بسماللهالرحمنالرحیم
امتیازات و ویژگیهای پیامبر(ص)از دیدگاه قرآن
نویسندگان:
عبدالعلی شکر استادیار دانشگاه شیراز
فرج تلاشان کارشناس ارشد علوم قرآن و حدیث دانشگاه شیراز
منبع: دانشنامه معارف قرآنی، سال۴، شماره۱۵، زمستان ۱۳۹۲
چکیده
پیامبر اسلام(ص) انسان کامل و خاتم انبیاء الهی است که واجد همه مزایای مشترک انبیای پیشین است. قرآن کریم برخی از خصوصیتها را ویژه ایشان قرار داده که انبیای دیگر فاقد آن بودهاند و تا روز قیامت کسی به این ویژگیها متّصف نخواهد شد. اوصاف و احکامیکه اختصاص به پیامبر(ص) دارد، به دو دسته تقسیم میشوند: یک دسته اوصاف و احکامی که بر اختصاص بودن آنها میان مفسّران اتّفاق نظر است؛ مانند: ازدواجهای پیامبر (مِهری و غیر مِهری)، وجوب نماز شب، مکتوب بودن نام پیامبر اسلام(ص) در عهدین، اوّلالمسلمین بودن، اعطای کوثر، خاتمیّت و شخصیّت جهانی و اعطای مفصّل. دسته دیگر اوصاف و احکامیهستند که در اختصاص داشتن آنها به پیامبر گرامی اسلام(ص) میان مفسّران اختلاف است؛ مانند: علوّ مرتبه، عبد مطلق بودن، اُسوه بودن، تجلیل در خطاب و منّت بودن بعثت ایشان بر مؤمنان. این موارد، تمام خصوصیّتهای پیامبر اسلام(ص) نیستند، بلکه ویژگیهای اختصاصی دیگری نیز وجود دارند که به گواهی قرآن سایر انبیای الهی این اوصاف و احکام را ندارند.
کلیدواژهها
پیامبر اسلام(ص)، انبیای الهی، قرآن کریم، ویژگیها
مقدمه
انبیای الهی صفات مشترکی دارند. این صفات عبارتند از: دعوت به توحید، تقوا، رفع اختلافها، پیکار ضدّ شرک و جهل و تقلید، انذار و تبشیر، عصمت، ارایه بیّنات، کتاب و میزان، معجزه، محترم شمردن محرومان و تبیین وحی. این موارد از جمله صفات عملی آنها به شمار میرود. در صفات معنوی و کمالات روحی نیز میان آنها اشتراکهایی مثل مخلص بودن، صابر بودن، توحید در خشیت، صادق بودن و امانتداری وجود دارد.
سؤال کلیدی این جستار این است که آیا در قرآن کریم وصفهایی در مورد پیامبر بزرگوار اسلام(ص) وجود دارد که تنها اختصاص بدو داشته باشد و بدین وسیله آن حضرت(ص) سرآمد و افضل پیامبران الهی تلقّی شود؟ آنچه مسلّم است اینکه همه پیامبران الهی در مقام و منزلت واحدی نیستند، بلکه جایگاههای گوناگونی در پیشگاه الهی دارند. خداوند در این خصوص میفرماید: ﴿…وَ لَقَدْ فَضَّلْنَا بَعْضَ النَّبِیِّینَ عَلَى بَعْضٍ وَآتَیْنَا دَاوُودَ زَبُورًا: … ما بعضى از پیامبران را بر بعضى دیگر برترى دادیم و به داوود، زبور بخشیدیم﴾ (الإسراء/ ۵۵). نیز میفرماید: ﴿تِلْکَ الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ …: بعضى از آن رسولان را بر بعضى دیگر برترى دادیم…﴾ (البقره/۲۵۳).
در روایات نیز بر این موضوع تأکید شده است. امام صادق (ع) میفرماید: «سَادَهُ النَّبِیِّینَ وَ الْمُرْسَلِینَ خَمْسَهٌ وَ هُمْ أُولُوا الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ وَ عَلَیْهِمْ دَارَتِ الرَّحَى نُوحٌ وَ إِبْرَاهِیمُ وَ مُوسَى وَ عِیسَى وَ مُحَمَّدٌ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِمْ وَ عَلَى جَمِیعِ الْأَنْبِیَاءِ: بزرگ پیامبران و رسولان پنج نفرند و آنها پیامبران اولواالعزم هستند و آسیاى نبوّت و رسالت بر محور وجود آنها دور مىزند. آنها نوح، ابراهیم، موسى، عیسى و محمّد(ص) بودند که درود خدا بر آنها و بر تمام پیامبران باد» (کلینی، ۱۴۰۷ق.، ج ۱: ۱۷۵). پیامبر اکرم(ص) میفرماید: «إِنَّ اللَّهَ فَضَّلَ أَنْبِیَائَهُ الْمُرْسَلِینَ عَلَى مَلَائِکَتِهِ الْمُقَرَّبِینَ وَ فَضَّلَنِی عَلَى جَمِیعِ النَّبِیِّینَ وَ الْمُرْسَلِینَ: خداوند پیامبرانش را بر فرشتگان مقرّب برتری داد و مرا بر تمام پیامبران و رسولان برتری داد» (فیض کاشانی، ۱۳۸۷، ج ۴: ۲۰۱). پس در بین انبیاء اختلاف مقام و تفاضل درجات وجود دارد و پیامبر اسلام(ص)، آخرین و برترین پیامبر خدا، دارای ویژگیها، احکام و صفات خاصّی است که باعث برتری ایشان نسبت به سایر انبیاء شده است.
بحث درباره صفات انبیاء به صورت پراکنده به قبل از اسلام نیز برمیگردد، چرا که پیامبران پیشین صفاتی را از پیامبران آینده برای مردم بیان کردند؛ همانگونه که حضرت عیسی (ع) در کتاب خود برخی صفات پیامبر اسلام (ص) را بیان کردند. در این مقاله به روش توصیفی ـ تحلیلی، برخی از صفات و احکام که خاصّ پیامبر اکرم (ص) است، با استناد به آیات قرآن معرفی میگردد۱.
۱ـ صفات و احکام اجماعی پیامبر اکرم (ص)
۱ـ۱) مکتوب بودن نام پیامبر در عهدین (تورات و انجیل)
از دیگر خصوصیّتهایی که اکثر مفسّران آن را تنها اختصاص به پیامبر اکرم (ص) میدانند، مکتوب بودن نام ایشان در عهدین میباشد. صفتها، علامتها، نشانهها و دلایل نبوّت و حقّانیّت پیامبر(ص) با تعبیرهای مختلف در کتابهای آسمانی پیشین (تورات و انجیل) وجود دارد، چنانکه انسان را به حقّانیّت ایشان مطمئن میسازد. قرآن کریم در این باره میفرماید: ﴿الَّذِینَ یَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِیَّ الأُمِّیَّ الَّذِی یَجِدُونَهُ مَکْتُوبًا عِندَهُمْ فِی التَّوْرَاهِ وَالإِنْجِیلِ…: همانها که از فرستاده (ی خدا)، پیامبر «امّى» پیروى مىکنند؛ پیامبرى که صفات او را در تورات و انجیلى که نزدشان است، مییابند…﴾ (الأعراف/ ۱۵۷).
همچنین در آیه دیگری آمده است که عالمان اهل کتاب، پیامبر اسلام(ص) را به خوبی همچون فرزندان خود میشناسند و نام و نشان و مشخّصات او را در کُتُب مذهبی خود خواندهاند: ﴿الَّذِینَ آتَیْنَاهُمُ الْکِتَابَ یَعْرِفُونَهُ کَمَا یَعْرِفُونَ أَبْنَاءهُمْ…: کسانى که کتاب آسمانى به آنان دادهایم، او [= پیامبر] را همچون فرزندان خود مىشناسند…﴾ (البقره/ ۱۴۶).
این آیه پرده از حقیقت جالبی برمیدارد و آن اینکه بیان صفات جسمی و روحی و ویژگیهای پیامبر اسلام (ص) در کُتُب پیشین به قدری زنده و روشن بوده که ترسیم کاملی از او در اذهان کسانیکه با آن کُتُب سر و کار داشتهاند، مینمود (ر.ک؛ مکارم شیرازی، ۱۳۷۴، ج ۱: ۵۰۰). از اینکه رسول خدا(ص) با اسم ذکر نشده، بلکه با سه وصف «رسول»، «نبی» و «امّی» یاد شده اشت و در ادامه آن فرموده: ﴿الَّذِی یَجِدُونَهُ مَکْتُوبًا عِندَهُمْ فِی التَّوْرَاهِ وَالإِنْجِیلِ﴾، به خوبی به دست میآید که آن حضرت در تورات و انجیل هم به این سه وصف معرّفی شده است (ر.ک؛ طباطبائی، ۱۴۰۳ق.، ج ۸: ۳۶۵)؛ زیرا غیر از این آیه که راجع به شهادت تورات و انجیل بر نبوّت آن حضرت است، در هیچ جای دیگر قرآن، رسول خدا به مجموع این اوصاف به صورت یکجا توصیف نشده است.
۲ـ۱) اوّلالمسلمین
«اوّلالمسلمین» از ویژگی دیگر پیامبر اکرم(ص) است که اکثر مفسّران بر اختصاص آن بدان حضرت، اتّفاق نظر دارند. خداوند به پیامبرش دستور میدهد که بگو: «من اوّلین مسلمانم»: ﴿لاَ شَرِیکَ لَهُ وَبِذَلِکَ أُمِرْتُ وَأَنَاْ أَوَّلُ الْمُسْلِمِینَ: همتایى براى او نیست و به همین مأمور شدهام و من نخستین مسلمانم!﴾ (الأنعام/ ۱۶۳). منظور از «اوّلالمسلمین» اوّلین ذاتی است که احیاناً از آن به اولویّت رتبی یاد میشود.
خداوند درباره هیچ پیامبری تعبیر «اوّلالمسلمین» ندارد، حضرت ابراهیم (ع) با اینکه سبق زمانی داشت و سرسلسله انبیای ابراهیمی (ع) بود و دعا کرد: ﴿رَبَّنَا وَابْعَثْ فِیهِمْ رَسُولاً مِّنْهُمْ یَتْلُو عَلَیْهِمْ آیَاتِکَ وَیُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَ الْحِکْمَهَ وَ یُزَکِّیهِمْ إِنَّکَ أَنتَ العَزِیزُ الحَکِیمُ: پروردگارا! در میان آنها پیامبرى از خودشان برانگیز تا آیات تو را بر آنان بخواند و آنها را کتاب و حکمت بیاموزد و پاکیزه کند؛ زیرا تو توانا و حکیمى (و بر این کار توانایى)﴾ (البقره/ ۱۲۹). رسول خدا(ص) هم طبق بعضی از نقلها فرمود: «أَنَا إِبنُ الذَّبِیحَین» و خود را فرزند اسماعیل پسر ابراهیم(ع) میداند. با این حال، خداوند به ابراهیم(ع) نفرمود که بگوید من اوّلین مسلمانم. نوح (ع) که شیخالانبیاء و نیز آدم(ع) که ابوالبشر است، هیچ یک این جمله را نفرمودند و تنها کسی که قرآن از او به عنوان «اوّلالمسلمین» یاد میکند، رسول خداست. معلوم میشود این اولویّت، زمانی و تاریخی نیست؛ زیرا اگر اولویّت زمانی بود، هر پیغمبری نسبت به قوم خویش «اوّلالمسلمین» بود و انبیای پیشین نیز به طریق أولی میتوانستند مصداق این اولویّت باشند. از اینکه خدای سبحان تنها به پیامبر اسلام فرمود: بگو مأمورم که «اوّلالمسلمین» باشم، برای آن است که وی اوّلین صادر یا اوّلین ظاهر است؛ یعنی در رتبه وجودی او هیچ کس قرار ندارد، چنانکه آن حضرت در قیامت، اوّل کسی است که محشور میشود (ر.ک؛ جوادی آملی، ۱۳۸۵، ج ۸: ۳۰).
فیض کاشانی معتقد است: «إِنَّهُ أَوَّلُ مَن أَجَابَ فِی المِیثَاقِ: حضرت نخستین کسی است که در عالم ذر و گرفتن عهد و میثاق، لبّیک گفته است. پس اسلام آن حضرت مقدّم بر اسلام همه خلایق است» (فیض کاشانی، ۱۳۸۷، ج ۲: ۶۵۴).
علاّمه طباطبائی بر این باور است که جمله «و أَنَا أَوَّلُ المُسلِمِینَ» دلالت بر این دارد که مقصود از «اوّل»، اوّلیّت به حسب درجه است، نه اوّلیّت به حسب زمان؛ زیرا قبل از پیامبر اکرم(ص) نیز مسلمانانی بودند، به شهادت حکایت قرآن از قول نوح(ع) که فرمود: ﴿… وَأُمِرْتُ أَنْ أَکُونَ مِنَ الْمُسْلِمِینَ﴾ (یونس/۷۲). همچنین از قول ابراهیم(ع)که فرمود: ﴿إِذْ قَالَ لَهُ رَبُّهُ أَسْلِمْ قَالَ أَسْلَمْتُ لِرَبِّ الْعَالَمِینَ﴾ (البقره/ ۱۳۱). نیز از قول او و فرزندش که گفتند: «رَبَّنَا وَاجْعَلْنَا مُسْلِمَیْنِ لَکَ…﴾ (همان/ ۱۲۸). یا درباره لوط(ع) فرمود: ﴿فَمَا وَجَدْنَا فِیهَا غَیْرَ بَیْتٍ مِّنَ الْمُسْلِمِینَ﴾ (الذّاریّات/ ۳۶) و از ملکه کشور سبأ حکایت کرد که گفت:﴿…وَأُوتِینَا الْعِلْمَ مِن قَبْلِهَا وَکُنَّا مُسْلِمِینَ﴾(النّمل/ ۴۲). البتّه در صورتی که مقصود ملکه سبأ اسلام برای خدا باشد و نیز گفت: ﴿…وَأَسْلَمْتُ مَعَ سُلَیْمَانَ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ﴾(همان/ ۴۴).
در قرآن کریم کسی به وصف «اوّلالمسلمین» توصیف نشده است، بلکه تنها رسول خداست که در آیه مورد بحث و همچنین در آیه: ﴿وَأُمِرْتُ لِأَنْ أَکُونَ أَوَّلَ الْمُسْلِمِینَ: دستور یافتهام که نخستین مسلمان باشم﴾ (الزّمر/۱۲)، پیامبر اسلام(ص) «اوّلالمسلمین» خوانده شده است. اینکه بعضی گفتهاند مقصود این است که آن جناب اوّل مسلمان از این امّت است به این دلیل که اگر مراد اسلام در همه قرون بوده باشد، اوّلین مسلمان ابراهیم(ع) است ودیگران تابع او هستند، حرف صحیحی نیست؛ زیرا اسلام در آیه شریفه (الأنعام/۱۶۳) مقیّد به اسلام این امّت نشده است. پس وجهی برای تقیید آن نیست. امّا اینکه گفتهاند اوّلین مسلمان ابراهیم(ع) میباشد، در نقد آن باید گفت آیاتی وجود دارد که پیامبران قبل از ابراهیم را هم مسلمان معرّفی کرده است. امّا آیات ﴿رَبَّنَا وَاجْعَلْنَا مُسْلِمَیْنِ لَکَ وَمِن ذُرِّیَّتِنَا أُمَّهًمُّسْلِمَهً لَّکَ وَأَرِنَا مَنَاسِکَنَا وَتُبْ عَلَیْنَآ إِنَّکَ أَنتَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ﴾ (البقره/ ۱۲۸) و ﴿…مِّلَّهَ أَبِیکُمْ إِبْرَاهِیمَ هُوَ سَمَّاکُمُ الْمُسْلِمینَ مِن قَبْلُ…﴾ (الحج/۷۸)، هیچ کدام دلالت بر ادّعای مزبور ندارند (ر.ک؛ طباطبائی، ۱۴۰۳ق.، ج ۷: ۳۹۵ـ۳۹۴). از آیه ۱۶۳ سوره انعام چنین برمیآید که اسلام بر دیگر ادیان فضیلت دارد و پیروی از اسلام واجب است؛ زیرا پیامبر اسلام(ص) اوّلین کسی است که مأمور شد در برابر اسلام تسلیم شود و دیگران جز تبعیّت از او وظیفه دیگری ندارند (ر.ک؛ طبرسی، ۱۳۶۰، ج ۹: ۳۶).
۳ـ۱) اعطای کوثر
کوثر هدایای ویژهای است که خداوند از میان انبیاء الهی تنها به پیامبر اسلام (ص) عطا نموده است. تمام مفسّران در این اختصاص اتّفاق نظر دارند. خداوند برای تسلّی خاطر آن حضرت در برابر انبوه حوادث دردناک و زخم زبانهای مکرّر دشمنان میفرماید: ﴿إِنَّا أَعْطَیْنَاکَ الْکَوْثَرَ: ما به تو کوثر [= خیر و برکت فراوان] عطا کردیم﴾ (الکوثر/ ۱).
کوثر وصفی است که از «کثرت» گرفته شده و به معنی خیر و برکت فراوان میباشد. همچنین به افراد سخاوتمند نیز «کوثر» میگویند. در اینکه منظور از «کوثر» چیست، اقوال متعدّدی وجود دارد. بعضی آن را نهری در بهشت و برخی آن را حوض کوثر میدانند که متعلّق به پیامبر(ص) است. گروهی آن را به نبوّت و قرآن و دیگران نیز به کثرت اصحاب و یاران، کثرت فرزندان، ذریّه و شفاعت تفسیر کردهاند. امّا اینها مصداقهای روشنی از این مفهوماند و کوثر به معنای خیر کثیر و نعمت فراوان میباشد (مکارم شیرازی، ۱۳۷۴، ج ۲۷: ۳۷۲). یکی از روشنترین مصداق کوثر وجود مبارک حضرت فاطمه زهرا(س) است، چون نسل و ذریّه پیامبر اسلام(ص) بهوسیله همین فرزند گرامیدر جهان انتشار یافت؛ نسلی که نه تنها فرزندان جسمانی پیغمبر بودند، بلکه آیین و تمام ارزشهای اسلام را حفظ کردهاند و به آیندگان ابلاغ نمودند.
۴ـ۱) ازدواج مهری دایمی با بیش از چهار زن
از جمله احکامی که تنها به پیامبر اکرم (ص) اختصاص دارد، «ازدواج با بیش از چهار زن به صورت دایمی» میباشد که پیامبر (ص) با دادن مهریه این زنان، با آنها ازدواج میکرد و بیش از چهار زن برای سایر مسلمین حرام بود: ﴿وَإِنْ خِفْتُمْ أَلاَّ تُقْسِطُواْ فِی الْیَتَامَى فَانکِحُواْ مَا طَابَ لَکُم مِّنَ النِّسَاء مَثْنَى وَثُلاَثَ وَرُبَاعَ فَإِنْ خِفْتُمْ أَلاَّ تَعْدِلُواْ فَوَاحِدَهً أَوْ مَا مَلَکَتْ أَیْمَانُکُمْ ذَلِکَ أَدْنَى أَلاَّ تَعُولُواْ: و اگر مىترسید که (هنگام ازدواج با دختران یتیم) عدالت را رعایت نکنید، (از ازدواج با آنان چشمپوشى کنید و) با زنان پاک (دیگر) ازدواج نمایید، دو یا سه یا چهار همسر و اگر مىترسید عدالت را (درباره همسران متعدّد) رعایت نکنید، تنها یک همسر بگیرید و یا از زنانى که مالک آنهایید، استفاده کنید. این کار از ظلم و ستم بهتر جلوگیرى مىکند﴾ (النّساء/۳).
محور بحث این آیه، جواز ازدواج دایمی حدّاکثر با چهار زن در صورت رعایت عدالت میباشد وگرنه شوهر معذور نخواهد بود. اسلام به مردانی که توان رعایت عدالت بین همسران را دارند، اجازه میدهد که با دو، سه یا چهار زن ازدواج کنند و یک همسر را نفرمود، چون به گفتن نیاز نداشت. افزون بر آنکه در ذیل آیه، آن را در صورت هراس از عدم رعایت عدالت بین همسران بیان کرده است.
در عصر جاهلیّت، مرزی در شمار همسر برای مردان نبود. از این رو، برخی چندین زن داشتند و گاهی به دَه نفر هم میرسید. امّا با آمدن اسلام که ازدواج دایمی با بیش از چهار زن را مجاز نمیداند، رسول خدا (ص) به مؤمنانی که بیش از چهار زن داشتند، دستور داد که از میان همسرانشان چهار نفر را برگزینند و از بقیّه با طلاق جدا شوند. مراد از «مثنی، ثلاث و رباع» عدد «نُه» نیست که جمع دو، سه و چهار است؛ زیرا اوّلاً تعبیر قرآن، دو تا دو تا، سه تا سه تا و چهار تا چهار تا است. ثانیاً چگونه ممکن است که مردم عادی عربزبان عدد «نُه» را با لغت «تِسع» بیان میکند، ولی قرآن که در اوج فصاحت و بلاغت است، چنین مبهم سخن بگوید. ثالثاً جواز ازدواج دایمی با «نُه» زن برای افراد عادی خلاف اجماع است. بر این اساس، مراد آیه چنین است: با زنانی که برای شما حلال و مباح است، ازدواج کنید. هر کس که میتواند، عدالت را در میان همسران رعایت کند، مجاز است که با دو، سه یا چهار زن ازدواج کند وگرنه به یک همسر اکتفا کند. تمسّک به عمل پیامبر اکرم (ص) در این زمینه، برای جواز این کار برای سایر مردم، بیاساس است؛ زیرا این امر از مختصّات نبیّ اکرم (ص) است. مجاز بودن تعدّد همسر در اسلام به معنای وجوب آن نیست، بلکه مباح و جایز است و جواز آن مشروط به رعایت عدالت است. بنابراین، کسی که به طور قطع احراز کرد یا اطمینان داشت که میتواند عدل را در تعدّد زوجات رعایت کند یا ترس عقلایی بر عدم رعایت عدالت نداشت، اقدام به این امر برای او جایز است (ر.ک؛ جوادی آملی، ۱۳۸۸، ج ۱۷: ۲۵۹، ۲۶۰، ۲۶۲ و ۲۶۳). در این آیه، رعایت عدالت در احکام فقهی و حقوقی مراد است؛ یعنی برای چند همسرداران برقراری عدالت میان زنان از جهت نفقه، کسوه، مسکن و مانند آن واجب است. رفتار عادلانه از این جهت دشوار مینماید، لیکن ناممکن نیست و اگر کسی توان آن را ندارد، نباید بیش از یک همسر را بر گزیند. امّا به دلیل آنکه بهخاطر محبّت قلبی، نگاه درونی یکسان به زنان و رعایت عدالت میان آنها بسیار سخت و دور از دسترس انسانهای عادی است و حفظ گرایشهای قلبی در توان افراد عادی که مغلوب و مصحوب دل خویشند نه صاحب آن، وجود ندارد. به همین دلیل، خداوند میفرماید: شما هرچه کوشش کنید، هرگز نمیتوانید میان زنان خود از نظر علاقههای درونی عدالت برقرار نمایید؛ به عبارت دیگر، گاهی خُلق و خوی یکی از زنان با مرد سازگارتر است که قهراً شوهر به او علاقهمندتر میشود یا رفتار یکی از آنها با وی ناپسند است که سبب محبّت کمتر به او میگردد. پس رعایت عدالتورزی از این نظر برای انسانهای عادی دشوار است، هرچند که رفتار عادلانه برای چندهمسران از نظر فقهی و حقوقی ناممکن نیست. از این رو، خداوند حکیم میفرماید: ﴿وَلَن تَسْتَطِیعُواْ أَن تَعْدِلُواْ بَیْنَ النِّسَاء وَلَوْ حَرَصْتُمْ فَلاَ تَمِیلُواْ کُلَّ الْمَیْلِ فَتَذَرُوهَا کَالْمُعَلَّقَهِ وَإِن تُصْلِحُواْ وَتَتَّقُواْ فَإِنَّ اللّهَ کَانَ غَفُورًا رَّحِیمًا: شما هرگز نمىتوانید (از نظر محّبت قلبى) در میان زنان عدالت برقرار کنید، هرچند کوشش نمایید، ولى تمایل خود را به کلّى متوجّه یک طرف نسازید که دیگرى را به صورت زنى که شوهرش را از دست داده درآورید و اگر راه صلاح و پرهیزگارى پیش گیرید، خداوند آمرزنده و مهربان است﴾ (النّساء/۱۲۹) (برای آگاهی بیشتر، ر.ک؛ جوادی آملی، ۱۳۸۸، ج ۲۱: ۶۵، ۶۶ و ۶۹).
نتیجه آنکه دقّت در سیره پیامبر اکرم(ص) و زهد ایشان نسبت به دنیا و زینتهای آن نشان میدهد که بیتردید ازدواجهای رسول خدا(ص) مانند ازدواجهای مردم عادی نبوده است. به علاوه، سیره و سفارش پیامبر(ص) همواره در احیای حقوق از دست رفته زنان در قرون جاهلیّت، تجدید حرمت به باد رفته آنها و احیای شخصیّت اجتماعی آنها بوده است (ر.ک؛ همان، ج ۱۷: ۲۹۳ و ۲۹۷). پس چون پیامبر اکرم(ص) قادر بودند هم عدالت فقهی ـ حقوقی و هم عدالت قلبی را میان همسران خود رعایت نمایند، مجاز به ازدواج دایم با بیش از چهار همسر میباشند، امّا دیگران که توانایی انجام این کار را نداشتند، بیش از این مجاز نیستند.
۵ـ۱) ازدواج غیر مهری
زن مؤمنهای که خود را به پیامبر ببخشد و هیچگونه مهری برای خود قایل نشود، پیامبر(ص) در صورت تمایل میتواند با او ازدواج کند: ﴿…وَ امْرَأَهًمُّؤْمِنَهً إِن وَهَبَتْ نَفْسَهَا لِلنَّبِیِّ إِنْ أَرَادَ النَّبِیُّ أَن یَسْتَنکِحَهَا خَالِصَهً لَّکَ مِن دُونِ الْمُؤْمِنِینَ…: هرگاه زن باایمانى خود را به پیامبر ببخشد (و مِهرى براى خود نخواهد)، چنانچه پیامبر بخواهد، مىتواند او را به همسرى برگزیند، امّا چنین ازدواجى تنها براى تو مجاز است نه دیگر مؤمنان…﴾ (الأحزاب/ ۵۰). چنین ازدواجی تنها برای پیامبر(ص) مجاز است، نه سایر مؤمنان ﴿خَالِصَهً لَّکَ مِن دُونِ الْمُؤْمِنِینَ﴾. بیشک اجازه گرفتن همسر بدون مِهر از مختصّات پیامبر اکرم(ص) بوده است، همانگونه که این آیه نیز صراحت دارد. در اینکه این حُکم کلّی، در مورد پیامبر(ص) مصداقی پیدا کرده است یا نه، در میان مفسّران گفتگو است. بعضی نظیر ابنعبّاس معتقدند که پیامبر اسلام(ص) با هیچ زنی به این کیفیّت ازدواج نکرد و این حُکم فقط یک اجازه کلّی برای پیامبر(ص) بوده که هرگز عملاً مورد استفاده قرار نگرفت، در حالیکه بعضی دیگر، نام سه یا چهار زن از همسران پیامبران را بردهاند که بدون مِهر به ازدواج آن حضرت درآمدند؛ از جمله «میمونه بنت حارث»، «زینب بنت خزیمه» از «طایفه انصار»، زنی از طایفه «بنی أسد» به نام «أمّ شریک بنت جابر» و «خوله بنت حکیم» (ر.ک؛ مکارم شیرازی، ۱۳۷۴، ج ۱۷: ۴۰۶ـ ۴۰۲). یکی از افتخارات قبایل آن بود که زنی از آنها به نام همسر پیامبر(ص) نامیده شود و این ازدواج، پیوند اجتماعی آنها را محکمتر میکرد و در دفاع از حضرت مصممتر میشدند. در نتیجه، اینگونه همسری به تصریح قرآن کریم به پیامبر(ص) اختصاص دارد و برای هیچ یک از مسلمانان ازدواج به نحو «هبه» مجاز نمیباشد. بدیهی است زنی که خود را بدون مهریه به همسری پیامبر درمیآورد، تنها در پی کسب افتخار معنوی است که از طریق همسری با رسول خدا برای او فراهم میگردد (ر.ک؛ جوادی آملی، ۱۳۸۸، ج۱۷: ۲۹۶).
۶ـ ۱) وجوب نماز شب
از دیگر موارد و احکامی که تنها مخصوص پیامبر اسلام(ص) است و تمام مفسّران بر آن اتّفاق نظر دارند، وجوب نماز شب میباشد. پیامبر اسلام(ص) تمام تکلیفهایی را که مسلمانان داشتند، باید اجرا میکرد، امّا ایشان تکالیف دیگری هم داشت که مخصوص آن حضرت بود. یکی از آنها وجوب خواندن نماز شب و تهجّد بود که در برخی آیات به آن اشاره شده است: ﴿یَا أَیُّهَا الْمُزَّمِّلُ * قُمِ اللَّیْلَ إِلَّا قَلِیلاً * نِصْفَهُ أَوِ انقُصْ مِنْهُ قَلِیلاً * أَوْ زِدْ عَلَیْهِ وَرَتِّلِ الْقُرْآنَ تَرْتِیلاً: اى جامه به خود پیچیده! * شب را، جز کمى، بپاخیز! * نیمى از شب را، یا کمى از آن کم کن. * یا بر نصف آن بیفزا، و قرآن را با دقّت و تأمّل بخوان﴾ (المزمّل/ ۴ـ۱)؛ ﴿وَمِنَ اللَّیْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نَافِلَهً لَّکَ عَسَى أَن یَبْعَثَکَ رَبُّکَ مَقَامًا مَّحْمُودًا: و پاسى از شب را (از خواب برخیز و) قرآن (و نماز) بخوان! این یک وظیفه اضافى براى توست. امید است پروردگارت تو را به مقامى در خور ستایش برانگیزد﴾ (الإسراء/ ۷۹).
در برابر این تکلیف، خداوند پاداش بزرگی به پیامبرش میدهد و آن داشتن مقام محمود یا مرتبهای بلند و پسندیده است و طبق روایات، منظور از مقام محمود، «شفاعت» است که پیامبر(ص) در روز قیامت برای گناهان کبیره امّت خود استفاده خواهد کرد (ر.ک؛ ابنبابویه، ۱۳۷۶: ۲۹۴). بیشک «مقام محمود» مقام برجستهای است، چرا که «محمود» از مادّه «حمد» به معنای «ستایش» میباشد و از آنجا که این کلمه مطلق آمده است، شاید اشاره به این باشد که ستایش همگان را از اوّلین و آخرین متوجّه او میکند. در روایات اسلامی، اعمّ از روایات اهل بیت و اهل تسنّن، «مقام محمود» را به عنوان مقام «شفاعت کبری» تفسیر کردهاند، چرا که پیامبر اسلام(ص)، بزرگترین شفیع در عالم دیگر است و آنها که شایسته این شفاعت باشند، مشمول این شفاعت بزرگ خواهند شد (ر.ک؛ طباطبائی، ۱۴۰۳ق.، ج۱۳: ۱۷۵).
۷ـ۱) خاتمیّت و شخصیّت جهانی رسول اکرم(ص)
از جمله اوصاف و خصایص که تنها به پیامبر اکرم(ص) اختصاص دارد و همه مفسّران و اندیشمندان اسلامی نیز در رابطه با آن اتّفاق نظر دارند، «خاتمیّت» ایشان است. قرآن کریم میفرماید: ﴿مَّا کَانَ مُحَمَّدٌ أَبَا أَحَدٍ مِّن رِّجَالِکُمْ وَلَکِن رَّسُولَ اللَّهِ وَخَاتَمَ النَّبِیِّینَ وَکَانَ اللَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمًا: محمّد (ص) پدر هیچ یک از مردان شما نبوده و نیست، ولى رسول خدا و ختمکننده و آخرین پیامبران است و خداوند به همه چیز آگاه است!﴾ (الأحزاب/ ۴۰). این آیه یک سنّت غلط جاهلی را که معتقد بودند فرد نمیتواند با زن پسر خوانده خود ازدواج کند، میشکند و میفرماید محمّد(ص) پدر هیچ یک از مردان شما نبود؛ نه زید و نه دیگری. مقصود از خاتمیّت، هم تأخّر و خاتمیّت زمانی و هم خاتمیّت رتبی در قوس صعود است. «خاتم» مُهری است که در پایان نوشتهها قرار میگیرد، خداوند هم با فرستادن انبیا برای جوامع بشری پیام میفرستد و پس از پایان گفتار و کلمات خود، سلسله نبوّت ایشان را با فرستادن پیامبر اکرم(ص)، ختم و صحیفه رسالت آنها را با وجود مبارک خاتمالأنبیاء مُهر کرده است. پس هرگز جایی برای نبوّت و رسالت دیگری نیست. به همین دلیل میفرماید رسول اکرم(ص) زیور همه انبیاء و خاتم آنهاست و سلسله نبوّت با آن حضرت مُهر شده است و پایان پذیرفته است (ر.ک؛ جوادی آملی، ۱۳۸۵، ج ۸: ۲۳). به عقیده مرحوم طبرسی، «خاتمالنّبیین» اشاره به این دارد که رسول اکرم(ص) آخرین پیامآور است و دفتر رسالت با آمدن او مُهر خورده است و پایان یافته است. از این رو، دین و دفتر ایشان تا روز قیامت راه و رسم بشریّت بوده است و این ویژگی و فضیلت بزرگ در میان همه پیامبران تنها از آن ایشان است (ر.ک؛ طبرسی، ۱۳۶۰، ج ۱: ۵۱۲).
این آیه گرچه برای اثبات این مطلب کافی است، امّا دلیل خاتمیّت پیامبر اسلام(ص) منحصر به آن نمیباشد، بلکه آیات و روایات۲دیگری به این موضوع اشاره دارند؛ از جمله: ﴿وَمَا أَرْسَلْنَاکَ إِلَّا کَافَّهً لِّلنَّاسِ بَشِیرًا وَنَذِیرًا وَلَکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لَا یَعْلَمُونَ: و ما تو را جز براى همه مردم نفرستادیم تا (آنها را به پاداشهاى الهى) بشارت دهى و (از عذاب او) بترسانى، ولى بیشتر مردم نمىدانند﴾ (سبأ/ ۲۸)؛ ﴿…وَأُوحِیَ إِلَیَّ هَذَا الْقُرْآنُ لأُنذِرَکُم بِهِ وَمَن بَلَغَ…: … این قرآن بر من وحى شده، تا شما و تمام کسانى را که این قرآن به آنها مىرسد، بیم دهم…﴾ (الأنعام/ ۱۹). وسعت مفهوم تعبیر «وَ مَن بَلَغَ» رسالت جهانی قرآن و پیامبر اسلام(ص) را از یک سو، و مسأله خاتمیّت ایشان را از سوی دیگر روشن میسازد۳.
۲ـ صفات و احکام اختلافی مختصّ پیامبر اکرم(ص)
۱ـ۲) علوّ مرتبه (رفعت نام پیامبر(ص) از صدر اسلام تاکنون)
این ویژگی نتیجه و برآیند اخلاق و صفات برجسته آن بزرگوار است. یکی از راههای شناخت مرتبه بلند و مقام عالی فرد، تمجید و تعریف کسانی است که از نظر رتبه در جایگاهی به مراتب بالاتر از وی قرار گرفته باشند. هنگامیکه رسول خدا (ص) مورد توجّه خاصّ پروردگار قرار میگیرد و از رحمت و درود فرشتگان مستفیض میشود، بیش از پیش ارزش وجودی ایشان بر همگان پدیدار میشود و از این رو، مکلّف میشویم که بر او درود بفرستیم و سلامش بگوییم و در برابر فرمانش تسلیم باشیم: ﴿إِنَّ اللَّهَ وَمَلَائِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَى النَّبِیِّ یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَیْهِ وَسَلِّمُوا تَسْلِیمًا: خدا و فرشتگانش بر پیامبر درود مىفرستد. اى کسانى که ایمان آوردهاید! بر او درود فرستید و سلام گویید و کاملاً تسلیم (فرمان او) باشید﴾ (الأحزاب/ ۵۶).
این آیه بیانگر ویژگی «مقام عالی» پیامبر اکرم(ص) است که با تأیید صریح خداوند موجب مقبولیّت وی در میان مردم میشود. در آیه دیگری آمده است: ﴿وَ رَفَعْنَا لَکَ ذِکْرَکَ: و آوازه تو را بلند ساختیم﴾ (الإنشراح/ ۴). همچنین آیات دیگری به این موضوع اشاره کردهاند (ر.ک؛ الحجرات/ ۱ و النّور/ ۶۳). خداوند سبحان در نوع کمالات ثبوتی مانند ایمان، اطاعت، اجابت و اوصاف سلبی و دیگر موارد، نام مبارک رسول خدا را در کنار نام شریف خود ذکر کرده است (ر.ک؛ جوادیآملی، ۱۳۸۵، ج ۹: ۳۶۲).
۲ـ۲) عَبْد مطلق
از موارد دیگری که به پیامبر اکرم(ص) اختصاص دارد، «عَبْد مطلق» است. خداوند درباره رسول اکرم(ص) میفرماید: ﴿وَأَنَّ إِلَى رَبِّکَ الْمُنتَهَى: (و آیا از کُتُب پیشین انبیا به او نرسیده است) که همه امور به پروردگارت منتهى مىگردد؟!﴾ (النّجم/ ۴۲). خداوند ربّالعالمین است، ولی بعضی از انسانها تحت تدبیر اسمای جزئیّه حقّاَند؛ مثلاً بعضی در حقیقت، عبدالرّزاق، عبدالباسط، عبدالقابض، عبدالکریم و عبدالجلیل هستند، امّا پیامبر اسلام(ص) «عَبْد» هست و پروردگار مدبّر، مربّی شخص وی است که نهایت مرتبه را داراست و در قوس صعود، مقامی برتر از مقام مربوبیّت شخص رسول اکرم(ص) نیست. آن حضرت منتسب به عالیترین اسم از اسمای حسنی خداوند سبحان است؛ یعنی «هو» که همان هویّت مطلقه است، چون کاملترین عبودیّت از آنِ اوست، جامعترین کلمه به او اشاره دارد و حضرت در قوس نزول از نزد همان مقام تنزّل کرده است و هویّت مطلقه مبدأ ارسال رسول اکرم (ص) میباشد: ﴿هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ کُلِّهِ وَلَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ: اوست که رسول خود را با هدایت و آیین حق فرستاد تا آن را بر همه آیینها غالب گرداند، هرچند مشرکان کراهت داشته باشند!﴾ (التّوبه/ ۳۳).
خداوند وقتی میخواهد تعبیر «عَبْد» را نسبت به سایر انبیا به کار ببرد، همراه با ذکر نام آنها به کار میبرد؛ مثلاً میفرماید: ﴿وَاذْکُرْ عِبَادَنَا إبْرَاهِیمَ وَإِسْحَقَ وَیَعْقُوبَ أُوْلِی الْأَیْدِی وَالْأَبْصَارِ: و بهخاطر بیاور بندگان ما ابراهیم، اسحاق و یعقوب را، صاحبان دستها(ى نیرومند) و چشمها(ى بینا)﴾ (ص/ ۴۵)؛ ﴿وَاذْکُرْ عَبْدَنَا أَیُّوبَ إِذْ نَادَى رَبَّهُ أَنِّی مَسَّنِیَ الشَّیْطَانُ بِنُصْبٍ وَعَذَابٍ: بهخاطر بیاور بنده ما ایّوب را، هنگامى که پروردگارش را خواند (و گفت: پروردگارا!) شیطان مرا به رنج و عذاب افکنده است﴾ (همان/ ۴۱)؛ ﴿اصْبِرْ عَلَى مَا یَقُولُونَ وَاذْکُرْ عَبْدَنَا دَاوُودَ ذَا الْأَیْدِ إِنَّهُ أَوَّابٌ: در برابر آنچه مىگویند، شکیبا باش و بهخاطر بیاور بنده ما داوود صاحب قدرت را، که او بسیار توبهکننده بود!﴾ (ص/ ۱۷)؛ ﴿کَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ فَکَذَّبُوا عَبْدَنَا وَقَالُوا مَجْنُونٌ وَازْدُجِرَ: پیش از آنها قوم نوح تکذیب کردند، (آرى،) بنده ما (نوح) را تکذیب کردند و گفتند: او دیوانه است و (با انواع آزارها از ادامه رسالت خود) بازداشته شد﴾ (القمر/۹). امّا پیامبر خاتم(ص) را بدون نام ذکر میکند و «عَبْد مطلق» به آن فرد کامل اطلاق میفرماید: ﴿فَتَبَارَکَ الَّذِی نَزَّلَ الْفُرْقَانَ عَلَى عَبْدِهِ لِیَکُونَ لِلْعَالَمِینَ نَذِیرًا: زوالناپذیر و پُر برکت است کسى که قرآن را بر بندهاش نازل کرد تا بیمدهنده جهانیان باشد﴾ (الفرقان/۱). نه قبل از کلمه «عَبْد» نام مبارک پیامبر (ص) را میبرد و نه بعد از آن تا بگوییم نام آن حضرت محذوف به قرینه است و نیز نمیفرماید «عبدنا» که ناظر به کثرت باشد، بلکه میفرماید «عَبْده» که ناظر به مقام وحدت است و این کلمه از «عبدالله» نیز بالاتر است؛ زیرا این عبودیت، حاکی از هویّت مطلقه است که بالاتر از مقام الوهیّت میباشد (ر.ک؛ جوادی آملی، ۱۳۸۵، ج ۸: ۲۶).
علاوه بر این، در ابتدای سوره اسراء آمده است: ﴿سُبْحَانَ الَّذِی أَسْرَى بِعَبْدِهِ لَیْلاً مِّنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الأَقْصَى الَّذِی بَارَکْنَا حَوْلَهُ لِنُرِیَهُ مِنْ آیَاتِنَا إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ البَصِیرُ: پاک و منزّه است خدایى که بندهاش را در یک شب، از مسجدالحرام به مسجدالأقصى بُرد که گرداگردش را پُربرکت ساختهایم تا برخى از آیات خود را به او نشان دهیم، چرا که او شنوا و بیناست﴾ (الإسراء/ ۱). همچنین در آیه اوّل سوره کهف میفرماید: ﴿الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی أَنزَلَ عَلَى عَبْدِهِ الْکِتَابَ وَلَمْ یَجْعَل لَّهُ عِوَجَا: ستایش و سپاس مخصوص خدایى است که این کتاب (آسمانى) را بر بنده (ی برگزیده)اش نازل کرد و هیچ گونه کژى در آن ننهاد﴾ (الکهف/ ۱). این گویای انصراف این واژه به کاملترین فرد آن است که رسول خدا(ص) باشد. این خود فضیلت غیرقابل انکاری برای آن حضرت نسبت به دیگر انبیای الهی است. خداوند سبحان، بنده مطلق در همه عصرها را رسول اکرم(ص) میداند. از این رو، حضرت آدم و پیامبران بعدی زیر لوای این عبد مطلق میباشند۴. همه پیامبران و معصومان (ع) تحت لوای عبد مطلق خداوند یعنی رسول اکرم (ص) هستند و به عبارتی، رسول خدا سیّدالأوّلین و الآخرین است، چنانکه میفرماید: «أَنَا سَیِّدُ وُلدِ آدَمَ وَ لاَ فَخرَ، أَنَا خَاتَمُ النَّبِیِّینَ، وَ إِمَامُ المُتَّقِینَ وَ رَسُولُ رَبِّ العَالَمِینَ» (مجلسی، ۱۳۷۲، ج ۹: ۲۹۴). استاد جوادی آملی این خصوصیّت را مختص پیامبر اکرم(ص) دانسته است (ر.ک؛ جوادی آملی، ۱۳۸۵، ج ۸: ۲۶).
۳ـ۲) اُسوه حَسَنه گذشته، حال و آینده
صفت «اُسوه» علاوه بر اینکه از صفات خاصّ پیامبر اکرم(ص) میباشد. در آیات۴ و ۶ از سوره «ممتحنه» درباره حضرت ابراهیم(ع) به کار رفته است. در اینکه این صفت از صفات خاصّه پیامبر اکرم(ص) میباشد، میان مفسّران اختلاف نظر هست. در برخی از تفاسیر، از جمله تفسیر نور، ذیل آیه ۲۱ از سوره مبارکه احزاب آمده است که این واژه در مورد ابراهیم(ع) هم به کار رفته است (ر.ک؛ قرائتی، ۱۳۸۳، ج۷: ۳۴۴). امّا «اُسوه بودن» این دو پیامبر با هم متفاوت است و «اُسوه بودن» ابراهیم(ع) در برائت از شرک و مشرکان است، امّا «اُسوه بودن» پیامبر اسلام در آیات مربوط به ایستادگی در برابر دشمن مطرح شده است. از سویی، هیچ موردی از گفتار و رفتار رسول اکرم (ص) از محدوده تأسّی استثناء نشده است (ر.ک؛ سیوطی، ۱۴۰۴ق.، ج ۶: ۴۵).
زندگی رسول اکرم(ص) سرشار از فضایل انسانی، صفات پسندیده و سیر و سلوک پایدار میباشد که عظمت و بزرگی اصالت از آن نمودار است. به همین دلیل، خدای متعال او را به این صفت توصیف فرمود: ﴿وَإِنَّکَ لَعَلى خُلُقٍ عَظِیمٍ: و تو اخلاق عظیم و برجستهاى دارى﴾ (القلم/ ۴). از این رو، خداوند میفرماید: ﴿لَقَدْ کَانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَهٌ حَسَنَهٌ لِّمَن کَانَ یَرْجُو اللَّهَ وَالْیَوْمَ الْآخِرَ وَذَکَرَ اللَّهَ کَثِیرًا: مسلّماً براى شما در زندگى رسول خدا سرمشق نیکویى بود، براى آنها که امید به رحمت خدا و روز رستاخیز دارند و خدا را بسیار یاد مىکنند﴾ (الأحزاب/ ۲۱).
معرّفی پیامبر اکرم(ص) به عنوان «الگو» و «اُسوه نیکو» بدون هیچ قید و استثنایی، دلیل اعتبار و حجّیّت همه افعال آن حضرت در تمام حالات است که از صدر اسلام به عنوان«سنّت» مورد استناد بوده است. در روایات نیز از اعمال عبادی و غیر عبادی پیامبر(ص) با تعبیر «اُسوه» یاد شده است (ر.ک؛ صادقی، ۱۳۶۵، ج ۲: ۷۶ـ۷۵).
شیخ طوسی در تفسیر این آیه میگوید: «اُسوه حالتی است برای صاحب آن که دیگران بدان حالت اقتدا میکنند و الگو بودن در انسان است. پس هر کس از الگوی خوب پیروی کند، کارهایش خوب میشود» (طوسی، ۱۴۰۹ق.، ج ۸: ۳۲۸). تعبیر به «لَکُم» اُسوه بودن پیامبر(ص) را برای همه مخاطبان به صورت یکسان ثابت میکند، امّا تعبیر به «لِمَن کَانَ» اشاره است به بهرهوری از این اُسوه بهوسیله کسانی که دارای شرایط ویژه هستند؛ یعنی اینگونه نیست که همگی از این اُسوه عام بهره ببرند، بلکه افرادی خاص بهرهمند میشوند. همچنین قید «لِمَن کَانَ یَرجُوا الله»، مبیّن این است که غیرمؤمنان چندان از الگو بودن پیامبر اعظم بهره نمیگیرند و تعبیر «وَ لَقَد کَانَ لَکُم»، برای دلالت بر استمرار سرمشق بودن پیامبر(ص) برای مؤمنین است؛ بدین معنی که پیروی از پیامبر اعظم(ص) تکلیفی ثابت از زمان گذشته است (ر.ک؛ طباطبایی، ۱۳۷۴، ج ۱۶: ۴۳۲).
۴ـ۲) تجلیل در خطاب
در اختصاص این وصف به پیامبر اسلام(ص) میان مفسّران اختلاف نظر دیده میشود. برخی معتقدند که خداوند سبحان، از نظر ادب محاوره، احترام خاص برای خاتم انبیاء قایل است که برای انبیای پیشین چنین احترام را قایل نبوده است. انبیای گذشته را با نام مخصوص آنها خطاب میکند، امّا هرگز نام مبارک پیامبر اسلام(ص) را به عنوان «یا محمّد» بیان نمیفرماید، بلکه همیشه از ایشان با تعبیرهای تجلیلآمیز مانند: «یَا أَیُّهَا النَّبِی»، «یَا أَیُّهَاالرَّسُول» یاد میفرماید و اگر احیاناً خطاب «یَا أَیُّهَا المّزَمِّل» و «یَا أَیُّهَا المُدَثِّر» در قرآن کریم هست، ناظر به نکتهای لطیف تاریخی است؛ مثلاً درباره آدم ابوالبشر میفرماید: ﴿وَقُلْنَا یَا آدَمُ اسْکُنْ أَنتَ وَزَوْجُکَ الْجَنَّهَ…﴾ (البقره/ ۳۵)، درباره حضرت نوح(ع) میفرماید: ﴿قَالَ یَا نُوحُ إِنَّهُ لَیْسَ مِنْ أَهْلِکَ…﴾ (هود/ ۴۶)، درباره موسی(ع) میفرماید: ﴿…یَا مُوسَى أَقْبِلْ وَلَا تَخَفْ إِنَّکَ مِنَ الْآمِنِینَ﴾ (القصص/ ۳۱)، درباره عیسی (ع) میفرماید: ﴿وَإِذْ قَالَ اللّهُ یَا عِیسَى ابْنَ مَرْیَمَ…﴾ (المائده/ ۱۱۶) و در مورد داوود (ع) میفرماید: ﴿یَا دَاوُودُ إِنَّا جَعَلْنَاکَ خَلِیفَهً فِی الْأَرْضِ…﴾ (ص/۲۶). امّا در باب رسول اکرم(ص) علاوه بر خطاب جلالتآمیز خود، به بندگان میآموزد که: ﴿لَا تَجْعَلُوا دُعَاءَ الرَّسُولِ بَیْنَکُمْ کَدُعَاءِ بَعْضِکُم بَعْضًا…: (ای مؤمنان!) شما دعای رسول و ندا کردن او را مانند ندای بین یکدیگر (بدون حفظ ادب مقام رسالت) قرار ندهید﴾ (النّور/ ۶۳). هرگاه خواستید پیامبر (ص) را صدا بزنید، او را مانند مردی عادی صدا نزنید، بلکه هم نحوه صدا زدن و هم اصل آن آمیخته با تجلیل و تکریم باشد (ر.ک؛ جوادی آملی، ۱۳۸۵، ج ۸: ۵۸ـ ۵۷). در مقابل،گروهی دیگر از مفسّران معتقدند مراد از «دعای رسول» خطاب کردن و صدا زدن ایشان نیست که مردم آن جناب را مثل سایر مردم صدا نزنند و نام او را محترمانه ادا کنند؛ مثلاً نگویند «یا محمّد» و «یا ابن عبدالله»، بلکه به معنای این است که پیامبر(ص) مردم را برای کاری از کارها دعوت کند، مانند دعوت ایشان به سوی ایمان و عمل صالح که همه اینها دعا و دعوت اوست. شاهد این معنا ذیل آیه است که میفرماید: ﴿… قَدْ یَعْلَمُ اللَّهُ الَّذِینَ یَتَسَلَّلُونَ مِنکُمْ لِوَاذًا فَلْیَحْذَرِ الَّذِینَ یُخَالِفُونَ عَنْ أَمْرِهِ أَن تُصِیبَهُمْ فِتْنَهٌ أَوْ یُصِیبَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ: خداوند کسانى از شما را که پشت سر دیگران پنهان مىشوند و یکى پس از دیگرى فرار مىکنند، مىداند (و میشناسد)! پس آنان که فرمان او را مخالفت مىکنند، باید بترسند از اینکه فتنهاى دامنشان را بگیرد یا عذابى دردناک به آنان برسد!﴾ (النّور/ ۶۳). نیز تهدیدی که درباره مخالفت امر ایشان در ادامه آیه آمده است (ر.ک؛ طباطبائی، ۱۳۷۴، ج ۱۵: ۲۳۱).
برخی دیگر محتوای آیه را یک حُکم عمومی در تمام زمینهها و برنامههای زندگی مسلمانان و سندی برای حجّت بودن سنّت رسول خدا (ص) میدانند که بر طبق این اصل همه مسلمانان موظّفاَند اوامر و نواهی پیامبر اکرم (ص) را اطاعت نمایند (ر.ک؛ مکارم شیرازی، ۱۳۷۴، ج ۲۳: ۵۰۸).
به عقیده مرحوم طبرسی، «دعا» در این آیه به معنای صدا زدن نیست، بلکه به معنای اوامر و نواهی پیامبر(ص) است (ر.ک؛ طبرسی، ۱۳۶۰، ج ۱۷: ۱۷۸). قرآن در چهار مورد نام پیامبر(ص) را به صراحت ذکر کرده است (ر.ک؛ آلعمران/ ۱۴۴؛ الأحزاب/ ۴۰؛ محمّد/ ۲ و الفتح/ ۲۹). علّت ذکر نام ایشان در این آیات آن است که در آیات مزبور از رسالت پیامبر سخن گفته شده است (ر.ک؛ مجلسی، ۱۳۷۲، ج ۱۶: ۴۰۰).
۵ـ۲) منّت بودن بعثت
گرچه بعثت همه انبیاء منّت است، امّا این ویژگی تنها در خصوص پیامبر خاتم آمده است. قرآنکریم میفرماید: ﴿لَقَدْ مَنَّ اللّهُ عَلَى الْمُؤمِنِینَ إِذْ بَعَثَ فِیهِمْ رَسُولاً مِّنْ أَنفُسِهِمْ…: خداوند بر مؤمنان منّت نهاد [= نعمت بزرگى بخشید]، هنگامىکه در میان آنها پیامبرى از خودشان برانگیخت…﴾ (آلعمران/ ۱۶۴). «منّت» عبارت است از نعمت سنگین و بزرگی که تحمّل آن آسان نیست. فقط انسان مؤمن از عهده پذیرش نعمت پیامبری و اطاعت از آن به خوبی برمیآید. علّت منحصر ساختن منّت بر مؤمنان، با اینکه رسول خدا (ص) پیامبری جهانی است، عدم پذیرش نعمت از ناحیه دیگران است: ﴿…وَلَکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لَا یَعْلَمُونَ﴾ (سبأ/ ۲۸) و خداوند تنها بر مؤمنان منّت نهاده است و رسول از بین آنها مبعوث کرده است (ر.ک؛ جوادی آملی، ۱۳۸۵، ج ۸: ۶۰ـ۵۹).
نتیجهگیری
آیات قرآن کریم حاکی از آن است که انبیای الهی، گرچه از نظر منصب نبوّت و اتّصال به عالم وحی با یکدیگر یکسانند، امّا از حیث فضیلت و برتری و ملاکهای دیگر در یک درجه قرار ندارند. برخی از این فرستادگان و رهبران الهی صفات و احکام ویژهای دارند که دیگران سهمی از آنها ندارند. پیامبر گرامیاسلام (ص) در میان انبیای الهی دیگر به احکام و اوصافی متّصف است که تنها به ایشان اختصاص دارد. برخی از این اوصاف و ویژگیها عبارتند از: خاتمالأنبیاء، بنده مطلق و کاملترین فرد در همه عصرها، اوّلین مسلمان به حسب درجه و مقام، اعطای هدایای ویژه خداوند به ایشان، مجاز بودن به ازدواجهای متعدّد و مکتوب بودن نام او در عهدین. کُتُب آسمانی، بهویژه قرآن کریم، نشان میدهند که دیگر پیامبران الهی به این خصوصیّات متّصف نشدهاند. از اینجا میتوان نتیجه گرفت که مصداق واقعی اشرف مخلوق و انسان کامل، شخص ایشان است که میتواند الگوی برتر کسب کمال، برای همه انسانها در همه دورهها باشد. این معنای همان منّت است که خداوند بر مؤمنین نهاده است و با بعثت چنین وجود پُر خیر و برکتی به هدایت آنها پرداخته است. از سویی، وجود مبارک آن حضرت (ص) همان رحمتی است که حضرت حق برای جهانیان قرار داده تا هر انسانی بتواند از فیض او بهره گیرد.
پینوشتها
۱ـ از جمله آثاری که به صورت پراکنده و عام بدین موضوع پرداختهاند، میتوان به موارد زیر اشاره کرد: تفسیر موضوعی قرآن از استاد جوادی آملی که برخی از صفات پیامبر (ص) را با عنوان اصول مشترک انبیاء ذکر کرده است. همچنین کتاب پیام قرآن از آیهالله مکارم شیرازی و منشور جاوید از آیهالله جعفر سبحانی که بخشهای بسیار کوتاهی را به این بحث اختصاص دادهاند.
۲ـ از جمله، «حدیث منزلت» که فریقین به طور متواتر آن را از پیامبر(ص) نقل کردهاند. در حدیث منزلت، پیامبر(ص) خطاب به حضرت علی(ع) میفرماید: «أَمَا تَرضَی أَن تَکُونَ مِنِّی بِمَنزِلَهِ هَارُونَ مِن مُوسَی أَلاَ أَنَّهُ لاَ نَبِیَّ بَعدِی: آیا راضی نیستی که نسبت به من، به منزله هارون نسبت به موسی باشی، جز آنکه پیامبری پس از من نیست؟!» (مجلسی، ۱۳۷۲، ج ۳۷: ۲۵۳).
در حدیث دیگری در کتاب کافی از امام صادق(ع) چنین آمده است: «إِنَّ اللهَ خَتَمَ بِنَبِیِّکُمُ النَّبِیِّینَ فَلاَ نَبِیَّ بَعدَهُ أَبَداً وَ خَتَمَ بِکِتَابِکُمُ الکُتُبَ فَلاَ کِتَابَ بَعدَهُ أَبَداً: خداوند با پیامبر شما سلسله انبیاء را ختم کرد. بنابراین، هرگز بعد از او پیامبری نخواهد آمد و با کتاب آسمانی شما کُتُب آسمانی را پایان داد. پس کتابی هرگز بعد از آن نازل نخواهد شد» (کلینی، ۱۴۰۷ق.، ج ۱: ۲۶۹). در حدیث معروف دیگری از پیامبر (ص) چنین آمده است: «حَلاَلُ مُحَمَّدَ حَلاَلُ أَبَداً إِلَی یَومِ القِیَامَهِ وَ حَرَامُهُ حَرَامٌ أَبَداً إِلَی یَومِ القِیَامَهِ لاَ یَکُونُ غَیرُهُ وَ لاَ یُجِیءُ غَیرُهُ» (همان: ۵۸).
در بسیاری از خطبههای نهجالبلاغه هم به مسأله «خاتمیّت پیامبر(ص)» اشاره شده است. از جمله در توصیف آن حضرت چنین آمده است: «أَمِینُ وَحْیِهِ وَ خَاتَمُ رُسُلِهِ وَ بَشِیرُ رَحْمَتِهِ وَ نَذِیرُ نِقْمَتِهِ: (پیامبر اسلام) امین وحی خدا، خاتم پیامبران، بشارتدهنده رحمت و بیمدهنده کیفر الهی است» (نهجالبلاغه/ خ ۱۷۳). در خطبه دیگری پیرامون این موضوع آمده است: «أَرْسَلَهُ عَلَى حِینِ فَتْرَهٍ مِنَ الرُّسُلِ وَ تَنَازُعٍ مِنَ الْأَلْسُنِ فَقَفَّى بِهِ الرُّسُلَ وَ خَتَمَ بِهِ الْوَحْیَ: خداوند پیامبر را پس از یک دوران طولانی فرستاد که دیگر پیامبران نبودند. زمانی که میان پیروان مذاهب گوناگون نزاع درگرفته بود و راه اختلاف میپیمودند. پس او را در پی پیامبران فرستاد و وحی را با فرستادن پیامبر(ص) ختم فرمود» (همان/ خ ۱۳۳). گرچه آیات و روایات فراوانی بیانگر جهانشمولی و جاودانگی آیین پیامبر اسلام(ص) هستند، امّا آیه ۴۰ از سوره احزاب روشنترین دلیل خاتمیّت پیامبر اسلام (ص) است؛ زیرا تنها آیهای است که هم نام پیامبر(ص) و هم رسالت ایشان را در قالب دو عنوان ذکر کرده است: «محمّد»، «رسولالله»، «خاتمالنّبیّین».
۳ـ همچنین آیات زیر نیز به موضوع خاتمیّت پیامبر (ص) اشاره دارند: ﴿تَبَارَکَ الَّذِی نَزَّلَ الْفُرْقَانَ عَلَى عَبْدِهِ لِیَکُونَ لِلْعَالَمِینَ نَذِیرًا: زوالناپذیر و پُربرکت است کسى که قرآن را بر بندهاش نازل کرد تا بیمدهنده جهانیان باشد﴾ (الفرقان/ ۱) و ﴿قُلْ یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنِّی رَسُولُ اللّهِ إِلَیْکُمْ جَمِیعًا…: بگو: اى مردم! من فرستاده خدا به سوى همه شما هستم…﴾ (الأعراف/ ۱۵۸).
۴ـ «آدَمُ وَ مِن دُونِهِ تَحتَ لِوَائِی یَومَ القِیَامَه: آدم و جز او همه به روز رستاخیز زیر پرچم و لوای من هستند» (مجلسی، ۱۳۷۲، ج ۳۹: ۲۱۳).
منابع و مآخذ
قرآن کریم، ترجمه آیتالله مکارم شیرازی
ابن بابویه(صدوق)، محمدبن علی(۱۳۷۶)، الامالی، ترجمه محمدباقر کمرهای، تهران، کتابچی.
ابن حنبل، احمد(۱۳۷۵)، مسند احمدبن حنبل، تحقیق محمد شاکر، قاهره، چاپ حلبی.
جوادی آملی، عبدالله(۱۳۸۸)، تفسیر تسنیم، تحقیق و تنظیم حسین اشرفی و دیگران، قم، انتشارات اسرا.
جوادی آملی، عبدالله(۱۳۸۵)، تفسیر موضوعی قرآن کریم، قم، مرکز نشر اسرا.
حجتی، محمدباقر(۱۳۶۹)، پژوهشی در تاریخ قرآن کریم، تهران، مؤسسه انتشارات امیرکبیر.
رازی، ابوالفتوح(۱۳۳۵)، روضالجنان و روحالبیان، تهران، بیتا.
رامیار، محمود(۱۳۸۶)، تاریخ قرآن، تهران، نشر فرهنگ اسلامی.
سیوطی، جلالالدین عبدالرحمن(۱۳۶۰)، الاتقان فی علومالقرآن، قاهره، بیتا.
سیوطی، جلالالدین عبدالرحمن(۱۴۰۴ق)، الدرّالمنثور فی تفسیر المأثور، قم، کتابخانه آیتالله مرعشی نجفی.
شریفالرضی، محمدبن حسین(۱۳۸۹)، نهجالبلاغه، ترجمه محمد دشتی، قم، انتشارات دیوان.
صادقی، محمد(۱۳۶۵)، تفسیر فرقان، تهران، انتشارات فرهنگ اسلامی.
طباطبائی، محمدحسین(۱۳۷۴)، المیزان فی تفسیرالقرآن، ترجمه سید محمدباقر موسوی همدانی، قم، دفتر انتشارات اسلاوی وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم.
طباطبائی، محمدحسین(۱۳۷۴)، المیزان فی تفسیرالقرآن، بیروت، مؤسسه الاعلمی للمطبوعات.
طبرسی، فضلبن حسن(۱۳۶۰)، مجمعالبیان فی تفسیرالقرآن، ترجمه مترجمان، تهران، انتشارات فراهانی.
طوسی، محمدبن حسن(۱۴۰۹ق)، التبیان، تحقیق احمد حبیب قصیر المأملی، بیجا، مکتبالاعلامالاسلامی.
قرائتی، محسن(۱۳۸۳)، تفسیر نور، تهران، مرکز فرهنگی درسهایی از قرآن.
کاشانی، محمدحسن فیض(۱۳۸۷، تفسیر صافی، ترجمه جمعی از فضلاء با نظارت استاد عقیقی بخشایشی، قم، دفتر نشر نوید اسلامی.