بسماللهالرحمنالرحیم
جهاد در سیره نبوی
منبع: ویکی فقه
جهاد به معنای مبارزه مسلحانه با کفار اطلاق شده است. در سال دوم هجرت و در پی قدرت گرفتن نیروهای مسلمین آیات۱۹۳-۱۹۰ سوره بقره از سوی خداوند نازل شد و جهاد بر مسلمانان واجب گردید.
- جهاد در لغت
کلمه جهاد برگرفته از واژه عربی «جهد یجهد» و به معنای تلاش و کوشش و انجام امری است با سختی و مشقت بسیار که بیرون از طاقت فرد است.۱،۲و۳
- جهاد در اصطلاح
اما در اصطلاح، این کلمه، بیشتر به مبارزه مسلحانه با کفار اطلاق شده است.
- وجوب جهاد بر مسلمانان
در سال دوم هجرت و در پی قدرت گرفتن نیروهای مسلمین آیات۱۹۳-۱۹۰ سوره بقره از سوی خداوند نازل شد و جهاد بر مسلمانان واجب گردید؛۴و۵ پس رسول خدا(صلیاللهعلیهوآلهوسلم) جهت گسترش دعوت و نیز حمایت از مؤمنان مستضعفی که در راه عقیده خود مورد آزار قرار میگرفتند به جهاد پرداخت تا با درهم شکستن بتپرستان و مشرکانی که در راه گسترش اسلام در سرتاسر شبه جزیره عربستان قد علم کرده بودند راه را برای رشد و نفوذ سریعتر اسلام باز کنند.
- جهاد در بیان پیامبر
در بیان رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) جهاد در راه خدا، برترین و محبوبترین اعمال پس از اقامه نماز و نیکی به پدر و مادر، برشمرده شده۶،۷و۸ و آن را با ارزشترین عمل مؤمن، دانستند۹،۱۰و۱۱ عملی که غیر از یک مسلمان برجسته، کسی به آن دست نمییابد.۱۲،۱۳و۱۴ در کلام پیامبر خدا(صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بهترین مردم، مردی دانسته شده است که خود را وقف راه خدا کرده و با دشمنان او میجنگد و خواستار مرگ یا کشته شدن در میدان کارزار است.۱۵ ایشان جهاد را بیعت رزمندگان با خدا،۱۶ و مایه سلامت و بینیازی آنان۱۹،۱۸و۲۰ و موجب بزرگی و شرافت فرزندانشان بیان کردند۲۱و۲۲
حضرت(صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) یک روز پایداری ورزیدن در میدان جهاد، را از چهل سال عبادت بهتر دانستند۲۳و۲۴ و اجر و پاداش هر رنج و سختیای را که رزمندگان در راه جهاد متحمل میشوند را پاداشی به اندازه پاداش شهادت در راه خدا دانستند.۲۵،۲۶،۲۷،۲۸ میفرمودند: «بر عمل کرد هر مردهای مهر پایان زده میشود، مگر جهادگر پیشتاز در راه خدا، زیرا عملش تا روز قیامت برای او رشد داده میشود و از عذاب قبر ایمن میگردد».۲۹،۳۰،۳۱
رسول خدا(صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) وجود مجاهدان در راه حق را، مایه مباهات خداوند عزوجل بر فرشتگان و باعث درود و سلام فرشتگان بر او دانستند۳۲،۳۳،۳۴ و فرمودند: «بهشت، دروازهای دارد به نام “دروازه مجاهدان”. مجاهدان، با شمشیرهای حمایل شده خود، به سوی این دروازه که به رویشان باز است، پیش میروند، در حالی که خلایق و فرشتگان، به آنان خوشامد میگویند».۳۵،۳۶،۳۷،۳۸
رسول خدا(صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) مرگ کسانی را که جهاد نکرده یا آرزوی جهاد نداشته باشند را نوعی مرگ منافقانه برشمردند،۳۹،۴۰ و فرمودند: «هرکس جهاد را واگذارد، خداوند، جامه خواری بر جان او میپوشاند و زندگیاش را دست خوش فقر میسازد و دینش را از بین میبرد. خداوند تبارک و تعالی عزت و اقتدار امت مرا در سمهای اسبان (جنگی)شان و نوک نیزههایشان قرارداده است».۴۱،۴۲،۴۳،۴۴
- پیامبر در رأس مجاهدان
در منابع روایی و تاریخی مسلمانان آمده، از زمانی که جهاد بر مسلمانان واجب گردید رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) خود در رأس مجاهدان راه حق قرار گرفت و جهاد در راه خدا را در همه جبههها و در همه مناطق و در همه اشکال و گونههای آن رهبری کرد. او در سختترین میدانها حضور مییافت، و با کمال ثبات و استواری در آن مستقر میشد و در این راه از بذل جان و مال هیچ دریغ نداشت.۴۵ ایشان تا روزی که رحلت فرمود بالغ بر بیست و هفت غزوه و سی و هشت سریه علیه دشمنان انجام داده بود؛۴۶،۴۷،۴۸ اما در هیچ یک از این جنگها پشت به دشمن نکرد و هرگز دچار تزلزل نگشت. در «احد» زمانی که صفهای مسلمانان درهم ریخته بود و مشرکان از هر سو حملهور شده بودند رسول خدا(صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) با بدنی مجروح در حالی که خون از سرتاسر زخمهایش جاری بود، همچنان پابرجا و استوار رویاروی دشمن ایستاده بود و تا زمانی که دو گروه از یکدیگر جدا نشدند، همراه با گروهی اندک از یاران خود، که چهارده نفر برشمرده شده بودند، مقاومت و پایداری فرمود.۴۹،۵۰ ایشان در این جنگ آنقدر تیر انداخته بودند که زه کمانشان پاره شد، پس شروع به سنگ انداختن کردند.۵۱،۵۲،۵۳
در «حنین» هنگامی که مسلمین پا به فرار گذاشتند، رسول خدا(صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در حالی که سوار بر قاطرش بود، به سرعت به سوی کفار پیش میتاخت! تا حدی که عباس، عموی پیامبر(صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) افسار قاطر را در دست گرفته بود و آن را میکشید تا از سرعت او بکاهد با این حال پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) که سوار بر استر خود همچنان برای جنگ با کافران خود را به هرسو میکشاند.۵۴،۵۵،۵۶،۵۷،۵۸،۵۹
پانویس
۱. زکریا، ابوالحسن احمد بن فارس، معجم مقاییس اللغه، تحقیق عبد السلام محمود هارون، مکتبه الاعلام الاسلامی، ۱۴۰۴، ج۱، ص۴۸۷.
۲. جوهری، اسماعیل بن حماد، الصحاح، ج۲، ص۴۶۰. ۳. ابن اثیر، ابو السعادات، النهایه فی غریب الحدیث، تحقیق طاهر احمد الزاوی و محمود محمد الطناحی، قم، اسماعیلیان، چاپ چهارم، ۱۳۶۴ش، ج۱، ص۳۱۹. ۴. بیهقی، ابوبکر، دلائل النبوه و معرفه احوال صاحب الشریعه، ج۲، ص۵۸۱. ۵. قمی، علی بن ابراهیم، تفسیرالقمی، ج۱، ص۷۱ – ۷۲. ۶. احمد بن حنبل، مسند احمد، ج۶، ص۱۷۴. ۷. ابن حبان، محمد، صحیح ابن حبان، ج۱۰، ص۴۵۴. ۸. شیخ صدوق، محمد بن علی، الخصال، ج۱، ص۱۸۵. ۹. طبرانی، سلیمان بن احمد، المعجم الکبیر، ج۱، ص۳۳۸. ۱۰. سیوطی، جلال الدین، الجامع الصغیر، بیروت، دارالفکر، چاپ اول، ۱۹۸۱، ج۱، ص۳۳۲۴. ۱۱. متقی هندی، علاء الدین علی، کنزالعمال فی سنن الاقوال و الافعال، تصحیح صفوه السقا، بیروت، الرساله، ۱۹۸۹، ج۱۳، ص۳۰۶. ۱۲. طبرانی، سلیمان بن احمد، المعجم الکبیر، ج۸، ص۲۲۴. ۱۳. سیوطی، جلال الدین، الجامع الصغیر، ج۱، ص۶۶۳. ۱۴. احمد بن حنبل، مسند احمد، ج۵، ص۲۳۵. ۱۵. محدث نوری، حسین، مستدرک الوسائل، قم، آل البیت علیه السلام، ۱۴۰۸، ج۱۱، ص۱۷. ۱۶. سیوطی، جلال الدین، الجامع الصغیر، ج۲، ص۶۱۰. ۱۷. متقی هندی، علاء الدین علی، کنزالعمال فی سنن الاقوال و الافعال، تصحیح صفوه السقا، بیروت، الرساله، ۱۹۸۹، ج۴، ص۲۸۰. ۱۸. ابن عدی، عبدالله، الکامل، ج۲، ص۱۷۴. ۱۹. سیوطی، جلال الدین، الجامع الصغیر، ج۱، ص۳۰۸۳. ۲۰. متقی هندی، علاء الدین علی، کنزالعمال فی سنن الاقوال و الافعال، تصحیح صفوه السقا، بیروت، الرساله، ۱۹۸۹، ج۴، ص۲۸۵. ۲۱. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، ۱۳۶۵ش، ج۵، ص۸. ۲۲. شیخ حر عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعه، قم، آل البیت علیه السلام، ج۱۵، ص۱۵. ۲۳. ابن ابی جمهور، محمد بن علی، عوالی اللالی، ج۱، ص۲۸۲. ۲۴. محدث نوری، حسین، مستدرک الوسائل، قم، آل البیت علیه السلام، ۱۴۰۸، ج۱۱، ص۲۱. ۲۵. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، ۱۳۶۵ش، ج۵، ص۳. ۲۶. شیخ طوسی، محمد بن حسن، تهذیب الاحکام، ج۶، ص۱۲۱. ۲۷. شیخ صدوق، محمد بن علی، امالی صدوق، ص۶۷۳. ۲۸. فتال نیشابوری، محمد بن حسن، روضه الواعظین، ج۱، ص۳۶۲. ۲۹. احمد بن حنبل، مسند احمد، ج۴، ص۱۵۰. ۳۰. دارمی، عبدالله بن بهرام، سنن، دمشق، مطبعه الاعتدال، ۱۳۴۹، ج۲، ص۲۱۲. ۳۱. حاکم نیشابوری، محمد بن عبدالله، المستدرک، ج۲، ص۷۹. ۳۲. متقی هندی، علاء الدین علی، کنزالعمال فی سنن الاقوال و الافعال، تصحیح صفوه السقا، بیروت، الرساله، ۱۹۸۹، ج۴، ص۳۳۸. ۳۳. خطیب بغدادی، احمد بن علی، تاریخ بغداد، ج۸، ص۳۸۲. ۳۴. ابن جوزی، عبد الرحمن بن علی، الموضوعات، ج۲، ص۲۲۶. ۳۵. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، ۱۳۶۵ش، ج۵، ص۲. ۳۶. شیخ طوسی، محمد بن حسن، تهذیب الاحکام، ج۶، ص۱۲۳. ۳۷. شیخ صدوق، محمد بن علی، ثواب الاعمال، ص۱۸۹ – ۱۹۰. ۳۸. فتال نیشابوری، محمد بن حسن، روضه الواعظین، ج۱، ص۳۶۲. ۳۹. نیشابوری، مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، ج۶، ص۴۹. ۴۰. حاکم نیشابوری، محمد بن عبدالله، المستدرک، ج۲، ص۷۹. ۴۱. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، ۱۳۶۵ش، ج۵، ص۲. ۴۲. شیخ طوسی، محمد بن حسن، تهذیب الاحکام، ج۶، ص۱۲۳. ۴۳. شیخ صدوق، محمد بن علی، امالی صدوق، ص۶۷۳. ۴۴. فتال نیشابوری، محمد بن حسن، روضه الواعظین، ج۱، ص۳۶۲. ۴۵. ابوزهره، محمد، خاتم النبیین (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، قاهره، دار الفکر العربی، ۱۴۲۵، ج۱، ص۲۳۲. ۴۶. ابن هشام، عبدالملک بن هشام، السیره النبویه، ج۲، ص۶۰۹. ۴۷. سهیلی، عبدالرحمن، الروض الانف فی شرح السیره النبویه، بیروت، داراحیاء التراث العربی، چاپ اول، ۱۴۱۲، ج۷، ص۴۶۷ – ۴۶۸. ۴۸. ابن کثیر، البدایه و النهایه، بیروت، دارالفکر، بی تا، ج۵، ص۲۱۷. ۴۹. واقدی، محمد بن عمر، المغازی، ج۱، ص۲۴۰. ۵۰. ابن عساکر، علی بن حسن، تاریخ مدینه دمشق، بیروت، دار الفکر، ۱۴۱۵، ج۵۵، ص۲۶۷. ۵۱. ابن سعد، محمد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۳۲. ۵۲. واقدی، محمد بن عمر، المغازی، ج۱، ص۲۴۲. ۵۳. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک (تاریخ الطبری)، بیروت، دار التراث، چاپ دوم، ۱۳۸۷، ج۲، ص۵۱۶. ۵۴. ابن عساکر، علی بن حسن، تاریخ مدینه دمشق، بیروت، دار الفکر، ۱۴۱۵، ج۴، ص۱۸ – ۱۹. ۵۵. واقدی، محمد بن عمر، المغازی، ج۳، ص۸۹۸ – ۸۹۹. ۵۶. احمد بن حنبل، مسند احمد، ج۳، ص۲۹۶. ۵۷. نیشابوری، مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، ج۵، ص۱۶۶ – ۱۶۷. ۵۸. ابن سعد، محمد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۱۱۷ – ۱۱۸. ۵۹. ابن سعد، محمد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۱۳. |