یوسف قوجُق / داستاننویس
داستان و رمان دینی نیاز به پوستاندازی دارد
رمان و داستان به خاطر داشتن قدرت جادوی روایت، ژانرهایی هستند که در سراسر جهان همواره مخاطبین زیادی دارند و در این بین،تاریخ، شخصیتهای اثرگذار در تاریخ و وقایع تاریخی به دلیل جذابیت موضوعی، سوژهها و موضوعاتی هستند که مورد اقبال نویسندگان قرار میگیرند.
برای آنها که با تاریخ ادبیات داستانی آشنا هستند، پوشیده نیست که بهرهگیری از داستان و رمان با هدف آشنا کردن مخاطبین با شخصیتهای بزرگ دینی و یا به منظور سیاهنمایی آن شخصیتها و ارزشهای منتج از دین، سابقهای طولانی در ادبیات داستانی دیگر کشورها و کشورمان دارد.بدون اینکه به علل و عوامل رویکرد برخی نویسندگان در مبارزه با دین در برهههایی از تاریخ ادبیات کشورمان بپردازم،(چراکه منتقدین و تحلیلگران بیشماری به این موضوع پرداختهاند) برای ورود به موضوع کافیاست به این اشاره کنم که در اغلب آثار داستاننویسان ایران در دهههای نخست شکلگیری ادبیات داستانی (در بعد از مشروطه)، باورهای دینی و مذهبی شخصیتهای داستانی به سُخره گرفته شدهاند.
سؤالی که در این میان پیش میآید این است که چرا در ادبیات کشورمان نوشتن رمان و داستان با محوریت تاریخ اسلام و پیامبر اکرم (ص)، بایسته و شایسته صورت نگرفته است؟
خلق آثار داستانی در موضوع پیامبر اکرم (ص) ـ که جشنواره خاتم نیز بر اساس همین ضرورت شکل گرفته ـدر سالهای اخیر به تناسب جریانات تکفیری و تغییر رویکرد نظام سلطه به ایجاد تشکیک در ماهیت دین اسلام، به نظرم نیاز به یک پوستاندازی را به خوبی درک کرده است. بر همین اساس،به نظرم نویسندگانی که در این موضوع قلم میزنند،به روشنی درک کردهاند که دیگر نمیتوان با بازنویسی زندگینامه چهرهها و بزرگان دین، آثاری بیافرینند که مخاطبان گریزپا و آشنا به آثار خوب و ممتاز ادبی ایران و سایر کشورها را بنشانند سر کتابهایشان تا بخوانند و لذت هم ببرند. این مساله حتی آثار ادبیات کودک و نوجوان نیز خود را نشان داده و تلخ است این واقعیت را بپذیریم که کمتر اتفاق میافتد آثاری که شخصیت محوریشان پیامبر (ص) و ائمه اطهار (س) هستند، فاقد جذابیتهای نوشتاری برای این گروه سنی هستند.
در چنین فضایی،البته بارقههای امیدی وجود داشته و نویسندگانی خوشقلم و صاحب تجربه، با تقویت خلاقیت ادبی و انتخاب زاویهنگاههایی تازه در خلق اثر، کمابیش موفق شدهاند حرفهایی جدی و تازه برای روایت داشته باشند و چهرهای نزدیک به واقعیت از شخصیت پیامبر رحمت (ص) یا وقایع مهم صدر اسلام را در قالب داستان یا رُمانی روایت کنند که منش و شخصیت پیامبر اکرم (ص) را به شیوهای بدیع و دل چسب چنان روایت کنند که حتی در صورت آشنایی مخاطب با آن موقعیت، از منظر شیوایی متن و نوع روایت، بار دیگر او را به سوی خود جلب کند.
به نظرم سه دلیل اصلی باعث شده تا نتوانیم آنگونه که شایسته است، رمان و داستان در این گونهی ادبی داشته باشیم:
الف) نداشتن مطالعات عمیق درباره پیامبر اکرم (ص) و از تاریخ صدر اسلام؛
ب) دشواری بازنمایی وضعیت فضای صدر اسلام و ناتوانی از بازآفرینی وقایع آن سالها.
به نظرم عنصر «توصیف صحنه» برای واقعیتنمایی خط داستانی در داستاننویسی، نوعی بازآفرینی وقایع و رخدادی است که در جهان واقعی و یا در دنیای خودساختهی نویسنده به وقوع پیوسته و به همین خاطر، توصیف فضای صدر اسلام و بیان خلق و خوی افراد در آن دوره، هرچقدر هم که با پژوهشی گسترده همراه باشد، اگر چه ممکن است نزدیک به واقعیت باشد، اما نمیتواند مصون از خطا باشد.
ج) حفظ حرمت پیامبر اکرم (ص) و شخصیتهای بزرگ صدر اسلام از جمله محدودیتهایی است که داستاننویس را به هنگام نوشتن داستانی دربارهی آنها با محدودیت مواجه میکند. این مهم زمانی بروز میکند که معنای «ادبیات» را مدنظر قرار بدهیم. چرا که بخش مهمی ازتعریف «ادبیات» در خیالپردازی و تصورات نویسنده خلاصه میشود. البته نویسندگان غربی به خاطر تفاوت در نوع نگاهشان به مقدسات در مقایسه با نویسندگان دنیای اسلام، آنچنانکه رمانهایشان را خواندهایم و فیلمهایشان را دیدهایم، موفقتر بودهاند.
اگر بخواهیم درباره مشکلات نوشتن داستان و رمان از سوی نویسندگان مسلمان در این عرصه صحبت کنیم، قطعاً مشکلات نویسندگان مسلمان به همین سه عنوان خلاصه نخواهد شد، اما در این وضعیت، چه راهکاری برای نویسندگان میتواند وجود داشته باشد تا آنها ضمن رعایت تمام این محدودیتها، آثاری فاخر و شایسته در این عرصه بیافرینند؟برای این منظور، به نظرم توجه به زبان هنر میتواند کارساز باشد. ویژگی بارز هنر، به نظرم دوری از مستقیمگویی و تلاش برای انتقال نامحسوس و غیر مستقیم پیام به مخاطبان است. ترفندهایی مثل انتخاب هوشمندانهی راوی یا راویان غیرمقدس در خط داستانی برای پرداختن به موضوعات و شخصیتهای دینی و… حتی نوشتن از موضوعی امروزی و درخلال آن،بیان هنرمندانه، زیرپوستی و به تعبیری به زبان اشارت موضوعات دینی و… میتواند مخاطب امروز را با شخصیتهای صدر اسلام و وقایع مهم آن سالها همنوا و همراه نماید بدون اینکه احساس شعارزدگی و …. به او دست بدهد.
و اما دربارهی داستان «بهای آدمماندن» به قلم این حقیر، باید عرض کنم که بستر اصلی این داستان، جنگ با داعش است. موقعیت زمانی روایت، از لحظهای آغاز میشود که دو رزمندهی عراقی مسلمان، هرکدام معتقد به مذهب تسنن و تشیع، تؤامان، در مبارزه با داعشیانی که مدعیان دروغین مسلمانی هستند،در موقعیتی ممکنالوقوع قرار میگیرند و دشواری کار هر کدام، زمانی مشخص میشود که آن دو نفر، بایددو نفر شیعه و سنیمذهب (نمایندگانی از مذاهب اسلامی) و مردی ایزدی (دینی کاملاَ متفاوت با اسلام) را نجات بدهند و همزمان، باید آموزههای خودشان را از دین رحمت،اخوت اسلامی و ارزشهای بشردوستانهی اسلام نشان بدهند. بزنگاهی که در آن، دو قهرمان داستان، اگرچه یکی سنیمذهب است و دستبسته نماز میخواند و یکی دیگر شیعه هست و با دستهای باز نماز میخواند،هر دو به شدت عاطفی و مهربان و محب پیامبر اکرم (ص) و اهل بیت آن حضرت هستند و … این موضوع، زمانی برای مخاطب دلچسبتر میشود که همین آموزههای انسانی و اسلامی را با سبوعیت و وحشیگری معتقدین دروغین آن حضرت در داستان مشاهده و ناخواسته دست به تطبیق میزنند.
۱۵ اردیبهشت ۱۳۹۸