رسول اعظم(ص) اسوه امام خمینی(۱)

بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم

رسول اعظم(ص) اسوه امام خمینی(۱)

نویسنده: مجتبی احمدی

منبع: مجله حوزه، شماره ۱۳۸، بهمن و اسفند ۱۳۸۵

محمد(ص) از جنس بشر بود، با همان ویژگی‌ها، نیازها، عشق‌ها، علاقه‌ها، محبت‌ها، دلبستگی‌ها و آروزها.

درد می‌کشید، غمگین می‌شد، دلش از نامردمی‌ها می‌گرفت، در مرگ عزیزان می‌گریست و در شادی‌ها، از هر سوی باران شادی به جانش فرو می‌بارید. تافته جدا بافته نبود. با رنج، تکاپو، تلاش‌های توان فرسا، پیمایش وادی‌های سخت و گذرگاه‌های هراس انگیز و توان سوز و گدازیدن و ذوب شدن‌های بسیار در بوته بندگی و زندگی، ناب شده و به اوج بندگی حق و زلال زندگی دست یافته بود.

این‌سان نبود که سنگ کان وجود او، یک‌باره لعل شده باشد و گوهر ناب و آن‌سان پرخریدار و گران‌بها و پرتوافشان و مایه افتخار عرشیان و بزرگ و پرشکوه در چشم فرشیان.

او، عزیزی را در درگاه ربوبی، با راز و نیازها و ناله‌های شبانه، گریه‌ها، قیام‌ها، سجده‌های طولانی و سرساییدن‌های عاشقانه و دردمندانه بر آستان ربوبی، فراچنگ آورده بود.

درهای آسمان، آسان به روی سینه او باز نشد که آن‌قدر زارید و دق‌الباب کرد و ناله‌های جگرسوز سرداد، تا به آن پایه رسید که هیچ آفریده‌ای، از انسان و فرشته نرسیده بود. پس از راز و نیازهای خالصانه و عاشقانه، آسمان آغوش گشود و زیبایی‌های عرش برین را به سینه سینای او فرو ریزاند.

محمد(ص) در بندگی چنان اوج گرفت که خدا از نزدیک با او سخن گفت و سینه او را به فراخنای جهان گستراند و آن را مَهبط وحی گرداند و سرچشمه همه روشنایی‌ها، زیبایی‌ها و شکوه‌ها. اگر محمد(ص) این راه را نمی‌پیمود و ناهمواریی‌ها را بر خود هموار نمی‌ساخت و عاشقانه خدا را نمی‌پرستید و خالصانه در این وادی گام نمی‌زد، آن‌همه روشنایی نمی‌آفرید و به هیچ روی نمی‌توانست طلسم و هیمه شب را بشکند و سپیده را بگشاید و نور دانش و معرفت را به دل‌ها، سینه‌ها بیفشاند و در آن سنگستان، گل محبت برویاند و از سینه‌های همچون سنگ خارا، چشمه‌های گوارا جاری کند.

دیربازی بود که خدا در زمین پرستیده نمی‌شد و بشر به این نیاز اصلی روح خود، توجه نداشت و آن را با زلال نیایش و پرستش خدای یکتا و بی همتا، آفریننده آسمان‌ها و زمین و دریاها و کوه‌ها، صحراها و دشت‌های زیبا، انسان‌ها و دیگر موجودات شگفت، پدیده‌ها و …شاداب نمی‌ساخت؛ از این روی، از روح لطیف و لبالب از عشق و شیدایی به خدا دوستی و دیگر دوستی نابهره‌مند بود و خشونت و دیوسیرتی در دیولاخ وجودش حکمروایی می‌کرد و هر چشمه و هر جویبار زلال و گوارا را می‌خشکاند و هر آبشخوری را محو می‌ساخت و هر گیاه و گل خوشبو و عطر افشانی را می‌پژمرد و در پس خود، بیابانی خشک و تفت زده و برهوتی هراس انگیز به جای می‌گذاشت که از انسانیت هیچ رنگ و نشانی نداشت.

محمد(ص) با راز و نیازها، عبادت‌ها، اعتکاف‌ها، قیام‌ها و سجده‌های طولانی و ناله‌های شبان و روزان خود، به احیای بندگی خدای یکتا پرداخت، احیای چشمه‌ها و جویبارهای جوشان و زلالی که مردمان پیشین از آن‌ها بهره‌مند می‌شدند، تشنگی خود را با زلال آن‌ها فرو می‌نشاندند و اکنون نشانی از آن‌ها نبود و در دل زمین دفن شده بودند و گرد و غبار زمانه، از آن همه سَرزندگی و شادابی و حیات بخشی، اثری بر جای نگذاشته بود.

محمد(ص) نیازمند عبادت و راز و نیاز بود. ناگزیر بود که از آن سنگستان و خارستانی که (روح)ها و (جان)های خشن پدید آورده بودند، روح خویش را با عبادت و نیایش بیرون بکشد و در سَرا بُستان الهی به گردش در بیاورد، تا پذیرای حق گردد و چنان توانایی بیابد که بر جسم حکومت کند و آن را در اختیار بگیرد و به سرسپردن به آستان حق وادارد.

او، به روشنی دریافته بود که اگر بتواند روح خویش را با عبادت‌ها و نیایش‌های خالصانه و ناب، از دیولاخ جاهلیت بیرون بکشد و به پرواز واداردش و از هرچه پستی و دنائت، آن را دور کند، خواهد توانست قوم خویش و همه انسان‌ها را از چنگ جاهلیت برهاند و آنان را به بهشت جاویدان توحید وارد سازد.

امام خمینی، شیفته این اوج بود. به قلّه با شکوه بندگی محمد(ص) با عظمت می‌نگریست و از آن شکوه، چشم برنمی‌داشت و در هر محفل و مجلس از آن یاد می‌کرد:

«حضرت ختمی مرتبت به قدری ریاضت کشید و قیام در مقابل حق کرد که قدم‌های مبارک‌اش ورم کرد و از طرف ذات مقدس حق، جل ّ جلاله، آیه نازل شد: طه، مَا أَنْزَلْنَا عَلَیْکَ الْقُرْآنَ لِتَشْقَى»۱

امام این اوج را می‌ستاید و بر آستان این بندگی بوسه می‌زند و پیشانی می‌ساید و این پرستش عاشقانه را که آرام و قرار را از حضرت گرفته بود، سزاوار حق می‌داند که باید سرمشق قرار بگیرد و هر جان شیفته و باورمند راستینی به آن سمت به حرکت دربیاید و بارقه‌هایی از آن‌گونه بندگی و پرستش را به جانش فرو افشاند، تا کمال یابد و سینه‌اش مهبط ریزش رحمت حق شود و سرچشمه روشنایی نه عبادت عبید و اُجرا که این‌گونه عبادت‌ها، درهای دانش و رحمت حق را به روی سینه‌ها نمی‌گشاید و آن‌چه از این سینه‌ها می‌تراود، اثربخش نمی‌سازد که چه بسیار عبادت‌گرانی که نتوانستند درون خویش را روشن کنند و بر بلندای آن مشعلی افروزند، چه برسد به بیرون و ورای درون خویش.

در این نگاه زلال، پیامبر بنده بود، بنده‌ای که خدا را می‌پرستید و عبادت خدا می‌کرد و خود را به رنج می‌افکند، نه از روی ترس و برای مزد و آمرزش گناهان که شماری از ناآگاهان می‌پنداشتند، بلکه عظمت پروردگار و شکر نعمت‌های بی پایان، آرام و قرار را از او گرفته بود و همیشه و در همه حال، این دغدغه را داشت که مبادا کوتاهی کرده باشد و عبادت خدای را، آن‌گونه که سزاوار آن ذات بی همتاست، به جای نیاورده باشد، از این‌رو، شعله‌های سخنش در دیگر سینه‌ها در نگرفته و آن‌گونه که باید در آن‌ها شعله نیفروخته است.

امام خمینی می‌گوید:

«شیخ عارف کامل، شاه آبادی، دام ظله، می‌فرمود: پس از آن که آن وجود مبارک، مدتی دعوت فرمود و مؤثر نشد، آن طوری که حضرت مایل بود، آن سرور احتمال داد که شاید نقص در دعوت او باشد. پس اشتغال به ریاضت پیدا کرد، مدت ده سال تا آن که قدم‌های مبارکش ورم کرد. آیه شریفه نازل شد که خود را مشقت مده، تو طاهر و هادی هستی و نقص در تو نیست، بلکه نقص در مردم است. إِنَّکَ لَا تَهْدِی مَنْ أَحْبَبْتَ»۲

این درک از عبادت محمد(ص) است که عارف کامل و شاگرد برجسته و نامور او، امام خمینی را به معماری نفس خود از راه عبادت، ریاضت و شب زنده‌داری وامی‌دارد و به آنان این درس بزرگ را می‌آموزاند: وقتی رسول خدا باید این راه را بپیماید و برای نزدیک شدن به خدا، شکر نعمت‌های او، دگرگونی روحی، که آن به آن به آن نیاز دارد، جز این راه، راهی ندارد و با آن همه رنج و عبادت‌های شاق، باز دغدغه ناتمام و ناقص بودن عبادت‌هایی را دارد که انجام داده، تکلیف دیگران روشن است.

و نیز آموزاند: رسول خدا، چون عظمت خدا را درک کرده و به ژرفای این عظمت پی برده بود، آن‌سان در شیدایی و والهی نسبت به ذات حق به سر می‌برد و در عبادت هرگونه سختی را به جان می‌خرید که در راه رسیدن به محبوب و رفیق اعلی، هر سختی آسان می‌نمود:

«آنی که آن‌ها فهمیدند از عظمت خدا، آن‌ها را وادار کرده است، آن‌طور راز و نیاز کنند و اعتراف به تقصیر. شما در ادعیه امیرالمؤمنین، خود رسول خدا، حضرت سجاد و سایر ائمه(ع) ملاحظه کنید، چه جملاتی هست و ما چطور بعیدیم از این معانی. چه معارفی در این ادعیه هست که ما محرومیم از آن معارف، چه سوزی در قلب این خالصان خدا بوده است که برای فراق خدا می‌سوختند و آتش جهنم را می‌گفتند: اگر صبر کنیم، صبر در فراق را چه کنیم. این‌ها برای ما مثل یک افسانه است، لیکن واقعیت است، واقعیتی که آن‌ها فهمیدند، ما نفهمیدیم.»۳

آن‌چه امروزه حوزه‌های علمیه و یکایک حوزویان و عالمان نیاز دارند و عزت و شکوه‌شان به آن بستگی دارد، فهم و درکِ درکی است که امام از عبادت و بندگی نبی اکرم داشت و همان درک، او را به آن انقلاب روحی بزرگ رساند و توانست در دیگر (روح)ها دگرگونی ژرف پدید آورد و شیرینی و لذت بخشی عبادت و راز و نیاز را به آن‌ها بچشاند و تک تک آن‌ها را از این شراب روحانی سرمست گرداند.

برای شناخت پیامبر گرامی اسلام، باید این درک، درک و فهم شود و رشحه‌هایی ازسرّ آن به دست آید. اگر چنین انقلابی در درک‌ها و فهم‌هاروی ندهد و پیامبر از این زاویه بس مهم، سرنوشت ساز و رستاخیز آفرین، اسوه قرار نگیرد و مشعل راه، همه کارها ابتر خواهد ماند و همه تلاش‌ها نافرجام.

بندگی خداوند، آن هم از نوع پیامبر، که آن هم پس از درک و شناخت عظمت خداوند، از وجود آن نازنین شعله می‌کشید، راه‌گشاست، انسان را به سرمنزل می‌رساند، سعادت و خوشبختی را به ارمغان می‌آورد.

این که خداوند، پیامبر را اسوه قرار داده، در این عرصه و دیگر عرصه‌ها، روشن است که هر انسان باورمندی می‌تواند به اندازه ظرف وجود خویش و گنجایی و توانی که دارد از این دریا و چشمه همیشه جوشان برگیرد و تشنگی خود را فرونشاند.

امام خمینی، چون باورداشت به اندازه گنجایی که خداوند به او موهبت فرموده، می‌تواند گام در جای گام نبی(ص) بگذارد و مراحل کمال را بپیماید، این کار را انجام داد و به مقامی رسید که کلام او در هاله‌ای از نور به سینه‌ها فرود می‌آمد و آن‌ها را می‌رخشاند و معجزه می‌آفرید و فوج فوج مردمان را به پای این شعله‌ها می‌کشاند. و در برهه‌ای که عبادت و نیایش خدا کم‌رنگ شده بود و آن چه انجام می‌گرفت و کور سویی داشت، در کنج تاریک مساجد و زاویه تنگ خانه‌ها بود و بس، در کوچه کوچه شهرها و روستاها، نیایشگاه‌هایی بنا نهاد که خدا در آن‌ها روز و شب، آگاهانه و از روی اخلاص و با شناخت پرستش می‌شد و همین رمز پایداری مردمان این سرزمین در برابر دشواری‌ها و قدرت‌های شیطانی شد.

استغفار

هر کردار و رفتار و نشست و برخاستی، چه خوب و چه بد، چه زشت و چه زیبا، چه سیاه و چه سفید، چه نورانی و چه کدر، چه کینه‌توزانه، چه مهربانانه، چه انسانی و چه غیرانسانی، در وهله نخست، در قلب، نقطه‌ای سفید، یا سیاه پدیدار می‌سازد و قلب را دستخوش دگرگونی‌ها قرار می‌دهد و آن را یا به مرداب و عفن زار فرو می‌برد، یا به دریای نور و یا به ظلمات می‌برد، یا در آستانه بلند سپیده، می‌افرازد.

رفتار شایسته، ترازمند و مورد رضای حق و رفیق اعلی، در شبستان قلب و رواق رواق آن، نورانیتی پدید می‌آورد که چشم‌ها را خیره می‌کند و دل‌ها را می‌برد و بال روح‌ها را به پرواز می‌گشاید و انسانی که در قلب او این هنگامه پدید آمده و نورانیت قلب، همه وجودش را فرا گرفته، پله پله به خدا نزدیک می‌کند و از کوثر قرب دَمادَم می‌نوشاندش و شادابی را به جانش فرو می‌ریزد و به مقامی می‌رساندش که نگاهش، سخنش، رفتارش، همه و همه، جاودانگی می‌یابند و در هر زمان و هر مکان، بی هیچ رادع، مانع و بازدارنده‌ای، می‌تراوند، ترنّم سرایی می‌کنند، می‌شکوفند و می‌شکوفانند، اثر می‌گذارند و دگرگونی می‌آفرینند.

در برابر، هر تند باد و یران‌گری که از کوی رفتار ناشایست بوزد، ابرهای تیره و سیاه را در قلب می‌انبارد و کدورت و ظلمتی پدید می‌آورد و انسان را از مقام قدس، که همه نوراست و روشنایی و قرب حق، اوج شکوه، زیبایی، آرامش و جاودانگی، دور می‌کند و از معارف الهیه مهجور و به عالم طبیعت نزدیک.

رسول خدا، با همه قربی که به خدا داشت و دَمادَم از آبشار بلند الهی می‌نیوشید و سرشار از لطف حق بود و همیشه و در همه حال، در هاله‌ای از توجه رب العالمین قرار داشت و در دریای معرفت حق شناور بود، با این حال، نگران بود که مبادا کدورتی و غباری آیینه روشن قلبش را تیره سازد و از آن مقام فرود آورده شود که این فراق و هجران برای آن نازنین کشنده بود. از این روی، آن آلاله دشت ناز، از آن روی که هراس از پژمردگی داشت و محروم ماندن از فرونشستن شبنم سحرگاهان به گلبرگ‌هایش و نوازش نسیم سحرگاهی، آن به آن، آیینه روشن قلبش را از هر غبار و کدورت و آلاینده‌ای می‌پیراست و از هر زنگاری جلا می‌داد. صبح و شام، شبان و روزان، گاه و بی گاه، در هر مجلس و محفل، در خلوت و جلوت، بر این نسق می‌پیمود. این رفتار زیبا، پرشکوه، درس آموز و عبرت انگیز را با ذکر بلند استغفار انجام می‌داد، ترنّمی که قلب را برمی‌انگیزاند و آتشزنه‌ای که در کانون قلب شعله می‌افروزد.

استغفار طلب باران است، باران رحمت و باران آمرزش. اگر دَمادَم طلب بارش شود، دل هیچ‌گاه در غوغای کدورت گم نمی‌شود، بلکه همیشه در ساحَتِ بی غبار، تر و تازه و شاداب خواهد بود. رسول خدا، همیشه طلب آمرزش می‌کرد، یعنی از پروردگار خود می‌خواست که مزرعه دل او را با باران آمرزش خویش، همه‌گاه شاداب بدارد و از هر خزانی به دور که خزان مزرعه دل، بسیار مصیبت بار و دردناک است.

استغفارف یعنی تلاش همیشگی و همه آنی در روشن و پرجلا نگه‌داشتن قلب و پیراستن چهره آن از هر غبار و کدورت و سیاهی.

استغفار، یعنی هوشیاری و توجه به کانونی که آن به آن، اگر درستی و راستی، حق بینی و حق گویی، حق پرستی و حق مداری در آن بازتاب و سریان یابد، از دل آن، زیبایی و شادابی می‌تراود.

هرکس هوشیارتر، بیناتر و با بصیرت‌تر، استغفارش بیش‌تر و توجه‌اش به قلبش، جدی‌تر و دقیق‌تر و دور نگه‌داشتن آن از هر گزند و آسیبی، بهنگام‌تر.

رسول خدا، چون هوشیاری، بینایی و بصیرت را در اوج داشت، کدورت قلب را خسرانی بزرگ می‌دانست و به روشنی می‌دید که قلب کدر چگونه تار و پود انسانیت انسان را از هم می‌گسلد و او را از کرسی قرب الهی به پایین می‌افکند که از هر جهنمی سوزاننده‌تر و مرگ بارتر است.

رسول خدا، برای این که به درد فراق و هجران گرفتار نیاید و از مقام قرب به زیر آورده نشود، هوشیارانه کرانه‌های قلب خود را رَصد می‌کرد و هر پدیده‌ای را در چشم‌انداز خود ردگیری می‌کرد که مبادا آسیبی به قلبش وارد سازد. از این روی، هرگاه در مجلسی حاضر می‌شد، پیاپی از درگاه ربوبی آمرزش می‌طلبید، چون بیم داشت که نگاهی، سخنی، اشاره‌ای و حرکتی، غبار برانگیزد و صفحه بلورین و شفاف قلبش را کدر سازد و غم هجران را بر آن فرود آورد:

«قال الصادق(ع) کَانَ لاَ یَقُومُ عَنْ مَجْلِسٍ، وَ إِنْ خَفَّ، حَتَّى یَسْتَغْفِرَ اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ خَمْساً وَ عِشْرِینَ مَرَّهً؛۴ امام صادق(ع) فرمود: روش رسول خدا این بود که: مجلسی را هرچند کوتاه، ترک نمی‌گفت مگر این که بیست و پنج بار از خدا طلب آمرزش می‌کرد».

این از برای احساسی بود که گاه پیدا می‌کرد. آن حضرت، پس از هر نشست و برخاستی این احساس را داشت که قلبش شفافیت پیشین را ندارد، گویا غباری بر چهره‌اش نشسته که باید آن را با ذکر استغفار بسْتُرد:

«إِنَّهُ لَیُغَانُ عَلَى قَلْبِی حَتَّى أَسْتَغْفِرَ اَللَّهَ مِائَهَ مَرَّهٍ؛۵ گاه، دلم را تیرگی می‌پوشاند و من به راستی، هر روز هفتاد بار از خدا آمرزش می‌طلبم».

از دل‌ها و قلب‌های سالم، سلامت و شادابی جامعه سرچشمه می‌گیرد. جامعه سالم، در پرتو دل‌ها و قلب‌های صاف و رخشان قد می‌افرازد و می‌شکوفد و از بدی‌ها و زشتی‌ها دامن برمی‌چیند و به سوی تعالی به حرکت درمی‌آید.

در گردباد و غوغای قلب‌های ناسالم، غبار گرفته و زنگار بسته، نمی‌توان انتظار داشت که جامعه سالم سربرآورد که انتظار و چشم‌داشتی نابخردانه است و بر خلاف سنت الهی.

برای ساختن جامعه و مردمان شایسته، قانون‌مند، منطقی، حق گرا، به دور از هرج و مرج، دروغ و دغل، نامردمی‌ها، ناعدالتی‌ها، زشت خویی‌ها، خشن رفتاری‌ها، در وهله نخست، قلب‌ها را باید ساخت و از لجن‌زارهای بویناک به دور کرد و آن به آن، از چهره آن‌ها غبارها و تیرگی‌ها را زدود.

این که رسول خدا، هماره از قلب خود نگهداری می‌کند و تیرهای زهرآگینِ تیرگی‌ها را از آن بازمی‌دارد و غبار از آن می‌سترد و با اشک برخاسته و سرچشمه گرفته از کوثر استغفار، چهره آن را می‌شوید و دبگران را نیز به این وادی مقدس فرامی‌خواند، چون می‌بیند جامعه بر پایه‌های خود استوار نمی‌ماند، ارّابه‌های آن به سلامت نمی‌گردند، مگر این که بُنلاد و بنیاد آن، که قلب‌های یکایک مردمان و طلایه‌داران و پیشوایان آنان است، زنگار نگرفته باشند.

«إِنَّ لِلْقُلُوبِ صَدَأٌ کَصَدَإِ النُّحَاسِ فَاجْلُوهَا بِالِاسْتِغْفَار و تلاوه القرآن؛۶ همانا، دل‌ها زنگ می‌زنند، همان‌گونه که فلزات رنگ می‌زنند. شما، با طلب آمرزش از خدا و تلاوت قرآن، دل‌هایتان را جلا دهید».

امام خمینی, که در برهه برهه زندگی‌اش، کنجکاوانه، باریک اندیشانه و بصیرانه، روی رفتار و گفتار رسول خدا درنگ ورزیده و رفتار و گفتار خود را بر آن پایه استوار، گسست ناپذیر و جاودانه، بنیاد نهاده است، این زخمه نبوی، سخت تارهای وجودش را به صدا درآورده بود که می‌شد آهنگ دل‌انگیز آن را از زیر گنبد وجودش به جان شنید و نیوشید و لذت برد و بهره‌مند شد.

امام با تأسی به پیامبر عظیم الشأن، قلب را کانونی می‌دانست که آن به آن، آن را باید باغبانی کرد، علف هرزهای آن را چید، از سرازیر شدن گنداب‌ها به سوی آن جلوگیری کرد و از هر آسیب و آفتی به دورش داشت که سرسبزی آن، سرسبزی و شادابی جامعه را در پی دارد. امام، به دقیقه‌های رفتار و سلوک و منش پیامبر دقیق شده بود که بازتاب روشن آن، در نقطه نقطه رفتار و گفتار او دیده می‌شد و عطر نبوی از رفتار و گفتارش به مشام می‌رسید و هر جان شیفته، شیدا و علاقه‌مند به محمد(ص) سخن خمینی را می‌شنید و رفتار او را به تماشا می‌ایستاد، خود را کنار پیامبر می‌انگاشت در آوردگاه‌های گوناگون، در کوچه‌های مدینه، کنار خانه گلین و کوچک او، و بر آستان خانه‌ای که قلب جهان شد و سرچشمه روشنایی و بنیاد و بُنلاد تمدن بزرگ اسلامی.

«پیامبر اکرم(ص) در عین حالی که یک موجود الهی بود، به او نسبت می‌دهند که فرمود: «لَیُغَانُ عَلَى قَلْبِی حَتَّى أَسْتَغْفِرَ اَللَّهَ مِائَهَ مَرَّهٍ».

همین معاشرت کردن با اشخاصی که ناباب بودند، موجب کدورت می‌شود. یک کسی که دایم‌الحضور باید باشد پیش محبوبش، اگر یک نفر که خیلی آدم صحیح و خوبی است، پیش او برود و مثلاً بخواهد مسأله بپرسد، لکن این باز می‌دارد او را به همین مقدار، از آن مرتبه‌ای که می‌خواهد باشد.

در عین حال که این هم حضور است. این آدمی که با او صحبت می‌کند، در نظر او از مظاهر است، لکن از آن مرتبه‌ای که می‌خواهد دایم‌الحضور باشد در آن مرتبه، بازش می‌دارد.۷

امام, بارها این جمله شریف رسول خدا را: «لَیُغَانُ عَلَى قَلْبِی حَتَّى أَسْتَغْفِرَ اَللَّهَ مِائَهَ مَرَّهٍ» نقل می‌کند، اما نه از تارها و نای جمله‌هایی که بر زبان جاری می‌سازد و نه از آهنگ آن‌ها، به هیچ روی صدای نا امیدی به گوش نمی‌رسد: ما کجا و آن قلّه کجا، قلب ما کجا، آن قلب پاک و زلال و به دور از هر آلودگی و تیرگی کجا؟ ما قلب‌های آلوده‌ای داریم که نه با کلمه استغفار که به دریای استغفار هم اگر آن‌ها را فرو بریم پاک و شفاف نمی‌شوند.

بلکه از زخمه‌ای که او، چیره دستانه بر تارهای جمله شریف رسول خدا می‌زند، آهنگ و نغمه‌ای جز امید به گوش جان شیدایان و جان شیفتگان نمی‌رسد. آنان با تمام وجود احساس می‌کنند که بانگ رحیل است که آن به آن از نای خمینی در فضا می‌پیچد و همگان را به حرکت در مسیری فرا می‌خواند که رسول خدا، با تلاش و رنج شبان و روزان به روی امت خویش گشوده است. با رفتار، گفتار، به یکایک پیروان خویش، آموزانده است: داشتن قلب پاک که لَمحه لَمحه بر آن آیه‌های پاک خداوندی فرود آید، ممکن است. اگر داشتن قلب پاک برای غیر پیامبر و اولیا، ممکن نبود، این آیه‌های شریف قرآنی و سخنان ناب رسول خدا و اولیا، بر کدام ساحَت باید فرود می‌آمدند. پس باید قلب‌های پاک، به دور از هرگونه آلودگی باشند و نیز راهی برای پاک و پاکیزه و زلال و شفاف نگه‌داشتن آن‌ها وجود داشته باشد و گرنه همه چیز از هم فرو می‌ریزد و فرو می‌گسلد. اگر خاک‌های پاک و آماده رویشی و بِرکه‌های زلالی در جای جای زمین وجود نداشته باشد و قلب‌ها و سینه‌های رخشانی، باران وحی بر کدام عرصه ببارد که حاصلی به بار آورد و مزرعه‌ای پدید آورد؟ رسول خدا، برای این که روزگاری پیش نیاید که قلب‌های پاکی بر صفحه گیتی نباشند و آموزه‌های وحیانی بی ثمر و یا کم ثمر شوند و نقش آفرینی خود را از دست بدهند، بابی را که خدا گشوده است، با رفتار و گفتار خود به امت نشان می‌دهد و از آنان می‌خواهد که آن به آن از این باب وارد شوندف تا قلب‌شان از هر گناه و آلودگی پاک گردد. او را اسوه خویش قرار دهند و نا امیدی چتر سیاه خود را بر زوایای وجودشان نگستراند که آن که بذر نا امیدی به مزرعه دل‌ها می‌افشاند شیطان است و باید از او پرهیخت.

قیام و حرکت

امام، با برداشت هوشیارانه، عالمانه و دقیق از سیره و رویه رسول خدا، تفسیر نابِ جان کلام او، بازدارنده‌ها را از سر راه امت اسلامی برداشت، راه‌ها و بن بست‌ها را گشود و اندیشه‌های جاهلی را از صفحه ذهن‌ها زدود و آموزاند که سیره و گفتار رسول خدا، همیشه و همه آن، می‌تواند مشعل راه ما قرار بگیرد و نباید این فکر شیطانی در ذهن ما پدید آید، راهی را که او پیمود، برای ما که قلب‌های آلوده‌ای داریم و گنداب‌های بسیار به سوی آن سرازیر است، ممکن نیست و یا ما آن توش و توان را هم نداریم که رایَتی را که آن بزرگوار افراشتف برافرازیم و آن‌سان دامنه حق را بگسترانیم و بر دشمن درون و برون، چیره آییم و آن‌ها را از پای درآوریم. ما را دشمن درون، هواهای نفسانی، دنیامداری، درگیری بر سر مال و مقام، از پای درآورده و مجالی برای رویارویی با دشمن بیرون و رایَت افرازی و حق مداری و حق گویی در جهانی که تمام زوایای آن را لجن گرفته، حق گویی و حق مداری فسانه شده، نگذاشته است.

امام در رفتار و گفتار و حماسه بزرگی که آفرید که رگه‌های بسیار ناب از سیرت و سخن رسول اکرم را در آن‌ها می‌توان دید این پندارِ پنداربافان را از هم گسست و به زیبایی و شکوه‌مندانه فهماند که بال‌های انسان برای پرواز در آسمان معنی گشوده است و با رنج و تلاش و ریاضت می‌تواند به مقامی برسد که رایت محمدمصطفی(ص) را در جهان کنونی بر دوش بگیرد و حق را صَلا بزند و از برکه وجود خود لجن زدایی کند و جلوی گنداب‌هایی که به سوی آن سرازیر شده بگیرد و آن را زلال زلال سازد، تا شایستگی یابد، باران انگیزاننده، رویاننده و شفاف کننده الهی بر آن ببارد و زمینه را برای جامعه سالم که بر قلب‌های سالم شناور است، آماده سازد.

آن‌چه در رفتار و گفتار رسول خدا بازتاب یافته و زیبایی و شکوه آفریده و آن هنگامه شگفت را در میان مردم آن دوره پدید آورده، از وحی سرچشمه گرفته است، بی گمان، توانایی آن را دارد که در هر زمان و مکانی، تا دامنه قیامت، زیبایی و شکوه و هنگامه بیافریند و مردم و جامعه‌ای را برابر آن اسوه جاودانه بازآفرینی کند و به تعمیر، بازسازی و معماری (روح)ها و (نفس)هایی بپردازد که هواها آن‌ها را در هم کوبانده است.

امام، به این پدیده باور عمیق داشت، نه از نوع باور بسیاری از مدعیان، بلکه از آن نوع که او را برمی‌انگیزاند، در وجود او رستاخیز پدید می‌آورد و همه رادع‌ها و بازدارنده‌ها، دشمنی‌ها، کینه ورزی‌ها، بدگویی‌ها و دشنام‌ها را در چشم او کوچک و ناچیز جلوه می‌داد و هراس و بیم را از دل او می‌زدود و چنان در برابر هر گردن کشِ زورگو و زورمداری قامت می‌افراشت و به رویارویی برمی‌خاست که گویی تمامی جهانیان پشتیبان اویند و در جبهه او قرار دارند.

از این روی، به تبلیغات روی نیاورد، تا احساسات مردم را برانگیزاند که به جبهه او بپیوندند. یا برای کشاندن مردم به سوی خود، به خواهش، تمنّا، چاپلوسی و فریب روی نیاورد که این‌سان رفتار را از ساحَتِ جبهه حق به دور می‌دانست. بلکه بر خلاف تمامی رهبران مردمی؛ اما غیر توحیدی، در وهله نخست، جبهه رویارویی با باطل را گشود و رایَت حق را افراشت و مردم وظیفه داشتند و باید بر اساس نشانه‌های هدایتی که خدا در جای جای وجود آنان و بیرون از آن بر سر هر گذرگاه افراشته بود، جبهه حق را از باطل باز می‌شناختند و به جبهه حق می‌پیوستند و به یاری حق برمی‌خاستند، بدون هیچ منّتی و این خدا بود که باید بر آنان منت می‌نهاد که نشانه‌های هدایت را افراشته، جبهه حق را گشوده و راه حق را به روشنی به آنان نمایانده است:

«یَمُنُّونَ عَلَیْکَ أَنْ أَسْلَمُوا قُلْ لَا تَمُنُّوا عَلَیَّ إِسْلَامَکُمْ بَلِ اللَّهُ یَمُنُّ عَلَیْکُمْ أَنْ هَدَاکُمْ لِلْإِیمَانِ إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ؛۸ [ای محمد] بر تو منت می‌نهند که اسلام آوردند! بگو: اسلام آوردن خود را بر من منت منهید، بلکه خداوند بر شما منت گذارد که به ایمان رهبری‌تان کرده است، اگر راست می‌گویید».

امام، باور عمق داشت، باوری که هیچ تیرگی و تردیدی در آسمان آن دیده نمی‌شد و به روشنی دریافته بود و می‌دید، اگر به راستی و درستی از کوثر زلال سیرت و سخن رسول خدا، بنوشد و بنوشاند، بنیوشد و بنیوشاند، رایت‌های حق و مشعل‌های الهی، در کوی کوی جان‌ها افراشته و افروخته می‌شوند و خدا به برکت سینه همیشه شعله افروز نبوی، راه‌های سخت و دشوار گذر را هموار می‌سازد و سینه‌های سخت و صخره‌وش را در برابر نسیم دل انگیز حق، نرم و رام می‌سازد و از آن چشمه‌های گوارا می‌جوشاند.

شعله‌های این باور در وجود او، آن‌گاه از زبانه‌کشی باز می‌ماندند و فرو می‌نشستند که آن جان شعله‌ور، به لب برکه همیشه زلال و گوارا و حیات بخش سیرت و سخن آن والاگهر، فرود آید و جام جام برگیرد، هم خود را لبالب سازد و هم دیگر جام‌های لب تشنه را و جان‌های آفتاب سوخته و کویر زده را.

امام، در پرتوی رخشان این باور، از وادی ظلمت گذشت و دست‌ها گرفت و ظلمت‌ها شکست، دیوها به بند کرد و بندها گسست، جغدها به قفس افکند و ویرانه‌ها آباد کرد، ذهن‌های بسته را گشود و نای‌های جهل پراکن را فرو بست.

درافتادن با تحجرگرایان

نفس‌گیرترین بعد حرکت امام، در عین حال، شعله افروزترین و با شکوه‌ترین آن، در افتادن با سنگستان‌بانانی بود که به نام دین و سخن و سیرت معصومان، ذهن‌های نوخاسته، زلال و آماده برای نفخه رحمانی را به بند می‌کشیدند و به سنگستان ذهن خود می‌بردند و از آن ذهن‌های نرم، سنگ‌های سخت و خارا و غیر درخور نفوذ می‌ساختند و بر راه حق و حق باوران روشن‌اندیش می‌افکندند. اینان به پندار خدمت به دین به این چاه ویل در افتاده بودند و به راه برون رفتنی نمی‌اندیشیدند، که آن را کمال مطلوب می‌انگاشتند. با حرکت، قیام علیه زشتی‌ها، قیام برای آفریدن فجر و سیپده رهایی و نجات مردم از جهنم سوزانی که قدرت‌های اهریمنی و استبداد خون آشام پدید آورده بودند، سر ناسازگاری داشتند و آموزه‌های دینی را به گونه‌ای تفسیر تأویل می‌کردند که رکود و سکون و سکوت و ایستایی بار دهند، نه خیزش و حرکت، فریاد و رویارویی با ستمِ ستم بارگان، اهریمن صفتی اهریمن صفتان، کژروی کژراهگان، بد سیرتی بد سیرتان و نامردمی نامردمان.

امام در برابر این موج ایستاد و رنج‌ها و بدگویی‌ها و تکفیرها را به جان خرید و همه این آزارها و اذیت‌ها را در برابر آزار و اذیتی که رسول خدا از مردم نادان و کژاندیش زمان خود دید، هیچ انگاشت که فرموده رسول خداست: «مَا أُوذِیَ نَبِیٌّ مِثْلَ مَا أُوذِیتُ».

امام با نقل این سخن پیامبر و جاری کردن گاه‌گاهی آن بر زبان، در حقیقت به خود و یاران تسلی می‌داد که راه دشوار است و دشنام‌ها و دشمنی‌ها بسیار، باید با پیروی از رسول اکرم، که این اذیت‌ها و آزارها، در برابر آن‌چه او چشید و دید، بسیار بی اهمیت است، راه را ادامه داد و به بیدارگری پرداخت و نقطه‌ها و زمینه‌هایی که تحجر از آن‌ها نشأت می‌گیرد، کور کرد و نگذاشت تحجر دامن بگسترد و سدّ راه انقلاب و حرکت حق باوران روشن اندیش بشود.

امام، با بند بند اندیشه سخیف متحجران، هشیارانه به رویارویی برخاست و با استدلال و استناد دقیق و فنی به سیره نبوی، به شبهه افکنی‌های جریان تحجرگرا و بسته ذهن و بی بصیرت، پاسخ گفت و در مناسبت‌های گوناگون، اندیشه‌ها و پندارهای این جریان رکود و جمودآفرین را بازگو کرد و پیامدهای شوم آن را برشمرد و با به میان آوردن شاهد از کارنامه درخشان نبی اکرم(ص) دست این خدعه‌گران و اغواگرانِ تحریف‌گر را رو کرد و جوانان را از زندان مخوف و هراس انگیز اندیشه این مرده ذهنان رهاند و راه روشن اسلام ناب را فراروی آنان نمایاند و با این حال، به حوزه‌ها هشدار می‌داد:

«البته هنوز حوزه‌ها به دو تفکر آمیخته‌اند و باید مراقب بود که تفکر جدایی دین از سیاست، از لایه‌های تفکر اهل جمود به طلاب جوان سرایت نکند و یکی از مسائلی که باید برای طلاب جوان ترسیم شود، همین قضیه است که چگونه در دوران وانفسای نفوذ مقدسین نافهم و ساده لوحان بی سواد, عده‌ای کمر همت بسته‌اند و برای نجات اسلام و حوزه و روحانیت، از جان و آبرو و سرمایه گذشته‌اند.

وضع مثل امروز نبود. هرکس صد در صد معتقد به مبارزه نبود، زیر فشارها و تهدیدهای مقدس نماها، از میدان به در می‌رفت. ترویج تفکر (شاه سایه خداست) یا با گوشت و پوست نمی‌توان در مقابل توپ و تانک ایستاد و این که ما مکلف به جهاد و مبارزه نیستیم و یا جواب خون مقتولین را چه کسی می‌دهد و از همه کشنده‌ترف شعار گمراه کننده حکومت قبل از ظهور امام زمان(علیه السلام)، باطل است و هزاران (ان قلت) دیگر، مشکلات بزرگ و جان‌فرسایی بودند.۹

امروز این خطر بیخ گوش حوزه‌هاست. حوزه‌هایی که با تلاش خمینی بزرگ و یاران آگاه، روشن اندیش و حق باور او از باتلاق سیاه تحجر رهایی یافته‌اند، مبادا که با سهل انگاری‌ها، ناآگاهی‌ها و نشناختن اندیشه‌های واپس گرا، دوباره گنداب‌های خود را به روی برکه زلال حوزه‌ها جاری سازد که این با بسیار ویران‌گرتر خواهد بود و دشمن داخلی و خارجی نظام و روحانیت و تشیع ناب، بی‌گمان، این جریان را از هر حیث تجهیز خواهد کرد. حوزه‌ها و فرهیختگان حوزوی، با برگیری ساز و برگ فکری و بهره‌مندی علمی و فنی از سیره و سخن رسول گرامی اسلام در باب مسائل سیاسی و حکومتی، همان روشی که امام خمینی در پیش گرفت، باید به رویارویی با این جریان فکری ویران‌گر برخیزند و هوشیاری، بیداری و آگاهی اسلامی را در حوزه‌ها و بین طلاب جوان بگسترانند، تحجرگرایان و تحجرپراکنان و آنان که نغمه شوم جدایی دین از سیاست را سر می‌دهند شناسایی و به طلاب جوان بشناسانند و هشیار باشند:

«شیوه مقدس مأبی و دین فروشی عوض شده است. شکست خوردگان دیروز، سیاست بازان امروز شده‌اند. آن‌ها که به خود اجازه ورود در امور سیاست را نمی‌دادند، پشتیبان کسانی شدند که تا براندازی نظام و کودتا جلو رفته بودند».۱۰

مبارزه با تحجرگرایی و اندیشه‌های بازدارنده از طرح اسلام ناب، بستگی تام به الهام‌گیری آن به آن حوزه‌ها و فضلای حوزوی از سیره و سخن نبی اکرم دارد.

سیره و سخن نبوی، اگر در حوزه‌های گوناگون فکری، عقیدتی، سیاسی، اجتماعی و اقتصادی مجال طرح یابد، بسیار روشنگر و آگاهی بخش است و دژی استوار در برابر شبیخون تحجر به حوزه‌های علمیه.

حوزه‌های علمیه برای در امان ماندن از شبیخون تحجر، باید به سیره و سخن رسول خدا، به قرائت دقیق، کالبد شکافانه و سنجیده امام خمینی چنگ بزنند و تمسک بجویند و فراموش نکنند، مبارزه با تحجر، نگاه جامعی می‌خواهد که امام از آن برخوردار بود. امام هم آشنایی دقیق و همه سویه به سیره رسول خدا، حتی نکته‌های ریز؛ اما بسیار درس آموز آن داشت، نکته‌هایی که از چشم بسیاری از تحلیل‌گران تاریخ و سیره نبوی به دور مانده است و هم عالم به اسلام و آموزه‌های راه‌گشا، زندگی بخش و فجر آفرین آن بود. همه زوایای اسلام را زیر نگاه خود داشت، بصیرانه، متفکرانه، و به گونه فراگیر.

امام، هم در عمل و هم در نظر، تمامی مسائل اسلامی را با هم می‌دید، یکی از آن‌ها سبب نمی‌گردید دیگری را به بوته فراموشی بسپارد. در مسائل سیاسی چنان غور می‌کرد که در مسائل عرفانی، فلسفی و فقهی. در عبادت، دعا و نیایش، چنان بود که اگر کسی ابعاد دیگر شخصیتی ایشان را نمی‌شناخت، می‌انگاشت که عابدی است زاویه نشین و گوشه‌گیر و از دنیا بریده و بی خبر. اگر در گاه بیان نکته‌ها و دقیقه‌های سیاسی و خیز علیه استکبار و استعمار و به سُخره گرفتن قدرت‌های بزرگ و تهدید و تشر به آن‌ها کسی ایشان را می‌دید، گمان نمی‌کرد که در میدان عبادت و دعا و شکستن خود در محضر حق، چنان ید طولایی داشته باشد. یا اگر کسی ایشان را بر کرسی تدریس می‌دید که آن‌سان کالبدشکافانه بحث می‌کند و با استدلال و برهان سخن خود را به کرسی می‌نشاند و سخن و نظریه رقیب را از میدان به در می‌برد، هیچ‌گاه تصور نمی‌کرد که وی بتواند از میدان تحقیق و بحث و مناظره گام بیرون بگذاردف آن هم به میدان سیاست و کارزار با استکبار جهانی.

در میدانی که امام در چشم انداز خود داشت، تحجر از هرگوشه‌ای که وارد میدان می‌شد و به رجزخوانی می‌پرداختف آن را می‌شناخت، از توان آن با خبر بود و درمی‌یافت که از چه اهرمی بناست بهره ببرد و اهداف خود را پیش ببرد. چون این شناخت را از تحجر، در هر آوردگاهی که وارد می‌شدف داشت، و در گاه رویارویی به نقطه ضعف‌ها و قوت‌های آن آگاه بودف برگ برنده را همیشه در دست داشت و خیلی زود طومارش را برمی‌چید.

این که تحجرگرایانف با همه تلاشی که علیه نظام اسلامی کردند، نتوانستند ره به جایی ببرند، از آن روی بود که میدان دار، سخت به فنونی که تحجر در میدان کارزار به کار می‌برد، آشنا بود.

پی نوشت‌ها:

  1. اربعین حدیث، امام خمینی، ج۱ / ۱۷۴، طه.
  2. همان، ج۲ / ۲۴.
  3. صحیفه امام، ج ۲۰ / ۵۴- ۵۵.
  4. مکارم الاخلاق، حسن بن فضل طبرسی، با مقدمه و تعلیق محمدحسین علمی / ۳۱۳، مؤسسه اعلمی،

بیروت.

  1. مستدرک الوسائل، محدث نوری، ج۵ / ۳۲۰، مؤسسه آل البیت، قم.
  2. سفینه البحار، محدث قمی، ج ۲ / ۳۲۲.
  3. تفسیر سوره حمد، امام خمینی، تهیه و تنظیم از علی اصغر ربانی خلخالی / ۷۶، پیام آزادی، تهران

۱۳۶۸.

  1. سوره حجرات، آیه ۱۷.
  2. صحیفه امام، ج۲۱ / ۲۷۹.
  3. همان/ ۲۸۰.

کلمات کلیدی

پیامبر، خدا، امام، رسول خدا، عبادت، قلب، استغفار، تحجر

اسوهامام خمینیرسول اعظم
Comments (0)
Add Comment