عطر حبیب؛ گذری بر سیره اخلاقی پیامبر اعظم (ص)

یا رسول الله…! کلامت، روشن و فصیح بود.

به فراخور عقل و درک مخاطب سخن می‌گفتی.

گاهی سخنی را سه بار تکرار می‌کردی، تا طرف خوب بفهمد.

هنگام سخن، کلام را با لبخند می‌آمیختی،

هرگز سخن کسی را قطع نمی‌کردی،

582

عطر حبیب؛ گذری بر سیره اخلاقی پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله)

نویسنده : جواد محدثی

مجله  فرهنگ جهاد  بهار و تابستان ۱۳۸۵، شماره ۴۳ و ۴۴ 

 

یا رسول الله…! کلامت، روشن و فصیح بود.

به فراخور عقل و درک مخاطب سخن می‌گفتی.

گاهی سخنی را سه بار تکرار می‌کردی، تا طرف خوب بفهمد.

هنگام سخن، کلام را با لبخند می‌آمیختی،

هرگز سخن کسی را قطع نمی‌کردی،

زبان به بدگویی و عیب جویی از دیگران نمی‌گشودی.

صدایت که می‌کردند، می‌گفتی: لبیک!

خطبه‌هایت، از همه کوتاه‌تر، ولی پرمایه‌تر بود.

زبانت را از آنچه بی مورد و بیهوده بود، فرو می‌بستی،

همواره خدا را یاد می‌کردی و استغفار بر زبان داشتی،

چیزی می‌گفتی که دل‌ها را به هم الفت دهد،

نه آن که میانه‌ها را به هم بزند.

با کسی مجادله و جر و بحث نمی‌کردی،

هنگامی که سخن می‌گفتی،

همه ساکت بودند، آن چنان که گویی بر سرشان پرنده نشسته است،

سراپا گوش نزد تو نزاع لفظی نمی‌کردند،

به سخن دیگران، خوب گوش می‌کردی،

محکم و استوار راه می‌رفتی،

گام برداشتنت، چنان بود که نشان می‌داد ناتوان و کسل نیستی،

آن چنان که گویی از سنگی از سرازیری می‌غلطد، با مهابت و چالاک.

وقتی سواره بودی، اجازه نمی‌دادی دیگران، پیاده پا به پایت راه آیند،

یا سوار بر مرکب می‌کردی یا بر سر موعدی، قرار می‌گذاشتی.

از گذرگاهی که عبور می‌کردی،

عطرت نشان می‌داد که از آنجا گذشته‌ای.

از هر جا می‌گذشتی سنگ‌ها و درختان، تعظیمت می‌کردند.

در سفرها، آخرهای جمعیت راه می‌رفتی،

تا اگر کسی درماند، یا کمک خواست، کمکش کنی.

گاهی سوار اسب می‌شدی،

گاهی بر قاطر و الاغ سوار می‌شدی، یا بر شتر،

و گاهی نیز پیاده.

سواره که بودی، دیگران را هم بر ترک می‌نشاندی.

اوقات داخل خانه را به سه قسمت تقسیم می‌کردی:

بخشی برای نیایش و عبادت و برای خدا،

قسمتی برای خانواده

و بخش دیگری برای کارهای شخصی خود.

در خانه، با خانواده همکاری می‌کردی،

گوشت می‌بریدی،

شیر می‌دوشیدی،

لباس وصله می‌زدی،

هر غذایی که می‌پختند، می‌خوردی، از طعامی بد نمی‌گفتی،

در را می‌گشودی، کفش خود را می‌دوختی.

بر زمین می‌نشستی و بر زمین غذا می‌خوردی،

به خدمتکار خانه وقتی خسته می‌شد،

کمک می‌کردی،

زیر اندازت عبایی بود و بالشی از پوست، پرشده از لیف خرما!

بر حصیر می‌خوابیدی،

هنگام خواب مسواک می‌زدی و دعا می‌خواندی،

و چون از خواب بر می‌خاستی، خدا را سجده می‌کردی.

کار مراجعه کنندگان را راه می‌انداختی،

نیازمند و سائلی را دست خالی رد نمی‌کردی.

بنده شکور خدا بودی.

نور چشمانت «نماز» بود.

وقتی به نماز می‌ایستادی،

از خوف خدا رنگ از چهره‌ات می‌پرید،

در سینه، ناله‌های سوزناک و آوای حزینی داشتی.

هنگام سجود، چنان بر زمین می‌چسبیدی،

که گویا جامه‌ای بر زمین افتاده است.

وقت نماز که می‌رسید، دیگر کسی را نمی‌شناختی

و به چیزی توجه نداشتی جز به نماز،

به نماز عشق می‌ورزیدی.

فرا رسیدن «وقت» نماز را انتظار می‌کشیدی،

و هنگام نماز که می‌شد، می‌گفتی: ای بلال! خوشحالمان کن،

هیچ چیز را بر نماز مقدم نمی‌داشتی.

می‌فرمودی [به ابوذر]: خداوند، فروغ دیدگانم را در نماز قرار داده است.

آن‌گونه که گرسنه، غذا را دوست می‌دارد

و تشنه آب را،

من هم شیفته نمازم.

با این تفاوت که گرسنه و تشنه، سیر وسیراب می‌شوند،

اما من از نماز، سیر نمی‌شوم.

رکوع‌ها و سجودهای طولانی داشتی.

به خدا عرضه می‌داشتی:

پروردگارا! دوست دارم یک روز سیر باشم و شکرت کنم؛

روز دیگر گرسنه باشم تا از تو سؤال کنم.

نشست و برخاستت، همراه با «با ذکر خدا» بود

با آن که «معصوم» بودی ولی آن قدر از خشیت خدا می‌گریستی

که مصلا و سجده‌گاهت خیس می‌شد.

هنگام دعا، همچون مسکینان نیازمند دست‌ها را بالا می‌گرفتی.

«بنده خدا» بودی.

یک بار که بر زمین نشسته و با دست غذا می‌خوردی،

زنی گفت: یا رسول الله! چرا مانند بندگان نشسته و غذا می‌خوری؟

و… فرمودی: وای بر تو! چه کسی بنده‌تر از من است؟

تو عبد خدا و رسول او بودی.

چهره‌ات گشاده بود و خوش‌رو.

به هرکس می‌رسیدی، سلام می‌گفتی.

با هرکه دست می‌دادی، آن قدر صبر می‌کردی که او دستش را بکشد.

به صورت کسی خیره نمی‌شدی.

به هیچ کس، دشنام و ناسزا نمی‌گفتی.

بر تندخویی و بداخلاقی دیگران صبر می‌کردی.

هدیه مردم و دعوت بردگان را می‌پذیرفتی،

به عیادت بیماران و تشییع جنازه می‌رفتی.

از اصحاب، تفقد و احوالپرسی می‌کردی.

دیر غضبناک می‌شدی،

زود می‌بخشیدی،

از همه بیشتر عذرپذیر بودی.

با بینوایان محروم، هم غذا و همنشین می‌شدی.

پیش دیگران، پایت را دراز نمی‌کردی.

مزاح و شوخی می‌کردی ولی جز «حق» نمی‌گفتی.

با یاران، حلقه وار می‌نشستی،

خود را برای اصحاب می‌آراستی و عطر می‌زدی.

باری بر دوش مردم نبودی.

در کارهای اجتماعی مشارکت داشتی.

بخشنده و سخی بودی.

چیزی را از خواستاران مضایقه نمی‌کردی.

به بزرگ هر قومی احترام می‌کردی.

آری… ای رسول خدا!

وفای به عهد، صدق و راستی، امانت و محبت از ویژگی‌های تو بود.

از مهمان کار نمی‌کشیدی،

خلف وعده نداشتی،

مردم دار و اهل مدارا بودی،

سعه صدر و وسعت نظر داشتی،

اخلاقت قرآن بود.

قرآن مجسم بودی و آیات عینیت یافته کلام الله.

 

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.