بسماللهالرحمنالرحیم
نحوه تعامل رسول خدا (ص) با منافقان مدینه
نویسندگان: علی صباغیان، سهیلا پیروزفر، مصطفی گوهری
منبع: تاریخ و فرهنگ، دوره ۴۹، شماره۱، شماره پیاپی ۹۸، بهار و تابستان ۱۳۹۶
چکیده
نحوه تعامل رسول خدا (ص) با منافقان از موضوعات پردامنه و بحث برانگیز در تاریخ اسلام بوده است. بر اساس یافتههای این پژوهش رسول خدا(ص) در برخورد با منافقان بیشترین مقدار تساهل و تسامح را از خود نشان داد و تا آنجا که ممکن بود از مجازات آنها صرف نظر کرد. آنها را مجبور به شرکت در جنگ نکرد. اگر با سخنان خود در صدد آزار رسول خدا(ص) یا تضعیف روحیه مسلمانان برمیآمدند گاه پاسخ آنان را به صورت کلامی میداد و گاه آنان را منزوی و اعمالشان را با محدودیت مواجه میساخت، اما به همین مقدار اکتفا میکرد، حتی در غزوه تبوک که چند تن از آنها در صدد کشتن رسول خدا(ص) برآمدند آنها را به مردم معرفی نکرد.
در مقابل اگر منافقان دست به توطئه میزدند به سرعت در برابر آن واکنش نشان میداد؛ از جمله در غزوه تبوک که مدت غیبتش از مدینه طولانی میشد به جای خود علی بن ابی طالب(ع) را گمارد تا منافقان دست به کار خطرناکی علیه مسلمین نزنند. در بازگشت نیز مسجد آنها را که به فرموده قرآن به انگیزه ضرر رساندن ساخته بودند ویران ساخت.
کلیدواژهها:
رسول خدا، منافقان مدینه، سیاست تعاملی، سیاست انزوا
مقدمه
تعامل به معنی «با یکدیگردادوستد کردن» (ابن منظور، ۲/۲۷۹؛ ابوحبیب، ۲۶۲) و «عمل متقابل دو یا چند موجود زنده با یکدیگر» است (ساروخانی، ۳۶۴). تعامل میتواند به چند گونه باشد: تعامل مودتآمیز، تعامل دوری، تعامل تفرقهانگیز و تعامل تأثیرگذار(همانجا). تعامل باید بین دو طرفی صورت گیرد که با یکدیگر در یک موضوع، اشتراک داشته و در موضوع دیگری، اختلاف داشته باشند و اگر هیچ نکتۀ مشترکی نداشته باشند، تعامل در آنجا معنایی ندارد. واژه تعامل، امروزه بیشتر در ارتباطات سیاسی، علمی، فرهنگی و اخلاقی به کار میرود. بهطورکلی، تعامل را میتوان در محور انسانها طرح کرد. نکتۀ مشترک بین تمام انسانها، انسانیت و همزیستی و در بین ادیان الهی، اشتراک در اصول و پایههای دین است. بین پیروان ادیان نیز امور اشتراکی و اختلافی وجود دارد که با تعامل و گفت وگوی شایسته و مناسب، میتوان از آن برای ارتقای فرهنگ، دین و مذهب کمک گرفت (رجبی، ۱۳۹۲)
از مسائلی که در سیره عملی رسول خدا(ص) بهعنوان برجستهترین فرستاده الهی، به چشم میخورد، شیوه تعامل آن حضرت با مخالفان بوده است. جامعهای که رسول خدا(ص) در آن میزیست تحت تأثیر پیام الهی رسول اکرم(ص)، به طیف گستردهای از گرایشها و جهتگیریها تبدیل شد، دستههایی مانند مؤمنان و مسلمانان در صف موافقان او قرارگرفتند و گروههایی مانند کافران، منافقان و یهودیان در صف مخالفان. در چنین شرایطی رسول خدا(ص) با بینش سیاسی و مدبرانه خویش و با تکیه برهدایتهای الهی توانست محبت را جایگزین نفرت و عزت را جایگزین تحقیر و صلح و دوستی را جایگزین جنگ و دشمنی کند و با تحمل و بردباری بینظیرش همه، ازجمله مخالفانش را مدیون و مغلوب خودکند. این پژوهش به دلیل گستردگی موضوع تنها بر نحوه سلوک رسول خدا(ص) با منافقان متمرکز شده است.
پیشینه
موضوع نحوه تعامل رسول خدا(ص) بهعنوان حاکم اسلامی با مخالفان درونی و بیرونی موضوعی است که دستمایه مقالات و بررسیهای زیادی قرارگرفته است. اهمیت این موضوع از آنجا سرچشمه گرفته است که بسیاری از مخالفان اسلام ـ که نمونههای متعددی از آنها را امروزه در فضای مجازی میتوان دید ـ با دستاویز قراردادن شماری از مجازاتهای رسول خدا(ص)، به عنوان نمونه اعدام دو تن از اسرای بدر و تمامی اسرای بنی قریظه، سعی در معرفی اسلام به عنوان دین شمشیر و خشونت کردهاند. درمقابل کسانی که در صدد دفاع برآمدهاند از بررسی جامع سیره رسول خدا(ص) سر باز زدهاند[۱]. بیشتر کارهای صورت گرفته با حذف مواردی که نشان دهنده شدت عمل و صلابت سیاست حضرتش در برخورد با کفار است، تنها بر جنبههای ملاطفتآمیز سیره رسول خدا(ص) در برابر مخالفان متمرکز شده است و بدین صورت این آثار بیشتر رنگ تبلیغی و مصنوعی به خود گرفته است.
مشکل دیگر آثار منتشر شده، استنادهای مکرر به آیات قرآن و احادیث نبوی است تا بدین ترتیب رسول خدا(ص) را به صورت انسانی عطوف و ملایم نسبت به مخالفانش نشان دهند. این شیوه نیز چندان کارآمد نیست؛ زیرا تنها برای معتقدان به دین اسلام کارآیی دارد و هرگز نمیتوان در مقابل مخالفان به آیات و روایات تکیه کرد؛ چرا که آنها قرآن را قبول ندارند. از آن مهمتر اینکه تنها در عرصه عمل و تاریخ میتوان نحوه سلوک یک حاکم سیاسی را نشان داد و در مقام نظر تمام ادیان و مکاتب الهی یا بشری منادیان صلح و مدارا بودهاند. آنچه که اهمیت دارد مقام عمل است تا معلوم گردد معتقدان به یک مکتب تا چه اندازه به دستورات و آموزههای آن پایبند بودهاند. باتوجه به چنین کاستیهایی در این مقاله کوشیدهایم به صورت جامع سیره عملی رسول خدا(ص) را در برخورد با مخالفان ـ در اینجا منافقان ـ مورد توجه قرار دهیم.
در زمینه رفتار رسول خدا(ص) با مخالفان ـ و نه تنها با منافقان ـ دست کم دو کتاب تألیف شده است؛ نخست کتاب رحمت نبوی، خشونت جاهلی تألیف صابر اداک[۲] که در آن مؤلف با استفاده از روش تاریخی به نحوه برخورد رسول خدا(ص) با مخالفان پرداخته است. وی مخالفان را به سه دسته مشرکان، اهل کتاب و منافقان تقسیم کرده است. علیرغم غنای بخش اول و دوم، وی در قسمت مربوط به منافقان به اختصار گراییده است و بخش کوچکی را بدانها اختصاص داده است. مؤلف کارها و اقدامات منافقان را در طول دوران مدنی مختصراً اما به صورت کامل فهرست کرده است؛ هرچند به تحلیل و بررسی کامل آنها نپرداخته است.
کتاب دیگری که در همین زمینه، اما با رویکردی قرآنی نوشته است، سیره پیامبر (ص) در برابر مخالفان از زبان قرآن تألیف علی محمد یزدی[۳] است که چنان که از عنوان آن پیداست تنها به بررسی قرآنی این موضوع پرداخته است. وی به درستی و براساس آیات قرآن، منافقان را به دو دسته منافقان مدینه و اعراب بادیه نشین تقسیم کرده است.[۴] ضعف عمده کتاب تکیه بر قرآن و تفاسیر و عدم توجه کافی به منابع تاریخی است که با توجه به عنوان آن چندان هم قابل خردهگیری نیست. از این اثر برای قسمتهای قرآنی مقاله استفاده شد. اصغر منتظر القائم نیز در کتاب خود فعالیتهای منافقان را به اختصار در هفت محور بیان کرده است(۲۱۹-۲۱۷)
در کتب مربوط به سیره نیز به صورت پراکنده نقش منافقان در دوره پیامبر(ص) مورد بررسی قرارگرفته است که نوعاً محدود به وقایع نگاری حوادث میشود؛ به عنوان نمونه در کتاب تاریخ صدر اسلام (عصـر نبوت)، تألیف غلامحسین زرگری نژاد، مؤلف در ضمن توضیح وقایع غزوه احد(ص۴۰۴)، مقارن غزوه خندق (ص۴۷۴-۴۷۳)، غزوه مریسیع (ص۴۹۰-۴۸۹) و غزوه تبوک (ص۵۴۶-۵۴۵) مختصراً به تحریکات منافقان اشاره کرده است.[۵]. رسول جعفریان در کتاب « تاریخ سیاسی اسلام۱(سیره رسول خدا)»، ضمن پرداختن به اقدامات تحریک آمیز منافقان در غزوات احد(ص۵۱۰)، بنی نضیر(ص۵۴۲)، احزاب(ص۵۶۵)، مریسیع(ص۵۷۶-۵۷۴)، در بخشی با تفصیل بیشتر به نقش آنها در غزوه تبوک براساس آیات سوره توبه پرداخته است(ص۶۵۳-۶۴۴).[۶] اصغر منتظرالقائم نیز در قسمتی از کتاب خود با عنوان «روابط و ایستارهای رسول الله(ص) با منافقان»، مجموعه اقدامات آنها را در سراسر دوره نبوی طی هشت عنوان مختصراً مورد بررسی قرارداده است(ص۲۲۴-۲۲۲).
در بین مقالات فارسی، شاید یکی از معدود مقالاتی که کوشیده است هر دو جنبه رأفت و شدت عمل رسول خدا(ص) را نسبت به مخالفان مورد بررسی قرار دهد، مقاله «بررسی و تحلیل سیره سیاسی پیامبر(ص) با تأکید بر رفتار با دشمنان» تألیف حمزه خانبیگی باشد.[۷] جدا از مقدمات مفصل مقاله به همراه توضیح معانی سیره و استنادهای مکرر به آیات قرآن که نمیتواند مبنای استدلال در این باره قرارگیرد، نویسنده به انعقاد پیمانهای سیاسی توسط رسول خدا(ص) با قدرتهای بیطرف و موضعگیری قاطعانه نسبت به مخالفانی که در صدد تجاوز یا پیمان شکنی بر میآمدند، توجه نشان داده است.
مقاله «تعامل با اهل کتاب از منظر قرآن و سنت»[۸] تنها بر ابعاد فقهی موضوع مانند طهارت یا نجاست اهل کتاب و ازدواج با آنها متمرکز شده است و از دایره موضوع مورد بحث خارج است.
در مقاله «روش شناسی برخورد پیامبر(ص) با مشرکان و اهل کتاب»[۹] تنها بر قرآن تکیه شده است که چنان که ذکر شد تنها برای معتقدان به اسلام میتواند کاربرد داشته باشد و طبیعی است که در ذهن چنین افرادی نیز هیچگاه شک و شبههای نسبت به ساحت رسول خدا(ص) شکل نمیگیرد.
مقاله مفصل «سیره و رفتار مسالمتآمیز پیامبر(ص) با غیر مسلمانان»[۱۰] دارای نکات مثبتی است؛ از جمله تقسیمبندی غیر مسلمانان که آنان را بسته به نحوه ارتباطشان با مسلمانان ـ نه با توجه با آئینشان – به چهار گروه اهل ذمّه، محارب، معاهد و مهادن(کشورهایی که با دولت اسلامی نه درحال جنگاند و نه پیمانی با آنها دارند) تقسیم کرده است. نقطه تمرکز این مقاله بر روی معاهدهها و پیماننامههای رسول خدا(ص) است. با این حال چنانکه از عنوان مقاله نیز هویدا است مؤلف بیشتر بر بعد ملاطفتآمیز رفتار رسول خدا(ص) با مخالفان متمرکز شده است.
موضوع نحوه برخورد رسول خدا(ص) با منافقان، مورد توجه نویسندگان غربی نیز بوده است. خاورشناس شهیر بریتانیایی، مونتگمری وات در کتاب «محمد(ص) در مدینه»، بخشی ده صفحهای را به موضوع منافقان اختصاص داده است که حاوی نکات نوی در این زمینه است. وی فعالیتهای منافقان را در دو دوره پنج ساله مورد بررسی قرار داده است که در دوره نخست فعالیتهای ابن ابیّ کاملاً مشهود است. اما در دوره دوم به رفتارهای سایر منافقان نیز توجه کرده است (Watt,180-181) در دایرهالمعارف اسلام ویرایش دوم هم مقاله مختصری به قلم بروکت[۱۱] به بررسی مصادیق منافقان در دوره اسلامی به ویژه عصر نبوی پرداخته است و کوشیده است مصادیق عمده منافقان را بر اساس مکاتب فقهی از جمله شیعه نشان دهد. اتان کلبرگ[۱۲] محقق برتر یهودی که در زمینه شیعه مطالعه میکند در مقالهای اندیشه جهاد را از نظر شیعه بررسی کرده است و مصادیق نفاق و منافقان را از نگاه شیعه بیان کرده است که بسیار پردامنهتر از اهل سنت است.[۱۳]
- پدیده نفاق در مدینه و مصادیق منافقان
یکی از مهمترین مسائلی که در سیره عملی رسول خدا(ص) به چشم میخورد و میتوان از آن بهعنوان یکی از ضروریترین مسائل مورد ابتلای جهان اسلام در حال حاضر نام برد، چگونگی تعامل و ارتباط با منافقان است. ظهور اسلام در محیطی بود که مدتهای طولانی پیامبری در آن مبعوث نشده بود و مردم از دعوت و تبلیغ ایشان محروم بودند: «أَمْ یَقُولُونَ افْتَرَاهُ بَلْ هُوَ الْحَقُّ مِنْ رَبِّکَ لِتُنْذِرَ قَوْمًا مَا أَتَاهُمْ مِنْ نَذِیرٍ مِنْ قَبْلِکَ لَعَلَّهُمْ یَهْتَدُونَ؛ آیا میگویند: آن را بربافته است؟ [نه چنین است] بلکه آن حق و از جانب پروردگار توست، تا مردمی را که پیش از تو بیمدهندهای برای آنان نیامده است هشدار دهی، امید که راه یابند»(سجده،۳). وجود این فاصله زمانی باعث دور افتادن مردم از ارزشهای الهی و دچار شدن آنها به انحرافات بسیار فکری و عقیدتی باعث شده بود. با ظهور اسلام رسول خدا(ص) با مخالفانی روبهرو شد که منافعشان با منافع نظام جدید سازگار نبود. گروهی از ایشان کوشیدند خود را با این جریان شکلگرفته جدید برای حفظ موقعیت گذشتهشان وفق دهند؛ لذا به اسلام تظاهرکردند و در باطن بهدنبال تضعیف و آسیبرسانی به آن برآمدند.
مسئله نفاق در اسلام از زمانی مطرح شد که رسول خدا(ص) به مدینه هجرت و حکومت اسلامی را تأسیس نمودند. مدارا بهعنوان یک اصل، در تمام دوره هجرت که رسول خدا(ص) با منافقان درگیر بود، مورد توجه ایشان قرارداشت. با وجود تحریکات فراوانِ منافقان، آن حضرت در برابر آنان، سیاست مدارا را در پیش گرفت و در عین کنترل اوضاع بر آنان سختگیری و اعمال خشونت نمیکرد. چنانچه خداوند در آیه ۷۳ سوره توبه خطاب به رسول خدا(ص)میفرماید: «یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ جَاهِدِ الْکُفَّارَ وَالْمُنَافِقِینَ وَاغْلُظْ عَلَیْهِمْ وَمَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَبِئْسَ الْمَصِیرُ؛ ای رسول خدا با کافران و منافقان بستیز و بر آنان سخت بگیر و جایگاه آنها جهنم و بدسرانجامی است».
به نوشته علامه طباطبایی (در تفسیر این آیه) جهاد در زبان قرآن بیشتر به معنای جنگ و کارزار بهکار رفته و بنابراین در مورد منافقان بدین معنا ممکن نیست وجود داشته باشد. جهاد با منافقان، رفتار مطابق مصلحت و مقاومت در برابر کارشکنی و توطئههای آنهاست (طباطبایی، ۹/۴۵۷). طبرسی در تفسیر این آیه مینویسد: جهاد با کفار به صورت جنگ و کشتن است و جهاد با منافقان، زبانی است که آنان را از کارهای زشت بازدارند، البته در این صورت نیز صرف تلاش و جهاد صدق میکند (طبرسی، ۵/۷۷)
در مورد اینکه منافقان دقیقاً به چه گروهی اطلاق میشد، باید تأمل کرد؛ چرا که اگر ملاک تنها مخالفت با امر و نظر رسول خدا(ص) مطرح باشد، آیا میتوانیم مخالفتهای بعضی از بزرگان انصار را هم در زمره نفاق به حساب آوریم؟ به عنوان نمونه مخالفت اسید بن حضیر، رئیس اوس با رسول خدا(ص) برای بیرون رفتن از مدینه در جریان جنگ بدر (Watt. 180)، بنابراین به نظر میرسد که منافقان کسانی بودند که تعمداً با اقدامات و اعمال خود درصدد اخلال در کار مسلمانان بودند و به فرموده قرآن کریم در دلهایشان مرض وجود داشت. ضمن آن که باید دایره منافقان را بسیار وسیعتر از شهر مدینه فرض کرد؛ چرا که به فرموده قرآن (توبه، ۱۰۱) برخی از اعراب شبه جزیره منافق بودند که بر طبق کتب سیره شامل قبایل جهینه، اسلم، اشجع و غفار میشد (Brokett.7/561)، ضمن این که در نگاه شیعی منافق به دوره رسول خدا(ص) اختصاص ندارد. به باور شیعیان «اهل بغی» کسانی هستند که علیه یکی از امامان شیعه دست به شورش زنند(Kohlberg. 69)، بر اساس روایتی که از رسول خدا(ص) نقل میکنند، همانگونه که رسول خدا(ص) با کفار جنگید، امام علی(ع) هم با بدعتگران خطرناک و کسانی که «عترت» را آزار میدهند، میجنگد. به باور ایشان بر طبق آیه «یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ جَاهِدِ الْکُفَّارَ وَالْمُنَافِقِینَ»(توبه/۷۳) چون رسول خدا(ص) با منافقان نجنگید وظیفه این کار بر عهده امام علی(ع) نهاده شد(Ibid.70)، بر این اساس آنان جنگهای امام علی(ع) با مخالفانش را جهاد مینامند ـ چنانکه خود امام نیز چنین کرده است ـ در حالی که اهل سنت این جنگهای داخلی را جهاد نمینامند و هیچکدام از طرفین را شایسته سرزنش نمیدانند(Ibid) یکی از یاران وفادار امام علی(ع) به نام قیس بن سعد بن عباده نبرد با معاویه را برتر از جنگ با ترکان و رومیان دانسته است. (Ibid)
- رفتارهای واگرایانه منافقان و شیوههای رسول خدا(ص) در مقابله با آنها
۱-۲. همکاری با یهود
منافقان در پیوندی تنگاتنگ با یهودیان آنان را در مخالفتها و مبارزاتشان بر ضد رسول خدا(ص) تشویق و تحریض میکردند و در نبردهای مسلمانان و یهودیان، همواره جانب یهودیان را پاس میداشتند؛ چنانکه در غزوه بنی قینقاع (سال۲ق)، عبداللهبن اُبَیّ پس از تشویق یهودیان به مقاومت در برابر رسول خدا(ص) هنگامی که با شکست آنان مواجه شد، با اصرار شدید خواهان عفو آنان از سوی رسول خدا(ص) گردید. (ابن هشام، ۶۸/۲). در غزوه بنی نضیر (سال۴ق) هم با دیگر همفکران خود، یهودیان را به مقاومت و سرسختی در برابر مسلمانان دعوت کرد و آنان را به یاری غطفان و یهود بنیقریظه وعده داد که البته هیچکدام از وعدههایش محقق نشد (همو، ۲/۳۹۱). پیش از غزوه خیبر (سال۷ق) نیز با ارسال نامهای یهودیان خیبر را از حرکت مسلمانان به آن سو مطلع کرد و از آنان خواست که آماده پیکار شوند و از محمد(ص) و یارانش نترسند؛ زیرا در مقایسه با استحکامات خیبر، قوای نظامی و سلاح چندانی به همراه ندارند و بدینسان آنان را به جنگ با رسول خدا(ص) تحریض کرد (اداک، ۲۰۴). البته این همکاری بین منافقان و یهودیان دو طرفه بوده است؛ بدین معنا که به نظر میرسد برخی از رفتارهای منافقان نشأت گرفته از تحریکات یهود باشد. از این رو شاید شدت عمل رسول خدا(ص) با یهودیان بهطور غیر مستقیم با هدف بر سر جای نشاندن منافقان نیز صورت گرفته باشد(Watt.181-182)، دائر به این نکته اشاره میکند که یهودیان بازارهای مدینه را در دست داشتند و این برای مسلمانان نامطلوب بود(Donner.45)
۲-۲ عدم شرکت در جنگها
۱-۲-۲ احد (۳ق): در جنگ احد در حالی که ابن ابی و یارانش با رسول خدا(ص) به بیرون شهر آمده
بودند، به محض این که به احد رسیدند بازگشتند و عرصه را در چنین شرایط بحرانی خالی کردند. بهانه آنها این بود که رسول خدا(ص) از رأی و نظر آنها دائر بر دفاع از شهر رویگردان شده و به قول چند نوجوان گوش سپرده است. پس از اتمام جنگ احد و شهادت عدهای از مسلمانان ابن ابیّ شاد شد و سرزنش خود را نسبت به رسول خدا(ص) را آشکار ساخت و گفت: او از من نافرمانی کرد و از کسانی که اندیشهای نداشتند اطاعت کرد (واقدی، ۱/۲۱۹؛ مسعودی، ۲۱۱). رسول خدا(ص) که روحیه مسلمانان را بسیار بد میدید از هرگونه درگیری لفظی با وی پرهیز کرد و نسبت به آن کاملاً بیاعتنا ماند تا روحیه مسلمانان بیش از این در هم نریزد.
۲-۲-۲ تبوک (۹ق): تبوک یکی از مهمترین عرصههای جولان منافقان در برابر اسلام بهحساب میآید. در
مقابل رسول خدا(ص) حسابشدهترین اقدامات را در مقابل آنها انجام داد. این غزوه که در سال نهم هجری و در اواخر عمر رسول خدا(ص) روی داد، به دنبال گزارشی که به رسول خدا(ص) در مورد تجمع رومیان در مرزهای شمالی شبه جزیره رسیده بود صورت گرفت. هوا گرم بود و محصولات کشاورزی نیز رسیده بود و منافقان در پی آن بودند تا نهایت بهره را از این سفر طولانی رسول خدا(ص) بگیرند.
در این غزوه نیز منافقان به طرق مختلف در صدد کارشکنی و ضربه به اسلام برآمدند کـه نخستین آن اجازه خواستن از رسول خدا(ص) برای عدم شرکت در جنگ بود. به روایت واقدی رسول خدا(ص) به هشتاد و اندی از منافقان که از ایشان خواسته بودند تا در جنگ شرکت نکنند اجازه داد (واقدی، ۹۹۵/۳). تصمیم رسول خدا(ص) به این کار شاید بدان سبب بود که ایشان حضور این افراد را در سپاه خطرناکتر میدید؛ چرا که آنها احتمال داشت با اقدامات خود اشکالات زیادی را برای رسول خدا(ص) فراهم کنند. به علاوه تعداد سپاهیان رسول خدا(ص) زیاد بود (شاید حدود سی هزار تن (همو، ۱۰۰۲/۳))؛ هرچند که ممکن است که این رقم اغراقآمیز باشد ولی بههرحال روشن است که بزرگترین لشکرکشی عرب تا آن هنگام بود و ایشان نیازی بهاجبار کردن افراد برای حضور در سپاه نمیدید. رسول خدا(ص) در این جنگ نسبت به شرکت نجستن منافقان بیتفاوت ماند؛ چرا که ضرر حضور ایشان در سپاه بیش از منفعت آن بود (قمی،۱/۲۹۴؛ زمخشری، ۲/۲۷۶).[۱۴] ضمن آن که روش رسول خدا(ص) هیچگاه بر اجبار به حضور در میدان نبرد نبود، چنانکه در احد نیز نسبت به بازگشت ابن ابی و دوستانش بیتفاوت ماند. طبیعتاً از نگاه پیغمبر(ص) به زور بردن رزمندگان برای کارزار نتیجهای جز فرار و شکست به همراه نمیتوانست داشته باشد. در ماجرای تبوک، خداوند رسول خدا(ص) را مورد عتاب قرارداد که چرا به منافقان اجازه ماندن در مدینه را داد.[۱۵] البته باید توضیح داد که رفتار رسول خدا(ص) در اینجا در برابر خداوند قرار نمیگیرد. اصل این است که در این آیه معاف کردن منافقان مورد عتاب قرار نگرفته، بلکه مسئله نحوه انتخاب و اجازه زیر سؤال است. رسول خدا(ص) از اینرو مورد عتاب است که گفته منافقان را قبل از آنکه معلوم و ثابت شود از سر صدق و یا ناراستی بوده پذیرفتهاند. باید روشن میکردند که این منافقان بهانه میآورند و واقعاً عسر و حرج ندارند و بدیهی است کسی نمیتواند با صرف عذر تراشیدن و بهانه آوردن از جهاد بازماند و اجازه دادن در این مورد میتواند در جنگهای آینده به رویه تبدیل شود و هرکسی بهانهای بتراشد و بخواهد از جهاد طفره رود. در مجموع رسوا کردن منافقان در این خصوص خواسته خداوند است و رسول خدا(ص) این کار را انجام ندادهاند.
همچنین عدهای از آنها به همراه ابن ابیّ از حرکت خودداری کردند (واقدی، ۳/۹۹۵-۹۹۶؛ ابن هشام، ۲/۵١٩). در میانه راه نیز عدهای عقب ماندند و چون مسلمانان میگفتند، ای رسول خدا! فلان کس عقب مانده یا هنوز نیامده است، رسول خدا(ص) میفرمود: رهایش کنید، اگر در او خیری باشد خداوند او را به شما ملحق خواهد کرد و اگر هم غیر از این باشد خداوند شما را از دست او راحت کرده است. به گفته واقدی و طبری عده زیادی از منافقان هم فقط به امید غنیمت همراه رسول خدا(ص) بیرون آمده بودند (واقدی،۳/١٠٠٠؛ طبری،۳/١٠٧). طبعاً اگر رسول خدا (ص) در چنین شرایطی حرکتی از خود نشان میداد که بر سستی یا ضعف تلقی میشد، مردم که طبعاً از روحیه بسیار ضعیفتری از پیغمبر(ص) برخوردار بودند، کاملاً درهم میریختند.
منافقانی که در مدینه مانده بودند غیبت رسول خدا(ص) را بهترین فرصت برای توطئهگریهای خود میدیدند که با انتخاب علی(ع) از سوی رسول خدا(ص) به عنوان جانشین خود، این فتنه نیز در نطفه خفه شد. رسول خدا(ص) در غزوات قبلی خویش که چنین خطری را احساس نمیکرد، معمولاً عبدالله بن ام مکتوم را که فردی نابینا بود بهجای خود میگماشت[۱۶] و طبعاً کار اصلی او در غیاب رسول خدا(ص) برپا داشتن نماز جماعت بود. اینک اصل اسلام هدف تیرهای زهرآلود منافقان قرارگرفته بود و رسول خدا(ص) هیچ چارهای جز نظارت دقیق بر اعمال آنها نداشت. در میان یاران خود البته بیشترین امید را به پسر عمو و داماد خود علی بن ابیطالب(ع) داشت که از روز نخست اسلام آوردنش تاکنون که مدت ٢٢ سال از آن میگذشت، صادقانه یار و همراه او بود و از هیچگونه فداکاری برای اسلام کوتاهی نکرده بود و مأموریتهای مهمی را به سرانجام رسانده بود.
از اینرو آن حضرت را برخلاف غزوات سابق که با خود میبرد، در مدینه بهجای خود باقی گذاشت (مسعودی، ۲۳۶). منافقان چنان از عکسالعمل رسول خدا(ص) و حضور علی(ع) در شهر دچار ناامیدی شدند که تنها راه را دور کردن امام علی(ع) از مدینه دانستند. از اینرو به سرعت دست به کار شده، شروع به شایعهسازی علیه امام نمودند. آنها در بین مردم چنین شایع کردند که رسول خدا(ص) از داماد خود دلگیر است و به همین سبب او را برخلاف غزوات سابق با خود نبرده است. این شایعه در شهر پیچید و آنقدر گسترش یافت که امام علی(ع) را سخت اندوهگین ساخت و او را مجبور ساخت نزد پیغمبر(ص) رود و از او تقاضا کند که با سپاه همراه شود. رسول خدا(ص) که از یک سو خطر را کاملاً درک کرده بود و از سوی دیگر ناراحتی علی(ع) را میدید، سخنی دلگرم کننده و امید بخش به او گفت: «ای علی! به شهر برگرد. آیا خشنود نیستی که جایگاه تو نسبت به من همچون جایگاه هارون نسبت به موسی است جز آنکه پیامبری پس از من نخواهد آمد» (ابن سعد، ۳/۱۵؛ خلاّل، ۲/۴۰۷؛ نسائی، ۳۷؛ ابن حزم، ۴/۷۸). این حدیث که به «حدیث منزلت» معروف است جزء فضائل انکارناپذیر امام و نشان دهنده جایگاه استثنایی آن حضرت در نزد پیغمبر(ص) است.[۱۷] با چنین بیان تشویق کنندهای امام شادمان به مدینه بازگشت و ١٧. منافقان تا بازگشت رسول خدا (ص) هیچ کاری نتوانستند از پیش ببرند.
همزمان با تصمیم رسول خدا(ص) برای رفتن به تبوک، جماعتی از بنی غنم بن عوف که افرادی منافق بودند در کنار مسجد قبا، مسجد دیگری ساختند و از رسول خدا(ص) خواستند تا با خواندن نماز در آنجا، مسجدشان را افتتاح کند و آن را به وجود خود متبرک سازد. رسول خدا(ص) نیز به آنان وعده داد که چون از غزوه تبوک بازگردد چنین کند. با نزول آیات۱۰۷- ۱۰۹ سوره توبه به هنگام بازگشت رسول خدا(ص) از تبوک، خداوند آن حضرت را از انگیزههای آنان آگاه ساخت و ایشان را از نمازخواندن در این مسجد، نهی کرد.[۱۸]
به دنبال آن، رسول خدا(ص) به برخی اصحاب خود دستور داد که این مسجد را خراب کنند، یا آتش بزنند (واقدی، ۳/۱۰۴۶؛ بیهقی، ۵/۲۶۰). این اقدام از سوی کسی که خود منادی عبادت و بندگی برای خدا بود پیام روشنی برای منافقان به همراه داشت. به آنان فهماند که ایشان در امر دین تحت تأثیر اینگونه ظاهرسازیها قرار نمیگیرد و با قاطعیت در مقابل آنها میایستد.
۳-۲ تلاش برای اختلاف افکنی بین مهاجر و انصار
بخشی از تلاشهای منافقان مصروف ایجاد اختلاف میان مهاجر و انصار بود که اتحاد شکنندهای در بین آنها وجود داشت که بلافاصله پس از رحلت رسول خدا(ص) هم از هم گسست. منافقان در پی آن بودند که با تحریک انصار که از خودشان بودندف برای رسول خدا(ص) و مهاجران ایجاد اشکال کنند. طبعاً اتفاقاتی نیز که در این دوره رخ میداد، بهترین فرصت برای این کار بود. شاید بارزترین مورد از این دست اختلاف و درگیری مهاجر و انصار در غزوه مریسیع باشد. در این جنگ گروه زیادی از منافقان، که هرگز درجنگهای دیگر همراهی نکرده بودند و رغبتی به جهاد نداشتند، فقط به دلیل نزدیکی محل جنگ و برای رسیدن به مال دنیا با آن حضرت بیرون آمدند(همو، ۱/۴۰۵). در هنگام بازگشت از این جنگ میان یکی از مهاجران و انصار بر سر خوردن آب از یکی از چاهها نزاع درگرفت. ابن ابی فرصت را غنیمت شمرده سخنانی تند علیه مهاجران بر زبان آورد. که در سوره منافقون بدانها اشاره شده است.[۱۹]
زید بن ارقم ماوقع را به پیغمبر(ص) اطلاع داد. رسول خدا(ص) که ایجاد اختلاف را خوش نمیداشت به گفته او توجهی نکرد. یکی از حاضران(عمر) به رسول خدا(ص) پیشنهاد کرد تا ابن ابیّ را گردن بزنند. رسول خدا(ص) از این گفتار ناراحت شد و چهره خود را از گوینده این سخن برگرداند و فرمود: «همین مانده است که مردم بگویند محمد یاران خود را میکشد»! گروهی از انصار برخاسته پیش ابن ابیّ رفتند و از او خواستند که اگر چنین حرفهایی زده به نزد رسول خدا(ص) رود و عذرخواهی کند. ابن ابیّ به حضور رسول خدا(ص) آمد و منکر قضیه شد.
در همین اثنا وحی بر پیغمبر(ص) نازل شد و درباره ابن ابیّ و پیروانش یک سوره کامل- سوره منافقون- فرود آمد (طبری، ۲/۶۰۸-۶۰۵؛ طبرسی، ۱۰/۴۴۴-۴۴۲) و پرده از کارهای آنان برداشت و رسوایشان ساخت.
۴-۲ . سست کردن عقیده و اراده مؤمنان
۱-۴-۲ . غزوه خندق (۵ق)
منافقان با انتشار شایعات و بزرگنمایی قدرت دشمنان سعی در تخویف و تضعیف روحیه مسلمانان داشتند و به ویژه در ایام نزدیک به جنگها این نوع اقدامات را تشدید میکردند(اداک، ۲۰۴). در غزوه خندق در حالی که حمله دشمن تمامیت مدینه را مورد تهدید قرار داده بود و مسلمانان شبانه روز به حفر خندق در اطراف شهر مشغول بودند، منافقان به بهانههای واهی از همکاری با مردم سر باز میزدند. آنان تن به کار نمیدادند و به بهانههای مختلف و گاهی بدون اجازه رسول خدا(ص) دست از کار میکشیدند و به نزد خانواده خود برمیگشتند. در این باره خداوند در مدح مؤمنان و مذمت منافقین آیاتی نازل فرمود[۲۰] (ابن هشام، ۲/۲۱۶).
هنگامی که رسول خدا(ص) در حین حفر خندق وعده گشودن سرزمینهای ایران و روم را به مسلمانان داد، منافقان گفتند: «تعجب نمیکنید که از گشودن قصرهای حیره و مداین کسری سخن میگوید، در حالی که شما اکنون حتی نمیتوانید برای قضای حاجت روید». گویا در اینباره آیه زیر نازل شد: «وَإِذْ یَقُولُ الْمُنَافِقُونَ وَالَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ مَا وَعَدَنَا اللَّهُ وَرَسُولُهُ إِلَّا غُرُورًا»[۲۱] همچنین آنان پس از افشای خیانت بنیقریظه، به بهانه بیدفاع بودن خانه و کاشانه شان در برابر یهود، از حفاظت خندق شانه خالی کردند و به خانه هایشان برگشتند.(همو، ۲/۲۲۲).
۲-۴-۲ . تبوک (۹ق)
جُلاّس بن سُوَید از منافقانی بود که از شرکت در جنگ تبوک خودداری کرد و مردم را هم از خروج منع میکرد. وی در جایی گفته بود که «اگر محمد راستگو باشد ما از خر بدتریم»! یکی از صحابه سخن او را به گوش رسول خدا(ص) رساند. رسول خدا(ص) جلاس را احضار و از او در اینباره پرسید، اما وی منکر قضیه شد. پس آیه نازل شد که «یَحْلِفُونَ بِاللَّهِ مَا قَالُوا وَلَقَدْ قَالُوا کَلِمَهَ الْکُفْرِ وَکَفَرُوا بَعْدَ إِسْلَامِهِمْ»(توبه، ۷۴؛ واقدی، ۳/۱۰۰۵). این یکی از مواردی است که رسول خدا(ص) ضمن عکسالعمل نشان دادن در برابر حرفهای منافقان، از مجازات آنان خودداری کرد. شاید بدین سبب که اقدام وی در حدحرف بود و هیچگاه به مرحله عمل نرسید.
گروهی از منافقان نیز در تبوک به مسلمانان میگفتند، خیال میکنید جنگ با رومیان مثل جنگ با دیگران است؟ به خدا قسم فردا شما را به ریسمانها بسته میبینیم! وبا این حرف میخواستند شایعه پراکنی کرده و در دل مؤمنان ترس ایجاد کنند. ودیعه بن ثابت هم گفت: نمیدانم چرا قرآن خوانان ما از همه شکم بارهتر و دروغگوتر و به هنگام جنگ ترسوترند؟
رسول خدا(ص) به عمّار بن یاسر گفت: خودت را به این گروه برسان که خود را به آتش کشیدند و از گفتار ایشان سؤال کن، اگر هم انکار کردند بگو که چنین و چنان گفتهاید! عمّار پیش آنها رفت و موضوع را به ایشان گفت. آنها پیش رسول خدا(ص) آمدند و شروع به عذرخواهی کردند و گفتند: ای رسول خدا، ما همینطوری حرف میزدیم و شوخی میکردیم! رسول خدا(ص) به آنها اعتنایی نفرمود و خداوند متعال درباره او این آیه را نازل فرمود: «وَلَئِنْ سَأَلْتَهُمْ لَیَقُولُنَّ إِنَّمَا کُنَّا نَخُوضُ وَنَلْعَبُ قُلْ أَبِاللَّهِ وَآیَاتِهِ وَرَسُولِهِ کُنْتُمْ تَسْتَهْزِئُونَ، لَا تَعْتَذِرُوا قَدْ کَفَرْتُمْ بَعْدَ إِیمَانِکُمْ إِنْ نَعْفُ عَنْ طَائِفَهٍ مِنْکُمْ نُعَذِّبْ طَائِفَهً بِأَنَّهُمْ کَانُوا مُجْرِمِینَ» (توبه،۶۶-۶۵؛ فخر رازی، ۱/۹۴؛ طبری، ۳/۱۰۸). بدین صورت رسول خدا(ص) در قبال سخنان آنان سکوت را روا ندانست و دهان آنها را بست؛ چرا که موجب سستی سپاهیان میشد، اما دست به خشونت هم نزد و به همین مقدار اکتفا نمود. بدین صورت به آنها فهماند که نسبت به کارهای آنها بیتفاوت نیست و از سوی دیگر نخواست با خشونت نشان دادن نسبت به آنها روحیه سپاه خود را تضعیف کند. ضمن اینکه چنین برخورد ملایمی فرصت دوبارهای را برای آنها مهیا میساخت تا در صورت تمایل دست از اقدامات خود بردارند و توبه کنند. رسول خدا(ص) هرگز در قبال کسانی که حتی تنها با زبان کلمه توحید را بر زبان آورده بودند و به دل بدان اعتقادی نداشتند به روشهایی مانند اعدام متوسل نشد. شاید حضرتش چنین گمان میکرد که نباید غیر مسلمانان گمان کنند که محمد(ص) یاران خود را میکشد و به این صورت موجی از تبلیغات منفی علیه آنها به راه بیفتد. روشی که در دنیای امروز نیز معمول است و خشونتهای حکومتها نسبت به اتباع خود اسباب تمسخر و دشمن هراسی را در بین مخالفان ایجاد میکند.
در موردی دیگر در یکی از منازل راه، ماده شتر قصوای آن حضرت گم شد و اصحاب به جستجوی آن برآمدند. یکی از منافقان به نام زید بن لقیط که ابتدا از یهودیان بنی قینقاع بود و بعداً اسلام آورده بود، اما در باطن منافق بود، گفت: «محمد چنین تصور میکند که نبی است و اخبار آسمانی را برای شما خبر میدهد و حال آنکه او نمیداند ناقهاش کجاست. رسول خدا(ص) که چنین شنید جای شتر را به یارانش نشان داد و دستور داد آن را بیاورند (همو، ۳/۱۰۶). چنین برخوردی از سوی رسول خدا(ص) بدان سبب صورت گرفت تا در دل مسلمانان ضعیف الایمان تردیدی نسبت به رسول خدا(ص) شکل نگیرد و سست نشوند.
۵-۲. مزاحمتهای شخصی منافقان برای رسول خدا(ص)
منافقان در مقاطعی کوشیدند با زبان و رفتار خود به رسول خدا(ص) نیز آسیب بزنند که با واکنش جدی و البته همراه با گذشت ایشان مواجه شدند. شاید بارزترین نمونه این موارد، ماجرای افک و نیز سوء قصد ایشان به جان رسول خدا(ص) در بازگشت از تبوک باشد.
۱-۵-۲. ماجرای افک
با وجود آنکه درباره مصداق آیات سوره نور که درباره ماجرای افک نازل شده است میان عدهای از شیعیان و اهل سنت اختلاف وجود دارد، ولی ازآنجا که هدف این بررسی ردیه و بیان تناقضات گزارشهای تاریخی موجود در اینباره نیست تنها اشارهای به اصل ماجرا خواهد شد و بر روی نقش منافقان و شخص عبدالله بن ابی تمرکز خواهد شد. برپایه روایات تاریخی به هنگام بازگشت از غزوه بنی المصطلق شبی عایشه از سپاه بازماند و روز بعد یکی از صحابه به نام صفوان بن مُعَطَّل که او نیز عقب مانده بود عایشه را به نزد رسول خدا(ص) برد (بلاذری، ۱/۳۴۲). مردم چون عایشه را با مردی بیگانه دیدند زبان به تعنت و شایعهپراکنی گشودند که در این میان عبدالله بن ابی نقش مهمی در گسترش این تهمت داشت. بالاخره پس از چند روز آیاتی از سوره نور نازل شد و عایشه را از این تهمت مبرّا کرد (طبری، ۲/۶۱۴؛ شیخ طوسی، ۷/۴۱۵؛ زمخشری، ۳/۲۱۷- ۲۱۸).به روایت یعقوبی، رسول خدا(ص) حسّان بن ثابت، مِسطَح بن ابی اُثاثه و عبدالله بن ابیّ را – به سبب آنکه نقش اساسی در این ماجرا داشتند ـ شلاق زد (یعقوبی، ۲/۵۳)، اما به گزارش واقدی، ابن ابیّ را حد نزد (واقدی، ۲/۴۳۴).
۲-۵-۲. سوء قصد به جان رسول خدا(ص) در تبوک
در بازگشت از تبوک، گروهی از منافقان تصمیم گرفتند که آن حضرت را از بالای گردنه کوه به زیر بیندازند. رسول خدا(ص) با کمک عمار و حذیفه بن یمان مانع اقدام آنان شد. چون رسول خدا(ص) ازگردنه بیرون آمد، به حذیفه فرمود: آیا کسی را از سوارانی که راندی شناختی؟ گفت: ای رسول خدا، شتر فلان کس و فلان را شناختم و چون آنها روبند بسته بودند و هم بهواسطه تاریکی شب نتوانستم آنها را ببینم.
در این موقع مردم جمع شده بودند و فرود آمده بودند. اسید از بزرگان اوس از رسول خدا(ص) خواست تا آنان را معرفی کند تا اعدام شوند. رسول خدا(ص) به اسید فرمود: من دوست نمیدارم مردم بگویند همین که محمد(ص) از جنگ با مشرکان آسوده شد به کشتن اصحاب خود دست یازید. اسید گفت: ای رسول خدا آنها از اصحاب نیستند! رسول خدا(ص) فرمود: مگرتظاهر به گفتن لااله الاالله نمیکنند؟ گفت: چرا، ولی شهادت آنها ارزشی ندارد و در واقع شهادت نیست. رسول خدا فرمود: آنها تظاهر به این نمیکنند که من رسول خدایم؟ گفت: چرا، ولی در اینباره هم همانطور است. رسول خدا(ص) فرمود: به هر حال من از کشتن اینها نهی شدهام (واقدی، ۳/۱۰۴۴-۱۰۴۳). چنین گذشتی از سوی رسول خدا(ص) هم فرصتی بود برای منافقان جهت بازگشت از مسیر خود و هم نشان دهنده ناخرسندی رسول خدا(ص) از مجازات کردن اصحاب خود؛ هرچند که منافق باشند. رسول خدا(ص) چنان که قرآن در توصیف یارانش میفرماید، مصداق بارز«أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّارِ رُحَمَاءُ بَیْنَهُمْ»(فتح/۲۹) بود.
۶-۲. تعامل رسول خدا(ص) با سرکرده منافقان عبدالله بن ابی
پیش از این دربارظ نقش پررنگ عبدالله بن ابیّ در کارشکنی علیه رسول خدا(ص) سخن گفته شد که با مخالفت پیغمبر(ص) روبرو شد. پیغمبر(ص) به فرزندش عبدالله توصیه کرد تا نسبت به پدر خود مهربان و خوش رفتار باشد. رسول خدا(ص) حتی بعد از مرگ ابن ابیّ نیز حرمت او نگاه داشت و پیراهنش را جهت تکفین او فرستاد. هنگامی که وی مرد، پسرش از رسول خدا(ص) درخواست نمود که بر جنازهاش نماز گزارد و پیراهنش را نیز بدهد تا آن را کفن او سازد، بلکه از عذابش کاسته شود. ولی با نزول آیه ۸۴ سوره توبه که در آن از نمازگزاردن بر منافقان منع کرده بود، رسول خدا(ص) تنها پیراهنش را برای تکفین او فرستاد (ابن عبدالبر، ۳/۹۴۱). البته برپایه برخی از روایات، رسول خدا(ص) بر پیکر او نماز هم گزارد که با اعتراض شدید عمر همراه شد؛ به طوری که رسول خدا(ص) او را از خود دور داشت. پس از آنکه آیه نازل شد رسول خدا(ص) در مورد سایر منافقان چنین رویهای را معمول نداشت(ابن اثیر، ۱۴۰۹ق،۳/۱۹۳) با این حال علامه طباطبایی روایات مربوط به نماز گزاردن رسول خدا(ص) بر ابن ابیّ را مردود میشمارد. وی مدعی است در میان شیعیان نیز این عمل به گونه مرسل روایت شده است. تناقض این دسته از روایتها با یکدیگر از یک سو و تناقض آشکار آن با آیات کریمهای که رسول خدا(ص) را از استغفار بر مشرکان نهی کرده بود از سویی دیگر، مانع پذیرش این روایتهاست (طباطبایی، ۹/۳۶۷-۳۶۶). با این حال وات به سبب پذیرش این روایات معتقد است که به سبب نمازگزاردن رسول خدا(ص) بر پیکر وی، او نقشی در توطئه مسجد ضرار نداشته است(Watt.1/53).
در مورد موقعیت و جایگاه منافقان در میان مدنیها باید گفت که آنها به سبب اعمال منافقان خود به مرور موقعیت و جایگاه خود را از دست دادند؛ چنانکه هنگامی که در مسجد دست به تمسخر مؤمنان زدند، عدهای از مردان قبیله مالک بن نجار آنها را از مسجد راندند (ابن هشام، ۱/۵۲۸). ضمن آن که ابن ابیّ در هدایت و رهبری گروه منافق خود چندان موفق نبود، به طوری که به نقل از ابن هشام در سالهای آخر تنها یک جوان در بین منافقان وجود داشت (همو، ۱/۵۲۹) و این نشاندهنده عدم توانایی آنان برای جذب نیروهای جوان بود. ابن ابی فاقد یک مبنای عقیدتی مشخص برای مقابله با رسول خدا(ص) بود و به نظر میرسد بیشتر به دلایل شخصی در پی مخالفت با رسول خدا(ص) برآمد(Watt.187)، شاید منظور وات از «دلایل شخصی»، جایگاهی باشد که ابن ابی پیش از آمدن رسول خدا(ص) در آستانه دستیابی بدان بود. بدین معنا که یثربیها به دنبال جنگهای مختلف که میان دو قبیله اوس و خزرج بر سر رهبری شهر درگرفت سرانجام پس از جنگ بعاث در پی آن برآمدند که عبدالله بن ابی را به عنوان رهبر خود برگزینند و حتی برای او تاجی نیز فراهم کردند. اما با آمدن پیامبر(ص) و به دست گرفتن زمام امور، این موضوع منتفی شد (منتظر القائم، ۱۱۱). این موضوع نمیتوانست همبستگی مردم مدینه را با او درپی داشته باشد. علاوه بر اینکه رقابتهای او با سعد بن معاذ بر سر رهبری قبیله اوس هم در این رفتارهای نامعقول بیتأثیر نبود (Watt.181). بنا بر قضاوت مونتگمری وات که یک شخص غیر مسلمان و بیطرف است رسول خدا(ص) نسبت به ابن ابی بیشترین مدارا و تحمل را از خود نشان داد(Watt.1/53).
نتیجهگیری
موضع رسول خدا(ص) نسبت به منافقان که بخش مهمی از جامعه مدینه را تشکیل میدادند، بسیار متنوع و آموزنده است. مجموع اتفاقاتی که در دوره ده ساله حضور ایشان در مدینه از جانب منافقان صورت گرفت نشان از آن دارد که رسول خدا(ص) در برابر آنها بیشتر به دنبال تعامل بود تا تقابل و سعی آن حضرت بر آن بود که با هدف حفظ وحدت جامعه اسلامی و نیز ایجاد فرصت توبه و بازگشت برای آنها، ضمن عکسالعمل نشان دادن نسبت به توطئههای آنها از مجازات ایشان که در مواردی به حق سزاوار آن بودند خودداری ورزد
رسول خدا(ص) هرگز منافقان را مجبور به شرکت در سپاه خود نکرد که نمونههای آن را در غزوات احد و تبوک میتوان دید. رسول خدا(ص) اصحاب خود را از خبرچینی و آوردن سخنان آنان بازمیداشت تا اختلاف و دو دستگی بین مسلمانان ایجاد نشود.
نرمش رسول خدا(ص) در مقابل منافقان هرگز به معنای بیتفاوتی نسبت به توطئههای آنها نبود. ازاین رو اگر در بحبوحه لشکرکشی سخنانی در جهت تضعیف روحیه سپاه یا بدگویی از رسول خدا(ص) میگفتند با آن برخورد میکرد تا نشان دهد از سخنان آنها بیخبر نیست. در مواردی که توطئههای آنها به مرحله خطرناکی میرسید و کیان جامع اسلامی را به خطر میافکند، پیغمبر(ص) با زیرکی اعمال آنان را خنثی میکرد و نمیگذاشت آنها را به مرحل عمل برسانند. به عنوان نمونه در غز تبوک در غیاب خود علی(ع) را به جانشینی خود در مدینه نهاد و پس از بازگشت، مسجدشان را هم ویران ساخت.
در مواردی که سخن پراکنی و حتی سوء قصد آنها تنها متوجه خود حضرت بود، تنها با هدف حفظ وحدت اسلامی از مجازات خاطیان سرباز میزد. نحوه برخورد باسوء قصد کنندگان به جان ایشان در تبوک نمونه بارز چنین روشی است که حتی در صدد معرفی آنها که صد البته ـ دست کم ـ موجب سرافکندگی مادام العمر ایشان میشد نیز برنیامد. آن حضرت نسبت به سردسته منافقان، عبدالله بن ابی، نهایت مدارا را ملحوظ داشت، شاید این نحوه سلوک در دل او اثر کند و از مسیر خود بازگردد.
در مجموع، نحوه تعامل پیامبر(ص) با منافقان بهعنوان مسئله این پژوهش را میتوان مصداق بارز «أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّارِ رُحَمَاءُ بَیْنَهُمْ» دانست. آن حضرت هیچگاه آن شدت عملی را که در قبال یهودیان و مشرکان مکه از خود نشان داد در برابر این گروه انجام نداد. در این موارد رسول خدا(ص)، منافقان را به سبب آن که دست کم در ظاهر کلمه توحید را بر زبان رانده بودند از جامعه اسلامی طرد نکرد و حفظ توحید الهی را با توحید جامعه یکسان مورد توجه قرار داد. رفتار پیامبر(ص) نسبت به ایشان بسته به نوع عمل آنها بسیار متنوع بود و در تمامی موارد سعی آن حضرت بر آن بود تا آنها را متوجه اشتباهات خود ساخته، وارد جامعه مؤمنین سازد. رفتار پیامبر(ص) نسبت به منافقان موجب شد تا در اواخر عمر آن حضرت جوانان هرگز بـه سوی این گروه متمایل نشوند. حتی فرزند عبدالله بن ابی، رهبر منافقان، جزء مدافعان پرشور اسلام درآمد. شاید نحوه سلوک پیامبر(ص) با پدرش در این زمینه بیتأثیر نبوده باشد.
کتابشناسی
قرآن کریم
ابن اثیر، عزالدین أبوالحسن علی بن محمد الجزری، أسد الغابه فی معرفهالصحابه، دارالفکر، بیروت، ۱۴۰۹ق، ۱۹۸۹م.
…………….الکامل فیالتاریخ، دار صادر – دار بیروت، بیروت، ۱۳۸۵ق، ۱۹۶۵م.
ابن حجر عسقلانی، ابوالفضل احمد بن علی، الاصابه فی تمییز الصحابه، دارالکتب العلمیه، بیروت، ۱۴۱۵ق.
ابن حزم، أبو محمد علی بن أحمد، الفصل فیالملل و الاهواء و النحل، مکتبه الخانجی، قاهره، بیتا.
ابن سعد، محمد بن سعد بن منیع الهاشمی البصری، الطبقات الکبری، به کوشش ریاض عبدالله عبدالهادی، داراحیاء التراث العربی، بیروت، ۱۴۱۷ق. ۱۹۹۶م.
ابن عبدالبر، أبو عمر یوسف بن عبدالله، الاستیعاب فی معرفه الأصحاب، تحقیق علی محمد البجاوی، دارالجیل، بیروت، ۱۴۱۲ق۱۹۹۲م.
…………… ، الدرر فی اختصار المغازی و السیر، دارالمعارف، قاهره، ۱۴۰۳ق.
ابن منظور، ابوالفضل جمال الدین، لسان العرب، دار صادر، بیروت، ۱۴۱۴ق.
ابن هشام حمیری، عبدالملک، السیرهالنبویه، شرکه مکتبه و مطبعه البابی الحلبی، قاهره، ۱۳۷۵ق.
ابوحبیب، سعدی، القاموس الفقهی لغه و اصطلاحا، دارالفکر، دمشق، ۱۴۰۸ق.
اداک، صابر، رحمت نبوی، خشونت جاهلی: رویکردی نو به رفتار پیامبر اکرم(ص) با مخالفان، کویر، تهـران، ۱۳۸۹.
اصفهانی، راغب، مفردات الفاظ القرآن الکریم، تحقیق صفوان عدنان داودی، امیران، قم،۱۳۸۲.
بلاذری، أحمد بن یحیی بن جابر، کتاب جمل من انساب الأشراف، تحقیق سهیل زکار و ریاض زرکلی، دارالفکر، بیروت، ۱۴۱۷ق.۱۹۹۶م.
بیهقی، ابوبکر احمد بن الحسین، دلائل النبوه و معرفه أحوال صاحب الشریعه، تحقیق عبدالمعطی قلعجی، بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۴۰۵ق ۱۹۸۵م.
تقوی، حامد، خلاصه عبقات الانوار، تهران، موسسه البعثه، ۱۴۰۵ق.
حاکم حسکانی، شواهد التنزیل لقواعد التفضیل، بیجا، موسسه الطبع و النشر التابعه لوزاره الثقافه و الارشاد الاسلامی، ۱۴۱۱ق.
خادمی، نرجس، «تعامل با اهل کتاب از منظر قرآن و سنت»، تحقیقات علوم قرآن و حدیث، ۱۳۸۸، ش۸ ص۶۶-۴۹.
خان بیگی، حمزه، «بررسی و تحلیل سیره سیاسی پیامبر(ص) با تأکید بر رفتار دشمنان»، حبل المتین،۱۳۸۳، ش۶، ص۷۸-۹۹.
خرمشاهی، بهاءالدین، دانشنامه قرآن و قرآن پژوهی، ناهید، تهران، ۱۳۷۷.
خَلاَّل بغدادی، أبو بکر أحمد بن محمد، السنّه، دارالرایه، ریاض، ۱۴۱۰ق.
دهخدا، علی اکبر، لغت نامه دهخدا، دانشگاه تهران، تهران،۱۳۷۳.
زمخشری، محمود، الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، دارالکتاب العربی، بیروت، ۱۴۰۷ق.
ساروخانی، باقر، دایرهالمعارف علوم اجتماعی،کیهان، تهران، ۱۳۷۰.
سهیلی، ابوالقاسم عبدالرحمان بن عبدالله، الروض الانف فی شرح السیره النبویه، بیروت، داراحیاء التراث العربی ۱۴۲۱ق.
سید رضی، نهج البلاغه، هجرت، قم، ۱۳۹۵ق.
شیخ طوسی، التبیان فی تفسیر القرآن، دار احیاء التراث العربی، بیروت، بیتا.
طباطبایی، محمد حسین، تفسیرالمیزان، ترجمه محمدباقرموسوی همدانی، انتشارات اسلامیه، قم، ۱۳۷۴. طبری، أبوجعفر محمد بن جریر، تاریخ الأمم و الملوک، تحقیق محمد أبوالفضل ابراهیم، دارالتراث، بیـروت، ۱۳۸۷ق،۱۹۶۷م.
طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، تحقیق محمد جواد بلاغی، ناصر خسرو، تهران، ۱۳۷۳.
عباسی مقدم، مصطفی، روش شناسی برخورد پیامبر(ص) با مشرکان و اهل کتاب، فلسفه دین، ۱۳۸۹، ش۶، ص۱۶۱-۱۸۶.
فخر رازی، محمد بن عمر، مفاتیح الغیب، دار احیاء التراث العربی، بیروت، ۱۴۲۰ق.
قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر قمی، دارالکتاب، قم،۱۳۶۳.
مسعودی، أبوالحسن علی بن الحسین، التنبیه و الإشراف، تصحیح عبدالله اسماعیل الصاوی، القاهره، دارالصاوی، بیتا.
مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، دارالکتب الاسلامیه، تهران، ۱۳۷۴.
منتظر القائم، اصغر، تاریخ اسلام (از آغاز تا سال چهلم هجری)، سمت، تهران، ۱۳۸۶.
نسائی، أبو عبد الرحمن أحمد بن شعیب، خصائص امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب(ع)، مکتبه المعلا، کویت، ۱۴۰۶ق.
واقدی، محمد بن عمر، المغازی، تحقیق مارسدن جونس، مؤسسهالأعلمی، بیروت، ۱۴۰۹ق، ۱۹۸۹م.
یعقوبی، احمد بن أبی یعقوب، تاریخ الیعقوبی، دارصادر، بیروت، بیتا.
یزدی، علی محمد، سیره پیامبر(ص) در برابر مخالفان از زبان قرآن، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، قم، ۱۳۹۳.
Watt,W.Montgomery, Muhammad at Medina, Oxford, Oxford university, 1956. Watt,W.Montgomery, ʻAbd AllÂh b. Ubayy, EI2 ,Leiden and Newyork, Brill, 1986
Donner, Fred.m., Muammad and the blievers at the origin of Islam, Cambridge, The Belknap pree of Harvard university press, 2010.
Brockett, A. Al-MUNÂFIḳŪN, EI2 ,Leiden and Newyork, Brill, 1993.
Kohlbeg, E, the development of Imāmī Shīʻī Doctorine of jihād, ZDMG, 1976, p64-86.
[۲] . اداک، صابر، رحمت نبوی، خشونت جاهلی: رویکردی نو به رفتار پیامبر اکرم(ص) با مخالفان، تهران، کویر،۱۳۸۹.
[۳] . یزدی، علی محمد، سیره پیامبر(ص) در برابر مخالفان از زبان قرآن، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، قم،۱۳۹۳.
[۴] . وَ مِمّن حَولَکم مِن الاعرابِ منافقونَ وَ مِن اهلِ المدینهِ مَرَدوا علی النفاق (توبه، ۱۰۱).
[۵] . زرگری نژاد، غلامحسین، تاریخ صدر اسلام (عصر نبوت)، تهران، سمت، ۱۳۷۸.
[۶] . جعفریان، رسول، تاریخ سیاسی اسلام ۱ (سیره رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم)، قم، دلیل ما، ۱۳۸۵.
[۷] . خان بیگی، حمزه، «بررسی و تحلیل سیره سیاسی پیامبر(ص) با تأکید بر رفتار با دشمنان»، حبل المتین، سال سوم، بهار ،۱۳۹۳ ش،۶ ص.۷۸-۹۹.
[۸] . خادمی، نرجس، «تعامل با اهل کتاب از منظر قرآن و سنت»، تحقیقات علوم قرآن و حدیث، سال ششم،۱۳۸۸، ش ۱۱ ص ۴۹-۶.
[۹] .عباسی مقدم، مصطفی، «روش شناسی برخورد پیامبر(ص) با مشرکان و اهل کتاب»، فلسفه دین، تابستان۱۳۸۹، ش۶، ص ۱۶۱-۱۸۶
[۱۰] . کریمی نیا، محمد مهدی، «سیره و رفتار مسالمت آمیز پیامبر(ص) با غیرمسلمانان»، میقات حج، تابستان ۱۳۸۵، ش۵۶، ص ۱۰۹-۷۰.
[۱۱] . Brockett .
[۱۲] . Kohlberg, E.
[۱۳] . Kohlbeg, E, the development of Imāmī Shīʻī Doctorine of jihād, ZDMG, 1976, p64-86.
[۱۴] . لَوْ خَرَجُوا فِیکُمْ مَا زَادُوکُمْ إِلَّا خَبَالًا وَلَأَوْضَعُوا خِلَالَکُمْ یَبْغُونَکُمُ الْفِتْنَهَ وَفِیکُمْ سَمَّاعُونَ لَهُمْ وَاللَّهُ عَلِیمٌ بِالظَّالِمِینَ (توبه، ۴۷).
[۱۵] . عَفَا اللَّهُ عَنْکَ لِمَ أَذِنْتَ لَهُمْ حَتَّى یَتَبَیَّنَ لَکَ الَّذِینَ صَدَقُوا وَتَعْلَمَ الْکَاذِبِینَ (توبه، ۴۳؛ برای اطلاع بیشتر، ر.ک. طباطبایی، ۹/۲۸۹-۲۸۴؛ مکارم شیرازی، ۷/۴۳۰-۴۲۸.
[۱۶] . به عنوان نمونه ىر غزوات بنی سلیم (ابن هشام، ۲/۴۳)، حمراء الاسد (همو، ۲/۱۰۱) و ذی قرد (۲/۲۸۴)
[۱۷] . به نظر میرسد معنای این حدیث کاملا روشن است. به دلیل این که امام علی(ع) از موقعیت خود در این غزوه ناراحت بود، پیغمبر(ص) با این بیان دلگرم کننـده، جایگاه او را دقیقاً در جایگاه هارون ترسیم کرد به هنگامی که موسی(ع) به طور رفته بود. به این معنا که امام به هنگام غیبـت رسـول خـدا(ص) از شـهر، همان جایگاه را داشت که هارون در زمان غیبت حضرت موسی(ع) از میان گروه بنی اسرائیل داشت و طبعا کسی که در حیات رسول خدا(ص) از چنین جایگاهی برخوردار بود، پس از رحلت او نیز همین جایگاه را داراست (حسکانی، ۱/۱۹۰). ضمن آن که اعلم بودن امام نیز در این حدیث نیز مشخص میشـود که ییامبر(ص) شخصی را به جای خود میگمارد که بیشترین اعتماد را به او دارد (تقوی، ۱/۵۲).
[۱۸] . ه عنوان نمونه، ر.ک. طبرسی، ۵/۱۰۹.
[۱۹] . یَقُولُونَ لَئِنْ رَجَعْنَا إِلَى الْمَدِینَهِ لَیُخْرِجَنَّ الْأَعَزُّ مِنْهَا الْأَذَلَّ وَلِلَّهِ الْعِزَّهُ وَلِرَسُولِهِ وَلِلْمُؤْمِنِینَ وَلَکِنَّ الْمُنَافِقِینَ لَا یَعْلَمُونَ(منافقون، ۸) دربارهه شأن نزول آن ر.ک. شیخ طوسی، ۱۰/۱۵.
[۲۰] . إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَإِذَا کَانُوا مَعَهُ عَلَى أَمْرٍ جَامِعٍ لَمْ یَذْهَبُوا حَتَّى یَسْتَأْذِنُوهُ إِنَّ الَّذِینَ یَسْتَأْذِنُونَکَ أُولَئِکَ الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ فَإِذَا اسْتَأْذَنُوکَ لِبَعْضِ شَأْنِهِمْ فَأْذَنْ لِمَنْ شِئْتَ مِنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمُ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ، لَا تَجْعَلُوا دُعَاءَ الرَّسُولِ بَیْنَکُمْ کَدُعَاءِ بَعْضِکُمْ بَعْضًا قَدْ یَعْلَمُ اللَّهُ الَّذِینَ یَتَسَلَّلُونَ مِنْکُمْ لِوَاذًا فَلْیَحْذَرِ الَّذِینَ یُخَالِفُونَ عَنْ أَمْرِهِ أَنْ تُصِیبَهُمْ فِتْنَهٌ أَوْ یُصِیبَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ(نور، ۶۳-۶۲).
[۲۱] . احزاب، ،۱۲ ر.ک. ابن اثیر، ۱۳۸۵ق، .۲/۱۷۹.