بعثت تمدّنی «شعاعی از نیّر اعظم»

 

بعثت تمدّنی «شعاعی از نیّر اعظم»

بیانات و دیدگاه‌های مقام معظم رهبری درباره زندگانی حضرت رسول اکرم(ص)

نویسنده: سید عباس صالحی

منبع: مجله حوزه، شماره ۱۳۹و۱۴۰

زندگانی پیامبر(ص)، نگاه‌ها و توجه‌های تاریخی تحلیلی گوناگون را برتافته و برمی‌تابد. در سده‌های پیاپی، تاریخ نگاران و تحلیل‌گران مسلمان و غیر مسلمان، از آن می‌گویند و می‌نویسند و تا آخرین روز که آفتاب گیتی از خاور برآید و در باختر فرو رود، این زندگانی مبارک همچنان تلألؤ دارد و نگاه‌ها و نگره‌هایی را به خود می‌خواند و به قدر و اندازه گستره نگاه پرتو می‌افکند.

در دوره‌های پیاپی سه سطح مواجهه و پیوند با این خیزش الهی تاریخی وجود داشته است:

سطح نخست، پیگیری و نقد رویدادهای دوره بیست و سه ساله است. در این سطح، تاریخ نگاران کوشیده‌اند روایتی تاریخی از حادثه‌ای بی‌مانند ارائه کنند. دغدغه تاریخ نگاران جست و جوگر آن است که رویدادهای واقعی را بیابند و نادرستی‌ها و تحریف‌ها را از زندگانی حضرت بزدایند.

سطح دوم، تحلیل درون مایه رویدادهای بیست و سه ساله است. به این سطح، انگشت شماری از گویندگان و نویسندگان دوره حیات نبوی پرداخته‌اند. در این نگاشته‌ها و گفته‌ها تلاش آن است که پیوندهای علّی معلولی رویدادها خود را بنماید. زمینه‌های محیطی اجتماعی هر رویداد واشکافی شود و سطح مطالعه زندگانی پیامبر(ص) از سطح (روایت) به مرحله (فهم و درایت) اعتلا یابد. صد البته آثاری که در این رده می‌گنجد، از زاویه ژرفایی، گستره، مبانی تحلیلی و …در یک رتبه جای ندارند.

سطح سوم، پاره‌ای بسیار اندک از آثار و نگاشته‌ها، در رتبه‌ای فراتر قراردارند و روایت زندگی پیامبر(ص) را نه از باب حادثه‌ای در تاریخ، بلکه از باب رخدادهای جاری در زمان، به مطالعه می‌پردازند و تلاش می‌ورزند که به کریمه (و لکم فی رسول الله اسوه حسنه) عینیت بخشند و زندگانی آن حضرت را به عنوان الگوی رفتاری, نه تنها مسلمانان، که جهانیان بشناسند و بشناسانند.

در سده اخیر، کم و بیش مطالعاتی از این‌گونه انجام شده است و آثاری از این دست نشر یافته است. در میان گویندگان و نویسندگان، مقام معظم رهبری که به مباحث تاریخ اسلام بستگی دیرین و آشنایی ژرف دارند، در این زمره‌اند. ایشان بیش از چهار دهه، در حوزه تاریخ صدر اسلام، بویژه تاریخ معصومان(ع)، مطالعات و درنگ‌ها و تأمل‌های ژرف داشته‌اند. چیرگی و گستره اطلاعات ایشان، از سخنرانی‌ها و آثار ایشان مشهود است و نزدیکان ایشان نیز نمونه‌های فراوان‌تری در اختیار دارند.

در سال ۸۵، به مناسبت سال پیامبر(ص) مجموعه‌ای از سخنان ایشان در ارتباط با آن حضرت، با عنوان (نیّر اعظم) نشر یافت. (نیّر اعظم، تهیه و تنظیم مؤسسه پژوهشی، فرهنگی انقلاب اسلامی، سروش، ۱۳۸۵، ۴۲۱ص).

این مجموعه، نشان دهنده حضور و چیرگی مقام معظم رهبری در حوزه مورد سخن در هر سه سطح یاد شده است. از یک سو در نقل درست رویدادهای تاریخی، دقت و تیزبینی ویژه‌ای در مجموعه موارد نقل شده دیده می‌شود. از باب نمونه مطالعه فصل دوم کتاب با عنوان: ویژگی‌های عصر بعثت و نیز فصل چهارم کتاب، با عنوان: وقایع خاص در تاریخ پیامبر اکرم، نشان دهنده نکته یاد شده است.

از سوی دیگر، در همین دو فصل (و اشاراتی در فصل‌های دیگر) لایه‌های ژرف تحلیلی از زندگانی پیامبر(ص) وجود دارد.

کتاب، سرشار از تحلیل‌هایی است که شاید کم‌تر شنیده یا خوانده‌ایم. فرصت نوشتار، چندان نیست که بتواند حتی نمونه‌های برجسته را بازنویسی کند، از این روی، تنها به ارائه چند نمونه بسنده می‌شود:

(دل پیغمبر در مدت کوتاهی با دو حادثه وفات خدیجه و وفات ابی طالب شکست. به فاصله کمی، این دو شخصیت از دست پیغمبر رفتند و پیغمبر احساس تنهایی کرد. فاطمه زهرا در آن روزها قد برافراشت و با دست‌های کوچک خود غبار محنت را از چهره پیغمبر زدود، (ام ابیها)؛ تسلی بخش پیغمبر. این کنیت از آن ایام نشأت گرفت.)/۱۴۵

(به فاصله ده فرسخ؛ پانزده فرسخ، بیست فرسخ از مدینه، قبایل نیمه وحشی‌ای وجود دارند که تمام زندگی آنها عبارت از جنگ و خون‌ریزی و غارت و به جان هم افتادن و از همدیگر قاپیدن است. پیغمبر اگر بخواهد در مدینه نظام اجتماعی سالم و مطمئن و آرامی به وجود آورد، باید حساب اینها را بکند. پیغمبر فکر اینها را کرد. در هرکدام از آنها اگر نشانه صلاح و هدایت بود، با آنها پیمان بست. اول هم نگفت بیایید مسلمان شوید…. آنهایی را که شریر بودند و قابل اعتماد نبودند، پیغمبر علاج کرد. این سریه‌هایی که شنیدید پیغمبر پنجاه نفر را سراغ فلان قبیله فرستاد….)/۱۵۴

(این یکی از شگردهای الهی است که پیغمبر را در قلب شهرهای بزرگ و متمکن و متمدن مبعوث نکرد. در زیر سایه قدرت‌های جبار و ستمگر و مسلط مبعوث نکرد …خدای متعال، این شجره طیبه را در جایی غرس کرد که فرصت پیدا کند ریشه بدواند و آن وقتی که قدرت‌های بزرگ بفهمند چه شده و چه اتفاقی افتاده، دیگر قادر به قلع و قمع این شجره طیبه نباشند. این حقیقتاً یکی از مکرهای الهی است؛ (و مکروا و مکرالله)/۹۹

اما شاید بخش برجسته این اثر، در سطح سوم آن قرار دارد. ایشان در سطح یک و دو متوقف نمی‌مانند، بلکه کوشش دارند، نقل درست و تحلیل ژرف را در خدمت ارائه یک الگوی فراتاریخی قرار دهند. و در این میان، آن‌چه در افق نگاه ایشان جلوه‌گر است، تنها تصویر یک الگوی خُرد و فردی نیست، حتی ترسیم یک الگوی جمعی صرف نیز نیست، بلکه تهیه و تدوین یک الگوی تمدنی است.

(پیغمبر اکرم، همه آن چیزهایی را که می‌تواند یک انسان و یک جامعه انسانی را به سعادت برساند، بیان فرمود. نه فقط بیان، بلکه آنها را عمل و پیاده کرد. در زمان پیغمبر، حکومت اسلامی و جامعه اسلامی تشکیل شد، اقتصاد اسلامی پیاده شد، جهاد اسلامی برپاشد و زکات اسلامی گرفته شد، یک کشور و یک نظام اسلامی شد. مهندس این نظام و راهبر این قطار در این خط، نبی اکرم…است.)/ ۴۹

پیامبر اسلام(ص) در میان پیامبران ادیان ابراهیمی، این ویژگی متمایز را داشت که توانست در حیات خویش, بنیان‌گذار دولتی گسترده و پایه‌گذار تمدنی شگرف باشد. بر بنیاد روایات تاریخی، ابراهیم(ع) گروهی اندک را با خویشتن همراه ساخت و موسی(ع) قوم بنی اسرائیل را از فرعونیان نجات داد و با ایشان از منطقه‌ای به منطقه‌ای رو آورد و عیسی(ع) در میان یهودیان، مظلوم زیست و در کنار تنها دوازده حواری شام واپسین را به سر برد و قرن‌ها پس از وی پیروانش آواره بودند و در شکنجه و سختی زیستند، تا در عهد کنستانتین مسیحیت در روم، دین رسمی شد. اما پیامبر اسلام(ص) توانست در دوره بیست و سه ساله، امت و حکومتی را پدید آورد و زمینه‌سازی گسترش آن را در قالب (تمدن اسلامی) شکل دهد.

بخش مهم از نگرش‌ها و درنگ‌های مقام معظم رهبری، معطوف به این پدیده نادر تاریخی و اجتماعی است. این نکته که چگونه پیامبر(ص) توانست در برهه‌ای بس کوتاه، چنان دگرگونی‌های عظیم و گسترده را پایه‌ریزی کند و در مواردی بس فراوان، میوه‌ها و ثمرات آن را خود مشاهده کند.

این گزارش کوتاه، نمی‌تواند تمامی ابعادی که در متن دیدگاه‌های ایشان وجود دارد، با تمامی زوایا روایت کند. از این روی، به اختصار و ایجاز، به گوشه‌هایی از نکته‌های مهم‌تر بسنده می‌شود.

عصر بعثت

شرایط تاریخی اجتماعی عصر بعثت، از نکته‌های اساسی است که می‌تواند ما را به فهم بهتر پدیده یاد شده کمک کند. مشهور و متعارف آن است که واژه (جاهلیت) در فضای ترسیم شرایط شبه جزیره عربستان و منطقه حجاز در عصر بعثت، به کار رفته و می‌رود و بر همین اساس تصویر حضرت علی(ع) از فضای ظهور پیامبر(ص) ناظر به این موقعیت جغرافیایی تفسیر می‌گردد. تعبیراتی که حضرتش فرموده‌اند:

(قَامَ لِوَاؤُهُ فِی فِتَنٍ دَاسَتْهُمْ بِأَخْفَافِهَا وَ وَطِئَتْهُمْ بِأَظْلَافِهَا وَ قَامَتْ عَلَى سَنَابِکِهَا؛ و بیرق او را افراشتند، حالی که فتنه چون شتری مست، آنان را به پی می‌سپرد و پایمال می‌کرد).

مقام معظم رهبری، تأکید بر آن دارند که شرایط جاهلی، نه در شبه جزیره عربستان، که در تمامی گیتی حکم‌فرما بود. ایشان، به ترسیم وضعیت ایران، روم، هند، چین و …در آن دوره تاریخی می‌پردازند و اظهار می‌دارند:

(اشتباه است اگر کسی خیال کند که این مشکلات، مخصوص همان جزیرهالعرب بوده است)/۹۲

و در سخن دیگر، مناسبات بعثت را با شرایط تاریخی با این تحلیل ارائه می‌کنند:

(اگر بخواهیم محاسبه کنیم، باید بگوییم: زحمات انبیاء بزرگ، از دوره آغاز نبوت، یعنی دور، آدم(ع) تا دور، عیسی و پیغمبران بعد از عیسی …تقریباً به پایان رسیده بود و همه انبیاء با زحماتی که تحمل کرده بودند، بشریت را تا این حد رسانیده بودند؛ جلوتر از این، حقیقتاً بشریت نمی‌توانست یک قدم بردارد …در دوران پیغمبر، بشریت واقعاً زمین‌گیر شده بود، دیگر هیچ حرکتی به سمت کمال وجود نداشت، تاریکی مطلق بر دنیا حکومت می‌کرد.)/۹۱

ایشان، در بررسی شرایط حاکم بر جهان و محیط جزیرهالعرب به نکته‌ای ظریف و درخور توجه اشاره می‌کنند:

(جزیرهالعرب هم فاسد بود، خراب بود، انحطاط اخلاقی داشت، جهالت فراوان داشت، اما بدتر از جاهای دیگر نبود. سطح زندگی مردم پایین‌تر بود، اما هیچ دلیلی نداریم که گمراهی مردم آن روز در جزیرهالعرب، از گمراهی مردم در روم شدیدتر بود؛ نه، شاید از جهاتی برخی از رگه‌های نیکی هنوز در زندگی این مردم بود که در زندگی دیگران نبود.)همان

این نگرش و تحلیل، پاسخ دهنده به این پرسش مطرح است که چرا و چگونه به سرعت دعوت اسلام، جهانگیر شد و نقاط مختلف، که در حاکمیت امپراتوری‌های زمانه بودند، به آسانی جذب دعوت جدید شدند. همچنین این سؤال تاریخی که چرا و چگونه دعوت اسلام، از منطقه حجاز آغاز گردید، پاسخ‌های بسیاری را داشته است. نکته اخیر در کلام ایشان، یکی از پاسخ‌های درخور توجه می‌تواند باشد که این منطقه، بر خلاف دشواری‌های اجتماعی اخلاقی, به خاطر فاصله از آلودگی‌های تمدنی زمان، با مشکلات کم‌تر درگیر بوده است و از این روی، آمادگی بیش‌تری برای محیط بعثت و نقطه کانونی تمدنی جدید داشته است.

تمدن تأسیسی

تمدن اسلامی نبوی شگفتی‌های فراوانی را با خود به همراه داشته است: سرعت پیشرفت، توان معارضه و برتری بر امپراتوری‌های متعدد رقیب.

اما در این میان، نکته اساسی و گاه مورد غفلت، این بوده است که (تمدن نبوی) نه در یک پروسه، بلکه در یک جهش شکل گرفت و خود را نمایاند. این سخن، خود از شگفتی‌هاست که یک تمدن در فرایند زمانی و با اقتباس‌های تمدنی شکل نیابد، بلکه با یک دگرگونی ژرف و بزرگ، خود را بنمایاند:

(تمدن را چه کسانی به وجود می‌آورند؟ تمدن یونان و روم …هر قدم‌اش مترتب بر قدم‌های قبلی بوده است. مگر یک تمدن عظیم، همین‌طوری از یک کویر می‌جوشد؟ مگر چنین چیزی ممکن است؟ اما در مورد اسلام، چنین شد، عده‌ای که حتی سواد خواندن نداشتند … تمدن عظیم را پی‌ریزی کردند.)/ ۱۹۳

این موضوع را که در سخنان ایشان به روشنی بازتاب یافته، از پرسش‌های اساسی است که تمدن اسلامی را به عنوان موضوع بدیع تمدنی مورد توجه قرار می‌دهد. ساخت و ساز تمدن نبوی، بر اساس تمدن‌های پیشین پیاپی تمدنی نبود، بلکه در مقام یک تمدن تأسیسی خود را بروز داد. این که چگونه این پدیده شگفت شکل گرفت، از نکته‌هایی است که مطالعات دقیق‌تر را برمی‌تابد و به گوشه‌هایی از آن در سخنان و مکتوبات خود ایشان اشاراتی صورت گرفته است.

تشکیل امت

پیامبر(ص) سرمایه‌گذاری ویژه‌ای را بر تربیت نخستین مؤمنان داشت، بدین‌گونه او توانست کانون انسانی مورد اطمینان را برای فرایند تمدن سازی شکل دهد، این افراد، از یک سو تجسم پیام وحی در مقیاس خرد بودند و از سوی دیگر، ارکان شکل دهی مدینه نبوی به شمار آمدند:

(پایه‌ها و ستون‌های انسانی لازم است تا این بنا بر دوش آن‌ها قرار گیرد. چون نظام اسلامی قائم به فرد نیست. پیغمبر بسیاری از این ستون‌ها را هم در مکه به وجود آورده و آماده کرده بود. یک عده، صحابه بزرگوار پیغمبر بودند، با اختلاف مرتبه‌ای که داشتند، این‌ها معلول و محصول تلاش و مجاهدت دوران سخت سیزده ساله مکه بودند، یک عده هم کسانی بودند که قبل از هجرت پیغمبر، در یثرب با پیام پیغمبر به وجود آمده بودند. از قبیل سعدبن معاذها و ابی ایوب‌ها و دیگران.)/۱۹۶

بدین‌گونه فرایند تمدن نبوی، از تکثیر سلولی مؤمنان آغاز شد. این فرایند، نه به قهر و غلبه و نه با تطمیع و چشم‌داشت که با آمیزه‌ای از جوهره دانایی، باورمندی و صداقت و مجاهدت خود را نشان داده و:

(روز به روز مدیران لایق، انسان‌های بزرگ، شجاع، با گذشت، باایمان، قوی و با معرفت به عنوان ستون‌های مستحکم این بنای شامخ و رفیع وارد مدینه شدند.)/۱۹۷

پیامبر اسلام(ص) مسیر تمدن سازی را از (مدینه سازی)آغاز کرد. ایشان, با جهاد و مجاهدت پیگیر، توانست الگوی مدنیت مطلوب را در (مدینهالنبی) ماکت سازی کند و با این تمثال، جهت‌گیری‌های تمدنی را به قله‌ای معین (و نه مدینه فاضله ذهنی و انتزاعی) رهنمون سازد.

(دوران مدینه،, دوران شالوده‌ریزی نظام اسلامی و ساختن یک الگو و نمونه از حاکمیت اسلام برای همه زمان‌ها و دوران‌های تاریخی انسان و همه مکان‌هاست.)/۱۹۴

پیامبر(ص) با عینیت سازی تعالیم وحی، توانست مدل یابی را برای مؤمنان سهل‌تر و روان‌تر سازد، از گستره تحریف و تأویل بکاهد و با ارائه شاخص‌های عینی، نظام سازی اسلامی را برای بشریت در روزگار خویش و پس از خود تا آینده‌های دور ممکن و در دسترس سازد.

بی تردید، بخشی از تسریع روند تمدنی در اسلام، وام‌دار آن بود که تعالیم پیامبر(ص) تنها در قالب کتاب محدود نبود، بلکه در فراخنای یک (مدینه) ظهور و بروز یافت و در عمل نومسلمانان و یا ناظران کنجکاو می‌توانستند در یک تعامل سریع از (کتاب وحی) به (مدینه فاضله در عمل) رو آورند و تفسیر متنی را نه در تأویل‌های هرمنوتیکی ذهن که در عینیت اجتماعی وحی جست و جو کنند.

(ده سال هم امت سازی به طول انجامید. این امت سازی, فقط سیاست نبود. یک بخش از آن سیاست بود. بخش عمده دیگر آن، تربیت یکایک افراد بود).

(هُوَ الَّذِی بَعَثَ فِی الْأُمِّیِّینَ رَسُولًا مِنْهُمْ یَتْلُو عَلَیْهِمْ آیَاتِهِ وَیُزَکِّیهِمْ وَیُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَهَ)

یزکیهم یک یک دل‌ها زیر تربیت پیغمبر قرار می‌گرفت. پیغمبر به یکایک ذهن‌ها و خردها، دانش و علم را تلقین می‌کرد. (یُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَهَ) حکمت یک مرتبه بالاتر است. فقط این نبود که قوانین و مقررات و احکام ر ا به آن‌ها بیاموزد، بلکه به آن‌ها حکمت می‌آموخت و چشم‌های آن‌ها را به حقایق عالم بازمی‌کرد.)/۱۹۸

پیامبر(ص) در دوره امت سازی، با استفاده‌ای همه جانبه از فرصت و زمان، در جهت به حقیقت پیوستن مدل عینی (مدینه اسلامی) تلاش ورزید. به گفته زیبای مقام معظم رهبری:

(پیغمبر به مجرد این که وارد مدینه شد، کار را شروع کرد. از جمله شگفتی‌های زندگی آن حضرت این است که: در طول این ده سال، یک لحظه را هدر نداد … بیداری او، خواب او، مسجد او، خانه او، میدان جنگ او، در کوچه و بازار رفتن او، معاشرت خانوادگی او و وجود او، هرجا که بود، درس بود. عجب برکتی در چنین عمری وجود دارد. کسی که همه تاریخ را مسخّر فکر خود کرد و روی آن اثر گذاشت … فقط ده سال کار حکومتی و سیاسی و جمعی کرده بود. چه عمر با برکتی)/۲۰۹

پیامبر(ص) در این دوره ده ساله، توانست اسلوب‌ها و شالوده‌هایی را برای زیست اجتماعی بنا کند و الگویی را برای عمل شکل دهد. از مهم‌ترین آن موارد، به نکته‌ها و موردهای زیر می‌توان اشارت داشت:

  1. فرهنگ صفا و اخوت: جامعه جاهلی، در پرتوی تعالیم اسلامی، به سرعت ستیزها و جنگ‌های قبیله‌ای

و غیر قبیله‌ای را به کنار نهاد و در فضایی از صمیمیت و اخوت دینی قرار گرفت. در فرصتی بس کوتاه، بدبینی‌ها و ستیزه‌جویی‌ها رخت بر بست و برادری و همدلی سایه گستراند. این دگرگونی روحی و اجتماعی، گرچه آسان روایت می‌شود، اما به آسانی رخ نمی‌نماید. شاید گونه‌ای از اعجاز را می‌ماند که از اعجاز کلامی سرچشمه یافته و در واقعیت اجتماعی رخ نموده است:

(در نظام نبوی، درگیری‌های برخاسته از انگیزه‌های خرافی، شخصی، سودطلبی و منفعت طلبی مبغوض است و با آن مبارزه می‌شود فضا، فضای صمیمیت و اخوت و برادری و هم‌دلی است.)/۲۰۷

  1. فرهنگ مجاهدت و استقامت: مدینه نبوی، سرشار از مجاهدت و ایثار و فداکاری شد. تاریخ صدر

اسلام، روایت‌گر وقایع تاریخی شگفتی است. پای‌مردی‌ها و سخت‌کوشی‌هایی که بدون آن، نهضت اسلامی از حرکت می‌ماند و یا به زوال و نابودی ره می‌سپرد.

(در صدر اسلام، فداکاری، واقعاً ارزش مضاعف داشت. علت آن هم این بود که در آن دوران، اسلام مثل نهالی بود و اگر فداکاری‌ها نمی‌بود، شاید دشمنان اسلام، این نهال را می‌کندند.)/ ۲۰۴

پیامبر اسلام(ص) با تبیین و تبلیغ مفهوم (قیام لله) روحیه مجاهدت و ایثار را گستراند تا در لایه‌های درونی امت اسلامی ریشه دواند. در پرتوی تعالیم آسمانی چونان:

(قُلْ إِنَّمَا أَعِظُکُمْ بِوَاحِدَهٍ أَنْ تَقُومُوا لِلَّهِ)

و دیگر آموزه‌ها، توانست قیام، تعهد اجتماعی و تحرک مسئولانه را ارزش سازی کند، تا مؤمنان دریابند که انسان، نه در عزلت و انزوای رهبانی که در میدان جهادی است که فرصت بازخوانی و بازسازی ایمان را پیدا می‌کند:

(سختی‌های زیادی در زمان پیامبر(ص) تحمل شد. سرگذشت اصحاب صفه را که می‌دانید. لباس قرض دادن به یکدیگر را که شنیده‌اید. آن‌ها در آن دوران با یک خرما در میدان جنگ مقاومت می‌کردند. نفر اول خرما را می‌مکید تا از شیرینی آن مقداری جان بگیرد بعد از دهانش بیرون می‌آورد و به نفر دوم می‌داد و … این‌گونه زندگی می‌کردند، این‌طور سختی می‌کشیدند و این‌طور کمبود داشتند. در ابتدای کار فشار روی آن‌ها از همه طرف زیاد بود. اول کار، همان پنج شش ماه و یک سال اول نیست. پنج شش ماه در عمر یک مسافرت، اول کار محسوب می‌شود، نه در عمر یک ملت و نه در عمر یک تاریخ نو. در عمر یک ملت، ده سال و بیست سال، چند روز محسوب می‌شود.)/۲۲۶

  1. فرهنگ کار و تلاش: از مهم‌ترین دگرگونی‌های فرهنگی در جامعه آن روز، تبدیل رخوت بدویت به

پویایی مدنیت بود. در نظام نبوی، کار و فعالیت ارزش یافت و تنبلی و رکود و بی‌عاری ناپسند بود. از همان روزهای آغازین، شکل گیری نماد مدینه نبوی (یعنی مسجدالنبی) با یک فعالیت پرتکاپو و همه جانبه آغاز شد و پیامبر(ص) با حضور فعال و نشاط آفرین خود، نقش اساسی در این انگیزش و حرکت و تکاپوی جمعی داشت. مسجد نبوی، گرچه ساده و بی‌آلایش شکل یافت، اما قرار بود که مجتمع مدینه نو بنیاد باشد. و این بنیاد، معرف حاکمیتی بود که با (پول) و (زور) و نیروی کار بردگان و مزدوران ساخته نشد، بلکه تمامی مسلمانان در مدینه، از کوچک و بزرگ و اشراف تبار، تهی‌دست و … در آن حضور فعال داشتند. شکل‌گیری این نمادف که با یک حرکت جمعی گسترده آغاز شد، معناسازی خود را داشت. این که مدینه نبوی، با فعالیت و کار شاداب جمعی قرار است ساخته شود … و این نقطه، نقطه شکل گیری یک تمدن بود:

(شاخص هفتم، کار حرکت و پیشرفت دائمی است. توقف در نظام نبوی وجود ندارد، به طور مرتب، حرکت, کار و پیشرفت است … البته این کار، کار لذت‌آور و شادی‌بخشی است، کار خستگی آور و کسل کننده و ملول کننده و به تعب آورنده‌ای نیست. کاری است که به انسان نشاط و نیرو و شوق می‌دهد.)/۲۰۸

(… پیامبر اکرم(ص) به این که دستور بدهند، مردم باید کار و تلاش کنند، اکتفا نمی‌کردند. ایشان با روش‌های مختلف, روحیه کار و تلاش را در مردم زنده می‌کردند و گاهی اگر جوانی را مشاهده می‌کردند که بی‌کار است، می‌فرمودند:

(انّ اللَّه لا یحبّ الشّابّ الفارغ؛ خداوند از جوانی که عمر خود را تلف می‌کند و به بیکاری می‌گذراند، خشنود نیست.)/۲۰۸

  1. فرهنگ اخلاق و معنویت: پیامبران، فیلسوفان و روشنفکران این تفاوت عمده را داشتند که مسئولیت

مهم خویش را در حوزه جان و روان آدمیان می‌دانستند و نقطه آغاز اصلاح را از جان آدمی آغاز می‌کردند. و این سیر تحول ساز را نه با تعلیم صرف که با (تزکیه) انجام می‌دادند:

(شاید در چند آیه قرآن که (یزکیهم) پس از (یعلمهم) یا قبل از آن بیان شده است، مراد از تزکیه در این آیات همین مطلب باشد؛ یعنی پاک کردن و طاهر کردن و پیراسته کردن مردم. مثل طبیبی که به مریض خود فقط نمی‌گوید این کار را بکن و این کار را نکن، بلکه او را در محل مخصوص قر ار می‌دهد و آن چه را که او لازم دارد، به او می‌دهد و می‌خوراند و آن‌چه را که برای او مضرّ است، از او باز می‌گیرد. پیامبر اکرم(ص) چنین وضعیت و روشی را در طول بیست و سه سال نبوت دنبال می‌کردند. مخصوصاً در ده سالی که در مدینه زندگی می‌کردند که دوران حاکمیت اسلام و تشکیل حکومت اسلامی بود.)/۲۰۳

پیامبر(ص) توانست در فرصت بیست و سه ساله، دگرگونی شگرف اخلاقی را در جامعه مؤمنان پدید آورد و بخش گسترده‌ای از فضایل اخلاقی را از اقلیت‌های کم و اندک شمار به فضای عام اجتماعی سریان دهد و مدینه نبوی را نمادی از جامعه اخلاقی قراردهد و بخش گسترده‌ای از این دگرگونی‌ها، با رفتار شخصی پیامبر(ص) تعلیم و تثبیت می‌شد. خُلق متعالی آن حضرت، الگوسازی می‌کرد و (اسوه حسنه) ملکات و اعمال اخلاقی می‌شد. از ده‌ها فضیلت اخلاقی، در زندگی آن بزرگوار و هزاران شاهد و مصداق در آن موارد، می‌توان یاد کرد که در این توسعه اخلاق انسانی نقش بسزایی داشت. تاریخ نبوی، سرشار از روایات و حکایاتی است که در زمینه‌های مهرورزی، عفو و گذشت، حیا و عفت، امانت، صداقت، تواضع، بردباری، وفای به عهد، نظم و انضباط، نظافت و بهداشت، قانون گرایی، خانواده دوستی و … در زندگی پیامبر(ص) نقل شده است. بی تردید گستره تعامل حضرت با مردم زمان و نیز توجه ایشان به تأثیر تربیتی رفتار، موجب آن بود که این افعال اخلاقی به سرعت در میان جامعه مشتاق و شیفته پیامبر(ص) الگویابی شود و در درون هزاران نومسلمان علاقه‌مند به سرشت وجودی تبدیل گردد.

از باب نمونه، به این مصداق توجه کنید:

(پیامبر اکرم(ص)به مردم می‌فرمودند: هیچ‌کس درباره اصحابم به من چیزی نگوید، دائماً نزد من نیایید و از همدیگر بدگویی کنید. من مایلم وقتی که در میان مردم ظاهر می‌شوم و به میان اصحاب خود می‌روم، (سلیم الصدر) باشم. یعنی با سینه صاف و پاک و بدون هیچ‌گونه سابقه و بدبینی به میان مسلمان‌ها بروم … ببینید چقدر این رفتار رسول اکرم کمک می‌کند به این که مسلمان‌ها احساس کنند که در جامعه و محیط اسلامی باید بدون سوء ظن و با خوش بینی با افراد برخورد کرد.)/۶۲

پیامبر(ص) توانست در فرصتی بس کوتاه، به دگرگونی‌ای ژرف اخلاقی توفیق یابد و بخش گسترده‌ای از ویژگی‌های اخلاقی جامعه جاهلی را از سیمای مدینه نبوی بزداید. از باب نمونه، چند مورد از دگرگونی‌های اخلاقی را نام می‌توان برد.

جامعه جاهلی، درگیر فرهنگ اخلاق طبقاتی و قبیله‌ای بود. فرهنگ اشرافیت و قبیله گرایی، اخلاق ویژه‌ای را تولید کرد و رفتار اجتماعی را برابر آن سامان داد.

(اشرافی‌گری و تعصب‌های خرافی و غرور قبیله‌ای و جدایی قشرهای گوناگون مردم از یکدیگر, مهم‌ترین بلای جوامع متعصب و جاهل آن روز عرب بود.)/۹۵

پیامبر(ص) با تدبیر مهارت و مرارت، به جنگ اخلاق اشرافی، قبیلگی برآمد و به جایگزینی اخلاق انسانی پرداخت. زحمات پیامبر(ص) در دوره امت سازی، برای اشرافیت زدایی و تعصبات قبیلگی، خود شرح بسیط و درازدامن را برمی‌تابد؛ چه این که تغییر جامعه صد در صد قبیله‌ای و اشراف گرا، به جامعه امت‌وار و پیراسته از تعصبات اشرافی و قبیله‌ای، در فرصتی ده ساله کاری آسان و حتی ممکن نمی‌نماید. اما حضرتش، با توفیقات ربانی و سرشت روحانی و تدبیری متعالی توانست این ناممکن را واقعیت و عینیت بخشد. بخش گسترده‌ای از این تغییر، از افق خلق و رفتار او شکل گرفت و در جامعه نبوی ظهور و بروز یافت:

(مانند خود مردم و متن مردم زندگی کرد. با آن‌ها نشست و برخاست کرد، با غلامان و طبقات پایین جامعه دوستی و رفاقت کرد. با آن‌ها غذا می‌خورد، با آن‌ها می‌نشست، با آن‌ها محبت و مدارا می‌کرد. قدرت، او را عوض نکرد، ثروت ملی، او را تغییر نداد، رفتار او، در دوران سختی و در دورانی که سختی بر طرف شد، فرقی نکرد.)/۵۳

نمونه دیگر را می‌توان در اخلاق جنگ یاد کرد. نبردهای عهد جاهلی (چه در جزیرهالعرب و چه در فراسوی آن) فاقد مرام‌نامه اخلاقی بود. جنگ، مجوّز مطلق بود. هر رفتاری که در فضای غیر جنگی، ممنوع و یا ناپسند بود، در فضای نبرد مجاز و مشروع می‌نمود. از این روی، جنگ‌های بشری، آکنده از کثافات اخلاقی بودند و عمیق‌ترین لایه‌های حیوانی را به نمایش عام در آوردند.

جنگ‌های قبیله‌ای گسترده و پیاپی در سرزمین حجاز اوضاع و احوال بس دلخراشی پدید آورده بودند. جنگ‌ها مصیبت انسانی بودند و از مصائب طبیعی موحش‌تر و پرصدمه‌تر. آسیب‌های فیزیکی و روانی آن دهه‌های پیاپی در بازماندگان جنگ‌ها چون خاطره‌ای تلخ نازدودنی می‌ماند و دوباره در برهه‌ای دیگر سر برمی‌آورد و نبردی دهشتناک‌تر را سامان می‌داد.

در چنان روزگار و احوال، توصیه‌های نظامی چنین بود:

(از توصیه‌های پیغمبر در میدان نبرد و به افرادی که به جنگ می‌رفتند، این بود که به زنان و کودکان رحم کنند، با رزمندگان دشمن هم مردانه رفتار کنند. آب را بر روی آن‌ها نبندند، غذا را از آن‌ها منع نکنند. اگر کسانی تسلیم شدند، تسلیم آن‌ها را قبول کنند. حتی در بحبوحه میدان جنگ، اگر کسی اظهار کرد که به اسلام گرویده و اسلام را قبول کرده، از او قبول کنند، یعنی به کلی دور از حالت انتقام‌گیری و خشونت.)/۷۵

جهت گیریهای معرفتی ایمانی

پیامبر(ص) تمدنی را پایه گذارد که در آن دانش و معرفت، جایگاه ویژه‌ای داشت. تعقل، تدبیر، تعلیم و تعلم و ده‌ها واژه همگرا، از واژگان کلیدی تمدن نو بنیاد اسلامی بود. هم در متن وحی و هم در تفسیر و هم در عینیت اجتماعی، تفکر و فرهنگ با تأکیداتی بایسته مورد اهتمام بودند.

(پیامبر اکرم(ص) نظامی را به وجود آورد که خطوط اصلی آن چند چیز بود: اول معرفت شفّاف و بی ابهام … همین معرفت بود که به علم و علم اندوزی منتهی شد و جامعه اسلامی را در قرن چهارم به اوج تمدن علمی رساند.)/۱۹۹

سازواری پیام نبوی با نیازهای درونی انسان، در سرعت فراگیری تمدن اسلامی، بس اثرگذار بود. دعوت به دانستن پیامی همخوان با نهاد و فطرت آدمی بود. در روزگارانی که نظام‌های استبدادی و طبقاتی (از ایران تا هند و …) از گسترش دانش جلوگیری می‌کردند و علم و شبه علم را در انحصار طبقات فرادست می‌خواستند، پیام محمد(ص) با (اقرأ) آغاز شد و با تکریم دانش و قلم همراه گردید:

(آن‌چه پیغمبر به آن دعوت کرد، همان چیزهایی است که بشر در همه دوره‌های تاریخ زندگانی به آن نیازمند است. پیغمبر، انسان را به علم دعوت کرد. اولین آیات قرآن، تجلیل از علم است (اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذِی خَلَقَ خَلَقَ الْإِنْسَانَ مِنْ عَلَقٍ اقْرَأْ وَرَبُّکَ الْأَکْرَمُ الَّذِی عَلَّمَ بِالْقَلَمِ.) ابتدا تعلیم را مطرح کرد، دانش، وسیله نجات و رستگاری انسان است که به زمان و مکانی خاص بستگی ندارد و مربوط به همه دوره‌های زندگی بشر است.)/۱۲۲

تمدن نوبنیاد، به جای تأکید بر تقلید و اعتماد، بر تعقل و آموزش تأکید ورزید. با برافراشتن رایت علم آموزی، نهضت وسیعی در محیط بیگانه از دانش آموختگی پدیدار شد. این موج وسیع نه در مرحله زمانی تلاقی تمدنی (که به نهضت ترجمه و … معروف است) بلکه در مبدأ تکوین تمدنی شکل یافت. به عبارتی دیگر، نمادهایی چون آن‌چه در قرن سوم و چهارم رخ داد، ره‌آوردی از یک بذر مبارک بود که در عصر تمدن سازی کاشته شد و با مرور زمان، میوه‌ها و شاخ و برگ آن نمایان‌تر گردید.

(اسلام، یاد گرفتن را به عنوان یک فریضه برای همه مقرر داشته است. حداقل این است که هرکس باید واجبات دینی‌اش را بیاموزد و هر آن چیزی که انسان را به فراگیری واجبات دینی کمک می‌کند، به عنوان مقدمه‌ای واجب برای او واجب است. و بعد، هرآن چیزی که بتواند انسان را در فعالیت‌های زندگی و انجام وظایف بزرگش کمک کند، لذا فریضه فراگیری تا بی‌نهایت ادامه دارد.)/۱۰۷

بدین‌گونه بود که پیام اسلام، دائره دانش و معرفت می‌گردید، از آن آغاز می‌شد و به آن می‌انجامید. این مدار مقدس، مبنای عمل اجتماعی نیز بود. فرد قرار نبود که با زور و یا اعتماد کورکورانه در مسلخ عمل اجتماعی قرارگیرد و تبدیل به ابزار قدرت، شیخوخیت و … شود. فرد و جامعه در فرایند آگاهی و آگاهی بخشی در تعهدات اجتماعی جای می‌یافتند و به ایفای نقش می‌پرداختند.

(در نظام نبوی، پایه همه چیز، دانستن و شناختن و آگاهی و بیداری است. کسی را کورکورانه به سمتی حرکت نمی‌دهند. مردم را با آگاهی و معرفت و قدرت تشخیص، به نیروی فعال نه نیروی منفعل بدل می‌کنند.)/همان

پیامبر(ص) دانش درست را مبنای باورسازی قرار داد و با جدیت و تلاش به تصحیح و تحکیم عقیده پرداخت. اصلاح باورهای نادرست و تثبیت و درونی سازی باورهای صحیح، کانون و مبدأ دعوت نبوی بود.

(اول باید عقاید و اندیشه‌های صحیحی وجود داشته باشد، تا این نظام بر پایه آن افکار بنا شود. پیغمبر(ص) این اندیشه‌ها و افکار را در قالب کلمه توحید و عزت انسانی و بقیه معارف اسلامی، در دوران سیزده ساله مکه تبیین کرد. بعد هم در مدینه …)/۱۹۶

مدل دعوت نبوی و تمدن اسلامی، بر عقیده درست و باور مؤمنانه متکی بود. این مدل، با نگره‌های فیلسوفانه (که بر محور فعالیت ذهن و عقل قرار دارند) و یا فعالیت‌های سلطه‌گرایانه و زورمدارانه (که بر شبه باورها استوارند) و … تفاوت‌های روشنی داشته و دارد.

در تعالیم نبوی، باور صادق جازم که از آن به یقین یاد شده است جایگاه ممتازی دارد و فعالیت پیامبر در مکه و مدینه، آن بود که باورسازی، به درستی اتفاق افتد.

در این میان، توحید، بیت‌الغزل دعوت نبوی بود. پیامبر(ص) کوشید بن مایه‌های توحیدی را در باور انسان‌ها بارور سازد و زنگارهای شرک و چندگانه پرستی را بزداید. این اهتمام را باید رازگشایی کرد. به راستی چرا در آن سطح و عمق، دعوت به توحید در تعالیم پیامبر اسلام(ص) جای دارد؟

(بعثت نبی اکرم در درجه اول، دعوت به توحید بود. توحید، صرفاً یک نظریه فلسفی و فکری نیست، بلکه یک روش زندگی برای انسان‌هاست، خدا را در زندگی خود حاکم کردن و دست قدرت‌های گوناگون را از زندگی بشر کوتاه نمودن)/۱۰۹

اصل توحید، در هندسه تعالیم اسلام، نقطه کانونی بود. هر آموزه دینی، با آن پیوند داشت، از آن برمی‌خاست و با آن داوری می‌شد. توحید، نه تنها سازگار سازی درون آدمی با مبدأ وحدت ساز بود، که نفی تکثرات خودساخته اجتماعی به سود وحدت مطلق نیز بود. در این تفسیر، آدمی در درون و برون، جلوه‌ای از وحدت ممتاز و متمایز را می‌بیند و در فراسوی تعیّنات برساخته، آفتاب حق و حقیقت را شهود می‌کند.

(شاید بتوان گفت که هدف از همه زحماتی که پیغمبر اکرم و بزرگان دین و انبیای الهی، علیهم‌الصلاه و السلام، متحمل شده‌اند، استقرار ولایت الهی بوده است….

در باب ولایت، دو قلمرو اساسی هست. یکی قلمرو نفس انسانی است که انسان بتواند اراده الهی را بر نفس خودش ولایت بدهد … مرحله دوم این است که محیط زندگی را در ولایت الله داخل کند. یعنی جامعه با ولایت الهی حرکت کند. هیچ ولایتی ولایت پول، ولایت قوم و قبیله، ولایت زور، ولایت سنت‌ها و آداب و عادات غلط نتواند مانع از ولایت الله شود.)/۱۱۳

پیامبر(ص) با تأکید بر ایمان توحیدی توانست جهشی را در دگردیسی فردی و اجتماعی به وجود آورد و تمدن اسلامی را بر قاعده این ایمان استوار، سامان دهد.

(انگیزه و موتور پیش‌برنده حقیقی در نظام نبوی، ایمانی است که از سرچشمه دل و فکر مردم می‌جوشد و دست و بازو و پا و وجود آن‌ها را در جهت صحیح به حرکت درمی‌آورد.)/۲۰۵

مدل سازی در نظام سیاسی

پیامبر(ص) کوشید تا آمیزه توفیق‌مند دیانت و سیاست را عینیت بخشد. غیاب حضور دین در عرصه سیاست از یک سو و حضور فریب‌کارانه دین در عرصه سیاست از سوی دیگر، دو معضل تاریخی بشریت بوده‌اند، هریک در طول تاریخ، صدمه‌های سنگین بر عرصه زندگی جمعی و فردی انسانی وارد ساخته‌اند. در غیبت دیانت، سیاست بی مهارهای اخلاقی دستوری در کام سلطه جویان بود و در حضور سالوسانه دیانت، اغوا و فریب تهی‌دستان و مستضعفان با نام دین و مقدسات انجام شد. تنها در دوره‌هایی کوتاه از تاریخ بشری مانند دوران فرمان‌روایی پیامبران بنی اسرائیل: داود و سلیمان و … عینیت بخشی از دیانت و سیاست، نمودی عینی و موفق یافت. پیامبر(ص) به عنوان آخرین پیام آور، این فرصت تاریخی را یافت که مدل ترکیب سازی دین و سیاست را نمود خارجی بخشد و فاصله عرصه دین و سیاست را در نگره‌های ذهنی کاهش دهد و در یک مدل عینی، الگویی فراتاریخی برای (حکومت دینی) پدید آورد.

(نبی مکرم اسلام در آغاز هجرت، در اولی که توانست خود را از دشواری‌های مکه نجات دهد، اولین کاری که کرد، سیاست بود.

بنای جامعه اسلامی، تشکیل حکومت اسلامی، تشکیل قشون اسلامی، نامه به سیاست‌مداران بزرگ عالم، ورود در عرصه سیاسی عظیم بشری آن روز.)/۲۴۰

پیامبر(ص) در شکل‌دهی (مدینه فاضله) بر چند اصل تأکید فرمود:

  1. اصل مشورت: در نظام‌های امپراتوری، استبدادی، اشرافی، قبائل و … که نظام‌های شناخته شده سیاسی

آن روزگار بودند، توده‌های مردم در ساخت و ساز نظام سیاسی حرمت و اعتباری نداشتند. در دموکراسی‌ترین نظام‌های سیاسی باستانی، بخش وسیعی از مردم در آفرینش و شکل دهی و تصمیم سازی سیاسی، هیچ‌گونه جایگاهی نداشتند. اما پیامبر اسلام(ص) علی‌رغم پشتوانه غیبی و اعتماد بی‌سابقه و گسترده مردمی، به آرا و دیدگاه‌های (امت) توجه داشت و به آن در تصمیم‌های خرد و کلان اهمیت می‌داد.

(پیغمبر اکرم … از مردم نظر می‌پرسید، به وسیله مردم، دین خدا و شوکت الهی را توسعه می‌داد، با مشت مردم، دشمنان خدا را می‌کوبید. یک حکومت مردمی به معنای واقعی کلمه.)/۲۱۱

اصل مشورت و شورا، در زندگانی سیاسی پیامبر(ص)، اصل تشریفاتی و حاشیه‌ای نبود، بلکه مبنایی بنیادین برای تصمیم‌گیری بود. حکومت نبوی، پیشتاز مدل دموکراسی مستقیم و اخذ آراء از شهروندان در مسائل مهم حکومتی بود. نمونه‌ای از این رجوع به آرای عمومی را در غزوات احد، احزاب و … می‌توان یافت. و صد البته نمونه‌ها بس فراتر از آن بودند:

(اسلام، منادی و پیشرو برپایی حکومت‌های مردمی و شورای در چارچوب وحی و قوانین الهی است. پیامبر گرامی اسلام، به فرمان الهی (وَشَاوِرْهُمْ فِی الْأَمْرِ) در مهمات حکومتی مشورت می‌فرمودند و حتی در صورت غلبه رأی جمع بر نظر مبارک ایشان، در مواردی به نظر اصحاب عمل می‌کردند. شاید بتوان گفت که این امر یکی از رموز پیشرفت سریع و بی‌سابقه مسلمین در آغاز تاریخ اسلام بوده است.)/۷۰

  1. عدالت باوری: اصل عدالت سیاسی، از مبدأ (عدالت الهی) تغذیه می‌کند و خداوند عادل و جهان عدل،

نظام اجتماعی عادلانه را برمی‌طلبد. از این رویف شاید بتوان گفت که اصل عدالت سیاسی و اجتماعی، کانون نظام سازی اسلامی است. نظام‌های سیاسی در سنجش با عدالت، مشروعیت دارند و یا از ایشان سلب مشروعیت می‌شود.

(اگر در دنیا، دو نقطه وجود دارد که یکی نقطه عدل و یکی نقطه ظلم است و هر دو هم غیر اسلامی‌اند، اسلام به آن نقطه عدل، و لو غیراسلامی، توجه موافق دارد. پیغمبر اکرم(ص) خودش مهاجرین را به حبشه فرستاد. یعنی آن‌ها را در پناه یک پادشاه کافر، به خاطر عدل، قرار داد.)/۵۱

جامعه جاهلی، در بی‌عدالتی غوطه‌ور بود؛ ظلم و بیداد بر فضای جهان سلطه یافت و ظلمت متراکم را پدید آورد. در این شرایط واحوال بود که هدف بعثت، تأمین عدالت قلمداد شد: (لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ):

(این‌طور نبود که گاهی یک نفر ظلم کند، بنای نظام جامعه بر ظلم و تبعیض و زورگویی قوی به ضعیف بود. زورگویی مرد به زن، زورگویی ثروت‌مند به بی‌پول بود. زورگویی ارباب به برده بود. باز همان ارباب‌ها، به نوبه خودشان، زورگویی‌های سلاطین و صاحبان قدرت را قبول می‌کردند. زوراندر زور بود. یک‌سره زندگی مردم، ظلم و تبعیض و زورگویی بود. این، خصوصیت زندگی جاهلی است. هرجا این‌طور باشد، جاهلی است.)/۹۸

با این نگرش و تحلیل، (عدالت) در مدل نظام سیاسی اسلامی، اصل کانونی شد. فاصله نظام اسلامی و زندگی جاهلی، با شاقول (عدل) سنجیده شد و حکومت و سیستم اجتماعی، در قرب و یا بعد با عدالت، مورد تمجید و نکوهش قرارگرفت.

عدالت، در اضلاع متنوع آن، تبیین و تفسیر گردید و مبنای دولت سیاسی و عمل اجتماعی شد:

(خط اصلی دوم، عدالت مطلق و بی‌اغماض بود. عدالت در قضاوت، عدالت در برخورداری‌های عمومی و نه خصوصی امکاناتی که متعلق به همه مردم است و باید بین آن‌ها با عدالت تقسیم شود عدالت در اجرای حدود الهی، عدالت در مناصب و مسئولیت‌دهی و مسئولیت‌پذیری … در زمان پیامبر، هیچ‌کس در جامعه اسلامی از چارچوب عدالت خارج نبود.)/۱۹۹

  1. انسجام اجتماعی: مدل سیاسی حکومت پیامبر(ص) بر اساس ایجاد هم‌گرایی اجتماعی و مقابله با نقاط

واگرایی بود. در جامعه جاهلی جزیرهالعرب، که قبایل و ادیان گوناگون در آن، موجب تفرق و تعصب قومی و دینی شده بود، نوای اسلام و حکومت پیامبر، بر همدلی و همراهی بود:

(اگر انسان هر واقعه‌ای را جداگانه حساب کند، چیزی ملتفت نمی‌شود باید نگاه کند و ببیند ترتیب کار چگونه است؛ چطور همه کارها مدبرانه، هشیارانه و با محاسبه صحیح انجام گرفته است.

اول، ایجاد وحدت است. همه مردم مدینه که مسلمان نشدند، اکثراً مسلمان شدند و تعداد بسیار کمی هم نامسلمان ماندند … پیغمبر اکرم یک میثاق دسته جمعی عمومی ایجاد کرد … اقدام بعدی بسیار مهم، ایجاد اخوت بود. اشرافی‌گرایی و تعصب‌های خرافی و غرور قبیله‌ای و جدایی قشرهای گوناگون مردم از یکدیگر، مهم‌ترین بلای جوامع متعصب و جاهلی آن روز عرب بود. پیغمبر با ایجاد اخوت، این‌ها را زیر پای خودش له کرد.)/۸۲

  1. مهرورزی با شهروندان: نظام تأسیس اسلامی، با خشونت و غلظت قبیلگی و استبدادی، همراه نشد؛

گرچه در دوره‌های تحریف و انحراف، رگه‌هایی غلیظ و رقیق از تندخویی و بدویت، خود را نمایاند، اما در عهد تأسیس و در دوره حضور، خالی از هرگونه تأثیر و تأثّر از زیست بوم خویش بود. مهر و رحمت، حلقه اتصال رهبری و مردم در حکومت نبوی بود.

(آن مردمی که ده سال با او زندگی کردند، روز به روز محبت پیغمبر و اعتقاد به او در دل‌هایشان عمیق‌تر شد وقتی در فتح مکه، ابوسفیان مخفیانه و با حمایت عباس عموی پیامبر به اردوگاه آن حضرت آمد تا امان بگیرد صبح دید که پیغمبر وضو می‌گیرد و مردم اطراف آن حضرت جمع شده‌اند تا قطرات آبی را که از صورت و دست ایشان می‌چکد، از یکدیگر بربایند. گفت: من کسری و قیصر این پادشاهان بزرگ و مقتدر دنیا را دیده‌ام، اما چنین عزتی را در آن‌ها ندیده‌ام.)/۵۲

  1. سیاست خارجی مقتدر و منعطف: حکومت نوبنیاد اسلامی، با ستیزه‌جویان گوناگون رو به رو شد. مدل

ارتباطی پیامبر با دشمنان، مخالفان، بی‌طرفان و … درس آموز بود. ایشان، با برخی از غیر مسلمانان، پیمان‌های درازمدت داشت و به آن وفادار بود.

(پیامبر اکرم، در حدیبیّه با کفار قریش قرارداد بستند. حتی با بعضی کفار قرارهای بلند مدت داشتند … این موضوع در خود قرآن هم مشخص است، (لَا یَنْهَاکُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِینَ لَمْ یُقَاتِلُوکُمْ فِی الدِّینِ وَلَمْ یُخْرِجُوکُمْ مِنْ دِیَارِکُمْ أَنْ تَبَرُّوهُمْ وَتُقْسِطُوا إِلَیْهِمْ)؛ آن کفاری که با شما مسأله و دعوا و سابقه سویی ندارند و به شما ظلم نکردند و اخراجتان نکردند، شما می‌توانید با آن‌ها ارتباطات حسنه داشته باشید.)/۶۸

پیامبر(ص) مبنای نظام ارتباطی خود را بر اساس احترام به قراردادها، قرارداد و بر (وفای به عهد) به عنوان یک اصل اخلاقی لازم الاجرا در حکومت داری تأکید ورزید. او، هیچ‌گاه تابع وسوسه‌های سیاست‌بازان قرار نگرفت و اقدام به پیمان شکنی حتی با دشمن‌ترین دشمنان نکرد:

(از دیگر خلقیات حکومتی او این بود که عهد نگهدار بود. هیچ وقت عهد شکنی نکرد. قریش با او عهدشکنی کردند؛ اما او نکرد. یهودیان بارها عهدشکنی کردند، اما او نکرد.)/۴۶

آستانه تحمل پیامبر(ص) در برابر مخالفان و دشمنان، بسیار در اوج بود. رحمت و حکمت او چندان گسترده بود که به سرعت از (عصبیت) به (عصبانیت) و از آن به خشونت و …گرایش نیابد. تدبیر متکی بر رحمت چنان بود که دشمن‌ترین دشمنان را نیز تحمل کرد و یا در شرایط قدرت، به بخشش و چشم پوشی از آنان گذشت:

(بعضی از دشمنان، دشمنانی بودند که دشمنی‌شان عمیق بود. اما پیامبر(ص) اگر می‌دید خطر عمده‌ای ندارند، کاری به کارشان نداشت و نسبت به آن‌ها آسان‌گیر بود. بعضی دشمنان هم بودند که خطر داشتند؛ اما پیامبر آن‌ها را مراقبت می‌کرد و زیر نظر داشت، مثل عبدالله بن ابی. عبدالله بن ابی منافق درجه یک علیه پیامبر توطئه می‌کرد، لیکن پیامبر فقط او را زیر نظر داشته، کاری به کار او نداشت و تا اواخر عمر پیامبر هم زنده بود … وقتی مکه را فتح کرد، چون دیگر خطری از ناحیه آن‌ها نبود، حتی امثال ابی سفیان و بعضی بزرگان دیگر را نوازش هم کرد.)/۵۶

صدالبته، نظام نبوی، ساده‌لوحی و وادادگی در مقابل دشمنان را توصیه نداشت و تحمل و مدارا در نظام سیاسی اسلامی، به معنای غفلت و تغافل نبود:

(قرآن درباره اصحاب پیامبر می‌فرماید: (أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّارِ رُحَمَاءُ بَیْنَهُمْ)؛ این‌ها در مقابل کفار یعنی همان دشمنانی که صف بسته‌اند، شدیدند. مراد از کفار، آن یهودی و مسیحی نبود که زیر سایه پیغمبر در مدینه زندگی می‌کردند … به کفاری می‌گوید که یا مثل کفار قریش به‌ طور دائم علیه اسلام و مدینه اسلامی در حال تحرکات نظامی بودند … (اشدّاء) یعنی چه؟ اشدّاء یعنی با استحکام مطلق، درباره آهن می‌گوید: (فِیهِ بَأْسٌ شَدِیدٌ) شدید است یعنی مستحکم است. شدت در این جا به معنای ظلم نیست، به معنای خون‌ریزی هم حتماً نیست، به معنای استحکام است. یعنی این خاک‌ریز نباید شل و نرم باشد، این دیوار نباید رخنه داشته باشد.)/۶۶

  1. نظم و قانون گرایی: مدینه سازی در جامعه‌ای بدوی، کاری آسان و سهل نمی‌نمود، بی‌سوادی و

خصلت‌های بدوی، گونه‌ای گریز از نظم و انضباط و قانون اجتماعی را طبیعی می‌کرد و مسیر مدنیت و تمدن سازی را دشوارتر و دشوارتر می‌ساخت. اما پیامبر، در همان محیط کوچک، توانست قواعد مدنیت را پایه‌ریزی کند:

(مدیریت اجتماعی و نظامی او در حد اعلا بود و به همه کارها سر می‌کشید البته جامعه، جامعه کوچکی بود، مدینه بود و اطراف مدینه و بعد هم مکه و یکی دو شهر. اما به کار مردم اهتمام داشت و منظم و مرتب بود. در آن جامعه بدوی، مدیریت و دفتر و حساب و محاسبه و تشویق و تنبیه را در میان مردم باب کرد.)/۷۳

در شکل دهی به (مدینهالنبی) پیامبر بر (اجرای بی اغماض قانون) تأکید کرد و بذر مدنیت را که قانون گرایی است، در محیط بدوی قانون گریز کاشت و پرورد. و این تحول اجتماعی، بس عظیم و سترگ بود:

(او حافظ و نگهدارنده ضابطه و قانون بود و نمی‌گذاشت قانون چه توسط خودش و چه توسط دیگران نقض شود. خودش هم محکوم قوانین بود … وقتی در جنگ بنی قریظه چند نفر از امهات مؤمنین … به پیامبر عرض کردند: یا رسول الله! این همه طلا و این همه ثروت از یهود آمده، یک مقدار هم به ما بدهید؛ اما پیامبر با این که زن‌ها مورد علاقه‌اش بودند … حاضر نشد به خواسته‌شان عمل کند … بعد که زیاد اصرار کردند، پیامبر با آن‌ها حالت کناره‌گیری به خود گرفت و یک ماه از زنان خودش دوری کرد که از او چنان توقعی کردند.)/۵۵

  1. جوان‌گرایی و مقابله با شیخوخیت: جامعه بدوی، در سلسله مراتب اشرافی و نیز سنّی طبقه‌بندی

می‌شد. در میان قبیله‌ها، قبیله‌هایی احساس برتری داشتند و در یک قبیله، تیره‌هایی اشراف قبیله بودند و درمیان اشراف قبیله، شیوخ ایشان، ممتاز بودند. در چنان سلسله مراتب مقدس! نظام نبوی، کلیشه شکنی داشت و در تفویض مناصب (فرماندهی غزوات، جانشینی در مدینه و …) پیامبر تابع آن عرف دیرین نشد و با این تصمیم و اقدام، زمینه بروز و ظهور خلاقیت‌های گسترده را در صحنه مدیریت اجتماعی پدید آورد:

(پیامبر اکرم درباره جوانان توصیه کرده است؛ با جوانان انس گرفته است و از نیروی جوانان برای کارهای بزرگ استفاده کرده است … شما امیرالمؤمنین را فقط به عنوان یک چهره دوران چهل ساله و پنجاه ساله و شصت ساله نبینید، درخشش آن حضرت در دوران جوانی، همان الگوی ماندگاری است که همه جوانان می‌توانند آن را سرمشق خودشان قرار دهند … پیامبر اکرم، نه فقط از کسی مثل علی، بلکه در دوران ده سال و چند ماه حکومت خود از عنصر جوانی و نیروی جوان حداکثر استفاده را کرده است.)/۶۹

  1. پایگاه مردمی حکومت: نظام سیاسی نبوی مردم‌مدار بود. در پیوند با مردم، معنی یابی و هویت سازی

داشت. مهرورزی با مردم، حضور مردم در تصمیم گیری‌ها و تصمیم سازی‌های حاکمیتی و … تنها جلوه‌هایی از بنیادی اساسی‌تر بود. در تبیین و تفسیر مقام معظم رهبری با گویایی و ژرفایی، زوایای آن را می‌یابید:

(ولایت، معنای عجیبی است. اصل معنای ولایت، عبارت از نزدیک بودن دو چیز با یکدیگر است. وقتی که دو ریسمان محکم به هم تابیده می‌شوند و جدا کردن آن‌ها از یکدیگر به آسانی ممکن نیست، آن را در عرب (ولایت) می‌گویند. ولایت یعنی اتصال و ارتباط و قرب دو چیز به صورت مماس و مستحکم با یکدیگر.

… اسلام حکومت را با تعبیر ولایت بیان می‌کند … معنای آن این است که در نظام سیاسی اسلام، آن کسی که در رأس قدرت قرار دارد و آن کسانی که قدرت حکومت بر آن‌ها در اختیار اوست، ارتباط و اتصال و پیوستگی جداناپذیری از هم دارند … هر حکومتی که این‌طور نباشد ولایت نیست؛ یعنی حاکمیتی که اسلام پیش بینی کرده است، نیست … اگر کسانی باشند که رابطه آن‌ها با مردم، رابطه ترس و رعب و خوف باشد نه رابطه محبت و التیام و پیوستگی این ولایت نیست. اگر کسانی با کودتا سر کار بیایند، این ولایت نیست. ولایت آن وقتی است که … یک ارتباط نزدیک، صمیمانه، محبت‌آمیز و همان‌طوری که در مورد خود پیامبر وجود دارد، یعنی (بَعَثَ فِیهِمْ رَسُولًا مِنْ أَنْفُسِهِمْ …) باشد.)/۲۱۹

  1. صداقت حکومت: نظام نبوی، بر اصل راستی و صداقت بنا نهاده شده. سیاست و تدبیر را در دو دوزه

بازی و دروغ گویی و ریاکاری و فریب مردم ندید، بلکه راه ماندگاری و دیرپایی را در گفتار و کردار صادقانه با مردم یافت. علی‌رغم تفسیر متعارف، که سیاست موفق در دغل‌کاری است، او سیاست را در درست‌کاری تعریف کرد و توفیق‌مندی آن را در دوره‌ای کوتاه و در گستره جهانی نمایاند.

(زندگی ده ساله پیغمبر، زندگی عجیبی است. واقعاً مجموعه متراکمی است که متأسفانه بسیاری نمی‌دانند. من می‌خواهم بگویم که صداقت، نشانه آن بینش توحیدی است، این صداقت را در عمل و در گفتار همیشه حفظ کنید. هیچ رویه‌ای، هیچ روش سیاسی‌ای و هیچ مانور سیاسی‌ای نمی‌تواند به قدر صداقت جاذبه ایجاد کند و دل‌ها را متوجه خود کند.)/۴۱

در پایان، یادآور می‌شویم: این مختصر، بیان موجزوار از روایت (نیّراعظم) بود. نگاهی که شاید توانسته باشد منظری بنیادین و ضروری را در نوع نگرش به حیات نبی مکرم ایجاد کند و مقدمه‌ای برای مطالعات و پژوهش‌های گسترده‌تر را فراهم سازد.

بی‌تردید، سطح مطالعات خرد و یا پراکنده با تمامی فواید و ارجمندی، قادر نیست که (بعثت نبوی) را به یک (بعثت مدام) تبدیل کند و فاصله و انحطاط را به اعتلا و تفوق تمدنی برساند. این مهم، تنها در گرو نگرش به رخداد بیست و سه ساله، به عنوان یک الگوی فراتاریخی است که بتواند مقتدا و الگوی نظری عینی برای خیزش مجدد و صدالبته متناسب دگرگونی‌های زمان و مکان باشد.

پیامبرتاریختمدنقبیلهولایت
Comments (0)
Add Comment