پیامبر اکرم (ص) و کرامت انسان

آیا انسان نزد رسول اعظم (ص)، از ارزش و کرامت برخوردار است؟ اگر جواب مثبت است، کرامت انسان به چیست؟ این مقاله نگاه رسول خدا محمد مصطفى(ص) را در این زمینه بررسى مى‌کند و با الهام از کلام وحى و کلام رسول الله (ص)، پس از پاسخگویى به پرسش‌ها، به شیوه عقلى و نقلى هفده نکته در این باره بیان مى‌کند و در پایان پنج نتیجه ارائه مى‌دهد.

429

پیامبر اکرم (ص) و کرامت انسان

نویسنده: آیت مظفری

منبع: حصون ۱۳۸۵ شماره ۹

چکیده

آیا انسان نزد رسول اعظم (ص)، از ارزش و کرامت برخوردار است؟ اگر جواب مثبت است، کرامت انسان به چیست؟ این مقاله نگاه رسول خدا محمد مصطفى(ص) را در این زمینه بررسى مى‌کند و با الهام از کلام وحى و کلام رسول الله (ص)، پس از پاسخگویى به پرسش‌ها، به شیوه عقلى و نقلى هفده نکته در این باره بیان مى‌کند و در پایان پنج نتیجه ارائه مى‌دهد.

متن:

در ادبیات دینى ما، آدمى طُرفه معجونى است کز فرشته سرشته است و از حیوان. او را حیوان ناطق، متفکّر، اجتماعى و مانند آن تعریف کرده‌اند. آورده‌اند که موجودى نیمه خاکى و نیمه آسمانى است و خلیفه خدا در زمین. اساسش اندیشه است و مابقى استخوان و ریشه. موجودى است ناشناخته و عالم اصغرى که عالم اکبرى در خود نهفته دارد. او را مرغ باغ ملکوت نامیده‌اند و در کمال جویى‌اش به مقامى رسانده‌اند که (آنچه اندر وهم ناید آن شود) و (جز خدا نبیند). از این منظر انسان صاحب کرامت است؛ یعنى ارجمند، بزرگوار، سرافراز، عزیز و بزرگ.
از دیگر نظر او را از اوج عزّت به حضیض ذلّت مى‌رسانند و از قلّه رفیع منزلت و کرامت به دره پستى و رذیلت مى‌کشانند تا آنجا که او را طغیانگر، ناسپاس، شهوت‌ران و لجوج، فاسد و خونریز، حریص و مریض و مانند آن لقب مى‌دهند. در این سوى آدمى آنچنان حقیر مى‌شود که از چارپایان نیز گمراه‌تر مى‌گردد و به اسفل السافلین سقوط مى‌کند.
راستى انسان چگونه موجودى است؟! ارجمند است یا خوار؟ در اوج است یا حضیض، صاحب کرامت است یا حقیر؟
این مقاله پس از پاسخ به پرسش یاد شده، نگاه رسول اعظم (ص) را درباره کرامت انسان مى‌جوید. پرسش این است: آیا نزد رسول خدا(ص) انسان کرامت دارد یا نه؟ و اگر جواب مثبت است کرامت او به چیست؟
بر پایه این اصل که نگاه پیامبر خدا(ص) به انسان همان نگاه قرآنى است به حکم کریمه «وَمَا یَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى، إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحَى»، (نجم،۳و۴) و با بهره‌گیرى از سخنان ارزشمند آن حضرت به فراخور یک مقاله به موضوع بحث مى‌پردازیم.
انسان در نگاه قرآن
در کتاب وحى که در آن جاى هیچ گمان نیست، انسان موجودى است خاکى و خدایى. خداوند او را از خاک بیافریده است و هم از روح خود در او دمیده است. از سویى خلافت انسان، کرامت او و فضیلتش بر بسیارى از موجودات را مشاهده مى‌کنیم و از جهت دیگر حرص، ناسپاسى، ضعف و نادانى او جلوه مى‌کند. آیات زیر نشان‌گر جمال اوست: اسراء،۷۰، تین، ۵، مؤمنون،۱۴، لقمان،۲۰ و بقره، ۲۹. و این آیات بیانگر انحطاط او:
نساء، ۲۸، معارج، ۱۹، ابراهیم،۳۴، احزاب،۳۴، اعراف،۱۷۹ و تین، ۶.
از تعریف هستى بخش انسان درباره آدمى، این بهره را مى‌توان گرفت که انسان را بودى است و نمودى، ذاتى و صفاتى. از دو استعداد و دو فعلیت برخوردار است؛ کمال و زوال. کمال بالقوه (ذاتى) و بالفعل (اکتسابى) و زوال بالقوه و بالفعل و از آنجا که موجودى مختار و صاحب اراده است هر قوه را بخواهد تحقق مى‌بخشد و همان مى‌شود. قله کرامت را فتح مى‌کند یا در دره رذالت سقوط مى‌کند.
منظور از قوه و استعداد یعنى این‌که خداوند امکانات اولیه مورد نیاز شدن و صیرورت آدمى را در مسیر کمال یا زوال در وجودش فراهم کرده است و فعلیت یا تحقق هر استعداد نیز مشروط به سعى و تلاش انسان و جهت‌گیرى آن است. بنابراین مى‌توان گفت که در نگاه وحى همه انسان‌ها در استعداد کمال و زوال، کرامت و دنائت یکسان‌اند، امّا بسته به تلاش و نوع راه و مکتسبات خود اوج مى‌گیرند یا به حضیض ذلت مى‌افتند.

ـ پستى بالقوه و بالفعل انسان
با بهره گیرى از زلال وحى، آیات زیر را مى‌توان حاکى از پستى بالقوه انسان برشمرد:
۱ ـ اِنَّ الاْنْسانَ خُلِقَ هَلُوعاً؛ انسان حریص آفریده شده است. (معارج / ۱۹)
۲ ـ اِنَّ الانسانَ لَظَلُومٌ کَفّارٌ؛ انسان ستمگر و ناسپاس است. (ابراهیم / ۳۴)
و شاهد پستى بالفعل انسان مى‌تواند آیات زیر باشد:
۱ ـ وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ کَثِیرًا مِنَ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لَا یَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْیُنٌ لَا یُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لَا یَسْمَعُونَ بِهَا أُولَئِکَ کَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولَئِکَ هُمُ الْغَافِلُونَ؛ و محققاً بسیارى از جن و انس را براى جهنم واگذاردیم. چه آن‌که آن‌ها را دل‌هایى است که به وسیله آن‌ها درک نمى‌کنند و چشم‌هایى است که با آن‌ها نمى‌بینند و گوش‌هایى است که به وسیله آن‌ها نمى‌شنوند. آنان چون چهارپایانند بلکه گمراه‌تر! آنان از غافلان‌اند! (اعراف / ۱۷۹)
۲ ـ إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الصُّمُّ الْبُکْمُ الَّذِینَ لَا یَعْقِلُونَ؛ بدترین جنبنده‌ها در نزد خدا، کر و لالانى هستند که تعقل نمى‌کنند. (انفال / ۲۲)
پستىِ اختیارى عواقب زیانبارى همچون نفهمى، کورى، کرى، بى‌خردى، آزمندى، خدانشناسى، بداندیشى، بدزبانى، پیمان شکنى، فرومایگى، سفله پرورى، خودکامگى، استکبار، فریب، نادانى، ناسپاسى، کینه توزى، ناراستى، دروغ‌گویى، نفاق، ستمگرى و هواپرستى و مانند آن را در پى دارد و این کسان را چون کفار و منافقان و مشرکان و مستبدان و مستکبران جایگاهى جز آتش نیست.

ـ کرامت بالقوه و بالفعل انسان
کرامت بالقوه انسان که از آن به کرامت ذاتى یاد مى‌کنیم از آیات زیر قابل برداشت است:
۱ ـ وَلَقَدْ کَرَّمْنَا بَنِی آدَمَ وَحَمَلْنَاهُمْ فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَرَزَقْنَاهُمْ مِنَ الطَّیِّبَاتِ وَفَضَّلْنَاهُمْ عَلَى کَثِیرٍ مِمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِیلًا؛ و محققاً ما به فرزندان آدم کرامت دادیم و آن‌ها را به مرکب برّ و بحر سوار کردیم و از هر غذاى پاکیزه روزیشان کردیم و آنان را بر بسیارى از مخلوقات خود برترى بخشیدیم. (اسراء / ۷۰)
۲ ـ وَنَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی؛ و از روح خود در او دمیدم. (ص / ۷۲)
۳ ـ  ثُمَّ أَنْشَأْنَاهُ خَلْقًا آخَرَ فَتَبَارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ؛ پس در او خلقتى دیگر ایجاد کردیم، پس آفرین بر بهترین آفرینندگان. (مؤ منون / ۱۴)
مقصود از کرامت بالفعل، اکتسابى یا اختیارى دستیابى به کمال‌هایى است که انسان در پرتو ایمان و عمل صالح اختیارى خود به دست مى‌آورد.
این کرامت که به واقع انتخابى است، مشروط به کسب ایمان، علم، تقوا، جهاد و عمل صالح است. آیات قرآنى زیر به روشنى گویاى این نوع از کرامت است:
۱ ـ یَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَالَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجَاتٍ؛ خداوند مقام اهل ایمان و صاحبان علم را به درجات بالا مى‌برد. (مجادله / ۱۱)
۲ ـ  إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاکُمْ؛ همانا گرامى‌ترین شما نزد خدا با تقواترین شماست. (حجرات / ۱۳)
۳ ـ فَضَّلَ اللَّهُ الْمُجَاهِدِینَ عَلَى الْقَاعِدِینَ أَجْرًا عَظِیمًا؛ خداوند مجاهدان را بر قاعدان برترى و پاداش بزرگ داده است. (نساء / ۹۵ ـ ۹۶)
۴ ـ إِنَّ اللَّهَ اشْتَرَى مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أَنْفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّهَ یُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَیَقْتُلُونَ وَیُقْتَلُونَ وَعْدًا عَلَیْهِ حَقًّا فِی التَّوْرَاهِ وَالْإِنْجِیلِ وَالْقُرْآنِ وَمَنْ أَوْفَى بِعَهْدِهِ مِنَ اللَّهِ فَاسْتَبْشِرُوا بِبَیْعِکُمُ الَّذِی بَایَعْتُمْ بِهِ وَذَلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ؛ خدا جان و مال اهل ایمان را به بهاى بهشت خریدارى کرده ، آنها در راه خدا جهاد مى‌کنند که دشمنان دین را به قتل رسانند و یا خود کشته شوند. این وعده قطعى خداوند، حقى است در تورات و انجیل و قرآن و از خدا باوفاتر به عهد کیست؟! اى اهل ایمان شما به خود در این معامله بشارت دهید که آن همان پیروزى بزرگ است. (توبه / ۱۱۱)
تأکید فراوان قرآن کریم بر عمل صالح و اهمیت والاى آن در جاى جاى کتاب آسمانى رسول اعظم(ص) مشهود است.
در پرتو این عمل صالح و انتخاب درست راه فضیلت و کرامت است که انسان به اوج عزّت رسیده، شکوفا مى‌شود، از کمال معنوى و رفعت اخلاقى برخوردار مى‌گردد، از ظلمت‌کده نفسانیات رهایى یافته به دنیاى نور و پاکى‌ها راه مى‌یابد.
دل از مهر دنیا مى‌شوید خدا خواه، پاک رأى، پارسا، بى‌آزار، بخشنده، خردمند، دادگر، دانا، توانا، شجاع، فروتن، خدمت‌گزار، راست‌رأى، آزاده، آزاد و انسان دوست مى‌گردد. ترک هوى مى‌کند، خدایى مى‌شود، حیات طیّبه پیدا مى‌کند و حقیقتاً خلیفه خدا در روى زمین مى‌گردد.
تا اینجاى بحث روشن شد که انسان موجودى دو بعدى است و ارجمندى یا خوارى، و کرامت و یا حقارت را بالقوه داراست و هموست که با اختیار، خود را به اوج عزت یا نهایت پستى مى‌رساند. البته خداوند او را براى رسیدن به کمال تا آنجا که ممکن است راهنمایى و کمک مى‌کند.

ـ کرامت انسان در نزد پیامبر اکرم(ص)
بى‌گمان خدا و رسول کریم هیچ‌گاه خواهان فرومایگى بالفعل کسى نیستند و جز خیر و برکت و عظمت و کرامت براى انسان‌ها نمى‌خواهند. در والایـى جایگاه کرامت همین بس که در اولین سوره نازل شده بر پیامبر(ص) خداوند از کرامت خود سخن مى‌گوید: اقْرَأْ وَرَبُّکَ الْأَکْرَمُ. (علق / ۳) خداوند پیامبرانش را براى تحقق کرامت انسان فرستاده است و در میان انبیاء عظام، رسول اعظم محمد مصطفى(ص) از همه به این نکته سزاوارتر است:
لَقَدْ جَاءَکُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِکُمْ عَزِیزٌ عَلَیْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِیصٌ عَلَیْکُمْ بِالْمُؤْمِنِینَ رَءُوفٌ رَحِیمٌ؛  همانا رسولى از جنس شما براى هدایت خلق آمد که از فرط محبّت و نوع پرورى ، فقر و پریشانى و جهل و فلاکت شما بر او سخت مى‌آید و بر آسایش و نجات شما بسیار حریص و به مؤمنان رئوف و مهربانست. (توبه / ۱۲۸)
وَیُحِلُّ لَهُمُ الطَّیِّبَاتِ وَیُحَرِّمُ عَلَیْهِمُ الْخَبَائِثَ وَیَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالْأَغْلَالَ الَّتِی کَانَتْ عَلَیْهِمْ؛ و بر آنان هر طعام پاکیزه را حلال و هر پلید منفور را حرام مى‌گرداند و بارهاى گران را از دوش ‍ مردم وامى‌نهد و زنجیرهاى بسته بر دست و گردن‌هایشان را برمى‌دارد. (اعراف / ۱۵۷)
آرى انسان در نزد نبى اعظم(ص) صاحب کرامت است و از منظر آن حضرت هیچ موجودى در پیشگاه خداوند چون انسان از کرامت برخوردار نیست. این امتیاز ویژه را حتى ملائکه مقرّب نیز ندارند، آنجا که فرمود:
ما شَىءٌ اَکْرَمَ عَلَى اللّه ِمِنِ ابْنِ آدَمَ. قیلَ: یا رَسولَ اللّهِ، وَ لا المَلائِکَهُ؟! قالَ: المَلائِکَهُ مَجْبورونَ، بِمَنْزِلَهِ الشَّمْسِ وَ القَمَرِ؛ هیچ چیز نزد خدا گرامى‌تر از فرزند آدم نیست. عرض شد: اى پیامبر خدا حتى فرشتگان؟ فرمود: فرشتگان بسان مهر و ماه، مجبورند.(کنزالعمال، ح۳۴۶۲۱)

درباره برترى انسان بر ملائکه امام باقر(ع) در ضمن حدیثى مى‌فرماید:
 لِأَنَّ اَلْمَلاَئِکَهَ خُدَّامُ اَلْمُؤْمِنِینَ.(الکافی، ج۲، ص۳۳)
رسول خدا همچنین مى‌فرماید:
اِنّ اللّه کریمٌ یُحبُّ الکرمَ؛ همانا خداى متعال بزرگوار است و کرامت را دوست دارد. (کنزالعمال ۱۵۹۹۱)
و بالاتر این‌که فرمود:
مَنْ اَکْرَمَ اَخاهُ فاِنّما یُکرم اللّه؛ کسى که برادرش را اکرام کند، خداى را گرامى داشته است.(عدهالداعی ۱۷۶)
با بهره‌گیرى از آیات وحى و احادیث نبوى(ص) به این نتیجه مى‌رسیم که انسان در نزد خدا و پیامبر اعظم(ص) از کرامت بالقوه برخوردار است و با کوشش خود مى‌تواند از عالى‌ترین مراتب کرامت بالفعل نیز برخوردار شود. حال پرسش این است که کرامت انسان به چیست؟ چه ویژگى‌هایى است که انسان کریم را پیوسته در سایه رحمت خداوند قرار مى‌دهد؟ آنجا که رسول خدا(ص) فرمود:
مَن أکرَمَ أخاهُ المُسلِمَ بِکَلِمَهٍ یُلطِفُهُ بِها وَ مَجلِسٍ یُکْرِمُهُ بِه، لَم یَزَل فی ظِلِّ اللّه ِ المَمدودِ عَلَیهِ الرَّحمَهُ ما کانَ فی ذلِکَ؛ هرکس به برادر مسلمان خود با سخن مهرآمیزى اکرام کند و او را در مجلسى گرامى بدارد تا زمانى که چنین کند پیوسته در سایه رحمت خداوند قرار دارد. (بحارالانوار، ج۷۲، ص۱۴۸)

ـ ملاک‌هاى کرامت در نزد خدا و پیامبر(ص)
مقاله را در پاسخ به این پرسش ادامه مى‌دهیم:
۱. جانشینى خدا:
به تعبیر استاد جوادى آملى:
خلافت انسان کامل نه به معناى خالى شدن صحنه وجود از خداوند است و نه واگذارى مقام الوهیت خداوند به او؛ زیرا نه غیبت و محدودیت خداوند قابل تصوّر صحیح است و نه استقلال انسان در تدبیر امور قابل قبول مى‌باشد. چون موجود ممکن و فقیر از اداره امور خود عاجز است چه رسد به تدبیر کار دیگران … باید توجه داشت که حاضر محض استخلاف نمى‌پذیرد و اگر کسى را به عنوان خلیفه معرفى کرد، یعنى آن شخص دست اوست که ظهور مى‌کند، چه این‌که فرمود: یُعَذِّبْهُمُ اللَّهُ بِأَیْدِیکُمْ. (توبه / ۱۴) و نیز فرمود: وَمَا رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَلَکِنَّ اللَّهَ رَمَى. (انفال/ ۱۷). در همه این موارد قدرت خداست که از آستین بنده خاص وى بیرون مى‌آید و در او ظهور مى‌کند.
بنابراین جانشینى انسان براى خدا، یعنى تجلّى ظهور قدرت خداوند در وجود انسان، در حاکمیت بر طبیعت و سایر موجودات، نه اصالت بخشى به انسان در مقابل هستى بخش و هستى نواز انسان.
۲. پیشوایى به حقّ مردم:
از جمله دعاهاى انسان‌هاى شایسته، رسیدن به مقام پیشوایى و امامت پارسایان است. فضیلت انسان و بزرگوارى او آن است که به این جایگاه رفیع برسد و هدایت انسان‌ها به امر خداوند را عهده دار شود:
وَجَعَلْنَا مِنْهُمْ أَئِمَّهً یَهْدُونَ بِأَمْرِنَا لَمَّا صَبَرُوا وَکَانُوا بِآیَاتِنَا یُوقِنُونَ؛ و از بین آنان امامانى قرار دادیم که به امر ما هدایت مى‌کنند، زیرا که صبر کردند و به آیات ما یقین داشتند. (سجده / ۲۴)
رسول خدا(ص) مى‌فرماید:
لَیس شَیءٌ خَیرا مِن ألْفٍ مِثلِهِ إلاّ الإنسانَ؛ هیچ چیز برتر از هزار تا مثل خود نیست، مگر انسان.( کنزالعمال ۳۴۶۱۵)
و البته کسانى به مقام امامت مى‌رسند که هم در عقل نظرى کامل باشند و هم در عقل عملى. یعنى هم در اراده و نیّت کامل باشند، هم در دریافت معارف و فهمیدن آنها. مهم‌ترین ویژگى‌هاى امامت همانا صبر و یقین است. یقین کمال عقل نظرى است و صبر کمال عقل عملى که پیامبران از آن بهره‌مند بودند. گفتنى است که در مقابل امامت به حق، امامت به باطل (کفر و شرک و نفاق) یا (امامتِ نار) قرار دارد که مردم را به آتش دعوت مى‌کند:
وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّهً یَدْعُونَ إِلَى النَّارِ. (قصص / ۴۱)
این درجه با سقوط انسانیت حاصل مى‌شود و حاکى از رذیلت و دنائت فرد است.

  1. رسیدن به مقام ولى‌اللهى و اسم اعظم
    کرامت انسان به علّو مکانت اوست و این ممکن نمى‌شود مگر با ارتباط با مقام عالى، تا از سوى او رفعت یابد: وَ رَفَعناهُ مَکاناً عَلیّاً. (مریم / ۵۷)
    در پرتو این اتصال و دوستى با خداست که فرد توانایى تأثیرگذارى در تکوین را پیدا مى‌کند و کلمه او با پیوستن به هستى بخش، کلمه الله و علیا مى‌شود.
    قرآن کریم درباره حضرت نوح و طوفان عصرش از آغاز و انجام کار کشتى با «بسم الله» سخن مى‌گوید، کشتى نوح (ع) با بسم الله به راه مى‌افتد و با بسم الله آرام مى‌گیرد:
    وَقَالَ ارْکَبُوا فِیهَا بِسْمِ اللَّهِ مَجْرَاهَا وَمُرْسَاهَا إِنَّ رَبِّی لَغَفُورٌ رَحِیمٌ. (هود / ۴۱)
    در پرتو اتصال به خداوند اراده انسان آنچنان تقویت مى‌شود که با سخن او حرکت آغاز مى‌شود و یا تحولى انجام مى‌یابد، یعنى ولایت تکوینى پیدا مى‌کند که نیازمند علم و معرفت و عمل صالح است. رُوىَ اَنّ اللّه تعالى یَقُولُ فى بَعْضِ کُتُبِهِ:
    یـَابـنَ آدمَ! انا حَىُّ لا اَمُوتُ، اَطِعْنى فیما اَمَرتُکَ حتّى اَجْعَلَکَ حَیّاً لا تَمُوتُ. یَابنَ آدمَ، اَنا اَقـُولُ لِلشّىءِ: کُنْ فَیَکُونُ، اَطِعْنى فیما اَمَرْتُکَ اَجْعَلکَ تَقُولُ لِلشّى ءِ: کُنْ فَیَکُونُ. (میزان الحکمه، ج ۷، ص ۳۴۱۴، حدیث ۱۱۶۱۸).
    روایت شده که خداى تعالى در بعضى از کتاب‌هایش مى‌فرماید: اى فرزند آدم ! من زنده‌اى هستم که هرگز نمى‌میرم. از فرمان‌هاى من اطاعت کن تا تو را زنده‌اى قرار دهم که هرگز نمیرى. اى فرزند آدم ! من به هر چه بگویم: هست شو، هست مى‌شود. از فرمان‌هاى من اطاعت کن تا تو را چنان قرار دهم که به هرچه بگویى: هست شو، هست شود.
    به تعبیر استاد جوادى آملى : هـمـان گـونـه کـه بـا صـدور لفـظ ((کـُن )) و اراده تـکـویـنـى خـداونـد در مـقـام فـعـل ، هـر امـرى مـحـقـق مـى شـود، بـا بـسـم اللهـى کـه بـنـده صـالح و سـالک و اهـل مى گوید، هر امرى تحقق مى یابد و گفته اند اسم اعظم به بسم الله آنچنان نزدیک اسـت کـه سـیـاهـى چشم به سفیدى آن و همچنین گفته اند اسم اعظم از بزرگترین اسمهاى خـداسـت و بـا آن مـى تـوان هـر کـارى را در جهان انجام داد؛ و اسم اعظم لفظ نیست تا به تـلفـظ درآیـد و مـفـهـوم هم نیست تا به عنوان یک وجود ذهنى و علم حصولى تصور بشود، بـلکـه اسـم اعظم همانا مقام است و هر کس به این مقام برسد، مى تواند کارى خارق العاده انجام دهد. اسم اعظم یعنى عالى ترین درجه وجودى در جهان تاءثیر که به اذن الله اثر مى کند. اگر ولى الله به مقامى رسید که مظهر اسمى از اسماى حُسناى حق قرار گرفت ، قـادر اسـت بـه هـمان اندازه کارى را انجام دهد؛ در غیر این صورت قا در به انجام کارى نخواهد بود.

    آرى کرامات تنها با جمع کرامت حاصل مى‌شود.

  2. عبودیت الله و اجتناب از طاغوت :
    در رأس ماءموریت الهى پیامبر خدا محمد مصطفى (ص )، دعوت به توحید، عبادت خداوند و دورى و مخالفت با طاغوت قرار داشته است و اساساً این رسالت همه انبیاء الهى است :
    وَلَقَدْ بَعَثْنَا فِی کُلِّ أُمَّهٍ رَسُولًا أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَاجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ. (نحل / ۳۶)
    فضیلت آن است که انسان از پرستش هر موجودى به جز خدا سر باز زند و هر نوع نظام اربابى جز پرستش خالق هستى را به کنارى نهد. سر در برابر هیچ انسانى ، جمادى ، نباتى و شهوتى فرود نیاورد. بندگى خالص خود را نثار بنده نواز اصلى کند. حاکمان طـاغـوتـى و غـیـر خدایى را نفى کند، در مقابل هیچ استبداد و استکبارى سر فرود نیاورد و هـمـانـگـونـه کـه رسول اعظم فرمود هر نوع نظام خدایگانى ـ بندگى جز براى اللّه را برنتابد:

    وَلَا یَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضًا أَرْبَابًا مِنْ دُونِ اللَّهِ. (آل عمران / ۶۴)

    کرامت انسان به آن است که خود را وقف فلسفه خلقت انسان کند آنجا که فرمود:

    وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنْسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ. و ما جنّ و انس را جز براى عبادت نیافریدیم. (ذاریات / ۵۶)

    چـنـیـن انـسـانـى آنـگـاه درجـات کرامتش به نهایت مى رسد که در مقام عبودیت الهى به یقین برسد:

    وَاعْبُدْ رَبَّکَ حَتَّى یَأْتِیَکَ الْیَقِینُ؛ پروردگارت را عبادت کن تا به مقام یقین برسى. (حجر / ۹۹)

    کرامت انسان به پذیرش ولایت حق است نه ولایت طاغوت ، چون اولى حضور در وادى نور و دومى سقوط به گرداب ظلمت است .
    ۵. خودشناسى :

    انـسـان نـبـوى ، هـمـتش خودشناسى است . چه اینکه معرفت نفس والاترین معرفتهاست ، چون نتیجه آن خداشناسى است . رسول خدا(ص ) فرمود:

    مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّهُ؛ هرکس خود را بشناسد به تحقیق خدایش را شناخته است.(بحارالانوار، ج۲، ص۳۲)

    شهید مرتضى مطهرى در تفسیر ((خود))ِ یاد شده مى نویسد:

    آن ((خـود)) هـمـان چـیزى است که ((روح الهى )) نامیده مى شود و با شناختن آن ((خود)) است کـه انـسـان احـساس شرافت و کرامت و تعالى مى کند و خویشتن را از تن دادن به پستى ها برتر مى شمارد. به قداست خویش پى مى برد، مقدسات اخلاقى و اجتماعى برایش معنى و ارزش پیدا مى کند.
    ۶. انسانیّت :

    انـسـان کـریـم در مـهـرورزى و نوع دوستى به مقام انسانیّت رسیده است . تنها دغدغه خود نـدارد، بـراى جـامـعـه و مـردم نـیـز انـدیـشـنـاک اسـت ، دل مـشـغـولى او اکرام و احترام به همه انسانها است . مشکلات و دردهاى اجتماعى و مردم او را بـى تـاب مـى کند، سر در گریبان غفلت و انزوا فرو نبرده است ، خود را حقیقتاً عضو یک جـامـعـه مـى داند و نگران آینده و مشکلات مردم است . محنت و رنج مردم و بیمارى اجتماع او را نیز تب دار مى کند، رسول خدا(ص ) فرمود:

    مَثَل المُؤ مِنینَ فى تواددهم و تَراجُمِهِم کَمَثَلِ الجَسَد اذا اشتکى بعضٌ تداعى لهُ سائر اعضائِهِ بالحُمِّى والسِّهرِ؛
    مثل مؤمنان در دوستى و رحمت به یکدیگر مثل یک اندام است که اگر عضوى از آن به درد آید با تب و بى‌خوابى با او همدردى مى‌کنند.
    سعدى از پیامبر(ص ) اقتباس کرده است که سروده است:
    بنى آدم اعضاى یک پیکرند
    که در آفرینش ز یک گوهرند
    چو عضوى به درد آورد روزگار
    دگر عضوها را نماند قرار
    تو کز محنت دیگران بى غمى
    نشاید که نامت نهند آدمى

    انـسـانـیت حکم مى کند که آدمى پرتو مهرش را براى همه بگستراند و شک نیست که انسان بـه انـسـانـیـت رسـیـده ، نـسـبـت بـه هـمـه انـسـان هـا بـلکـه نـسـبـت بـه همه اشیاء مهر مى ورزد. انسان کریم مرزى بین دیانـت و انـسانیت قائل نیست ، چه اینکه اگر کسى چنین کند نه دین را شناخته است و نه از انسانیت بویى برده است !

    چنین انسانى در سلوک عرفانى‌اش نیز پس از سفر از خلق به حق، در معراج حق متوقف نمى‌شود، بلکه دوباره براى هدایت مردم به حق به جهان ناسوتى بازمى‌گردد. با درد و رنج مردم شریک مى‌شود تا آنجا که چون رسول خدا(ص) به شهادت قرآن، از غم ایمان مردم تا سرحد جان دادن پیش مى‌رود:
    فَلَعَلَّکَ بَاخِعٌ نَفْسَکَ عَلَى آثَارِهِمْ إِنْ لَمْ یُؤْمِنُوا بِهَذَا الْحَدِیثِ أَسَفًا؛ اى رسول گویا نزدیک است که اگر امت به قرآن ایمان نیاورند، خود را از شدت حزن و تأسف براى آنان هلاک سازى! (کهف / ۶)

    ۷. آزادگى
    انسان آزاده اسارت ندارد، زنجیرهاى هوا و هوس را از گردنش برداشته است، عقل و اندیشه‌اش در بند وهم و گمان‌هاى نابجا گرفتار نیست. عنان عقل را از دست شهوت ربوده است. عقال عقل را بر گردن و پاى نفسانیّت بسته است. او حقیقتاً خود را آزاد کرده و به آزادى رسیده است، آزادى انسانى و معقول، آزادى خدایى.
    در منظر انسان آزاده، آزادى حیوانى و ولنگارى اخلاقى که بعضى بر آن نام آزادى نهاده‌اند، مترادف با اسارت انسان است که نتیجه آن پذیرش استبداد و استعمار و استکبار و سر نهادن در آستان طاغوتیان است.
    کرامت انسان به آن است که در پرتو نور وحى و عقل که حجت بیرونى و درونى خداوند هستند، نفس خود را قدم به قدم به قله کمال رهنمون سازد و در فضاى نورانى آزادى انسانى از حیات طیّبه برخوردار شود.

  3. عدالت خواهى
    رسول خدا(ص) مى‌فرماید:
    مَن صاحَبَ النّاسَ بِالَّذی یُحِبُّ أن یُصاحِبُوهُ کانَ عَدلاً؛ هرکس با مردم چنان رفتار کند که دوست دارد آنان با او رفتار کنند، عادل است. (کنزالفوائد، ج۱، ۱۶۲)
    انسان کریم آنچه را که بر خود نمى‌پسندد بر دیگران نیز نمى‌پسندد. او به فرموده پیامبر گرامى اسلام (ص) از کسانى است که به مردم ستم نمى‌کند، دروغ نمى‌گوید، به وعده خود عمل مى‌کند، مروّتش کامل و عدالتش آشکار است. کرامت انسان به آن است که حق هر صاحب حقّى را ادا کند، هرچیز را در جایگاه خودش قرار دهد، محرومان و مستضعفان را دریابد و خود را در پیروى از انبیای الهى بویژه خاتم آنان بر پا دارنده قسط و عدل سازد:
    «لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَیِّنَاتِ وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْکِتَابَ وَالْمِیزَانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ؛ همانا ما پیامبران خود را با ادلّه و معجزات فرستادیم و برایشان کتاب و میزان عدل نازل کردیم تا مردم قسط را بر پا دارند». (حدید/۲۵)
  4. مقام صفوهاللهى
    انسان این لیاقت را دارد که به مقام خلوص، تعبد محض خداوند، صاف و ناب شدن و عصاره همه انسان‌ها درآید. صفوه و مجتباى الهى شود؛ چنان‌که انبیای بزرگ چنین بودند:
    «إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَى آدَمَ وَنُوحًا وَآلَ إِبْرَاهِیمَ وَآلَ عِمْرَانَ عَلَى الْعَالَمِینَ؛ خداوند آدم و نوح و خاندان ابراهیم و خاندان عمران را در میان جهانیان برگزید».(آل عمران / ۳۳)
    صفوه بودن یعنى چه؟ و خداوند از چه نظر این‌ها را انتخاب کرده و از چه نظر این‌ها صاف شده و منزّه از تیرگى و تاریکى‌اند؟ نقص هواپرستى و عیب هوامدارى، مایه تیرگى اسـت و کسى که منزه از آن نقص و این عیب باشد، مبرّا از لوث تیرگى است و مصطفى خواهد بود. بر همین اساس است که پیامبر اعظم(ص)، محمد بن عبداللّه صفوهالله و مصطفاى الهى است.
  5. دریافت سلام الهى و مقام دارالسّلامى
    خداوند انسان‌ها را به دارالسلام دعوت مى‌کند: وَاللَّهُ یَدْعُو إِلَى دَارِ السَّلَامِ. (یونس / ۲۵)
    انسان مؤمن و صابر شایستگى آن را دارد که سلام خداوند و ملائکه را نصیب خود کند و به مقام بزرگ سلامت و امن برسد. از جمله این شایستگان بزرگ حضرت نوح است:
    سَلَامٌ عَلَى نُوحٍ فِی الْعَالَمِینَ. (صافات / ۷۹)
    خداوند همچنین بر بسیارى از انبیای خود در قرآن سلام مى‌کند، ابراهیم (ع )، موسى (ع )، هارون (ع ) و اِل یاسین.
    و البته در این میان جایگاه نبى اعظم(ص)، بسیار برجسته است:
    خدا و فرشتگانش بر پیامبر صـلوات و درود مى‌فرستند. شما هم اى اهل ایمان بر او صـلوات و درود بفرستید و با تعظیم و اجلال بر او سلام گویید.
    شایسته بیان است که سلام و صلوات الهى اختصاص به انبیاء ندارد، بلکه همه صاحبان عقل (اولوا الالباب) و مؤمنان به حق را شامل است.
    خردمندانى که به عهد خدا وفا مى‌کنند، پیمان حق را نمى‌شکنند. آنچه خداوند امر به آن کرده اطاعت مى‌کنند، خدا ترسند، از سختى حساب اندیش‌ناکند، در طلب رضاى خدا صبر پیشه مى‌کنند، نماز بر پاى مى‌دارند، پنهان و آشکار انفاق مى‌کنند، بدى را با خوبى جواب مى‌دهند، این خوش عاقبتان را در بهشت‌هاى عَدْن، فرشتگان از هر درى وارد مى‌شوند و بر آنان سلام و تهنیت مى‌فرستند.
    شاید پرسیده شود که اثر و فایده سلام و صلوات خدا و ملائکه بر انسان کریم چیست؟ قرآن کریم به زیبایى چنین پاسخ مى‌دهد:

    هُوَ الَّذِی یُصَلِّی عَلَیْکُمْ وَمَلَائِکَتُهُ لِیُخْرِجَکُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ وَکَانَ بِالْمُؤْمِنِینَ رَحِیمًا؛ اوست خدایى که هم خود و هم فرشتگانش بر شما درود مى‌فرستند تا شما را از تاریکى‌ها بیرون آورده به عالم نور برسانند و او بر اهل ایمان مهربان است. (احزاب / ۴۳)
    در میان انسان‌هاى شایسته، از جمله کسانى که به مقام سلام‌ الهى و دارالسّلامى رسیده‌اند، شهداء هستند، رسول خدا(ص ) در آغاز هر سال کنار قبور شهداى مدینه و شهداى اُحُد حضور مى‌یافتند و خطاب به آنان مى‌فرمودند:
    اَلسَّلامُ علیکم بِما صَبَرْتُمْ.

  6. برنتافتن خویشتن مالکى
    چنین انسان شایسته‌اى، از آنجا که خداوند را مالک خود مى‌داند، خود را مجاز نمى‌داند که هر نوع تصرفى در ملک وجود خویش داشته باشد. او خودخواه نیست، خداخواه است، خدایش هستى بخش جهان است نه هوا و هوسش. هرنوع تصرف در وجود خود را در چارچوب شرع به انجام مى‌رساند.
  7. دین محورى
    او سخت دین باور و دین یاور است، دینش تشریفاتى، سلیقه‌اى و محدود به مناسک نیست. او دین را به رابطه‌اى شخصى و دلخواهانه با خدا، فرونمى‌کاهد، دین او فردى، اجتماعى، سیاسى، اقتصادى، فرهنگى، نظامى و جامع الاطراف و ابعاد است. او از دین عبور نمى‌کند، با دین عبور مى‌کند، با دین خود را در مکانتى والا و مکانى بالا مى‌یابد، عبور از دین برایش هراس انگیز است. چون نتیجه‌اش سقوط از قله افتخار نزدیکى به خدا به دره وحشتناک بى خدایى است.
  8. در پى دین ناب بودن
    انسان صاحب کرامت، در پى خلوص است، التقاط، انفعال و تحجر را نمى‌پسندد، خرافات در دین او راه ندارد.
  9. اصلاح گرى
    انسان صاحب کرامت، مصلح و اصلاح‌گر است. اصلاح طلبى او اصولى است نه سطحى و شکلى. اصلاح‌طلبى او بر اساس دستور شرع است نه افکار ناقص بشرى. الگوى اصلاح چنین انسانى رسـول اعظم(ص) اسـت؛ چون: لَقَدْ کَانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَهٌ حَسَنَهٌ. (احزاب / ۲۱)
    سالار شهیدان، امام حسین(ع) که کرامت او به هیچ وجه ذره‌اى اجازه ذلّت پذیرى نمى‌داد، فلسفه قیام خود را اصلاح طلبى یعنى امر به معروف و نهى از منکر و عمل به سیره پیامبر(ص) و امام على(ع) معرفى مى‌کند.
  10. عقلانى ـ غریزى بودن
    انسان صاحب کرامت یک موجود عقلانى ـ غریزى است. نه به عقل تنها تعریف مى‌شود، و نه به غریزه تنها. هم عقل او فعّال است و هم غریزه‌اش، و البته هیچ یک را منقطع از وحى نمى‌خواهد. در نگاه او عقل بى وحى ناقص است و غریزه بدون کنترل عقلانى و شرعى اسبى است سرکش که صاحبش را به سقوط مى‌کشاند. فضیلت انسان در آن است که عنان غریزه‌اش در دست عقل و وحى باشد. وحى و عقل در وجودش حضورى حداکثرى داشته باشند و غریزه و عاطفه وجودى ضرورى و اعتدالى. او زندانى سراى طبیعت نیست تا توان گذر به کوى حقیقت نداشته باشد، اسیر پوسته نیست تا نتواند هسته را درک کند، تفسیر او از شریعت، طریقت، حقیقت، فضیلت، عدالت و کرامت صرفاً مادى و غریزى نیست.
  11. برنتافتنِ نسبیت اخلاقى
    انسان صاحب کرامت، نسبیّت اخلاقى را برنمى‌تابد. فضایل و رذایل اخلاقى براى او معناى روشنى دارنـد؛ نه این‌که تابع تأویل‌ها، قرائت‌ها و تفسیرهاى برخاسته از نفس اماره باشند. نزد او حق و باطل و حسن و قبح داراى معیار و ملاک‌اند و چنین نیست که تابع تفسیرها و تأویل‌ها و قرائت‌ها باشند.
  12. حسابگرى
    انسان صاحب کرامت، حسابگر است. حسابگرى او البته تنها به حوزه مادیات محدود نیست، ماده و معنا و دنیا و عُقبى را شامل است. جامع نگر است، در هر موضوعى هر دو سود را محاسبه مى‌کند و پس آن‌گاه تصمیم به عمل مى‌گیرد. به حس و لذّت و سودى که در مادیت منحصر است، اصالت نمى‌دهد. روشن است او در حساب‌گرى‌اش لذت و سود و احساس را تعطیل نکرده، از آن‌ها در چارچوب شرع بهره مى‌گیرد.
    کوتاه سخن این‌که کرامت انسان به برخوردارى از تقوا و اخلاق عظیم است. آن‌چنان که خداوند درباره رسول اعظم(ص) شهادت مى‌دهد. امام صادق(ع ) درباره رسول خدا مى‌فرماید:
    اِنّ الله عزّوجلّ ادّب نبیَّهُ فَاَحْسَنَ اَدَبَهُ فَلَمّا اَکْمَلَ له الادبَ قـالَ: «اِنَکَ لَعلى خُلُقٍ عَظیمٍ». ثم فَوضَّ الیه امرالدین والامّهِ لیسوسَ عبادَهُ، فقال عزّوجلّ: «ما آتاکم الرسولُ فخذوهُ و ما نهاکم عَنْهُ فانتهوا». و اِنَّ رسـول اللّه صـلى اللّه علیه و آله کان مسَّدداً موفّقاً مُؤ یّداً بروح القدس لا یـَزِلُّ و لا یُخطِىُ فى شىءٍ مِمّا یسوسُ به الْخَلْقَ فَتَأدّب بآداب اللّه؛ همانا خداى بزرگ پیامبرش را تربیت کرد. پس ادبش را نیکو نمود و چون تربیتش کامل شد، فرمود: «تو صاحب اخلاق بزرگى هستى». سپس سرپرستى دین و امت را به او تفویض کرد تا بندگانش ‍ را اداره کند. بر این اساس خداوند به مردم دستور داد: «هر آنچه پیامبر(ص)، شما را بدان امر کرد انجام دهید و از هرچه نهى فرمود خوددارى کنید.» همانا رسول خدا استوار، موفق و مؤید به روح القدس بود و هرگز در هیچ بخشى از اداره امور مردم خطا و اشتباه نمى‌کرد؛ چون پرورش یافته به آداب الهى بود».

    براى حسن ختام، زیباتر، رساتر و خوش‌تر از سخن خدا که بر زبان مبارک رسولش جارى شد، چه مى‌توان گفت، آنجا که فرمود:
    «اِنَّ اَکْرَمَکُمْ عنداللّهِ اتقاکم؛ همانا گرامى‌ترین شما نزد خدا باتقواترین شماست. (حجرات/ ۱۳)

نتیجه گیرى
در این مقاله پرسش ما معطوف به نگاه رسول اعظم(ص) درباره کرامت انسان بود. در پى آن بودیم تا ببینیم که آیا انسان در منظر رسول خدا صاحب کرامت است یا نه؟ و اگر جواب مثبت است، کرامت او به چیست؟ با الهام از آیات قرآن کریم و روایات محمدى(ص) به نتایج زیر دست یافتیم:

۱. انسان در نزد خدا و رسول از کرامت بالقوه و بالفعل برخوردار است .
۲. در نگاه نبى اعظم(ص)، هیچ موجودى در نزد خدا چون انسان از کرامت برخوردار نیست. این امتیاز ویژه را حتى مملائکه مقرّب نیز ندارند.
۳. کرامت انسان، البته کرامتى مشروط است. چنین نیست که هر بشرى با هر اندیشه، گرایش و عملى صاحب کرامت باشد. انسان هواپرست نه تنها کرامت ندارد بلکه از حیوان هم گمراه‌تر است.
۴. کرامت انسان در منظر رسول خدا(ص)، به جانشینى خدا، پیشوایى به حق مردم، رسیدن بـه مقام ولى‌اللهى و اسم اعظم، توحید، عبودیت الله و اجتناب از طاغوت، خودشناسى، انسانیّت، آزادگى، عدالت خواهى، صفوهاللهى، دریافت سلام‌الهى و مقام دارالسّلامى، خدا مالکى، دین محورى، خلوص دینى، اصلاح‌گرى، عقلانیت، نفى نسبیّت اخلاقى، حساب‌گرى توأمان مادى و معنوى و بالاخره برخوردارى از ادب، تربیت الهى و اخلاق عظیم است.
۵. با توجه به حرمت و کرامت والاى انسان نزد خداوند و رسول اعظم(ص)، با اطاعت از آنان، جان و مال و حیثیت و حرمت همه انسان‌ها اعم از زن و مرد را پاس داریم و حقوق همه انسان‌ها از هر قوم، نژاد، رنگ، زبان، دین و مذهب را در ابعاد مختلف انسانى، سیاسى، اجتماعى، فرهنگى و اقتصادى در چارچوب خواست خدا و براساس عدالت به رسمیت بشناسیم و در عمل براى ارتقاى کرامت انسان‌ها بکوشیم.

 

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.