جشنواره خاتم
Khatam Festival

مکارم الاخلاق

1,977

مَکارِمُ الْاَخْلاق کتابی به زبان عربی در باب اخلاق اسلامی نوشته حسن بن فضل طبرسی. این اثر از معروف‌ترین کتاب‌های اخلاق و یکی از منابع شیعه در این زمینه است. مؤلف، کتاب را در ۱۲ باب نگاشته و از مسائل اخلاقی در امور مختلف سخن گفته است. کتاب مکارم پس از انتشار، مورد توجه علما قرار گرفت و دارای چاپ‌های متعدد در کشورهای مختلف گردید. اما چاپ مصر، تحریفاتی را در کتاب صورت داد که با واکنش علمای نجف، نسخه‌های آن جمع‌آوری شد. مکارم الاخلاق، بارها به زبان فارسی ترجمه شده است.

رضی‌الدین حسن بن فضل طبرسی از عالمان شیعه در قرن ششم قمری و فرزند امین الاسلام طبرسی صاحب تفسیر مجمع البیان است.

این کتاب دارای ۱۲ باب است که عبارتند از:
     اخلاق و اوصاف پیامبر(ص) ؛
    بهداشت و نظافت در اخلاق اسلامی؛
    آداب استحمام؛
    بهداشت ناخن و اصلاح موها؛
    آداب و شیوه‌های آرایش زن و مرد مسلمان؛
    ویژگی‌های لباس و خانه اسلامی؛
    آداب خوردن و آشامیدن؛
    مسائل مربوط به ازدواج؛
    آداب مسافرت؛
    آداب دعا و وقت فضیلت آن؛
    رفتار با بیماران و مسائل مربوط به آن؛
    مسائل متفرقه در عرصه اخلاق و حقوق فردی و اجتماعی

کتاب مکارم الاخلاق بارها ترجمه شده است:
    ترجمه مکارم الاخلاق، میرزا محمدعلی مدرس چهاردهی؛
    ترجمه مکارم الاخلاق، محمدباقر بهاری همدانی؛
    ترجمه مکارم الاخلاق، سیدابراهیم میرباقری، در دو جلد، ناشر: فراهانی، تهران، ۱۳۶۵ش.
    ترجمه مکارم الاخلاق، احمد احمدزاده
    آداب زندگی اسلامی، عبدالرحیم عقیقی بخشایشی.

قابل توجه
(قبل از مطالعه کتاب به نکات زیر توجه فرمایید:)
۱- چون این ترجمه با متن عربی یک جا چاپ می شود، و قهرا عده زیادی مایلند که با کمک تطبیق ترجمه با متن، با لغات و عبارات عربی آشنایی بیشتری پیدا کنند، سعی شده که در عین رعایت روانی و فصاحت، ترجمه تقریبا تحت اللفظی هم باشد، و اگر رعایت این جهت نبود- که بنظر نگارنده ضروری است- می بایست ترجمه ای بسیار روانتر و شیواتر انجام شود.
۲- سلسله سند روایات یا نام کتبی را که احادیث این کتاب از آنها نقل شده، چون برای عموم و خوانندگان فارسی زبان ضروری نیست و تنها بر حجم کتاب می افزاید- و بعلاوه در متن عربی که در کتاب هست آمده ذکر نکرده ایم و روایات مستقیما از معصوم یا با وساطت یک راوی که از معصوم شنیده است نقل می شود.
۳- ائمه علیهم السلام در روایات با القاب و نامهایی ذکر میشوند که بیشتر آنها از نظر عامه ناشناخته است چنان که از حضرت موسی بن جعفر به (عبد صالح) و یا (ابی الحسن الماضی) و یا (ابی الحسن) تعبیر می شود، و از حضرت صادق بیشتر بلقب مبارک او (ابی عبد اللَّه) تعبیر می گردد که این لقب در بین مردم بیشتر بامام حسین گفته می شود.
و ما برای آسانی کار از ائمه (ع) با تعبیرات و نامهایی که بین مردم معروف است
یاد کرده ایم (مثلا امام ششم، یا حضرت صادق (ع) …) که اگر با متن عربی تطبیق شود خود وسیله ای برای آشنایی با القاب و کنیه های ائمه (ع) میباشد.
۴- گاهی در ترجمه بعض لغات (البته بطور نادر) بخصوصه ترجمه نشده و یا از آن صرف نظر گردیده و یا ترجمه و بمعنی آن در ترجمه لغات و جملات دیگر مندک شده، و کسانی که ترجمه را با متن تطبیق می کنند باین نکته توجه داشته باشند.
۵- گاهی بعضی از روایات (در یک فصل و یا یک باب کتاب) ظاهرشان با هم مخالف بنظر می رسد ولی در واقع مخالف نیستند که برای اهل فن روشن و یا قابل حل است و چون توضیح این مطالب نیاز به کتاب جدایی دارد و از مسائل فنی علم حدیث است و ذکر آن در هر دو مورد نیز امکان پذیر نیست تذکر دادم که در دل بعضی خوانندگان محترم خلجان یا پریشانی و یا عدم اعتماد باحادیث ایجاد نشود و خدای نخواسته حمل بر تناقض گوئی ائمه (ع) نگردد، چرا، در هر یک از کتب احادیث خواه و ناخواه احادیث غیر معتبر و احیانا مجعولی ذکر شده که از معصوم (ع) صادر نگشته و ممکنست احادیثی که احیانا غیر معقول و یا مخالف با مطالب ضروری است از این دسته باشد که باز این دسته احادیث نیز برای اهل فن و رجالیون قابل تشخیص است که خوانندگان محترم اگر چون و چرایی در ذهنشان پدید آمد، میتوانند از اهل فن بپرسند (یا توسط نامه یا تلفنی از خود مترجم بخواهند)
۶- در بعضی روایات نسخه بدلهای متعددی در لغات و عبارات آنها وجود دارد که مترجم آنچه را که از نظر سیاق عبارات و جملات یا از نظر معنی بهتر و صحیحتر بنظر می رسید ترجمه نموده است.
از خداوند توفیق همگان را در راه نشر معارف اسلامی و هم در راه درک و آموختن حقایق دینی از پیشگاه قادر بیچون مسألت می نمایم.
سید ابراهیم میرباقری

مقدمه مؤلف (صاحب مکارم الاخلاق)
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
سپاس خداوند یگانه ای را که نزاده و نزاید (چیزی از او جدا نگردد و از کسی زاده نشده) هیچ گونه همانند و همسری ندارد.
و درود بر محمد بنده و پیامبر برگزیده او، که ویرا بر همه جهانیان فرستاد تا همگان را بشارت دهند برحمت جاویدان بهشت و بیم دهنده از عذاب جانکاه ابدی دوزخ و دعوت کننده بحق و فضیلت و چراغ فروزان هدایت باشد.
و درود بر خاندان پاک او یعنی رهبران و امامان هدایت بخش و مشعل های روشنی افروز انسانها که خداوند هر نوع رجس و آلودگی و کژی (عملی و اخلاقی و فکری) را از لوح وجودشان بزدوده و در سرشت و آفرینش معصوم و پاکشان گردانید.
و درود بر آنان که راه هدایت پویند.
و چون آفریدگار متعال محمد (ص) را در میان انبیا بکمال این سیرت مخصوص گردانید. و تأسی به پیامبرش را کلید خشنودی و راه وصول به بهشت جاودانی قرار داد چنان که می فرماید: (پیامبر برای شما پیشوایی نیکوست آنان که بخدا و قیامت امیدوار باشند) و متابعت او را وسیله مهر و لطف و سبب جلب رحمت خویش قرار داد که می فرماید: (پیامبر من بمردم بگو اگر خدا را دوست دارید بدنبال من آیید تا خدا شما را دوست بدارد.).
این رستگاری بزرگ موجب گشت که بتوانم کتابی گرد آورم که شامل مکارم اخلاق و محاسن آداب و اوامر پر ارج آن حضرت باشد که خود فرمود: (من از آن رو برانگیخته شدم که: اخلاق کریمه و صفات ستوده و انسانی را در بشر بکمال رسانم و بپایان آرم». و دانستن (اخلاق) مقدم بر عمل کردن است.
و در کلمات امیر مؤمنان (ع) سخنی یافتم که حقیقت و رمز سیر انبیاء الهی را که از مردم بطور کامل بریدن و بخدا پیوستن و از دنیا دل برگرفتن و ب آخرت پرداختن است بیان میدارد و میفرماید:
و پیامبر ما محمد (ص) را در میان انبیاء بکمال مخصوص گردانیده و ما را به اقتداء و پیرویش ترغیب و تأکید فرمود.
امام (ع) سپس بعد از سخنی طولانی که با مدعی دروغین که دم از امیدواری برحمت حق می زند ولی به برنامه الهی عمل نمی کند چنین خطاب می کند: بخدا دروغ می گوید و گر نه چرا آثار امید در عملش آشکار نمی گردد، که هر کس بچیزی امید داشته باشد بدنبال آن می شتابد، مگر امیدوار بخدا و آن کس که دعوی امید برحمت حق می کند و آثار امید او در عملش ظاهر نمیگردد و کوشش در وظیفه دینی ندارد، و هر ترس و بیمی محقق و معلوم است مگر ترس از خداوند که اگر ترس بنده از خداوند مسلم و معلوم بود هرگز گرد گناهان نمی گشت، و نیز بنده ای که از آفریده و بنده ای میترسد به این ترس خود چندان ترتیب اثر میدهد که به ترس از خدای نمیدهد، و بیم او از مردم نقد و حاضر است، و در باره خداوند آفریدگار خود به تسویف و وعده برگزار میکند، و همچنین آن کس که دنیا در دیده اش بزرگ و در دلش جایگاهی ژرف و عظیم باز کرده باشد آن را بر خدا برمی گزیند و ب آن می پیوندد و طوق بندگیش را بر گردن می نهد، و وجود پیامبر گرامی (ص) برای پیروی تو کافی است، و در صفات و اعمال وی چندان دلیل و نشانه هست که ترا بر عیب و پستی دنیا ارشاد کند، که دنیا دامن از حضرتش برچید و پایکوب دیگران گشت، و هم آن حضرت لب از شیر این مادر بشست، و از زیورهای آن دل برکند، و اگر نمونه دومی خواهی موسی کلیم را یاد کنم که می گوید: (بار پروردگارا من به خیری نیازمندم که برایم بفرستی) و مراد او از این خیر لقمه نانی بود که سد جوع کند، که تا آن وقت خوراکش علفها و سبزیهای صحرا بود که تازه همین ها از کثرت لاغری از پشت شکمش سبز می زد. و اگر نمونه سوم خواهی به داود نبی صاحب مزامیر و آوازه- خوان اهل بهشت بنگر، که از سبدبافی زندگی می گذرانید و به اطرافیان می گفت که کدامیک از شما فروش این سبدها را بعهده می گیرد و از بهای آن قرص نانی برایم می خرد و اگر خواهی به عیسی ابن مریم بنگر، که بسترش شن و ماسه و جامه اش پشمینه و خورشش گرسنگی و چراغش ماهتاب و پناه گاه زمستانیش شرق و غرب جهان، و میوه و سبزیش علف و سبزه بود نه همسری داشت که بفتنه اش افکند و نه فرزندی که موجب اندوهش باشد و نه ثروتی که بخود مشغولش دارد و نه طمعی که بذلتش افکند، مرکبش پاها و خدمتگزارش دستها بود.
پس با به پیامبر طیب و طاهر خود تأسی کن، که راهنمای الهی است برای کسانی که باو تأسی کنند و محبوبترین مردم نزد خدا آن کسی است که بدنبال پیامبرش برود و قدم جای پای او نهد، دنیا را سخت ناچیز انگاشت و چشم بر هم زدنی بدان تمایل پیدا نکرد. شکمش از همه خالی تر، و دامنش از همگان پاکتر بود. دنیا بر او عرضه شد ولی او خود از پذیرفتنش سرباز زد و از آنجا که میدانست خداوند دنیا را دشمن میدارد آن را دشمن بداشت. و چون میدانست آفریدگار آن را کوچک میداند کوچکش شمرد، و اگر در ما نبود جز محبت آنچه را که خدا مبغوضش میدارد و بزرگداشت آنچه خدا ناچیزش می شمارد (یعنی دنیا) برای دوری ما از خدا و مخالفت باو او کافیست پیامبر گرامی (ص) بر زمین غذا می خورد و چون بندگان می نشست و خود نعلین خویش را پینه میکرد و لباسش را وصله میزد، مرکبش الاغ بی پالان بود، و دیگران را بر ترک می نشانید. بر خانه یکی از همسرانش پرده ای با نقش و نگار آویخته بود حضرت باو فرمود: این پرده را بردار که چون ب آن می نگرم بیاد دنیا و زیورهایش می افتم، دل از دنیا برگرفت و فکر آن از صفحه دل بزدود، و هرگز مایل نبود که تجمل و زیورهای آن در برابر چشمش باشد که نکند که چیزی از آنها را بزندگی خود راه دهد. نه دنیا را قرارگاه خود می دانست و نه آرزوی مقام و پاییدن در آن را داشت دنیا را بتمامه از صفحه جان و دل براند و لوح دل را از آن بزدود و این چنین کسی که چیزی را دشمن می دارد نگاه به او و یادآوری او را نیز مبغوض میشمارد. در اخلاق و روشنی حضرت نبی اکرم (ص) چیزهایی بود که ترا به بدی دنیا و نواقص بیحد آن دلالت می کند وقتی که نبی اکرم با آن مقام مخصوصی که نزد خدا داشت غالبا گرسنه بسر میبرد و با آن همه مقام ارجمندی که نزد حق داشت زیورهای دنیا دامن از او برچید و هرگز بسویش نیامد خردمند باید که بدیده خرد بنگرد که خداوند با این کار می خواست رسولش را گرامی بدارد؟! و یا مورد اهانت و تحقیر قرار دهد! اگر بگوید که قصد توهین داشت که بخدا دروغ بسته و بهتانی بزرگ زده و اگر معتقد باشد که خداوند با این کار پیامبرش را مورد تکریم قرار داده پس آنانی را که مورد توجه و روی آوری دنیای ناچیز قرار داده دنیا را که از نزدیکترین خلق خود برکنار زده کوچک و خوار شمرده است.
اگر کسی به نبی اکرم تأسی کند و قدم جای قدم او نهد که چه بهتر و گر نه از هلاکت و بدبختی ایمن نخواهد بود که خداوند محمد (ص) را وسیله توجه به قیامت و بشارت دهنده به بهشت و آخرت و ترساننده از عذاب و عقوبت قرار داد، از دنیا گرسنه بیرون رفت، و ب آخرت سالم وارد گشت، و تا دم مرگ خشتی بر خشتی ننهاد، و باز خداوند بر ما بزرگ منتی نهاده که پیشوایی بزرگ چون محمد (ص) پیش روی ما نهاد و امیر مؤمنان (ع) را بعنوان الگو و راهنمایی بی بدیل فراراه ما قرار داد (که از او پیروی کنیم و یا بپایش برویم) که فرمود: (بخدا لباسم را چندان بوصله دادم که از وصله زن خجلت کشیدم، و گوینده ای بمن گفت: دگر این جامه را دور نمی افکنی؟! و از آن دست برنمی داری؟! در جوابش گفتم: دور شو، که بامداد پگاه راه پویان و روندگان در شب ستوده خواهند بود.
و این خطبه کوتاه برای بیان مقصود بطریق اختصار کافیست، و ما در این کتاب شمه ای از اخلاق ستوده او را: از حالات، اعمال، نشستن و برخاستن، سفر و حفر و خوردن و آشامیدن، و آنچه از این قبیل است و هم چنین آنچه از او و ائمه راستین برای زندگی و تربیت مردم نقل شده و روایت گشته ذکر می کنیم، و از خداوند توفیق پایان دادن باین کار بزرگ را مسألت می نماییم، که او بر هر کاری توانا و آسان کردن کارها برایش سهل است.

فصل اول اخلاق و شمایل، و رفتار او با مجلسیان:
بروایت حسنین علیهما السلام از کتاب محمد بن ابراهیم طالقانی، حضرت حسن (ع) گوید: من که بی اندازه اشتیاق داشتم که اوصاف و شمایل جدم رسول اکرم (ص) را بشنوم، از دائی خود هند که توصیفگر خوبی برای پیغمبر (ص) بود در این باره پرسش نمودم، وی حضرت را چنین توصیف کرد:
پیغمبر (ص) بسیار بزرگوار و با شخصیت بود، چهره اش چون ماه شب چهاردهم میدرخشید، قامتی معتدل و سری بزرگ و مویهایی نه چندان مجعد داشت که گاه در پشت سر جمع می نمود، و گاه فرو می هشت که از نرمه گوش تجاوز نمیکرد.
رنگ رخسارش روشن و شاداب و پیشانیش گشاده و بلند بود، ابروانی کمانی و ظریف و پیوسته داشت، در بین دو ابروی او رگی بود که بهنگام غضب برانگیخته می شد، بینی اش کمی محدب و برگشته بود و درخششی خاص داشت که در نگاه اول بلند و بر آمده بنظر می رسید، ریشی انبوه داشت و گونه ای صاف، چشمانش سیاه و دهانش فراخ بود، دندانهایش سپید و زیبا و از هم گشاده بود، خط باریکی از مو از سینه تا شکم مبارکش روئیده بود، گردنش بسان گردن عروسک صاف و خوشرنگ و چون نقره سفید بود، خلقتی معتدل و بدنی کامل و در نهایت اعتدال داشت، شکم و سینه اش در یک سطح بود، سینه اش پهن و چهار شانه و دارای مفصل های نیرومند و ستبر بود، از سینه تا ناف خط باریکی از مو داشت، بر شکم و پستانها مو نداشت، ساق دستها و شانه ها پر مو بود، دارای سینه ای بر آمده ساقی بلند دستی گشاده (و بخشنده) استخوانی کشیده بود و استخوان کتف دستها و پاهایش درشت بود و کمر باریک و شکمش کوچک بود و پایش گود و جلو عقب پاهایش یکسان بود، چون قدم برمیداشت چنان بود که گویی پای را از زمین می کند، بهنگام راه رفتن کمی بچپ و راست متمایل می شد، با تواضع و فروتنی راه می رفت تند راه می رفت و چون راه می رفت گویا از بلندی فرود می آمد چون بطرفی توجه مینمود با همه بدن بدان جا توجه می نمود، در نگاه کردن چشمان خود را فرو می هشت (خیره و هیز نگاه نمیکرد) به زمین بیشتر نظر می نمود، غالبا نگاهش کوتاه (شرم آلود) بود با اصحاب راه می رفت، و همواره بسلام ابتدا می کرد. حضرت حسن می فرماید: به هند گفتم منطق او را توصیف کن: وی گفت:
پیغمبر (ص) پیوسته هاله ای از حزن وجودش را فرا گرفته بود، همواره فکر میکرد، راحت و آسایش برایش وجود نداشت، بی ضرورت حرف نمیزد، سکوتش طولانی بود، سخن را بگوشه لب تمام می کرد (روشن و واضح حرف میزد)، سخنانش جوامع» الکلم بود، خالی از زوائد و نه قاصر در مقصود، سهل گیر، خوشخو. نه بکسی جفا می کرد، و نه کسی را پست می شمرد، نعمت های الهی را بزرگ می شمرد اگر چه بسیار اندک بود، از غذا نه تعریف زیاد میکرد و نه بدگویی می نمود، برای دنیا و آنچه مربوط بدنیا بود خشمگین نمیشد.
و چون غضبناک می گشت هیچ چیز آتش غضبش را فرو نمینشانید تا وقتی که او را در راه حق یاری کنند و هرگز برای خود (و امور شخصیش) خشمگین نمی شد و برای خود جوش نمیزد. وقتی می خواست اشاره کند با همه کف دست اشاره می کرد و چون در تعجب میشد دست را برمیگردانید و چون حرف می زد به دست نیز اشاره می فرمود و بکف دست راست بر انگشت ابهام چپ میزد، و چون در غضب می شد روی میگردانید و غیرت می نمود، و چون خوشحال می گشت چشمها فرو می بست، عمده خنده هایش همان تبسم بود که دندانهایش همچون دانه های باران نمایان می گشت.
حضرت امام حسن (ع) گوید: من این اوصاف را مدتی از برادرم حسین (ع) پوشیده داشتم و بعد از زمانی برایش بازگو کردم بعد متوجه شدم که همه این اوصاف را از پدر پرسیده و هیچ چیز را فروگذار نکرده.
حسین (ع) گوید: از پدرم راجع به ورود پیغمبر بخانه سؤال کردم، وی فرمود:
ورود حضرت باختیار خویش بود (یعنی از همسران که حق همسری و هم خوابگی باو داشتند اجازه داشت) و چون داخل خانه میشد وقت خود را سه قسمت می کرد: یک قسمت را برای خدای متعال یک قسمت را برای اهل بیت و یک قسمت را برای کارهای شخصی، وقت اختصاصی خود را دو قسمت کرده بود: برای خود، و برای مردم، که صرف امور همه مردم از عام و خاص می نمود و هیچ چیز را از ایشان دریغ نمی کرد. و یکی از سیرتهای حضرت در آن قسمت از وقتش را که برای مردم نهاده بود این بود که اهل فضل را برتری میداد و هر کس را باندازه فضل و برتریش در دین سهم میداد، که بعضی از مردم یک نیاز داشتند و بعضی دو نیاز و بعضی نیازهای بیشتری و باندازه ای که کارشان را با صلاح آرد و امت از سؤال او در صلاح باشد مشغله میداد، و ایشان را ب آنچه سزاوار ایشان است اخبار می فرمود، و میفرمود حتما حاضران به غائبان برسانند و حاجت کسانی را که نمی توانند خود نیاز خویش را بمن برسانند برایم بگوئید که هر کس چنین کاری انجام دهد و حاجت حاجتمندی را به سلطانی خبر دهد خداوند قدمهایش را در قیامت ثابت بدارد که از این (حاجت مهم) در نزدش سخن نمیرفت و از هیچ کس جز او نمی پذیرفت. مردم برای زیارت حضرتش بر او وارد می شدند و جز با شیرین- کامی متفرق نمیشدند، و هدایت یافته و فهمیده بیرون میرفتند.
حسین (ع) میگوید: از پدرم در باره بیرون شدن پیغمبر اکرم (ص) پرسیدم که در بیرون چه میکرد؟ فرمود:
پیغمبر اکرم جز در سخنان سودمند دهان فرو می بست و بین مردم الفت ایجاد می نمود و از ایجاد تفرقه پرهیز می نمود، (او یا اینکه آنها را متنفر و آزرده نمی کرد) و بزرگ هر قومی را گرامی میداشت و او را بر آنها می گماشت و مردم را (از فتنه ها) بر حذر می داشت و از اینکه با مردم جز با خلق نیک و خوشروئی برخورد و معاشرت داشته باشد احتراز می فرمود و از حال اصحابش جستجو و تفقد می نمود و در باره امور جاری در میان مردم از مردم می پرسید و نیکی را می ستود و بدی را تقبیح می فرمود و مورد شماتت و توهین قرار می داد. در کارها راه اعتدال می پیمود و از تشتت و اختلاف پرهیز داشت، هرگز غفلت بخود راه نمیداد که نکند دیگران به غفلت گرفتار آیند یا به- ملالت و تنبلی دچار شوند و برای هر حالی در نزد او برنامه و ساخت و سامانی بود هرگز در حق کوتاهی روا نمیداشت و چیزی بر آن نمیافزود و از آن تجاوز نمیکرد.
آن کسانی پهلوی او می نشستند که بهترین مردم بودند، بهترین مردم در نزد او آن کس بود که خیر خواهیش بیشتر بود و کسی نزد او منزلتی بزرگتر داشت که مواساه و موازرتش زیادتر می نمود.
حسین (ع) گوید در باره مجلس پیغمبر (ص) پرسیدم.
وی (پدرم) پاسخ داد: پیغمبر اکرم نمی نشست و بر نمی خاست مگر با ذکر نام خدای متعال و برای خود جایگاه مخصوصی (که نشانه تشخص و برتری باشد) قرار نمیداد و دیگران را هم از این کار نهی می فرمود: و چون به مجلسی وارد می شد هر جا که خالی بود همان جا می نشست و دیگران را هم باین عمل امر مینمود. بهر یک از اهل مجلس بمقدار و در خور حالش توجه میکرد (و وقت می داد) که یکنفر نپندارد که دیگری نزد او برتر و گرامیتر است. هر کس با او مجالست می نمود یا برای حاجتی باوی بسخن می ایستاد آنقدر صبر می نمود تا طرف خداحافظی کند و هر کس از وی حاجتی می خواست یا حاجت روا و یا با سخنی گرم و مناسب روانه اش مینمود. مردم از اخلاق وسعه صدر او در راحت و فراخی بودند. و برای مردم پدری مهربان بود و همگان در نزد او از نظر حقوق در یک درجه قرار داشتند، مجلس او مجلس حلم و شرم و صبر و امانت بود، در مجلس وی صداها بلند نمیگشت و حرمت کسی هتک و توهینی نمیشد و لغزشهای کسی بر ملا نمیگشت. مجلسیان او همگی در حد تعادل بوده تقوی را رعایت نموده، فروتنی پیشه میکردند. بزرگان احترام و توقیر می شدند و کوچکها و خردها مورد رحمت و شفقت قرار می گرفتند و حاجتمندان را بر خود ترجیح میدادند.
حسین (ع) فرماید: پرسیدم سیره و روش پیغمبر (ص) با همنشینان و جلساء خود چگونه بود؟ (پدرم) فرمود: پیغمبر همواره خوشرو، سهل گیر، نرمخو بود خشونت و تندخوئی نداشت، پرخاشجوئی و دشنامگوئی نمی نمود، عیبجوئی و یا مداحی نمیکرد، از آنچه نمی پسندید تغافل می فرمود و در عین حال کسی را مأیوس نمی ساخت و دیگران را که بدان مایل بودند ناامید و رانده نمیکرد، خود را از سه چیز محفوظ می داشت: مراء (جدال) و پرگوئی و از کارهای بیهوده. و در باره مردم سه چیز را همیشه ترک می نمود: بدگوئی و سرزنش و تجسس از کارهای خصوصی و پنهانی و جز در آنچه امید ثواب در آن بود حرف نمی زد، وقتی سخن میگفت اهل مجلس و شنوندگان سرها را (بحال ادب و توجه کامل) بزیر می انداختند و خموش و بیحرکت می ماندند که گویا بر سرشان پرنده نشسته است و پس از آنکه حضرتش ساکت می ماند سخن آغاز می کردند و در محضرش در سخن گفتن نزاع نمیکردند، اگر کسی شروع بتکلم می کرد کاملا ساکت شده گوش فرا می دادند تا حرفش بپایان رسد. سخن گفتن ایشان در محضر وی حدیث بهترین آنها بود، از آنچه همه می خندیدند می خندید و از آنچه اظهار شگفتی می کردند، اظهار شگفتی می نمود، در برابر غربت سخت شکیبایی می کرد، در برابر سخنان خشن و تند و سؤالهای بی رویه مردم تحمل بخرج میداد، حتی اگر یکی از اصحاب سائل غریبی را عقب می راندند که مزاحم پیغمبر نشود، ناراحت می شد، و می فرمود: چون حاجتمندی را دیدید حاجتش روا کنید، هرگز اجازه نمی داد کسی او را بسیار ستایش کند، کلام هیچ کس را نمی برید، مگر آنکه از حد تجاوز می کرد، در این صورت یا بر می خاست، یا او را از ادامه کلام نهی میفرمود. حسین (ع) می فرماید: پرسیدم در حالت سکوت چگونه بود؟
گفت: در سکوت یکی از چهار حالت را داشت: یا حلم، یا حذر، تقدیر، تفکر اما تقدیر و اندازه نگهداریش در این بود که توجه و نگاه های خود را بهمه مجلسیان یکسان تقسیم می کرد، و هم چنین استماع به سخنان ایشان، و اما تفکر او در باره جهان فانی و عالم باقی بود، و حلم و صبر بر او جمع آمده بود، که نه چیزی او را خشمگین می نمود، و نه او را از جای در میبرد. حذر (و پرهیز) او در چهار چیز برای او جمع شده بود: دنبال کردن کارهای نیک تا دیگران باو اقتدا کنند، و ترک زشتی ها تا دیگران آن را ترک نمایند، کوشش در کارهائی که موجب اصلاح امت بود، و اقدام بر آنچه که خیر دنیا و آخرت ایشان را فراهم می آورد.

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.