کرامت انسان در سیره نبوی

آخرین پیامبر خداوند متعال در روی زمین حضرت محمد(ص) می‌باشد که دین اسلام توسط آن حضرت برای بشریت به ارمغان آورده شد. پیامبر اسلام(ص) در هفدهم ربیع الاول و بنابر قول اهل سنت در دوازدهم ربیع الاول سال عام الفیل در مکه چشم به جهان گشودند. در سن چهل سالگی در غار حرا به پیغمبری انتخاب شدند، و سیزده سال در مکه به تبلیغ و دعوت از مردم به سوی یکتاپرستی پرداختند. بعد از آن به مدینه هجرت کردند و فصل جدیدی از زندگی آن حضرت رقم خورد و ده سال در آنجا اقامت کرده و نظام حکومت اسلامی را بر پا نهادند. و در نهایت در سال یازدهم هجری، پس ازشصت وسه سال دیده از جهان فرو بستند.۱ شخصیت پیامبر(ص) برای ما مسلمانان از طرف خداوند متعال به عنوان الگو و اسوه قرار داده شده است: «لَقَدْ کانَ لَکُمْ فی رَسولِ اللهِ اُسْوَهٌ حَسَنَهٌ».۲ پس بر ماست که ایشان را به عنوان سرمشق قرارداده و در زندگانی آن حضرت مطالعه و از گفتارْ کردار و رفتار ایشان عبرت و درس بگیریم و در زندگی خود نیز به آنها عمل کنیم. در کتب تاریخی، روایی و پژوهشی موضوعی تحت عنوان این مقاله وجود نداشت، بلکه مطالبی به صورت پراکنده و تحت باب‌های مختلف وارد شده بود.

337

کرامت انسان در سیره نبوی

نویسنده: کریم زنگانی

منبع:  http://karimzanganli.blogfa.com

مقدمه

آخرین پیامبر خداوند متعال در روی زمین حضرت محمد(ص) می‌باشد که دین اسلام توسط آن حضرت برای بشریت به ارمغان آورده شد. پیامبر اسلام(ص) در هفدهم ربیع الاول و بنابر قول اهل سنت در دوازدهم ربیع الاول سال عام الفیل در مکه چشم به جهان گشودند. در سن چهل سالگی در غار حرا به پیغمبری انتخاب شدند، و سیزده سال در مکه به تبلیغ و دعوت از مردم به سوی یکتاپرستی پرداختند. بعد از آن به مدینه هجرت کردند و فصل جدیدی از زندگی آن حضرت رقم خورد و ده سال در آنجا اقامت کرده و نظام حکومت اسلامی را بر پا نهادند. و در نهایت در سال یازدهم هجری، پس ازشصت وسه سال دیده از جهان فرو بستند.۱ شخصیت پیامبر(ص) برای ما مسلمانان از طرف خداوند متعال به عنوان الگو و اسوه قرار داده شده است: «لَقَدْ کانَ لَکُمْ فی رَسولِ اللهِ اُسْوَهٌ حَسَنَهٌ».۲ پس بر ماست که ایشان را به عنوان سرمشق قرارداده و در زندگانی آن حضرت مطالعه و از گفتارْ کردار و رفتار ایشان عبرت و درس بگیریم و در زندگی خود نیز به آنها عمل کنیم. در کتب تاریخی، روایی و پژوهشی موضوعی تحت عنوان این مقاله وجود نداشت، بلکه مطالبی به صورت پراکنده و تحت باب‌های مختلف وارد شده بود.

اما سؤال اصلی این‌که، کرامت انسان در سیره نبوی چگونه بوده است؟ و مسایل فرعی؛ تکریم انسان در قرآن و دیگر مکاتب چگونه مطرح گردیده است؟

نوع پژوهش در این نوشتار نظری و روش آن توصیفی – تاریخی و روش گردآوری اطلاعات به صورت کتابخانه‌ای و تحقیقات میدانی است.

قبل از ورود به بحث، لزوم آشنایی با مفاهیم و تعریف آنها احساس می‌گردد:

کَرامت:  

کرامت از «کَرُمَ»، اسم مصدر برای اکرام و تکریم وضع شده که به معنای بزرگواری و منزه کردن است.۳ در فارسی نیز به معناهای مختلفی به کار رفته ولی آنچه مد نظر ماست معنای «بزرگوارداشتن کسی» و «احترام» است. که در ادبیات کهن فارسی، شاعران پارسی‌گو از این واژه بهره جستند: سعدی می‌گوید:

نه هرکس سزاوار باشد به صدر        کرامت به فضل است و رتبت به قدر

حافظ می‌گوید:

ای صاحب کرامت شکرانه سلامت               روزی تفقدی کن درویش بی نوا را۴

در تعریف اصطلاح «کرامت» می‌توان گفت که: کرامت بر دو قسم است: کرامت ذاتی (طبیعی) و کرامت اکتسابی. منظور در این مقاله هر دو قسم و کرامت اکتسابی در اولویت و در اصل و کرامت ذاتی و طبیعی در مرحله بعد است. کرامت اکتسابی عبارت از شرف و حیثیت و ارج و ارزشی که با کوشش و خواست خود انسان به دست می‌آید. انسانی که در راه پالایش خویش و اندوختن دانش و آگاهی و شناختِ جهان و جهان آفرین گام برمی‌دارد، از کرامت انسانی الهی برخوردار شده است.» و «کرامت ذاتی (طبیعی) آن است که همه انسان‌ها، بی استثنا از آن برخوردارند.»۵ توضیح بیشتر در فصل دوم خواهد آمد.

انسان:  

اصل کلمه انسان در لغت از «انسیان» گرفته شده است. به نظر اکثریت اعراب تصغیرش «انیسیان» است که یا بر وزن «فعیلیان» از انس و یا «افعلان» از نسیان گرفته شده است. و به همین خاطر چون که عهد و پیمان خویش را فراموش کرده، انسان گفتند. منظور از انسان در این نوشتار مطلق است و بر افراد جنس بشری چه مذکر و چه مونت ‍[و چه بزرگ و چه کوچک] به کار می‌رود.»۶

سیره:

سیره در عربی ریشه آن از «سَیْر، سار یَسیر یَسْراَ و مَیسراَ» است۷ که به معنای حرکت، راه رفتن و در فارسی نیز به معناهای: روش، اسم سیر، طریقه و هیأت تعبیر شده است.۸ منظور از «سیره» در این مقاله همان تعریف فقهاء از سنت است به معنای: «قول، فعل و تقریر پیامبر اسلام».۹

نبوی:

کلمه نبوی منسوب به نبی است.۱۰ یعنی پیغمبری حضرت محمد بن عبدالله(ص) است که در مکه متولد و در چهل سالگی از طرف خداوند مبعوث و مردم مکه را به دین خدا دعوت و سپس به مدینه رفته و در آنجا رحلت فرمودند.

پس «کرامت انسان» یعنی انسان الهی که با کوشش خود به دانش و آگاهی شناخت جهان و آفریدگار آن است دست پیدا می‌کند، چه این انسان مرد باشد یا زن و چه کوچک باشد و یا بزرگ. و «سیره نبوی» یعنی گفتار، کردار و تأییدات پیامبر اسلام(ص).

بنابراین، مقاله، شامل یک مقدمه و سه فصل با عناوین: کرامت انسان در نهضت امانیستی و مکتب اگزیستانسیالسیم و کرامت انسان در قرآن و کرامت انسان در سیره نبوی و یک نتیجه‌گیری خواهد بود.

  1. خانواده:

رفتار، گفتار، اخلاق و روحیات پدر و مادر در دوران کودکی فرزند نقش فراوانی در تکون و شکل‌گیری شخصیت اخلاقی فرزند ایفا می‌نماید. به طوری که گفته‌اند: روحیات و روش‌های اخلاقی انسان در طول حیات، تا حد زیادی انعکاس عملی فرا گرفته‌های دوران کودکی از پدر و مادر و محیط خانواده است.۱۲ نامگذاری نامناسب، احترام  نکردن به شخصیت او، عدم محبت و … از جمله اهانت‌ها و ضد کرامت طفل در خانواده به شمار می‌آید.

در روی کره خاکی انسان و سایر موجودات با هم زندگی می‌کنند. در بین موجودات، انسان از جایگاه و برتری خاصی برخوردار است. انسان حیوانات را به استخدام خود درآورده و به زندگی خود نظم و انضباط خاصی داده و در خوراک، لباس و مسکن به حد اعلای خود رسیده و روز به روز در حال پیشرفت و اکتشافات جدیدی است؛ در حالی که حیوانات و نباتات دارای زندگی خاص خود و هیچ تحولی در آنها نیست. و بر پایه غرایز خود عمل می‌کنند. به راستی علت این همه پیشرفت و رو به جلو بودن انسان از سایر موجودات چیست؟ چرا انسان توانست حیوانات و نباتات را به سیطره خود درآورد و یکه تاز میدان شود؟ یا به تعبیر دیگر علت تکریم انسان بر حیوانات چیست؟ چرا از بین موجودات فقط انسان بزرگوار شده است؟ تکریم انسان به «عقل» اوست که به هیچ موجود دیگری داده نشده است. انسان به وسیله عقل خیر را از شر، منفعت را از ضرر، خوب را از بد تشخیص می‌داد. نطق و گویایی، بر روی دو پا رفتن، انگشت داشتن، خوردن با دست، قدرت بر نوشتن، خوش ترکیبی، هیچ یک از دلایل برتری انسان نمی‌تواند باشد؛ بلکه این‌ها فرع بر داشتن عقل است.۱۱ اما انسان با داشتن چنین گوهری در خود و مورد تکریم بودن از سایر موجودات، گاهی این مقام خود را از دست می‌دهد و خود را فراموش می‌کند. انسان در خانه و خانواده بزرگ می‌شود و سپس وارد مدرسه و اجتماع می‌گردد. هر یک از این محیط‌ها در او اثر گذاشته و در تحقیر یا تکریم دادن نقش بسزایی را ایفا می‌کنند:

  1. مدرسه:

اگر معلم خوب، برنامه‌های درسی با کیفیت، دانش‌آموزان مودب و کلاَ محیط آموزشی در سطح مطلوب نباشد به کرامت انسان لطمه و ضرر می‌رساند. این زیان در همه سطوح آموزشی: ابتدایی، راهنمایی، دبیرستان و حتی دانشگاه و حوزه قابل طرح است.۱۳

  1. اجتماع:

قوانین اجتماعی ضد بشری، سیستم اداری نامناسب، نظام حاکم فاسد و … اگر برای اهانت و تحقیر انسان‌ها برنامه‌ریزی شده باشند در سقوط ارزش‌های جامعه نقش مهمی را ایفاء خواهند کرد.

  1. خود انسان:

یکی از عوامل آسیب‌پذیری کرامت انسان وجود خود اوست. عقل، علم، اراده و وجدان سالم هرکسی نقش مهمی در تعیین مسیر مستقیم و تربیت صحیح او دارد، بر عکس تکبر و غرور، جهل و شهواتش او را به هلاکت خواهد رساند. پس علت تکریم انسان از سایر موجودات به عقل اوست و این کرامت در معرض خطرات واقع و آسیب‌پذیر است. محیط خانواده، مدرسه و مراکز آموزشی، اجتماع و از همه اینها مهمتر خود انسان؛ اگر از وضعیت نامطلوبی برخوردار باشند از عوامل آسیب‌پذیری کرامت انسانی به شمار می‌روند.

 

فصل اول کرامت انسان در نهضت امانیستی و مکتب اگزیستانسیالیسم

پس از ذکر مقدمه و شرح تکریم انسان نسبت به موجودات و بررسی مختصری راجع به عوامل آسیب‌پذیری تکریم انسان، مطالب کوتاهی در بیان امانیستی و اگزیستانسیالیسم مطرح می‌گردد که نوع نگاه و زاویه دید آن دو نسبت به انسان است: در دوره رنسانس صاحبان فکر و اندیشه تحت فشار و اختناق شدید از سوی اربابان کلیسا بودند. آنان علیرغم ادعای دینداری همه نوع ستم و تبعیض و بی عدالتی را اعمال نمودند ودر نتیجه در اندیشه قرون وسطایی دین و دنیا دو حوزه کاملاً جدا از یکدیگر تلقی شد. دقیقاً در چنین اوضاع و احوالی بود که نهضت اومانیستی شکل گرفت.۱۴ این نهضت که در کل به روم و یونان باستان چشم دوخته و بیشتر جنبشی غیر روحانی و وابسته به طبقات بالای اجتماعی و طرفدار نخبه سالاری بود، مقارن پایان قرن سیزده، در جنوب ایتالیا شکل گرفت، سپس در سراسر آنجا و بعد به آلمان، فرانسه، اسپانیا و انگلستان نفوذ پیدا کرد و می‌توان آن را یکی از عوامل پیدایش فرهنگ جدید غرب قلمداد نمود. انسان‌مداری در این معنا یکی از شاخصه‌های اصلی رنسانس است و متفکران رنسان از جمله دکارت، کانت، سارتر و … با مدار قرار دادن انسان، در صدد تفسیر انسان و نوسازی او از در جهان طبیعت و تاریخ شدند.۱۵ اومانیسم که از اصطلاح «اومانیناس» یعنی بشر دوستی گرفته شده،۱۶ عبارت است از اصالت انسان در برابر اصالت خدا. در اومانیسم انسان ساخته دست خدایان و عقل و کل عالم و همچنین ساخته ناخودآگاه طبیعت نیست. همه مسایل اجتماعی، مذهبی، اقتصادی و حقوقی بر اساس اصالت انسان بررسی می‌شود.۱۷ بحث درباره امانیسم زیاداست و به همین اندازه اکتفا می‌شود. اما مکتب اگزیستانسیالیسم: اگزیستانسیالیسم فلسفه‌ای است که محور اصلی آن جستجوی فرد برای یافتن اصالت و معنا در جهانی خصمانه و یا بی‌اعتناست. توصیف یا تعریف اگزیستانسیالیسم سخت است زیرا هم مسلک یا مشرب فلسفی رایج و هم جنبشی فلسفی به حساب می‌آید.

 اصطلاح Existenz philosophie را نخستین بار ف.م. هانیان متفکر آلمانی در ۱۹۲۹م. به کار برد. پس از جنگ جهانی دوم، نزد متفقین فاتحی که معنای صریحی در پیروزی خود بر ارتش شکست خورده فاشیستی نمی‌دیدند اهمیت یافت. این مکتب را می توان آمیزه‌ای از فلسفه سوزن کیئر کگور (۱۸۱۳-۱۸۵۵) متفکر دینی دانمارکی و فریدرش نیچه (۱۸۴۴-۱۹۰۰) بی باک‌ترین ملحد عصر مدرنیته به شمار آورد. قاصر بودن عقل برای فهم عمیق‌ترین مشکلات و رجحان فرد بر جمع از عقاید مشترک این دو دانشمند است.۱۸ به طور کلی انسان‌شناسی اگزیستانسیالیسم عبارت است از:

الف تقدم وجود بر ماهیت یا «اصالت وجود»: انسان ابتدا وجود پیدا می‌کند و سپس با انتخاب و اختیار خود هویت خود را شکل می‌دهد. او طبیعت و ساختارش را خودش برای خود می‌سازد و ماهیت به آن می‌بخشد.

ب کمال انسانی: این مکتب کمال انسان را در «اختیار» و «آزادی» می‌داند. و بیشترین تکیه‌گاهش بر مسئله آزادی اراده و اندیشه، اختیار و استقلال انسان نسبت به خود و سرنوشتش، رهایی از هر نوع جبری که او را محدود می‌سازد است. هرچه انسان آزادتر باشد به کمال انسانیش نزدیک‌تر می‌شود و حتی معتقدند که چون اعتقاد به خدا و بندگی ضد آزادی انسان است، لذا همه این‌ها محکوم هستند. انسان در نزد این مکتب تنها موجود آزاد این عالم است که محکوم هیچ جبر و تحمیلی نیست و هیچ‌گونه ضرورت علی و معلولی او را اداره نمی‌کند.۱۹

فصل دوم کرامت انسان در قرآن

توضیح کوتاهی درباره نهضت امانیستی و مکتب اگزیستانسیالیسم و جایگاه انسان در نزد آن دو بیان گردید. حال نگاه قرآن به انسان و مقام و کرامت او مطرح می‌شود:

از بررسی کیفیت داستان خلقت آدم (که سمبل انسان می‌باشد) در قرآن می‌توان دریافت که انسان در نظر خدا و دین ما چگونه موجودی است:

  1. نمایندگی خدا بر روی زمین، نخستین تکریم انسان است: «و اِذْ قال رَبُّکَ لِلْمَلائکَهَ إنّی جاعلٌ فِی الارضِ خلیفه»۲۰ فرشتگان اعتراض می‌کنند که باز می‌خواهی در روی زمین کسی را بیافرینی که به خونریزی و جنایت و انتقام پردازد و خداوند در جواب می‌فرماید: «إنی اَعْلَمُ ما لا تَعْلَمون؛۲۱ من چیزی می‌دانم که شما نمی‌دانید».
  2. تعلیم اسماء به انسان: «و عَلَّمَ ءَادَمَ الاسماءَ کُلَّها» در مورد اسماء منظور چیست؟ بین مفسران اختلاف وجود دارد. ولی مطلب مهم در اینجا تکریم انسان و آموزش اسماء به اوست.
  3. سجده ملائکه بر آدم: بعد از عرضه اسماء توسط انسان و اظهار عجز ملائکه به آن، خداوند همه آنها را به سجده در برابر انسان دستور داد: «و اذ قلنا للملائکه اسْجُدوا لادَمَ»۲۲ که همه فرشتگان بجز ابلیس اطاعت خداوند را به جا آوردند.
  4. واگذاری امانت به انسان: خداوند همه آفرینش را صدا می‌کند که امانتی دارم و کسی عهده‌دار آن شود، اما همه پدیده‌های طبیعی از جماد و نبات و حیوان گرفته تا آسمان‌ها و زمین و کوه‌ها از پذیرش آن سرباز می‌زنند. عاقبت انسان آن را می‌پذیرد: «انّا عَرَضنا الامانهَ علی السمواتِ والارضِ و الجبالِ فَأبَیْنَ ان یَحْمِلْنَهَا و أشْفَقْنَ منها و حَمَلها الانسان إنّهُ کان ظَلوماً جَهولاَ».۲۳
  5. دمیده شدن روح الهی به انسان: وقتی کار خلقت آدم به پایان رسید، خداوند در روح او دمید: «فاذا سَوَّیتُهُ و نفختُ فیه من روحی.»۲۴ بنابراین در خلفت انسان، کرامت‌هایی به او داده شده که به هیچ یک از موجودات دیگر حتی به ملائکه داده نشده است.

به طور کلی کرامت انسان در قرآن به دو قسم بیان شده است:

  1. کرامت ذاتی (طبیعی): همه انسان‌ها بدون استثناء از آن برخوردار هستند. از این رو می‌فرماید: «و لقد کرمنا بنی آدم».۲۵ در این آیه خداوند متعال خلاصه‌ای از کرامت‌ها و فضل‌های خود را از جمله: سیر انسان در دریاها و صحراها، روزی دادن از چیزهای حلال و پاک و برتری بر بسیاری از مخلوقات دیگر را بر می‌شمارد و کلمه «بنی آدم» بیان‌گر عمومیت انسان‌ها در این نوع کرامت است.
  2. کرامت اکتسابی: این‌گونه تعریف می‌گردد که با کوشش و تلاش خود انسان ارزش و شرف و ارج آدمی به دست می‌‌‌آید. اساس این نوع تقوا و پرهیزگاری است: «ان اکرمکم عندالله اتقیکم»۲۶ در ابتدای این آیه، مردم را از این نظر که انسانند با هم برابر دانسته و هرگونه برتری را در میان قبایل و شعب گوناگون بشری نفی کرده و بر تمام امتیازات حسب و نسب جاهلی خط بطلان کشیده و سپس ملاک برتری را تقوا و پرهیزگاری شمرده است. زیرا چنین امتیازی است که انسان را به سعادت حقیقی‌اش که همان زندگی پاکیزه و ابدی در جوار رحمت پروردگار است می‌رساند.۲۷ به تعبیر دیگر خداوند متعال کرامت انسان را فقط در سایه علم و عمل صالح می‌داند.۲۸ و مادامی که انسان در این مسیر حرکت کند از حق کرامت برخوردار است. انسانی که گوهر گران‌بهای کرامت خود را ارزان نفروشد، قرآن او را می‌ستاید و کسی که در صدد طغیان و هواپرستی برآید و توانایی خود را در مسیر انحراف و احیاناً استثمار دیگران به کار بگیرد، نه تنها کرامت ندارد، بلکه بدان دلیل که کرامت و آزادی دیگران را مخدوش می‌سازد مجرم و قابل کیفر است. به همین دلیل عملکرد فرعون و فرعونیان که مردم را به دو گروه ممتاز و غیر ممتاز تقسیم و اصل کرامت انسانی را پایمال کرده در قرآن مذمت شده است.۲۹

در همین راستا، مبنا کرامت انسانی در نزد پیامبر اسلام نیز باید بررسی شود؛ یعنی کسانی که از اخلاق خوب و عالی برخوردار بودند و اعمال شایسته انجام می‌دادند، در محضر ایشان از امتیاز ویژه‌ای برخوردار بودند: «و یکرم اهل الفضل فی أخلاقهم و یتألف اهل الشرف بالبر لهم؛۳۰ رسول گرامی اهل فضل را به خاطر اخلاقشان و اهل شرف را به خاطر نیکی‌هایشان احترام می‌کرد». و «یکرم کریم کل قوم؛۳۱  آن حضرت بزرگ و اهل شرف هر قومی را بزرگوار می‌شمرد». پس کرامت انسان در قرآن از آفرینش او شروع و تقوا و عمل صالح تنها ملاک برتری و کرامت انسانی است. چنان‌که این نیز مبنای رسول بوده و انسان‌های والا را گرامی می‌داشتند.

اما در عصری که پیامبر ظهور نمود، مشرکان مکه، فقراء، بردگان و ضعیفان را به بند خود می‌کشیدند. ولی با بعثت رسول روح جدیدی به کالبد جامعه دمیده و مفهوم کرامت انسانی و آزادی طنید، و روح تعالیم اسلامی چشمان آنها را به واقعیت دیگری باز کرد.۳۲ آری؛ در جامعه بدوی و جاهلی اعراب که دختران را زنده به گور می‌کردند، دائم در حال جنگ و خونریزی و اوج پایمالی کرامت انسانی بودند، بعثت نبی مکرم(ص) روح دیگری به جامعه داد و کرامت انسان مورد تقدیر قرار گرفت. کردار و رفتار و گفتار ایشان در بین افراد جامعه و تکریم آنها فصل جدیدی در زندگی بشریت بوجود آورد. آن حضرت در طول زندگی خود و در هر موقعیت از حوداث که تاریخ یا آنها را ثبت نکرده و یا کمتر گزارش نموده، انسان‌ها را مورد تکریم قرار می‌دادند. برای تشخیص کرامت انسان در سیره نبوی، باید آنها را مصداق‌یابی نموده و سپس به مطالعه و شرح آنها پرداخت. از  مهمترین مصادیق کرامت می‌توان به: مشوت با افراد، تفقد و احوال‌پرسی، ادب و نوع رفتار آن حضرت، تواضع و خضوع در صحنه‌های مختلف زندگی، آموزش و یاد دادن خود تکریم به افراد، برخورد گرم و صمیمی، ارتباط عاطفی با افراد گوناگون جامعه، تکریم به مهمان، احترام به بزرگان قوم، تکریم اطفال، گذشت و عفو رسول گرامی اسلام(ص) و … اشاره نمود.

 

فصل سوم کرامت انسان در سیره نبوی

الف مشورت:

به چند نمونه که در طول حیات حضرت رخ داده اشاره می‌شود که آن حضرت چگونه اصحاب را مورد تکریم و به شخصیت مردم احترام می‌گذارند:

  • در جنگ بدر وقتی که مسلمانان روبروی سپاه مشرکان مکه قرار گرفتند، در حالی که قصد مسلمین برای مصادره کاروان تجاری بود، اما با لشکر مسلح و سه برابر تعداد نفرات مواجه شدند. در این اوضاع و احوال پیامبر(ص) با یاران و اصحاب به مشورت پرداخت و ابوبکر و عمر و مقداد مطالبی گفتند. سپس ایشان که مقصودشان انصار بود رو کرد و نظرشان را خواست. در نهایت با موافقت انصار و همه یاران دستور حرکت و مقابله با سپاه کفر را اعلام نمودند.۳۳
  • در جنگ بدر درباره پایان دادن و کیفیت برخورد با اسیران به مشورت پرداختند.۳۴
  • در جنگ احدبرای دفاع در داخل مدینه و یا جنگ در خارج از شهر، پیامبر(ص) مشورت نمودند.۳۵
  • حدیثی از آن حضرت درباره مشورت از انس نقل شده است: «ما خاب من استخاء، و ما ندم من استشار؛۳۶ در استخاره و مشورت، پشیمانی و ضرر نیست».

ب تفقد و احوال‌پرسی:

بزرگواری و تکریم ایشان را نباید منحصر به مسایل سیاسی نمود، بلکه حضرت احوال اصحاب و یاران خویش را در هر زمان و مکان جویا بود؛ به طوری که از انس نقل شده «کان رسول الله(ص) اذا فقد الرجل من اخوانه ثلاثه ایام سأل عند، فان کان غائباَ دعا له و ان کان شاهداَ زاره و ان کان مریضاَ عاده؛۳۷ هرگاه پیامبر یکی از اصحاب را سه روز نمی‌دید، درباره او سوال می‌کرد؛ اگر آن فرد در شهر نبود برایش دعا می‌کرد، اگر حضور داشت به دیدن او می‌رفت و اگر مریض بود از او عیادت می‌کرد».

ج ادب:  

ایشان ادب را در هر مورد رعایت می‌نمود و مظهر و تجلی یک انسان کاملاً مؤدب به شمار می‌رفت: ۱- خطاب کردن:

حضرت علاوه بر این‌که اصحاب را با کنیه صدا می‌کردند، برای زنان و حتی بچه‌ها نیز کنیه قرار داده و آنها را با آن عنوان صدا می‌زدند.۳۸ گاهی ایشان اسامی برخی افراد را به خاطر منافات با کرامت انسانی‌شان عوض می‌نمود. مثلاَ از ابن عمر روایت شده که عمر دختری بنام «عاصیه» داشت. رسول گرامی آنرا به «جمیله» تغییر نام داد.۳۹

۲- هنگام ورود به خانه دیگران:

امام علی(ع) روایت می‌کند که رسول مکرم اسلام به هنگام ورود به خانه دیگران سه بار سلام می‌کرد، اگر به او اجازه می‌دادند وارد می‌شد وگرنه برمی‌گشت: «ان النبی(ص) کان یسلم ثلاثا فان اذن له و الا انصرف».۴۰

۳- احترام به هنگام ورود و خروج افراد به خانه:

امام صادق(ع) از رسول خدا(ص) روایت می‌نماید که: «از حق واردین این است که اهل خانه به هنگام ورود و خروج کمی با آنها حرکت کنند».۴۱

د تواضع:

حضرت در همه حرکات و سکنات خود متواضع و با وقار بودند: مجلسی که حضرت با یاران خود حضور پیدا می‌کرد دارای صدر و ذیل نبود، بلکه به صورت گرد و حلقه‌ای می‌نشستند و حضرت در میان آنها قرار می‌گرفت. از ابوذر غفاری نقل شده که ما از پیامبر خواستیم تا اجازه دهد مکان خاصی برای نشستن او آماده کنیم تا هر که وارد می‌شود بتواند تشخیص دهد که رسول خدا کدام یک است و حضرت اجازه دادند و ما با خشت، مکانی با اندکی ارتفاع درست کردیم و از آن به بعد، پیامبر روی آن می‌نشست و ما در دو طرف حضرت می‌نشستیم.۴۲ امام صادق(ع) می‌فرماید: آن حضرت وقتی وارد جایی می‌شدند، در نزدیک‌ترین نقطه و محل می‌نشستند.۴۳ هرگز رسول گرامی به تنهایی غذا نخوردند؛۴۴ با مساکین و حتی با غلامان و یا دیگران غذا می‌خوردند. پیامبر(ص) فرمودند: «ان الله حی الی ان تواضعوا حتی لا یفخر احد علی احد؛۴۵ خدا به من وحی کرد که تواضع کنید تا کسی به کسی فخر نفروشد».

ﻫ – تعلیم تکریم:  

ایشان علاوه بر تکریم افراد، به یاران خویش و دیگران آنها را یاد و آموزش می‌داد: سلمان فارسی می‌گوید: حضور رسول خدا(ص) شرفیاب شدم، دیدم حضرت به بالشی تکیه داده است. وقتی من وارد شدم، حضرت بالش را برای من قرار داد، سپس فرمود: سلمان! اگر شخص مسلمانی به برادر مسلمانش وارد شود و او برای احترام و اکرام برایش بالشی قرار دهد، خداوند او را می‌آمرزد.۴۶ روزی رسول خدا به تنهایی در مسجد نشسته بود. شخصی به حضور حضرت رسید، حضرت تکانی خورد و جایی برای او باز نمود. آن شخص عرض کرد: یا رسول‌الله! مکان وسیع و جا زیاد است. در حقیقت، می‌خواست علت جابه‌جا شدن حضرت را بداند؛ زیرا لزومی در این کار نمی‌دید. حضرت فرمود: حق برادر مسلمان بر برادرش این است که وقتی می‌خواهد می‌بند او می‌خواهد در کنارش بنشیند، جایی برایش باز کند.۴۷

و برخورد گرم و صمیمی:

برخورد گرم زمینه خوبی برای جذب افراد ایجاد می‌کند. با یک لبخند و احوال‌پرسی صمیمانه می‌توان با افراد جامعه به ویژه جوانان ارتباط برقرار کرد. این نوع برخورد رسول علاوه بر جذب افراد، احترام و تکریم افراد جامعه است. از انس بن مالک روایت شده: وقتی حضرت با کسی مصافحه می‌کرد، هیچ‌گاه اتفاق نیفتاد که حضرت دستش را از دست او جدا کند تا این‌که آن شخص دستش را برمی‌داشت و به چهره افراد تا زمانی که آنها رو برنمی گردانند نگاه می‌کرد.۴۸ و بازاز انس روایت دیگری در همین رابطه آمده است: ده سال با رسول خدا(ص) بودم، عطری از او استشمام می‌کردم که بهتر از آن را سراغ ندارم. هرگاه کسی با حضرت ملاقات می‌کرد، وقت جدا شدن، حضرت همراه او بلند می‌شد. و کسی نزد رسول خدا(ص) ننشست مگر این‌که حضرت وقت برخاستن با او برخاست، و در وقت دست دادن، تا وقتی فرد دستش را جدا نمی‌کرد، حضرت در این کار پیش‌قدم نمی‌شد.۴۹ به طور خلاصه، برخورد حضرت چنان بود که هرکس خیال می‌کرد محبوب‌ترین افراد نزد ایشان است.۵۰

ز ارتباط عاطفی با افراد:

 اگر کسی از حضرت دعوت به عمل می‌آورد، در مهمانی او شرکت می‌نمود و برایش تفاوتی نمی‌کرد که دعوت کننده عبد باشد یا آزاد. هدیه افراد را هرچند اندک بود، می‌پذیرفت، به چهره افراد خیره نمی‌شد. اگر کسی از اشتباه خود عذر می‌خواست، حضرت عذر او را می‌پذیرفت. اگر کسی مریض می‌شد، حتی در دورترین نقطه شهر به عیادتش می‌رفت و تکریم مسلمان پس از حیات او نیز از سیره حضرت بود، از این رو در تشییع جنازه افراد حضور پیدا می‌کرد. حتی در خانه خویش به اهل خانه کمک می‌کرد مثلاَ گوشت می‌برید، با فقرا نشست و برخاست می‌کرد و با مساکین هم‌غذا می‌شد، هرگز کسی را شماتت و ملامت نکرد و به زن و خادمان خود لعنت نفرستاد، با هر کس که روبرو می‌شد سلام می‌کرد، خوش‌رو و با افراد شوخی می‌کرد، و در شوخی‌ها نیز حتی جز حرف حق چیزی دیگر نمی‌گفت. روزی پیرزنی از انصار برای رفتن به بهشت دعای آن حضرت را خواستار شد، حضرت در جواب فرمودند: «ان الجنه لا یدخلها العجز؛ پیرزنان به بهشت نمی‌روند». آن زن ناراحت و سپس پیامبر خندید و فرمود: «مگر این آیه را نخواندی: اِنّا اَنْشاناهُنَّ اِنشاءً فجعلناهُنَّ اَبْکاراَ؟»۵۱  روزی رسول خدا از پشت سر، بازوی مردی را گرفته و فرمود: «من یشتری هذا العبد» یعنی انه عبدالله؛ چه کسی این عبد را می‌خرد؛ یعنی او عبد خداست و قابل خرید و فروش نیست. سپس فرمودند: «این دارای صاحب روگوشی فراموش نکن»: «لاتنس یا ذاالاذنین». پیامبر خدا عبد سیاهی داشت که در سفرها او را می‌برد، و هر کسی می‌خواست بعضی از وسایل سفر را به روش او می‌انداخت تا این‌که بار بسیاری را حمل می‌کرد. روزی رسول‌خدا گذرش به او افتاد و فرمود: «أنت سفینه» سپس او را آزاد نمود. نه تنها رسول خدا با افراد شوخی می‌کرد، بلکه آنها نیز با ایشان مزاح می‌کردند: رسول خدا شوخی کردن ابا هریره با اعراب را نهی نمود. روزی ابا هریره کفش‌های پیامبر را دزدید و به کسی داد و در مقابلش خرما گرفت و سپس به محضر حضرت‌ آمده و شروع به خوردن خرما نمود. رسول خدا فرمودند: «یا ابا هریره ماتاکل»؟ فقال: نعل رسول الله».۵۲ امام صادق از رسول خدا روایت می‌کنند: «هرکس با برادر مسلمانش کلمه‌ای از روی لطف گوید و غم از دل او بزداید تا زمانی که در این کار باشد در سایه رحمت گسترده خداست.۵۳

ح تکریم مهمان:  

همراهی با مهمان در خوردن طعام، به خاطر آن‌که مهمان احساس تنهایی نکند و شرمنده نشود. از کارهای آن حضرت بود. از امام صادق(ع) روایت شده است: هنگامی که برای رسول خدا(ص) مهمان می‌رسید، حضرت با او غذا می‌خورد و تا وقتی مهمان از غذا خوردن دست نمی‌کشید، پیامبر همچنان به خوردن غذا ادامه می‌داد.۵۴  در این مورد تفاوتی بین عبد و آزاد نمی‌گذاشت، لذا به همین دلیل از جمله مسایلی که حضرت فرمود تا وقت مرگ ترک نخواهم کرد، نشستن روی زمین و هم غذا شدن با بردگان است.۵۵ رسول خدا می‌فرماید: «هرکه برادر مسلمان را طعام و شراب دهد تا سیر شود، ایزد تعالی او از آتش دور گرداند به هفت خندق، میان هر خندقی پانصد ساله راه» و سپس فرمودند: «خیرکم من اَطْعمَ الطعام».۵۶

ط تکریم بیشتر نسبت به بزرگان قوم:

جریر بن عبدالله می‌گوید: وقتی پیامبر مبعوث شد، به محضرشان شرفیاب شدم تا اسلام آورده، با ایشان بیعت کنم، حضرت به من فرمود: برای چه کاری آمده‌ای؟ عرض کردم: آمده‌ام تا به دست شما مسلمان شوم. حضرت عبایش را برای نشستن من پهن نمود و سپس رو به اصحاب فرمود: هرگاه بزرگ قومی نزد شما می‌آید او را احترام نمایید.۵۷ امام صادق(ع) از رسول خدا روایت می‌کنند که فرمودند: «اذا اتاکم کریم قومٍ فأکرموه»؛ هرگاه بزرگوار قومی بر شما وارد شود او را گرامی دارید.۵۸ امیرالمؤمنین فرمودند: چون عَدی بن حاتم نزد پیغمبر(ص) آمد، پیغمبر او را به خانه خود برد و در آن جا جز یک تکیه حصیر و تشکی نبود و آنها را زیر پای عدی گسترد.۵۹

ی تکریم اطفال:

در روایتی حضرت سلام کردن به بچه‌ها را از کارهایی ذکر نموده است که تا وقت مرگ ترک نخواهد کرد و فرمود: باید پس از من این امر به سنتی در جامعه تبدیل شود. اطفال را نزد ایشان می‌آوردند تا برای آنها اسم انتخاب کند یا برای آنها دعا نماید و حتی گاهی برای حضرت ایجاد مزاحمت می‌کردند، ولی حضرت از ادامه محبت و تکریم نسبت به آنها و همسرانشان دریغ نمی‌ورزیدند. روزی طفلی را به منظور متبرک شدن، به دست حضرت دادند تا برایش دعا نماید یا اسمی برای او انتخاب کند. حضرت طفل را از دست همراهانش گرفت و در دامن خود قرار داد تا تکریمی برای آنها باشد. ناگهان طفل در بغل رسول خدا بول کرد. یکی از همراهان طفل صدا زد که طفل را بردارید! حضرت فرمود: کاری به او نداشته باشید، تا بول کردن بچه به پایان رسید. سپس برای طفل دعا کرد ـ یا برای او اسم انتخاب نمود ـ و اطرافیان بسیار خرسند شدند و از این ماجرا هیچ‌گونه آثار رنجش در صورت حضرت ندیدند. سپس حضرت لباس‌شان را تطهیر نمودند.۶۰ عبدالله بن شیبه از پدرش نقل می‌کند:‌رسول گرامی امام حسن(ع) را در کنار خود قرار داد و به نماز ایستاد، اما سجده نماز را طولانی به جای آورد. من در میان نمازگزاران، سر از سجده برداشتم، دیدم امام حسن(ع) بر شانه پیامبر سوار شده است. وقتی نماز به پایان رسید، مردم به حضرت عرض کردند: تا کنون این‌چنین سجده را طول نمی‌دادید! گویاوحی نازل شده است. حضرت فرمود: وحی نازل نشده، بلکه فرزندم حسن بر شانه‌ام سوار شده بود و دوست نداشتم در پایین آوردنش عجله کنم تا این‌که خود پایین آید.۶۱ از پیامبر روایت است که فرمودند: «لیس منا لم یُوَقر کبیرنا و لم یَرْحَمْ صغیرنا؛۶۲ کسی که بزرگ ما را احترام نکند و کوچک ما را رحم نکند ازما نیست».

ک ـ گذشت و مهربانی:  

دو نمونه از موارد متعدد تاریخی که در طول زندگی ایشان رخ داد و حاکی از تکریم و کرامت انسان‌هاست عبارتند از: عفو رسول خدا از قوم حلیمه در روز هوازن.۶۳  و بخشش مردم مکه در روز فتح: آنجا که همه را امان دادند جز پنج مرد و چهار زن را. ودستور دادند اگرچه به پرده‌های کعبه آویخته باشند آنها را بکشند. بعد از فتح مکه رسول خدا رو به قریش نموده و فرمودند: «… اَالا لَبِئسَ جیران الذین کنتم فاذهبوا فانتم الطلقاء؛۶۴ هان چه زشت همسایگانی که شما بودید، بروید که شما آزاد شدگانید».

ل وفاداری:

روایت شده که پیرزنی بر پیامبر وارد شد و حضرت او را احترام کرد و وقتی در مورد آن زن از حضرتش سؤال شد. فرمود: این پیرزن در زمان خدیجه با ما رابطه داشت. حتی در مورد عهد و پیمانی که افراد نسبت به یکدیگر می‌دهند سفارش نموده و فرمودند: «مَن کانَ یُؤمِنُ باللّه ِ و الیَومِ الآخِرِ فَلْیَفِ إذا وَعَدَ؛۶۵ هرکس ایمان به خدا و روز قیامت دارد به وعده اش وفا می‌کند».

 

نتیجه‌گیری

انسان از بین موجودات دیگر به خاطر اعطای عقل تکریم شده است ولی این کرامت نباید در مکاتبی مثل اگزیستانسیالیسم به نفی خدا و آزادی مفرط منجر شود. در قرآن، نمایندگی خدا، تعلیم اسماء، سجده ملائکه، دادن امانت الهی و نفخ روح از برتری‌های انسان لحاظ شده و کرامت انسانی در سیره نبوی با والاترین و بهترین شکل بوده است. و حضرت در همه موارد زندگانی خود به نکات دقیق و ریز برخورد با انسانها توجه و آنها را مد نظر خود داشت: مشورت و احترام به وجود اشخاص و قایل شدن به هویت آنها، تفقد و احوال‌پرسی گرم، ادب در رفتار با تک تک افراد، تواضع و فروتنی، برخوردگرم و صمیمی، تکریم به مهمان، احترام به بزرگان و اطفال و … .که همگی نشانگر شخصیت و هویت والای آن حضرت است. و به راستی ایشان برای اتمام مکام اخلاقی مبعوث شده. و نمونه یک فرد به تمام معنا از کرامت‌های انسانی بود و با تک تک انسانها با تکریم و احترام هر چه کامل‌تر برخورد می‌کردند.

 

پی‌نوشت‌ها

  1. آیتی، محمد ابراهیم، تاریخ پیامبر اسلام، تهران، دانشگاه تهران، ۱۳۶۶.
  2. «مسلماَ برای شما در زندگی رسول خدا سرمشق نیکویی بود.» احزاب/۲۱، با ترجمه مکارم شیرازی.
  3. ابن منظور، لسان العرب، ج ۱۲، چاپ اول، ۱۴۰۸ ق، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ص ۷۶.
  4. دهخدا، علی اکبر، فرهنگ نامه دهخدا، ج ۱۱، چاپ اول ۱۳۸۰، تهران، دانشگاه تهران، ص ۱۶۰۷۰.
  5. دانشنامه امام علی(ع)، زیر نظر علی اکبر صادقی رشاد، ج ۴، چاپ اول ۱۳۸۰، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، ص ۲۵۰.
  6. المحامی عبدالهادی عباس، حقوق الانسان، ج ۱، دمشق، دارالفاضل، ۱۹۹۵، ص ۷.
  7. خلیل فراهیدی، العین، ج ۷، قم، دار هجرت، چاپ اول ۱۴۰۵ ق، ص ۲۹۱.
  8. دهخدا، پیشین، ج ۸، ص ۱۲۲۴۳.
  9. مظفری، محمدرضا، اصول فقه، ج ۲، چاپ سوم، ۱۳۷۵ق، قم، مرکز نشر مکتب اعلام اسلامی، ص ۶۳.
  10. معین، محمد، فرهنگ فارسی، ج ۴، چاپ دهم ۱۳۷۵، تهران، امیرکبیر، ص ۴۶۶۶.
  11. طباطبایی، محمد حسین، المیزان، ج ۱۳، با ترجمه محمد باقر موسوی همدانی، بنیاد علمی و فرهنگی علامه طباطبایی، ۱۳۶۳، ص ۲۶۲.
  12. اسماعیلی یزدی، عباس، فرهنگ تربیت، ج اول، قم، مسجد جمکران، ۱۳۸۲، ص ۲۹۲.
  13. معیری، محمد طاهر، مسائل آموزش و پرورش، ج اول، امیر کبیر، تهران، ۶۴، ص ۹۸.
  14. ابراهیمیان، سید حسین، انسان شناسی (اسلام، اگزیستانسیالیسم، اومانیسم) ج اول، پژوهشکده فرهنگ و معارف، تهران، ۸۱، ص ۸۷.
  15. رجبی، محمود، انسان شناسی، چاپ چهارم ۱۳۸۲، موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره)، قم، ۱۳۸۲، ص ۴۳.
  16. ابراهیمیان، سید حسین، پیشین، ص ۹۵.
  17. شریعتی، علی، انسان بی خود، چاپ اول، قائم، ۱۳۶۱، ص ۲۱.
  18. سیمور مارتین لیپست، دایره المعارف دموکراسی، با ترجمه کامرانی فانی و نورالله مرادی، ج ۱، تهران، کتابخانه تخصصی وزارت امور خارجه، ص ۲۲۶.
  19. ابراهیمیان، سید حسین، پیشین، ص ۸۷.
  20. «به خاطر بیاور هنگامی که پروردگارت به فرشتگان گفت: من در روی زمین جانشینی (نماینده‌ای) قرار خواهم داد.» بقره/۳۰، با ترجمه مکارم شیرازی.
  21. «پروردگار فرمود: من حقایقی را می‌دانم که شما نمی‌دانید.» بقره/۳۰.
  22. «و (یاد کن) هنگامی را که به فرشتگان گفتیم: برای آدم سجده و خضوع کنید» بقره/۳۴.
  23. «ما امانت (تعهد، تکلیف، و ولایت الهیه) را بر آسمان‌ها و زمین و کوه‌ها عرضه داشتیم، آنها از حمل آن سر برتافتند و از آن هراسیدند، اما انسان آن را بر دوش کشید، او بسیار ظالم و جاهل بود، (چون قدر این مقام عظیم را نشناخت و به خود ستم کرد)!» حزاب/۷۲
  24. «هنگامی که کار آن را به پایان رساندم، و در او از روح خود (یک روح شایسته و بزرگ) دمیدم…» حجر/۲۹.
  25. «ما آدمیزادگان را گرامی داشتیم» اسراء/۷۰.
  26. «گرامی‌ترین شما نزد خداوند با تقواترین شماست» حجرات/۱۳.
  27. علامه طباطبایی (ره)، پیشین، ج ۱۸، ص ۵۱۸.
  28. جوادی آملی، عبدالله، کرامت در قرآن، چاپ سوم ۱۳۶۹، مرکز نشر فرهنگی رجاء، ص ۱۸.
  29. دلشاد تهرانی، مصطفی، سیره نبوی (اخلاق عملی)، ج ۲، چاپ اول ۱۳۷۲، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، ص ۵۲.
  30. ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی‌طالب، ج ۱، چاپ دوم ۱۴۱۲ ق، بیروت، دار الاضوء، ص ۱۰۰.
  31. مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج ۱۶، بیروت، الوفاء، چاپ سوم، ۱۴۰۳ ق، ص ۱۵۱.
  32. عاملی، سید جعفر مرتضوی، الصحیح من سیره النبی الاعظم، ج ۳، چاپ چهارم ۱۴۱۵ ق، دارالهادی، ص ۸۵.
  33. ابن هشام، سیره النبویه، ج ۲، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ص ۲۶۶.
  34. ابن هشام، همان، ص ۲۹۵.
  35. ابن هشام، پیشین، ج ۳، ص ۶۷.
  36. سید جعفر مرتضی عاملی، پیشین، ج ۶، ص ۹۳.
  37. بحارالانوار، پیشین، ص ۲۳۳.
  38. محسن فیض کاشانی، محجه البیضاء، ج ۴، با تصحیح علی اکبر غفاری، چاپ دوم، قم، دفتر انتشارات اسلامی، ص ۱۳۲.
  39. ابن ماجه، سنن ابن ماجه، ج ۲، با تحقیق فواد عبدالباقی، دار احیاء التراث العربی، ص ۱۲۳۰.
  40. سید عبدالله شبر، الاخلاق، ترجمه محمدرضا جباران، چاپ سوم ۱۳۷۸، قم، هجرت، ص ۱۶۱.
  41. الاخلاق، همان، ص ۱۷۷.
  42. بحارالانوار، پیشین، ج ۱۶، ص ۲۲۹.
  43. طبرسی، مکارم الاخلاق، چاپ ششم ۱۳۹۲ ق، بیروت، موسسه اعلمی للمطبوعات، ص ۲۶.
  44. امام محمد غزالی، کیمیای سعادت، ج ۱، چاپ سوم، گنجینه، ص ۲۲۶.
  45. الاخلاق، پیشین، ص ۱۶۷.
  46. بحارالانوار، پیشین، ج۱۶، ص ۲۳۵.
  47. مکارم الاخلاق، پیشین، ص ۲۵.
  48. بیهقی، دلائل النبوه، ج ۱، چاپ اول ۱۴۰۵ق، بیروت، دارالکتب العلمیه، ص ۳۲۰.
  49. بحارالانوار، پیشین، ج ۱۶، ص ۲۳۰.
  50. محجه البیضاء، پیشین، ج ۴، ص ۱۳۳.
  51. «که آنها را ما (در کمال زیبایی) بیافریده‌ایم و همیشه آن زنان را باکره گردانیده‌ایم.» با ترجمه الهی قمشه‌ای، واقعه/۳۶-۳۵.
  52. ابن شهر آشوب، پیشین، ج۱، از ص ۱۹۰ تا ص ۱۹۴.
  53. الاخلاق، پیشین، ص ۱۷۱.
  54. طباطبایی، محمد حسین، سنن النبی، چاپ دوم ۱۴۲۲ق، نشر اسلامی، ص ۲۱۶.
  55. شیخ صدوق، الخصال، ج ۱، با تصحیح علی اکبر غفاری، قم، جامعه مدرسین، ۱۴۰۳ق، ص ۲۷۱.
  56. کیمیای سعادت، پیشین، ص ۲۳۱.
  57. کلینی(ره)، اصول کافی، ج ۶، محمد باقر کمره‌ای، اول، ۱۳۷۰ش، اسوه، ص ۵۵۲.
  58. همان، ص ۵۵۳. ۵۹- همان.
  59. مکارم الاخلاق، پیشین.
  60. بحارالانوار، پیشین، ج ۴۳، ص ۲۹۴.
  61. الاخلاق، پیشین، ص ۱۶۷.
  62. ابن کثیر، السیره النبویه، ج ۱، با تحقیق مصطفی عبدالواحد، اول ۱۳۹۶ق، بیروت، دارالمعرفه، ص ۲۳۳.
  63. یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج ۱، محمد ابراهیم آیتی، هفتم ۱۳۷۴ ش، انتشارات علمی و فرهنگی، ص ۴۲۱.
  64. الاخلاق، پیشین، ص ۱۷۱.
  65. الحر العاملی، وسائل الشیعه، ج۱۲، الصفحه ١۶۵.

 

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.