آثار برگزیده
مجموعه داستان «ح مثل رحمت»
حِ مثل رحمت
* فاضله سربندی فراهانی
یک دستم به درس «خورشید مهربانی» فارسی دوم دبستان است و یک…
پروانه های شیشه ای
در قصر حاکمِ شهر اتفاق عجیبی افتاده بود. آمال، پسر دهسالۀ حاکم ناپدید شده بود؛ اما کسی نمیدانست چرا؟ این رازی بود…
محمد تورات کارگردان
با دیدن عکسِ پشت جلدِ مجله و مصاحبۀ نقش اول فیلمم، پرتاب شدم به روزهای سخت انتخاب بازیگر. یه سال از اون روزا…
بهای آدم ماندن
همهچیز عجیب است اینجا. خیلی عجیب. آن پایین را نمیدانم؛ اما این بالا، دونفر هستیم، که با عروسک پارچهای که پشتش را…
پیامبر رحمت
چطور میتوانستی بیتفاوت باشی!؟ برایت سخت بود ولی وقتی صدای اذان را میشنیدی دیوانه میشدی! بهسختی از جایت بلند…
احمد احمد
آرام آرام شروع شد. ما داشتیم ذره ذره در خاطرات پدربزرگ فراموش میشدیم. مثل درخت پر برگی که در یک باد شبانه تمام…
این خانه پر از نام محمد است
مامان با شکم گندهاش تا برسد پایین پلهها، یک بار شاهنامه را مرور کردهام. فکر میکنم به شاهنامه. به این که چرا توی…
یک لبخند بی انتها
چهل روز است که آمدهای توی این غار، توی ناکجاآبادی که هیچکس از تو خبر ندارد. این روزها را صورت روی خاک گذاشتهای و…