترین اعراب هستم».
در برابر سخن دیگران
امام مجتبی علیه السلام میفرمایند:
«وَ لَا یَقْطَعُ عَلَى أَحَدٍ کَلَامَهُ حَتَّى یَجُوزَهُ فَیَقْطَعَهُ بِنَهْیٍ أَوْ قِیَام؛۱۶ پیامبر صلّى الله علیه و آله سخن کسى را قطع نمىکرد، مگر آنگاه که بیش از حد حرف بزند (یا از مشروع، فراتر رود) آن وقت او را نهی میکردند یا برمیخاستند».
اجتناب از بدزبانی
امام حسن مجتبی علیه السّلام همچنین میفرمایند:
«…وَ لَا فَحَّاش؛۱۷ پیامبر صلّى الله علیه و آله و سلّم …. بد زبان نبود».
پیامبر(ص) و رعایت ادب در رفتار
ادب در برابر خدا
امام مجتبی علیه السلام نمونهای از ادب جد بزرگوارشان در برابر خداوند متعال را اینگونه نقل نمودهاند:
«یُعَظِّمُ النِّعْمَهَ وَ إِنْ دَقَّتْ وَ لَا یَذُمُّ مِنْهَا شَیْئا؛۱۸ پیامبر صلّى الله علیه و آله نعمت را هر اندازه کوچک بود، بزرگ مىداشتند و به نکوهش از آن نمىپرداختند».
ادب حضور در مکان
از امیرالمؤمنین علیه السلام نقل شده است:
«أنّ النبیّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ کان یسلّم ثلاثا فإن إذن له و إلّا انصرف؛۱۹ پیامبر صلّى الله علیه و آله [هنگام ورود به مکانی] سه مرتبه سلام میکردند، اگر در این سه مرتبه جواب مىشنیدند، داخل مىشدند و الّا برمیگشتند».
امام حسن مجتبی علیه السّلام نیز میفرماید:
«وَ إِذَا انْتَهَى إِلَى قَوْمٍ جَلَسَ حَیْثُ یَنْتَهِی بِهِ الْمَجْلِسُ وَ یَأْمُرُ بِذَلِکَ وَ یُعْطِی کُلَّ جُلَسَائِهِ نَصِیبَهُ حَتَّى لَا یَحْسَبُ أَحَدٌ مِنْ جُلَسَائِهِ أَنَّ أَحَداً أَکْرَمُ عَلَیْهِ مِنْهُ مَنْ جَالَسَه؛۲۰ پیامبر صلّى الله علیه و آله چون به مجلسى مىرسیدند در آخرین نقطهاى که جاى نشستن بود، مىنشستند و به دیگران نیز مىفرمودند تا چنین کنند. حق صحبت هر یک از هم نشینان خود را ادا مىکردند تا چنان نباشد که یکى خیال کند، دیگرى را بر او ترجیح داده است».
مطلبی که در بیان امام صادق علیه السلام نیز بر آن تأکید شده است:
«کَانَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ إِذَا دَخَلَ مَنْزِلًا قَعَدَ فِی أَدْنَى الْمَجْلِسِ إِلَیْهِ حِینَ یَدْخُل؛۲۱ رسول خدا صلی الله علیه و آله به هر منزلى وارد مىشدند، در نزدیکترین جا مىنشستند».
همچنین از این امام بزرگوار نقل شده است:
«کَانَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ … وَ لَمْ یَبْسُطْ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ رِجْلَیْهِ بَیْنَ أَصْحَابِهِ قَط؛۲۲ پیامبر صلّى الله علیه و آله هرگز پاى خود را در برابر اصحاب شان دراز نکردند».
امام حسن مجتبی علیه السّلام نیز میفرماید: از هند بن ابى هاله تمیمى، که نسبت به اوصاف و خصائل پیامبر صلى الله علیه و آله اطلاع داشت، «سَأَلْتُهُ عَنْ مَجْلِسِهِ؛۲۳ از چگونگی مجالس ایشان پرسیدم». هند بن ابى هاله گفت: «کَانَ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ لَا یَجْلِسُ وَ لَا یَقُومُ إِلَّا عَلَى ذِکْر؛ پیامبر صلى الله علیه و آله جز با یاد خدا بر نمىخاست و نمىنشستند». «وَ کَانَ أَکْثَرُ مَا یَجْلِسُ مُسْتَقْبِلَ الْقِبْلَه؛ و بیشتر اوقات رو به قبله مینشستند».
ادب در مقابل تازه وارد و میهمان
«وَ دَخَلَ عَلَیْهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ رَجُلٌ الْمَسْجِدَ وَ هُوَ جَالِسٌ وَحْدَهُ فَتَزَحْزَحَ لَهُ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ فَقَالَ الرَّجُلُ فِی الْمَکَانِ سَعَهٌ یَا رَسُولَ اللَّهِ فَقَالَ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ إِنَّ حَقَّ الْمُسْلِمِ عَلَى الْمُسْلِمِ إِذَا رَآهُ یُرِیدُ الْجُلُوسَ إِلَیْهِ أَنْ یَتَزَحْزَحَ لَه؛۲۴ شخصی در مسجد به محضر پیامبر صلی الله علیه و آله وارد شد در حالی که حضرت تنها نشسته بودند. پیامبر صلوات الله علیه و آله برای او از جا حرکت کردند. آن مرد گفت: اى رسول خدا! جا زیاد است! پیامبر فرمودند: حقّ مسلمان بر مسلمان است که اگر دید شخصی مىخواهد کنارش بنشیند، خود را برای او جا به جا کند».
و این عمل محبت آمیز و مؤدبانه را نیز انجام میدادند:
«و کان یؤثر الداخل علیه بالوساده التی تحته، فإن أبی أن یقبلها عزم علیه حتى یفعل؛۲۵ وقتی شخصی به محضرش وارد میشد، زیرانداز خود را برای او میگسترد تا بنشیند و اگر نمیپذیرفت، آن قدر اصرار میفرمود تا شخص قبول کند».
ادب غذا خوردن
به سبب نقلهای متعددی که در زمینه ادب غذا خوردن نبی مکرم صلوات الله علیه و آله وارد گردیده است، به مطالبی در این زمینه نیز اشاره مینماییم:
الف- اندازه و مقدار غذا
از پیامبر صلی الله علیه و آله نقل شده است که فرمودند:
«نحن قوم لا نأکل حتّى نجوع، و إذا أکلنا لا نشبع؛۲۶ ما قومى هستیم که تا گرسنه نشویم، غذا نمىخوریم و تا سیر نشدهایم، دست از غذا مىکشیم».
ب- اجتناب از شکم پروری
عیص بن قاسم میگوید: به امام صادق علیه السّلام عرض کردم: حدیثی از پدر شما، امام باقر علیه السّلام شنیدم که فرمودند:
«مَا شَبِعَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ مِنْ خُبْزِ بُرٍّ قَطُّ أَ هُوَ صَحِیحٌ فَقَالَ لَا مَا أَکَلَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ خُبْزَ بُرٍّ قَطُّ وَ لَا شَبِعَ مِنْ خُبْزِ شَعِیرٍ قَطُّ؛۲۷ پیامبر صلی الله علیه وآله هرگز نان گندم به سیری نخورد؛ آیا این صحیح است؟! امام علیه السّلام فرمودند: پیامبر صلی الله علیه و آله هرگز نان گندم نخورد و هرگز از نان جو سیر نشد».
از عایشه نیز نقل شده است:
«مَا شَبِعَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ مِنْ خُبْزِ الشَّعِیرِ حَتَّى مَات؛۲۸ پیامبر صلی الله علیه وآله هرگز از نان جو سیر نخورد، تا این که از دنیا رفت».
و این روایت که مبیّن کیفیت غذای ایشان میباشد:
«و کان یأکل خبز الشعیر غیر منخول و کان یأکل القثّاء بالرطب و الملح و کان أحبّ الفواکه إلیه الرّطبه و البطّیخ و العنب؛۲۹ رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله نان جو الک نشده میخوردند و خیار را با خرما و گاهی با نمک میل میکردند و در میان میوههای تازه، خربزه و انگور را بیش از میوههای دیگر دوست داشتند».
ج- عدم ذکر عیب و ایراد غذا
از دیگر ویژگیهای پیامبر صلی الله علیه و آله پرهیز از سخن گفتن در مورد عیب و ایراد غذا میباشد:
«أنه ما عاب طعاما قط، إن اشتهاه أکله و إلا ترکه؛۳۰ هرگز به غذایی عیب و ایراد نگرفتند؛ اگر نسبت به آن اشتها و علاقه داشتند، میخوردند و اگر خوشش نمیآمد، آن را رها میکردند».
«و کان لا یأکل الثوم و لا البصل و لا الکرّاث و ما ذمّ طعاما قطّ لکن إن أعجبه أکله و إن کرهه ترکه؛۳۱ پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله سیر و پیاز و تره تناول نمىکردند و هرگز از طعامى بدگویى نکردند. اگر از غذایى خوشش مىآمد، مىخوردند و اگر دوست نداشت، نمىخوردند».
د- نشستن در کنار سفره
«کان رسول الله صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ … لا یأکل متّکئا و لا على خوان؛۳۲ پیامبر صلی الله علیه وآله در حال تکیه دادن و بر سر سفره، غذا نمیخوردند».
این روایت نیز ادب حضرت در کنار سفره را بازگو مینماید:
«وَ إِذَا جَلَسَ عَلَى الطَّعَامِ جَلَسَ مُحَقَّراً وَ کَانَ یَلْطَعُ أَصَابِعَهُ وَ لَمْ یَتَجَشَّأْ قَط؛۳۳ و چون بر سر سفره غذا حاضر میشدند، محقرانه در کنار سفره غذا مینشستند و انگشتان خود را میلیسیدند و هرگز آروغ نمیزدند».
از عایشه نیز نقل شده است که به پیامبر گفتم:
«کل متّکئا فإنّه أهون علیک قالت: فأصغى برأسه حتّى کاد یصیب جبهته الأرض ثمّ قال: بل آکل کما یأکل العبد و أجلس کما یجلس العبد؛۳۴ تکیه زده و غذا را تناول کنید، تا غذا بر شما گوارا باشد؛ اما پیامبر صلّى اللّه علیه و آله سرشان را کج کردند تا جایی که نزدیک بود پیشانیشان به زمین بخورد؛ سپس فرمودند: بلکه همانند بندگان غذا میخورم و همانند بندگان بر زمین مینشینم».
ه- خوردن غذا با دست
«و کان یأکل ممّا یلیه و یأکل بأصابعه الثلاث و ربما استعان بالرابعه و لم یکن یأکل بإصبعین و یقول: ذلک أکله الشّیاطین؛۳۵ رسول خدا صلی اللّه علیه و آله هنگام خوردن غذا، از جلوی خود طعام را برمیداشتند و با سه انگشت ابهام، مسبّحه و وسطی غذا میخوردند؛ گاهی نیز از انگشت چهارم کمک میگرفتند، اما با دو انگشت غذا نمیخوردند و میگفتند: اینگونه غذا خوردن از شیطان است».
و- پرهیز از تند خوردن
از امیرالمؤمنین علی علیه السلام نقل گردیده است:
«کَانَ إِذَا أَکَلَ مَعَ الْقَوْمِ کَانَ أَوَّلَ مَنْ یَبْدَأُ وَ آخِرَ مَنْ یَرْفَعُ یَدَهُ وَ کَانَ إِذَا أَکَلَ أَکَلَ مِمَّا یَلِیهِ فَإِذَا کَانَ الرُّطَبُ وَ التَّمْرُ جَالَتْ یَدُهُ وَ إِذَا شَرِبَ شَرِبَ ثَلَاثَهَ أَنْفَاس؛۳۶ پیامبر صلی الله علیه وآله اگر با جمعی غذا میخوردند، نخستین کسی بودند که دست به سوی غذا میبردند و آخرین کسی بودند که دست از غذا میکشیدند [تا دیگران به خاطر ایشان دست از خوردن نکشند] و هنگام خوردن غذا از جلوی خود میل مینمودند و تنها در موقع خوردن رطب و خرما بود که دست به جانب دیگر دراز میکردند و اگر میآشامیدند با سه نفس میآشامیدند».
و نیز این نقل که در بردارنده نکات مفیدی از چگونگی غذا خوردن آن حضرت میباشد:
«و کان إذا أکل الخبز و اللّحم خاصّه غسل یدیه غسلا جیّدا ثمّ یمسح بفضل الماء على وجهه و کان یشرب فی ثلاث دفعات، له فیها ثلاث تسمیات و فی أواخرها ثلاث تحمیدات و کان یمصّ الماء مصّا و لا یعبّ عبّا، و ربما کان یشرب فی نفس واحد حتّى یفرغ و لا یتنفّس فی الإناء بل ینحرف عنه؛۳۷ پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله هرگاه گوشت و نان تناول میکردند – مخصوصاً در مورد این غذا- دستهای خود را به خوبی میشستند، سپس با آبی که در دستشان مانده بود، صورت خود را دست میکشیدند. وقتی آب میل میکردند به سه نفس میآشامیدند و در هر بار در آغاز بسم اللَّه و در پایان الحمدللَّه میگفتند. آن حضرت آب را نمیبلعیدند، بلکه میمکیدند. گاهی هم با یک نفس مىنوشیدند؛ اما در ظرف آب نفس نمیکشیدند؛ هروقت میخواستند نفس بکشند، ظرف را از دهان دور نگه میداشتند».
ز- پرهیز از خوردن غذای داغ
«وَ کَانَ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ لَا یَأْکُلُ الْحَارَّ حَتَّى یَبْرُدَ وَ یَقُولُ إِنَّ اللَّهَ لَا یُطْعِمُنَا نَاراً إِنَّ الطَّعَامَ الْحَارَّ غَیْرُ ذِی بَرَکَهٍ فَأَبْرِدُوه؛۳۸ رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله غذاى داغ نمىخوردند بلکه صبر مىکردند تا خنک شود و مىفرمودند: خداى تعالى ما را آتش نخورانیده است و غذاى داغ برکت ندارد؛ آن را سرد کنید».
ح- اجتناب از تنها خوری
انس بن مالک میگوید:
«کَانَ رَسُولُ اللَّه … لَا یَأْکُلُ وَحْدَهُ مَا یُمْکِنُه؛۳۹ رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله تا ممکن بود، تنها غذا نمیخوردند».
همچنین نقل گردیده است:
«کان صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ یأکل ما وجد، و کان أحبّ الطعام إلیه ما کان على ضفف و الضفف ما کثرت علیه الأیدی، و کان إذا وضعت المائده قال: بسم الله الرّحمن الرّحیم اللّهمّ اجعلها نعمه مشکوره تصل بها نعمه الجنّه و کان کثیرا إذا جلس یأکل یجمع بین رکبتیه و بین قدمیه کما یجلس المصلّی إلّا أنّ الرکبه فوق الرّکبه، و القدم فوق القدم و یقول: إنّما أنا عبد آکل کما یأکل العبد و أجلس کما یجلس العبد؛۴۰ پیامبر صلّى اللّه علیه و آله هر غذایى را که فراهم بود، میل مىکردند و بهترین طعام نزد پیامبر صلوات اللّه علیه و آله غذایی بود که شرکت کنندگان در آن بیشتر باشد و دستهاى زیاد به طرف آن دراز شود؛ و چون سفره گسترده مىشد، مىفرمودند: به نام خداوند رحمان و رحیم، خدایا این سفره را نعمتی همراه با شکر قرار ده که به نعمت بهشت متصل شود. بیشتر اوقات که براى خوردن غذا مىنشستند دو زانو بودند و پاها را جمع مىکردند، همانطور که نمازگزار مىنشیند؛ جز این که زانو روى زانو و قدم را روى قدم (و به پهلو) میگذاشتند و مىگفتند: به درستی، من بندهام و چون بنده غذا مىخورم و مثل بنده مىنشینم».
ط- تمیز کردن ظرف غذا
امام صادق علیه السّلام میفرمایند:
«کَانَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ یَلْطَعُ الْقَصْعَهَ؛۴۱ رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله کاسه غذا را با انگشت خود پاک میکردند».
کلام جامع امام مجتبی علیه السلام درباره ادب پیامبر(ص):
«کَانَ سُکُوتُهُ عَلَى أَرْبَعٍ عَلَى الْحِلْمِ وَ الْحَذَرِ وَ التَّقْدِیرِ وَ التَّفْکِیرِ فَأَمَّا التَّقْدِیرُ فَفِی تَسْوِیَهِ النَّظَرِ وَ الِاسْتِمَاعِ بَیْنَ النَّاسِ وَ أَمَّا تَفَکُّرُهُ فَفِیمَا یَبْقَى وَ یَفْنَى وَ جُمِعَ لَهُ الْحِلْمُ فِی الصَّبْرِ فَکَانَ لَا یُغْضِبُهُ شَیْءٌ وَ لَا یَسْتَفِزُّهُ وَ جُمِعَ لَهُ الْحَذَرُ فِی أَرْبَعٍ أَخْذِهِ الْحَسَنَ لِیُقْتَدَى بِهِ وَ تَرْکِهِ الْقَبِیحَ لِیُنْتَهَى عَنْهُ وَ اجْتِهَادِهِ الرَّأْیَ فِی صَلَاحِ أُمَّتِهِ وَ الْقِیَامِ فِیمَا جَمَعَ لَهُمْ خَیْرَ الدُّنْیَا وَ الْآخِرَه؛۴۲ سکوت پیامبر صلّى الله علیه و آله مبتنى بر چهار چیز بود: بردبارى، دور اندیشى، اندازه نگاهدارى، و تفکر. اما اندازه نگاه دارى او، در مساوى نگریستن به مردمان و گوش فرا دادن به ایشان بود. تفکر ایشان، درباره آن چه باقى مىماند و آن چه فانى مىشود. بردبارى و شکیبایى براى او با هم جمع شده بود؛ به همین جهت هیچ چیز آن حضرت را به خشم نمىآورد و بر نمىانگیخت. دور اندیشى ایشان در چهار چیز فراهم آمده بود: برگزیدن نیک براى این که دیگران به آن حضرت اقتدا کنند، دست کشیدن از زشت براى این که دیگران نیز از آن دست باز دارند، سخت کوشى درباره آنچه مایه اصلاح امت مىشود، و قیام کردن به آن چه خیر دنیا و آخرت را براى ایشان در بردارد».
- غرر الحکم و درر الکلم، ص۵۱۰
- بحار الأنوار، ج۱۶، ص۲۳۱
- بحار الأنوار، ج۷۴، ص۱۲۶و۱۲۷
- بحار الأنوار، ج۲۱، ص۱۲۱و۱۲۲و۱۲۳
- المحجه البیضاء، جلد۴، ص۱۳۳
- مکارم الأخلاق، ص۲۰
- المحجه البیضاء، جلد۴، ص۱۳۳
- المحجه البیضاء، جلد۴، ص۱۵۱
- مرآه العقول فی شرح أخبار آل الرسول، ج۲۰، ص۴۲۲
- بحار الأنوار، ج۱۶، ص۲۹۸
- سفینه البحار، ج۲، ص۷۰۰
- بحار الأنوار، ج۱۶، ص۲۳۷
- عیون أخبار الرضا علیه السلام، ج۱، ص۳۱۸
- عیون أخبار الرضا علیه السلام، ج۱، ص۳۱۹
- سفینه البحار، ج۲، ص۷۰۰
- عیون أخبار الرضا علیه السلام، ج۱، ص۳۱۹
- عیون أخبار الرضا علیه السلام، ج۱، ص۳۱۸
- مکارم الأخلاق، ص۱۳
- المحجه البیضاء، جلد۳، ص۳۶۵
- عیون أخبار الرضا علیه السلام، ج۱، ص۳۱۸
- الکافی، ج۲، ص۶۶۲
- الکافی، ج۲، ص۶۷۱
- عیون أخبار الرضا علیه السلام، ج۱، ص۳۱۸
- مکارم الأخلاق، ص۲۵
- إحیاء علوم الدین، ج۷، ص۱۱۴
- طب النبی صلى الله علیه و آله و سلم، ص۳
- الأمالی( للصدوق)، ص۳۲۰
- بحار الأنوار، ج۶۷، ص۷۱
- المحجه البیضاء، ج۴، ص۱۳۶
- قوت القلوب، ج۲، ص۶۹
- المحجه البیضاء، ج۴، ص۱۳۸
- المحجه البیضاء، ج۴، ص۱۲۴
- مناقب آل أبی طالب علیهم السلام، ج۱، ص۱۴۶
- المحجه البیضاء، ج۴، ص۱۵۲
- المحجه البیضاء، ج۴، ص۱۳۵
- مکارم الأخلاق، ص۲۳
- المحجه البیضاء، ج۴، ص۱۳۹
- مکارم الأخلاق، ص۲۸
- مکارم الأخلاق، ص۳۱
- المحجه البیضاء، ج۴، ص۱۳۵
- الکافی، ج۶، ص۲۹۷
- بحار الأنوار، ج۱۶، ص۱۵۳
۵. اصل شکیبایی و صبوری
انسان چه علاقه داشته باشد، چه علاقه نداشته باشد، چه بخواهد و چه نخواهد در زندگی با حوادث، مصائب و ابتلائاتی روبرو میشود که بسیاری از آن ها تحت اختیار او نیست؛ وقایعی هم چون طوفانها، زلزلهها، سیلها، بیماریها و فقدان عزیزان، تنها نمونههایی از اینگونه بلایا و حوادث هستند.
مطلبی که در قرآن کریم نیز به آن پرداخته شده است:
«وَلَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْءٍ مِّنَ الْخَوفْ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِّنَ الأَمَوَالِ وَالأنفُسِ وَالثَّمَرَاتِ وَبَشِّرِ الصَّابِرِینَ؛۱ و قطعاً شما را به چیزى از [قبیل] ترس و گرسنگى و کاهش در اموال و جانها و محصولات مىآزماییم و مژده ده شکیبایان را».
برخی از افراد در برابر اینگونه حوادث، روحیه خود را باخته و پذیرای شکست میشوند و در وضعیتی ناگوار، زندگی را با افسردگی و رنج دنبال میکنند؛ اما در مقابل، انسانهایی هستند که حوادث بسیار سنگین روزگار نیز نمیتواند اراده پولادین ایشان را درهم شکند؛ بلکه چون کوهی مقاوم و استوار در برابر ناملایمات ایستادگی کرده و با صبر و مقاومت و شکیبایی در میدان مبارزه با سختیها و گرفتاریها گام نهاده و جلوی شکستها را سد مینمایند.
این افراد با بهرهگیری از ایمان به خدا، توکل و اعتماد به پروردگار هستی، به جنگ حوادث و سختیها میروند و از او مدد و یاری میجویند تا مبادا صبر و مقاومت را از کف داده و ناتوان گردند و بر این باورند که مشکلات و ناملایمات در سایه صبر و شکیبایی برطرف میگردد و سرانجامی شیرین چشم به راه شان خواهد بود. همین امر موجب گردیده است تا رسول خدا صلی الله علیه و آله در کلامی ماندگار دختر بزرگوار خویش، حضرت فاطمه سلام الله علیها را به صبر و بردباری دعوت نموده و آن را سبب حلاوت آخرت برشمارند:
«عَنْ جَابِرٍ الْأَنْصَارِیِ أَنَّهُ رَأَى النَّبِیُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ فَاطِمَهَ وَ عَلَیْهَا کِسَاءٌ مِنْ أَجِلَّهِ الْإِبِلِ وَ هِیَ تَطْحَنُ بِیَدَیْهَا وَ تُرْضِعَ وَلَدَهَا فَدَمَعَتْ عَیْنَا رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ فَقَالَ: یَا بِنْتَاهْ تَعَجَّلِی مَرَارَهَ الدُّنْیَا بِحَلَاوَهِ الْآخِرَه؛۲ جابر بن عبدالله انصاری میگوید: پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فاطمه سلام الله علیها را با عبایی کرکی دید؛ در حالی که با دست، دستاس میکند و فرزندش را شیر میدهد؛ پیامبر گریسته و فرمودند: ای عزیزم، با تحمل سختی و تلخی دنیا، به سوی شیرینی آخرت شتاب کن».
همچنین در سفارشی خطاب به زنان، آنان را به صبر در زندگی دعوت مینمایند، تا مبادا بانویی به سبب اخلاق بد شوهر، قدم در مسیر فروپاشی کانون خانواده نهند:
«ثَلَاثٌ مِنَ النِّسَاءِ یَرْفَعُ اللَّهُ عَنْهُنَّ عَذَابَ الْقَبْرِ وَ یَکُونُ مَحْشَرُهُنَّ مَعَ فَاطِمَهَ بِنْتِ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ امْرَأَهٌ صَبَرَتْ عَلَى غَیْرَهِ زَوْجِهَا وَ امْرَأَهٌ صَبَرَتْ عَلَى سُوءِ خُلُقِ زَوْجِهَا وَ امْرَأَهٌ وَهَبَتْ صَدَاقَهَا لِزَوْجِهَا یُعْطِی اللَّهُ کُلَّ وَاحِدَهٍ مِنْهُنَّ ثَوَابَ أَلْفِ شَهِیدٍ وَ یَکْتُبُ لِکُلِّ وَاحِدَهٍ مِنْهُنَّ عِبَادَهَ سَنَه؛۳ سه گروه از زنان هستند که خداوند عذاب قبر را از آنان برداشته و در روز قیامت، با فاطمه – دختر پیامبر علیه السلام – محشور خواهند شد: اوّل: زنی که بر غیرت ورزی شوهرش صبر پیشه کند. دوم: زنی که بداخلاقی شوهرش را تحمل کند. سوم: زنی که مهریهاش را به شوهرش ببخشد. خداوند به هرکدام از آنان ثواب هزار شهید را داده و برای هرکدام شان، عبادت یک سال را خواهد نوشت».
از منظر آن حضرت صلی الله علیه و آله نصرت و پیروزی در گرو صبر و ایستادگی است:
«وَ إِنَّ النَّصْرَ مَعَ الصَّبْرِ وَ الْفَرَجَ مَعَ الْکَرْبِ وَ إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْرا؛۴ همانا پیروزی همراه صبر و گشایش در کار همراه گرفتاری است و به راستی با هر سختی، آسانی است».
پیامبر(ص) مصداق کامل صبر
پیامبر صلوات الله علیه و آله در امور مختلف مصداق کامل صبر و ایستادگی میباشند؛ چه در زمینه تبلیغ و نشر معارف که خود فرمودند:
«مَا أُوذِیَ نَبِی مِثلَ مَا أُوذِیتُ؛۵ هیچ پیامبری چون من، اذیت و آزار ندید».
و چه در برابر تحمل رذالتها و انحراف مردم:
«کانَ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ، اَصبَرَ النّاسِ عَلی اوزارِ النّاسِ؛۶ رسول خدا صلی الله علیه و آله در برابر گناهان مردم، صابرترین انسانها بود».
حکایات ذیل، نشانهای است از این صبر و ایستادگی:
صبر در برابر اذیت و آزار مشرکان
طارق محاربىّ میگوید:
«رَأَیْتُ النَّبِیَّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ فِی سُوَیْقَهِ ذِی الْمَجَازِ عَلَیْهِ حُلَّهٌ حَمْرَاءُ وَ هُوَ یَقُولُ یَا أَیُّهَا النَّاسُ قُولُوا لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ تُفْلِحُوا وَ أَبُو لَهَبٍ یَتْبَعُهُ وَ یَرْمِیهِ بِالْحِجَارَهِ وَ قَدْ أَدْمَى کَعْبَهُ وَ عُرْقُوبَیْهِ وَ هُوَ یَقُولُ یَا أَیُّهَا النَّاسُ لَا تُطِیعُوهُ فَإِنَّهُ کَذَّاب؛۷ در بازار ذو المجاز۸ بودم که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله را دیدم، در حالی که پیراهن قرمز رنگی بر تن داشتند و میفرمودند: اى مردم بگوئید: لا اله الّا اللَّه تا رستگار شوید. ابولهب نیز پشت سر ایشان با سنگ، به قسمت قوزک پای حضرت میزد و میگفت: اى مردم، او کذّاب و بسیار دروغگو است».
صبر در برابر سختیها
امیرالمؤمنین علیه السلام، از میزان تحمل و مقاومت رسول خدا صلی الله علیه و آله در برابر مشکلات و ناگواریها اینگونه نقل میکند:
«کُنَّا مَعَ النَّبِیِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ فِی حَفْرِ الْخَنْدَقِ إِذْ جَاءَتْهُ فَاطِمَهُ وَ مَعَهَا کَسِیرَهٌ مِنْ خُبْزٍ فَدَفَعَتْهَا إِلَى النَّبِی بِهَذِهِ الْکَسِیرَهِ فَقَالَ النَّبِیُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ أَمَا إِنَّهُ أَوَّلُ طَعَامٍ دَخَلَ فَمَ أَبِیکَ مُنْذُ ثَلَاث؛۹ در حفر خندق، با پیامبر صلی الله علیه و آله بودیم؛ تا این که فاطمه سلام الله علیها نزد ایشان آمد، در حالی که قسمتی از نان را برای حضرت آورده بود. پیامبرصلی الله علیه و آله فرمودند: این اولین غذایی است که پس از سه شبانه روز در دهان قرار میدهم».
و این در حالی است که طبق نقل ابن عباس، «و کانَ أکَثَرُ خُبزِهِم خُبزُ الشّعیرِ؛۱۰ نان حضرت در بسیاری از مواقع، نان جو بود».
معیار و نشانه صبر در کلام رسول اکرم(ص)
پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله علاوه بر سفارش و توصیه به صبر و ایستادگی در برابر فشارها و ناملایمات، معیار و تفسیر صبر و شکیبایی را نیز مطرح کردهاند تا همگان، خود را با آن سنجیده و مطابقت دهند؛ از آن رسول الهی صلی الله علیه و آله نقل شده است:
«قُلْتُ: یَا جَبْرَئِیلُ! فَمَا تَفْسِیرُ الصَّبْرِ قَالَ یَصْبِرُ فِی الضَّرَّاءِ کَمَا یَصْبِرُ فِی السَّرَّاءِ وَ فِی الْفَاقَهِ کَمَا یَصْبِرُ فِی الْغِنَاءِ وَ فِی الْبَلَاءِ کَمَا یَصْبِرُ فِی الْعَافِیَهِ فَلَا یَشْکُو حَالَهُ عِنْدَ الْمَخْلُوقِ بِمَا یُصِیبُهُ مِنَ الْبَلَاء؛۱۱ گفتم: اى جبرئیل، پس تفسیر شکیبایى چیست؟ جبرئیل گفت: این که در سختى صبر کنى، چنان که در فراخى صبر مىکنى، و در ندارى صبر کنى، چنان که در دارائى صبر مىکنى و در بلا صبر کنى، چنان چه در عافیت صبر مىکنى. پس مؤمن از حال خود در نزد مخلوق و از آن بلا و مصیبتى که برایش رسیده است، شکایت نمىکند».
همچنین آن حضرت صلی الله علیه و آله در حدیثی ارزشمند نشانه انسان صبور را این چنین معرفی میکنند:
«عَلَامَهُ الصَّابِرِ فِی ثَلَاثٍ: أَوَّلُهَا أَنْ لَا یَکْسَلَ وَ الثَّانِیَهُ أَنْ لَا یَضْجَرَ وَ الثَّالِثَهُ أَنْ لَا یَشْکُوَ مِنْ رَبِّهِ عَزَّ وَ جَلَّ لِأَنَّهُ إِذَا کَسِلَ فَقَدْ ضَیَّعَ الْحَقَّ وَ إِذَا ضَجِرَ لَمْ یُؤَدِّ الشُّکْرَ وَ إِذَا شَکَا مِنْ رَبِّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَقَدْ عَصَاه؛۱۲ صبور سه نشانه دارد: اول آن که سستى نمىکند، دوم آن که افسرده و دلتنگ نمىشود و سوم آن که از پروردگار خود شِکوه نمىکند، زیرا اگر سستى کند حق را ضایع کرده و اگر افسرده و دلتنگ باشد شکر نمىگذارد و اگر از پروردگارش شکوه کند او را معصیت کرده است».
۶. اصل صداقت و راستگویی
ریشه فضائل اخلاقی، صداقت و راستگویی و کلید همه زشتیها و پلیدیها، در کذب و دروغگویی نهفته است. بنابراین اگر هر فرد بکوشد، تنها به همین یک اصل پایبند باشد و آن را در جامعه ترویج نماید، اتفاقی مبارک و میمون در زندگی او و جامعهای که در آن زندگی میکند، شکل خواهد گرفت؛ یعنی اگر در محیط خانه و اجتماع، زن به شوهر و شوهر به همسر خویش، فرزندان به والدین و پدر و مادر به فرزندان، کاسب به مشتری و خریدار، معلم به شاگرد و شاگرد به استاد، کارمند به رئیس و رئیس اداره به زیردستان خویش و مراجعه کنندگان راست بگوید و از دروغگویی اجتناب نماید، به جرأت میتوان گفت: مطمئناً بسیاری از اختلافات خانوادگی و مشاجرات اجتماعی از بین میرود و آمار جدایی ها اینگونه روند صعودی به خود نمیگیرد؛ اما چه کنیم که متأسفانه برخی از ما به این عمل ناپسند و زشت عادت کرده و در صدد هستیم مشکلات خویش را از طریق دروغ برطرف سازیم، در حالی که مشکلات و نابسامانیهای دشوارتری را برای خود ایجاد مینماییم.
مقام معظم رهبری در سفر به خراسان شمالی و در سخنان مهم خویش پیرامون سبک زندگی دینی، با توجه به تأثیر مخرب دروغ در جامعه این پرسش را مطرح نموده و فرمودند:
«آیا در معاشرتهای روزانه، همیشه به هم راست میگوییم؟! دروغ چقدر در جامعه رواج دارد؟»
همچون مباحث گذشته و به جهت تیمن و نیز الگو گرفتن از شخصیت بی مانند نبی مکرم اسلام صلوات الله علیه و آله مطالب این اصل را با بیان روایتی در خصوص صداقت و راستگویی آن حضرت به نقل از امیرالمؤمنین علیه السلام همراه میسازیم:
«أَصْدَقُ النَّاسِ لَهْجَه؛۱۳ [پیامبر صلی الله علیه و آله] راستگوترین مردم در سخن بود». شخصیتی که هرگز دروغ بر زبانش جاری نگردید و همین نیز او را محبوب دلها ساخت.
۷. اصل حیا و غیرت
در فرهنگ دینی ما نسبت به دو اصل حیا و غیرت، به عنوان عوامل مهم و مؤثر در حفظ و نیز گسترش عفاف و پاک دامنی در جامعه تأکید فراوان گردیده است؛ تا بدان مرتبه که پیامبر صلی الله علیه وآله درباره حیا میفرمایند:
«إنّ الحیاءَ مِن شرائعِ الإسلامِ؛۱۴ شرم، از آیینهای اسلام است».
در بیانی دیگر نیز از آن حضرت آمده است:
«لو کانَ الحیاءُ رجُلاً لکانَ صالِحا؛۱۵ اگر شرم به صورت مردى مجسّم مىشد، هرآینه مردى صالح و نیکوکار بود».
همچنین از آن بزرگوار نقل گردیده است:
«إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْحَیِیَّ الْمُتَعَفِّف؛۱۶ خداوند، با حیاىِ پاکدامن را دوست دارد».
و نیز این حدیث:
«مَن لَم یَستَحِی مِن الله فی العلانِیَهِ لَم یَستَحِی مِنَ اللهِ فیالسِّرِّ؛۱۷ کسی که از خداوند در آشکار حیا نکند، در خفا نیز شرم نمیکند».
حیای پسندیده و مذموم
حیاء در احادیث و روایات معصومین علیهم السلام مشتمل بر دو قسم حیای پسندیده و حیای ناپسند میباشد. به عنوان مثال اگر شرم و خجالت، در پرسش و یادگیری مسائل دینی مانع ایجاد نماید و ندانستن مسائل شرعی باعث گمراهی انسان گردد، این حیا، ناپسند و مذموم شمرده میشود؛ به همین خاطر نیز آشنا کردن فرزندان، اعم از دختر و پسر، با مسائل و تکالیف دینی از وظایف مهم پدران و مادران شمرده شده است و نباید حیای بیمورد، موجب عدم بیان احکام و نیز دریافت مسائل دین گردد.
پیامبر صلی الله علیه و آله در تعبیری دیگر در مقام تقسیم بندی حیا میفرمایند:
«الْحَیَاءُ حَیَاءَانِ حَیَاءُ عَقْلٍ وَ حَیَاءُ حُمْقٍ فَحَیَاءُ الْعَقْلِ هُوَ الْعِلْمُ وَ حَیَاءُ الْحُمْقِ هُوَ الْجَهْل؛۱۸ حیا دو گونه است: حیای عقل و حیای حماقت، حیای عقل، علم است و حیای حماقت، نادانى».
حیای پسندیده در زن و مرد، شرمی است که نمیگذارد آدمی پا را از اصول اخلاقی فراتر نهاده و به حریم اخلاقیات تعدی نماید. قرآن در داستان حضرت شعیب – هنگامی که حضرت موسی علیه السلام به دختران حضرت شعیب خدمت کرد و برای گوسفندانشان آب از چاه کشید و امر حضرت شعیب به دختران خویش، برای آوردن آن جوان به خانه جهت دادن اجر و مزد او – شیوه راه رفتن دختران را اینگونه توصیف میکند:
«تَمْشِی عَلَى اسْتِحْیَاء؛۱۹ در حالى که با حجب و حیا، گام بر مىداشت».
دختران به گونهای قدم برمیداشتند که آثار حجب و حیاء از رفتارشان هویدا بود؛ نه آنها به موسی نگاه میکردند و نه حضرت موسی علیه السلام به آنان مینگریست.
هم چنین از دیگر مصادیق بارز حیا و عفت در میان زنان، حضرت مریم علیها السلام است که اسوه و الگوی پاکدامنی میباشد؛ در میان مردان نیز میتوان به حضرت یوسف علیه السلام اشاره نمود. هنگامی که همسر عزیز مصر درخواست پلید خود را مطرح ساخت، «قَامَتِ امْرَأَهُ الْعَزِیزِ إِلَى الصَّنَمِ فَأَلْقَتْ عَلَیْهِ ثَوْباً فَقَالَ لَهَا یُوسُفُ مَا هَذَا قَالَتْ أَسْتَحْیِی مِنَ الصَّنَمِ أَنْ یَرَانَا فَقَالَ لَهَا یُوسُفُ أَ تَسْتَحْیِینَ مِمَّنْ لَا یَسْمَعُ وَ لَا یُبْصِرُ وَ لَا یَفْقَهُ وَ لَا یَأْکُلُ وَ لَا یَشْرَبُ وَ لَا أَسْتَحْیِی أَنَا مِمَّنْ خَلَقَ الْإِنْسَانَ وَ عَلَّمَهُ فَذَلِکَ قَوْلُهُ؛۲۰ زلیخا پارچهای را بر روی بت انداخت؛ یوسف گفت: چرا این کار را میکنی؟! زلیخا گفت: خجالت میکشم که بت ما را ببیند. یوسف به او گفت: تو از چیزی که نمیشنود و نمیبیند و درک نمیکند و نمیخورد و نمیآشامد، حیا میکنی، اما من از کسی که انسان را آفرید و به او آموختن آموخت، حیا نکنم!».
حیای پیامبر(ص)
در سیره رسول خدا صلی الله علیه و آله نمونههای متعددی وجود دارد که حکایت از میزان حیا و شرم در وجود برترین مخلوق الهی دارد:
«وکَانَ النَّبِیُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ إِذَا کَلَّمَ اسْتَحْیَا وَ عَرِقَ وَ غَضَ طَرْفَهُ عَنِ النَّاسِ حَیَاءً حِینَ کَلَّمُوه؛۲۱ پیامبر صلی الله علیه و آله، وقتی سخن میگفتند، حیا نموده و عرق میکردند و زمانی که دیگران با آن حضرت سخن میگفتند، ایشان از روی حیا چشمان خود را فرو میخواباندند».
عفت در نگاه از جلوههای عفاف و پاکدامنی است و مورد تأکید آن حضرت صلوات الله علیه و آله؛ ایشان در این زمینه میفرمایند:
«ما مِنْ مُسْلِمٍ یَنْظُرُ إلَى امْرَأَهٍ أَوَّلَ رَمْقَهٍ ثُمَّ یَغُضُّ بَصَرَهُ إلَّا أَحْدَثَ اللَّهُ لَهُ عِبَادَهً یَجِدُ حَلَاوَتَهَا فِی قَلْبِه؛۲۲ هر مسلمانی که به زنی نظر ابتدایی افکند، آنگاه چشم بپوشد، خداوند برایش عبادتی قرار خواهد داد که شیرینیاش را بچشد».
در همین جا لازم است به یکی از وظایف پدران و مادران در محیط خانه که به تحکیم اصل عفاف و حیا کمک میکند، اشارهای داشته باشیم؛ ضروری است والدین کوشش خود را به کار گیرند تا رفتارهای محرمانه خود را از دیدگان فرزندان مخفی بدارند و از پوشیدن لباسهای تحریک کننده و یا برهنه بودن بدن و نشستن در برابر برنامههای نامناسب، همچون برنامههای مخرب ماهواره که موجب فساد اخلاق و دور کردن فرزندان از مسیر حیا و عفاف میشود بپرهیزند؛ هم چنین از گعده و شب نشینیهایی که زنان و مردان و دختران و پسران به صورت مختلط در آن حضور دارند، پرهیز نمایند، زیرا این امور علاوه بر از بین بردن ریشههای حیا و شرم در محیط خانه، به فضای جامعه نیز منتقل شده و فضای اجتماع را به بی عفتی، بی حیایی و نهایتاً بیحجابی و مفاسد سوق خواهد داد.
امیرالمؤمنین علیه السلام مطلب مهمی را در این زمینه از پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله نقل میکنند که لازم است مورد توجه قرار گیرد:
«کُنْتُ قَاعِداً فِی الْبَقِیعِ مَعَ رَسُولِ اللَّه صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ فِی یَوْمِ دَجْنٍ وَ مَطَرٍ إِذْ مَرَّتِ امْرَأَهٌ عَلَى حِمَارٍ فَوَقَعَ یَدُ الْحِمَارَ فِی وَهْدَهٍ فَسَقَطَتِ الْمَرْأَهُ فَأَعْرَضَ النَّبِیُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ فَقَالُوا یَا رَسُولَ اللَّهِ إِنَّهَا مُتَسَرْوِلَهٌ قَالَ اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِلْمُتَسَرْوِلَاتِ ثَلَاثاً أَیُّهَا النَّاسُ اتَّخِذُوا السَّرَاوِیلَاتِ فَإِنَّهَا مِنْ أَسْتَرِ ثِیَابِکُمْ وَ حَصِّنُوا بِهَا نِسَاءَکُمْ إِذَا خَرَجْنَ؛۲۳ کنار بقیع با پیامبر صلی الله علیه و آله نشسته بودیم، در حالی که روزی تاریک و بارانی بود و زنی سوار بر الاغ میگذشت، ناگهان پای الاغ در چالهای قرار گرفت و زن از پشت حیوان به زمین افتاد. پیامبر صلی الله علیه و آله رو برگرداندند. یاران پیامبر صلی الله علیه و آله گفتند: ای پیامبرخدا، این زن، شلوار به پا دارد. پیامبر فرمود: خدایا، زنان شلوار پوش را ببخشای و سه مرتبه این دعا را تکرار کردند. سپس فرمودند: ای مردم، شلوار بر تن کنید، چرا که شلوار، پوشیدهترین لباسهاست و زنها را هنگامی که از خانه بیرون میروند با آن در امان بدارید».
توجه به این نکته نیز لازم است که در زمینه عفاف، حجاب، پوشیدگی و نگاه، تنها زنان نیستند که مورد خطاب قرار گرفتهاند، بلکه مردان نیز به همان اندازه تکلیف بر دوش دارند و باید از عهده آن برآیند؛ چنانچه در آیه شریفه ذیل وارد گردیده است:
«قُل لِّلْمُؤْمِنِینَ یَغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ وَیَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ ذَلِکَ أَزْکَى لَهُمْ إِنَّ اللَّهَ خَبِیرٌ بِمَا یَصْنَعُونَ؛۲۴ به مردان با ایمان بگو: دیده فرو نهند و پاکدامنى ورزند که این براى آنان پاکیزهتر است، زیرا خدا به آنچه مىکنند، آگاه است».
غیرت ورزی در سیره پیامبر(ص)
ویژگی دیگری که در مسأله عفاف و حجاب توجه به آن ضروری میباشد، مسأله غیرت ورزی مردان است؛ زیرا در اسلام اگرچه نسبت به غیرتهای بیجا، حساسیتها و سوء ظنهای بی مورد که شالوده زندگی را به هم میریزد، نهی شده است، اما در عین حال نسبت به غیرت ورزی شایسته و مطلوب سفارش میگردد، تا بدان جا که از علائم انسان مسلمان، غیرتمندی و حفظ ناموس خویش از بیگانگان دانسته شده است. در این زمینه از رسول مکرم صلی الله علیه و آله نقل شده است:
«إِنَ اللَّهَ غَیُورٌ یُحِبُّ کُلَّ غَیُور؛۲۵ خدای تبارک و تعالی غیرتمند است و هر غیرتمندی را دوست میدارد».
و در بیانی دیگر، غیرت خداوند تبارک و تعالی را بالاترین غیرتها معرفی میکند:
«لا أحَدَ أغیَرَ مِنَ اللهِ إنّما حَرّمَ الْفَواحِشَ ما ظَهَرَ مِنْها وَ ما بَطَنَ لغیرَتِه؛۲۶ هیچکس از خداوند غیرتمندتر نیست، و چون غیرت دارد کارهاى زشت آشکار و پنهان را حرام کرده است».
آن حضرت صلی الله علیه و آله هم چنین در حدیث شریفی، غیرتمندی را از اوصاف خویش برشمرده و میفرمایند:
«کَانَ إِبْرَاهِیمُ علیه السلام أَبِی، غَیُوراً وَ أَنَا أَغْیَرُ مِنْهُ وَ أَرْغَمَ اللَّهُ أَنْفَ مَنْ لَا یَغَارُ مِنَ الْمُؤْمِنِین؛۲۷ پدرم حضرت ابراهیم، باغیرت بود و من از او غیرتمندترم؛ هر مؤمنی که باغیرت نباشد خداوند بینی او را به خاک میمالد».
و بی غیرتی مرد را سبب نفرت الهی میداند:
«إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ، یُبْغِضُ الرَّجُلَ الَّذِی یُدْخَلُ عَلَیْهِ فِی بَیْتِهِ فَلَا یُقَاتِل؛۲۸ خدای متعال، بیگمان نفرت دارد از مردی که به زور، وارد خانهاش شوند و او نجنگد».
- بقره/۱۵۵
- تفسیر نور الثقلین، ج۵، ص۵۹۴
- وسائل الشیعه، ج۲۱، ص۲۸۵
- مکارم الأخلاق، ص۴۶۹
- الوافی، ج۲، ص۲۳۵
- الطبقات الکبری، ج۱، ص ۳۷۸
- بحار الأنوار، ج۱۸، ص۲۰۲
- بازارى در جاهلیّت، در یک فرسخى عرفه
- بحار الأنوار، ج۲۰، ص۲۴۵
- حلیه الأبرار، ج۱، ص۲۳۹
- بحار الأنوار، ج۶۶، ص۳۷۳
- بحار الأنوار، ج۶۸، ص۸۶
- بحار الأنوار، ج۱۶، ص۱۹۰
- کنز العمّال، ح۵۷۷۲
- کنز العمّال، ح۵۷۸۱
- الأمالی ( للشیخ الطوسی )، ص۳۹
- حکم النبی الاعظم، ج ۴، ص،۳۹۳
- الکافی، ج۲، ص۱۰۶
- قصص/۲۵
- عیون أخبار الرضا علیه السلام، ج۲، ص۴۵
- سفینۀ البحار، ج۲، ص۵۰۹
- نهج الفصاحه، ص۷۱۱
- مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ج۳، ص۲۴۴
- نور/۳۰
- الکافی، ج۵، ص۵۳۶
- شرح نهج البلاغه لابن أبی الحدید، ج۱۱، ص۲۲۳
- مکارم الأخلاق، ص۲۳۹
- بحار الأنوار، ج۷۶، ص ۱۹۶
۸. اصل تواضع و فروتنی
در مجموعه مباحث اخلاقی، تواضع و فروتنی از جایگاهی ویژه برخوردار میباشد و به عنوان عاملی مهم جهت ایجاد محبوبیت و نفوذ در دلها شناخته میشود؛ همانگونه که تکبر و خودبینی، منفور بودن و خروج از قلب اطرافیان را موجب میگردد.
پیامبر(ص) متواضعترین انسانها
در این بخش نیز با توجه به احادیث و روایاتی که درباره فروتنی و تواضع وجود مقدّس نبی خاتم صلوات الله علیه و آله وارد گردیده است، مطالب خویش را پی گرفته و به بیان مطالبی پیرامون تواضع و فروتنی کاملترین انسانها میپردازیم.
سلام کردن
از رسول مکرم صلی الله علیه و آله نقل شده است:
«خَمْسٌ لَا أَدَعُهُنَّ حَتَّى الْمَمَاتِ … وَ التَّسْلِیمُ عَلَى الصِّبْیَانِ لِتَکُونَ سُنَّهً مِنْ بَعْدِی؛۱ پنج چیز است که تا هنگام مرگ از آنها دست بر نخواهم داشت … و سلام کردن به کودکان، تا سنتى باشد پس از من».
انس بن مالک نیز میگوید:
«إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ مَرَّ عَلَى صِبْیَانٍ فَسَلَّمَ عَلَیْهِمْ؛۲ رسول اکرم صلّی اللّه علیه و آله وقتی با کودکی روبرو میشدند، به او سلام مىکردند».
هم چنین این صحابی رسول اعظم صلی الله علیه و آله میگوید:
«کانَ مِنْ خُلْقِهِ اَنْ یَبْدَأَ مَنْ لَقِیَهُ بالسَّلامِ؛۳ از خلق و خوی آن حضرت بود که با هرکس برخورد میکردند، ابتدا سلام مینمودند».
و نیز مصافحه میگرفتند؛ انس میگوید:
«و یبدأ أصحابه بالمصافحه؛۴ هرگاه پیامبر صلّى اللّه علیه و آله با اصحابش ملاقات مىکرد، آغاز به دست دادن مىنمود».
و برایش کوچک و بزرگ، فقیر و غنی فرقی نداشت:
«یصافح الغنی و الفقیر و الصغیر و الکبیر؛۵ رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله با پول دار و فقیر، کوچک و بزرگ مصافحه میگرفتند».
در هنگام روبرو شدن با دیگران
انس میگوید:
«ما التقم أحد أذن رسول اللّه صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ فینحّى رأسه حتى یکون الرجل هو الذى ینحّى رأسه، و ما أخذ أحد بیده فیرسل یده حتى یرسلها الآخذ، و لم یر مقدّما رکبتیه بین یدى جلیس له؛۶ اگر کسی با پیامبر معانقه میکرد، حضرت صبر میکردند تا آن شخص صورتش را جدا سازد و نیز در هنگام مصافحه دست خویش را نمیکشیدند تا زمانی که شخص مقابل دستش را جدا سازد، و دیده نشد که مقابل دیگران پای خویش را دراز کرده باشند».
هم نشینی با اصحاب
حضور در جمع اصحاب و سخن گفتن با ایشان در موضوعات مختلف از دیگر نشانههای تواضع آن حضرت میباشد. آن رسول الهی به گونهای در مجلس اصحاب حضور مییافتند که اگر فردی غریب وارد مجلس میشد، نمیتوانست پیامبر صلی الله علیه و آله را تشخیص دهد؛ ابوذر در این باره میگوید:
«کَانَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ یَجْلِسُ بَیْنَ ظَهْرَانَیْ أَصْحَابِهِ فَیَجِیءُ الْغَرِیبُ فَلَا یَدْرِی أَیُّهُمْ هُوَ حَتَّى یَسْأَلَ فَطَلَبْنَا إِلَى النَّبِیِّ أَنْ یَجْعَلَ مَجْلِساً یَعْرِفُهُ الْغَرِیبُ إِذَا أَتَاهُ فَبَنَیْنَا لَهُ دُکَّاناً مِنْ طِینٍ فَکَانَ یَجْلِسُ عَلَیْهَا وَ نَجْلِسُ بِجَانِبَیْه؛۷ «رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله همواره بین اصحاب خود مینشست؛ پس وقتی شخص نا آشنایی وارد میشد، نمیتوانست تشخیص دهد پیامبر صلی اللّه علیه و آله کدام یک از آنان است، مگر این که سؤال میکرد؛ تا این که از رسول خدا درخواست کردیم برای ایشان جایگاه مخصوصی قرار دهیم تا وقتی غریبهای به محضرش مشرف میشود، ایشان را بشناسد. سپس آن حضرت اجازه داد و برایشان از گِل دکهای ساختیم که بر روی آن مینشست و ما در دو طرف ایشان مینشستیم».
و نیز این روایت:
«و کان یجلس بین أصحابه مختلطا بهم کأنّه أحدهم؛۸ وقتى با اصحاب مىنشستند، چنان همنشین ایشان میگردیدند که گویا یکى از آنان است».
انس بن مالک نیز میگوید:
«کُنَّا إِذَا أَتَیْنَا النَّبِیَّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ جَلَسْنَا حَلْقَه؛۹ هرگاه خدمت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله مىرسیدیم، در حلقهاى مىنشستیم».
و این دو روایت امام صادق علیه السلام که به خوبی بیانگر میزان تواضع نبی مکرم صلوات الله علیه وآله میباشد:
«کَانَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ إِذَا دَخَلَ مَنْزِلًا قَعَدَ فِی أَدْنَى الْمَجْلِسِ إِلَیْهِ حِینَ یَدْخُل؛۱۰ پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله هرگاه وارد مجلسى مىشدند، در پایینترین مکان مجلس مىنشستند».
«کَانَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ یَأْکُلُ إِکْلَهَ الْعَبْدِ وَ یَجْلِسُ جِلْسَهَ الْعَبْدِ تَوَاضُعاً لِلَّهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى؛۱۱ سیره رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله اینگونه بود که همچون بندگان غذا میخوردند و به هیئت بندگان مینشستند و این به جهت فروتنی نسبت به خداوند تبارک و تعالی بود».
نشستن با فقرا و بردگان
نشستن نزد فقرا و افرادی که در جامعه از جایگاهی پایین برخوردار بودند، از دیگر نشانههای تواضع آن حضرت است:
«رُوِیَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مَسْعُودٍ أَنَّهُ قَالَ: مَرَّ الْمَلَأُ مِنْ قُرَیْشٍ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ وَ عِنْدَهُ صُهَیْبٌ وَ خَبَّابٌ وَ بِلَالٌ وَ عَمَّارٌ وَ غَیْرُهُمْ مِنْ ضُعَفَاءِ الْمُسْلِمِینَ فَقَالُوا یَا مُحَمَّدُ أَ رَضِیتَ بِهَؤُلَاءِ عَنْ قَوْمِکَ أَ فَنَحْنُ نَکُونُ تَبَعاً لِهَؤُلَاءِ اطْرُدْهُمْ عَنْ بَیْتِکَ فَلَعَلَّکَ إِنْ طَرَدْتَهُمْ اتَّبَعْنَاکَ فَقَالَ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ ما أَنَا بِطارِدِ الْمُؤْمِنِینَ؛۱۲ از عبدالله بن مسعود روایت شده است که گروهی از سران قریش بر پیامبر صلّى اللّه علیه و آله گذشتند در حالی که نزد ایشان صهیب، خبّاب، بلال و عمار و دیگرانی از فقراء مسلمین حضور داشتند؛ پس گفتند: ای محمد آیا به وجود اینها به جای قوم خودت راضی هستی؟! آیا ما از این جماعت باید پیروی کنیم؟! اگر آنها را از خودت برانی، شاید از تو پیروی نماییم. پیامبر صلّى اللّه علیه و آله فرمودند: من هرگز ایمان آورندگان را طرد نخواهم کرد».
و این روایت که سند دیگری در این خصوص میباشد:
«یُجَالِسُ الْفُقَرَاءَ وَ یُؤَاکِلُ الْمَسَاکِین؛۱۳ پیامبر خدا صلّى اللّه علیه و آله با تهیدستان مىنشستند و با مستمندان غذا مىخوردند».
و خواسته آن حضرت نیز از درگاه خداوند، همین بود:
«قَالَ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ اللَّهُمَّ أَحْیِنِی مِسْکِیناً وَ أَمِتْنِی مِسْکِیناً وَ احْشُرْنِی فِی زُمْرَهِ الْمَسَاکِین؛۱۴ رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله میفرمود: خداوندا مرا زنده بدار با فقرا، و با ایشان بمیران و در زمره آنان برانگیزان».
قبول دعوت همگان
پیامبر صلّی اللّه علیه و آله به امیرالمؤمنین علیه السّلام فرمودند:
«یَا عَلِیُّ لَوْ أُهْدِیَ إِلَیَّ کُرَاعٌ لَقَبِلْتُ وَ لَوْ دُعِیتُ إِلَى ذِرَاعٍ لَأَجَبْت؛۱۵ ای علی! اگر پاچه گوسفند یا گاوی به من هدیه دهند، آنرا میپذیرم و اگر برای پاچه گاو و گوسفندی من را دعوت نمایند، اجابت میکنم».
از انس نیز نقل شده است:
«کَانَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ یُجِیبُ دَعْوَهَ الْمَمْلُوک؛۱۶ پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله دعوت بردگان را میپذیرفتند».
انجام کارهای خانه
اجناس خریداری شده را به منزل حمل میکردند:
«وَ لَا یَمْنَعُهُ الْحَیَاءُ أَنْ یَحْمِلَ حَاجَهً مِنَ السُّوقِ إِلَى أَهْلِهِ؛۱۷ رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله خجالت نمىکشید که نیازهای خانه را از بازار به سوى خانوادهاش حمل کند».
و کارهای خانه را انجام میدادند:
«وَ کَانَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَآله فِی بَیْتِهِ مِهْنَهِ أَهْلِهِ؛۱۸ رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله در خانه، در خدمت خانوادهاش بود».
«وَ کانَ یَصْنَعُ فی بَیْتِهِ مَعَ أهْلِهِ فی حاجَتِهِم؛۱۹ رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله در خانه برای نیازهای خانوادهاش کار میکرد».
ابو سعید خدری در این باره میگوید:
«کان رسول الله صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ یعالج فی بیته، کان یعلف الناضح و یعقل البعیر و یقم البیت و یحلب الشاه و یخصف النعل و یرقع الثوب و یأکل مع خادمه و یطحن عنه إذا أعیى؛۲۰ آن حضرت کارهای خانه را انجام میداد؛ شتر را علف میداد و میبست و خانه را میروفت و گوسفند را میدوشید و نعلین خود را پینه میکرد و جامه خود را وصله میزد و با خدمتکار خویش غذا میخورد و چون خادم از دستاس کردن خسته میشد او را یاری میکرد».
تواضع در جایگاه رهبری
«کان صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ أشدّ الناس تواضعا فی علوّ منصبه؛۲۱ پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله با وجود مقام والایی که داشت، متواضعترین مردم بود».
ابن مسعود در همین رابطه میگوید:
«أَتَى النَّبِیَّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ رَجُلٌ یُکَلِّمُهُ فَأُرْعِدَ فَقَالَ هَوِّنْ عَلَیْکَ فَلَسْتُ بِمَلِکٍ إِنَّمَا أَنَا ابْنُ امْرَأَهٍ کَانَتْ تَأْکُلُ الْقَد؛۲۲ عربی بیابانی خدمت پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله رسید، و در هنگام گفت و گو با آن حضرت زبانش به لکنت افتاد. پیامبر خدا صلى الله علیه و آله فرمود: سخت نگیر، من از جبابره نیستم؛ من پسر زنی هستم که گوشت خشکیده در برابر آفتاب را میخورد».
همچنین از امام صادق علیه السلام نقل شده است:
«مَرَّتْ بِرَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ امْرَأَهٌ بَذِیَّهٌ وَ هُوَ جَالِسٌ یَأْکُلُ فَقَالَتْ یَا مُحَمَّدُ إِنَّکَ لَتَأْکُلُ أَکْلَ الْعَبْدِ وَ تَجْلِسُ جُلُوسَهُ فَقَالَ لَهَا رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ وَیْحَکِ وَ أَیُّ عَبْدٍ أَعْبَدُ مِنِّی؛۲۳ رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله بر روى زمین نشسته بودند و غذا تناول مىکردند. خانمى بدزبان و یاوه گو بر آن بزرگوار گذشت و گفت: اى محمد مىبینم، بسان بندگان، لقمه برمىدارى و مانند بندگان، بر سر غذا نشستهاى؟! رسول خدا گفتند: من بنده خدا هستم؛ کسى بندههتر از من نیست».
و در هنگام رفتن به جایی اگر کسی همراه ایشان حرکت میکرد، نهی میکردند؛ به ویژه اگر سواره بودند و آن شخص پیاده:
«رُوِیَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ لَا یَدَعُ أَحَداً یَمْشِی مَعَهُ إِذَا کَانَ رَاکِباً حَتَّى یَحْمِلَهُ مَعَهُ فَإِنْ أَبَى قَالَ تَقَدَّمْ أَمَامِی وَ أَدْرِکْنِی فِی الْمَکَانِ الَّذِی تُرِید؛۲۴ روایت شده است که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله هرگز راضى نمىشد، اگر سواره است، کسى در کنار او پیاده راه برود، بلکه او را در ردیف خویش سوار مىکرد و اگر آن شخص حاضر نمىشد که چنین کند، به او مىگفت: پیش از من راه بیفت و در جایى که مىخواهى، منتظر من باش».
و سنت و روش خویش را به دیگران متذکر میشدند؛ چنانچه به ابوذر فرمودند:
«یَا أَبَا ذَرٍّ إِنِّی أَلْبَسُ الْغَلِیظَ وَ أَجْلِسُ عَلَى الْأَرْضِ وَ أَلْعَقُ أَصَابِعِی وَ أَرْکَبُ الْحِمَارَ بِغَیْرِ سَرْجٍ وَ أُرْدِفُ خَلْفِی فَمَنْ رَغِبَ عَنْ سُنَّتِی فَلَیْسَ مِنِّی؛۲۵ اى اباذر، من لباس درشت مىپوشم و بر زمین مىنشینم و انگشتان را با زبان مىلیسم و بر خر بدون پالان سوار مىشوم و کسى را پشت سر خود سوار مىکنم. پس هرکه از سنت من گریزان شود از من نیست».
۹. اصل تعادل و پرهیز از افراط و تفریط
همانگونه که بالا رفتن و پایین آمدن فشار خون، از نظر جسمی تنظیم بدن را بر هم زده و مشکلاتی را برای انسان به وجود میآورد، در زندگی اجتماعی نیز تندروی ها و کندرویها و به تعبیر دیگر بالارفتنها و پایین آمدنهایی وجود دارد که اختلالات زیادی را در زندگی انسان موجب میگردد. برخی اشخاص در حوادث زندگی به سبب عدم برخورداری از ظرفیت وجودی مناسب، خود را باخته و با رسیدن به کوچکترین موقعیت مالی، سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و یا از دست دادن آن، مبتلا به آسیبهای روحی و روانی شده و چه بسا از جاهای خطرناک سر درآورده و پستی و بلندی و جزر و مدّ زندگی، آنان را در خود فرو برده و به نابودی میکشاند.
در این بخش از سلسله مطالب پیرامون سبک زندگی که برگرفته از سیره نبوی صلوات الله علیه و آله میباشد، به دنبال آن هستیم تا درباره اصل تعادل و پرهیز از افراط و تفریط در زندگی مطالبی را مطرح نماییم؛ زیرا شخصیت انسانها در این پستی و بلندیها ظاهر میگردد و عدم توجه به این اصل بسیار مهم، گمراهی و هلاکت را برای انسان به دنبال خواهد داشت. به عنوان مثال کسی که روزی شاگرد مغازهای بوده است و در چنین موقعیت اجتماعی قرار داشته است، و بر اثر لطف و یا تقدیر الهی به تاجری سرشناس تبدیل گردیده است و نیز کارمندی که مسئولیت مهمی به او سپرده شده است و یا شخصی که اهل ارتباط با مسجد، دعای کمیل، ندبه و حضور در میادین جنگ بوده است، هم اکنون به سبب تغییر در زندگی و حادث شدن وضعیت جدید، توان ایستادن در مقابل خواستههای نفسانی را ندارد و مهار و زمام نفس، از کفَش بیرون میرود. این جاست که خصیصه اعتدال، نقش خود را نمایان میسازد و انسان را در برابر خود باختگیها حفظ مینماید و مانعی مقاوم بر سر راه تزلزل او میگردد.
خداوند متعال نیز بندگی و ایمان پیامبران بزرگ الهی را در بستر اعتدال معرفی میکند و در این رابطه الگویی همچون یوسف علیه السلام را در معرض دید انسانها قرار میدهد تا همگان بدانند با وجود این که یوسف، روزی در چاه، روزی در زندان و روزی در قصر قرار گرفت، اما تغییری در شخصیت و روحیهاش حاصل نگردید؛ بلکه همه ابتلائات و نعمات را از جانب خدا دانسته و شکر آن را به جای میآورد و عامل نجات خویش را، لطف و عنایت خداوند متعال برمیشمارد:
«وَ مَا أُبَرِّئُ نَفْسِی إِنَّ النَّفْسَ لأَمَّارَهٌ بِالسُّوءِ إِلاَّ مَا رَحِمَ رَبِّیَ؛۲۶ و من نفس خود را تبرئه نمىکنم، چرا که نفس قطعاً به بدى امر مىکند، مگر کسى را که خدا به او رحم کند».
جالب اینجاست در قرآن کریم از دو پیامبر الهی به عنوان «نعمالعبد» یاد گردیده است که یکی از مهمترین ویژگیهای مشترک ایشان، برخوردار بودن از اصل اعتدال میباشد. حضرت سلیمان نبی علیه السلام که یکی از این دو انسان بزرگ میباشد با وجود دراختیار داشتن همه نعمتها و ملک و سلطنت گسترده از مرز اعتدال خارج نگردید و استحقاق این را پیدا نمود که به این صفت ممتاز مفتخر گردد:
«سُلَیْمَانَ نِعْمَ الْعَبْدُ إِنَّهُ أَوَّابٌ؛۲۷ سلیمان چه نیکو بندهاى است. به راستى او توبهکار [و ستایشگر] بود».
پیامبر دیگری که مفتخر به این صفت گردیده است، حضرت ایوب علیه السلام میباشد که خداوند متعال تمامی نعمتها، از جمله فرزندان، اموال، زراعت و محصولات کشاورزی و نیز گوسفندان او را گرفت، اما این ابتلائات موجب نشد که لب به شکایت بگشاید و خدا را فراموش نماید، بلکه زبانش به طور مداوم به ذکر و شکر و استغفار به درگاه پروردگار مشغول بود:
«إِنَّا وَجَدْنَاهُ صَابِرًا نِعْمَ الْعَبْدُ إِنَّهُ أَوَّابٌ؛۲۸ ما او را شکیبا یافتیم؛ چه نیکو بندهاى است، به راستى او توبه کار بود».
پیامبر(ص) و خصلت اعتدال
به طور قطع مصداق بارز و کامل اعتدال در میان انسانها کسی جز پیامبر اعظم حضرت محمد صلی الله علیه و آله نیست؛ شخصیتی که سراسر زندگیاش با میزان و شاقول اعتدال تنظیم گردیده است؛ چه آن روز که یتیمی خردسال در مکه بودند؛ چه آن زمان که در شعب ابی طالب در محاصره قرار گرفتند؛ چه روزی که در سرزمین طائف، حضرت را سنگ باران کردند؛ چه آن ایام که او را از مکه بیرون کرده و چه سالهایی که در مدینه حکومت اسلامی تشکیل دادند و صاحب قدرت گردیدند.
آن حضرت علاوه بر این که در شئون مختلف زندگی، اعم از فردی و اجتماعی روشی میانه داشتند، به شریعتی نیز مبعوث گردیدند که مروج اعتدال و میانهروی است.
امام باقر علیه السلام مشی اعتدالی رسول خدا صلی الله علیه و آله را از آن حضرت این طور نقل میفرماید:
«أَلَا إِنَّ لِکُلِّ عِبَادَهٍ شِرَّهً ثُمَّ تَصِیرُ إِلَى فَتْرَهٍ فَمَنْ صَارَتْ شِرَّهُ عِبَادَتِهِ إِلَى سُنَّتِی فَقَدِ اهْتَدَى وَ مَنْ خَالَفَ سُنَّتِی فَقَدْ ضَلَ وَ کَانَ عَمَلُهُ فِی تَبَابٍ أَمَا إِنِّی أُصَلِّی وَ أَنَامُ وَ أَصُومُ وَ أُفْطِرُ وَ أَضْحَکُ وَ أَبْکِی فَمَنْ رَغِبَ عَنْ مِنْهَاجِی وَ سُنَّتِی فَلَیْسَ مِنِّی؛۲۹ هان، هر عبادتى را جوش و خروشى است که سرانجام فروکش مىکند. پس هرکس جوش و خروش عبادتش به سنّت من آرام گیرد، هدایت شده است و هرکه با سنّت من مخالفت ورزد، گمراه شده است و عملش بر باد رفته مىباشد. بدانید که من نماز مىخوانم، مىخوابم، روزه مىگیرم، افطار مىکنم، مىخندم و مىگریم. پس هرکه از روش و سنّت من روى گرداند، از من نیست».
همچنین در سیره آن حضرت میخوانیم:
«سِیرَتُهُ الْقَصْدُ وَ سُنَّتُهُ الرُّشْدُ وَ کَلَامُهُ الْفَصْلُ وَ حُکْمُهُ الْعَدْل؛۳۰ راه و رسم پیامبر صلی الله علیه و آله معتدل، سنتش صحیح و پایدار، سخنانش جدا کننده حق از باطل و قضاوتش عادلانه بود».
انس بن مالک نیز سیره اعتدالی حضرت در امور زندگی و پرهیز وی از افراط و تفریط را اینگونه نقل میکند:
«جاءَ ثَلاثهُ رهْطِ إِلَى بُیُوتِ أَزْواجِ النَّبِیِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ یسْأَلُونَ عنْ عِبَادَهِ النَّبِیِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ ، فَلَمَّا أُخبِروا کأَنَّهُمْ تَقَالَّوْها وقالُوا: أَین نَحْنُ مِنْ النَّبِیِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ قَدْ غُفِر لَهُ ما تَقَدَّم مِنْ ذَنْبِهِ وما تَأَخَّر. قالَ أَحَدُهُم: أَمَّا أَنَا فأُصلِّی اللیل أَبدا، وقال الآخَر: وَأَنا أَصُومُ الدَّهْرَ أبداً ولا أُفْطِر، وقالَ الآخر: وأَنا اعْتَزِلُ النِّساءَ فلا أَتَزوَّجُ أَبداً، فَجاءَ رسول اللَّه صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ إلَیْهمْ فقال: أَنْتُمُ الَّذِینَ قُلْتُمْ کذا وکذَا؟، أَما واللَّهِ إِنِّی لأَخْشَاکُمْ للَّهِ وَأَتْقَاکُم له لکِنی أَصُومُ وَأُفْطِر، وَأُصلِّی وَأَرْقُد، وَأَتَزَوّجُ النِّسَاءَ، فمنْ رغِب عن سُنَّتِی فَلَیسَ مِنِّى؛۳۱ سه شخص به خانه همسران پیامبر آمدند و درباره چگونگی عبادت پیامبر صلی الله علیه و آله از ایشان پرسیدند. وقتی پاسخ را دریافت کردند، گفتند: ما کجا و پیامبر صلی الله علیه و آله کجا، در حالی که گناه اول و آخر او بخشیده شده است. یکی از آنان گفت: من تا زندهام نماز شب را ترک نخواهم کرد و دیگری گفت: من برای همیشه روزه خواهم گرفت و افطار نمیکنم و نفر دیگر گفت: من نیز از زنان کناره میگیرم و هرگز ازدواج نخواهم کرد. در این هنگام، پیامبر خدا صلی الله علیه و آله وارد شده و گفتند: شما هستید که چنین و چنان گفتید؟! سوگند به خدا که من از شما خدا ترستر و پرهیزکارتر هستم، اما روزه میگیرم، افطار میکنم، نماز میگزارم، میخوابم و ازدواج میکنم؛ پس هرکس از روش من دوری جوید، از من نیست».
همانگونه که مشاهده میگردد پیامبر صلی الله علیه و آله، در برابر تفکر باطل افراط و تفریط، از اعتدال سخن میراند و خطا و اشتباهات یاران خویش را با توجه به آن تصحیح مینمایند و اگر مشاهده میکردند فردی دست از عقیده منحرف خویش برنمیدارد، ناراحت شده و با تندی با او مواجه میشدند؛ چنانچه وقتی ثعلبه که با کمک پیامبر صلی الله علیه و آله به امکانات مالی رسیده بود، مسجد و نماز را به بهانه گرفتاریهای روزانه رها کرد، یا زمانی که عثمان بن مظعون زندگی و زن و فرزند را رها ساخته و به عبادت و رهبانیت روی آورد، مورد خشم پیامبر صلی الله علیه و آله قرار گرفتند.
آن حضرت صلوات الله علیه و آله در کلامی گهربار با نفی رهبانیت و گوشهگیری، روش صحیح زندگی را اینگونه به پیروان خویش یاد میدهند:
«وَ لَکِنْ بَعَثَنِی بِالْحَنِیفِیَّهِ السَّهْلَهِ السَّمْحَهِ أَصُومُ وَ أُصَلِّی وَ أَلْمِسُ أَهْلِی فَمَنْ أَحَبَّ فِطْرَتِی فَلْیَسْتَنَّ بِسُنَّتِی وَ مِنْ سُنَّتِیَ النِّکَاح؛۳۲ بلکه مرا به دین اعتدال که آسان و راحت نیز هست، برانگیخته است؛ من روزه میگیرم و نماز میگزارم و با همسرم آمیزش میکنم، پس هرکس که دین مرا دوست دارد، باید به سنت من عمل کند و یکی از سنتهای من ازدواج است».
- الأمالی( للصدوق)، ص۷۲
- مکارم الأخلاق، ص۱۶
- سفینه البحار، ج۲، ص۶۹۱
- سفینه البحار، ج۲، ص۶۹۱
- بحار الأنوار، ج۷۰، ص۲۰۸
- نهایۀالارب فی فنون الأدب، ج۱۸، ص ۲۵۸
- مکارم الأخلاق، ص۱۶
- المحجه البیضاء، ج۴، ص۱۵۲
- بحار الأنوار، ج۱۶، ص۲۳۶
- الکافی، ج۲، ص۶۶۲
- الکافی، ج۸، ص۱۳۱
- بحار الأنوار، ج۱۷، ص۴۱
- مناقب آل أبی طالب علیهم السلام، ج۱، ص۱۴۶
- بحار الأنوار، ج۶۹، ص۴۶
- وسائل الشیعه، ج۱۷، ص۲۸۸
- مکارم الأخلاق، ص۲۹
- إرشاد القلوب إلى الصواب، ج۱، ص۱۱۵
- سفینه البحار، ج۲، ص۶۹۶
- المحجه البیضاء، ج۴، ص۱۵۱
- مرآه العقول فی شرح أخبار آل الرسول، ج۱۰، ص۲۰۱
- أنوار النبی أسرارها و أنوارها، ص ۱۷۷
- مکارم الأخلاق، ص۱۶
- مکارم الأخلاق، ص۱۶
- مکارم الأخلاق، ص۲۲
- مکارم الأخلاق، ص۴۶۳
- یوسف/۵۳
- ص/۳۰
- ص/۴۴
- الکافی، ج۲، ص۸۵
- شرح نهج البلاغه لابن أبی الحدید، ج۷، ص۶۲
- مع الانبیا فی القرآن، ص۴۳۲
- الکافی، ج۵، ص۴۹۴