بسماللهالرحمنالرحیم
شیوه پیامبر(ص) در برخورد با فتنه گران
منبع: پایگاه پرسمان
«لَقَدْ کَانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوهٌ حَسَنَهٌ»۱ «قطعا در گفتار و رفتار رسول خدا اقتدای نیکویی برای شماست» ایشان الگوی همه انسانهای آزاده وآخرین هدایتکننده بشر به سوى سعادت و حامل آخرین پیام رهایى انسان از تاریکىها به سوى روشنایى مطلق است.
اسلام مدارا با توده مردم، اعم از مخالف و موافق، را ضرورى دانسته، احکام اسلامى را بدون تبعیض بین آنان اجرا مىکند.
پیامبر اکرم (صلى الله علیه وآله) به عنوان سرسلسله این الگو، در مدیریت خود، همواره بر این اصل تأکید مىورزید۲؛ همچنانکه مىفرماید: «اَعقلُ الناسِ اَشَدُّهم مداراهً لِلناسِ، وَ اَذلُّ الناسِ مَن اَهانَ النَّاسَ»۳؛ عاقلترین مردم کسى است که بیشتر با دیگران مدارا کند، و خوارترین مردم کسى است که آنان را مورد تحقیر و توهین قرار دهد.
به کارگیرى شیوه مدارا، موفقیت بیشترى به همراه خواهد داشت، بخصوص براى حاکمان و مدیران جامعه. بدینروى، پیامبر در راستاى تحقق اهداف اصلى خود در امر هدایت جامعه، این شیوه را برگزید و اصل رحمت و محبت اساس دعوت ایشان بود و راز موفقیت او در تألیف قلبها، محبت و ملایمت بود۴ تا جایى که سیرهنویسان در توصیف آن حضرت نگاشتهاند: «پیامبر (صلى الله علیه وآله) داراى قلبى رقیق بود و نسبت به همه مسلمانان مهربان بود.»۵. اما این شیوه تنها راه پیامبر به شمار نمیآید و در بعضی موارد میبینیم که پیامبر از شیوه برخورد شدید با فتنه گران استفاده میکند.
اقسام مخالفان پیامبر(صلىالله علیه وآله)
در یک تقسیمبندى کلى، مىتوان مخالفان پیامبر(صلى الله علیه وآله) را به سه دسته تقسیم نمود:۶
۱. کسانى که منکر خداوند بودند؛ همانند بتپرستان، کفّار و مشرکان که با تکذیب و استهزاء مخالفت مىنمودند.
۲. اهل کتاب؛ به ویژه یهودیان که با توطئه و خیانت شدت مخالفت خود را نشان میدادند. قرآن کریم این عده را در کنار مشرکان، دشمنترین دشمنان نسبت به مسلمانان معرفى نموده است: «لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَدَاوَهً لِّلَّذِینَ آمَنُواْ الْیَهُودَ وَالَّذِینَ أَشْرَکُوا»ْ۷«بیگمان سرسختترین مردم را در دشمنی با کسانی که ایمان آوردهاند یهودیان و مشرکان خواهی یافت.»
۳. منافقانِ به ظاهر مسلمان که با فتنهانگیزى و سرپیچى از پیامبر، جبهه داخلى علیه ایشان تشکیل داده بودند. برخورد با هر دسته از مخالفان، بسته به نوع و میزان مخالفت آنان متفاوت بود.
چگونگی رفتار پیامبر (صلىالله علیه وآله) در برخورد با مخالفان:
پیامبر (صلىالله علیه وآله) در دوران مکه و در مقابل بتپرستان، نخست با مدارا با آنها برخورد میکرد تا کسانی که شایستگی داشتند به سمت دین اسلام کشیده شوند. در برخورد با اهل کتاب نیز تا آنجا که ممکن بود با گفتوگو و با عهد و پیمان سعى در زندگى مسالمتآمیز در کنار هم داشت، اما وقتى آنها پا را فراتر نهاده، خیانت مىکردند یا نقض پیمانى صورت مىگرفت، پیامبر به شدت برخورد مىنمود؛ همانند برخورد با قبایل یهودیان مدینه و فتح قلعه خیبر در سال هفتم هجری.
در برخورد با منافقان، که با فتنهانگیزى، جبهه داخلى علیه پیامبر را تشکیل داده بودند، سعى پیامبر بر مدارا بود. آن حضرت به دلایل گوناگون سیاسى و اجتماعى با مخالفان با ملایمت و رفق برخورد مىنمود، آنگونه که با عبداللّه بن اُبى برخورد کرد.۸
به قول ابنهشام، همین رفتار آن حضرت باعث شد که عبداللّه بن ابى از آن پس مورد سرزنش و ملامت قوم و قبیله خود قرار گیرد.۹
اما اگر مخالفت آنها درباره اصول تغییرناپذیر دین یا فتنه انگیزى در میان مسلمانان در مقابله با اساس دین اسلام بود، پیامبر شیوه مدارا را کنار گذاشته، به شدت با آنها برخورد مىنمود؛ همانند به آتش کشیدن مسجد «ضرار» که منافقان به سرکردگى ابوعامر به بهانه بیمارى و عدم توانایى حضور در مسجد «قبا» و با حربه «مذهب علیه مذهب» تصمیم داشتند به جامعه نوپاى مسلمانان ضرر بزنند.۱۰
با وجود موارد زیادى از مدارا، که در رفتار و سیره نبوى ملاحظه مىشود، نمونههاى برخورد تند و غیرقابل انعطاف نیز در سیره عملى پیامبر وجود دارد. اگر بخواهیم ملاکى براى این رفتارهاى پیامبر ارائه دهیم، مىتوانیم بگوییم: آنجا که اساس و بنیان دین هدف گرفته شود و اقدامات مخالفان در مقابل اصول تغییرناپذیر دین اسلام و به منظور از بین بردن آن باشد، رفتار پیامبر قاطعانه و انعطافناپذیر است. به طور نمونه پیامبردستور قتل و اعدام سفیان بن خالد را صادر کرد؛ او مسبب قتل عاصم بن ثابت یکی از اصحاب پیامبر بود و پس از آن هم مدام در پی آشوب و درصدد تجهیز لشکرى براى جنگ با پیامبر بود که پیامبر دستور قتل او را صادر نمود که توسط عبدالله انس به انجام رسید.۱۱
از نمونههایی که پیامبر با قاطعیت تمام با آن برخورد کرد، مرتد شدن و به آشوب کشیدن و قتل و غارت و سرقت میباشد که پیامبر به هیچ وجه کوتاه نیامد. مثلاً دستور قتل هشت تن از قبیله «عرینه»را صادر کرد و جریان آن این بود که: آنان به حضور پیامبر آمده، مسلمان شدند و به سبب بیمارىشان، پیامبر آنان را به ناحیه «ذىالجدر» نزدیک کوه «عیروت» نزد شبان و شتران خود فرستاد. اما آنان مرتد شده، یسار مولى پیامبر را کشتند و ۱۵ شتر از شتران آن حضرت را به سرقت بردند. پیامبر کرزبن جابر فهرى با تعدادى از سربازان را به دنبال آنان فرستاد و این آیه درحق آنان نازل شد: «اِنَّما جزاءُ الّذینَ یُحاربونَ اللّه… اَن یُقتلَّوا و یُصلَّبوا اَو تُقطّع ایدیهم»، « جز این نیست که سزای آنان که با خدا و پیامبرش میجنگند… این است که کشته شوند یا به صلیب کشیده شوند و یا یک دست و یک پایشان بریده شود». (مائده: ۳۳) و پیامبر بر اساس این آیه، دستور قتل، قطع دست و پا و به دار آویختن آنان را صادر نمود. (محمدتقى لسانالملک سپهر، ناسخالتواریخ، تهران، اساطیر،۱۳۸۰، ص ۱۰۸۵)
عدم تساهل در حدود الهى
از نظر اسلام، اقدام مخالفان اگر منافع شخصى انسان را به خطر اندازد و عفو و مدارا، جنبه ظلمپذیرى و ذلّت نداشته باشد، شایسته است انسان شیوه مدارا و تساهل در پیش بگیرد. اما اگر اقدام مخالفان در تعارض با حدود الهى باشد، چون رعایت حدود الهى جنبه فردی و شخصی ندارد و انسانیّت انسان در گرو رعایت حقوق الهى مىباشد، مسامحه جایى ندارد و باید به اقدام عملى روى آورد. مهمترین اقدام عملى که در اسلام تأکید فراوانى بر آن شده «امر به معروف و نهى از منکر» است که داراى شروط و مراحلى است. اما کمترین ثمره آن نظارت عمومى و حراست از احکام و حدود الهى است.
حضرت على (علیهالسلام) مىفرماید: «مسلمانى که شکسته شدن حدود الهى را ببیند، اما واکنشى از خود نشان ندهد، مردهاى است بین زندگان.» (همان، ص ۸۶، به نقل از: محمدبن یعقوب کلینى، فروع کافى، ج ۱، ص ۳۴۲)
مهمترین وظیفه حکومت اسلامى و فلسفه تأسیس آن اجراى احکام و حدود الهى است. از اینرو، برخورد قاطع پیامبر به عنوان حاکم اسلامى با متخلّفان را شاهدیم و در آیات قرآن نیز بر اجراى احکام و حدود الهى تأکید شده است؛ مانند اجراى حد بر زناکار، شارب خمر و سارق. ( حسین عبدالمحمدى، تساهل و تسامح از دیدگاه قرآن و عترت علیهمالسلام ، ص ۸۰)
در این زمینه از امام صادق (علیهالسلام) نقل شده است که در عصر پیامبر، زنى از اشراف سرقت کرد. او را نزد پیامبر آوردند. حضرت امر کرد: دستش قطع شود. گروهى از قریش خدمت پیامبر رسیدند که یا رسول اللّه! اگر دست این خانم قطع شود، پیامدهایش خوب نیست؛ او از اشراف است… آیا مصلحت هست؟ حضرت فرمودند: آرى امّتهاى پیش از شما، براى چنین کارهایى هلاک شدند؛ چون حدود را نسبت به ضعفایشان اجرا مىکردند و درباره اقویا و اشراف و بزرگان اجرا نمىکردند. به همین دلیل هلاک شدند.( غلامرضا نوعى، پیشین، ص ۱۰۰ به نقل از: میرزا حسین نورى، مستدرکالوسائل، قم،اسماعیلیان،۱۳۸۲ق، ج۳، ص ۲۱۶)
عدم تسامح در احقاق حقوق مردم
هدف کلى ادیان الهى برقرارى موازین عدالت اجتماعى است تا زمینه تکامل اخلاقى و معنوى همه افراد پدید آید. در مواردى که حقوق شخصى مطرح هستند، مىتوان تسامح نمود، اما جایى که عدالت اجتماعى و حقوق افراد دیگر مطرح است، تسامح در کار نیست و باید با قاطعیت برخورد نمود.
در خصوص احقاق حق مردم، حتی درباره پیامبر(صلیالله علیه وآله) نیز در تاریخ آمده است: روزی آن حضرت به مسجد رفت و در ضمن خطابه فرمود: «خدا سوگند یاد کرده است در روز جزا از ظلم هیچ ظالمی نگذرد، اگر به کسی از شما، ستمی از من رفته و از این رهگذر حقی بر ذمّه من دارد من حاضرم به قصاص و عمل متقابل تن بدهم. از میان مردم شخصی به نام «سواده بن قیس» به پاخاست و گفت یا رسول اللّه روزی که از طائف بر میگشتی و عصا را در دست خود حرکت میدادی به شکم من خورد و مرا رنجه ساخت.
فرمود: حاشا که به عمد این کار را کرده باشم. با این حال به حکم قصاص تسلیم میشوم. فرمان داد همان عصا را بیاورند و به دست سواده داد و فرمود: هر عضو بدن تو را که خسته است به همان قسمت از بدن من بزن و حق خود را همین دنیا از من بستان. سواده گفت: نه نه، من شما را میبخشم. فرمود: خدا نیز تو را ببخشد.»(بحارالانوار، ج ۷۵ ص ۲۸).
اخلالگران امنیت اجتماعی
همچنین برخی نمونههاى متخلّفان اجتماعى که در صدر اسلام از سوى پیامبر برخوردهایى با آنان شده مانند اخلالگران امنیت اجتماعى، که در این زمینه، هم بعد مادى امنیت اجتماعى را شامل مىشود، مانند سرقت و هم بعد معنوى و فکرى امنیت جامعه را فرا مىگیرد که ارتداد و بدعت نمونههاى اخلال امنیت فکرى جامعهاند.
یک نمونه آن دستور تعقیب و قتل کعب ابن اشرف از سوی پیامبر(ص) است، کعب بن اشرف یکی از یهودیان و از دشمنان پیامبر اسلام بود. از طرف مادر یهودی بود و در شاعری و سخنوری مهارت داشت. هنگامی که خبر پیروزی سپاه اسلام در جنگ بدر به گوشش رسید، برآشفت. شروع به شایعهسازی کرد و اخبار ناگوار در مدینه منتشر ساخت.
سرانجام پیامبر(ص) تصمیم گرفت شرّ او را از سر مسلمانان کوتاه سازد؛ زیرا چنین فردی در میان مسلمانان آزادانه میزیست و با اخلالگریهای خود دشمنان را علیه آنان تحریک و با اشعار خود وضع را آشفته میکرد. پیامبر این مسئولیت را به محمد بن مسلمه واگذارد. وی نیز نقشهای کشید و گروهی را شرکت داد که در آن میان ابونائله برادر ناتنی کعب نیز حاضر بود. آنها به کمک ابونائله توانستند کعب را از خانهاش -که در قلعهای بود- بیرون بکشند و در راه به قتل برسانند.۱۲
بیشترین برخورد عملى پیامبر(ص) با یهودیان و مشرکانى بود که در مقابله با پیامبر(ص) و دین اسلام، اقدامات عملى داشتند. دو پیمان عمومى و خصوصى با سه طایفه بزرگ یهودیان مدینه (بنىقریظه، بنى نضیر، بین قینقاع) منعقد شد، اما آنان ضمن نقض پیمانهاى خود، دست به اقدامات آشکارى علیه مسلمانان زدند که پیامبر(ص) چارهاى جز برخورد عملى نداشت. یهودیان دست به اقداماتى همچون حمایت از مشرکان، تفرقهافکنى میان مسلمانان، تحریف، ایجاد تردید در میان مسلمانان، تمسخر و فریب مىزدند. در ادامه، مواردى از برخورد پیامبر(ص) با این عده ارائه مىگردد:
۱. دستور قتل ابوعفک، شاعر یهودى، که پیامبر(ص) را هجو نموده بود، صادرشد و سالم بن عمیر، این دستور را در سال دوم هجرى اجرا کرد.( ابن هشام، پیشین، ج ۲، ص ۶۳۵ / واقدى، المغازى، قم، مکتبالاعلام الاسلامى، ۱۴۱۴ ق، ج ۱، ص ۱۷۴)
۲. عصماء بنت مروان؛ زوجه یزیدالخطمى، شاعره یهودى، اشعارى علیه پیامبر(ص) و اسلام سرود و پیامبر(ص) دستور قتل او را صادر کرد که عمیربن عدى در ۲۴ رمضان سال دوم هجرى او را به قتل رساند.( ابنهشام، پیشین، ج۲، ص ۶۳۶/ واقدى،پیشین، ج۱،ص۱۷۴)
علت اصلى برخورد پیامبر(ص) با این دو نفر، تبلیغ بر ضد اسلام و تحریک و تهییج دشمنان براى مبارزه با دولت نوپاى اسلامى بود.
علاوه بر یهودیان، مشرکان قریش در مکّه و بعضى از منافقان مدینه نیز اقداماتى علیه پیامبر(ص) داشتند که منجر به برخورد عملى پیامبر(ص) با آنان شد که نمونههاى آن عبارتند از:
۳. عقبه بن ابى معیط و نصر بن حارث و مطعم بن عدى (مطابق بعضى نقلها)؛ آنها از اسراى جنگ بدر بودند، و چون مسلمانان را بسیار آزار و اذیت مىکردند و اقدام عملى علیه پیامبر(ص) داشتند، پیامبر(ص) دستور قتل آنها را صادر نمود.۱۳
۴. ابوعزه شاعر؛ پس از اینکه در جنگ بدر اسیر شد، پیمان نهاده بود که دیگر به جنگ با مسلمانان نیاید، اما در جنگ احد نیز حضور داشت. پیامبر(ص) پس از جنگ احد، دستور قتل او را صادر نمود.۱۴
۵. معاویه بن المغیره؛ او در جنگ احد، بعضى از اعضاى حضرت حمزه(ع) را قطع کرده بود. پیامبر(ص) دستور قتل او را نیز صادر نمود.۱۵
۶. دستور قتل چند نفر پس از فتح مکّه؛ حارث بن هشام، زمیر بن ابى امیّه بن مغیره، که به ام هانى، خواهر امام على(ع) پناهنده شد و مورد بخشش پیامبر(ص) قرار گرفت، عبدالله بن سعد بن ابى سرح که به شفاعت عثمان از مرگ نجات یافت، عکرمه بن ابىجهل آتشافروز جنگهاى پس از بدر، که به شفاعت همسر خود نجات یافت، و صفوان بن امیه، که به شفاعت عمربن وهب و اسلامآوردن خود، بخشوده شد.۱۶
و دهها مورد دیگر.
در بررسى سیره عملى پیامبر(ص) و برخورد آن حضرت با مخالفان، باید گفت: با توجه به وظیفه اصلى پیامبران مبنى بر هدایت جامعه به سوى سعادت و کمال و ابلاغ پیام الهى، اصل اساسى حاکم بر رفتار آنها، بخصوص پیامبر اسلام(ص)، اصل رحمت، محبت و شفقت بود؛ یعنى هدف اصلى آن حضرت، جذب مردم به سوى خدا و دین مبین اسلام بود. اما وقتى مخالفان، اساس دعوت پیامبر(ص) و اصول تغییرناپذیر دین را هدف قرار مىدادند و به اقدامات عملى در این راه دست مىزدند دیگر مدارا و مسامحه جایى نداشت و پیامبر(ص) چارهاى جز برخورد همراه با خشونت نداشت و این نوع برخورد همواره در راستاى حفظ دین و هدایت مردم صورت مىگرفت و باعث شد دین مبین اسلام پابرجا بماند.
واقعیت آن است که تغییر حکومت و حاکمیت به طور معمول برای مردم مشکلات فراوانی را پیش میآورد به همین جهت اصل اولیه حفظ حکومت و حاکمیت و همیاری در پیشرفت و آرامش جامعه است مگر اینکه ظلم حاکم و حکومت و یا تضاد آن با ارکان اساسی دین به حدی برسد که عنوان طاغوت سزاوار آن باشد، در این صورت کنارهگیری از آن و مبارزه و براندازی آن لازم است.
پانویس
۱. احزاب: ۲۱.
۲. مصطفى دلشاد تهرانى، سیره نبوى، تهران، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و آموزش عالى، ۱۳۷۳، ج ۳، ص ۶۹.
۳. محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج ۷۴، ص ۳۹۴ / دیلمى، ارشادالقلوب، ج ۱، ص ۱۱۵.
۴. محمد بن یعقوب کلینى، اصول کافى، چ چهارم، تهران، الاسلامیه، ۱۳۶۴، ج ۲، ص ۱۱۹.
۵. خطیب بغدادى، تاریخ بغداد، مصر، مکتبه الخانجى، ج ۷، ص ۲۰۹.
۶. ابن هشام، زندگانى محمد صلىاللهعلیهوآله پیامبر اسلام، ترجمه سید هاشم رسولى، تهران، کتابچى، ج دوم، ص ۱۹۹.
۷. مائده، ۸۲.
۸. غلامرضا نوعى، مدارا با مخالفان در قرآن و سنّت، رشت، کتاب مبین، ۱۳۷۹، ص ۹۸.
۹. همان، ص۵۴.
۱۰. غلامرضا نوعى، پیشین، ص ۸۳.
۱۱. محمدتقى لسانالملک سپهر، ناسخالتواریخ، ص ۹۵۶.
۱۲. فروغ ابدیت به نقل از سیره ابن هشام، ج۲، ص۵۱ و ۵۸؛ مغازی واقدی، ج۱، ص۱۸۴ و ۱۹۰.
۱۳. محمدتقى لسانالملک سپهر، ناسخالتواریخ، تهران، اساطیر،۱۳۸۰، ص۸۰۲.
۱۴. همان، ص۹۴۱.
۱۵. همان، ص۹۴۴.
۱۶. جعفر سبحانى، فروغ ابدیت، ج ۲، ص۳۳۱؛ به نقل ازسیدقاسم رزاقى موسوى، مجله حوزه.