تغافل و خطاپوشی در سیره پیامبر اکرم(ص)

تغافل و خطاپوشی در سیره پیامبر اکرم(ص)

نویسنده: حجت‌الاسلام والمسلمین کاظم دلیری دانش‌آموخته سطح ۳ حوزه علمیه قم

منبع: فصلنامه علمی – تخصصی ویژه مبلغان پاییز ۱۳۹۹، شماره سوم

مقدمه

تغافل، از ارزش‌های اخلاق اسلامی است که در جامعه ما چه از نظر علمی و چه از نظر عملی، به مقدار کافی به آن توجه نشده است. این واژه به معنای چشم پوشی از خطاهای دیگران و از بالاترین مراتب عفو و گذشت است. پیامبر اکرم(ص)  که صاحب خلق عظیم بود، با بهره‌گیری از این خصلت به تربیت مردم همت گماشت و در عرصه‌های مختلف خانوادگی و اجتماعی و سیاسی از آن بهره برد. در این نوشتار پس از تبیین مفهوم تغافل و  اقسام آن و اشاره به به اهمیت و آثار تغافل، برخی عرصه‌های تغافل در سیره پیامبر اکرم(ص) را با ذکر نمونه‌های آن بازگو می‌کنیم.

الف. مفهوم تغافل

  1. تغافل در لغت

تغافل، مصدر از ماده «غفل» است. مصدر «غَفلت»، به معنای سهوی است که به سبب کمی حفظ و هشیاری بر انسان عارض می‌شود.۱ مراد از غافل در اصطلاح قرآنی، کسی است که به توحید و مسیر هدایت و هدف آفرینش و سرانجام کار خود و آخرت بی‌اعتنا باشد.۲برخلاف غفلت، تغافل به معنای «غفلت عمدی»۳ و در زبان فارسی با ترکیب‌هایی همچون «خود را به غفلت زدن»۴، »نادیده‌انگاری» و «چشم‌پوشی عمدی» برابر است. تغافل، غفلت ورزی آگاهانه و از روی مصلحت است؛۵ مانند تجاهل که به معنای تظاهر به جهل است.

تغافل در اصطلاح

تغافل در اصطلاح، بر «چشم‌پوشی از خطاها و لغزش‌های دیگران» گفته می‌شود۶. به عبارتی تغافل، یعنی شخص چیزی را بداند؛ ولی از روی مصلحت، خود را غافل و بی‌خبر نشان دهد یا آن چیز را نادیده انگارد. برای مثال وقتی فرزندان یعقوب نبی(ع)، برادرشان یوسف(ع) را در چاه انداختند و نزد پدر، گرگ را مقصر شناختند، آنْ حضرت نه با آنان به درشتی سخن گفت و نه تکذیب‌شان کرد. بلکه فرمود:  «بَلْ سَوَّلَتْ لَکُمْ أَنْفُسُکُمْ أَمْرًا فَصَبْرٌ جَمِیلٌ؛۷ بلکه نفس شما کاری را برایتان جلوه داده است. اکنون من صبری نیکو پیشه می‌کنم» و از خداوند یاری خواست. وقتی پیمانه زرین پادشاه را در بارِ بنیامین یافتند، برادران یوسف(ع) بی‌درنگ گفتند: «إِن یَسْرِقْ فَقَدْ سَرَقَ أَخٌ لَّهُ مِن قَبْلُ؛ اگر دزدی کرده، پیش از این هم برادرش دزدی کرده است»۸. در این هنگام یوسف صدیق(ع) دلخوریش را از آنان پنهان کرد و با خود گفت: «أَنْتُمْ شَرٌّ مَکاناً وَ اللّهُ أَعْلَمُ بِما تَصِفُونَ؛۹ شما جایگاه بدتری دارید و خداوند به آنچه توصیف می‌کنید، داناتر است.۱۰

  1. رابطه مفهوم تغافل با صَفح و حلم

واژه روایی تغافل به واژه قرآنی «صفح» به معنای ترک سرزنش، نزدیک است۱۱. خداوند متعال در موارد متعددی پیامبر اکرم(ص) و مؤمنان را به عفو و صفح یا به صفح امر کرده است.۱۲ از جمله در آیه ۸۵  سوره حجر می‌فرماید: «فَاصْفَحِ الصَّفْحَ الْجَمِیلَ؛ پس به زیبایی چشم‌پوشی کن». صفح جمیل در روایات نیز به عفو بدون عتاب، یعنی سخنان زشت و سرزنش آمیز تفسیر شده است.۱۳ چنان‌که در داستان حضرت یوسف(ع) وقتی برادران به مقام شامخ برادرشان پی بردند و به اشتباهات گذشته‌شان اعتراف کردند، حضرت یوسف(ع) نه تنها مجازاتشان نکرد؛ بلکه حتی آنان را سرزنش توبیخ نیز نکرد و کریمانه فرمود: «لا تَثْرِیبَ عَلَیْکُمُ الْیَوْمَ یَغْفِرُ اللَّهُ لَکُمْ وَ هُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ؛۱۴ امروز بر شما سرزنشی نیست، خداوند شما را می‌آمرزد و او مهربان‌ترین مهربانان است». بنابراین تغافل یا صفح، از مراتب بالای عفو است. از سوی دیگر حقیقت تغافل از جنس حلم (یا بردباری) به معنای مهار خشم است؛ چنان‌که در روایتی از امیرالمؤمنین آمده است«لاحِلمَ کالتَّغافُلِ؛۱۵ هیچ بردباری مانند تغافل نیست».

ب. اقسام تغافل

تغافل به دو قسم «تغافل پسندیده» و «تغافل ناپسند» تقسیم می‌شود. تغافل پسندیده، آن است که به‌جا و در مسیر حق باشد و تغاقل ناپسند، آن است که موجب ترک حق و پایمال شدن آن شود. عفو و چشم‌پوشی در جایی پسندیده است که پای حقوق خصوصی افراد در میان باشد و فرد خطاکار مرتکب حرام‌های خدا مثل فحشا، شراب‌خواری، دزدی و آدمکشی نشده باشد که در این صورت، مجال گذشت و نادیده انگاری گناه و منکر نیست. امیرالمؤمنین(ع) در شرح حالات پیامبر اکر(ص) می‌فرماید: «مَاانْتَصَرَ لِنَفْسِهِ مِنْ مَظْلَمَهٍ حَتّى یَنْتَهِکَ مَحارِمُ اللّهِ فَیَکُونُ حینَئِذٍ غَضَبُهُ لِلّهِ تَبارَکَ وَتَعالى؛۱۶ برای خودش از ستمی که به او رفته بود، انتقام نگرفت تا این‌که محارم خدا هتک شود؛ پس در این هنگام غضبش برای خداوند تبارک و تعالی بود». پیامبر اکرم(ص) هنگام اعزام مُعاذبن جبل به یمن به او فرمود: «عَلَیْکَ بِالرِّفْقِ وَ اَلْعَفْوِ فِی غَیْرِ تَرْکٍ لِلْحَقِّ؛۱۷ بر تو باد به مدارا و عفو در غیر مورد ترک حق».

بی‌تفاوتی مرد نسبت به رفتارهای زشت همسر خود۱۸ و بی‌تفاوتی کارگزاران سیاسی نسبت به گزارش‌های رسیده درباره ستم‌هایی که بر مردم می‌شود و ارتکاب منکرات از سوی نزدیکانشان، نمونه‌هایی از تغافل ناپسند است که در روایات از آن یاد شده است.۱۹ به عبارتی تغافل ناپسند از غَفلت است که از رذائل اخلاقی است. از آنجا که موضوع این مقاله درباره تغافل پسندیده است، در ادامه مقاله تنها درباره این قسم از تغافل سخن خواهیم گفت.

ج. اهمیت و آثار تغافل

تغافل، از مهمترین پایه‌های همزیستی مسالمت آمیز در جامعه است. امام سجاد(ع) به فرزندش امام باقر(ع) فرمود: «وَاعلَم یا بُنَیَّ أنَّ صَلاحَ الدُّنیا بِحَذافیرِها فی کَلِمَتَینِ: إصلاحُ شَأنِ المَعایِشِ مِلءُ مِکیالٍ ثُلُثاهُ فِطنَهٌ وثُلُثُهُ تَغافُلٌ؛۲۰ بدان پسرم که صلاح همه دنیا در دو جمله است: سامان یافتن اوضاع زندگی‌ها، پیمانه پری است که دو سوم آن زیرکی و یک سومش چشم‌پوشی و غفلت‌نمایی است.»

تغافل به عنوان یکی از روش‌های تربیتی، کارایی بسیاری در اصلاح دیگران دارد و در عرصه‌های مختلف مانند تربیت فرزند و متعلم و نیز در محیط کار و اشتغال، می‌توان از آن بهره برد تا فرد به صورت غیر مستقیم به اشتباه خود پی ببرد. این کار مانع تحقیر شدن از سوی دیگران می‌شود و پیامدهایی مانند لجاجت متربی و پرده دری وی را ندارد. خواجه نصیرالدین طوسی در بحث مراحل تربیت فرزند پس از توصیه به مدح و اکرام فرزند که سبب بروز خوهای نیکی از او می‌شود، توبیخ و سرزنش صریح فرزند به سبب کار زشت را به شدت نهی و تأکید می‌کند که باید با او به شیوه تغافل رفتار شود تا بر تکرار کارهای زشت جسور نشود.۲۱

تغافل سبب خوش‌نامی و افزایش اعتبار و موقعیت اجتماعی انسان نیز می‌شود؛ چنان‌که امیرالمؤمنین(ع) فرمود: «تَغافَل یُحمَد أمرُکَ؛۲۲ تغافل کن تا کارت ستایش شود.»

د. عرصه‌های تغافل در سیره پیامبر اکرم(ص)

پیامبر اکرم(ص) به اقتضای خُلق عظیم و قرآنی خود، همواره با نظر پاک خطاپوش خود به دیگران می‌نگریست و با عفو و اغماض و مدارا با آنان رفتار می‌کرد و این شاه کلید موفقیت ایشان در عرصه تبلیغ دین بود. یکی از همسران ایشان می‌گوید: «کانَ أحسَنَ النّاسِ خُلقا، لَم یَکُن فاحِشا و لا مُتَفَحِّشا، و لا صَخّابا فی الأسواقِ، و لا یَجزی بالسَّیّئَهِ مِثلَها، و لکنْ یَعفو و یَصفَحُ؛۲۳ پیامبر(ص) خوش‌خوترین مردم بود. فحش دهنده و بیهوده‌گو نبود و در بازارها فریاد نمی‌کشید و پاداش بدی را با مانندش نمی‌داد، لکن گذشت و چشم‌پوشی می‌کرد» با این توضیح، نمونه‌هایی از تغافل پیامبر اکرم(ص) را در عرصه‌های گوناگون زندگی بیان می‌کنیم.

  1. تغافل با اعضای خانواده

تغافل در عرصه روابط خانوادگی و تدبیر منزل، بسیار مهم و ارزشمند و ضامن استحکام و بقای کانون مقدس خانواده است. قرآن کریم از یک سو به مؤمنان هشدار می‌دهد: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّ مِنْ أَزْوَاجِکُمْ وَأَوْلَادِکُمْ عَدُوًّا لَکُمْ فَاحْذَرُوهُمْ؛ ای کسانی که ایمان آورده‌اید! برخی از همسران و فرزندانتان، دشمنان شما هستند. از آنان برحذر باشید». یعنی مبادا همسران و فرزندان با گفتارهاو کردارهایشان، خواسته یا ناخواسته شما را از مسیر هدایت دور کنند. از سوی دیگر بی‌درنگ می‌فرماید: «وَإِنْ تَعْفُوا وَتَصْفَحُوا وَتَغْفِرُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ؛۲۴ و اگر گذشت و چشم‌پوشی کنید و ببخشید، پس خداوند آمرزنده مهربان است». یعنی حتی نسبت به همسران و فرزندانی که در واقع دشمنان شما هستند، اگر رویکرد گذشت و خطاپوشی را در پیش گیرید، بهتر است.

یکی از مهمترین آسیب‌های اجتمای امروز، افزایش طلاق و اختلافات خانوادگی است که ریشه بسیاری از این اختلافات و جدایی‌ها، ترک تغافل و خطاپوشی در روابط خانوادگی است. بی‌شک اگر زن و شوهر آستانه تحمل خود را بالا ببرند و عینک بدبینی و ذره‌بینی را از چشم خود بردارند، دیگر از دیدن کوچک‌ترین اشتباهات شریک زندگی و عمر خود برآشفته نمی‌شوند و شیوه خطاپوشی و مدارا را در پیش می‌گیرند و بدین‌سان با محبت، خارهای زندگی خود را به گل مبدل می‌کنند. همسر شهید یوسف کلاه دوز – قائم مقام سپاه پاسداران در اوایل جنگ ایران و عراق می‌گوید:

مشغول کار منزل بودم. حواسم از پسرم حامد پرت شد. یک دفعه از روی صندلی افتاد زمین و سرش غرق خون شد. او را به دکتر رساندم و سرش را پانسمان کردیم. خیلی می‌ترسیدم که مبادا یوسف با من دعوا کند و ناراحت شود که چرا مواظب بچه نبودی؟ وقتی آمد، مثل همیشه سراغ حامد را گرفت. گفتم: «خوابیده». بعد هم قضیه را برایش تعریف کردم. فقط گوش داد. آرام آرام چشم‌هایش خیس شد. لبش را گاز گرفت. بعد گفت: «تقصیر من است که تو را با حامد تنها می‌گذارم. چاره‌ای ندارم. مرا ببخش!». وقتی این جملات را گفت، خیلی شرمنده شدم.۲۵

یکی از برخوردهای کرامت‌آمیز پیامبر اکرم(ص) در برخورد با حسادت‌های زنانه‌ای بود که گاه از سوی برخی از همسران‌شان نسبت به برخی دیگر سرمی‌زد. برای مثال روزی آن حضرت در خانه یکی از همسرانش بود۲۶ که یکی از امهات مؤمنین کاسه طعامی را برای ایشان فرستاد. آن زن – که پیامبر(ص) در خانه‌اش بود – به جای آن‌که خوشحال شود، ناراحت شد و آن‌چنان به دست خدمتکار زد که کاسه از دستش افتاد و دو تکه شد. پیامبر(ص) بی آن‌که عصبانی شود و با آن زن حسود تندی کند، خم شد و قطعات کاسه شکسته را برداشت و در کنار هم گذاشت. سپس در حالی که طعام ریخته را در آن جمع می‌کرد، فرمود: «غَارَتْ اُمُّکُمْ؛ مادرتان [نسبت به هَوی خودش] غیرت [حسادت] ورزید!». سپس خادم را نگه داشت و کاسه‌ای سالم از خانه آن زن آورد و به جای کاسه شکسته به خدمتکار داد.۲۷

گفتنی است طعام در زبان عربی در درجه اول، به نان و کندم و پس از آن به هر چیز خوردنی گفته می‌شود.۲۸ در این‌جا نیز گویا طعام اهدایی آن زن، همان نان یا چیزی شبیه آن بوده است تا اشکال نشود که چرا پیامبر(ص) غذای ریخته را در ظرف جمع کرده است. البته در این روایت نیز تصریح نشده است که حضرت از آن غذای ریخته تناول کرد؛ بلکه فقط این مطلب آمده است که حضرت غذای ریخته را در کاسه شکسته جمع کردن

۲. تغافل با زیردستان

تغافل نسبت به خدمتکاران و زیردستان، بخش دیگری از تغافل ارزشمند است که در سیره پیامبر اکرم(ص) نمود بارزی داشته است. برای مثال انس بن مالک ده سال در منزل پیامبر اکرم(ص) خدمت کرد و به گفته خودش، در طول این مدت حتی کوچک‌ترین توهینی مانند «اُف» – که دلالت بر آزردگی و دلخوری می‌کند – نیز از ایشان نشنید و یا توبیخ نشد که چرا چنین کردی یا چرا چنان نکردی؟۲۹ وی می‌گوید:

شبی پیامبر(ص) دیر کرد و من به گمان این که ایشان در جایی میهمان است، افطاری ایشان را خوردم. وقتی حضرت آمد، از یکی از همراهانش پرسیدم: «آیا پیامبر(ص) در جایی افطار کرده یا کسی دعوتش کرده است». گفت: «نه». پیامبر(ص) فردای آن روز را روزه گرفت و نه از افطارش چیزی از من پرسید و نه پس از آن ذکری از آن به میان آورد.۳۰

این الگوی رفتاری را می‌توان به رفتار مدیران با کارگران و کارمندان خود نیز تعمیم داد. مدیران باید به جای سوء استفاده از قدرت و ستم به زیردستان، به آنان با دیده عفو و اغماض بنگرند و تا حد امکان از خطاهایشان بگذرند؛ زلرا این کار نوعی قدردانی از زحمات آنان است.

۳. تغافل با کفار و منافقان

بخش عظیمی از گذشت و چشم‌پوشی پیامبر اکرم(ص) در عرصه سیاسی و در برخورد با کفار و منافقان رخ داده است. آن حضرت ضمن برخورد قاطع و سخت با کفار و مشرکان در مواضع متعدد و جهاد با آنان، در برخی مواضع دیگر نیز به حسب مصلحت و به مقتضای اخلاق کریمانه خود، با آنان به شیوه عفو و خطاپوشی برخورد کرده است که در این‌جا دو نمونه از آنها را نقل می‌کنیم:

نمونه اول: چشم‌پوشی از مشرکان مکه

رسول خدا(ص) پس از فتح مکه، مشرکان مکه را – که عمری با آن حضرت دشمنی و کینه‌توزی کرده بودند و از هیچ نوع آزار و اذیت زبانی و عملی همچون اصرار بر بت‌پرستی، تهمت، توهین، شکنجه یاران، حصر اقتصادی، نقشه ترور، جنگ تحمیلی و … در حق آن حضرت کوتاهی نکرده بودند – فرا خواند و ابتدا از خودشان نظرخواهی کرد و فرمود: «چه می‌گویید و چه گمان می‌برید!» آنان گفتند: «ما به تو گمان نیک می‌بریم و سخن نیک می‌گوییم. برادر بزرگوار، پسر برادر بزرگوار و بر ما مسلط هستی». پیامبر به آنان فرمود: «فَإِنِّی أَقُولُ کَمَا قَالَ أَخِی یُوسُفُ لا تَثْرِیبَ عَلَیْکُمُ الْیَوْمَ یَغْفِرُ اللهُ لَکُمْ وَ هُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ؛۳۱ من همچنان‌که برادرم یوسف(ع) گفت، می‌گویم: امروز بر شما سرزنشی نیست، خدا شما را می‌آمرزد و او مهربان‌ترین مهربانان است».

بدین‌سان پیامبر رحمت(ص) نه خون‌شان را ریخت و نه آنها را حبس و شکنجه و نه حتی ملامت و مؤاخذه کرد؛ بلکه با بزرگواری از صدها و هزاران خطای آنان چشم پوشید و با شکوه‌ترید جلوه عفو و اغماض از اشتباه را در تاریخ آفرید و پاسخ همه بدی‌هایشان را با خوبی داد. مشابه همین برخورد را امیرالمؤمنین(ع) نیز با بیعت شکنان جمل کرد۳۲ و پس از پایان جنگ و پیروزی، حتی آنان را توبیخ و سرزنش نیز نکرد.

نمونه دوم: چشم‌پوشی از منافقان

پس از مشرکان مکه، بخش عظیمی از تغافل پیامبر اکرم(ص) نسبت به منافقان مدینه رخ داد که پیوسته کارشکنی می‌کردند و با گفتار و رفتار خود پیامبر(ص) را می‌آزردند.۳۳ قرآن در مواضع متعددی از جمله در سوره‌های بقره، نساء، توبه، منافقون و احزاب، جریان کارشکنی‌های آنان را بازگو کرده است که خود، عرصه گسترده‌ای است که در این مختصر مجال پرداختن به آن نیست.

  1. ۴. تغافل با مردم

بخشی از تغافل پیامبر(ص) با عموم مردم بود. پیامبر اکرم رفتارهای جاهلانه مردم زمانه خود را تحمل می‌کرد و با روی گشاده و باز از کنار بسیاری از بی ادبی‌ها و بی احترامی‌های آنان می‌گذشت. نقل است روزی پیامبر(ص) در حال راه رفتن بود و ردایی نجرانی با حاشیه‌ای زبر بر دوش داشت. یکی از بادیه‌نشیان عرب، خود را به ایشان رساند و ردایشان را به شدت کشید؛ به‌گونه‌ای که اثر حاشیه ردا بر گردن مبارک آن حضرت ماند. آن بادیه‌نشین گفت: «امر کن از مال خدا که در نزد توست، به من هم بدهند». حضرت بی آن‌که به آن شخص به دور از ادب و فرهنگ توهینی کند یا بر سرش نهیبی زند یا برایش چهره ترش کند، به او توجه کرد، خندید و فرمود که عطایی به او بدهند.۳۴

پانویس:

  1. حسین بن محمد راغب اصفهانی، مفردات ألفاظ القرآن ص۶۰۹
  2. ر.ک: عبدالله بن عمر بیضاوی؛ انوار التنزیل؛ ج۳؛ محمدبن شاه مرتضی فیض کاشانی، تفسیر الصافی ج۳، ص۱۵۸.
  3. علی بن اسماعیل ابن سیده، المحکم و المحیط الاعظم، ج۵ ص۵۳۰
  4. قباد افرام بستانی، فرهنگ ابنجدی، ص۲۴۱
  5. ر.ک: محمدبن حسن بن درید، جمهره اللغه، ج۲، ص۹۵۸، اسماعیل بن حماد جوهری، الصحاح، ج۳ ص۹۵۳
  6. ر.ک: ناصر مکارم شیرازی، الاخلاق فی‌القرآن، ج ۲ ص ۳۳۲
  7. یوسف: .۱۸
  8. این اتهام به خاطر آن بود که پیشتر و در ایام کودکی یوسف(ع)، عمه‌اش وی را به ناحق به دزدی دستبندی از یعقوب(ع) متهم کرده بود
  9. یوسف:۷۷
  10. رک: محمد بن شاه مرتضی فیض کاشانی، تفسیر الصافی، ج۳ ص ۳۶، علی بن ابراهیم قمی، تفسیر القمی، ج ۱ ص۳۴۹
  11. حسین بن محمد راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، ص ۴۸۶
  12. ر.ک: بقره: ۱۰۹، مائده: ۱۳، نور: ۲۲، تغابن: ۱۴، زخرف: ۵، زخرف: ۸۹
  13. محمد بن علی صدوق،الأمالی، ص۳۳۶ و نیز ص۷۳؛ فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، ج ۶ ص ۵۳۰؛ عبد الرحمن بن ابی بکر سیوطی، الدر المنثور، ج ۴ ص۱۰۴
  14. یوسف: ۹۲
  15. عبدالرحمن بن محمد تمیمی آمدی، غررالحکم، ص۷۶۹
  16. حسن بن فضل طبرسی، مکارم الأخلاق، ص۲۳؛ نیز ر.ک: مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، ج ،۴ ص.۱۸۱۴
  17. علی بن حسن ابن شعبه حرانی، تحف العقول، ص ۲۵
  18. منسوب به امام رضا(ع)، فقه الرضا(ع)، ص: ۲۵۲ «الْمُتَغَافِلَ‏ عَلَى‏ زَوْجَتِهِ وَ هُوَ الدَّیُّوث».
  19. ر.ک: محمد بن حسین شریف الرضی، نهج البلاغه، ص۴۴۴؛ عبدالحمید بن هبلهالله ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج ،۱۷ ص۱۱۶
  20. علی بن محمد خزاز قمی، کفایه الأثر، ج۱ ص ۲۳۹، نیز ر.ک: محمد بن علی صدوق، کتاب من لا یحضره الفقیه، ج ۴ ص ۳۸۷
  21. رک: نصیرالدین محمد بن محمد طوسی، اخلاق ناصری، ص۱۸۴
  22. عبدالواحد بن محمد تمیمی آمدی، غررالحکم، ص۳۲۴
  23. احمد بن حنبل، مسند احمد، ج۴۳ ص۱۳۱؛ محمد بن عیسی ترمذی، الجامع الصحیح، ج۴ ص ۱۳۶؛ نیز ر.ک: محمد بن اسماعیل بخاری، صحیح البخاری، ج۸ ص۲۳ ۲۲
  24. تغابن:۱۴
  25. زهره شریعتی، نیمه پنهان ماه، ج ۸ ص ۳۰
  26. در این روایت، نام این همسر پیامبر(ص) ذکر نشده است
  27. ر.ک: محمد بن اسماعیل بخاری، صحیح البخاری، ج۸ ص۱۹۷
  28. رک: خلیل بن احمد فراهیدی، کتاب العین، ج ۲ ص۲۵
  29. همان، ج۹ ص۲۳۰
  30. حسن بن فضل طبرسی، مکارم الأخلاق، ص۳۲
  31. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۴ ص۲۲۵، ترجمه آزاد روایت امام صادق(ع)
  32. ر.ک: قاضی نعمان بن محمد مغربی، شرح الأخبار فی فضائل الأئمه الاطهار، ج ۱ ص ۳۹۳
  33. برای مثال ر.ک: محمد بن اسماعیل بخاری، صحیح البخاری، ج۹ ص۱۱۳؛ احمد بن حنبل، مسند احمد، ج ۳۶ ص۱۰۲
  34. محمد بن اسماعیل بخاری، صحیح البخاری، ج۵، ص۲۳۴؛ احمد بن حنبل، مسند احمد، ج۲۰ ص۲۱

 

فهرست منابع:

  1. ابن ابی‌الحدید، عبدالحمیدبن هبهالله، شرح نهج‌البلاغه، قم، کتابخانه آیت‌الله مرعشی، ۱۴۰۴ق
  2. ابن حنبل احمد، بیروت، مؤسسه الرساله، ۱۴۱۶ق
  3. ابن درید، محمدبن حسن جمهره اللغه، بیروت: دارالعلم للملایین، ۱۹۸۷م.
  4. ابن سیده، علی‌بن اسماعیل، المحکم و المحیط الأعظم، بیروت: دارالکتب العلمیه، ۱۴۲۱ق
  5. ابن شعبه حرانی، علی بن حسن، تحف العقول، قم: جامعه مدرسین، ۱۴۰۴ق
  6. بخاری محمدبن اسماعیل، صحیح البخاری، قاهره: وزارت اوقاف مصر، ۱۴۱۰ق
  7. بستانی، فواد افرام، فرهنگ ابجدی، چاپ دوم، تهران: اسلامی، ۱۳۷۵ش
  8. بیهقی، ابوبکر احمد بن حسین، دلائل‌النبوه، بیروت: دارالکتب العلمیه، ۱۴۰۵ق
  9. بیضاوی، عبدالله بن عمر، انوارالتنزیل، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۱۸ق
  10. ترمذی، محتمد بن عیسی، سنن الترمذی، قاهره: دارالحدیث، ۱۴۱۹ق
  11. تمیمی آمدی، عبد الواحد بن محمد، غررالحکم، قم: دارالکتب الإسلامی، ۱۴۱۰ق
  12. جوهری، اسماعیل بن حماد، الصحاخ، بیروت: دارالعم للملایین، ۱۴۰۴ ق
  13. خزاز قمی، علی بن محمد، کفایه الأثر، قم: بیدار، ۱۴۰۱ق
  14. راغب اصفهانی، حسین بن محمد، مفردات ألفاظ القرآن، بیروت: دارالقلم، ۱۴۱۲ق
  15. سجستانی، ابوداود سلیمان بن اشعث، سنن أبی داود، قاهره: دارالحدیث۱۴۲۰ق
  16. سیوطی، عبدالرحمن بن ابی بکر، الدرالمنثور، قم: کتابخانه آیت الله مرعشی،۱۴۰۴ق
  17. شریف الرضی، محمد بن حسین، نهج البلاغه، تحقیق صبحی صالح، قم: هجرت، ۱۴۱۴ق
  18. شریعتی، زهره، نیمه پنهان ماه، تهران: روایت فتح، ۱۳۸۴ش
  19. صدوق، محمد بن علی، الأمالی، چاپ ششم، تهران: کتابچی، ۱۳۷۶ش
  20. صدوق، محمد بن علی، کتاب من لا یحضره الفقیه، قم: جامعه مدرسین، ۱۴۱۳ق
  21. طبرسی، حسن بن فضل، مکارم الأخلاق، قم: شریف رضی، ۱۴۱۲ق
  22. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، تهران: ناصر خسرو، ۱۳۷۲ش
  23. طوسی، نصیرالدین محمد بن محمد، اخلاق ناصرِی، تهران: علمیه اسلامیه، ۱۴۱۳ق
  24. فراهیدی، خلیل بن احمد، کتاب العین چاپ دوم، قم: هجرت، ۱۴۱۰ق
  25. فیض کاشانی، محمد بن شاه مرتضی، تفسیر الصافی، تهران: مکتبه الصدر، ۱۴۱۵ق

 

 

تغافلخطاپوشیسیره نبوی
Comments (0)
Add Comment