ماه تابان (سیری در اخلاق نبوی صلی الله علیه و آله)

لگوپذیری از بزرگان و کمال یافتگان، فطری انسان هاست و اگر از روی اندیشه و بینشی درست صورت گیرد، به منزله راهی میان بُر برای رسیدن به مقصود است. «یکی از نویسندگان مغرب زمین می‌نویسد: برای مطالعه جوانان، هیچ چیز بهتر از شرح حال بزرگان نیست؛ زیرا وجود نوابغ، نمونه مجسم کلیه فضایلی است که ما می‌خواهیم با پندها و دستورهای خود به فرزندان امروز تعلیم دهیم».۱
اسلام، چون از نقش مهم و سازنده الگوها در تربیت افراد آگاه بوده است، به افراد ممتازی که موقعیت خاص اجتماعی دارند و می‌توانند برای دیگر افراد به عنوان الگو و سرمشق پذیرفته شوند، سفارش می‌کند که ابتدا رفتار و سیره خودشان را اصلاح کنند. به همین دلیل، اسلام به عالمان تأکید می‌کند که حتماً بنا بر علم خویش عمل کنند. عالمان بی عمل را نیز به شدت نکوهش می‌کند و حتی عذاب اخروی آنان را سخت‌تر از عذاب دیگران می‌داند؛ زیرا مردم، علما را بیشتر به عنوان الگو می‌پذیرند و از رفتارشان پیروی می‌کنند. اگر صالح و نیک رفتار باشند، مردم نیز صالح خواهند شد و اگر ناصالح و بدرفتار باشند، مردم نیز بدرفتار می‌شوند.۲
خداوند متعال در قرآن کریم با توجه به نقش سازنده و حیاتی «الگو» در زندگی انسان‌ها، با معرفی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به عنوان اسوه حسنه و شایسته می‌فرماید:
«لَقَدْ کانَ لَکُمْ فی رَسُولِ اللّهِ أُسْوَهٌ حَسَنَهٌ لِمَنْ کانَ یَرْجُوا اللّهَ وَ الْیَوْمَ اْلآخِرَ وَ ذَکَرَ اللّهَ کَثیرًا؛ (احزاب: ۲۱) به تحقیق، برای شما در زندگی رسول خدا صلی الله علیه و آله، سرمشق نیکویی است؛ برای آن‌ها که به رحمت خدا و روز رستاخیز امید دارند و خدا را بسیار یاد می‌کنند».

372

ماه تابان (سیری در اخلاق نبوی صلی الله علیه و آله)

تهیه شده در: مرکز پژوهش‌های اسلامی صدا و سیما

دیباچه

از خشک سال حادثه، در مصطفی گریز! کانک به فتح باب، ضمان کرد مصطفی۱
مجذوب زیبایی شدن و لب به ستایش آن گشودن، خارج از اختیار آدمی است. به تعبیر حکیمانه سنایی

در جهان، شاهدی و ما فارغ!
در قدح جرعه‌ای و ما هشیار!۲

به ویژه اگر این زیبایی از آنِ برترینِ آفریدگان خدا باشد و همه زیبایی‌های پیامبران پیشین را در خود گرد آورده باشد. همان‌گونه که مولوی گفته است:
نام احمد نام جمله انبیاست
چون که صد آمد نود هم پیش ماست۳
پیامبری که فیض وجودش گسترده و رحمتش فراگیر است، به گونه‌ای که باز به گفته سنایی، هم دوستان «معناپرستِ» او، از باده «علم و حکمت و عرفانش» سرمست می‌شوند و هم دشمنان و نادانان «ظاهرپرست»، از جام حلم و بردباری و صبر او سرشار:
مرتع۴ حلمش چراخواران صورت را ربیع۵
منبع علمش جزاخواهان معنا را جزا۶
گرچه مرغ خیال بشر، ناتوان‌تر از آن است که بر چکاد آسمان‌سای وجود آن حضرت سر بساید، وانهادن دامنه کوه به بهانه ناممکن بودن فتح قله، ناپذیرفتنی است؛ زیرا در فتح دامنه‌ها نیز چشم اندازهایی دل‌پذیر و اوجی باشکوه نهفته است که می‌تواند خاک نشینان را به کمالی که شایسته آنند، برساند و روح و جانشان را از سرور و کام یابی لبریز سازد.
دستت نمی‌رسد که بچینی گلی ز شاخ
باری به پای گلبن ایشان گیاه باش۷

به راستی، ستایش حضرتش کاری است بس دشوار، به ویژه اگر ستایش‌گران، خاک نشینانی ناچیز باشند.
ثنای او به دل ما فرو نیاید از آنک
عروس، سخت شگرف است و حجله نازیبا۸
و اگر به ستایشی ناچیز لب گشودیم و قول و غزلی اندک نثارش کردیم، آن هم برآمده از فیض او بود که:
بلبل از فیض گل آموخت سخن، ورنه نبود
این همه قول و غزل، تعبیه در منقارش۹
به یقین، حق ستایش رسول خاتم صلی الله علیه و آله را امام بزرگواری چون علی بن ابی طالب علیه السلام ادا تواند کرد، چنان که مرحوم سپهر در ناسخ التواریخ، چنین رسا و موجز بدان اشاره می‌کند:
چون حضرت علی علیه السلام پیکر مطهر پیامبر را در لحد جای داد، گفت:
«اَللّهُمَّ هَذَا اَوَّلُ الْعَدَدِ وَ صَاحِبُ الاَبَدِ، نُورُکَ الَّذِی قَهَرْتَ بِهِ غَوَاسِقَ الظُّلَمِ وَ بَوَاسِقَ الْعَدَمِ وَ جَعَلْتَهُ بِکَ وَ مِنْکَ وَ اِلَیْکَ وَ عَلَیْکَ دالاًّ دَلِیلاً. رُوحُهُ نُسْخَهُ الاَحَدِیَّهِ فِی اللاّهُوتِ وَ جَسَدُهُ صُورَهُ مَعانِی الْمُلکِ وَالْمَلَکُوتِ وَ قَلْبُهُ خَزانَهُ الْحَیِّ الَّذِی لایَمُوتُ، طاوُسُ الْکِبْرِیا وَ حَمامُ الْجَبَروُتِ؛۱۰ پروردگارا! این اولین عدد (موجود) و صاحب جاودانگی است؛ نور توست که به واسطه او بر تاریکی پوشاننده و بر نیستی، چیره شدی و او را به سبب تو از تو و به سوی تو و بر تو، دلیلی استوار قرار دادی. روح او نسخه احدیت در (عالم) لاهوت است و جسد او، صورت معناهای (عالم) ملک و ملکوت است و قلب او خزانه (خدای) زنده زوال ناپذیر است. (او) طاووس کبریا و کبوتر (عالم) جبروت است».
ای تن تو پاک‌تر از جان پاک
روح تو پرورده «روحی فداک»۱۱
تازه‌ترین صبح نجاتی
مراخاک توام آب حیاتی مرا
خاک تو خود روضه جان من است

روضه تو جان جهان من است۱۲

  1. دیوان خاقانى، به کوشش: ضیاءالدین سجادى، تهران، زوار، ۱۳۷۸، چ ۶ ، ص۱۷
  2. دیوان حکیم سنایى، به اهتمام: مدرس رضوى، تهران، سنایى، ۱۳۸۰، چ ۵، ص ۱۹۷
  3. مولوى، مثنوى، تصحیح: نیکلسون، تهران، پژوهش، ۱۳۷۸، چ ۵، دفتر اول، بیت ۱۱۱۱
  4. چراگاه
  5. بهار
  6. دیوان خاقانى، ص ۴۵
  7. دیوان حافظ، به اهتمام و تصحیح و مقدمه تیمور برهان لیمودهى، تهران، سنایى، چ۴، ص ۱۷۶، غزل ش ۳۲۸
  8. دیوان خاقانى، ص۹
  9. دیوان حافظ، تصحیح: غنى و قزوینى، تهران، ققنوس، ۱۳۷۷، چ۱، ص۱۸۳، غزل ش۳۴۳
  10. على خان سپهر، ناسخ التواریخ، تهران، اسلامیه، ۱۳۹۸هـ . ق، ج ۱، ص۵۶۱
  11. حکیم نظامی گنجه‌ای، کلیات خمسه، تهران، امیرکبیر، ۱۳۷۷، چ۷، ص۲۱
  12. همان، ص۲۶

 

پیش گفتار

الگوپذیری از بزرگان و کمال یافتگان، فطری انسان هاست و اگر از روی اندیشه و بینشی درست صورت گیرد، به منزله راهی میان بُر برای رسیدن به مقصود است. «یکی از نویسندگان مغرب زمین می‌نویسد: برای مطالعه جوانان، هیچ چیز بهتر از شرح حال بزرگان نیست؛ زیرا وجود نوابغ، نمونه مجسم کلیه فضایلی است که ما می‌خواهیم با پندها و دستورهای خود به فرزندان امروز تعلیم دهیم».۱
اسلام، چون از نقش مهم و سازنده الگوها در تربیت افراد آگاه بوده است، به افراد ممتازی که موقعیت خاص اجتماعی دارند و می‌توانند برای دیگر افراد به عنوان الگو و سرمشق پذیرفته شوند، سفارش می‌کند که ابتدا رفتار و سیره خودشان را اصلاح کنند. به همین دلیل، اسلام به عالمان تأکید می‌کند که حتماً بنا بر علم خویش عمل کنند. عالمان بی عمل را نیز به شدت نکوهش می‌کند و حتی عذاب اخروی آنان را سخت‌تر از عذاب دیگران می‌داند؛ زیرا مردم، علما را بیشتر به عنوان الگو می‌پذیرند و از رفتارشان پیروی می‌کنند. اگر صالح و نیک رفتار باشند، مردم نیز صالح خواهند شد و اگر ناصالح و بدرفتار باشند، مردم نیز بدرفتار می‌شوند.۲
خداوند متعال در قرآن کریم با توجه به نقش سازنده و حیاتی «الگو» در زندگی انسان‌ها، با معرفی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به عنوان اسوه حسنه و شایسته می‌فرماید:
«لَقَدْ کانَ لَکُمْ فی رَسُولِ اللّهِ أُسْوَهٌ حَسَنَهٌ لِمَنْ کانَ یَرْجُوا اللّهَ وَ الْیَوْمَ اْلآخِرَ وَ ذَکَرَ اللّهَ کَثیرًا؛ (احزاب: ۲۱) به تحقیق، برای شما در زندگی رسول خدا صلی الله علیه و آله، سرمشق نیکویی است؛ برای آن‌ها که به رحمت خدا و روز رستاخیز امید دارند و خدا را بسیار یاد می‌کنند».
در قرآن کریم، بیش از یکصد بار، از تبعیت و اتّباع سخن به میان آمده است که نشان می‌دهد این کتاب انسان‌ساز، برای اسوه پذیری در عرصه تربیت، تزکیه و هدایت انسان‌ها اهمیت قائل است.۳
««بیایید به زندگی افراد بسیار موفق جامعه بنگریم. به عقیده من، موفقیت رموزی دارد و اگر شما احساس، تصورات ذهنی و رفتار افراد موفق را بشناسید و آن‌ها را الگو قرار دهید و از آن‌ها تقلید کنید، به نتایج مشابهی خواهید رسید. فقط کافی است توجه کنید آن‌ها چه می‌کنند و همان کار را انجام دهید».۴
به عقیده محمد قطب نیز:
اسلام، پایه روش تربیتی خود را بیش از هرچیز بر روش الگویی قرار داده است؛ زیرا عملی‌ترین و پیروزمندانه‌ترین وسیله تربیت، تربیت کردن با نمونه عملی است.۵
از این رهگذر، حضرت علی علیه السلام با فرا خواندن حاکمان و رهروان حضرت رسول صلی الله علیه و آله به شکیبایی، یادآور می‌شود که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نیز اهل شکیبایی بود و همه در این ویژگی باید از آن حضرت پیروی کنند:
صبر و شکیبایی بر حاکمان اسلامی واجب است؛ چرا که خداوند به پیامبرش دستور می‌دهد شکیبایی پیشه کن، آن‌چنان که پیامبران اولوالعزم شکیبایی ورزیدند و چون رسول خدا صلی الله علیه و آله اهل شکیبایی بود، به دوستان و اهل طاعتش نیز دستور می‌دهد پیامبرش را الگوی خویش قراردهند و همانند او شکیبا باشند.۶
درباره پیامبر که الگوی مسلّم ماست، در حکایتی آمده است که ثعلبه بن حاطب که یکی از انصار بود، روزی به نبی اکرم صلی الله علیه و آله عرض کرد: یا رسول الله! دعا بفرما که پروردگار، مال (فراوانی) به من ببخشد. پیامبر در پاسخ فرمود: ای ثعلبه! اگر تو مال اندکی داشته باشی و شکر آن را به جای آوری، بهتر از آن است که از اموال فراوان برخوردار باشی، ولی نتوانی از عهده شکر آن برآیی. آیا رسول الله در این زمینه برای تو اسوه نیکویی نیست. به خدا سوگند، اگر می‌خواستم، کوه را برای خویش تبدیل به طلا و نقره می‌کردم، (ولی به اندکی از اموال راضی‌ام و سپاس‌گزار).۷
گفتنی است در قرآن کریم، حتی از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نیز در مقام اسوه حسنه مؤمنان، خواسته شده است در پیمودن راه هدایت، به پیامبران پیشین اقتدا کند و زندگی آنان را فراروی راه خویش قرار دهد: «أُولئِکَ الَّذینَ هَدَی اللّهُ فَبِهُداهُمُ اقْتَدِهْ؛(انعام۹۰) آنان، هدایت شدگان از طرف خدا هستند. پس به هدایت آن‌ها اقتدا کن».
بیاییم رسول اعظم صلی الله علیه و آله را الگوی خویش قرار دهیم؛ که در دستانش، جامی شفابخش است و بر لبانش، تبسّمی حیات بخش و در دلش، محبت و خیرخواهی بسی ژرف؛ نازنینی که ـ به تعبیر زیبای حکیم سنایی ـ آفتاب وجودش، ما را از شمع «عقل» حساب‌گر بی‌نیاز خواهد کرد و بازار عقل را از رونق خواهد انداخت:
مصطفی اندر جهان، آن گه کسی گوید که عقل؟
آفتاب اندر فلک، آن گه کسی جوید سُهی؟۸و۹

  1. محمدرضا حکیمى، عقل سرخ، قم، دلیل ما، ۱۳۸۳، چ ۱، ص ۲۱
  2. نک: ابراهیم امینى، اسلام و تعلیم و تربیت، تهران، انتشارات انجمن اولیا و مربیان، ۱۳۸۱، چ ۵، ج ۱، صص ۱۰۶ و ۱۰۷
  3. مصباح یزدى، جامى از زلال کوثر، قم، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى رحمه الله، ۱۳۸۰، چ ۱، ص ۷۶
  4. آنتونى رابینز، توان بى پایان، تهران، هامون، ۱۳۷۶، چ ۱۴، ص ۲۶
  5. محمد بهشتى و دیگران، آراى دانشمندان مسلمان در تعلیم و تربیت و مبانى آن، دفتر همکارى حوزه و دانشگاه، تهران، سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانى دانشگاه ها سمت، ج ۲، ۱۳۷۷، چ ۱، ص ۲۳۶
  6. الحویزى، تفسیر نور الثقلین، قم، المطبعه العلمیه، ج ۴، ص ۲۵۵
  7. همان، ص ۲۵۶
  8. سُهى: ستاره اى کم فروغ در دوردست هاى آسمان
  9. دیوان حکیم سنایى، ص ۴۳

 

فصل اول: اخلاق فردی

  1. توان مندی عقلی

در حدیث نبوی صلی الله علیه و آله آمده است: «اِنَّما یُدْرَکُ الْخَیْرُ کُلُّهُ بِالْعَقْلِ؛۱ همه خیر و خوبی تنها به سبب عقل به دست می‌آید».
امام صادق علیه السلام نیز در تفسیر عقل می‌فرماید:
«العَقْلُ ما عُبِدَ بِهِ الرَّحْمنُ وَ اکتُسِبَ بِهِ الْجَنانُ؛۲ عقل چیزی است که به سبب آن، خداوند پرستیده می‌شود و بهشت به دست می‌آید».
بی‌گمان، نبی اکرم صلی الله علیه و آله مقام رسالت و نبوتش را ـ از جمله ـ مدیون ظرفیت بالای عقلی خود بود و به برکت عقل کامل خویش از همه بشر ممتاز شد. «آن حضرت از عادت‌های جاهلی که بی هیچ دلیل و برهانی و بی‌آن‌که مبتنی بر پایه آگاهی‌هایی ناشی از حقایق ثابت و استوار باشد، نفرت داشت و از آن گریزان بود. به همین دلیل، هرگز نمی‌بینیم که او در مقابل بتی سر به سجده فرود آورده باشد؛ زیرا حکم عقل از او چنان می‌طلبید که در مقابل آنچه حتی صاحب هیچ سود و زیانی برای خود نیست، سجده نکند. به همین سبب نیز او از بت پرستی متنفر بود و نام بردن بتان را نیز خوش نداشت تا آنجا که هنگامی که آن راهب، وی را به نام لات و عزی سوگند داد، وی با آن‌که هنوز نوجوانی بیش نبود، چنین فرمود که: هیچ چیز را به اندازه آن دو ناخوشایند نمی‌دانم. یا در جایی دیگر، هنگامی که با آن تاجر اختلاف پیدا کرد و او وی را به نام لات و عزی سوگند داد، او از سوگند خوردن خودداری می‌ورزد و آن تاجر نیز با اعتماد بر امانت داری آن حضرت، حق مورد اختلاف را به وی می‌دهد».۳
قاضی عیاض نیز در فضیلت خردمندی رسول اکرم صلی الله علیه و آله و آثار این خردمندی در اسلام می‌گوید:
در توان‌مندی عقلی، ذکاوت و هوش‌مندی، قدرت حواس، فصاحت لسان، اعتدال حرکات و حسن شمایل او هیچ تردیدی نیست؛ چرا که او هوش‌مندترین و خردمندترین مردم بود. هرکس نیز در تدبیر امور باطن و ظاهر مردم از سوی او، سیاست کردن و پیشوایی خاصه و عامه از جانب وی، به اضافه علومی که وی افاضه کرد و آیین‌هایی که مقرر داشت، تأمل ورزد ـ علوم و آیین‌هایی که وی بی‌آن‌که هیچ دانشی از آن پیش اندوخته یا کتابی مطالعه کرده باشدـ گرفتار کوچک‌ترین تردیدی در رجحان عقل او و تیزاندیشی وی نخواهد شد. وهب بن منبه گفته است: ۷۱ کتاب خواندم و در همه آن‌ها چنین یافتم که پیامبراز نظر خردمندی، گزیده‌ترین مردم و از نظر رأی و تدبیر، برترین آنان بود.۴

  1. حسن بن شعبه حرانى، تحف العقول، ترجمه و تحقیق: صادق حسن زاده، قم، آل على، ۱۳۸۳، چ ۳، ص ۵۴.
  2. محمد بن یعقوب کلینى، اصول کافى، ترجمه و شرح: سید جواد مصطفوى، تهران، دفتر نشر فرهنگ اهل البیت علیهم السلام، ج ۱، ص ۱۱
  3. محمد ابوزهره، خاتم پیامبران صلى الله علیه و آله، ترجمه: دکتر حسین صابرى، مشهد، بنیاد پژوهش هاى اسلامى، ۱۳۸۰، چ ۳، ج ۱، صص ۳۱۶ و ۳۱۷
  4. قاضى عیاض، الشفاء، ج ۱، ص ۴۳، به نقل از: خاتم پیامبران، ج ۱، ص ۳۲۱

 

  1. میانه‌روی

جهان هستی، جهان توازن و تعادل است و همین امر، برپایی و استواری آن را تضمین می‌کند، همان‌گونه که در حدیثی نبوی صلی الله علیه و آله در این باره آمده است:«بالْعَدْلِ قامَتِ السَّمواتُ وَالاَرْضُ؛۱ همانا آسمان و زمین به سبب عدل (تعادل) برپاست».
پیامبر گرامی اسلام نیز با این قانون آفرینش، هماهنگ و هم سو بوده و برای پاسخ‌گویی به خواسته‌های جسمی و توجه به نیازهای روحی، میانه‌روی پیش گرفت و به هرکدام به اندازه نیاز پرداخت. استغراق کامل آن حضرت در نام و یاد پروردگار و شیدایی و انس بسیار آن بزرگوار به خداوند، او را برآن نداشت که دنیا را یک سره واگذارد و سهم جسم و غریزه‌های طبیعی خویش را از یاد ببرد، بلکه در همه حال، میان دنیا و آخرت، توازن و تعادل برقرار می‌کرد.
«در اسلام، نه رهبانیتی وجود دارد که با ارضای انگیزه‌های جسمانی مخالف باشد و در جهت سرکوب آن عمل کند و نه نوعی اباحه مطلق. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نیز در این باره چنین می‌فرماید:
لَیْسَ خَیْرُکُم مَنْ عَمِلَ لِدُنْیاهُ دُونَ آخِرَتِهِ وَ لا مَنْ عَمِلَ لِآخِرَتِهِ وَ تَرَکَ دُنْیاهُ وَ اِنَّما خَیْرُکُمْ مَنْ عَمِلَ لِهذِه؛ بهترین شما کسی نیست که فقط برای دنیای خود بدون در نظر گرفتن آخرت کار کند و نه کسی که فقط برای آخرتش کار کند و دنیا را رها کند، بلکه بهترین فرد در میان شما کسی است که هم برای دنیا و هم برای آخرت کار کند.
با برقراری تعادل میان جسم و روح، ماهیت انسان به طور حقیقی و کامل شکل می‌گیرد. این ماهیت کمال یافته را در شخصیت پیامبر اسلام می‌توان دید که هم نیروی شاداب روحی و هم طراوت فزاینده جسمانی را دارا بود. آن حضرت، هم با صفا و خشوع کامل به عبادت حق می‌پرداخت و هم مانند دیگران به زندگی بشری خود ادامه می‌داد و در حدود شرع، از لذت‌های دنیوی بهره می‌جست. به همین دلیل، وجود مقدس آن حضرت، نماینده یک انسان کامل و یک شخصیت نمونه بود که قوای جسمانی و روانی انسان در او متعادل شده بود».۲
پیامبر خدا در حدیثی، همه انسان‌ها را در هر عصر و زمانه، سه بار به میانه‌روی فرامی‌خواند و می‌فرماید: «بر شما باد به میانه‌روی، بر شما باد به میانه‌روی، بر شما باد به میانه‌روی».۳
آن حضرت در جای دیگر، به یکی از یاران خود فرمود:
ای ابادرداء، پیکرت بر تو حقی دارد. خانواده‌ات نیز بر تو حقی دارند. پس گاه روزه [مستحبی] بگیر و زمانی روزه [مستحبی] نگیر. نماز بخوان و بخواب [و همه شب‌ها برای نماز مستحبی بیدار نباش] و حق هرکس را به او بده.۴

  1. ملامحسن فیض کاشانى، تفسیر صافى، تهران، دارالکتب الاسلامیه، ۱۳۷۷، چ۱، ج۲، ص۶۳۸ .
  2. محمد عثمان نجاتى، قرآن و روان شناسى، ترجمه: عباس عرب، مشهد، بنیاد پژوهش هاى اسلامى، ۱۳۷۷، چ ۴، صص ۳۲۷ ـ ۳۲۹
  3. شیخ صدوق، خصال، مقدمه، ترجمه و تصحیح: سید احمد فهرى زنجانى، تهران، انتشارات علمیه اسلامیه، ص ۶۱۸
  4. محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، بیروت، دار احیاء التراث، چ ۳، ۱۴۰۳ هـ . ق، ج ۶۷ ، ص ۱۲۸

 

  1. آراستگی ظاهر

آرایش و آراستگی ظاهر افزون بر آن‌که حفظ شخصیت و عزت و کرامت آدمی را در پی دارد و انسان را در دیدگاه دیگران محبوب جلوه می‌دهد، به معنای احترام به احساسات و عواطف دیگران نیز هست؛ زیرا همه انسان‌ها به طور فطری و طبیعی، پاکیزگی و آراستگی را دوست دارند و از دیدن چنین مناظری لذت می‌برند.
از این رهگذر، پیامبرگرامی اسلام در مقام برترین الگوی انسان‌ها، به آرایش و تمیزی ظاهر خویش بسیار اهتمام می‌ورزید و توجه آن حضرت به تهذیب و بندگی، وی را از پرداختن به زیبایی ظاهر بازنمی‌داشت. «آن حضرت بوی خوش استعمال می‌کرد، مویش را شانه می‌زد، لباسش همیشه تمیز و زیبا بود و حتی تناسب در رنگ بین لباس و کفش را نیز رعایت می‌کرد و عمامه‌ای که بر سر می‌نهاد، به قامتش برازندگی ویژه‌ای می‌داد و بر جذبه و ابهتش می‌افزود».۱
«پیامبر خدا در آینه نگاه می‌کرد و موهای سرش را شانه می‌زد و مرتب می‌ساخت و گاه نیز در آب نگاه می‌کرد و به موهای سر و صورتش نظم می‌بخشید. آن حضرت، برای اصحابش نیز خود را می‌آراست و می‌فرمود: «خداوند دوست دارد بنده چون به دیدار برادران خود بیرون می‌رود، خود را برای آن‌ها بیاراید و زیبا سازد».۲
به همین دلیل می‌فرمود: «اِنَّ اللّهَ جَمِیلٌ وَ یُحِبُّ الْجَمالَ؛۳ همانا خداوند زیباست و زیبایی را دوست دارد».
مردی ژولیده مو با ریش بلند و نامنظم خدمت رسول اکرم صلی الله علیه و آله آمد. حضرت فرمود: «این مرد، روغن پیدا نکرده است تا موهایش را صاف و مرتب کند؟ بعضی از شما نزد من می‌آیید، در حالی که قیافه شیطان را دارید».۴
از امام صادق علیه السلام نقل است که فرمود:
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله مُشکی [عطر] داشت که پس از وضو به دست می‌مالید، به‌گونه‌ای که وقتی از خانه بیرون می‌رفت، مردم می‌فهمیدند که این رسول خداست که می‌آید. آن حضرت برای عطر و بوی خوش، بیش از غذا پول خرج می‌کرد.۵
آن بزرگوار، مسواک زدن را همواره رعایت می‌کرد و می‌فرمود:
اگر بر امت من مشکل نبود، به آن‌ها دستور می‌دادم [و بر آن‌ها واجب می‌کردم] که هنگام وضوی هر نماز، مسواک کنند.۶
در نگاه آن حضرت، «یک نماز مسواک زده، بهتر از هفتاد نماز مسواک نزده است»۷  و «تمیزی دندان‌ها، مایه نظافت و نظافت، سبب ایمان است و ایمان، با صاحب خود در بهشت است».۸
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فایده‌های هشت گانه مسواک را این‌گونه برمی‌شمارد:
دهان را پاکیزه، لثه را محکم و چشم را روشن می‌کند، بلغم را می‌برد، فرشتگان را خوش‌حال می‌کند، سبب خشنودی پروردگار می‌شود، اعمال خوب را می‌افزاید و معده را اصلاح می‌کند.۹

  1. همت سهراب پور، الگوى کامل، ص ۲۶
  2. ابى نصر طبرسى، مکارم الاخلاق، ترجمه: سید ابراهیم میرباقرى، تهران، فراهانى، ۱۳۸۱، ج ۱، ص ۸۳
  3. نهج الفصاحه، گردآورنده: مرتضى فرید تنکابنى، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، ۱۳۸۰، چ ۶ ، ص ۱۵۹
  4. ملامحسن فیض کاشانى، محجه البیضاء، تحقیق: على اکبر غفارى، ۱۳۸۳، چ ۲، ج ۱، ص ۳۰۹
  5. همان، ۹۷
  6. همان، ص ۱۱۰
  7. نهج الفصاحه، ص ۶۰۰
  8. همان، ص ۵۹۹
  9. همان، ص ۶۰

 

  1. عاقبت اندیشی و محکم کاری

اندیشیدن به فرجام کارها، انسان را از دچار شدن به بسیاری از خطاها بازمی‌دارد. دوراندیش نبودن در امور معمولاً سبب می‌شود آدمی به هدف دلخواه خویش نرسد و بدین‌گونه عمر خود را نیز بیهوده تلف می‌کند. بر این اساس، از سفارش‌های رسول اکرم صلی الله علیه و آله، عاقبت نگری در کارهاست. در حکایتی آمده است که مردی با اصرار بسیار، از رسول اکرم صلی الله علیه و آله یک جمله به عنوان اندرز خواست. حضرت به او فرمود: «اگر بگویم به کار می‌بندی؟» عرض کرد: بله یا رسول الله! این پرسش و پاسخ سه بار تکرار شد. رسول اکرم صلی الله علیه و آله پس از این‌که سه بار از او قول گرفت و او را متوجه اهمیت مطلبی کردکه می‌خواهد بگوید، به او فرمود:
هرگاه تصمیم به کاری گرفتی، اول در اثر و نتیجه آن کار بیندیش. اگر دیدی عاقبتش درست و نیک است، آن را دنبال کن و اگر عاقبتش گمراهی و تباهی است، از تصمیم خود صرف نظر کن.۱
محکم کاری در برنامه‌ها، از سفارش‌های اکید پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و یکی از نمونه‌های عاقبت‌اندیشی است. آن حضرت می‌فرمود: «اِذا عَمِلَ اَحَدُکُم عَمَلاً فَلْیَتَّقِنْ؛۲ وقتی یکی از شما کاری انجام می‌دهد، پس آن را محکم و استوار سازد». بسیاری از فعالیت‌های اقتصادی و کارهای عمرانی، همانند ساختمان سازی و جاده سازی، بر اثر بی برنامگی و نبود محکم کاری، یا در میانه راه ناکام می‌ماند و تنها به حیف و میل کردن دارایی‌های شخص و بیت‌المال می‌انجامد یا اگر به پایان برسد، هر از چند گاه، باید هزینه‌هایی گزاف از اموال شخصی یا بیت‌المال برای مرمت یا بازسازی آن صرف شود.

  1. شهید مطهرى، داستان راستان، تهران، صدرا، چ ۲۷، ۱۳۷۷، ص ۲۳۶
  2. اصول کافى، ج ۳، ص ۲۶۳

 

  1. عبادت عاشقانه

عبادت عاشقانه، از آنِ بلندهمتان است. اینان پروردگار را نه از سر طمع ورزی به بهشت و نه از روی ترس از دوزخ، بلکه در پرتو عشق و دلدادگی می‌پرستند.
پرستش عاشقانه معشوق ازلی و ابدی، برترین شکل عبادت و صاحب چنین عبادتی، برترین انسان‌هاست. رسول اعظم صلی الله علیه و آله در این باره می‌فرماید:
«اَفْضَلُ النّاسِ مَنْ عَشِقَ الْعِبادَهَ فَعانَقَها وَ اَحَبَّها بِقَلْبِهِ وَ باشَرَها بِجَسَدِهِ وَ تَفَرَّغَ لَها، فَهُوَ لایُبالی عَلی ما اَصْبَحَ مِنَ الدُّنْیا عَلی عُسْرٍ اَمْ عَلی یُسرٍ؛۱ بهترین مردم کسی است که عاشقانه عبادت کند. پس با عبادت، دست به گردن شود و آن را از دل دوست بدارد. و با تن خود، آن را انجام دهد و به هنگام عبادت، از همه چیز جز عبادت فارغ باشد. چنین کسی باکی ندارد که زندگی دنیایش به سختی گذرد یا به آسانی».
نوع دیگر عبادت عاشقانه، عبادت به انگیزه شکرگزاری است، چنان‌که امام سجاد علیه السلام در این باره می‌فرماید:
«اِنَّ جَدّی رَسُولَ اللهِ صلی الله علیه و آله قَدْ غَفَرَ اللّهُ لَهُ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِهِ وَ ما تَأَخَّرَ،۲ فَلَمْ یَدَعِ الاِجْتِهادَ لَهُ، وَ تَعَبَّدَ ـ بِاَبی وَ اُمّی ـ حَتّی انْتَفَخَ السّاقُ وَ وَرِمَ الْقَدَمُ، وَ قِیلَ لَهُ: اَ تَفْعَلُ هذا وَ قَدْ غَفَرَ اللّهُ لَکَ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِکَ وَ ما تَأَخَّرَ! قالَ اَفَلا اَکُونَ عَبْداً شَکُوراً؛۳  همانا جدم رسول خدا صلی الله علیه و آله، با آن‌که درباره گذشته و آینده خویش از آمرزش خداوند برخوردار بودند، کوشش [در عبادت] را رها نمی‌فرمود. ایشان به قدری عبادت کرد ـ پدر و مادرم به فدایش ـ که پای مبارکش متورم شد. وقتی به آن حضرت گفته شد: چرا این اندازه عبادت می‌کنید، در حالی که خدا گذشته و آینده شما را آمرزیده است، پاسخ داد: آیا بنده‌ای شکرگزار نباشم!».
لذت بخش‌ترین کارها نزد پیامبر گرامی اسلام، ارتباط عاشقانه با پروردگار مهربان و یگانه بود و در این راه نیز سر از پا نمی‌شناخت، آن‌گونه که حضرت علی علیه السلام می‌فرماید:
«کانَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله لایُؤثِرُ عَلَی الصَّلوهِ عِشاءً وَ لاغَیْرَهُ وَ کانَ اِذا دَخَلَ وَقْتُهاکَاَنَّهُ لا یَعْرِفُ اَهْلاً وَ لا حَمِیماً؛۴ رسول خدا صلی الله علیه و آله هیچ چیز را (از شام و غیر آن) بر نماز مقدّم نمی‌داشت و چون وقت نماز می‌شد، گویا هیچ یک از اهل و عیال و دوست و آشنا را نمی‌شناخت.
حافظ با اشاره به عبادت عاشقانه می‌گوید:
گوشه محراب، ابروی تو می‌خواهم ز بخت تا در آن‌جا همچو مجنون درس عشق از برکنم۵

  1. همان، ص ۱۳۱.
  2. اشاره به این آیه شریفه: «لِیَغْفِرَ لَکَ اللّهُ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِکَ وَ ما تَأَخَّرَ». نک: فتح: ۲
  3. شیخ عباس قمى، سفینه البحار، مشهد، بنیاد پژوهش هاى اسلامى آستان قدس رضوى، ۱۴۱۶ هـ . ق، چ ۱، ج ۲، ص ۱۱۳
  4. ابوالحسین ورام، مجموعه ورام، ترجمه: محمدرضا عطایى، مشهد، بنیاد پژوهش هاى اسلام، ۱۳۸۴، چ ۳، ج ۲، ص ۷۸
  5. دیوان حافظ تصحیح: قاسم غنى و محمد قزوینى، تهران، ققنوس، ۱۳۷۷، چ اول

 

  1. حیا

حیا، صفتی روحی و روانی است که اثر آن در رفتار شخص ظاهر می‌شود. آدمی، با آراستگی به حیا، هرگز عملی را که از دید خدا و بنده او ناشایست و ناخوشایند است، مرتکب نمی‌شود. همچنین اهل حیا هیچ‌گاه خود را به پستی نمی‌آلاید. در نگاه رسول خدا صلی الله علیه و آله:
حیا در هرکه باشد، سبب آراستگی او می‌شود، همان‌گونه که بی‌حیایی در هرکه باشد، وجود او را نازیبا جلوه می‌دهد.۱
شرم و حیا، همانند شجره طیبه‌ای است که شاخه‌ها و میوه‌های فراوانی از انواع خیر و برکت ـ برآن آویخته شده است. از رسول اعظم صلی الله علیه و آله در این باره نقل است:
آن‌چه از حیا سرچشمه می‌گیرد، عبارت است از: نرم خویی، مهربانی، در نظر داشتن خدا در آشکار و نهان، سلامت، دوری گزیدن از بدی، خوش‌رویی، گذشت، بخشندگی، پیروزی و خوش‌نامی در میان مردم. این‌ها فوایدی است که خردمند از حیا می‌برد. خوشا به حال آن‌که نصیحت خدا را بپذیرد و از رسواگری بترسد.۲
بی‌گمان، شخص رسول اکرم صلی الله علیه و آله، برجسته‌ترین نمونه انسان باحیا بود تا آن‌جا که گاه این ویژگی حضرت سبب می‌شد که دیگران بر آزاررسانی پیامبر جرئت یابند.
گفته‌اند که برخی از اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله به سبب شدت کرامت و بزرگواری آن حضرت، همیشه در خانه ایشان غذا می‌خوردند و پس از آن نیز به صحبت از این سو و آن سو می‌پرداختند. این کار آنان گاه خانه را به هم می‌ریخت و آسایش خانواده رسول خدا صلی الله علیه و آله را برهم می‌زد و خستگی و دل‌گیری آن حضرت را فراهم می‌آورد. با این حال، رسول خدا صلی الله علیه و آله شرم داشت که به آنان دستور دهد خانه را ترک کنند یا چنین چیزی را از آنان بخواهد یا حتی به شکلی به این موضوع اشاره کند. سرانجام خداوند عهده‌دار ادب آموختن مسلمانان در این مورد شد و به مؤمنان فرمود:
ای مؤمنان! به خانه‌های پیامبر وارد نشوید، مگر آن‌که به غذایی در آن‌جا دعوت شوید؛ در چنین صورتی می‌توانید بروید. البته بی‌آن‌که مدتی زودتر بروید و آن‌جا به انتظار آماده شدن غذا بنشینید، ولی هرگاه دعوت شدید، بروید و چون [غذا] خوردید، پراکنده شوید و به سخن گفتن نپردازید. (احزاب: ۵۳)۳

  1. محمد محمدى رى شهرى، میزان الحکمه، ترجمه: حمیدرضا شیخى، قم، دار الحدیث، ۱۳۷۹، چ ۲، ج ۳، ص ۱۳۵۲
  2. تحف العقول، ص ۱۸
  3. نک: خاتم پیامبران صلى الله علیه و آله، ج ۱، ص ۳۶۹
  4. توبه و آمرزش خواهی

بر اثر گناه، خودکم بینی و تشویش به سراغ انسان می‌آید و این احساس، افزون بر آن‌که خوشی را از زندگی فرد می‌گیرد، چه بسا ناهنجاری‌های روانی نیز پدید می‌آورد.
خداوند در قرآن کریم، راه توبه و استغفار را که روشی بی نظیر و برنامه‌ای امیدآفرین برای دوری از احساس گناه است، به ما بندگان نشان می‌دهد. توبه یا بازگشت حقیقی به سوی خداوند متعال، آمرزش گناهان و تقویت امید آدمی به جلب رضای الهی را به ارمغان می‌آورد. همچنین فرد از اضطراب حاصل از احساس گناه رهایی می‌یابد و به آرامش می‌رسد. توبه و آمرزش خواهی، سبب «خویشتن پذیری» انسان می‌شود؛ زیرا آن خویشتنی که در آن احساس گناه شود، خواسته انسان نیست. پس همواره از او آزار می بیند. حال آن‌که بر اثر توبه و استغفار، انسان به «خویشتنی» سالم دست می‌یابد و در نتیجه، برای پذیرش «خود» آماده می‌شود.
«افزون بر این، توبه غالباً انسان را به اصلاح و خودسازی وامی‌دارد و شخصیت او را طوری آماده می‌کند که بار دیگر در دام خطاها و گناهان گرفتار نشود. همین امر به انسان کمک می‌کند که ارزش خود را بیشتر بشناسد و اعتماد به نفس و رضایت در وی افزایش یابد و این مسئله، به تثبیت احساس امنیت و آرامش روانی انسان منجر خواهد شد».۱
رسول اکرم صلی الله علیه و آله، پیروان خویش را در همه حال به توبه و استغفار سفارش و این عمل را عاملی برای دفع بلا،۲ درمان بیماری‌ها،۳  رهایی از غم و اندوه و تنگناها۴  و امان از عذاب الهی۵  معرفی می‌کرد.
آن حضرت، خود نیز اهل استغفار بود و روزی هفتاد بار از پروردگار رحمان آمرزش می‌خواست، چنان‌که از ایشان نقل است:
«اِنَّهُ لَیُغانُ عَلی قَلْبی وَ اِنّی لاَسْتَغْفِرُ اللّهَ فی کُلِّ یَوْمٍ سَبْعِینَ مَرَّهٍ؛۶  گاه قلبم را غباری می‌گیرد و من روزی هفتاد مرتبه از درگاه خدا آمرزش می‌خواهم».
امام خمینی رحمه الله با اشاره به این حقیقت که شخصیتی چون رسول خدا صلی الله علیه و آله نیز از استغفار بی‌نیاز نبوده است، می‌فرماید:
پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله در عین حالی که یک موجود الهی بود، به ایشان نسبت می‌دهند: [لَیُغانُ عَلی قَلْبی وَ اِنّی لاَسْتَغْفِرُ اللّهَ فی کُلِّ یَوْمٍ سَبْعِینَ مَرَّهٍ]. همین معاشرت کردن با این اشخاصی که ناباب بودند، همین موجب یک کدورتی می‌شود. یک کسی که باید پیش محبوبش دائم‌الحضور باشد، یک نفر هم که آمده باشد ـ گرچه خیلی هم آدم صحیح و خوبی باشد لکن این باز می دارد به همین مقدار از آن مرتبه‌ای که او می‌خواهد باشد.در عین حال که این هم حضور است. این آدمی که با او صحبت می‌کند، در نظر او، همان از مظاهر [حق تعالی] است، لکن [از] آن مرتبه‌ای که او می‌خواهد در آن مرتبه دائم الحضور باشد، بازش می‌دارد.۷
«رسول خدا صلی الله علیه و آله فراوان استغفار می‌کرد؛ چرا که استغفار، نوعی عبادت است؛ زیرا این احساس را به عابد می‌دهد که عبادت‌هایش کافی نبوده است. این احساس ناکافی بودن عمل، خود، سبب احساس فقر بیشتر به خداوند و در نتیجه، نزدیک شدن به او و عظمت و جلال او می‌شود. همچنین موجب درک این حقیقت می‌گردد که عمل هرچند بزرگ باشد، در درگاه خداوند و در برابر او کوچک و ناچیز است. افزون بر این، هرکس نیکی‌های خود را فراوان و خود را بی‌نیاز از استغفار بداند، گویا در عبادتی که انجام می‌دهد، بر خداوند منت دارد، ولی احساس نیاز به استغفار و پناه بردن به درگاه خداوند، انسان را از منت دور می‌سازد».۸

  1. قرآن و روان شناسى، ص ۴۱۱
  2. میرزا حسین نورى، مستدرک الوسائل، قم، مؤسسه آل البیت علیهم السلام، ۱۴۰۷هـ . ق، چ ۱، ج ۵، ص ۳۱۸
  3. میزان الحکمه، ج ۹، ص ۴۳۵۰
  4. تفسیر نورالثقلین، ج ۵، ص ۳۵۷
  5. متقى هندى، کنزالعمال، بیروت، مکتبه التراث الاسلامى، ۱۳۸۹ هـ . ق، چ ۱، ح ۲۰۸۱
  6. مستدرک الوسائل، ج ۵، ص ۳۲۰
  7. امام خمینى رحمهم الله، تفسیر سوره حمد، تهران، هجرت، ص ۶۵
  8. نک: خاتم پیامبران صلى الله علیه و آله، ج ۱،ص ۴۱۳

 

  1. زهد

همه پیامبران و اولیای الهی، به جاذبه‌های دنیا بی اعتنا و اهل زهدورزی بوده‌اند و این شرط خداوند با آنان بود:
«بَعْدَ اَنْ شَرَطْتَ عَلَیْهِمُ الزُّهْدَ فی دَرَجاتِ هذِهِ الدُّنْیَا الدَّنِیَّهِ؛۱ بعد از آن‌که با آنان، زهد در مقامات این دنیای ناچیز را شرط فرمودی».
رسول گرامی اسلام، به دارایی و ثروت‌های دنیوی وابستگی نداشت. وی از نعمت‌های حلال دنیوی، به اندک آن بسنده می‌کرد و بدین ترتیب، به زهدی جامع و فراگیر دست یافته بود.
امام باقر علیه السلام فرمود:
روزی مقداری حلوای مخصوص نزد پیامبر آوردند. حضرت آن را نخورد. پرسیدند: آیا آن را حرام می‌دانی؟ فرمود: نه، ولی از این می‌ترسم که نفسم به آن مشتاق شود و پیوسته در پی آن باشم.۲
آن حضرت روی زمین می‌نشست و غذا می‌خورد. با دست خود کفش و لباسش را وصله می‌کرد. روزی پرده‌ای را بر در اتاقش دید که بر آن تصویرهایی بود؛ به همسرش گفت: آن را از نظر پنهان کن که هرگاه چشمم به آن می‌افتد، به یاد دنیا و زرق و برق آن می‌افتم. آن حضرت با تمام وجود، از زرق و برق دنیا فاصله گرفته بود.۳
«رسول اکرم صلی الله علیه و آله پس از ازدواج با حضرت خدیجه علیهاالسلام، ثروت فراوانی دراختیار گرفت، ولی او کسی نبود که در پی جمع کردن مال و اندوختن ثروت باشد؛ زیرا سراغ نداریم که سرمایه و ثروتی گرد آورده باشد، بلکه آن‌چه را به دست می‌آورد، در راه‌های خیر چون صله رحم، کمک به نیازمندان، دادرسی گرفتاران و هم‌دردی با نیازمندان مصرف می‌کرد.
بدین ترتیب، محمد بن عبدالله صلی الله علیه و آله، والاترین الگوها را از «زهد مثبت» معرفی می‌کند؛ نه «زهد منفی» که زهد بی بهرگان است. زهد او، زهد توانگرانی است که قادرند از راه‌های حلال و پاک به کسب درآمد بپردازند و آن‌گاه پس از گرد آوردن مال و ثروتی، به هرگونه اندوختن و روی هم انباشتن آن ـ مگر در حد ضرورت ـ بی رغبتی نشان می‌دهند. عایشه می‌گوید: تا آن زمان که رسول خدا صلی الله علیه و آله بدرود حیات گفت، خاندان او از نان سیر نشدند و هرگز از سفره او پاره نان اضافه برداشته نشد.
نقل می‌شود که زنی از انصار بر عایشه وارد شد و مشاهده کرد، تنها، عبایی بستر رسول خدا صلی الله علیه و آله است. پس بیرون رفت و تشکی که با پشم پرشده بود، به خانه آن حضرت فرستاد. هنگامی که پیامبر به خانه عایشه آمد و آن را دید، فرمود: «ای عایشه! این چیست؟» عایشه گفت: ای رسول خدا! فلان زن انصاری بر من وارد شد و بستر تو را دید. پس رفت و این را فرستاد. پیامبر به همسرش فرمود: «آن را به وی بازگردان». عایشه می‌گوید: من آن را باز نگرداندم و دوست داشتم آن تشک در خانه‌ام باقی بماند. آن‌گاه رسول خدا صلی الله علیه و آله سه بار به من تذکر داد و سپس فرمود: «ای عایشه! آن را برگردان که به خداوند سوگند اگر می‌خواستم، خداوند کوه‌هایی از زر و سیم را همراهم روانه می‌داشت».۴
احمد بن حنبل درباره مراتب زهد می‌گوید:
زهد دارای مراتبی است: مرحله نخست که کم‌ترین حد زهد می‌باشد، ترک حرام است. مرتبه دوم آن، ترک حلال‌های غیرضروری است که شخص، خود را از برخی حلال‌ها بی‌آن‌که آن‌ها را حرام بداند، محروم می‌سازد تا نفس خویش را به تحمل محرومیت آن‌ها عادت دهد که این زهد، تهذیب و تربیت نفس است. مرتبه سوم زهد که بالاترین مرتبه می‌باشد، آن است که گرفتاری دنیا و خواسته‌های مادی، او را از یاد خدا مشغول نسازد که این، زهد عارفان است.۵
آن‌گاه درباره زهد پیامبر چنین می‌گوید:
زهد [حضرت] محمد بن عبدالله صلی الله علیه و آله حتی از این هم فراتر و والاتر بود؛ چرا که وی پیوسته در هرکاری که انجام می‌داد و در هر اندیشه‌ای که فکر خود را در آن به کار می‌گرفت، به ذکر و یاد خدا مشغول بود و [نیز] برای آن کار نمی‌کرد که حاصل کارش به خود وی بازگردد، بلکه برای آن کار می‌کرد که حاصلش به سود دیگران تمام شود.۶

  1. دعاى ندبه
  2. تفسیر نمونه، گروه نویسندگان، زیر نظر آیت الله مکارم شیرازى، قم، مدرسه الامام امیرالمؤمنین، ۱۳۶۸، چ ۱۶، ج ۲۱، ص ۳۴۸
  3. نهج البلاغه، ترجمه: دشتى، خطبه ۱۶۰
  4. خاتم پیامبران صلى الله علیه و آله، صص ۴۱۵، ۴۲۵ و ۴۲۹
  5. همان، ص ۴۱۸
  6. همان

 

  1. زهد، نه از سر محرومیت

زهد حقیقی، مرتبه‌ای از ایمان است که در پرتو آگاهی و اراده آدمی نصیب او می‌شود. حال آن‌که برخی از انسان‌ها تنها به سبب محرومیت و فراهم نبودن امکانات، زهد اختیار می‌کنند. به تعبیر دل نشین حضرت علی علیه السلام:
«وَ مِنْهُم مَنْ اَبْعَدَهُ عَنْ طَلَبِ الْمُلْکِ ضُؤُولَهُ نَفْسِهِ وَ اِنْقِطاعُ سَبَبِهِ فَقَصَرَتْهُ الْحالُ عَلی حالِهِ فَتَحَلّی بِاسْمِ الْقِناعَهِ وَ تَزَیَّنَ بِلِباسِ اَهْلِ الزَّهادَهِ وَ لَیْسَ مِنْ ذلِکَ فی مَراحٍ وَ لا مَغْدًی؛۱ احساس حقارت و نبود زمینه، برخی از انسان‌ها را از دست‌رسی به ملک و مقام بازداشته است. اینان خود را به زیور قناعت آراسته و به لباس زهد درآورده‌اند و حال آن‌که در باطن، نه روز و نه شب، اهل زهد و قناعت نیستند».
بی‌تردید، رسول خاتم صلی الله علیه و آله از روی آگاهی و اراده، به ویژگی زهد و خویشتن‌داری آراسته بود؛ زیرا به شهادت تاریخ، برای آن حضرت همه‌گونه لذت‌های مادی آماده بوده و قریش نیز برای باز نگاه داشتن ایشان از رسالتش، دلرباترین جاذبه‌های دنیوی را در اختیار او قرار داده بود، ولی آن بزرگوار با کمال بی‌میلی از کنار همه آن‌ها گذشت.
در روایتی از بخاری، به نقل از ابن عباس آمده است:
خداوند فرشته‌ای از فرشتگان خود را به همراه جبرئیل به حضور رسول خدا صلی الله علیه و آله فرستاد و آن فرشته به پیامبر گفت: خداوند تو را میان این دو مخیر ساخته است که پیامبر و بنده باشی یا پیامبر و پادشاه، ولی آن حضرت در پاسخ فرمود: به راستی که پیامبر و بنده خواهم بود.۲
امام رضا علیه السلام نیز نقل می‌کند که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:
فرشته‌ای نزد من آمد و گفت: ای محمد! پروردگارت سلام می‌رساند و می‌فرماید: اگر بخواهی، بیابان مکه را برای تو پر از طلا می‌سازم! پیامبر سر به آسمان برداشت و گفت: پروردگارا! می‌خواهم یک روز سیر باشم و شکر و سپاس تو را گویم و روز دیگر گرسنه باشم و از تو روزی بخواهم.۳
این دو ره آمد در روش، یا صبر یا شکر نعم
بی شمع روی تو نتان دیدن مرین دو راه را۴
این کلام فرستاده خدا، از بندگی خالصانه و راستین او خبر می‌دهد و این‌که خود نیز به پارسایی و زهد در پیشگاه خداوند متعالی همتی والا داشت.

  1. نهج البلاغه، خطبه ۳۲
  2. خاتم پیامبران صلى الله علیه و آله، ج ۱، ص ۴۱۹
  3. شیخ صدوق، امالى، ترجمه: کریم فیضى، قم، وحدت بخش، ۱۳۸۴، چ ۱، صص ۷۲ و ۷۳
  4. مولوى، کلیات شمس تبریزى، تصحیح: بدیع الزمان فروزانفر، تهران، دوستان، ۱۳۸۰، ص ۷

 

  1. کم گویی و سکوت

با این‌که سخن به لطف آب است
کم گفتن هر سخن صواب است
کم گوی و گزیده گوی چون دُرّ
تا ز اندک تو جهان شود پر۱
کم‌گویی و سکوت به جا ضامن سلامتی انسان از بسیاری از لغزش‌هاست. «به برکت سکوت [به موقع]، قلب آدمی مکان نزول حکمت می‌شود»۲ و «شیطان از اطراف آدم می‌گریزد و دین انسان، مورد نصرت قرار می‌گیرد».۳ پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله، خاموشی را نخستین گام عبادت می‌داند که جز مؤمن، کسی به آن دست نمی‌یابد.۴
«روزی مردی خدمت رسول خدا صلی الله علیه و آله آمد. حضرت به او فرمود: «آیا می‌خواهی تو را به کاری راهنمایی کنم که بدان وسیله خداوند تو را به بهشت برد؟» عرض کرد: آری، ای رسول خدا! حضرت فرمود: «از آنچه خداوند به تو ارزانی داشته است، بخشش کن.» عرض کرد: اگر خودم از کسی که بدو بخشش می‌کنم، نیازمندتر بودم، چه؟ حضرت فرمود: «ستم‌دیده را یاری کن!» عرض کرد: اگر خودم از کسی که یاری‌اش می‌کنم، ناتوان‌تر بودم چه؟ فرمود: «برای آدم نادان کارسازی کن؛ یعنی او را راهنمایی کن.» عرض کرد: اگر خودم از او نادان‌تر بودم چه؟ حضرت فرمود: «زبانت را جز از خیر، خاموش نگه دار. آیا خوش‌حال نمی‌شوی که یکی از این خصلت‌ها در تو باشد و تو را به بهشت برساند».۵
در سیره رسول خدا صلی الله علیه و آله نیز نقل است که سکوت آن حضرت به درازا می‌کشید و بی ضرورت، لب به سخن نمی‌گشود. خاموشی‌اش از روی خودخواهی نبود؛ نکو گفتن را بهتر از سکوت و خاموشی را بهتر از بد گفتن می‌دانست.۶
در حدیثی نبوی می‌خوانیم: «خداوند بنده‌ای را بیامرزد که سخن نیکو گوید و بهره‌ای برد یا [به جا] خاموش باشد و سلامت ماند»۷ و «خاموشی، خردمندی است و خاموش گزینان اندکند».۸
«سکوت آن حضرت، سکوت کسی بود که پیش از آن‌که سخنی بگوید، می‌اندیشید و از این پرهیز می‌کرد که سخنی از او پخش شود که شایسته چون اویی نباشد. گاه نیز سکوت آن حضرت، از سر حلم و چشم فروبستن و گذشت از کسانی بود که در گفته‌های آنان، سخنانی ناروا بوده است. آن حضرت هرگز دهان نمی‌گشود، مگر بدانچه برای مخاطبانش مهم و سودمند بود و قلب‌های آنان را به یکدیگر انس و آشنایی می‌داد و به ادای حق صاحبان حق می‌انجامید. او هرگز به ستیزه سخن نفرمود، کسی را مذمت نکرد و زیاده گویی ننمود تا مبادا سخنی ناخواسته از دهان او بیرون افتد و سخن هیچ‌کس را قطع نکرد، مگر آن‌که وی خود از سخن گفتن باز ایستد».۹

  1. کلیات خمسه، ص ۴۵۷
  2. میزان الحکمه، ج ۷، ص ۳۱۷۳. حدیث نبوى صلى الله علیه و آله
  3. همان، ص ۳۱۷۱ (حدیث نبوى صلى الله علیه و آله)
  4. همان
  5. اصول کافى، ج ۲، ص ۱۱۳
  6. محمد بن محمد الحاکم النیشابورى، مستدرک الحاکم، ج ۳، ص ۳۴۴؛ به نقل از: حسین سیدى، هم‌نام گل‌هاى بهارى، قم، نسیم اندیشه، ۱۳۸۴، چ ۱، ص۷۰
  7. شیخ صدوق، علل الشرایع، بیروت، دار احیاء التراث، چ ۲۷ ج ۳، ص ۶۰۶
  8. کنز العمال، ج ۲، ص ۳۵۰
  9. خاتم پیامبران صلى الله علیه و آله، صص ۳۴۹ و ۳۵۲

 

  1. گفتار سنجیده (فصیح و بلیغ سخن گفتن)

سخن انسان، نشان دهنده شخصیت اوست. آن‌گاه که آدمی لب به سخن می‌گشاید، میزان اندیشه، دانش و فرهنگ خود را به نمایش می‌گذارد. فصاحت و بلاغت، از ویژگی‌های شایسته سخن‌گویی است که بر شخصیت انسان در نگاه دیگران می‌افزاید.
درباره پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله نقل می‌کنند که «سخن او از همه مردم فصیح‌تر و بیان او از همه بالاتر بود. کلام او دل‌نشین و ساده بود و از پرگویی دوری می‌جست. سخن او با آن‌که مختصر بود، منظور او را کاملاً می‌رسانید».۱
رسول خدا صلی الله علیه و آله فردی از قریش بود و در میان قبیله‌ای نشو و نمو یافت که زبان و لهجه‌شان، فصیح‌ترین لهجه‌هاست. او در موسم حج، در بازارهای مکه حضور می‌یافت و طعم شیرین اشعاری را که آن‌جا سروده می‌شد، می‌چشید. وی همچنین در میان خاندان بنی سعد که از قبیله هوازن بودند، فصاحت بیشتری یافت؛ زیرا هوازن، از فصیح‌ترین اعراب بودند. بدین ترتیب، در گفتار او، زبان عقل و منطق و تمدنی نسبی که در مکه مکرمه وجود داشت، با سادگی بادیه نشینی و شیرینی و روانی الفاظ که در لهجه فصیح‌ترین قبیله بادیه نشین خودنمایی می‌کرد، در کنار هم قرار گرفت.
به همین دلیل، حضرت محمد بن عبدالله صلی الله علیه و آله در گفتار خود، فصیح‌ترین مردم بود که از حکمت و حقایق ناب سخن می‌گفت و آن هنگام که به راهنمایی و ارشاد مردم دهان می‌گشود، کلمات او چونان گوهرهایی، به دور از آراستگی‌های تصنعی، در میان مردم پراکنده می‌شد و اصول سخن و حقایق ناب را در خود داشت. جاحظ در وصف کلام او چنین می‌گوید:
کلامی بود که حروف و عبارات آن اندک و معانی و مضامینش فراوان و فراتر از توصیف بود. کلام آن حضرت در جایگاه بسط و توضیح، مبسوط بود و در جایگاه کوتاهی و ایجاز، کوتاه و مختصر بود. از کلمات نامأنوس و بیگانه دوری می‌گزید و به عبارت مستهجن کوچه و بازاری، بی رغبت بود. جز از میراث حکمت، سخن نگفت و جز به کلامی که عصمت، آن را میان گرفته و با تأیید الهی استواری یافته و توفیق با آن همراه شده بود، دهان نمی‌گشود.
چنین کلامی، همان است که خداوند، محبت و دوستی را متوجه آن ساخته، لباس پذیرش را بر تن آن پوشانده و در آن، شیرینی را با استواری و الهام بخشی فراوان را با کمی تعداد کلمات، در کنار هم قرار داده است.
آن حضرت، جز به صدق و راستی استدلال نمی‌کرد و جز به وسیله حق گشایش نمی‌جست. از عوام فریبی کمک نمی‌گرفت و سخنان فریبنده به کار نمی‌برد. عیب‌جویی نمی‌کرد و به بدگویی دامن نمی‌آلود. نه کندی می‌کرد و نه شتاب. نه بسیار طول و تفصیل می‌داد و نه سخن را بیش از حد، کوتاه و مختصر می‌ساخت.
بدین وصف است که مردم هیچ سخنی سودمندتر، راست‌تر، متوازن‌تر، خوش شیوه‌تر، والاتر و با مضامین شایسته‌تر از کلام رسول خدا صلی الله علیه و آله نشنیدند.۲

  1. محجه البیضاء، ج ۴، ص ۱۳۳
  2. نک: خاتم پیامبران صلى الله علیه و آله، صص ۳۲۳ و ۳۲۵

 

  1. صبر و خویشتن داری

گرت چو نوح نبی صبر هست در غم توفان
بلا بگردد و کام هزار ساله برآید۱
صبر، نوعی امداد غیبی است. بر اثر صبر، از بار مشکلات کاسته و جاده پیروزی هموار می‌شود. انسان ناشکیبا، خیلی زود از پای درمی‌آید و بسیاری از نعمت‌ها را نیز از دست می‌دهد.
درباره پاداش صابران در قرآن کریم چنین می‌خوانیم:
«إِنَّما یُوَفَّی الصّابِرُونَ أَجْرَهُمْ بِغَیْرِ حِسابٍ(زمر: ۱۰)؛ همانا خداوند، پاداش صابران را خارج از حساب خواهد داد».
خداوند به سبب گره گشایی، برکت و آرامش حاصل از صبر ورزیدن، پیامبرش، محمد صلی الله علیه و آله را به صبر و تحمل دستور می‌دهد و می‌فرماید:
«فَاصْبِرْ کَما صَبَرَ أُولُواالْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ(احقاف: ۳۵)؛ [ای رسول ما!] همان‌گونه که رسولان اولوالعزم صبر کردند، تو نیز صبور باش».
نبی گرامی اسلام صلی الله علیه و آله نیز در فضیلت صبر سفارش می‌کند:
«اِنِ اسْتَطَعْتَ اَنْ تَحْمِلَ بِالصَّبْرِ مَعَ الْیَقینِ فَافْعَلْ فَاِنْ لَمْ تَسْتَطِعْ فَاصْبِرْ فَاِنَّ فِی الصَّبْرِ عَلی ما تَکْرَهُ خَیْراً کَثیراً و اعْلَمْ اَنَّ النَّصْرَ مَعَ الصَّبْرِ وَ اَنَّ الفَرَجَ مَعَ الْکَرْبِ فَاِنَّ مَعَ العُسْرِ یُسْراً اِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسراً؛۲  اگر برایت میسر است که مشکلات و مصایب را با صبر و یقین تحمل کنی، چه بهتر! پس این طور باش و اگر صبر و یقین با هم میسر نیست، دست کم صابر باش؛ زیرا در صبر بر مشکلات و گرفتاری‌ها، منفعت‌های بسیاری است و بدان که پیروزی با صبر است و گشایش به دنبال اندوه و گرفتاری؛ زیرا خداوند در قرآن کریم فرموده است: با هر سختی، آسانی و گشایشی هست».
عقل را اسلحه در جنگ مصایب صبر است
او چه مکری که معافی دهد از هر مکروه
چون فلزّی که مطلاّ کنی از آب طلا
به شکر خنده هم اندود توانی اندوه
چه بسا لب به تبسم بگشاید چون فجر
با وجودی که غم انباشته دارد چون کوه۳
بی‌گمان، یکی از عوامل پیروزی نهضت نبوی، صبر و پایداری آن حضرت در اجرای رسالت الهی و سرنوشت ساز بوده است و «با برخورداری [حضرت] محمد بن عبدالله صلی الله علیه و آله از چنین خلق و خوی صبورانه‌ای است که خداوند، او را انتخاب می‌کند تا رسول او باشد و در میان مردمی سخت و تندخوی، آنان را به توحید فراخواند؛ مردمی که تبلیغ چنین دعوتی در میان آنان، به عزم و تدبیری راسخ نیاز دارد که صبر، یکی از خاستگاه‌های آن است و بلکه آن عزم، نیازمند صبری طاقت فرساست که تنها از مردان صاحب اراده و اقتدار و تنها از پیامبران اولوالعزم ساخته است».۴
از پیامبر روایت است که فرمود:
هیچ کس نیست که مصیبتی به وی برسد و بگوید: «إِنّا لِلّهِ وَ إِنّا إِلَیْهِ راجِعُونَ أُولئِکَ عَلَیْهِمْ صَلَواتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ رَحْمَهٌ وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُهْتَدُون»۵  و نیز بگوید: پروردگارا! مرا در مصیبتم پاداش ده و بهتر از آنچه از دست داده‌ام، جای‌گزین آن ساز، مگر آن‌که خداوند، او را در این مصیبت که دیده، پاداش می‌دهد و بهتر از آنچه از دست داده است، برایش جای گزین می‌سازد.۶
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله، اسوه کامل شکیبایی بود و به حق در برابر آن همه آزار، هرگز لب به نفرین نگشود و نگفت: «پروردگارا! بر روی زمین از کافران، هیچ جنبنده‌ای باقی مگذار که اگر باقی‌شان بگذاری، بندگانت را گمراه کنند و جز بدکاران ناسپاس نزایند»، بلکه فرمود: «پروردگارا! قوم مرا بیامرز که آنان نادانند».۷
رسول گرامی بارها فرمود:
«من امید آن دارم که خداوند از نسل این مردم کسانی پدید آورد که خداپرست باشند».۸
«گاه در دوران تبلیغ رسالت، در حالی که آن حضرت در نماز بود، آن ستم کار قریش، زِهدان و شکمبه حیوانی را بر پشت آن حضرت می‌افکند، ولی او نه خشمگین می‌شد و نه برآشفته و برشوریده؛ چرا که خشم و عصبانیت، قدرت و برّندگی حق را کم می‌کند و برآشفته شدن، اندیشه کسانی را که به دعوت آنان پرداخته است، پراکنده و از اندیشیدن در حق دور می‌سازد. این حقیقتی تردیدناپذیر است که صبر و تحمل ورزیدن در مقابل کسانی که دل‌هایشان گریزان و رمنده است، بسان آب دادن و تربیت یک نهال است که نمی‌میراند، بلکه زندگی به بار می‌آورد».۹
پیامبر آن روز که به میان قبیله ثقیف رفت تا آنان را به ایمان فرا خواند، آنان او را آزار دادند و سبک خردان و نوجوانان خود را بر ضد او تحریک کردند تا بر او سنگ زنند تا آن‌جا که خون از بدن مبارک او جاری ساختند. با این حال، پیامبر صبر کرد و آن هنگام نیز که جبرئیل یا فرشته کوه‌ها به آن حضرت پیشنهاد داد که می‌تواند دو کوه دو سوی مکه را بر روی ساکنان آن هموار سازد، صبوری ورزید و از پروردگار خود خواست تا آنان را مهلتی دهد و با آنان مدارا کند. وی در همان روز با حالتی آکنده از اطمینان و آرامش و حاکی از صبر و بردباری، به خدای خویش می‌گوید: اگر بر من خشمگین نخواهی شد، من به این رفتارها که مشرکان دارند، اهمیتی نمی‌دهم.۱۰
خلاصه آن‌که پیامبر در سه جبهه صبر ورزید و پایداری کرد:
الف) در جبهه نبرد با خواسته‌ها و شهوت‌های دل، که جهاد در این جبهه را جهاد اکبر نامید و از مؤمنان نیز خواست در این راه در پی او بروند.
ب) در جبهه نبرد با مشرکان، به گونه‌ای که هیچ نیرویی او را به تزلزل وانمی‌داشت. آن‌سان که در نبرد احزاب، مشرکان از خارج شهر و یهودیان از داخل به نبرد با مسلمانان روی آوردند؛ آن‌گاه که از بالای سر و از زیر پایشان به نبرد آنان آمدند و آن‌گاه که دیده‌ها به تحیر ایستاد و دل‌ها به گلو رسید و به خداوند گمان‌هایی روا داشتند، در اینجا بود که مؤمنان، گرفتار آزمون الهی شدند، و تکان سختی بر آنان وارد آمد. در اینجا پیامبر را می‌بینیم که در این نبرد سرنوشت ساز، پایدار و منادی پایداری و استقامت بود.
ج) در جبهه داخلی که در برابر سه گروه، شکیبایی و پایداری نشان داد:
یک ـ در مقابل سست عقیدگان، مدارا کرد و روح ایمان را در آنان دمید. ضعف و سست عقیدگی این گروه، گاه در صحنه‌ها و موقعیت‌هایی که در آن به پایداری و قدرت اراده نیاز بود، آشکار می‌شد و لازم بود با شکیبایی و خویشتن‌داری با آنان برخورد شود.
دو ـ در برابر منافقان که اظهار ایمان می‌کردند و کفر خویش را پنهان می‌داشتند و در نتیجه، ناامیدی و سستی را به جامعه القا می‌کردند و برخی از مسلمانان سست عقیده نیز به آنان می‌گرویدند، صبر نشان داد. آن حضرت در برابر وسوسه‌ها و شایعه‌هایی که منافقان درباره او و خاندان و خانواده‌اش می‌پراکندند، بردباری ورزید. برای نمونه، گفته‌هایی دروغین به عایشه نسبت دادند و آن را پخش کردند. در این هنگام، عمر به پیامبر پیشنهاد داد تا بزرگ منافقان را بکشند، ولی آن حضرت نپذیرفت و فرمود: «دوست ندارم مردم بگویند محمد اصحاب خود را می‌کشد.» او همچنان موضع خویشتن‌داری و شکیبایی در پیش گرفت تا فتنه، خود، از میان برود، آن‌گونه که برخی حشرات با سمومی که خود به وجود می‌آورند، می‌میرند.
سه ـ در برابر یهودیان ساکن مدینه نیز شکیبا بود تا فساد آنان، خود به خود برملا شد. در این هنگام نیز با صبوری و پایداری، آنان را به سبب برخی از گناهانی که مرتکب شده بودند، مؤاخذه و مجازات کرد.۱۱

  1. دیوان حافظ، ص ۲۱۲، غزل ۲۳۴
  2. محمد بن حسن حر عاملى، وسائل الشیعه، قم، مؤسسه آل البیت علیهم السلام لاحیاء التراث، ۱۴۱۶ هـ . ق، چ ۳، ج ۲، ص ۴۵۵
  3. دیوان شهریار، تهران، زرّین، ۱۳۸۵، چ ۲۷، ص ۱۱۳۹
  4. خاتم پیامبران صلى الله علیه و آله، ج ۳، ص ۴۳۸
  5. نک: بقره: ۱۵۶ و ۱۵۷ (ما از خداییم و به سوى او باز مى گردیم. اینانند که سلام و رحمت خداوند بر آنان باد و همینان راه یافتگانند)
  6. خاتم پیامبران صلى الله علیه و آله، ج ۱، ص ۴۳۹
  7. همان، ص ۴۴۲
  8. همان
  9. همان، صص ۳۴۲ و ۳۴۳
  10. نک: همان، ص ۴۴۴
  11. همان، صص ۴۴۵ـ۴۴۷

 

  1. هیبت و عظمت

انبیا و اولیای الهی در پرتو انوار الهی، جاذبه و شکوهی بی نظیر داشتند. دیدار آنان در عین حال که برای مردم مایه آرامش بود، آن‌ها را به خشوع در برابرشان وا می‌داشت.
رسول خدا صلی الله علیه و آله هیبت و تواضع را یک جا در وجود خویش داشت تا از این رهگذر، هم بزرگی مقامش در نگاه دیگران محفوظ بماند و هم مردمان، یارای هم‌نشینی و معاشرت با او را داشته باشند. البته تواضع و فروتنی او نیز به سبب آگاهی وی از شدت هیبت او بوده است و با فروتنی‌اش، از سنگینی هیبت خود می‌کاست تا میان این دو تعادل برقرار شود. نکته دیگر این‌که چنین تواضعی ـ به دور از ذلت و زبونی ـ تنها از کسانی بروز می‌یابد که درونی قوی و مقتدر دارند و چنین نمی‌پندارند که با فروتنی در کردار خویش، به خواری می‌افتند. بدین ترتیب، متکبران بیشتر از کسانی هستند که در خود احساس ضعف می‌کنند و شخصیتی ناتوان دارند که هیبت، آنان را مایه نمی‌بخشد. به همین سبب نیز برای جبران کاستی درون و ضعف شخصیت خود، از تکبر ورزیدن و تحقیر دیگران و برتری طلبی بر آنان کمک می‌جویند و به هیبت ساختگی خود که از مال و ثروت یا از مقام و موقعیت مایه می‌گیرد، می‌بالند. حال اگر آن ثروت از دست رود و مقام و موقعیت از آنان ستانده شود، احساس پوچی و کوچکی می‌کنند. در مقابل، کسی که هیبت شخصیتش ناشی از بزرگی و شکوه خداوندی و علم و فضیلت و قوت نفس خدادادی است، به هیبت ساختگی و تکبر بر دیگران و اهانت به آنان نیاز ندارد و این‌گونه بود هیبت رسول خدا صلی الله علیه و آله که از مایه‌های خدایی سرچشمه می‌گرفت.
«مجلسی را که پیامبر و یارانش در آن حضور داشتند، به اوصافی ستوده‌اند که از هیبت والای او و وقار فراوان و عظمت نهفته در سکوت او حکایت دارد. آن حضرت در عین حال، آن‌قدر در فروتنی پیش رفته بود که خود، به هر نیازمند و ضعیفی نزدیک می‌شد و هر تنگ‌دستی برای برآوردن نیاز، به او چشم امید می‌دوخت. آن حضرت گاه علاقه‌مند بود فروتر آید تا کسانی که با آنان سخن می‌گوید و قصد هدایتشان را دارد، احساس امنیت و آسودگی بیشتری کنند.
نقل است که مردی به خدمت آن حضرت شرفیاب شد و از هیبت او لرزه بر اندامش افتاد. رسول خدا صلی الله علیه و آله که چنین دید، فرمود: «برخود آسان گیر؛ که من پادشاه نیستم؛ من فرزند زنی از قریش هستم که در مکه چونان دیگران، گوشت نمک سود می‌خورد.» همچنین حکایت می‌کنند که روزی آن حضرت برای خرید لباس، به بازار رفت. در این میان، فروشنده دست پیامبر را می‌گیرد که ببوسد، ولی آن حضرت دست خود را می‌کشد و می‌گوید: «این کاری است که غیر اعراب با شاهان خود می‌کنند و من پادشاه نیستم، بلکه مردی از شمایم».۱

  1. نک: همان، صص ۳۵۸ و ۳۵۹

 

فصل دوم: اخلاق اجتماعی

  1. خوش اخلاقی

به حسن و خلق و وفا کس به یار ما نرسد
تو را در این سخن انکار کار ما نرسد
اگر چه حسن فروشان به جلوه آمده‌اند
کسی به حسن و ملاحت به یار ما نرسد۱
جاذبه‌های اخلاقی پیامبر گرامی اسلام در موفقیت ایشان در امر هدایت مردم، نقش فراوانی داشته است. ویژگی‌های عالی انسانی و مکارم اخلاق نبی اکرم صلی الله علیه و آله برخی از دشمنان سرسخت آن حضرت را نیز تحت تأثیر قرارمی‌داد و به تسلیم وامی‌داشت.
«این خلق والای رسول اکرم صلی الله علیه و آله، عامل هدایت کسانی شد که هرگز امیدی به هدایت آن‌ها نمی‌رفت و از این راه، آن‌چنان هدایت شدگان به مربی بزرگ بشر دل بسته شدند که حاضر نشدند اسلام را تنها بگذارند، بلکه با تمام وجود برای هرنوع فداکاری در راه آن آماده شدند. در حقیقت با این روش، از انسان‌های عهد جاهلیت با آن ویژگی‌ها، انسان‌هایی رئوف، دریادل و پارسا پرورش یافت».۲
خداوند نیز در کلام آسمانی‌اش، رسول مهربانی را چنین خطاب می‌کند: «وَ اِنَّکَ لَعَلی خُلُقٍ عَظِیمٍ(قلم: ۴)؛ و همانا تو بر خلق عظیم می باشی».
علامه طباطبایی رحمه الله، در تفسیر این آیه می‌گوید:
این آیه شریفه، هرچند حسن خلق رسول خدا صلی الله علیه و آله را در همه ابعاد زندگی آن حضرت می‌ستاید و آن را بزرگ می‌شمارد، لکن بیشتر ناظر به اخلاق پسندیده اجتماعی آن حضرت و مربوط به اخلاق معاشرت آن حضرت با مردم است؛ از قبیل استواری بر حق، صبر در برابر آزار مردم و عفو و اغماض از آنان و سخاوت و مدارا و تواضع و مانند این‌ها.۳
زمخشری نیز در تفسیر کشّاف، ذیل این آیه چنین می‌نویسد:
خداوند خلق پیامبرش را بزرگ شمرد؛ زیرا آن حضرت بر کج خلقی‌ها و بدرفتاری‌های مردم حلم می‌ورزید و با آنان به نیکویی معاشرت و مدارا می‌کرد و گفته شد: خداوند، خلق عظیم پیامبر را در این آیه شریفه خلاصه کرده که: «خُذِ الْعَفْوَ وَ أْمُرْ بِالْعُرْفِ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْجاهِلِینَ(اعراف: ۱۹۹)؛ عفو را پیشه کن و به نیکی فرمان ده و از جاهلان روی گردان».
سعید بن هشام از عایشه درباره خُلق رسول خدا صلی الله علیه و آله پرسید. پاسخ داد: «خلق او همان قرآن است».۴
پیامبر همواره خوش‌رو و خندان و ملایم بود. هرگز خشن، سنگ‌دل، پرخاش‌گر، بدزبان و عیب‌جو نبود. هیچ کس از او ناامید نمی‌شد. سه چیز را از نهاد خود رانده بود: مجادله در سخن، پرگویی و دخالت در کاری که به او مربوط نمی‌شد. کسی را سرزنش نمی‌کرد، لغزش‌ها و عیب‌های پنهانی مردم را جست وجو نمی‌کرد. هرگز سخن نمی‌گفت، مگر در موردی که به ثواب الهی امید داشت. هرگاه فرد غریب و ناآگاهی با او با خشونت سخن می‌گفت و درخواستی داشت، تحمل می‌کرد و به یارانش می‌فرمود: «هرگاه کسی را دیدید که حاجتی دارد، به او عطا کنید.» هرگز کلام کسی را قطع نمی‌کرد تا سخنش پایان گیرد.۵
من ندیدم در جهان جست وجو
هیچ اهلیت به از خلق نکو۶
(مولوی)

  1. دیوان حافظ، ص ۱۷۳، غزل ش ۱۵۶
  2. گروه نویسندگان، آراى دانشمندان مسلمان در تعلیم و تربیت و مبانى آن، زیر نظر: على رضا اعرافى، ج ۲، ص ۲۳۹
  3. علامه طباطبایى، تفسیر المیزان، ترجمه: سید محمدباقر موسوى، تهران: نشر بنیاد علمى و فکرى علامه طباطبایى رحمه الله، ۱۳۶۶، چ ۲، ج ۲۰، ص ۵۰
  4. زمخشرى، تفسیر الکشاف، قم، نشر البلاغه، ۱۴۱۵ هـ . ق، چ ۲، ج ۴، ص ۵۸۵
  5. شیخ صدوق، معانى الاخبار، تحقیق: على اکبر غفارى، تهران، انتشارات اسلامى،۱۳۶۱، ص۸۳
  6. مثنوى معنوى، دفتر دوم، بیت ۸۱۲

 

الف) حکایتی از حسن خلق پیامبر

در حکایتی از سفینه البحار نوشته شیخ عباسی قمی درباره حسن خلق پیامبر چنین می‌خوانیم:
چون در جنگ احد، دندان‌های پیامبر شکست و چهره نورانی آن حضرت زخم برداشت، این امر بر اصحاب آن حضرت گران آمد تا آن‌جا که به آن حضرت گفتند: آنان را نفرین کن! پیامبر در پاسخ فرمود: من برانگیخته نشدم تا لعن و نفرین کنم، بلکه مبعوث شدم تا برای مردم رحمت باشم. آن‌گاه افزود: پروردگارا! قوم مرا هدایت کن؛ چرا که آنان نمی‌دانند.۱
سپس شیخ عباس قمی به نقل از قاضی عیاض، راوی این حکایت می‌گوید:
در این جمله پیامبر که فرمود: «پروردگارا! قوم مرا هدایت کن؛ زیرا آنان نمی‌دانند»، دقت کن و ببین که تمام فضل و همه درجه‌های احسان و حسن خلق و کرامت نفس و اوج صبر و حلم در آن جمع شده است؛ زیرا پیامبر تنها به سکوت در برابر نامردمی‌ها و جسارت آنان بسنده نکرد، بلکه آنان را عفو کرد و به آنان مهر ورزید و ترحم کرد و حتی در حق آنان دعا کرد و برای آنان شفاعت خواست و فرمود: پروردگارا! آنان را هدایت کن. دیگر آن‌که از روی شفقت و مهرورزی در حق آنان، آن‌ها را به خویش نسبت داد و فرمود: قوم مرا هدایت کن. در پایان نیز از طرف خود، در برابر خداوند از آنان عذرخواهی کرد و فرمود: همانا قوم من، ندانسته چنین کاری را انجام می‌دهند.۲
به تعبیر مولوی:
پیشه‌اش اندر ظهور و در کمون
اِهْدِ قَومی اِنَّهُم لایَعْلَمُونَ۳

  1. شیخ عباس قمى، سفینه البحار، ج ۲، ص ۹۶
  2. همان
  3. مثنوى، دفتر ششم، بیت ۱۶۹

 

ب) آثار حسن خلق در بیان نبوی

حسن خلق، فضای جامعه را شاد می‌کند و تأثیر فراوانی بر روح و روان اجتماع می‌گذارد. حسن خلق، دل‌ها را به هم پیوند می‌زند و انسان‌ها را از وحشت تنهایی و غربت می‌رهاند. همچنین سبب ایجاد احساس شخصیت در مخاطبان می‌شود و جامعه انسانی در پرتو حسن خلق افراد، سرشار از شادابی و زیبایی می‌شود.
از دیگر پی‌آمدهای حسن خلق، محبوبیت میان مردم و جلب توجه آنان است. پیامبر خدا می‌فرماید:
«اِنَّکُم لَنْ تَسْعُوا النّاسَ بِاَمْوالِکُم فَسَعَوْهُم بِاَخْلاقِکُم؛۱ همانا شما نمی‌توانید با اموال‌تان مردم را گرد خود جمع آورید. پس با اخلاق‌تان این کار را انجام دهید».
به تعبیر زیبای حافظ:
به خُلق و لطف توان کرد صید اهل نظر
به بند و دام نگیرند مرغ دانا را۲
تأثیر مهم‌تر آن، محبوبیت در پیشگاه خداوند است که در اثر حسن خلق نصیب انسان می‌شود، چنان‌که از رسول گرامی اسلام نقل است:
از همه شما محبوب‌تر نزد خداوند، کسی است که اخلاقش از همه بهتر باشد؛ همان کسانی که متواضعند، با دیگران می‌جوشند و مردم نیز با آنان می‌جوشند.۳
هم‌نشینی با نبی گرامی اسلام، اثر دیگر حسن خلق است که رسول مهر و محبت مسلمانان در این باره می‌فرماید:
«اَقْرَبُکُمْ مِنّی مَجْلِساً یَوْمَ الْقِیامَهِ اَحْسَنُکُمْ خُلْقاً وَ خَیْرُکُم لاِهْلِهِ؛۴  نزدیک‌ترین شما در روز قیامت در مجلس من، کسی است که اخلاقش از همه نیکوتر و برای خانواده‌اش از همه بهتر باشد».
انسان خوش خلق، از برگزیدگان جامعه به شمار می‌رود:
«خِیارُکُمْ اَحْسَنُکُمْ اَخْلاقاً الَّذِینَ یَألِفُونَ وَ یُؤْلَفُون؛۵  برگزیدگان و بهترین شما کسانی هستند که اخلاقشان از همه نیکوتر باشد؛ کسانی که با مردم انس می‌گیرند و مردم نیز با آنان انس دارند».

  1. همان، ص ۹۳
  2. دیوان حافظ، ص ۹۱، غزل ش ۴
  3. سفینه البحار، ج ۲، ص ۹۴
  4. بحارالانوار، ج ۷۱، ص ۳۸۷
  5. همان، ج ۷۷، ص ۱۴۹

 

  1. فروتنی

انسان یکی هزار شود از فتادگی
هردانه‌ای که خاک نشین گشت خرمن است۱

فروتنی در عین بهره‌مندی از جان مایه‌های علمی و معنوی، ناشی از شخصیت بهنجار و بی‌نیازی شخص از شهرت و ستایش دیگران است و تنها در یک انسان تکامل یافته دیده می‌شود. به تعبیر صائب:
تواضع است دلیل رسیدن به کمال
که چون سوار به مقصد رسد پیاده شود
لقمان حکیم به فرزندش توصیه می‌کند:
«وَ لاتُصَعِّرْ خَدَّکَ لِلنّاسِ وَ لاتَمْشِ فِی اْلأَرْضِ مَرَحًا إِنَّ اللّهَ لایُحِبُّ کُلَّ مُخْتالٍ فَخُورٍ(لقمان: ۱۸)؛ هرگز به تکبر و ناز، از مردم رخ متاب و در زمین با غرور و فخر قدم برمدار که خدا هرگز مردم متکبر خودستا را دوست ندارد».
پروردگار عظیم، در کنار امر به فروتنی به رسول گرامی خود می‌فرماید:
«وَ اخْفِضْ جَناحَکَ لِمَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْمُومِنینَ(شعرا: ۲۱۵)؛ بال و پر رحمت بر تمام پیروان با ایمانت به تواضع بگستران».
از ویژگی‌های بزرگوارانه آن حضرت، فروتنی است، بدون آن‌که هیچ نشانی از فرومایگی و زبونی در آن باشد. او چون به میان جمعی می‌رفت، هرجا که جای نشستن بود، می‌نشست و یاران خود را نیز به همین شیوه تشویق می‌کرد. او با هم‌نشینان، فروتن بود و بال رحمت بر آنان می‌گشود و میان آنان به برابری رفتار می‌کرد.
«آن‌گونه که از سخنان هند بن ابی هاله برمی‌آید، آن حضرت به غایت متواضع و فروتن بود. وی میان این دو مخیر شده بود که پیامبر و پادشاه باشد یا پیامبر و بنده، ولی این را برگزیده بود که پیامبر و بنده باشد؛ زیرا می‌خواست با بندگان باشد، نه بر آنان برتر. البته هدایت و راهنمایی آن که به مردم نزدیک است، به ثمر می‌نشیند و در مقابل، راهنمایی آن کس که خود را بر مردم برتر می‌شمارد، آنان را از حق دورتر می‌سازد.
ابوامامه روایت کرده است که روزی رسول خدا صلی الله علیه و آله در حالی که بر عصایی تکیه داشت، به میان ما آمد و ما به احترام او برخاستیم، ولی او فرمود:
«برنخیزید، آن‌سان که غیر اعراب برمی‌خیزند تا همدیگر را تعظیم کنند. من نیز بنده‌ای هستم و آن‌گونه که هر بنده‌ای می‌خورد، می‌خورم و آن‌سان که هر بنده‌ای می‌نشیند، می‌نشینم».
رسول خدا صلی الله علیه و آله در حدیثی فرمود:
«مرا آن‌گونه ستایش مکنید که مسیحیان فرزند مریم را ستودند. من تنها بنده‌ای از بندگان خدا هستم. بگویید بنده خدا و رسول او».
همچنین انس بن مالک درباره فرستاده خدا روایت می‌کند:
«زنی که سخنی برای گفتن در سر می‌پروراند، به حضور رسول خدا صلی الله علیه و آله آمد و گفت: من به پیشگاه تو حاجتی دارم.
پیامبر صلی الله علیه و آله در پاسخ او فرمود:
در هر راه و در هر گذری از مدینه که بخواهی، برای شنیدن خواسته تو می‌نشینم تا آن را برآورم».
پیامبر در خانه و در برخورد با خانواده نیز فروتن بود و بی هیچ استنکافی در کارهای خانه به همسرش کمک می‌کرد: لباس خود را می‌شست، گوسفند خود را می‌دوشید، لباس و کفش خویش را وصله می‌کرد، زانوی شتر خویش را خود می‌بست و خود به آن آب و علف می‌داد، با خدمت‌گزار خود غذا می‌خورد و بارهایش را خود بر دوش می‌کشید. گاهی نیز که کنیزی از کنیزان نیازمند مدینه به رسول خدا صلی الله علیه و آله برمی‌خورد، آن حضرت به وی کمک می‌کرد تا او کار خود را به انجام رساند و بی هیچ کاستی و نقصی با دستان پر باز گردد».۲
«وقتی که در شیوه بزرگوارانه رسول اکرم صلی الله علیه و آله مطالعه می‌کنیم، می‌بینیم که آن حضرت عنایت زیادی داشت که تفاوت‌ها و اختلاف‌هایی را که تدریجاً عادت شده در میان مردم و ربطی به آن‌چه نامش، مسابقه در عمل و فضیلت و پیشی گرفتن در خیرات است، نداشت و صرفاً عاداتی بود که ایجاد ناهمواری‌ها و پست و بلندی‌های بی‌جا می‌کرد، از بین ببرد و معدوم کند. مثلاً عنایت داشت که در مجالس، گرد و حلقه‌وار بنشینند؛ مجلس بالا و پایین نداشته باشد. دستور می‌داد و تأکید می‌کرد که هر وقت وارد مجلس می‌شوید، هر جا که خالی است، همان جا بنشینید؛ یک نقطه معیّن را جای خودتان حساب نکنید و به آن نقطه فشار نیاورید. اگر خودش وارد مجلسی می‌‌شد، خوشش نمی‌آمد که جلوی پایش بلند شوند. گاهی اگر بلند می‌شدند، مانع می‌شد و مردم را امر می‌کرد که قرار بگیرند. حاضر نمی‌شد وقتی سواره است، پیاده‌ای همراهش حرکت کند؛ آن پیاده را سوار می‌کرد یا به او می‌گفت تو جلوتر یا بعد از ما بیا!
زنی به حضرتش عرض کرد که همه خلق‌های تو خوب است، فقط یک عیب داری و آن این‌که مثل بندگان رفتار می‌کنی و روی زمین می‌نشینی. فرمود: کدام بنده از من بنده‌تر است.
به هرحال، شکی نیست که آن حضرت، سیرتی متواضعانه داشت، اما قراین نشان می‌دهد که رسول اکرم صلی الله علیه و آله به جنبه اجتماعی این قضایا هم زیاد توجه داشته است. توجه داشته که همین احترامات، همین القاب و عناوین، همین عادات که کوچک به نظر می‌رسد، چه دیوار ضخیمی میان افراد به وجود می‌آورد، چه قدر تأثیر دارد در این که دل‌ها را از هم دور کند. همین‌هاست که ناهمواری‌ها و پست و بلندی‌ها و سنگلاخ‌ها را به وجود می‌آورد.
رسول خدا صلی الله علیه و آله در یکی از مسافرت‌ها در حالی که اصحاب همراهش بودند، ظهر در منزلی فرود آمد. قرار شد گوسفندی ذبح شود و ناهار از گوشت آن گوسفند استفاده شود. یکی از اصحاب گفت: ذبح گوسفند به عهده من؛ دیگری گفت: کندن پوست آن با من؛ سومی گفت: پختن گوشت با من و رسول خدا صلی الله علیه و آله نیز فرمود: جمع کردن هیزم از صحرا با من. اصحاب عرض کردند: یا رسول الله! شما زحمت نکشید، شما بنشینید، ما خودمان با کمال افتخار همه کارها را انجام می‌دهیم، ما راضی به زحمت شما نیستیم. پیامبر فرمود: می‌دانم شما کارها را انجام می‌دهید، لکن: «اِنَّ اللّهَ یَکْرَهُ مِنْ عَبْدِهِ اَنْ یَراهُ مُتَمَیِّزاً بَیْنَ اَصْحابِهِ؛ خداوند خوش ندارد از بنده‌اش، این‌که او را در حالی ببیند که میان یارانش، امتیازی برای خود در برابر دیگران قائل شده است».

در سیرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و ائمه اطهار علیهم السلام، قضایا و داستان‌هایی از این قبیل زیاد است که می‌رساند، کوشش داشتند این‌گونه عادت‌ها را که ابتدا کوچک به نظر می‌رسد و همین‌ها منشأ تفاوت‌های بی‌جا در حقوق می‌گردد، هموار کنند».۳

  1. صائب تبریزى
  2. نک: خاتم پیامبران صلى الله علیه و آله، صص ۳۵۱، ۳۵۴ و ۳۵۵
  3. مرتضى مطهرى، بیست گفتار، تهران، صدرا، ۱۳۷۷، چ ۱۴، صص ۱۴۱ـ۱۴۳

 

  1. گذشت

گذشت و بخشش، از قلبی سلیم و خلق و خویی کریمانه سرچشمه می‌گیرد. در گران‌بهایی گوهر عفو همین بس که از ویژگی‌های الهی است و از ربّانی بودن کسی که خود را به این صفت می‌آراید، حکایت می‌کند. از امام صادق علیه السلام در این باره نقل است:
«عفو و غفران، از صفات خداست. خداوند آن را در دل‌های بندگان مخصوص و انتخاب شده خود قرار می‌دهد تا مانند حق تعالی با بندگان و مردم، با بخشش و گذشت رفتار کنند. هرکس به گوهر عفو دست یابد، رستگار شده و نجات یافته است».۱
به عقیده خواجه نصیرالدین طوسی:
«مؤمن باید متصف به صفات خدا باشد. کسی که می‌خواهد از بندگان مقرب خداوند باشد، می‌بایست در باطن و حقیقت، به صفات الهی و به غفران و عفو، آراسته گردد و خطاهای دیگران را مورد مؤاخذه قرار ندهد و از آن چشم پوشی و اغماض نماید. البته این دو صفت، وقتی دردل انسان جای می‌گیرد که دل پاک و نورانی و خاضع داشته باشد».۲
رسول اکرم صلی الله علیه و آله در مقام برترین انسان‌ها، کمال عفو و گذشت را در زندگی‌اش به کار می‌بست و تاریخ، نمونه‌هایی از عفو آن حضرت، حتی در مقابل سرسخت‌ترین دشمنانش را در خویش ثبت کرده است.
«آن حضرت جماعت فراوانی را عفو کرد، در حالی که خونشان را مباح و آنان را سزاوار قتل می‌دانست؛ مانند: عکرمه ابن ابی جهل، صفوان بن امیه بن خلف، هبار بن الاسود بن المطلب، وحشی، قاتل حمزه و عبدالله زبعری. عبدالله بن زبعری، کسی بود که در دشنام گویی به آن حضرت زیاده‌روی می‌کرد و پس از آن‌که به جنگ با آن حضرت پرداخت، برای عذرخواهی نزد آن حضرت آمد. پیامبر نیز عذر او را پذیرفت و از او درگذشت. همچنین آن حضرت، هند و ابی سفیان را عفو کرد، در حالی که آنان چنان پیامبر را آزردند که زبان از بیان آن ناتوان است».۳
«خداوند او (پیامبر) را پیش از بعثت، برای آن آماده ساخته بود که در برابر لغزش‌های مردم، بسیار باگذشت باشد. از دیگر سوی، روشن است که عفو و گذشت، جز در قلبی که از کینه‌ها و دشمنی‌ها خالی باشد، جای نمی‌گیرد. هرگز در تاریخ حیات آن حضرت دیده نشد که دل خویش را به کینه‌های جاهلیت و دشمنی‌های ناشی از فرهنگ جاهلی مشغول داشته باشد. آن حضرت به سبب اهتمامی که به عفو و گذشت و بزرگواری داشت، هرگز کسی را بر کاری که انجام شده ـ البته در مواردی که به خود وی مربوط می‌شد ـ سرزنش نمی‌کرد. انس بن مالک، خادم رسول خدا صلی الله علیه و آله می‌گوید: به خداوند سوگند، هرگز به خاطر کاری که کردم، به من نگفت که چرا چنین کردی و هرگز به سبب کاری که نکردم، از من نپرسید چرا چنان نکردی».۴
«روایت است هنگامی که قریش آزار پیامبر را به آخرین حد رساند و هنگامی که آن حضرت به ثقیف پناهنده شد و آن مردم نیز عده‌ای از سبک سران و اوباش خود را بر ضد او شوراندند، جبرئیل بر وی نازل شد و گفت: خداوند، حیله و نیرنگ قومت بر ضد تو و پاسخی را که به تو دادند، شنید و اینک هرچه تو درباره آنان می‌خواهی، به فرشته کوه‌ها فرمان ده و او اجرا کند. در این هنگام، فرشته کوه‌ها بر آن حضرت سلام کرد و گفت: مرا بدانچه خواهی فرمان ده که اگر خواهی، دو کوه دو جانب مکه را بر روی آنان بخوابانم؛ ولی پیامبر بزرگوار و باگذشت فرمود: پروردگارا! قوم مرا بیامرز که آنان نادانند».۵
رسول اکرم صلی الله علیه و آله یکی از زیباترین صحنه‌های عفو خویش را در روز فتح مکه به نمایش گذاشت. «آن حضرت بی‌آن‌که بیندیشد اگر مشرکان پیروز می‌شدند، با او و مؤمنان چه رفتاری در پیش می‌گرفتند، با مهربانی و محبتی که شایسته می‌دید، سران قریش را مخاطب خود قرار داد و فرمود: گمان می‌کنید با شما چه خواهم کرد؟ آنان گفتند: جز خیر، به تو گمان نمی‌بریم. آن حضرت نیز فرمود: همان سخنی را به شما می‌گویم که یوسف علیه السلام به برادرانش گفت که: امروز بر شما مؤاخذه‌ای نیست. خداوند شما را می‌آمرزد که او مهربان‌ترین مهربانان است(یوسف: ۹۲). بروید که همه شما آزادشدگانید. پیامبر با این عفو عمومی، همه کینه‌ها را به پایان رساند و آن‌ها را پشت سر افکند تا مردم به استقبال عصری جدید، در سایه اسلام بروند».۶
بی‌گمان، مردان بزرگی که نزد مردم عزیز بودند و بر دل‌ها حکومت می‌کردند، در راه رسیدن به این مقام والا، از اصول و قوانینی مشخص پیروی کردند که از جمله آنها، گذشت و چشم پوشی از خطاها و جفاهای دیگران بوده است.
رسول خدا صلی الله علیه و آله درباره گذشت از دیگران می‌فرماید:
«عَلَیْکُمْ بِالْعَفْوِ فَاِنَّ الْعَفْوَ لایَزِیدُ الْعَبْدَ اِلاّ عِزّاً فَتَعافَوا یُعِزُّکُمُ اللّهَ؛۷  بر شما باد به گذشت؛ زیرا گذشت، جز بر عزت بنده نمی‌افزاید. بنابراین، از یکدیگر درگذرید تا خداوند شما را عزت ببخشد».
نیز فرمود:
«مَن عَفی عَنْ مَظْلَمَهٍ اَبْدَلَهُ اللّهُ بِها عِزّاً فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَهِ؛۸  هرکه از ستمی که در حق او شده است، درمی‌گذرد، خداوند به جای آن، در دنیا و آخرت به او عزت بخشد».
همچنین گذشت از دیگران، عفو الهی از شخص را در پی دارد، چنان که در قرآن کریم می‌خوانیم:
«وَلْیَعْفُوا وَلْیَصْفَحُوا اَلا تُحِبُّونَ اَنْ یَغْفِرَ اللّهُ لَکُمْ(نور: ۲۲)؛ و باید عفو و گذشت کنید؛ مگر دوست ندارید خداوند بر شما ببخشاید».
امام صادق علیه السلام می‌فرماید:
رسول خدا صلی الله علیه و آله روزی فرمود: «آیا کسی از شما نمی‌تواند مانند ابوضمضم باشد؟» گفتند: یا رسول الله! او کیست؟ فرمود: «مردی از امت‌های گذشته که هرروز چون صبح می‌کرد، می‌گفت: پروردگارا! من آبرو و عنوان خود را برای خدمت به مردم و بندگان تو وقف کردم».
کسی که از فردی همانند خود نمی‌تواند گذشت داشته باشد، چگونه توقع دارد که خداوندی که صاحب ملکوت و جبروت است، از او بگذرد.۹
عفو کن ای میر بر سختی او
در نگر در درد و بدبختی او
تا ز جرمت هم خدا عفوی کند
ز لّتت را مغفرت درآگند
تو ز غفلت بس سبو بشکسته‌ای
در امید عفو، دل دربسته‌ای
عفو کن تا عفو یابی در جزا
می‌شکافد مو قَدَر اندر سزا۱۰
عفو و گذشت، دوام حکومت حاکم را نیز تضمین می‌کند و به فرموده رسول گرامی اسلام:
«عَفْوُ الْمُلُوکِ بَقاءُ الْمُلْکِ؛۱۱  گذشت پادشاهان، سبب پایندگی پادشاهی است».
البته نباید از نظر پنهان داشت که آن‌جا که عفو و بخشش، به گستاخی فرد خطاکار در انجام لغزش‌ها می‌انجامد و به شخص بزه‌کار، اطمینان خاطر می‌بخشد، آموزه‌های دینی، چنین گذشتی را اجازه نمی‌دهند.

  1. مصباح الشریعه، از امام جعفر صادق علیه السلام، ترجمه: زین العابدین کاظمى خلخالى، تهران، حجر، ۱۳۶۱، چ ۱، ص ۳۲۶
  2. جمعى از نویسندگان، دایره المعارف تشیع، تهران، نشر شهید سعید محبّى، ۱۳۸۳، چ ۵، ج ۱۱، ص ۳۱۲
  3. نک: سفینه البحار، ج ۲، صص ۹۷ و ۹۸
  4. خاتم پیامبران صلى الله علیه و آله، ج ۱، صص ۳۶۰ و ۳۶۲
  5. همان، ص ۳۶۴
  6. همان، ص ۳۶۵
  7. اصول کافى، ج ۲، ص ۱۰۸
  8. شیخ طوسى، امالى، ص ۱۸۳
  9. سفینه البحار، ج ۳، صص ۵۲۵ و ۵۲۶
  10. مثنوى، دفتر پنجم، بیت هاى ۳۵۴۹ ـ ۳۵۵۲
  11. بحارالانوار، ج ۷۷، ص ۱۶۸

 

  1. مهرورزی و احسان به مردم

شخصی بر رسول خدا صلی الله علیه و آله وارد شد و از ایشان خواست به او توصیه‌ای کند.حضرت فرمود:
تو را سفارش می‌کنم که برای خدا شریک قرار ندهی؛ اگر چه در آتش بسوزی و شکنجه شوی. پدر و مادرت را نیز آزار مکن و به آنان نیکی کن؛ زنده باشند یا مرده. آنچه اضافه داری، در اختیار برادر دینی‌ات بگذار. در برخورد با برادر مسلمانت گشاده‌رو باش. به مردم اهانت مکن و باران رحمتت را بر آنان ببار. مردم را نیز به اسلام دعوت کن. بدان که هرکارگشایی تو، ثواب آزاد کردن بنده را دارد، بنده‌ای که از فرزندان یعقوب است.۱
پیامبر گرامی اسلام، مظهر مهرورزی و احسان به خلق خدا بود. خداوند در بیان این ویژگی آن حضرت می‌فرماید:
«لَقَدْ جاءَکُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِکُمْ عَزیزٌ عَلَیْهِ ما عَنِتُّمْ حَریصٌ عَلَیْکُمْ بِالْمُؤْمِنینَ رَؤفٌ رَحِیمٌ(توبه: ۱۲۸)؛ رسولی از خود شما به سویتان آمد که رنج‌های شما بر او سخت و دشوار است و بر هدایت شما اصرار دارد و با مؤمنان رئوف و مهربان است».
یکی از یاران پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به آن حضرت عرض کرد: ای رسول خدا! از رحمت و مهربانی بسیار سخن می‌گویی، با آن‌که ما با همسران و فرزندان خود مهربانیم. فرمود: «منظورم این است که با همگان مهربان باشید».۲
رسول خدا صلی الله علیه و آله با مهربانی، دل‌های گریخته از حقیقت را رام می‌ساخت و دوری آن‌ها را به نزدیکی و تندی و خشونت آن‌ها را به انس و نرمی بدل می‌کرد.
در این باره روایت است که شخصی از اعراب بادیه نشین، به حضور آن بزرگوار رسید و چیزی خواست. رسول خدا صلی الله علیه و آله به وی بخششی کرد و آن‌گاه فرمود: «آیا به تو احسان کردم؟» او پاسخ داد: نه احسان کردی و نه حتی کار پسندیده‌ای انجام دادی! در این هنگام، مسلمانانی که آنجا حضور داشتند، خشمگین شدند و برای سرکوب او برخاستند، ولی رسول خدا صلی الله علیه و آله به آنان اشاره کرد تا از چنین قصدی دست بردارند. سپس آن حضرت برخاست و به خانه رفت و شخصی را در پی آن مرد فرستاد و چیزی بر آنچه به وی داده بود، افزود. آن‌گاه فرمود: «آیا به تو احسان کرده‌ام؟» او پاسخ داد: آری، خداوند تو را در خانواده و کسانت خیر دهد. سپس پیامبر خدا به وی فرمود: «سخنانی که پیش از این بر زبان آوردی، در دل اصحاب من گمان‌ها و اندیشه‌هایی درباره تو برجای گذاشت. اینک اگر دوست داری، آنچه را اکنون در حضور من اظهار داشتی، در جمع آنان نیز بگو تا آنچه درباره تو در دل دارند، از میان برود».
او نیز به این پیشنهاد پاسخ مثبت داد و شامگاهان همان روز یا در فردای آن، رسول خدا صلی الله علیه و آله با آن مرد به مسجد آمد. فرمود: «این مرد بادیه نشین، آن سخنان را که می‌دانید گفت و ما برعطای خود به او افزودیم و او اظهار داشت که به این مقدار، راضی و خشنود شده است.» آن مرد نیز گفت: آری، خداوند تو را در خانواده‌ات و کسانت خیر دهد.
سپس پیامبر فرمود:
مَثَل من و این مرد، مثل آن مردی است که شتری داشت و آن شتر گریخته بود. پس مردم در پی آن شتر دویدند و بر رمندگی او افزودند. صاحب شتر به مردم گفت: شتر مرا به خودم واگذار کنید که من، خود، بیشتر از شما با آن آشنایم و می‌توانم با نرمی آن را رام کنم. پس از این سخن، مردم کنار رفتند و آن مرد، خود از رو به رو به سراغش رفت و شتر را که در مزبله‌ای می‌چرید، پیش خواند و به سوی خود برگرداند تا آنجا که شتر پیش آمد و در برابر او زانو به زمین نهاد و آن مرد، دیگر بار جهاز آن شتر را بر پشتش محکم کرد و آن را در اختیار گرفت. اینک من نیز اگر آن هنگام که این مرد آن سخنان را اظهار داشت، به شما اجازه داده بودم، او را می‌کشتید و او روانه دوزخ می‌شد.۳
در کتاب خاتم پیامبران می‌خوانیم که: مهربانی و دل‌سوزی رسول خاتم صلی الله علیه و آله فراگیر و رحمتی گسترده است که به فردی، جدای از دیگر افراد اختصاص ندارد. او حتی اگر خشمگین می‌شود ـ که خشم او نیز برای خداست ـ ، همچنان رحم و مهربانی با همگان، بر قلب پاک او که از هر بدخواهی پیراسته است، سایه می‌افکند و همه چیز را تحت تأثیر خود قرار می‌دهد و این‌گونه به درگاه خداوند تضرع می‌آورد و عرض می‌کند:
پروردگارا! من نیز انسانی بسان دیگر انسان‌ها هستم و آن‌گونه که هر انسانی خشمگین می‌شود، خشمگین می‌شوم. پس هرگاه بنده‌ای را نفرین کرده‌ام، آن نفرین را برای او، سبب پاکی از گناهان و رحمت بر وی و به منزله نمازی و وضویی و مایه تقربی به خود قرارده که بدان وسیله، او را در روز قیامت به خود نزدیک سازی.۴
البته نباید این مهرورزی در حق فرد، در برابر مهربانی با همگان در تعارض باشد و بر گناه‌کاران ستمگری که مرتکب گناه می‌شوند، دل‌سوزی شود؛ گناهی که مستحق اجرای حدی از حدود الهی و کیفرهای شرعی می‌شود. به همین سبب، خداوند در قرآن می‌فرماید:
«زن و مرد زناکار، هریک را صد تازیانه زنید و اگر به خداوند و روز رستاخیز ایمان دارید، در اجرای احکام دین الهی گرفتار دل‌سوزی در حق آنان نشوید.(نور: ۵۲)

همچنین «مهرورزی رسول خدا صلی الله علیه و آله در رفتار او با خویشان و نزدیکان، خواه دور و خواه نزدیک، نمونه ارزشمند عملی برای همه است. برای مثال، هنگامی که عباس بن عبدالمطلب، عموی آن حضرت، در جنگ بدر به اسارت مسلمانان درآمد، ایشان خواب و آسایش نداشت و بی‌قرار بود.
در این ماجرا دو نکته جلوه‌گر است: نخست، دردمندی رسول خدا صلی الله علیه و آله بدان سبب که عموی او اسیر شده است و اکنون تلخی و رنج اسارت را می‌چشد که این امر پیامبر را اندوهگین می ساخت؛ دیگر، عدالت ثابت و استواری که در پرتو آن، همه مردم در بهره‌مندی از پی‌آمد طبیعی کارهای خود، با یکدیگر برابر و همسانند. بنابراین، در این ماجرا گرایش‌های عاطفی و انگیزه مهر و دوستی پیامبر، در کنار اجرای عدالت اهمیت یافته است».۶
نمونه‌ای دیگر از مهرورزی و احسان رسول اکرم صلی الله علیه و آله را در فتح خیبر می‌توان دید. وقتی «صفیه، دختر حی بن اخطب، به همراه زنی دیگر اسیر شد، بلال، این دو را از کنار کشتگان یهود عبور داد و خدمت پیامبر آورد. پیامبر که از جریان آگاه شد، آن‌ها را پس از احترام، برای استراحت به نقطه‌ای در لشکرگاه هدایت کرد و به بلال فرمود: مگر مهر و عاطفه از دل تو رخت بربست که این دو زن را از کنار اجساد عزیزان‌شان عبور دادی؟»۷
دل‌سوزی نیز از مقتضیات ولایت و زمام داری است. بدین ترتیب، رسول خدا صلی الله علیه و آله، زمام‌داران و والیان را به مدارا کردن به مردم فرامی‌خواند و به آنان توصیه می‌کرد با مردم مدارا کنند و با آنان دل‌سوز و مهربان باشند و با سنگ‌دلی، ستم، به زور بر کاری واداشتن یا به ذلت و زبونی کشیدن دل‌هایشان، آنان را آزرده نسازند، آن‌جا که فرمود:
پروردگارا! هرکس چیزی از ولایت و زمام امور امت مرا در دست گیرد و با آنان مدارا کند، تو نیز با او مدارا کن و بر او آسان گیر و هرکه چیزی از ولایت و زمام امور امت من را در دست گیرد و بر آنان سخت گیرد، تو نیز بر او سخت گیر.
امیر مؤمنان علی علیه السلام نیز در پرتو هدایت رسول خدا صلی الله علیه و آله این معنا را به خوبی درک کرده و آموخته بود. بر این اساس، آن‌گاه که حضرت، مالک اشتر نخعی را به ولایت مصر مأمور کرد، در همان بخش‌های نخستین حکم خود چنین آورد:
قلب خود را از مهربانی و رحمت برای رعیت و محبت و دوستی با آنان و نیز لطف و احسان به ایشان آکنده ساز. مبادا، با آنان چون درندگان شکاری باشی که خوردن آنان را غنیمت دانی.۸و۹

  1. بحارالانوار، ج ۷۷، ص ۱۳۶
  2. خاتم پیامبران صلى الله علیه و آله، ج ۱، ص ۳۸۲
  3. نک: همان، صص ۳۸۲ـ۳۸۴
  4. نک: همان، صص ۳۸۷ و ۳۸۸
  5. خاتم پیامبران صلى الله علیه و آله، ج ۱، ص ۳۸۲
  6. نک: همان، صص ۳۸۴ و ۳۸۵
  7. سید مسعود علوى، مقاله «سیرى در سیره اخلاقى رسول خدا صلى الله علیه و آله» روزنامه رسالت، ۱۹/۲/۱۳۸۱
  8. نهج البلاغه، نامه ۵۳
  9. نک: خاتم پیامبران صلى الله علیه و آله، ج ۱، صص ۳۸۹ و ۳۹۰

 

  1. سخاوت

بخشندگی، از جلوه‌های ایثار و امری مقدس و نیکوست. سخاوت، آن هنگام که به انگیزه فخرفروشی نباشد، دری از درهای رحمت و خیر است که به روی نیازمندان گشوده می‌شود و بخشندگان پرتوفیق را نسیم لطف خداوند می‌نوازد. به برکت سخاوت، انسان‌های نیازمند، به رحمت و لطف خدا امیدوار می‌شوند و پیوند دوستی و محبت میان افراد جامعه استوار و پایدار می‌ماند.
یکی از ویژگی‌های برجسته رسول گرامی اسلام، سخاوت آن حضرت بود. بنا به فرموده حضرت علی علیه السلام:
آن حضرت، دست و دل بازترین، باجرئت‌ترین، راست‌گوترین و نرم خوترین مردم جهان بود و از نظر قوم و عشیره، کریم‌تر و برتر بود.۱
آن رسول یگانه در این باره می‌فرماید:
«اَمَرَنی رَبّی بَالسَّخاءِ وَ الْبِرِّ وَ نَهانی عَنْ الْبُخْلِ وَ الْجَفاءِ، وَ ما شَیْ ءٌ اَبْغَضُ اِلَی اللّهِ عَزَّوَجَلَّ مِنَ الْبُخْلِ وَ سُوءِ الْخُلْقِ وَ اِنَّهُ لَیُفْسِدُ الْعَمَلَ کَما یُفْسِدُ الْخَلُّ الْعَسَلَ؛۲  پروردگارم مرا به سخاوت و نیکی، امر و از بخل و جفاکاری نهی کرده است و هیچ چیز نزد خداوند متعال مبغوض‌تر از بخل و بداخلاقی نیست؛ زیرا این دو خصلت، کارهای نیک آدمی را تباه می‌سازد؛ چنان‌که سرکه، عسل را».
«پیامبر، مردی باسخاوت بود که آنچه را در اختیار داشت، اگرچه خود بدان نیازمند می‌بود، به دیگران می‌بخشید. ایشان به مؤمنان آموخت تا اگرچه خود نیازمند باشند، دیگران را بر خود ترجیح دهند. او پیش از بعثت نیز بخشنده و سخاوت‌مند بود. آن سان که پس از بعثت نیز چنین و بلکه فراتر از آن بود؛ زیرا هرچه او داشت، پس از بعثت کمال و فزونی یافت. اوست که حضرت خدیجه علیهاالسلام در آستانه بعثت به وی اظهار می‌دارد: «تو بار زندگی ناتوانان را بر دوش می‌کشی و نادار را برخوردار می‌سازی.» یکی از نشانه‌های بزرگورای و سخاوت آن حضرت این بود که هر غنیمتی را که به پیشگاه آن حضرت می‌آوردند، پخش می‌کرد و هیچ چیز از آن را ـ مگر آن‌قدر که او را بسنده می‌کرد ـ برای خود نگه نمی‌داشت.
او هرگز نیازمندی را بی‌آن‌که نیازش را برطرف سازد، برنمی‌گرداند و تا آنجا سخاوت و بخشش می‌ورزید که آنچه را داشت، می‌بخشید و حتی اگر چیزی نداشت، بار دین و بدهی را بر دوش می‌گرفت تا بدین وسیله، نیاز تنگ دستان را برآورده سازد. آن‌گونه که ترمذی روایت کرده است: یک بار مردی به حضور رسول خدا صلی الله علیه و آله رسید و چیزی از ایشان خواست. آن حضرت فرمود: «چیزی در اختیار ندارم، ولی می‌توانی آنچه می‌خواهی، به ذمه من، برای خود خریداری کنی و هرگاه چیزی داشتم، آن را ادا خواهم کرد.» در این هنگام، یکی از صحابه وقتی دید رسول خدا صلی الله علیه و آله چیزی در اختیار ندارد تا بهای کالاهایی را که آن مرد می‌خواهد بخرد، بپردازد، با این حال، ضمانت می‌کند که آن را بعد می‌پردازد، به آن حضرت گفت: خداوند تو را بدانچه توان آن را نداری، موظف نکرده است. پیامبر که نمی‌خواست کسی میان او و سرشت خدایی سخاوتش فاصله افکند، از گفته این شخص ناخشنود شد. در این هنگام، یکی از یاران آن حضرت که این ناخشنودی را در چهره آن حضرت دید، گفت: ای رسول خدا! انفاق کن و در پیشگاه خداوند، از تنگ دستی نترس! پیامبر در پی این سخن، تبسم کرد و آثار شادمانی در چهره‌اش پدیدار شد و آن‌گاه فرمود: «من به همین کار امر شده‌ام».۳
«اصول اخلاقی امروز ما، سؤال به معنای گدایی را ننگ می‌داند و متکدی را یک عضو نالایق جامعه به حساب می‌آورد. امروز مردم عقیده دارند کسی که گدایی می‌کند، یا آن‌قدر تنبل است که نمی‌خواهد دنبال هیچ کار برود یا آن‌که عادت‌های نکوهیده و عیب‌های بزرگ، مانع از کار کردن اوست. چهارده قرن پیش از این، در عربستان، گدایی ننگ بود و کسی در آن کشور گدایی نمی‌کرد و با این‌که بیشتر مردم، کم توان مالی بودند، گدایی رواج نداشت. با این حال، برخی پیشامدها مردم را مجبور می‌کرد از دیگران کمک بخواهند. وقتی راهزنان، مسافری را در بیابان برهنه می‌کردند، او ناگزیر بود سؤال کند و از دیگران درخواست کمک کند. وقتی سیل، قریه‌ای را ویران می‌ساخت و هستی سکنه قریه از میان می‌رفت، سکنه بلازده چاره‌ای نداشتند جز این‌که از دیگران درخواست کمک کنند. به هرحال، محمد صلی الله علیه و آله حتی پیش از این‌که به پیغمبری مبعوث شود، به سائلان کمک می‌کرد و نمی‌گذاشت آن‌ها محروم بروند و اگر نمی‌توانست کمکی به آن‌ها بکند، چون مردی خون گرم و خوش مشرب و متبسم بود، به گونه‌ای با آن‌ها صحبت می‌کرد که تهی‌دستان بدون رنجش، از وی جدا می‌شدند. به همین دلیل، در آیه دهم سوره ضحی در قرآن، تأکید شده است که با سائلان به خوبی رفتار کنید».۴

  1. مکارم الاخلاق، ج ۱، ص ۴۲۹
  2. همان، ص ۵۰
  3. نک: خاتم پیامبران صلى الله علیه و آله، صص ۳۷۶ـ۳۷۸
  4. نک: کنستان ویرژیل گئورکیو، محمد صلى الله علیه و آله، پیغمبرى که از نو باید شناخت، ترجمه: ذبیح الله منصورى، تهران، زرین، ۱۳۸۳، چ ۱۳، ص ۶۷

 

  1. خیرخواهی

خیرخواه انسان‌ها بودن، از وظایف و برترین ویژگی‌های پیامبران الهی علیهم السلام به ویژه رسول خاتم صلی الله علیه و آله بوده است. دغدغه اصلی فرستادگان خدا، خوشبختی و کمال بشر بوده است و در این میان، حتی برای دشمنان خویش نیز آرزوی هدایت و سعادت می‌کردند.
در این باره سخنی زیبا از شمس تبریزی برجاست، آنجا که می‌گوید:
انسان کامل، خودخواه نیست، دیگرخواه است، غم‌خوار عالم است. او خود را در برابر مردمان، مسئول می‌پندارد. در خود برای آنان، احساس پیام و رسالت، وظیفه رهنمونی، هم بستگی، اخطار، دست‌گیری، دل‌جویی و راهبری می‌کند. انسان کامل، می‌خواهد هشیاری دهد، بی‌خبران را بیاگاهاند، ناپختگان را از خامی به بلوغ و کمال رهنمون شود. از این روی، انسان کامل، خودساز و دیگرپرور است. او حتی در برابر ناسپاسی و حق ناشناسی مردمان و نیز در برابر آزار آنان، هم‌چنان بلکه بیش از هر هنگام، غم خوار ایشان است.۱
در حدیثی از نبی اکرم صلی الله علیه و آله نیز می‌خوانیم:
«اِنّی وَاللّهِ ما اَعْلَمُ شابّاً فِی الْعَرَبِ جاءَ قَوْمَهُ بِاَفْضَلِ مِمّا جِئْتُکُم بِهِ، اِنّی قَدْ جِئْتُکُم بِخَیْرِ الدُّنْیا وَ الْآخِرَهِ؛۲ به خدا سوگند که من در میان عرب، جوانی را نمی‌شناسم که برای قوم خود، چیزی بهتر از آنچه من برای شما آورده‌ام، آورده باشد. من خیر دنیا و آخرت را برای شما آورده‌ام.

  1. نک: ناصرالدین صاحب الزمانى، خط سوم، تهران، عطایى، ۱۳۸۲، چ ۱۸، صص ۵۹۶ ـ ۵۹۸
  2. محمدرضا، محمد و على حکیمى، الحیاه، ترجمه: احمد آرام، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، ۱۳۷۱، ج ۶، ص ۷۳۴

 

  1. خواهش نکردن از دیگران

عزت نفس و احترام به کرامت انسان‌ها، مانع از آن است که آدمی کارهایی را که خود می‌تواند انجام بدهد، از دیگران بخواهد برعهده بگیرند. بسیاری از بزرگان در کارهای فردی و اجتماعی خویش، حتی از خانواده و نزدیک‌ترین افراد خود نیز خواهش و درخواست نمی‌کردند، بلکه در همه حال، خود به آن کارها اقدام می‌کردند.
رسول اکرم صلی الله علیه و آله در یکی از مسافرت‌ها، هنگام ظهر دستور داد قافله پایین بیاید. هرکسی از مرکب خویش فرود آمد. رسول خدا صلی الله علیه و آله هم پایین آمد و جهتی را گرفت و به آن سو رفت. اصحاب دیدند که حضرت پس از آن‌که مقداری از شتر خودشان دور شد، برگشت. خیال کردند که حضرت این محل را مناسب فرود آمدن تشخیص نداده است و می‌خواهد دستور دهد که جای دیگری اتراق کنند. حضرت در حالی که به طرف مرکب خودشان برمی‌گشت، با هیچ‌کس حرف نمی‌زد. وقتی ایشان به مرکب خودشان رسید، دست در خورجین برد و عقال (زانوبند شتر) را بیرون آورد و با آن، زانوهای شترشان را بست. بعد، دوباره به کار خود پرداخت. عرض کردند: یا رسول الله! چرا از دور فرمان ندادید که ما این کار را انجام دهیم؟ حضرت فرمود:«لایَسْتَعْنِ اَحَدُکُم مِنْ غَیْرِهِ وَلَوْ بِقَضْمَهٍ مِنْ سِواکٍ؛۱ هرگز از دیگران در کارها کمک نجویید [واز آن‌ها خواهش نکنید]، هرچند به اندازه خواستن یک مسواک از دیگران باشد».
خواهش نکردن از دیگران، یکی از عوامل مبارزه با سستی و تنبلی است و بر عزت و شأن آدمی می‌افزاید.

  1. محدث قمى، کحل البصر، ص ۶۹ ؛ به نقل از: شهید مطهرى، احیاى تفکر اسلامى، تهران، صدرا، ۱۳۸۳، چ ۲۱، صص ۵۶ و ۵۷

 

  1. نرمی و مدارا

نرم خویی و سازش با انسان‌ها، دل‌ها را به سوی آدمی، جذب و کلام فرد را دل‌پذیر و نافذ می‌کند، و بر این اساس در محبوبیت شخص نزد دیگران نقش بسزایی دارد. بخش مهمی از موفقیت رسول خدا صلی الله علیه و آله در اصلاح دنیا و آخرت بشر، در سایه نرم خویی و مدارای آن حضرت با مردمان بوده است. آن حضرت در این باره می‌فرماید:
«اِنَّ اللّهَ تَعالی اَمَرَنی بِمُداراهِ النّاسِ کَما اَمَرَنی بِاِقامَهِ الْفَرائَضِ؛۱  خداوند تعالی همان‌گونه که مرا به برپایی واجبات دستور داده، به مدارا با مردم امر کرده است».
از امام صادق علیه السلام نیز نقل می‌کنند:
«جاءَ جِبْرَئِیلُ اِلَی النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله فَقالَ یا مُحَمَّدُ! رَبُّکَ یَقْرَئُکَ السَّلامَ وَ یَقُولُ لَکَ دارِ خَلْقی؛۲  جبرئیل نزد پیامبر آمد و گفت: ای محمد! پروردگارت سلام می‌رساند و می‌فرماید: با خلق من مدارا کن».
در واقع، مدارا با مردم، ویژگی و مسئولیت اخلاقی همه فرستادگان و پیشوایان دین الهی بود و همه آنان به این امر مأمور بودند. بر پایه گفته خود حضرت رسول صلی الله علیه و آله:
«اِنّا مَعاشِرَ الاْنبیاءِ اُمِرنا بِمُداراهِ النَّاسِ کَما اُمِرنا بِاَداءِ الْفَرائِضِ؛۳  ما جمعیت پیامبران، همان‌گونه که به اجرای واجبات امر شده‌ایم، به مدارا با مردم امر شده‌ایم».
همچنین نرمی و مدارا، آدمی را تا حد زیادی از شر دشمنان حفظ می‌کند. در سخنی از سلیمان نبی علیه السلام آمده است:
«جواب نرم، خشم را برمی‌گرداند، ولی سخن تلخ، غیظ را به هیجان می‌آورد».۴
چه بسا با نرمی و مدارا رفتار کردن، حتی دشمن انسان نیز به دوست و خیرخواه او تبدیل می‌شود و از این رهگذر، آدمیان گمراه به راه هدایت رهنمون می‌شوند. خداوند نیز آن‌گاه که حضرت موسی علیه السلام و برادرش، هارون علیه السلام را به سوی فرعون می‌فرستد، آن‌ها را به مدارا و نرمی با فرعون سفارش می‌کند تا شاید فرعون پند گیرد یا از خدا بترسد:
«اِذْهَبا إِلی فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغی فَقُولا لَهُ قَوْلاً لَیِّنًا لَعَلَّهُ یَتَذَکَّرُ أَوْ یَخْشی(طه: ۴۲ و ۴۳)؛ به سوی فرعون بروید که او به راه طغیان شتافته است و با او با کمال آرامی و نرمی سخن بگویید؛ باشد که پند گیرد یا از خدا بترسد».

  1. سیوطى، جامع الصغیر، بیروت، دارالفکر، ۱۴۱۰هـ . ق، چ ۱، ج ۱، ص ۲۵۹
  2. اصول کافى، ج ۲، ص ۱۱۷
  3. بحار الانوار، ج ۷۵، ص ۵۳
  4. امثال سلیمان نبى علیه السلام، باب ۵، ش ۱

 

  1. هشدار به ثروت مندان

اگر مال و ثروت از راه حلال و مشروع به دست آید و در راه درست خرج شود، عامل مهمی در راه کسب سعادت دنیا و آخرت به شمار می‌رود.
درحالی که چه بسا مال و منال بسیار، به طغیان و خودبرتربینی شخص دارا انجامد و به او نگاهی حقارت آمیز نسبت به تهی‌دستان ببخشد. نقل است در زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله، «یکی از مسلمانان ثروتمند با لباس تمیز و فاخر به حضور رسول خدا صلی الله علیه و آله آمد و در کنار آن حضرت نشست. آن‌گاه فقیری ژنده‌پوش با لباس کهنه وارد شد و کنار آن مرد ثروتمند جای گرفت. در این حال، مرد ثروتمند ناگهان لباسش را جمع کرد و خود را کنار کشید تا از فقیر فاصله بگیرد. پیامبر خدا از این رفتار متکبرانه سخت ناراحت شد و به او فرمود: «آیا ترسیدی چیزی از فقر او به تو سرایت کند؟» مرد پاسخ داد: خیر، یا رسول الله! پیامبر فرمود: «آیا ترسیدی لباس او لباس تو را کثیف کند؟» مرد ثروتمند گفت: خیر، یا رسول الله! پیامبر فرمود: «پس چرا از او فاصله گرفتی و خودت را کنار کشیدی؟» مرد گفت: اعتراف می‌کنم که اشتباه کردم. اکنون حاضرم برای جبران این رفتار ناپسند، نصف سرمایه خود را رایگان به این فقیر بدهم. پیامبر به مرد فقیر گفت: «آیا این بخشش را می پذیری؟» مرد فقیر گفت: نه، یا رسول الله! ثروتمند پرسید: چرا؟ گفت: زیرا می‌ترسم من نیز مانند تو متکبر و خودپسند شوم و رفتارم مانند رفتار تو نادرست و دور از عقل و منطق شود».۱

  1. بحارالانوار، ج ۲۲، ص ۱۳۰

 

  1. توجه به همسایگان

در اسلام به رعایت حقوق همسایگان سفارش بسیار شده است، تا آنجا که از رسول گرامی اسلام نقل می‌کنند: «مَنْ ضَیَّعَ حَقَّ جارِهِ فَلَیْسَ مِنّا؛۱ هرکه حق همسایه را تباه کند، از ما نیست».
در حدیث دیگری از آن حضرت می‌خوانیم که در یکی از روزها سه بار فرمود: «وَ اللّهِ لا یُؤمِنُ؛ به خدا سوگند، چنین کسی ایمان ندارد». یکی پرسید: چه کسی؟ پیامبر فرمود: «اَلَّذی لا یَأمَنُ جارُهِ بِوائِقَهِ؛ کسی که همسای او از مزاحمتش در امان نیست».۲ باز فرمود: «مَنْ کانَ یُؤمِنُ بِاللّهِ وَالْیَوْمِ الْآخِرِ فَلْیَحْسُن اِلی جارِهِ؛۳ کسی که ایمان به خدا و روز رستاخیز دارد، باید به همسایگان خود نیکی کند».
احسان به همسایه، دستور صریح قرآن است، آنجا که خداوند می‌فرماید: «وَالْجارِ ذِی الْقُرْبی وَالْجارِ الْجُنُبِ(نساء: ۳۶)؛ و به همسایه نزدیک و همسایه دور [احسان کن]».
روزی رسول خدا صلی الله علیه و آله از یاران خود پرسید: آیا می‌دانید حق همسایه چیست؟» حاضران پاسخ منفی دادند. آن حضرت فرمود:
حق همسایه آن است که اگر از شما درخواست کمک کرد، به او کمک کنید. اگر قرض خواست، به او بپردازید و هرگاه تهی دست شد، از او دستگیری کنید. چنانچه خیری به او رسید، به او تبریک بگویید. هنگام بیماری، به عیادتش بروید. در مصیبت‌ها به او تسلیت بگویید. اگر مُرد، در تشییع جنازه‌اش حاضر شوید. بر ارتفاع خانه خود، بدون موافقت او نیفزایید تا مانع وزش نسیم و جریان هوا نشود. هرگاه میوه‌ای خریدید، مقداری به او هدیه کنید و اگر مایل به این کار نبودید، آن را پنهانی به خانه ببرید و دقت کنید که فرزندتان آن را از خانه بیرون نبرد که فرزند او ببیند و به خاطر آن، بهانه‌گیری کند و با بوی غذای مطبوع خود، او را میازارید، مگر آن‌که مقداری برایش بفرستید.۴
آن حضرت درباره احترام به همسایه نیز می‌فرماید: «حُرْمَهُ الْجارِ عَلَی الاِنْسانَ کَحُرْمَهِ اُمِّهِ؛۵ حرمت همسایه مانند حرمت مادر انسان است که حفظ آن لازم است».
به رسول خدا صلی الله علیه و آله عرض شد: فلان زن، روزها روزه می‌گیرد و شب‌ها به نماز می‌ایستد و اهل صدقه است، ولی همسایه خود را نیز با زبانش می‌آزارد. حضرت فرمود: «لا خَیْرَ فِیها، هِیَ مِنْ اَهْلِ النّارِ؛۶ خیری در او نیست؛ او اهل آتش است».
جلب رضایت همسایه‌ها به واسطه نیکی در حق آنان، بر زندگی خود فرد نیز اثر خوبی به جای می‌گذارد. چه بسا آدمی با پیشامدها و مشکلاتی روبه رو و به یاری دیگران نیازمند می‌شود. در چنین احوالی، این همسایگانند که پیش از دیگران می‌توانند به کمک و دستگیری او بشتابند. در حقیقت، بنا بر مفهوم ضرب المثل معروف: «همسایه از همسایه ارث می برد»،۷ افزون بر آن‌که همسایه‌ها مدیون همدیگر هستند، در حلقه بستگان و خویشان نیز قرارمی‌گیرند.

  1. همان، ج ۷۴، ص ۱۵
  2. کنز العمال، ج ۱، ص ۱۱۴۷، ح ۲۴۹۲۲
  3. همان، ح ۲۴۹۰۷
  4. بحارالانوار، ج ۸۲، ص ۹۳
  5. همان، ج ۷۶، ص ۱۵۴
  6. همان، ج ۷۴، ص ۱۵۳
  7. در این باره از امیر مؤمنان على علیه السلام نقل است که: «پیامبر آن‌قدر درباره همسایگان سفارش کرد که ما فکر کردیم، شاید دستور دهد همسایگان از یکدیگر ارث ببرند» تفسیر نمونه، ج ۳، ص ۴۲۳

 

فصل سوم: اخلاق خانوادگی

  1. پاس داشت مقام پدر و مادر

صرف نظر از آموزه‌های دین اسلام درباره احترام به پدر و مادر و حفظ حرمت آنان، عقل و وجدان آدمی نیز به لزوم این امر حکم می کند. نبی اکرم صلی الله علیه و آله بارها به پیروان خود درباره مسئولیت فرزند در جلب رضایت پدر و مادر، تأکید و امر می‌کرد.
«روزی، جوانی خدمت رسول خدا صلی الله علیه و آله رسید و عرض کرد: یا رسول الله! خیلی مایلم در راه خدا بجنگم. حضرت فرمود: «در راه خدا جهاد کن. اگر کشته شوی، زنده و جاوید خواهی بود و از نعمت‌های بهشتی بهره‌مند می‌شوی و پاداش تو با خداست و چنانچه زنده برگردی، گناهانت بخشیده می‌شود و همانند روزی که از مادر متولد شده‌ای، از گناه پاک می‌شوی. گفت: یا رسول الله! پدر و مادرم پیر شده‌اند و می‌گویند: ما به تو انس گرفته‌ایم و راضی نیستیم به جبهه بروی. پیامبر فرمود: «در محضر پدر و مادرت باش. سوگند به آفریدگارم! یک شبانه روز در خدمت پدر و مادر بودن، بهتر از یک سال جهاد در جبهه جنگ است».۱
در حکایتی دیگر از رسول خدا صلی الله علیه و آله می‌خوانیم که ایشان «در کنار بستر جوانی حاضر شد که در حال جان دادن بود. به او فرمود: بگو «لا اله الا الله.» جوان چند بار خواست بگوید، ولی زبانش بند آمد و نتوانست. زنی در کنار بستر جوان نشسته بود. پیامبر خدا از او پرسید: این جوان مادر دارد؟ زن پاسخ داد: آری! من مادر او هستم. فرمود: تو از این جوان ناراضی هستی؟ گفت: آری، شش سال است که با او قهرم و سخن نگفته‌ام. فرمود: حال از او درگذر! زن گفت: خدا از او بگذرد. برای خشنودی شما ای رسول خدا، از او درگذشتم. بار دیگر رسول خدا صلی الله علیه و آله به جوان فرمود: بگو «لا اله الا الله». جوان گفت: «لا اله الا الله». پیامبر گفت: چه می‌بینی؟ جوان پاسخ داد: مرد سیاه و بد قیافه‌ای را در کنار خود می‌بینم که لباس چرکین به تن دارد و بدبوست؛ گلویم را گرفته است و خفه‌ام می‌کند.» حضرت فرمود: بگو:
«یا مَنْ یَقْبَلُ الْیَسیرَ وَ یَعْفُو عَنِ الْکَثِیرِ اِقْبَلْ مِنِّی الْیَسیرَ وَ اعْفُ عَنِّی الْکَثیرَ اِنَّکَ الْغَفُورُ الرَّحِیمَ؛ ای خدایی که اندک را می‌پذیری و از گناهان بسیار می‌گذری! اندک را از من بپذیر و تقصیرات زیادم را ببخشای. همانا تو خدای بخشنده و مهربان هستی.
جوان نیز این عبارت را بر زبان جاری کرد. حضرت دوباره فرمود: اکنون نگاه کن! ببین چه می‌بینی؟
جوان گفت: مرد سفیدرو و خوش قیافه و خوش بو را می‌بینم که لباسی زیبا نیز به تن دارد و در کنار من است و آن مرد سیاه چهره از من دور می‌شود. پیامبر به او گفت: دوباره آن دعا را بخوان! و جوان نیز چنین کرد. آن‌گاه فرمود: حال چه می‌بینی؟ جوان عرض کرد: مرد سیاه را دیگر نمی‌بینم و تنها آن مرد سفیدرو و نورانی در کنار من است. جوان این جمله را گفت و از دنیا رفت».۲

  1. بحارالانوار، ج ۷۴، ص ۵۲
  2. همان، ص ۸۱

 

  1. توجه به جایگاه بانوان

آفرینش زن در بعد روحی، از همان گوهری بوده است که مرد آفریده شده و هر دو جنس در حقیقت و ماهیت، یکسان و یگانه‌اند. خداوند متعال در قرآن کریم با صراحت از این حقیقت پرده برمی‌دارد و می‌فرماید:
«هُوَ الَّذی خَلَقَکُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَهٍ وَ جَعَلَ مِنْها زَوْجَها لِیَسْکُنَ إِلَیْها(اعراف: ۱۸۹)؛ اوست آن که شما را از نفس واحدی آفرید و همسرش را نیز از جنس او قرار داد تا در کنار او بیاساید».
به تعبیر قرآن کریم، زن، موجودی است با همه ویژگی‌ها و استعدادهای لازم انسانی. در کتاب وحی الهی، آیه‌ای نیست که در موضوع عقل و ایمان، مردها را بر زنان یا به عکس، زنان را بر مردان برتری دهد، بلکه زن و مرد، در پیمودن مسیر کمال، برابر و هم سطح معرفی شده‌اند. به عقیده شیخ اکبر محیی الدین عربی، عارف نامدار:
«از نظر حقیقت، بین زن و مرد امتیازی نیست و حقیقت زن، عین حقیقت مرد است و تنها از جهت تشخص و چگونگی اندام، از یکدیگر متمایز شدند».۱
بر این اساس، به برکت وجود پیامبر اسلام، زنان هم عصر با آن حضرت، از رنج بی‌هویتی، تحقیر و محدودیت رها شدند و به ارزش و کرامت واقعی خود دست یافتند و جایگاه شایسته خویش را شناختند. رسول بزرگی و برکت، حضرت ختمی مرتبت، محمد مصطفی صلی الله علیه و آله، در بازنمایی ارزش وجودی زن در حدیثی می‌آموزد که:
«ما اَکْرَمَ النِّساءَ اِلاّ کَرِیمٌ وَ لااَهانَهُنَّ اِلا لَئیمٌ؛۲  بانوان را گرامی نمی‌دارند، مگر انسان‌های کریم و به زنان اهانت نمی‌کنند، مگر انسان‌های پست».
مولوی، شاعر معرفت و عرفان، با استناد به برخی سخنان نبوی، درباره جایگاه بانوان معتقد است از آنجا که انسان‌های عاقل و صاحب‌دل، رقیق‌القلب هستند، مهر زن بر روح آنان غلبه دارد و به همین سبب، در حق آنان خشونت روا نمی‌دارند، ولی جاهلان بر زن می‌شورند؛ چرا که خیره‌سرند و از مهر و رقت قلب بی‌بهره‌اند و روح حیوانی بر آنان غلبه دارد:
گفت پیغمبر که زن بر عاقلان
غالب آید سخت و بر صاحب دلان
باز بر زن جاهلان تیره شوند
زان‌که ایشان تند و بس خیره سرند
کم بوَدْشان رقت و لطف و وداد۳
زان‌که حیوانی است غالب بر نهاد
مهر و رقت وصف انسانی بود
خشم و شهوت وصف حیوانی بود
پرتو حق است آن، معشوق نیست
خالق است آن، گوییا مخلوق نیست۴
از جمله عواملی که خواه و ناخواه، برخی از مردان را در طول تاریخ به پای‌مال کردن و نادیده انگاشتن حقوق زنان واداشته است، وجود احساسات و عواطف قوی و رقیق زن و نیز ظرافت جسمانی او بوده است؛ بدین گونه که در مقایسه با روحیه سلحشوری مرد و قدرت بدنی‌اش، در موضع ضعف قرارمی‌گیرد. در نتیجه، محدودیت‌هایی نیز برایش به وجود می‌آید. در حالی که نبی اکرم صلی الله علیه و آله وجود این ویژگی‌ها را در زن، دلیلی بر جذابیت و جمال او دانسته و از وی به عنوان عاملی برای خوشی تعبیر کرده است و این که «باید لطیفانه با او رفتار کرد»، چنان که می‌فرماید:
«اِنَّمَا الْمَرْأَهُ لُعْبَهٌ فَمَنِ اتَّخَذَها فَلْیُصِنْها؛۵  همانا زن سبب خوشی است. پس کسی که زن گرفت، باید از او محافظت کند».

  1. به نقل از: تاج الدین خوارزمى، شرح فصوص الحکم، قم، دفتر تبلیغات حوزه علمیه، ۱۳۷۹، چ ۲، ص ۱۰۷۰
  2. جامع الصغیر، ج ۲، ص ۵
  3. دوستى و مهر
  4. مثنوى، دفتر اول، بیت هاى ۲۴۳۳ـ۲۴۳۷
  5. مکارم الاخلاق، ج ۱، ص ۴۲۹

 

  1. نیکورفتاری با کودکان

الف) رفتار ظریفانه با کودکان

کودکان، روحی حساس، لطیف و تأثیرپذیر دارند. بنابراین، والدین و مربیان باید در نهایت دقت و احتیاط با آنان رفتار کنند. چه بسا تنها در پی یک رفتار نابجا و نادرست با کودک، برای همیشه بر روح و روان وی آثار ناگوار برجای بماند.
در این میان، رفتار دقیق و ظریفانه رسول گرامی اسلام با اطفال و کودکان، بسیار درخور توجه است. بدین سان که حتی جزئی‌ترین مسائل را که گاه از نظر والدین و مربیانشان، امری ساده و بی‌اهمیت جلوه می‌کند، رعایت می‌فرمود.
در این‌باره، ام الفضل، همسر عباس بن عبدالمطلب که دایه امام حسین علیه السلام بود، نقل می‌کند: روزی رسول خدا صلی الله علیه و آله، حسین علیه السلام را که در آن زمان شیرخوار بود، از من گرفت و در آغوش کشید. ناگاه کودک لباس پیامبر را تر کرد. من نیز با شتاب کودک را از حضرت گرفتم، به گونه‌ای که بر اثر این کار گریان شد. حضرت به من فرمود:
«ام الفضل! آرام باش. لباس مرا آب تطهیر می‌کند، ولی چه چیزی می‌تواند غبار کدورت و رنجش را از قلب فرزندم حسین علیه السلام برطرف سازد؟»۱
دیگر این‌که آن حضرت برای کارها و پیشنهادهای کودکان نیز ارزش فراوانی قائل بود و برای موفق شدن آنان بسیار دعا می‌کرد.
از عمرو بن حریث چنین روایت شده است: رسول خدا صلی الله علیه و آله از کنار عبدالله بن جعفر بن ابی طالب، گذشت که فرزند کوچکی بود. پس حضرت درباره او چنین دعا کرد: «خداوندا! در کار معامله و تجارت به او برکت عنایت فرما».۲
آن حضرت زمانی که کودکان انصار را می‌دید، دست بر سر ایشان می‌کشید و به آنها سلام می‌داد.۳
رسول بزرگوار اسلام وقتی از سفر برمی‌گشت، کودکان به استقبال وی می‌آمدند. در این هنگام، پیامبر می‌ایستاد و می‌فرمود تا آن‌ها را نیز کنار خود بر مرکب سوار کنند. خود، بعضی را بر پیش چهارپا می‌نشاند و برخی را بر پس و بعضی را نیز می‌فرمود تا اصحاب سوار کنند.۴

  1. شیخ عباس قمى، هدیه الاحباب، تهران، امیرکبیر، ۱۳۶۳، ص ۱۷۶
  2. على هیثمى، مجمع الزوائد، بیروت، دارالکتب، ۱۴۰۷ هـ . ق، ج ۹، ص ۲۸۶
  3. خرگوشى، شرف النبى، تهران، بابک، ۱۳۶۱، ص ۶۵
  4. همان، ص ۸۵

 

ب) شخصیت دهی به کودکان

صرف نظر از تربیت دینی، احترام گذاشتن به منش و شخصیت کودک، زمینه را برای آراستگی او به بسیاری از فضیلت‌ها و دوری او از بسیاری از نابهنجاری‌های اخلاقی و لغزش‌ها فراهم می‌آورد.
علی علیه السلام در کلامی نغز و گهربار چنین می‌فرماید:
«مَنْ کَرُمَتْ عَلَیْهِ نَفْسُهُ لَمْ یُهِنْها بَالْمَعْصِیَهِ؛۱ کسی که شخصیتش در نظرش ارزشمند شد، آن را با خطا و معصیت، خوار نمی‌سازد».
نیز از آن حضرت است:
«مَنْ کَرُمَتْ نَفْسُهُ قَلَّ شِقاقُهُ وَ خِلافُهُ؛۲ کسی که باشخصیت باشد، بزه کاری‌ها و خطاهایش کم می‌شود».
رسول گرامی اسلام نیز بنا بر نقش سرنوشت ساز شکوفایی شخصیت کودک در زندگی آینده او، بر حفظ و پرورش شخصیت کودکان بسیار اهتمام می‌ورزید و پیروانش را هم بدان سفارش می‌فرمود.
آن حضرت در بیانی صریح می‌فرماید:
«اَکْرِمُوا اَوْلادَکُم وَ اَحْسِنُوا اَدَبَهُمْ یُغْفَرُ لَکُم؛۳ فرزندانتان را گرامی بدارید (و به آن‌ها بها بدهید) و آن‌ها را خوب تربیت کنید تا مشمول آمرزش خداوند شوید».
سلام کردن آن حضرت به کودکان،۴ بازی کردن با کودکان،۵ بلند شدن در برابر کودکان۶  و هدیه دادن به کودکان،۷ از عوامل ایجاد و حفظ شخصیت کودکان است که در سیره نبی گرامی اسلام، از آن‌ها فراوان یاد شده است.
برای این منظور لازم است از هرچیز که این احساس شخصیت را در کودک مخدوش می‌کند، به شدت پرهیز کرد. اهانت، تحقیر، به کار بردن الفاظ طعن‌آمیز و نیش‌دار، ضعف‌ها و شکست‌های او را به رخ کشیدن و زیاده‌روی در تذکر و سرزنش، عواملی هستند که به از میان رفتن احساس شخصیت در کودک و نوجوان می‌انجامد.۸

  1. غرر الحکم و درر الکلم، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، ۱۳۷۳، چ ۵، ج ۵، ص ۳۵۷
  2. همان، ص ۴۳۲
  3. مکارم الاخلاق، ج ۱، ص ۴۳۸
  4. بحارالانوار، ج ۱۶، ص ۲۳۹
  5. محمد بن اسماعیل بخارى، صحیح بخارى، بیروت، دارالفکر، ۱۴۱۰ هـ . ق، چ ۴، ج ۸ ، ص ۳۷
  6. ابن شهر آشوب، مناقب، قم، المطبعه العلمیه، ج ۳، ص ۳۸۸
  7. مجمع الزواید، ج ۹، ص ۲۵۴
  8. محمدعلى سادات، راهنماى پدران و مادران، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، چ ۱۰، ج ۱، ص ۳۸

 

ج) کودکانه بودن با کودکان

چون که با کودک سر و کارت فتاد
هم زبان کودکی باید گشاد۱
کودکانه بودن با کودک؛ یعنی والدین و مربیان، خود را در رفتار با کودک، تا حد کودکی پایین آورند و از دریچه چشم کودک به دنیای او و به جهان پیرامون او بنگرند.
دنیای کودک، با دنیای بزرگ‌سال بسیار متفاوت است. آنچه برای فرد بزرگ‌سال گاه بی‌معنا و بیهوده می‌نماید، برای کودکان بسیار ارزشمند و به یادماندنی است. بزرگ‌سال، خود را سرگرم اسباب بازی نمی‌کند، با خاک، بازی نمی‌کند، جست و خیز ندارد و کارهای ناموزون انجام نمی‌دهد؛ در حالی که همه این موارد، برای سلامت جسم و روح کودک لازم است و برای او نقش حیاتی دارد و با این کارها بیشترین لذت را می‌برد.
بزرگ‌ سالی در تربیت کودک موفق است که به قالب کودکان درآید و از دریچه ذهن کودک، به ویژگی‌ها و کردار او بنگرد. تنها در این صورت است که همواره توجیهی برای دردسرآفرینی‌های کودک خواهد داشت و از خواسته‌های نابجا و بیهوده از او پرهیز خواهد کرد. همچنین با او مدارا می‌کند و از خشونت با او می‌پرهیزد و خلاصه آن‌که شایسته‌ترین واکنش را در برابر رفتارهای به ظاهر نامعقول کودک در پیش خواهد گرفت. این حقیقت، در کلامی دل‌نشین از رسول گرامی اسلام به خوبی بیان شده است، آنجا که می‌فرماید:
«آن کس که کودک نزد وی است، باید در پرورش کودک، کودکانه رفتار کند».۲

  1. مثنوى، دفتر چهارم، بیت ۲۵۷۷
  2. شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، تحقیق، على اکبر غفارى، قم، جامعه المدرسین، ۱۴۰۴ هـ . ق، چ ۲، ج ۳، ص ۳۱۲

 

د) بازی با کودکان

جبیر بن عبدالله گوید: «رسول خدا صلی الله علیه و آله با کودکان اصحابش بازی می‌کرد و ایشان را در کنار خود می‌نشانید».۱ از انس بن مالک نیز نقل است:
«پیامبر، خوش اخلاق‌ترین مردم بود. برادر کوچکی داشتم که تازه او را از شیر گرفته بودند. من از وی نگه‌داری می‌کردم و کنیه او، ابوعمیر بود. آن حضرت همین که او را می‌دید، می‌فرمود: از شیر گرفتن، چه بر سرت آورده است؟ و آن حضرت، خود نیز با او بازی می‌کرد».۲
در حدیثی نقل شده است:
«پیامبر اسلام، عبدالله و عبیدالله و دیگر فرزندان عباس را فرامی‌خواند و آنان در آن زمان کودکانی بودند که بازی می‌کردند؛ آن‌گاه آن حضرت می‌فرمود: هرکس زودتر نزد من آید، پاداش او چنین و چنان است. کودکان به صورت مسابقه به سوی آن حضرت می‌دویدند. رسول خدا صلی الله علیه و آله آنان را در آغوش می‌گرفت و می‌بوسید و گاهی آنان را بر مرکب خود سوار می‌کرد و بر سر بعضی دست نوازش می‌کشید».۳
هم‌بازی شدن بزرگان با کودک، افزون بر این‌که او را غرق لذت و شادی می‌کند و بر صمیمیت میانشان می‌افزاید، اعتماد به نفس و احساس ارزشمندی را در کودک تقویت می‌کند. همچنین هنگام بازی، بسیاری از نکته‌های اخلاقی را می‌توان به طور مستقیم و غیرمستقیم به کودک آموخت و این، فرصت مناسبی است که نباید آن را از دست داد.
«روزی پیامبر برای شرکت در نماز جماعت، راهی مسجد بود. در راه، کودکانی را دید که سرگرم بازی بودند. آن‌ها با دیدن پیامبر از بازی دست کشیدند و به سوی او شتافتند. حضرت نیز با محبت و مهربانی، از آنان استقبال کرد. کودکان از سر و کتف پیامبر بالا می‌رفتند و از بازی با او لذت می‌بردند. پیامبر نیز با آنان هم‌بازی شد. یاران وی که در انتظار آمدن ایشان و اقامه نماز جماعت بودند، نگران شدند.
بلال برای آن‌که خبری از پیامبر بگیرد، به دنبال ایشان رفت. ناگاه دید کودکان در کوچه دور پیامبر را گرفته‌اند و با او بازی می‌کنند. بلال خواست آن‌ها را پراکنده کند، ولی پیامبر او را از این کار بازداشت و فرمود:
برای من، تنگ شدن وقت نماز، از دل‌تنگی و رنجیدن این کودکان، خوشایندتر است».۴
یکی از نویسندگان در این باره می‌نویسد: «رمز و کلید تربیت کودک در این است که پدر و مادر، از نو بتوانند مانند کودکان بشوند و از مقام و درجه‌ای که دارند، پایین بیایند و با برابری خالصانه‌ای، با کودک خود بازی کنند. شاید با این صمیمیتی که از روی فروتنی است، بتوانیم اطمینان و محبت کامل کودک را که سنگ بنای تربیت است، به دست آوریم».۵ «پدری که در بازی‌های کودکانش شرکت می‌کند، با در نظر گرفتن ارزش آن، که همان پایین آمدن پدر تا سطح فرزندان است، در نظر کودک آن اندازه مهم است که در هرحال باید برای آن وقت گذاشت، اگر چه بسیار اندک باشد».۶

  1. شرف النبى، ص ۱۰۲
  2. صحیح بخارى، ج ۸، ص ۳۷
  3. مجمع الزوائد، ج ۹، ص ۲۸۵
  4. نک: شرف النبى صلى الله علیه و آله، صص ۷۰ و ۷۱
  5. ویل دورانت، لذات فلسفه، ترجمه: عباس زریاب، تهران، انتشارت علمى و فرهنگى، ۱۳۷۴، چاپ نهم، ص ۱۸۸
  6. گایزل جان، ما و فرزندان ما، ترجمه: حسن امیرى، تهران، ابن سینا، ۱۳۵۳، ص ۲۲

 

ه) عدالت در برخورد با کودکان

هرجا عدالت رعایت شده است، پی‌آمدهای نیکی به دست آمده و در مقابل، هروقت در حق کسی ستم شده، آثار ویران‌گری بر جای مانده است.
رعایت عدالت در محبت ورزی و توجه به فرزندان و پرهیز از تبعیض روحی و عاطفی در حق آنان، نمونه‌های والای عدالت به شمار می‌رود. این امر، به حفظ تعادل روحی آن‌ها کمک و آنان را از امید و اعتماد به نفس سرشار می‌کند و نیز مانع از پیدایش کینه‌توزی و احساس حقارت در آنان می‌شود.
رسول گرامی اسلام در این باره می‌فرماید:
«اِعْدِلُوا بَیْنَ اَوْلادِکُم بِالنَّحْلِ کَما تُحِبُّونَ اَنْ یَعْدِلُوا بَیْنَکُم فِی الْبِرِّ وَ اللُّطْفِ؛۱ میان فرزندانتان در بخشش، به عدالت رفتار کنید، همان‌گونه که دوست دارید در نیکی و محبت، با شما به عدالت رفتار کنند».
باز از آن حضرت است:
«اِتَّقُوا اللّهَ وَ اعْدِلُوا بَیْنَ اَوْلادِکُم کَما تُحِبُّونَ اَنْ یَبَرُّوکُم؛۲ از خدا بترسید و میان فرزندان، به عدالت رفتار کنید، همان‌گونه که می‌خواهید با شما به نیکی رفتار کنند».
پیام آور عدل و مهربانی، در کلام دل‌نشین دیگر خود فرموده است:
«اِنَّ اللّهَ تَعالی یُحِبُّ اَنْ تَعْدِلُوا بَیْنَ اَوْلادِکُم حَتّی فِی الْقُبَلِ؛۳ همانا خداوند دوست دارد حتی در بوسیدن میان فرزندان خود به عدالت رفتار کنید».
نقل شده است روزی حضرت رسول صلی الله علیه و آله مردی را دید که یکی از دو کودک خود را بوسید و دیگری را نبوسید. پس حضرت فرمود: «چرا میان دو کودک مساوات برقرار نکردی».۴
استاد مرتضی مطهری، درباره پی‌آمدهای ناگوار تبعیض و بی‌عدالتی میان فرزندان می‌نویسد:
پدر و مادری در میان فرزندانشان هستند. در آن خانه، غذا و میوه و شیرینی و لباس میان اهل خانه تقسیم می‌شود. فکر و قضاوت بچه‌ها و تأثیراتی که در این‌گونه موارد پیدا می‌کنند، با فکر و قضاوت پدر و مادر و نوع تأثری که به آنها دست می‌دهد، فرق دارد. آن احساسی که بچه‌ها نسبت به یکدیگر دارند، این است که از آن‌ها، هرکدام ببیند سهم او از میوه یا غذا یا شیرینی یا لباس، از سهم دیگری کمتر است، ناراحت می‌شود، قهر می‌کند، گریه می‌کند و چون احساس مظلومیت و محرومیت می‌کند، درصدد انتقام برمی‌آید. بنابراین، لازم است پدران و مادرانی که به سعادت فرزاندانشان علاقه‌مند هستند و میل دارند بچه‌هایشان از کودکی روحیه سالم داشته باشند، از اول هیچ‌گونه تبعیضی میان آن‌ها قائل نشوند. تبعیض، تخم اختلاف کاشتن است، تخم حسادت کاشتن است، تخم انتقام کاشتن است. تبعیض، موجب می‌شود هم روح آن بچه محروم، فشرده و آزرده و ناراحت بشود و هم آن بچه عزیز کرده، متکی به غیر، ضعیف النفس، زودرنج، لوس و نُنُر بار بیاید.۵
راسل نیز در این باره می‌نویسد:
جلوگیری از ایجاد حسادت بین اطفال، کار مشکلی نیست؛ چه، والدین یا کسانی که عهده‌دار تربیت و نگه‌داری کودکان می‌باشند، با اندک بردباری در رفتارهای‌شان، می‌توانند مانع از بروز حسادت بین کودکان گردند.
برای جلوگیری از حسادت در میان کودکان، طریق مناسب آن است که بین کودکان، عدالت کامل برقرار شود و در تقسیم بازیچه‌ها، بین آنان به عدالت رفتار شود و نیز توجه بزرگ‌ترها به کودکان، یکسان باشد.
هنگامی که کودک تازه‌ای در خانواده متولد می‌شود، این وظیفه والدین است که به کودکان دیگر تفهیم کنند که وجود این کودک تازه وارد، به هیچ وجه از اهمیت آن‌ها نمی‌کاهد و آن‌ها همان‌قدر ارزشمند بوده‌اند که اکنون نیز می‌باشند.۶

  1. نهج الفصاحه، ص ۴۴۷
  2. همان
  3. همان
  4. مکارم الاخلاق، ج ۱، ص ۴۳۲
  5. بیست گفتار، ص ۱۰۲
  6. برتراند راسل، زناشویى و اخلاق، ترجمه: مهدى افشارى، تهران، مؤسسه چاپ و انتشارات کاویان، ص ۱۸۷

 

فصل چهارم: اخلاق اجتماعی و حکومتی

  1. پیوند اجتماعی میان مردم

شود جهان، لب پر خنده‌ای اگر مردم
کنند دست یکی در گره گشایی هم۱
یکی از جنبه‌های اساسی و گسترده رسالت پیامبر اسلام، ایجاد پیوندهای عاطفی و اجتماعی و برقراری صلح و سازش میان مسلمانان بوده است. در واقع، انتظارِ به حق از انسان‌های بزرگ و رشد یافته این است که همیشه در اندیشه ایجاد پیوندهای اجتماعی و نزدیک ساختن قلب‌ها به یکدیگر باشند.
در قرآن کریم، چارچوب پیوندهای عاطفی مؤمنان، در بالاترین سطح ممکن؛ یعنی برادری مطرح می‌شود. اگر زمانی میان برادران و خواهران مسلمان، اختلاف و کدورتی پدید آمد، بر همگان واجب است به اندازه توان و موقعیت خود، برای رفع کدورت و برقراری صلح و صفا میانشان بکوشند:
«إِنَّمَا الْمُومِنُونَ إِخْوَهٌ فَأَصْلِحُوا بَیْنَ أَخَوَیْکُمْ وَ اتَّقُوا اللّهَ لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ(حجرات: ۱۰)؛ همانا مؤمنان برادر یکدیگرند. پس همیشه بین برادران خود صلح دهید و خداترس و پرهیزکار باشید تا شامل رحمت خدا شوید».
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در طول حیات پربرکت خود، در برقراری صلح و صفا میان برادران ایمانی، بیش از همه می‌کوشید و در این راه از هیچ لطفی فروگذار نکرد.
بی‌گمان، اثر روانی قهر، کینه، حسد و دشمنی به‌گونه‌ای است که به بهداشت روانی افراد آسیب می‌رساند و آنان را از فعالیت و خلاقیت بازمی‌دارد. هرگز از آدم بدخو، عصبانی مزاج و کینه‌توز، اندیشه‌ای زایا و سازنده و خلاقیتی کارآمد نمی‌توان انتظار داشت. اختلاف، دشمنی و بدبینی، لطف و صفای زندگی جمعی را نیز از میان می‌برد و طعم شیرین زندگی اجتماعی را از آدمیان می‌رباید.
از همین رهگذر، در روایتی از پیامبر گرامی اسلام می‌خوانیم:
«اَلا اُخْبِرُکُمْ بِاَفْضَلِ مِنْ دَرَجَهِ الصِّیامِ وَالصَّلوهِ وَ الصَّدَقَهِ: صَلاحُ ذاتِ الْبَیْنِ، فَاِنَّ فَسادَ ذاتِ الْبَیْنِ هِیَ الْحالِقَهُ؛۲ آیا شما را آگاه سازم به عملی که برتر از روزه و نماز و صدقه است: آن عمل، اصلاح میان مردم است. به درستی که فساد میان انسان‌ها، مایه هلاکت است».
آن حضرت در سخنی دیگر می‌فرماید:
«ماعَمِلَ ابْنُ آدَمَ شَیْئاً اَفْضَلُ مِنَ الصَّلوهِ وَ صَلاحُ ذاتِ الْبَیْنِ وَ خُلْقٍ حَسَنٍ؛۳ فرزند آدم، کاری انجام ندهد که برتر از نماز و اصلاح میان مردم و خوش اخلاقی باشد».

  1. صائب تبریزى
  2. نهج الفصاحه، ص ۴۰
  3. همان، ص ۴۱

 

  1. احیا و بزرگ‌داشت ارزش‌ها

جایگاه ارزش‌های اخلاقی و انسانی تا آنجاست که بعثت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله، به انگیزه حفظ و ترویج آن شکل گرفته است. رسول الله صلی الله علیه و آله در این باره می‌گوید: «اِنَّما بُعِثْتُ لاِتِمَّمَ مَکارِمَ الاْخْلاقِ؛۱ همانا مبعوث شدم تا مکارم اخلاق را به اتمام برسانم».
این ارزش‌های مقدس، با فطرت آدمیان هماهنگ است و بدین ترتیب، همه انسان‌ها و مکتب‌ها، احترام و پذیرش آن‌ها را بر خود سزاوار دیدند. نبی مکرم اسلام افزون برآن‌که در راه احیای این ارزش‌ها می‌کوشید، بر صاحبان این فضیلت‌ها نیز احترام فراوانی می‌گذاشت.
امیرمؤمنان، علی علیه السلام می‌فرماید:
«وقتی اسیران قبیله طی را آوردند، زنی در میان آن‌ها به پیامبر عرض کرد: به مردم بگو مزاحم من نشوند و با من خوش رفتاری کنند؛ زیرا من دختر رئیس قبیله هستم و پدرم، کسی بود که به عهد و پیمان‌ها وفادار می‌ماند، اسیران را آزاد و گرسنگان را سیر می‌کرد، به همه سلام می‌داد و هرگز نیازمندی را از خود نمی‌راند. من، دختر حاتم طایی هستم. پیامبر با شنیدن این سخنان فرمود: این صفاتی که گفتی، نشانه‌ها و اوصاف مؤمنان حقیقی است. آن‌گاه افزود: او را رها کنید و کسی مزاحمش نشود؛ زیرا پدرش، کسی بوده که مکارم اخلاق را دوست داشته است و خدا مکارم اخلاق را دوست دارد».۲
همان‌گونه که از این داستان برمی‌آید، پیامبر خدا ارزش‌های اخلاقی را در هرکه می‌دید، به او احترام و توجه می‌کرد، حتی اگر آن شخص به دینی غیر از اسلام پای‌بند بود. درباره رفتار شایسته پیامبر با صاحبان فضیلت نیز نقل می‌کنند هنگامی که جعفر بن ابی طالب برای مهاجرت به سوی حبشه حرکت می‌کرد، پیامبر او را بدرقه و دعا کرد. هنگامی هم که پس از چند سال، از آن سرزمین برمی‌گشت، پیامبر از جای برخاست و به استقبال او رفت و وی را بوسید. چون آمدن او پس از پیروزی خیبر بود، حضرت فرمود: «نمی‌دانم آیا برای پیروزی خیبر خوش‌حال باشم یا برای آمدن جعفر».۳
نخستین جنگ میان مسلمانان و کافران، بدر بود. کسانی که همراه رسول الله صلی الله علیه و آله در این جنگ شرکت کردند، به عنوان «اهل بدر»، ویژگی و موقعیت ممتازی در پیشگاه پیامبر و مسلمانان صدر اسلام داشتند. روایت است که پیامبر اسلام روز جمعه در مسجد نشسته بود و به علت زیادی جمعیت، جا تنگ بود. در همین حال، عده‌ای [از اهل بدر] از جمله ثابت بن قیس وارد مجلس شدند. [آن‌ها برای مدتی ] در برابر پیامبر ایستاده بودند و هیچ‌کس برای آنان جا باز نکرد.
مشاهده این صحنه، بر پیامبر گران آمد. از این رو، به چند تن از مهاجران و انصار اطراف خود فرمود: فلانی و فلانی برخیزید. پس به تعداد افراد [اهل بدر]، دیگران را بلند کرد و [اهل بدر] را جای داد.
این امر بر کسانی که رسول خدا صلی الله علیه و آله آنان را بلند کرده بود، گران آمد و آثار ناخشنودی در چهره‌شان ظاهر شد. گروهی از منافقان و فرصت طلبان به مسلمانان گفتند: آیا شما می‌پندارید پیامبرتان میان مردم به عدالت رفتار می‌کند؟ اگر چنین است، چرا در این باره به عدالت رفتار نکرد و کسانی را که از قبل آمده و برای خود جا گرفته بودند، بلند کرد و کسانی را که دیرتر آمده بودند، به جای آنان نشاند؟»۴
بهترین پاسخ برای این افراد فرصت طلب، این آیه شریفه است که بعدها به عنوان گرامی داشت اهل بدر در مقام پیش‌تازان جهاد، از سوی خداوند، نازل شده است:
«یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا إِذا قیلَ لَکُمْ تَفَسَّحُوا فِی الْمَجالِسِ فَافْسَحُوا یَفْسَحِ اللّهُ لَکُمْ وَ إِذا قیلَ انْشُزُوا فَانْشُزُوا(مجادله: ۱۱)؛ ای کسانی‌که ایمان آورده‌اید! چون به شما گفته شود در مجالس جای باز کنید، پس جای باز کنید تا خدا برای شما گشایش پدید آورد و چون گفته شود برخیزید، پس برخیزید».
نمونه‌ای دیگر از توجه پیامبر به ارزش‌های دینی، گرامی‌داشت شهید و خانواده شهدا بود. «در سال هشتم هجرت، در جریان جنگ موته، هنگامی که فرماندهی لشکر به عهده جعفر بن ابی طالب بود، نبرد سختی درگرفت و بر اثر این نبرد، دست راست و چپ جعفر قطع شد و در حالی که زخم‌های بسیار بر بدن وی وارد شده بود، به مقام والای شهادت نایل آمد. پیامبر نیز در توصیف مقام او فرمود:
«اِنَّ اللّهَ اَبْدَلَ جَعْفَراً بِیَدَیْهِ جِناحَیْنِ یَطیرُ بِهِما فِی الْجَنَّهِ حَیْثُ شاءَ؛ همانا خداوند در عوض دو دست جعفر که قطع شد، دو بال به او عطا کرد که با آن‌ها در بهشت هرجا که بخواهد، پرواز می‌کند».
پس از این جنگ، هنگامی که لشکر اسلام به طرف مدینه می‌آمد، رسول خدا صلی الله علیه و آله همراه مسلمانان به پیشواز از آنان رفتند و گروهی از کودکان در حالی که سرود می‌خواندند، در میان آنان بودند. پیامبر که سوار بر مرکبی در حرکت بود، فرمود: «کودکان را سوار کنید و فرزند جعفر را به من بدهید.
آن‌گاه عبدالله بن جعفر را که پدرش به شهادت رسیده بود، جلوی خود سوار کرد». عبدالله می‌گوید: رسول خدا صلی الله علیه و آله به من فرمود: «به تو تبریک می‌گویم که پدرت همراه با فرشتگان در آسمان پرواز می‌کند».۵

  1. میزان الحکمه، ج ۳، ص ۱۴۹
  2. محجه البیضاء، ج ۴، ص ۱۲۲
  3. مکارم اخلاق، ج ۱، ص ۱۵۳
  4. بحارالانوار، ج ۱۷، ص ۲۴
  5. نک: سیره حلبى، بیروت، دار احیاء التراث، ۱۳۹۰ه.ق، ج ۳، ص ۷۸

 

  1. رعایت حقوق دیگران

رسول گرامی اسلام در رعایت حقوق دیگران، بهترین نمونه بود و هیچ‌گاه حقی را از کسی تباه نساخت. نقل است که «مردی یهودی چند دینار از پیامبر طلب داشت. روزی آمد و پول خویش را مطالبه کرد. حضرت فرمود: ندارم که بدهم، ولی آن مرد نپذیرفت. حضرت فرمود: پس همین‌جا می‌نشینم. یهودی نشست تا نماز ظهر و عصر و مغرب و عشا و بامداد انجام شد. اصحاب پیامبر، یهودی را تهدید کردند که چرا این‌گونه با رسول خدا صلی الله علیه و آله برخورد می‌کنی؟ حضرت مانع این کار یارانش شد و فرمود: خدا مرا مبعوث نکرده است که بر کسی که در امان است یا غیر او، ستم کنم. وقتی صبح شد و آفتاب مقداری بالا آمد، ناگهان یهودی گفت: شهادت می‌دهم که خدایی جز الله نیست و شهادت می‌دهم که محمد، بنده و فرستاده اوست. آن‌گاه نصف مال خود را در راه خدا داد و گفت: می‌خواستم ببینم وصفی که در تورات برای پیامبر آخرالزمان آمده که محل تولد او مکه است و محل هجرتش مدینه است و درشت‌خو و غلیظ نیست و صدا بلند نمی‌کند و ناسزا نمی‌گوید، آیا در تو هست یا نه؟ دیدم که هست و اینک، نصف مال من در اختیار توست».۱
«پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله شخصی را برای گردآوری زکات فرستاد. آن شخص هنگامی که از مأموریت بازگشت، زکات را تحویل داد و اجناسی را برای خود نگه داشت و گفت: آن‌ها به عنوان هدیه به من داده شده است. [پیامبر] بی درنگ برخاست و روی منبر ایستاد و فرمود: چه شده است کارمندی که ما برای انجام کارمان گسیل داشته‌ایم، می‌گوید: این، برای شماست و این، هدیه برای من است؟ آیا به راستی، اگر درون خانه پدر و مادر نشسته بود، به او هدیه‌ای داده می‌شد؟ سوگند به آن که جانم در دست اوست، هیچ‌کس چیزی را نمی‌گیرد، مگر آن‌که در روز قیامت آن را برگردن خود حمل می‌کند. سپس دست خویش را بلند کرد و فرمود: خدایا! آیا ابلاغ کردم؟ خدایا! آیا ابلاغ کردم؟»۲

  1. محمدباقر مجلسى، حیات القلوب، تحقیق: سید على امامیان، قم، انتشارات سرور، ۱۳۷۶، چ ۲۷ ج ۲، ص ۱۱۷
  2. ناسخ التواریخ، ج ۲، ص ۱۵۹

 

  1. مشارکت در مشکلات مردم

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله، رهبری الهی بود که از متن مردم برخاسته و دل‌سوزی و مشارکت در سختی‌ها و مشکلات مردم، در دستور کار حضرتش بود.
حضرت محمد صلی الله علیه و آله خود را از امت جدا نمی‌دانست. از این رو، هرگز راضی نشد خود در آسایش به سر برد و مردم در رنج و سختی باشند، بلکه پیوسته در همه صحنه‌های سخت، در کنار مردم و پیش‌قدم آنان بود و مشکلات را به جان می‌خرید.
امیر مؤمنان، علی علیه السلام می‌فرماید:
«در کندن خندق، همراه پیامبر بودم که حضرت فاطمه علیهاالسلام آمد و مقداری نان آورد. رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: این چیست؟ فاطمه علیهاالسلام عرض کرد: قرص نانی است؛ برای حسن و حسین پخته بودم، مقداری از آن را هم برای شما آورده‌ام. پیامبر فرمود: سه روز است پدر تو طعامی نخورده است و این، نخستین غذایی است که می‌خورم».
آن حضرت در جریان جنگ خندق، خود، کلنگی به دست گرفت و در کندن گودال، به کمک مهاجران و انصار شتافت تا آن‌که بر اثر شدت کار عرق کرد و خسته شد و فرمود:
«آسایش، جز آسایش آخرت نیست. خدایا! انصار و مهاجرین را بیامرز».۱
جابر بن عبدالله می‌گوید:
وقتی به کندن خندق مشغول بودیم، به جای سختی برخوردیم. گفتیم: یا رسول الله! به جای سختی رسیده‌ایم، چه کنیم؟ فرمود: «کمی آب روی آن بریزید» و آن‌گاه خود، در حالی که از شدت گرسنگی آزار می‌دید، نام خدا را بر زبان آورد و با کلنگ ضربه‌ای به آن مانع وارد کرد و آن را از میان برداشت.۲
«رسول خدا صلی الله علیه و آله در آخرین روزهای حیات خویش که در بستر بیماری بود، به بلال گفت که مردم را فرابخواند. سپس حضرت به مسجد آمد و به منبر رفت و فرمود: «ای گروه اصحابم! آیا به همراه شما به جهاد نپرداختم؟ آیا دندانم نشکست و چهره‌ام غبارآلود نشد و آیا همانند شما گرسنگی و تشنگی را تحمل نکردم؟» اصحاب گفتند: آری، یا رسول الله! چنین بود. آن‌گاه حضرت فرمود: «خداوند نیز به شما جزای خیر عنایت کند».۳ و بدین‌گونه، رسول اکرم صلی الله علیه و آله مشارکت خویش را در مشکلات مردم یادآور شد.

  1. حیاه القلوب، ج ۲، ص ۱۱۹
  2. بحارالانوار، ج ۲۰، ص ۱۹۸
  3. همان، ص ۵۰۸

 

  1. اُنس با مردم

یکی از ویژگی‌های مؤمن، انس و الفت داشتن با مردم است. نبی اکرم صلی الله علیه و آله در این باره می‌فرماید:
«اَلْمُؤمِنُ یَألِفُ وَ یُؤلَفُ وَ لاخَیْرَ فِیمَنْ لا یَألِفُ وَ لا یُؤلَفُ وَ خَیْرُ النّاسِ اَنْفَعَهُم لِلنّاسِ؛۱ مؤمن با دیگران انس و الفت برقرار می‌سازد و دیگران نیز با او مأنوس می‎شوند و در کسی که از چنین ویژگی به دور باشد، خیری نیست. بهترین مردم کسی است که وجودش برای دیگران سودبخش باشد.
«آن حضرت با یاران خود انس و آشنایی و با آنان احساسی همانند داشت تا به سادگی در دل‌های آنان بنشیند. وی بذر محبت خود را در دل‌های آنان می‌کاشت و به یکایک آنان گوش فرامی‌داد تا همه کس، چنین احساس کنند مورد توجه آن حضرت قرار دارند. آن حضرت در همه احوال، انیسی آشنا برای مردم بود و آغوش دل بر مردم می‌گشود».۲

  1. جامع الصغیر، ج ۲، ص ۱۸۳
  2. خاتم پیامبران صلى الله علیه و آله، ج ۱، ص ۳۵۰

 

  1. چشم پوشی

یکی از تکنیک‌های شاد زیستن و در نتیجه، رسیدن به آرامش خاطر، چشم پوشی است. علی علیه السلام در این باره می‌فرماید:
«مَنْ لَمْ یَتَغافَلْ وَ لا یَغُضَّ عَنْ کَثِیرٍ مِنَ الاُمُورِ تَنَغَّضَتْ عِیشَتُهُ؛۱  کسی که تغافل نکند و از بسیاری از امور، چشم پوشی نکند، زندگی‌اش تیره و کور خواهد بود».
تغافل، یعنی این‌که آدمی چیزی را بداند و از آن آگاه باشد، ولی خود را درباره آن امر بی‌خبر نشان دهد. این عمل اگر به جا و به اندازه انجام پذیرد، از خوی‌های نیک و پسندیده است و ثمره‌های خوبی با خود به همراه دارد.
بسیاری از بی‌مهری‌های دیگران در حق آدمی و گرفتاری‌ها و پیشامدهای روزگار، در پرتو نادیده انگاشتن آن‌ها، برای فرد، آسان و ملایم خواهد شد. بدین ترتیب، آدمی از شر گزنده آن‌ها در امان خواهد بود. به تعبیر دیل کارنگی:
ما صاحب آن خلق سلیم و روح پاک پیامبری نیستیم که بتوانیم دشمن خود را دوست بداریم، ولی برای سلامت و خوشی خود، باید آن‌ها را ببخشاییم و فراموششان کنیم. اگر کسی در حق شما بدی روا بدارد، اهمیتی ندارد، بلکه فراموش نکردن و همواره به خاطر آوردن آن است که شما را ناراحت می‌کند.۲
تغافل، در اصلاح دیگران نیز نقش بسزایی ایفا می کند. گاهی، عیب‌ها و کاستی‌های دیگران را نادیده گرفتن و خویشتن را در لغزش‌های این و آن بی‌خبر نشان دادن، در اصلاح اخلاق و کردار خطاکاران، مؤثرتر از اظهار کردن و به روی آوردن است.
بر این اساس، «رسول اکرم صلی الله علیه و آله در برابر بسیاری از رفتارهای ناپسند و زشت دشمنان از جمله منافقان، تغافل می‌ورزید و تا آنجا که مصلحت اسلام و جامعه مسلمانان اقتضا می‌کرد، این‌گونه برخوردها را نادیده می‌گرفت. منافقان، در غیاب رسول اکرم صلی الله علیه و آله زیاد بدگویی می‌کردند و با سخنان ناروای خود، همواره آن حضرت را آزار می‌دادند. وی نیز با آن‌که از این رفتار زشت منافقان آگاه بود، تغافل می‌ورزید و به روی خود نمی‌آورد. گاهی به منافقان خبر می‌رسید که بدگویی‌ها و سخنان ناروای شما به گوش پیامبر رسیده است. آنان نیز برای آن‌که چاره جویی کنند و خویشتن را از ننگ و رسوایی در امان دارند، به حضور حضرت شرف‌یاب می‌شدند و گفته‌های خود را انکار می‌کردند و اظهار می‌داشتند که ما چنین حرف‌هایی نزده‌ایم.
نبی اکرم صلی الله علیه و آله با آن‌که می‌دانست دروغ می‌گویند، سخنانشان را می‌پذیرفت و وانمود می‌کرد حرف آن‌ها درست است. این کرامت نفس و تغافل پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در برابر رفتار منافقان، سبب شده بود که آنان آن حضرت را ساده‌دل و زودباور بینگارند و با خود بگویند که پیامبر، گوش شنوایی است؛ هر سخنی را که می‌شنود، بی چون و چرا قبول می‌کند».۳
خداوند در قرآن شریف، به این گفته منافقان اشاره و سپس تأکید کرد که این رفتار پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله، تنها به خیر و صلاح شماست:
«وَ مِنْهُمُ الَّذینَ یُوذُونَ النَّبِیَّ وَ یَقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ قُلْ أُذُنُ خَیْرٍ لَکُمْ(توبه: ۶۱)؛ از آن‌ها، کسانی هستند که پیامبر را آزار می‌دهند و می‌گویند: او خوش باور است. بگو: خوش باور بودن او به نفع شماست.
«پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله با این رفتار خویش، شخصیت آن‌ها را خرد نکرد و عواطف آن‌ها را جریحه‌دار نساخت. اگر ایشان بی‌درنگ پرده‌ها را بالا می‌زد و دروغ گویان را رسوا می‌کرد، افزون بر این‌که آبروی عده‌ای به سرعت از میان می‌رفت، راه بازگشت و توبه بر آن‌ها بسته می‌شد و افراد آلوده‌ای [از مسلمانان] که هدایت پذیر بودند، در صف بدکاران جای می‌گرفتند و از اطراف حضرت دور می‌شدند.
رهبر مهربان و دل‌سوز و در عین حال پخته و دانا باید همه چیز را بفهمد، ولی بسیاری از آن‌ها را به روی خود نیاورد تا آن‌ها که شایسته‌تربیتند، تربیت شوند و از مکتب او نگریزند و اسرار مردم از پرده برون نیفتد».۴

  1. غرر الحکم و درر الکلم، ج ۵، ص ۴۵۵
  2. دیل کارنگى، آیین زندگى، ترجمه: حسام الدین امامى، تهران، صفار، ۱۳۷۸، چ ۲۱، ص ۱۰۷
  3. فضل بن حسن طبرسى، مجمع البیان، ترجمه آیات، تحقیق و نگارش: على کرمى، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، ۱۳۸۰، ج ۵، ص ۶۴۰
  4. تفسیر نمونه، ج ۸ ، صص ۱۵ و ۱۶

 

  1. عدالت‎خواهی و عدالت‌گری

در قرآن کریم می‌خوانیم:
«إِنَّ اللّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تُؤدُّوا اْلأَماناتِ إِلی أَهْلِها وَ إِذا حَکَمْتُمْ بَیْنَ النّاسِ أَنْ تَحْکُمُوا بِالْعَدْلِ إِنَّ اللّهَ نِعِمّا یَعِظُکُمْ بِهِ إِنَّ اللّهَ کانَ سَمِیعًا بَصِیرًا(نساء: ۵۸)؛ خداوند به شما فرمان می‌دهد که امانت‌ها را به صاحبان آن بدهید و آن‌گاه که میان مردم به داوری پرداختید، به عدالت داوری کنید. خداوند شما را به اموری بسیار نیکو و شایسته اندرز می‌دهد و خداوند، شنوا و بیناست.
عدالت ورزی، از بایسته‌های زمام‌داری شایسته است که بر اثر آن، آن که صاحب حق است، به حق خویش رسد و آن که به ناحق به اموال دیگران دست یافت، مجبور به واگذار کردن این اموال به صاحبان اصلی آن شود.
رفتار عادلانه زمام‌داران، انسان خیانت‌کار را از اندیشه ایجاد «حاشیه امن» برای غارت بیت‌المال و اموال مردم باز می‌دارد و در نتیجه، همواره در هراس و ناکامی به سر می‌برد. مردم نیز در این شرایط، احساس امنیت و آرامش می‌کنند و مسئولیت‌ها و کارهایشان را با امید و انگیزه بیشتری بر عهده می‌گیرند.
رسول گرامی اسلام، عدالت‌ورزی را اساس کار حکومت‌داری خود قرار داده و این خصلت نیک، او را در مقام رهبری، به شخصیتی محبوب و پرجاذبه تبدیل ساخته بود. آن حضرت با این منش، یکی از نمونه‌های اصلی «حقوق بشر» را تبیین و تفسیری عملی کرد.
«پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در دوران پیش از بعثت، در همه آنچه به وی مربوط می‌شد، با دیگران انصاف می‌ورزید و در همه برخوردها و معاملات خود با مردم، تجسمی از عدالت بود. یک بار در همان دوران، حضرت خدیجه(س)، غلام خود، زید بن حارثه را به رسول خدا صلی الله علیه و آله هدیه کرد و از آن پس، وی غلام آن حضرت بود. در این میان، هنگامی که خانواده و کسان زید که در پی او بودند، به محل او پی‌بردند و به حضور رسول خدا صلی الله علیه و آله رسیدند و می‌خواستند با پرداخت بهای او، وی را آزاد کنند، آن مرد عادل، به دلیل حقی که آنان داشتند، با آن‌ها لجاجت نورزید و این حق را به ایشان داد که فرزند خود را ببرند. او حتی پا را از عدالت فراتر نهاد و با آنان احسان کرد و فرمود: اگر او می‌خواهد همراه شما برود، او را بدون این‌که بهایی بدهید، در اختیار گیرید، ولی زید این را نپذیرفت که پیامبر را ترک گوید، بلکه این را پذیرفته بود که در غربت و در بردگی، ولی در جوار رسول خدا صلی الله علیه و آله به سر برد و با خانواده و کسان خود نرود».۱
نمونه دیگری از عدالت‌گری آن حضرت را در تقسیم غنایم جنگی می‌توان آموخت. «آن حضرت به هریک از مردم به اندازه مشارکت‌شان در جهاد، سهمی از غنیمت می‌داد و گاه نیز به کسانی که تنها به زبان، اسلام آورده بودند و وی می‌خواست دل‌های آنان را به این دین نزدیک سازد، قدری می‌بخشید. در صحیح مسلم و صحیح بخاری آمده است: مردی از بادیه نشینان که تازه اسلام آورده بود، در حالی که رسول خدا صلی الله علیه و آله غنایم را تقسیم می‌کرد، به حضور ایشان رسید و گفت: ای محمد! به خداوند سوگند، اگر خدا نیز به تو فرمان دهد که عدالت بورزی، عدالت نمی ورزی. آن حضرت فرمود: وای بر تو! چه کسی پس از من، با تو به عدالت رفتار خواهد کرد؟ سپس گفت: از این مرد و کسانی چون او بر حذر باشید که میان امت من، همانند کسی هستند که قرآن می‌خوانند و این قرآن، از حنجره آنان تجاوز نمی‌کند و به صحنه عمل و کردار آنان وارد نمی‌شود. آن‌گاه افزود: سوگند به آن که جانم در دست اوست، من به انتخاب خود، نه چیزی به شما می‌دهم و نه چیزی از شما بازمی‌دارم؛ من تنها یک خزانه‌دارم»۲
«آن حضرت به سبب شدت عدالت جویی خویش، پیوسته در بیم بود که مبادا در حالی که حقی از دیگران برگردن اوست، به ملاقات خداوند رود. به همین علت نیز هنگامی که در بستر آخرین بیماری افتاده و سخت خسته و ناتوان بود، برخاست، به مسجد آمد و به مردم فرمود: ای مردم! هرکس شلاقی بر پشت او زده‌ام، اینک آماده‌ام تا قصاص کند؛ هرکس آبرویی از او برده‌ام، اینک این آبروی من، برخیزد و تلافی کند؛ هرکس از او مالی ستانده‌ام، اینک این مال و ثروت من، برخیزد و از آن بردارد و از برآشفته شدن من، بدین سبب بیم نکند که چنین چیزی از من سر نمی‌زند. همانا دوست داشتنی‌ترین شما نزد من، کسی است که اگر حقی بر من دارد، آن را بستاند یا مرا حلال کند، تا من با دلی خوش و قلبی پاک پروردگارم را ملاقات کنم».۳
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می فرمود: «از دعای ستم دیده بر خود بترسید که میان چنین دعایی و خداوند هیچ حجابی وجود ندارد» و نیز: «هرکس با ستم‌گری راه پوید، به سوی آتش رفته است.» پیامبر خدا، ستمدیدگان محکوم را نیز از این‌که در برابر ستم حاکمان ستمگر سکوت کنند، نهی می‌کند؛ زیرا چنین کاری، همکاری با آنان است. آن حضرت در این باره می‌فرماید:
خداوند، عامه مردم را به ستم خاصه بازخواست نمی‌کند، مگر آن‌گاه که ستم را مشاهده کنند و آن را زشت نشمارند.

از آن رسول یگانه، در بیانی دیگر می‌خوانیم:
به خداوند سوگند، یا به معروف و نیکی، امر و از بدی و منکر، نهی می‌کنید، دست ستمگر را می‌‌بندید و او را کاملاً تسلیم حق و در چهارچوب آن محدود می‌سازید یا آن‌که خداوند، دل‌های‌تان را با همدیگر نامهربان می‌سازد و پس از آن، به درگاه او دعا می‌کنید، ولی دعایتان مستجاب نمی‌شود.
از این گونه روایت‌ها دو نکته می‌توان دریافت:
الف) پای‌بندی فراوان رسول خدا صلی الله علیه و آله به عدالت و نیز دعوت دیگران به آن و تأکید بر سخت‌گیری در آن باره؛ زیرا عدالت در ذات خود، نوعی کمال و حاکی از درستی دل و اندیشه شخص عدالت‌جو است.
ب) رسول خدا صلی الله علیه و آله مردم را به عدالت اجتماعی فرامی‌خواند؛ زیرا بر اثر برپایی عدالت، کار جامعه سامان می‌یابد و در پرتو آن، نه مردی به همسر و خاندان خویش؛ نه خویشاوندی به خویشاوندی؛ نه رئیسی به مرئوسی؛ نه حاکمی به محکومی و نه صاحب ولایتی بر آن که در ولایت اوست، ستم روا می‌دارد. رسول خدا صلی الله علیه و آله در حدیثی قدسی از خداوند، چنین نقل می‌کند:
«ای بندگان من! من عدالت را بر خویش مقرر داشته‌ام. پس شما نیز بر همدیگر ستم نرانید».۴

  1. نک: خاتم پیامبران، ج ۱، صص ۴۴۹ و ۴۵۰
  2. نک: همان، صص ۴۵۱ و ۴۵۲
  3. همان، ص ۴۵۳
  4. نک: همان، صص ۴۵۳ و ۴۵۴

 

  1. مبارزه با خرافه

«خرافات، عبارت است از اعتقادات بی‌اساسی که با عقل و منطق و علم و واقعیت ناسازگار باشد؛ مثل اعتقاد به نحس بودن عدد سیزده، سیزدهم فروردین ماه نزد ایرانیان، شوم بودن چهارشنبه برای مسافرت، هدیه دادن چاقو و شکستن نمکدان. در بین همه خرافات، خرافات مذهبی، بدترین نوع آن بوده است؛ چرا که وقتی اندیشه‌ای موهوم و خرافی رنگ دینی بگیرد، بر همه افکار و کردار انسان مذهبی سایه خواهد افکند و این ویران کننده خواهد بود».۱
نشر خرافات میان جوامع به ویژه کشورهای جهان سوم، یکی از ابزارهای تسلط استعمارگران بر این گونه ملت‌هاست. آن‌ها با سرگرم کردن افکار عمومی به امور خرافی، مجالی برای اندیشیدن آنان به هدف‌های شوم استعماری، برایشان باقی نمی‌گذارند. همچنین خرافه، از دشمنان اصلی آگاهی و معرفت و واقع گرایی است که فضیلت‌ها را ویران و نابود می‌سازد. از این رهگذر، یکی از هدف‌های مهم بعثت پیامبر اسلام، مبارزه با خرافه پرستی و افکار پوچ و بی اساس بود.
«رسول اکرم صلی الله علیه و آله از ماریه قبطیه، پسری به نام ابراهیم داشت. این پسر که مورد علاقه رسول خداست، در هجده ماهگی از دنیا می‌رود. پیامبر که کانون عاطفه بود، قهراً متأثر می‌شود و حتی اشک می‌ریزد و می‌فرماید: «دل می‌سوزد و اشک می‌ریزد ای ابراهیم! ما به خاطر تو محزونیم، ولی هرگز چیزی بر خلاف رضای پروردگار نمی‌گوییم». تمام مسلمین ناراحت و متأثرند به خاطر این‌که غباری از حزن بر دل مبارک پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله نشسته است. همان روز تصادفاً خورشیدگرفتی رخ می‌دهد. مسلمین پنداشتند که گرفتن خورشید، هماهنگی عالم بالا به خاطر پیغمبر است؛ یعنی خورشید کسوف کرد، برای این‌که فرزند پیامبر از دنیا رفته است.
این مطلب میان مردم مدینه پیچید و زن و مرد یک زبان شدند که خورشید به خاطر حزنی که عارض پیغمبر شد، منکسف شد. این امر سبب شد که عقیده و ایمان مردم به پیغمبر اضافه شود، ولی پیغمبر چه می‌کند؟ او نمی‌خواهد از نقاط ضعف مردم برای هدایت آنان استفاده کند، می‌خواهد از نقاط قوّت مردم استفاده کند. پیغمبر نمی‌خواهد از جهالت و نادانی مردم به نفع اسلام استفاده کند، بلکه می‌خواهد از علم و معرفت و بیداری مردم استفاده کند. آمد بالای منبر و به مردم گفت: خورشید گرفتگی، پدیده‌ای طبیعی است و ربطی به ماجرای فوت فرزندم ابراهیم ندارد».۲

  1. دایره المعارف تشیع، ج ۷، ص ۱۰۷
  2. شهید مطهرى، مجموعه آثار، تهران، صدرا، ۱۳۸۰، چ ۲، ج ۱۶، ص ۱۰۸

 

  1. جوان‌مردی و ستم ستیزی

جوان‌مردی، ویژگی انسان‌های بزرگوار و بلندهمت است و در غیرت و آزادی فرد ریشه دارد. از آثار آن نیز ستم ستیزی است. از ویژگی‌های بی نظیر نبی گرامی اسلام، مردانگی و بلندمَنِشی او بوده است. آن حضرت در پرتو همین روحیه جوان‌مردی، پیش از بعثت با عده‌ای از جوان‌مردان هم‌پیمان شد تا مراقب باشند حق مظلومی از بین نرود و بدین‌گونه، سپاهی به نام «حلف الفضول» را تشکیل داد.
«مسئله ایجاد سپاه حلف الفضول به پیشنهاد پیامبر اسلام پیش از این‌که به رسالت مبعوث شود، امری بس مهم است و نباید آن را رویدادی کوچک دانست؛ زیرا حضرت محمد صلی الله علیه و آله با تشکیل این سپاه، انقلابی اخلاقی به پا کرد. تا آن زمان در سرزمین عربستان به فکر کسی نرسیده بود که می‌توان یک گناه‌کار را بازخواست کرد تا زیانی را که بر مظلوم وارد آمده است، جبران کند.
اگر مظلوم از قبیله‌ای نیرومند بود یا قبیله‌اش حاضر به فداکاری می‌شد، می‌توانست حق خود را از ستمگر بگیرد، وگرنه حق او از میان می‌رفت. همچنین خون مقتولی که قبیله‌ای نیرومند نداشت و قبیله‌اش حاضر نبود برای او فداکاری کند، پای‌مال می‌شد. همه مردم، این وضع را عادی می‌دانستند و گمان نمی‌بردند ممکن است این نوع حقوق اجتماعی را نیز تغییر داد.
حضرت محمد صلی الله علیه و آله با تشکیل سپاه داوطلب (حلف الفضول)، نشان داد که باید حق مظلوم را از ستمگر گرفت و به او داد، حتی اگر از قبیله‌ای نیرومند نباشد یا قبیله‌اش حاضر نشوند برای احقاق حق مظلوم، فداکاری کنند. سهیلی، تاریخ نگار عرب می‌گوید:
«سالی، هنگام زیارت حج، عربی به اتفاق دختر جوان خود از صحراهای جنوب به مکه آمد و در آنجا یک بازرگان ثروتمند مکه آن دختر را ربود. پدر چاره‌ای نداشت، جز این‌که به صحرا برگردد و از قبیله خود بخواهد تا افراد قبیله، سلاح به دست بگیرند و به مکه بیایند و با قبیله آن بازرگان بجنگند، ولی مردی که دخترش را ربوده بودند، می‌دانست قبیله او کوچک است و مردان قبیله جرئت ندارند با قبایل قریش بجنگند.
وقتی حضرت محمد صلی الله علیه و آله از این ستم آگاه شد، از جوانان قبایل ده گانه قریش خواست که راضی نشوند، این ظلم در مکه صورت بگیرد. جوانان قریش که داوطلب بودند طرفدار مظلوم شوند، اطراف خانه کعبه جمع شدند و در آنجا سوگندی به این شرح یاد کردند: ما سوگند یاد می‌کنیم که آن‌قدر از مظلوم حمایت کنیم تا ظالم مجبور شود حق او را برگرداند و ما سوگند یاد می‌کنیم که در این راه هیچ طمع نداشته باشیم؛ خواه مظلوم، ثروتمند باشد یا فقیر.
آن‌گاه محمد صلی الله علیه و آله و جوانان قریش به طرف منزل بازرگان ستمگر رفتند و خانه‌اش را محاصره کردند و به او گفتند که باید بی‌درنگ دختر جوان را تحویل پدرش بدهد. بازرگان ثروتمند گفت: یک شب به من مهلت دهید و من فردا صبح دختر را به پدرش تحویل خواهم داد. ولی محمد صلی الله علیه و آله و جوانان قریش نپذیرفتند و گفتند: باید بی‌درنگ دختر را تحویل پدر بدهی و بازرگان توانگر مجبور شد دختر را رها کند.
مرتبه‌ای دیگر، ابوجهل کالایی را از بازرگانی خارجی خرید، ولی بهای جنس بازرگان را نپرداخت. محمد صلی الله علیه و آله بعد از این‌که از واقعه باخبر شد، نزد ابوجهل رفت و از او خواست قیمت کالای بازرگان را بپردازد و او هم پرداخت. از آن پس، هر بار در مکه به کسی ستم می شد، سربازان داوطلب سپاه [حلف الفضول] به کمک مظلوم می‌رفتند. بعدها پیغمبر اسلام گفت: من از شرکت در سپاه حلف الفضول به قدری خوش وقت و سرافراز بودم که اگر به من می‌گفتند از آن سپاه خارج شو و در عوض یک صد شتر سرخ موی دریافت کن، راضی نمی‌شدم».۱

  1. نک: محمد صلى الله علیه و آله، پیامبرى که از نو باید شناخت، صص ۳۶ و ۳۷

 

فصل پنجم: اخلاق نظامی

  1. آیین نبرد

دایره عدل و انصاف رسول خدا صلی الله علیه و آله، دشمنان آن حضرت و مشرکان را نیز فرا گرفته بود، به‌گونه‌ای که حتی پدیده‌ای چون جنگ نیز نتوانست آن حضرت را از جاده عدل و انصاف، در برخورد با دشمنان خارج کند. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله برای جنگ آدابی قائل بود و خود به آن عمل می‌کرد. امام صادق علیه السلام در حدیثی فرمود: «آن حضرت، هرگز به دشمنی شبیخون نزد».۱
از حضرت علی علیه السلام نیز در این باره نقل است:
«رسول خدا صلی الله علیه و آله چون می‌خواست مرا [برای نبرد] به سوی یمن بفرستد، فرمود: ای علی! تا کسی را به اسلام فرا نخوانده‌ای، با او جنگ نکن. سوگند به آفریدگار، اگر پروردگار والا به دست تو کسی را هدایت کند، برایت از آنچه خورشید بر آن می‌تابد، بهتر است».۲
مولا علی علیه السلام در سخنی دیگر می‌فرماید:
شیوه پیامبر گرامی چنان بود که هرگاه می‌خواست سپاهی را به سویی گسیل دارد، فرماندهش را به پروای الهی سفارش می‌کرد و می‌فرمود:
به نام خداوند و در راه او و بر آیین پیامبر خدا، نه برای کشورگشایی و انتقام گیری شخصی، به نبرد بپردازید. با گروهی نجنگید جز آن‌که برای آنان کاملاً استدلال کنید؛ بدین‌گونه که آن‌ها را به گواهی به خداوندی پروردگار و پیامبری محمد صلی الله علیه و آله و آنچه آورده است، بخوانید. اگر سخنان را پذیرفتند، پس برادران دینی شما به شمار می‌آیند، ولی اگر از پذیرش اسلام سر باز زدند، از آنان بخواهید با خواری، مالیات و جزیه بپردازند. اگر پذیرفتند، از آن‌ها بپذیرید و ایشان در دین خود همچنان می‌مانند و اگر این را نیز نپذیرفتند، سرانجام با یاری پروردگار، نبرد با آنان را آغاز کنید.۳
نقل است که امام صادق علیه السلام فرمود:
شیوه حضرت محمد صلی الله علیه و آله چنان بود که هرگاه می‌خواست سپاهی گسیل دارد، به آنان خطاب می‌کرد و می‌فرمود: به نام خداوند و در راه او و بر کیش پیامبر او بروید. خیانت نورزید. اجساد را تکه تکه نکنید. نیرنگ نورزید. پیر کهن سال را نکشید. کودکان را نکشید. زنان را نکشید. جز به هنگام ضرورت، درختی را قطع نکنید و اگر مسلمانی ـ معمولی یا مهم ـ مشرکی را پناه داد، او در امان است تا با قرآن، آشنا و با آگاهی، مسلمان شود. اگر پس از آن مسلمان شد، برادر دینی شماست و اگر نپذیرفت، او را تا سرزمین امنی همراهی کنید و از خداوند یاری جویید.۴

  1. بحارالانوار، ج ۲۲، ص ۱۳۰
  2. احمد بن شعیب نسائى، سنن نسائى، بیروت، دار الفکر، ۱۳۴۸ هـ . ق، چ ۱، ص ۱۸۶
  3. امام احمد بن حنبل، مسند احمد، ج ۵، ص ۳۵۲؛ به نقل از: حسین سیدى، هم‌نام گل‌هاى بهارى، صص ۱۵۷ و ۱۵۸
  4. شیخ طوسى، تهذیب الاحکام، تحقیق: سید حسن موسوى خرسان، بیروت، دارالتعارف و دار الصعب، ۱۴۰۱هـ . ق، ج ۶ ، ص ۱۳۸

 

  1. رفتار شایسته و جوان مردانه با اسیران

پیامبر اسلام با اسیران به نرمی و مدارا رفتار می‌کرد و از رفتار آن حضرت با اسیران، بوی مهربانی و گذشت حس می‌شد. «در نبرد بنی قریظه، پس از پیروزی مسلمانان، پیامبر اسیران را در خانه اسامه پسر زید جای داد و دستور دادند کیسه‌های خرما را برای تغذیه آن‌ها بیاورند. سپس به یارانش فرمود: با اسیران به نیکی رفتار کنید و آبشان دهید. هم گرمای خورشید و هم گرمای سلاح را بر آنان روا مدارید.
یکی از یاران آن حضرت می‌گوید: در نبردی، مردی را اسیر گرفتم و به خاطر کاری که انجام داده بود، به مادرش دشنام دادم. پیامبر فرمود: آیا او را به مادرش نکوهش می‌کنی؟ تو کسی هستی که هنوز در جاهلیت خود به سر می‌بری. این اسیران، غلامان و کنیزان شمایند که آفریدگار، اکنون آن‌ها را زیر دست شما قرار داده است. پس کسی که برادرش زیردست اوست، باید آنچه خود می‌خورد، به او بخوراند و آنچه خود می‌پوشد، به او بپوشاند و بیش از توانشان، آنان را به کار نگیرد».۱
«سهیل بن عمرو، از بزرگ‌ترین سخنرانان قریش و از دشمنان اسلام و پیامبر و نیز فردی زبان آور و دشنام گو بود. وی در جنگ بدر اسیر شد. یکی از اصحاب به آن حضرت گفت: اجازه بده چهار دندان پیشین او ـ دو دندان پایین و دو دندان بالا ـ را بکنم. حضرت فرمود: او را شکنجه نمی‌کنم؛ زیرا خداوند نیز مرا شکنجه خواهد کرد، گرچه پیامبر باشم».۲
ابر رحمت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله بر سر دوست و دشمن سایه افکنده بود و خنکای نسیم مهرورزی‌اش، جان بیگانه و آشنا را می‌نواخت. آن رسول یگانه، با دشمنان خویش نیز از سر انصاف رفتار می‌کرد و هرگز دشمنی‌های کینه‌توزان، آن حضرت را از مهربانی و خیرخواهی باز نداشت.
نمونه‌ای از رفتار کریمانه او با دشمنان را در چگونگی برخورد ایشان با اسیران جنگ بدر می‌توان مشاهده کرد:
»در جنگ بدر، هفتاد تن از ارتش قریش اسیر شدند. به موجب این واقعه، پیغمبر اسلام، آیین‌نامه‌ای برای اسیران جنگی وضع و سفارش کرد با اسیران به خوبی رفتار کنند. پیش از آن‌که حضرت محمد صلی الله علیه و آله آیین نامه اسیران جنگی را وضع کند، هرکس سربازی را در میدان جنگ اسیر می‌کرد، او را ملک مطلق خود می‌دانست و می‌توانست هرگونه که میل داشت، او را به قتل برساند، حتی زنده نیز بسوزاند. حال آن‌که بر اساس این آیین‌نامه، اسیران با پرداخت فدیه آزاد می‌شدند و فدیه نیز با میزان بضاعت افراد هم‌خوانی داشت. چون بیشتر اسیران قشون قریش، از خانواده‌های ثروتمند بودند، فدیه آزادی هر اسیر جنگی، چهارهزار درهم بود. هرگاه خانواده‌ای نتوانست آن مبلغ را بپردازد، می‌توانست با دادن مقداری شمشیر و نیزه، اسیر را آزاد کند. اسیرانی که سواد خواندن و نوشتن داشتند، از پرداخت فدیه معاف بودند و فدیه آن‌ها تنها این بود که ده کودک مسلمان را باسواد کنند و بعد آزاد شوند. بر پایه آیین‌نامه پیغمبر اسلام، اسیران جنگی در تمام مدتی که اسیر مسلمانان هستند، باید غذا و لباس مناسب به رایگان دریافت کنند و کسی نباید آن‌ها را آزار دهد؛ زیرا خداوند از آزار رساندن به اسیران جنگی ناراضی خواهد شد. در این آیین نامه، به گونه‌ای به حسن رفتار با اسیران جنگی تأکید شده بود که بعضی از جنگ جویان اسلام که سربازان قریش را اسیر کرده بودند، لباس و غذای خود را به آن‌ها می‌دادند و جیره غذای خویش را نمی‌خوردند که مبادا به اسیر بد بگذرد و برهنه و گرسنه بماند.۳

  1. بخارى، صحیح بخارى، ج ۳، ص ۱۲۳
  2. ابن ابى شبیه الکوفى، المصنف، دارالفکر، ۱۴۰۹هـ . ق، چ ۱، ج ۸ ، ص ۴۸۴
  3. نک: محمد صلى الله علیه و آله، پیامبرى که از نو باید شناخت، ص ۲۴۷

 

فصل ششم: اخلاق اقتصادی

  1. کار و تلاش

اندیشه فردایی بهتر، در هرکه باشد، او را به تلاش و کوشش وامی‌دارد. آینده روشن، از آنِ کسانی است که با سستی و تنبلی، بیگانه و با کار و تلاش، آشنایند. یکی از دعاهای پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله این بود: «خدایا! از بی کاری و تنبلی و زبونی به تو پناه می‌برم».۱
بدیهی است بی کاری و تن پروری، سرچشمه بسیاری از مفسده‌ها و زمینه مناسب برای انواع گناهان است. «تحقیقات لازاروس درباره آثار بی‌کاری بر روی شخصیت افراد نشان می‌دهد که اشخاص بی‌کار از لحاظ عواطف و احساسات دچار بی ثباتی هستند، اعتماد به نفس را از دست داده‌اند و احساس حقارت می‌کنند و خود را زبون و بیچاره می‌پندارند و احساس امنیت نمی‌کنند و از آینده وحشت دارند».۲
از دیدگاه نبی اکرم صلی الله علیه و آله، کار و تلاش می‌تواند آدمی را در گروه مجاهدان در راه خدا قرار دهد و بر این اساس:
«اَلْکادُ عَلی عَیالِهِ کَالْمُجاهِدُ فی سَبِیلِ اللّهِ؛۳ کسی که برای تأمین زندگی خانواده خود کار و تلاش می‌کند و رنج می‌برد، همچون مجاهدی است که در راه خدا جهاد می‌کند.
به سلامت گذشتن از پل صراط، گشوده شدن درهای بهشت به روی آدمی و مشمول رحمت و مغفرت خداوند شدن، از جمله آثار و برکات کار است که در سخنان پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله با صراحت بدان اشاره شده است؛ از جمله:
«مَنْ اَکَلَ مِنْ کَدِّ یَدِهِ، مَرَّ عَلَی الصِّراطِ کَالْبَرْقِ الْخاطِفِ؛۴  هرکس از دست رنج خود بخورد، مثل برق، از پل صراط خواهد گذشت».
«مَنْ اَکَلَ مِنْ کَدِّ یَدِهِ حَلالاً، فُتِحَ لَهُ اَبْوابُ الْجَنَّهِ، یَدْخُلُ مِنْ اَیِّها شاءَ؛۵  هرکس از دست رنج حلال خود بخورد، درهای بهشت به روی وی گشوده می‌شود، تا از هرکدام از آن‌ها که بخواهد، به بهشت در آید».
«مَنْ اَکَلَ مِنْ کَدِّ یَدِهِ، نَظَرَ اللّهُ اِلَیْهِ بِالرَّحْمَهِ ثُمَّ لا یُعَذِّبُهُ اَبَداً؛۶  هرکه از دست‌رنج خود بخورد، خدا به او نظر رحمت کند و دیگر او را عذاب نکند».
«مَنْ باتَ کاّلاً مِنْ طَلَبِ الْحَلالِ بَاتَ مَغْفُوراً؛۷  هرکس شب را خسته از طلب حلال، به روز برساند، آمرزیده است».
امام صادق علیه السلام از شخصی پرسید: «عمر بن مسلم چه می‌کند؟» گفت: فدایت شوم! به عبادت روی آورده و از کسب و کار دست کشیده است. فرمود: «وای بر او! آیا نمی‌داند آن کس که طلب روزی را ترک کند، دعایش مستجاب نخواهدشد؟» آن‌گاه آن حضرت ادامه داد: گروهی از یاران پیامبر، وقتی این آیه نازل شد:
هرکس تقوای الهی را پیشه خود سازد، خداوند راه رهایی (از تنگ دستی و گرفتاری) را جلوی پای او قرار می‌دهد و از جایی که هیچ حساب نمی‌کند، روزی او را می‌رساند(طلاق: ۲و۳)؛ دکان‌ها را بستند و به عبادت مشغول شدند و گفتند: روزی ما تضمین شده است. وقتی این خبر به پیامبر رسید، آنان را نزد خود فراخواند و فرمود: چه چیز شما را به این کار برانگیخت؟ گفتند: یا رسول الله! خداوند، عهده‌دار روزی ما شد و ما به عبادت روی آوردیم. آن حضرت در پاسخ‌شان فرمود: «هرکس چنین کند، دعایش مستجاب نخواهد شد؛ در پی کسب و کار باشید».۸

  1. صحیح بخارى، ج ۴، ص ۱۰۸
  2. محمدرضا مطهرى، راهنمایى و مشاوره از دیدگاه اسلام، قم، دفتر تبلیغات حوزه علمیه، ۱۳۷۹، چ ۱، ص ۱۰۹
  3. مستدرک الوسائل، ج ۲، ص ۴۲۴.
  4. همان، ص ۴۱۷
  5. همان
  6. همان
  7. همان، ج ۱۲، ص ۱۳
  8. الحیاه، ج ۵، ص ۴۴۶

 

  1. کار و تقویت عزت نفس

کار، فراهم سازنده عزت و بالندگی فرد و جامعه و نگه‌دارنده آبروست. بر چهره کسی که بر اثر کار و تلاش، چین و عرق خستگی نشیند، هرگز عرق شرم و سرافکندگی نخواهد نشست. «کار، بر عزت و شخصیت انسان می‌افزاید و او را در نظر خودش محترم می‌سازد؛ یعنی حس احترام به ذات و اعتماد به شخصیت را در انسان ایجاد می‌کند».۱
رسول گرامی اسلام درباره آبرومندی و عزت مندی حاصل از کار و فعالیت، این‌گونه می‌فرماید:
کسی که از پی مال مشروع برود (و در این راه تلاش کند) تا آبروی خود را از ذلت گدایی مصون دارد و عایله خود را اداره کند و به همسایه کمک رساند، در پیشگاه خداوند سربلند و روسفید است و چهره او مانند ماه تمام می‌درخشد.۲
جبران خلیل جبران می‌گوید: «آن‌گاه که کار می‌کنید، دورترین رؤیای زمین را تعبیر می‌کنید، رؤیایی که همچون قرعه به نام شما زده‌اند، ولی اگر هنگام کار کردن و رنج بردن، زادن و زندگی را بلیه‌ای بدانید که بر پیشانی شما نوشته‌اند، آن‌گاه در پاسخ‌تان خواهم گفت: پیشانی نوشت‌تان را هیچ چیز جز عرق پیشانی که حاصل کار شماست، نخواهد شست و نیز در گوش‌تان خوانده‌اند که زندگی، تاریکی است و من می‌گویم: آری زندگی، تاریکی است، مگر آن‌که چراغ اشتیاقی آن را روشن کند؛ و اشتیاق، کور است، مگر آن‌که به نور دانشی بینا شود؛ و دانش، عبث و بی‌فرجام است، مگر آن‌که دست در دستان گرم و روشن کار بگذارد».۳
باری، به تعبیر صائب تبریزی:
دست نیاز پیش کسان چون کنی دراز
پل بسته‌ای که بگذری از آبروی خویش
سیره رسول خدا صلی الله علیه و آله نیز در زمینه همت و اراده آدمیان برای کار و تلاش چنین بود که هرگاه مردی از نظر جسمی توجه آن حضرت را جلب می‌کرد، می‌پرسید: «آیا شغل و حرفه‌ای دارد؟» اگر در پاسخ می‌گفتند: شغلی ندارد، می‌فرمود: «از چشمم افتاد.» به آن حضرت عرض شد: چرا شخصیت او در نظر شما پایین آمد؟ می‌فرمود:
آن‌گاه که مؤمنی شغل و حرفه‌ای نداشته باشد، برای تأمین مخارج زندگی خود، دینش را می فروشد.۴

  1. شهید مطهرى، حکمت‌ها و اندرزها، ص ۲۰۰؛ به نقل از: راهنمایى و مشاوره از دیدگاه اسلام، ص ۱۰۳
  2. مستدرک الوسائل، ج ۲، ص ۴۲۴
  3. جبران خلیل جبران، پیامبر، ترجمه: مجید شریف، تهران، جامى، ۱۳۸۰، چ ۲
  4. همان، ص ۵۰۱

 

  1. کار کن و از دیگران درخواست مکن

«روزی مردی از انصار، نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله آمد و از وی کمک مادی خواست. پیامبر از او پرسید: در خانه چیزی داری؟ مرد پاسخ داد: بلی، گلیمی که بخشی از آن را (برای در امان ماندن از سرما) به خویش می‌پیچیم و بر بخشی دیگر از آن می‌نشینیم. کاسه‌ای ضخیم و چوبین هم داریم که از آن آب می‌نوشیم. حضرت فرمود: آن‌ها را بیاور. مرد آن‌ها را آورد. حضرت آن‌ها را گرفت و فرمود: چه کسی این‌ها را می‌خرد؟ مردی گفت: هر دو را به یک درهم می‌خرم. پیامبر پرسید: چه کسی بیشتر می‌خرد؟ مردی گفت: من دو درهم می‌خرم. حضرت آن‌ها را داد و دو درهم را گرفت. سپس پول را به مرد انصاری داد و فرمود: با یک درهم غذایی بخر و به خانواده‌ات بده و با یک درهم دیگر، تیشه بخر و برایم بیاور. مرد چنین کرد. حضرت چوبی را به عنوان دسته در آن تیشه قرار داد. سپس فرمود: برو، هیزم جمع کن و تا پانزده روز دیگر نزدم بیا.
مرد پس از دو هفته با ده درهم آمد و با آن، لباس و مواد غذایی خرید.
پیامبر بدو فرمود: این کار برایت از خواهش و درخواست کردن بهتر است. خواهش کردن، در روز قیامت به صورت نقطه (لکه)ای در چهره‌ات آشکار می‌شود. درخواست کردن شایسته نیست، جز برای بینوای بسیار گرسنه یا بدهکاری که قدرت پرداخت ندارد یا صاحب دیه‌ای دردمند».۱

  1. سنن ابن ماجه، ج ۲، ص ۷۴۰؛ به نقل از: حسین سیدى، نگین هستى، صص ۴۸ و ۴۹

 

  1. پاداش کار: هم نشینی با پیامبران الهی علیهم السلام

از ثمره‌های کار و تلاش و کسب روزی حلال، رسیدن به فضیلت معنوی و رشد و کمال آدمی است، تا آنجا که او را با فرستادگان پروردگارش هم‌نشین می‌سازد. در حدیثی از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل است:
«مَنْ اَکَلَ مِنْ کَدِّ یَدِهِ کانَ یَوْمَ الْقِیامَهِ فی عِدادِ الاْنْبِیاءَ وَ یَأخُذُ ثَوابَ الاْنْبِیاءِ؛۱  آن که از حاصل دست‌رنج خود روزی خورد، در روز قیامت در جمع پیامبران جای دارد و ثواب پیامبران را دریافت می‌کند».
در این باره، حکایتی بسیار شنیدنی و آموزنده در مرصاد العباد آمده است:
داوود علیه السلام با حق تعالی مناجات کرد و گفت: خداوندا! می‌خواهم هم‌نشین خویش را در بهشت ببینم. حق تعالی فرمود: فردا از شهر بیرون رو؛ اول کسی که تو را پیش آید، او بُوَد. چون داوود علیه السلام بیرون رفت، شخصی را دید که پشتواری هیزم در پشت، می‌آمد. بر وی سلام کرد و از احوالش پرسید که معامله تو با حضرت خداوند چه چیز است که بدان وسیلت مرتبه موافقت و مجالست انبیا یافته‌ای در بهشت؟ گفت: من هر روز از این پشتواری هیزم به دست خویش جمع کنم و بر پشت به شهر آرم و به یک درم بفروشم. مادری دارم دو دانگ در وجه او نفقه نهم و دو دانگ در وجه عیال و دو دانگ بر درویشان و محتاجان صرف کنم.
پس داوود علیه السلام گفت: بیا نزدیک من می‌باش تا هر روز یک درم به تو می‌دهم و تو چنان که در بهشت رفیق من خواهی بود، اینجا هم رفیق من باشی. آن درویش گفت: من این مرتبه، به کسب دست و رنجبری و بارکشی یافته‌ام؛ چون دست از آن بدارم، این مرتبه نماند.۲

  1. مستدرک الوسائل، ج ۲، ص ۴۱۷
  2. نجم الدین رازى، مرصاد العباد، به اهتمام: دکتر محمد امین ریاحى، تهران، شرکت انتشارات علمى و فرهنگى، ۱۳۶۵، ص ۵۴۰

 

  1. کوشش بیهوده بهْ از خفتگی

خفتگی، سستی و تن آسایی، در هرحال زیان‌بار و نکوهیده است، تا آنجا که در آموزه‌های دینی و کلام بزرگان آمده است: «کوشش بیهوده بهْ از خفتگی.» در بیداری از این مسئله، حکایت کوتاه زیر بسیار راه گشاست:
رسول خدا صلی الله علیه و آله بر شخصی گذشت و به او هیچ توجهی نکرد. چون بازگشت، بر وی عنایتی کرد. اصحاب پرسیدند که: این چه سِرّ بود؟ فرمود: اول بی‌کار بود و شیطان قرین او بود. چون برگشتم، (لااقل) خطی بر زمین می‌کشید؛ شیطان را با او ندیدم، بر او التفات کردم.۱
مولوی با الهام از این حکایت پرمعنا چنین می‌سراید:
دوست دارد یار، این آشفتگی
کوشش بیهوده به از خفتگی
سعدی نیز در این باره گفته است:
به راه بادیه رفتن، به از نشستن باطل
که گر مراد نجویم، به قدر وسع بکوشم

  1. بدیع الزمان فروزانفر، احادیث و قصص مثنوى، تهران، امیرکبیر، ۱۳۷۶، چ ۱، ص ۸۴ .

 

فصل هفتم: اخلاق زیست محیطی

  1. نگه‌داری محیط زیست

آفریده‌های خداوند، همه زیبا و حکیمانه خلق شده‌اند و در این میان، محیط زیست و طبیعت هستی، این بن مایه حیات کائنات، پدیده‌ای روح نواز و دلربا است. در جهان آفرینش، هر موجودی جایگاه ویژه خود را دارد و هرکدام از آن‌ها بر اساس حکمت و مصلحت آفریده شده‌اند؛ به‌گونه‌ای که اگر حتی یکی از آنان در زمان و مکان خود نمی‌بود، در نظام هستی، خللی گره‌ساز می‌بود، چنان که شبستری نیز گفته است:
اگر یک ذره را برگیری از جای
خلل یابد همه عالم سراپای۱
به تعبیر سهراب سپهری:
«نخواهیم پلنگ را از در خلقت رود بیرون،
نخواهیم مگس را از سر انگشت طبیعت بپرد.
و بدانیم اگر کرم نبود، زندگی چیزی کم داشت،
و بدانیم اگر خنج نبود، لطمه می‌خورد به قانون درخت،
و بدانیم که پیش از مرجان، خلائی بود در اندیشه رؤیاها».۲
رسول گرامی اسلام فرمود: «زمین و طبیعت، مادر انسان است. حرمت آن را نگه بدارید».۳  از این حدیث نبوی برمی‌آید که انسان در آغوش زمین آرام می‌گیرد، رشد می‌کند و به کمال می‌رسد. طبیعی است هر انسانی وظیفه دارد از این مادرِ فروتن و صبور خویش که شیره جانش را به او می‌دهد تا او زنده بماند و بسان گهواره‌ای به او آرامش می‌دهد، نگه‌داری کند.
بدیهی است که طبیعت را چون مادر خویش دانستن و خود را فرزند و پرورده انگاشتن، در چگونگی بهره‌وری و نگه‌داری از آن، تأثیر فراوان دارد.
در آموزه‌های دینی ما مسلمانان، تأکید و سفارش فراوانی به حفظ محیط زیست شده است. برای مثال، در حدیثی هشداردهنده از حضرت رسول صلی الله علیه و آله می‌خوانیم:
بر آلوده کنندگان محیط زیست، لعن شده است.۴
در جهان امروز، بقای حیات در کره خاکی، با مشکلات فراوانی روبه روست و در معرض خطری جدی قرار گرفته است؛ زیرا هزاران هکتار از پوشش جنگلی و گیاهی نابوده شده و نسل هزاران گونه از جانوران در آب و خشکی از میان رفته و آب، خاک و هوا که منشأ و لازمه حیات پرنشاط و طبیعی است، به آلاینده‌های گوناگون آلوده شده‌اند.
«امروز، پی‌آمدهای منفی صنعتی شدن، بر روی محیط زیست به ویژه بر زندگی دینی و بافت جامعه که پدید آورنده نابسامانی‌های فرهنگی و روانی آدم‌ها بوده، به خوبی آشکار شده است و گوشه‌ای از این نابسامانی‌ها و مشکلات را می‌توان در شهرهای اسلامی بزرگی دید که در زمینه صنعتی شدن، تا حدودی موفق بوده‌اند».۵ روژه گارودی، روشن‌فکر برجسته فرانسوی، در مقام هشدار به بحران محیط زیست می‌گوید:
اگر ما در خلال سی سال آینده به همان منوال زندگی کنیم که در خلال سی سال گذشته زندگی کرده‌ایم، دست به کشتن نوه‌های خود زده‌ایم.۶
همه این نابسامانی‌های زیست محیطی، در حالی اتفاق می‌افتد که قرن‌هاست این سخن جاودانه پیامبر اسلام درباره اهتمام به امر حفظ محیط زیست طنین انداز است:
«تَحَفَّظُوا مِنَ الاْرْضِ فَاِنَّها اُمُّکُم وَ اِنَّهُ لَیْسَ مِنْ اَحَدٍ عامِلٍ عَلَیْها خَیْراً اَوْ شَرّاً اِلاّ وَ هِیَ مُخْبِرَهٌ بِهِ؛۷ در نگه‌داری زمین بکوشید و به آن حرمت نهید، که مادرِ شماست. هرکس بر روی آن، کار نیک یا بدی انجام دهد، گزارش خواهد کرد.

  1. شیخ محمود شبسترى، گلشن راز، تهران، صفى علیشاه، ۱۳۷۲، چ ۱، ص ۱۷
  2. سهراب سپهرى، هشت کتاب، تهران، طهورى، ۱۳۸۳، چ ۳۸، ص ۲۹۴
  3. نهج الفصاحه، ص ۳۴۶
  4. اصول کافى، ج ۳، ص ۳۹۹
  5. حسین نصر، جوان و مسلمان و دنیاى متجدد، ترجمه: مرتضى اسعدى، تهران، طرح نو، ۱۳۸۴، چ ۶ ، ص ۱۸۴
  6. روژه گارودى، هشدار به زندگان، ترجمه: على اکبر کسمائى ص۲۵
  7. نهج الفصاحه، ص ۳۴۶

 

  1. درخت کاری

در دین مقدس اسلام، به مسئله درخت کاری و پدیدآوردن فضای سبز تأکید ویژه‌ای شده و بزرگان دینی نیز خود، از پیش‌گامان این حرکت آینده‌ساز برای بشر و طبیعت بوده‌اند. دین ما: «از بین بردن درختان را حتی در جنگ، کاری ناپسند و ممنوع اعلام کرده است».۱
دینی که حتی در جنگ، از ویران‌گری و نابود کردن درختان و زمین‌های مزروعی و دشت‌های سرسبز بازمی‌دارد، برای مردم جهان به ویژه کشورهای صنعتی، پیام دقیق و هشداری دارد که: طبیعت و محیط زیست موجودات، عامل اساسی برای بقای جانداران به شمار می‌رود و هیچ موجودی حق نابودی آن را ندارد.
دنیای صنعتی امروز، با خشک شدن درختان، نابودی فضاهای سبز و مرگ گل و گیاه رو به روست. این امر افزون بر آن‌که از عوامل ایجاد افسردگی جامعه انسانی است، بسیاری از ویژگی‌های ذاتی بشر همانند صفا، یک‌دلی و دوستی را نیز از میان می‌برد و در روان رنجوری آدمیان تأثیر بسزایی می‌گذارد.
درباره اهمیت فضای سبز به ویژه درخت کاری، روایت‌ها و سفارش‌های بسیاری از نبی گرامی اسلام برجاست که از جمله آن‌ها چنین است:
«اِنْ قامَتِ السّاعَهُ وَ فی یَدِ اَحَدِکُمْ فُسیلَهٌ فَاِنِ اسْتَطاعَ اَنْ لا یَقُومَ حَتّی یَغْرِسَها فَلْیَغْرِسْها؛۲ اگر رستاخیز به پا شد در حالی که نهالی (حتی) بسیار ریز در دست یکی از شماست، اگر می‌تواند آن را بکارد، باید بکارد.
آن حضرت در بیانی دیگر در زمینهپاداش این سنت حسنه می‌فرماید:
«مَنْ نَصَبَ شَجَرَهً وَ صَبَرَ عَلی حِفْظِها وَ الْقِیامَ عَلَیْها حَتّی تَثْمِرَ، کانَ لَهُ فی کُلِّ شَی ءٍ یُصابُ مِنْ ثَمَرَهٍ صَدَقَهٌ عِنْدَ اللّهِ؛۳ آن که درختی بکارد و تا هنگام ثمردهی از آن نگه‌داری کند، به اندازه میوه‌های آن، نزد خدا برایش صدقه و ثواب می‌نویسند.
آن حضرت در کلامی دیگر می‌فرماید:
«مَنْ سَقِیَ طَلْحَهً اَوْ سِدْرَهً فَکَاَنَّما سَقِیَ مُؤمِناً ظَمَأً؛۴ کسی که طلحه (از درخت‌هایی که در دل بیابان‌ها می‌روید) یا سدره‌ای (درخت بیابانی مستحکم و بلند) را آبیاری کند، چنان است که انسان باایمانی را سیراب کرده است.
همچنین می‌فرمایند:
«لاتَقْطَعُوا الثِّمارَ فَیَصُبُّ اللّهُ عَلَیْکُمُ الْعَذابَ صَبّاً؛۵ درخت ثمرآور را قطع نکنید؛ که عذاب الهی بر شما نازل می‌شود.

  1. وسائل الشیعه، ج ۱۱، ص ۴۶
  2. جامع الصغیر، ج ۱، ص ۴۰۹
  3. کنز العمال، ج ۱۲، ص ۱۴۹
  4. وسائل الشیعه، ج ۱۷، ص ۴۳
  5. همان، ج ۱۳، ص ۱۹۸

 

  1. سرور و نشاط، ارمغان طبیعت سبز

اسلام، دین نشاط و شادمانی است و خود، راه‌های رسیدن به آن را نیز به خوبی بیان کرده است. اهتمام به کاشت پوشش‌های گیاهی سرسبز و بهره‌مندی بهینه از آن، یکی از عوامل دست‌یابی به سرور و شادمانی است. در قرآن می‌خوانیم:
«وَ أَنْزَلَ لَکُمْ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَنْبَتْنا بِهِ حَدائِقَ ذاتَ بَهْجَهٍ ما کانَ لَکُمْ أَنْ تُنْبِتُوا شَجَرَها(نمل: ۶۰)؛ و از آسمان برای شما باران می‌فرستد و به وسیله آن، باغ و بستان‌های شما را در کمال سرسبزی و خرمی می‌رویانیم که هرگز شما از پیش خود، قادر بر رویانیدن آن درختان نیستید.
نگاه کردن به منظره‌های باشکوه و چشم‌نواز جنگل‌ها و درختان سبز، به زدودن غم و ایجاد آرامش و شادمانی در روح و روان آدمی کمک شایانی می‌کند، چنان‌که در حدیثی از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله آمده است:
«ثَلاثَهٌ یُذْهِبْنَ عَنْ قَلْبٍ حَزَنَاً: اَلْماءُ وَ الْخَضْراءُ وَ الْوَجْهُ الْحَسَنُ؛۱ سه چیز غم را از دل آدمی می‌زداید: (نگاه) به آب، طبیعت سرسبز و صورت زیبا».
در روایتی دیگر از آن حضرت می‌خوانیم:
«اَلنَّظَرُ اِلَی الْمَرْئَهِ الْحَسْناءِ وَ الْخُضْرَهِ یَزِیدانِ فِی الْبَصَرِ؛۲  نگاه کردن به همسر زیبارو و سبزه زار، بینایی آدمی را می‌افزاید».
امیرمؤمنان علی علیه السلام در این باره می‌فرماید:
«اَلنَّظَرُ اِلَی الْخُضْرَهِ نُشْرَهٌ؛۳ نگاه به سبزه، سبب شادمانی است».
آن حضرت در کلامی دیگر فرمود:
شادابی، در ده چیز است:…، پیاده روی، سوارکاری، شنا و نگاه به طبیعت سرسبز.۴
دین اسلام، به زراعت، ایجاد فضای سبز، درخت کاری و پرورش گل و گیاه اهمیت می‌دهد و برای کسی که چنین کارهایی انجام دهد، پاداش معنوی در نظر می‌گیرد و نوید ثواب و بهشت می‌دهد. ایجاد فضایی بهشت گونه در این جهان خاکی، دنیای بندگان خدا را شاداب می‌کند و آن‌ها را در میان فضاهای سبز و خرم و لابه‌لای درختان انبوه، از افسردگی و روان رنجوری باز می‌دارد. در نتیجه، او را به سوی خُلق شایسته و نیک هدایت می‌کند.

  1. وسائل الشیعه، ج ۱۴، ص ۲
  2. کنز العمال، ج ۱۶، ص ۱۷۳
  3. نهج البلاغه، حکمت، ۴۰۰
  4. شیخ صدوق، خصال، ص ۴۴۳

 

فصل هشتم: اخلاق علمی

  1. تشویق مسلمانان به دانش اندوزی

دین مقدس اسلام، سفارش‌های فراوانی به مسلمانان برای دانش اندوزی دارد و از این رهگذر، کارنامه درخشانی را از خود، در تاریخ ثبت کرده است.
قرآن کریم بارها به برتری اهل علم و درجات آنها اشاره کرده است و در جایی نیز شهادت صاحبان علم را در کنار شهادت خدا و ملایکه ذکر کرده است که این خود، به قول غزالی: «در فضیلت و ارزش علم کافی بُوَد».
«پیغمبر، خود نیز در عمل، مسلمین را به آموختن علم، بسیار تشویق می کرد، چنان که بعد از جنگ بدر، هر کس از اسیران که نمی توانست برای آزادی خویش فدیه بپردازد، در صورتی که به ده تن از اطفال مدینه خط و سواد می آموخت، آزادی می یافت.
همچنین به تشویق پیامبر بود که زید بن ثابت، زبان عبری یا سریانی ـ یا هر دو زبان ـ را فرا گرفت و این تشویق و ترغیب، سبب می شد که صحابه به جست و جوی علم روی آورند، چنان که عبدالله بن عباس بنا بر مشهور، به کتب تورات و به قولی نیز به زبان سریانی احاطه پیدا کرده بود. این تأکید و تشویق پیغمبر، هم علاقه مسلمین را به دانش افزود و هم اهل علم و علما را در نظر آنان بزرگ کرد».۱
پیامبر گرامی اسلام از هر فرصتی برای تشویق مسلمانان به فراگیری دانش سود می‌جست. در حکایتی آمده است که «آن حضرت روزی وارد مسجد مدینه شد و چشمش به دو گروه افتاد که هرکدام سرگرم کاری بودند: یک دسته در حال عبادت و ذکر بودند و گروه دیگر، سرگرم مذاکره علمی و یاد دادن و آموختن علم.
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله هر دو دسته را از نظر گذرانید و از دیدن آنها مسرور و خرسند شد. آن گاه به کسانی که همراهش بودند، رو کرد و فرمود: هر دو گروه کار نیک می‌کنند و بر خیر و سعادتند، ولی من برای تعلیم و دانا کردن فرستاده شدم. سپس آن حضرت به طرف همان دسته که به کار تعلیم و تعلم اشتغال داشتند، رفت و در حلقه آن‌ها نشست».۲
همچنین در حکایتی دیگر می‌خوانیم که «مردی از انصار نزد رسول اکرم صلی الله علیه و آله آمد و سؤال کرد: یا رسول اللّه! اگر جنازه کسی در میان است و باید تشییع شود و سپس دفن شود و مجلسی علمی هم هست که از شرکت در آن بهره‌مند می‌شویم، همچنین اگر ما در هرکدام از این دو کار شرکت کنیم، از دیگری محروم می‌مانیم، تو کدام یک را بیشتر دوست می‌داری تا من در آن شرکت کنم؟ رسول اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: اگر افراد دیگری هستند که به کار جنازه برسند، در مجلس علم شرکت کن. همانا شرکت در یک مجلس علم، از حضور در هزار تشییع جنازه و از عیادت هزار بیمار و از هزار شب عبادت و هزار روز روزه و هزار درهم صدقه و هزار حج غیر واجب بهتر است. مگر نمی‌دانی که به وسیله علم است که خدا اطاعت می‌شود و به وسیله علم است که عبادت خدا صورت می‌گیرد. خیر دنیا و آخرت، با علم همراه است؛ همان‌گونه که شر دنیا و آخرت با جهل همراه است».۳
«در ابتدا علم مورد توصیه اسلام عبارت بود از معرفت قرآن و دین، بعدها تمام علوم دیگر به سبب ضرورتی که گه گاه در فهم و تفسیر قرآن و آداب و مناسک دینی داشتند، مورد توجه مسلمین واقع شد و مخصوصاً علم طب نیز محل توجه خاص مسلمین گردید. تدریجاً هر علم که در قوام امور دنیا از آن گریزی نبود و نبودِ آن علم، موجب نقصان و تزلزل در امر زندگی می‌شد، جزء واجب کفایی شد. به این ترتیب، پایه اصلی علم و تمدن اسلام، در خود اسلام بود و از خود اسلام سرچشمه گرفته بود».۴

  1. عبدالحسین زرین کوب، کارنامه اسلام، تهران، امیرکبیر، ۱۳۸۰، چ ۷، صص ۲۶ و ۲۸
  2. محمد غزالى، احیاء علوم الدین، ترجمه: مؤید الدین محمد خوارزمى، تهران، بنیاد فرهنگ ایران، چاپ پنجم، ۱۳۸۴
  3. بحارالانوار، ج ۱، ص ۲۰۴
  4. نک: کارنامه اسلام، صص ۲۶ ـ ۲۸ و ۴۴

 

  1. مقام دانش از دیدگاه رسول اکرم صلی الله علیه و آله

هیچ دین و پیامبری به اندازه دین اسلام و رسول خاتم صلی الله علیه و آله، از مقام دانش ستایش نکرده است. در این باره، رهنمودها و روایت‌هایی از پیامبر اسلام آمده است که شنیدنی است:
«مَنْ سَلَکَ طَرِیقاً یَلْتَمِسُ فِیهِ عِلْماً سَلَکَ اللّهُ بِهِ طَرِیقاً اِلَی الْجَنَّهِ، وَ اِنَّ الْمَلائِکَهَ لَتَضَعُ اَجْنِحَتِها رِضاً لِطالِبِ الْعِلْمِ، وَ اِنَّ الْعالِمَ لَیَسْتَغْفِرُ لَهُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ مَنْ فِی الاْرْضِ، وَ فَضْلُ الْعالِمِ عَلَی الْعابِدِ کَفَضْلِ الْقَمَرِ عَلی سائِرِ الْکَواکِبِ، اِنَّ الْعُلَماءَ وَرَثَهُ الاْنْبِیاء؛۱  کسی که در راهی رود تا در آن دانشی جوید، خداوند او را به راهی به سوی بهشت می‌برد و همانا فرشتگان با خرسندی، بال‌های خویش را برای طالب علم فرومی‌نهند و اهل آسمان و زمین، برای طالب علم آمرزش می‌طلبند و برتری عالم بر عابد، همانند برتری ماه شب چهارده بر دیگر ستارگان است. همانا دانشمندان وارثان پیامبرانند».
«ما مِنْ مُؤمِنٍ یَقْعُدُ ساعَهً عِنْدَ الْعالِمِ اِلاّ ناداهُ رَبُّهُ عَزَّوَجَلَّ: جَلَسْتَ اِلی حَبِیبی؛۲  هیچ مؤمنی نیست که یک ساعت نزد عالمی بنشیند، مگر آن‌که خدای عزوجل به او ندا می‌کند که: در کنار دوست من نشستی».
«اَلْجُلُوسُ ساعَهً عِنْدَ مُذاکَرَهِ الْعِلْمِ اَحَبُّ اِلَی اللّهِ مِنْ قِیامِ اَلْفِ لَیْلَهٍ، یُصَلَّی فی کُلِّ لَیْلَهٍ اَلْفُ رَکْعَهٍ وَ الْجُلُوسُ ساعَهً عِنْدَ مُذاکَرَهِ الْعِلْمِ اَحَبُّ اِلَی اللّهِ مِنْ اَلْفِ غَزْوَهٍ وَ قَراءَهِ الْقُرْآنِ کُلِّهُ؛۳  یک ساعت نشستن برای مذاکره و گفت و گوی علمی، در نظر من محبوب‌تر است از برپا ایستادن هزار شب که در هر شب آن، هزار رکعت نماز گزارده شود. یک ساعت نشستن در مجلس مباحثه علم، نزد خدا از هزار بار جهاد و خواندن تمام قرآن، بهتر است.
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در گفتاری نغز، وجود عالم را به درختی بهشتی تشبیه می‌کند و می‌فرماید: «هرگاه درختی بهشتی را مشاهده کردید، زیر سایه او بنشینید و از میوه‌های آن میل کنید.» اصحاب گفتند: یا رسول الله! چگونه چنین چیزی در عالم دنیا ممکن است؟ فرمود: «منظورم این است که وقتی عالمی را دیدید، همانند آن است که با درختی بهشتی دیدار کرده‌اید».۴
مولوی نیز با اشاره به این روایت گهربار، چنین سروده است:
هان مخسب ای جبری بی اعتبار
جز به زیر آن درخت میوه دار
تا که شاخ افشان کند هر لحظه باد
بر سر خفته بریزد نقل و زاد۵
باز رسول خاتم صلی الله علیه و آله تأکید می‌کند: «هَلاکُ اُمَّتی فی تَرْکِ الْعِلْم؛۶ هلاکت امت من، در ترک علم است».

  1. شهید ثانى، منیه المرید، ص ۱۰۷
  2. الحیاه، ج ۲، ص ۴۳۴
  3. بحارالانوار، ج ۱، ص ۲۰۳
  4. رسوخ الدین اسماعیل انقروى، شرح کبیر انقروى بر مثنوى مولوى، ترجمه: دکتر عصمت ستارزاده، تهران، برگ زرین، ۱۳۸۰، چ ۲، ج ۲، ص ۴۱۵
  5. مثنوى، دفتر اول، بیت هاى ۹۴۱ و ۹۴۲
  6. باقر شریف القرشى، النظام التربوى فى الاسلام، بیروت، دار التعارف للمطبوعات، ۱۳۹۹ هـ . ق، ص ۱۸۵

 

  1. دانش، ضامن دنیا و آخرت

بدون بهره‌مندی از علم و دانش، دست‌یابی به دنیای مطلوب ممکن نیست. همان‌گونه که رسیدن به کمال معنوی و اخروی نیز، در پرتو چراغ دانش، امکان‌پذیر است.
این حقیقت را رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله این‌گونه بیان می‌کند:
«مَنْ اَرادَ الدُّنْیا فَعَلَیْهِ بَالْعِلْمِ وَ مَنْ اَرادَ الْآخِرَهَ فَعَلَیْهِ بَالْعِلْمِ وَ مَنْ اَرادَهُما معاً فَعَلَیْهِ بِالْعِلْمِ؛۱ هرکس در پی دنیاست، باید به دنبال علم برود و هرکس در پی آخرت است، باید دنبال علم برود و هرکس دنبال دنیا و آخرت هر دو است، باید دنبال علم برود».

  1. همان، ص ۱۸۸.

 

  1. فراگیری دانش از همگان

با توجه به ارزش‌مندی و ضرورت علم، رسول اکرم صلی الله علیه و آله به پیروانش دستورداد، دانش را هر جا باشد و در دست هر که باشد، فرا گیرند.
در حدیث نبوی آمده است:
«اُطْلُبُوا الْعِلْمَ وَلَوْ بِالصِّینِ؛۱
علم را بجویید، حتی اگر در چین باشد.
همچنین از آن حضرت نقل می کنند:
«اَلْحِکْمَهُ ضالَّهُ الْمُؤمِنِ تُؤْخَذُ حَیْثُ وُجِدَتْ؛۲ حکمت، گم شده مؤمن است؛ آن را هرجا بیابد، می‌گیرد».
«این سنت حسنه فراگرفتن علم از هر منبع ذی علم، به شدت دنبال می‌شد و مسلمانان علوم و فنون را در هر جا می‌یافتند، جذب می‌کردند و در این کار تعصبی به خرج نمی‌دادند. ازاین رو، در اندک زمانی علوم زمان را فرا گرفتند و آن‌ها را در مجموعه‌ای سازگار با روح اسلام درآمیختند. جالب این است که اسلام در حالی که تکیه کردن مسلمانان بر غیرمسلمانان و وابستگی به آن‌ها را جایز ندانسته است، در مورد فراگیری علم، چنین مرزی را قائل نمی‌شود و گرفتن علم از هر منبع صاحب علمی را توصیه می‌کند. به همین دلیل، در قرون اولیه هجری، تنها علمای مسلمان نبودند که از سوی مسلمین مورد تجلیل قرارمی‌گرفتند، بلکه علمای غیرمسلمان نیز مورد تکریم بودند».۳
بر این اساس، «وقتی برای آن حضرت خبر آوردند که فلان یهودی که طبیب بوده، از دنیا رفته است، اظهار تأسف کرد و چون علت تأسف آن حضرت را جویا شدند و گفتند: یا رسول الله! او یهودی بوده است، فرمود: مگر نگفتید او از علم طب بهره داشته است!»۴
جرجی زیدان در این باره می‌گوید:
علمای اسلام با کمال فروتنی برای تحصیل علم، نزد علمای مسیحی و غیر مسیحی شتافتند، چنان‌که ابونصر فارابی نزد یکی از مسیحیان حرّان، پاره‌ای علوم می‌آموخت.۵
شهید مطهری در این باره سخنی موشکافانه دارد:
در اوایل قرن دوم هجری که آن همه شور و نشاط اسلام برقرار بود و بازار اسلام داغ و پررونق بود، یک مرتبه آن همه علوم خارجی‌ها را از ایرانی و رومی و هندی و یونانی و هر جا که دست رسی داشتند، ترجمه کردند و وارد دنیای اسلام نمودند. علت این امر چه بود و چه طور دنیای اسلام عکس العمل مخالف نشان نداد؟ علتش همین بود که در این تعلیمات (اُطْلُبُوا الْعِلْمَ وَلَوْ بِالصِّینِ) وجود داشت. این تعلیمات، زمینه را آماده کرده بود که اگر در دورترین بلاد چنین کتابی را پیدا می‌کردند، مانع از ترجمه‌اش نمی‌شدند. مثلاً عبدالله مقفع که منطق ارسطو را ترجمه کرد، در زمان امام صادق علیه السلام بود.
از قبل از امام صادق علیه السلام، بلکه از زمان بنی امیه، این کارها شروع شده بود و در زمان امام صادق علیه السلام اوج گرفت. در زمان هارون و مأمون و در عصر ائمه علیهم السلام، با چه شدتی علوم اوایل ترجمه شد. ما در میان احادیث و اخبار ائمه خودمان علیهم السلام که این همه با چشم نقد به خلفا نگاه کردند و انحرافات آنها را مکرر بازگو می نمودند، در یک حدیث نمی بینیم که بگویند که: یکی از چیزهایی که این‌ها کار را خراب کردند، این بود که علوم ملت‌های کافر را از یونان و روم و هند و ایران ترجمه کردند و وارد دنیای اسلام نمودند.۶

  1. بحارالانوار، ج ۱، ص ۱۸۰
  2. میرداماد، التعلیقه على الکافى، قم، سید جمال الدین میردامادى، ۱۴۰۳ هـ . ق، ص ۱۷۱
  3. مهدى گلشنى، از علم سکولار تا علم دینى، تهران، پژوهشگاه علوم انسانى و مطالعات فرهنگى، ۱۳۸۰، چ ۲، صص ۱۰۰ و ۱۰۱
  4. حسن حسن زاده آملى، هزار و یک کلمه، مرکز نشر فرهنگى رجاء، ۱۳۶۴، چ ۱، ج ۱، ص ۱۰
  5. جرجى زیدان، تاریخ تمدن اسلام، ترجمه: على جواهر کلام، تهران، امیرکبیر، ۱۳۴۵، ص۵۸۶
  6. مرتضى مطهرى، تعلیم و تربیت در اسلام، تهران، صدرا، ۱۳۷۴، چ ۲۶، صص ۲۷۷ و ۲۷۸

 

  1. بزرگ داشت مقام عالمان

رسول گرامی اسلام همواره به عالمان توجه و از آنان به بزرگی و نیکی یاد می‌کرد و همگان را به حفظ حرمت آنان سفارش می‌فرمود. بدین ترتیب، مردم به دانش‌اندوزی نیز تشویق شدند. آن حضرت، عالمان را «نزدیک‌ترین افراد به درجه پیامبری»،۱ «هم تراز پیامبران بنی اسرائیل»۲  و به عنوان «جانشینان خود»۳، یاد فرمود.
در نگاه پیامبر:

خداوند زیارت علما را از هفتاد بار طواف بر گرد کعبه دوست‌تر دارد و برتر از هفتاد حج و عمره پذیرفته است. خدا مقام شخص دیدارکننده عالم را در بهشت، هفتاد درجه بالا می‌برد و رحمت خود را بر او فرومی‌ریزد.۴
تأکید قرآن و سنت بر بزرگ داشت علما، در آن عصر طلایی اثر فراوانی گذاشته بود. بسیاری از فرمان‌روایان و بزرگان در جهان اسلام آن روز، از راه‌های گوناگون، دانشمندان را به خود جذب می‌کردند و در بزرگ‌داشت آنان از هیچ اقدامی فروگذار نمی‌کردند.۵

  1. محجه البیضاء، ج ۱، ص ۱۴
  2. ابن ابى جمهور، عوالى اللئالى، تحقیق: مجتبى عراقى، قم، سیدالشهداء، ۱۴۰۳ هـ . ق، چ ۱، ج ۴، ص ۷۷
  3. منیه المرید، ص ۱۰۱
  4. ابى العباس الحلى الاسدى، عده الداعى، تحقیق: احمد موحدى قمى، قم، مکتبه الوجدانى، ۱۴۰۱ هـ . ق، ص ۶۶
  5. نک: از علم سکولار تا علم دینى، صص ۱۰۱ و ۱۰۲

 

  1. رمز برتری عالم بر عابد از زبان نبی

جایگاه علم، برتری عالم بر غیر عالم را باز گو می‌کند، چنان‌که در قرآن کریم می‌خوانیم:
«یَرْفَعِ اللّهُ الَّذینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ الَّذینَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجاتٍ(مجادله: ۱۱)؛ خداوند، آن‌هایی را که ایمان آوردند و همچنین صاحبان علم را (بر دیگران) برتری داده است».
از دیدگاه رسول خدا صلی الله علیه و آله، شخص عالم برتر از غیر عالمی است که شب و روز به عبادت خدا می‌پردازد. در میان سخنان پیامبر در این باره، چنین آمده است:
«فَضْلُ الْعالِمِ عَلَی الْعابِدِ کَفَضْلِ الْقَمَرِ عَلی سائِرِ النُّجُومِ لَیْلَهَ الْبَدْرِ؛۱  برتری عالم بر عابد، مانند برتری ماه شب چهارده بر دیگر ستارگان است».
«رَکْعَتانِ یُصَلّیهِمَا الْعالِمُ اَفْضَلُ مِنْ اَلْفِ رَکْعَهٍ یُصَلّیِهَا الْعابِدُ؛۲  دو رکعت نمازی که عالم می‌گزارد، برتر از هزار رکعت نمازی است که عابد می‌خواند».
«عالِمٌ اَفْضَلُ مِنْ اَلْفِ عابِدٍ وَ اَلْفٍ زاهِد؛۳  یک عالم، برتر از هزار عابد و هزار زاهد است».
«فَضْلُ الْعالِمِ عَلَی الْعابِدِ کَفَضْلی عَلی اُمَّتِی؛۴  برتری عالم بر عابد، همانند برتری من بر امت من است».
همچنین رمز برتری عالم بر عابد، افزون بر بهره‌مندی عالم از چراغ علم، آن است که عابد، سر در سودای خویش دارد و عالم، دل در هوای دیگران. عابد، بر آن اندیشه است که تنها، گلیم خویش را از موج به در برد، ولی عالم می‌کوشد دست غریق را بگیرد و نجاتش دهد.
رسول خاتم صلی الله علیه و آله، این نکته را به زیبایی، بدین‌گونه بیان می‌کند:
«وَالَّذِی نَفْسُ مُحَمَّدٍ بِیَدِهِ لَعالِمٌ واحِدٌ اَشَدُّ عَلی اِبْلِیسَ مِنْ اَلْفِ عابِدٍ لاِنَّ الْعابِدَ لِنَفْسِهِ وَ الْعالِمَ لِغَیْرِهِ؛۵ سوگند به آن که جان محمد در دست اوست، هرآینه وجود یک عالم برای ابلیس، سخت‌تر از هزار عابد است؛ زیرا عابد در فکر خود است و عالم در اندیشه دیگران».
سعدی شیرازی در این باره می‌گوید:
صاحب دلی به مدرسه آمد ز خانقاه
بشکست عهد صحبت اهل طریق را
گفتم میان عابد و عالم چه فرق بود
تا اختیار نمودی از آن این فریق را
گفت آن گلیم خویش به در می‌برد ز موج
وین سعی می‌کند که بگیرد غریق را۶
آن حضرت در حدیثی دیگر چنین می‌فرماید:
«وَ ذلِکَ اَنَّ الشَّیْطانَ یَضَعُ الْبِدْعَهَ لِلنّاسِ فَیُبْصِرُهَا الْعالِمُ فَیَنْهی عَنْها وَ الْعابِدُ مُقْبِلٌ عَلی عِبادَتِهِ لا یَتَوَجَّهُ لَها وَ لا یَعْرِفُها؛۷  و علت این امر (برتری عالم بر عابد)، آن است که شیطان، در میان مردم بدعتی می‌گذارد و دانشمند به آن پی می‌برد و مردم را از آن نهی می‌کند، ولی عابد سرگرم عبادت خود است و نه به بدعت توجهی دارد و نه آن را می‌شناسد.
دیگر این‌که دانشمند با اندیشیدن در احوال مردم و کوشش برای سعادت آن‌ها، در روز قیامت، توفیق شفاعت از دیگران را نصیب خود می‌کند. از رسول اکرم صلی الله علیه و آله در این باره نقل است:
«اِذَا اجْتَمَعَ الْعالِمُ وَ الْعابِدُ فَقِیلَ لِلْعابِدِ اُدْخُلِ الْجَنَّهَ وَ تَنَعَّمْ بِعِبادَتِکَ وَ قِیلَ لِلْعالِمِ قِفْ هُنا فَاشْفَعْ مَنْ اَحْبَبْتَ فَاِنَّکَ لاتَشْفَعُ اَحَداً اِلاّ شَفَعْتُ (اَیْ قَبِلْتُ) فَقامَ مَقامَ الاْنْبِیاءِ؛۸  آن‌گاه که عالم و عابد در روز رستاخیز محشور می‌شوند، به عابد گفته می‌شود: به بهشت درآی و به برکت عبادت خود، از نعمت‌های بهشت بهره‌مند شو، ولی به عالم می‌گویند: اینجا بایست و هرکه را می‌خواهی، شفاعت کن و هیچ‌کس را شفاعت نخواهی کرد، مگر آن‌که شفاعت تو پذیرفته می‌شود و بدین ترتیب، عالم در جایگاه پیامبران می‌ایستد.

  1. میزان الحکمه، ج ۸ ، ص ۳۹۴۲
  2. من لا یحضره الفقیه، ج ۴، ص ۳۶۷
  3. میزان الحکمه، ج ۸ ، ص ۳۹۴۲
  4. محمد خزائلى، شرح گلستان، تهران، فخر رازى، ۱۳۷۹، چ ۱۰، ص ۴۰۴
  5. کنزالعمال، ح ۲۸۹۰۸
  6. کلیات سعدى، تصحیح: محمدعلى فروغى، تهران، ناهید، ۱۳۷۵، چ ۱، ص ۷۵
  7. فتّال نیشابورى، روضه الواعظین، بیروت، مؤسسه اعلمى، ۱۴۰۶هـ . ق، چ ۱، ص ۱۷
  8. جامع الصغیر، ج ۱، ص ۵۷

 

  1. عمل به علم

رسول گرامی اسلام از علم بدون عمل و علمی که با عمل کردن به آن، هیچ بهره‌ای نصیب فرد نمی‌شود، به خداوند پناه می‌برد و می‌فرماید:
پناه می‌بریم به خدا از علمی که سودی ندارد و آن علمی که با عمل خالصانه همراه نیست. علم اندک، نیازمند عمل فراوان است؛ زیرا علم یک ساعت، دارنده آن را ملزم می‌سازد که در سراسر عمر به آن عمل کند.۱
آن حضرت در بیانی دیگر فرمود:
«مَنْ اِزْدادَ عِلْماً وَ لَمْ یَزْدَدْ هُدیً، لَمْ یَزْدَدْ مِنَ اللّهِ اِلا بُعْداً؛۲ هرکه بر علمش افزوده گردد، ولی بر هدایت او افزوده نشود، چنین علمی جز دوری از خداوند، ثمره دیگری برای او ندارد».
از صد، یکی به جای نیاورده شرط علم
وز حب جاه در طلب علم دیگری
هر علم را که کار نبندی چه فایده
چشم از برای آن بود آخر که بنگری
از من بگوی عالم تفسیر گوی را
گر در عمل نکوشی نادان مفسّری
بار درخت علم ندانم مگر عمل
با علم اگر عمل نکنی شاخ بی بری۳

  1. بحارالانوار، ج ۲، ص ۳۲
  2. الحیاه، ج ۲، ص ۴۴
  3. کلیات سعدى، ص ۶۹۵

 

 

فصل نهم: اخلاق پزشکی

  1. اهتمام به علم پزشکی

علم طب و پزشکی، امری بس مهم از دیدگاه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله بوده است. آن رسول یگانه در حدیثی می‌فرماید:
«اَلْعِلْمُ عِلْمان: عِلْمُ الاْدْیانِ وَ عِلْمُ الاْبْدانِ؛۱  علم دو نوع است: علمی که مربوط به دین‌هاست و علمی که متعلق به بدن‌هاست».
حکیم نظامی گنجه‌ای با اقتباس از این حدیث نبوی، گفته است:
پیغمبر گفت: علم علمان
علم الادیان و علم الابدان
در کان دو علم بوی طیب است
کان هر دو فقیه یا طبیب است۲
بر اثر ارزشمندی پزشکی در نظر رسول اعظم صلی الله علیه و آله، پزشک نیز احترام و جایگاه ویژه‌ای داشت، چنان که در روایتی از ایشان آمده است:
«لا یَسْتَغْنی اَهْلُ کُلِّ بَلَدٍ عَنْ ثَلاثَهٍ اِلَیْهِم فِی اَمْرِ دُنْیاهُم وَ آخِرَتِهِم فَاِنْ عَدَمُوا ذَلِکَ کانُوا هَمَجاً، فَقِیهٌ عالِمٌ وَرِعٌ، وَ اَمِیرٌ خَیِّرٌ مُطاعٌ وَ طَبِیبٌ بَصِیرٌ ثِقَهٌ؛۳  اهل هیچ سرزمینی، از سه گروه بی‌نیاز نمی‌شوند تا در امر دنیا و آخرتشان به آن‌ها پناه آرند، و اگر این سه گروه در جامعه نباشند، مردم آن جامعه همانند پشه‌هایی (ناچیز) خواهند بود (که آن سه گروه عبارتند از): فقیهی دانشمند و پرهیزکار، زمام داری نیکوکار که فرمان‌های او اطاعت شود و پزشکی متخصص و مورد اعتماد».
حکایت می‌شود «روزی به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله عرض کردند: فلان یهودی که پزشک نیز بود، از دنیا رفت. آن حضرت با شنیدن این خبر، اظهار تأسف کرد. چون دلیل این امر را از پیامبر پرسیدند، فرمود: تأسفم به این دلیل است که طبیبی از دنیا رفت».۴

  1. سفینه البحار، ج ۲، ص ۲۵۳
  2. کلیات خمسه، ص ۴۵۶
  3. سفینه البحار، ج، ص ۲۰۰
  4. هزار و یک کلمه، ج ۱، ص ۱۰

 

  1. ادب تغذیه

بر اساس سفارش رسول اکرم صلی الله علیه و آله، یکی از آداب غذا خوردن که نقش بسزایی در سلامت بدن ایفا می‌کند، چنین است:
«کُلْ وَ اَنْتَ تَشْتَهِی وَ اَمْسِکْ وَ اَنْتَ تَشْتَهِی؛۱  آن‌گاه که گرسنه شدی و اشتها پیدا کردی، به غذا روی آور و پیش از آن‌که سیر شوی و اشتهایت از بین برود، دست از خوردن غذا بدار».
سعدی بر اساس این حدیث نبی اعظم صلی الله علیه و آله، حکایتی شنیدنی دارد:
یکی از ملوک۲ عجم، طبیبی حاذق به خدمت مصطفی صلی الله علیه و آله فرستاد. سالی در دیار عرب بود و کسی تجربه پیش او نیاورد و معالجه از وی درنخواست. پیش پیغمبر آمد و گله کرد که مر این بنده را برای معالجت اصحاب فرستاده‌اند و در این مدت کسی التفاتی نکرد تا خدمتی که بر بنده معیّن است، به جای آورد. رسول گفت: این طایفه را طریقتی است که تا اشتها غالب نشود، نخورند و هنوز اشتها باقی بوَد که دست از طعام بدارند. حکیم گفت: این است موجب تن درستی. زمین ببوسید و برفت.۳

  1. بحارالانوار، ج ۱، ۲۹۰
  2. پادشاهان
  3. کلیات سعدى، ص ۹۰

 

  1. پرهیز از پرخوری

پرخوری، نمونه‌ای از شکم پرستی است و نبی اکرم صلی الله علیه و آله، این‌گونه در برابر آن اظهار نگرانی می‌کند:
«اَخْشی ما خَشیتُ عَلی اُمَّتِی کِبَرُ الْبَطْنِ وَ مُداوَمَهُ النَّوْمِ؛۱  بر امت خویش بیش از هر چیز، از شکم پرستی و پرخوابی بیمناکم».
آن حضرت در سخن دیگر، از «پرخوری، به عنوان علت مرگ نیمی از انسان‌ها» یاد کرده است.۲
در تفسیر مجمع البیان می‌خوانیم:
هارون الرشید، طبیبی مسیحی داشت که مهارت او در طب، معروف بود. روزی این طبیب به یکی از دانشمندان اسلامی گفت: من در کتاب آسمانی شما چیزی از طب نمی‌یابم، در حالی که دانش مفید بر دو گونه است: دانش پزشکی که مربوط به جسم انسان است و دانش دین که اختصاص به روح و جان انسان دارد.
آن دانشمند در پاسخ گفت: چرا، خداوند همه دستورات طبی را در نصف آیه از کتاب خویش آورده است:

«کُلُوا وَ اشْرَبُوا وَ لاتُسْرِفُوا(اعراق: ۳)؛ بخورید و بیاشامید و زیاده‌روی نکنید». و پیامبر ما نیز طب را در این دستور خویش خلاصه کرده است:
«معده، خانه همه بیماری‌هاست و امساک، سرآمد همه داروهاست و آنچه بدن خود را به آن عادت داده‌ای، آن را از او دریغ مدار». پزشک مسیحی هنگامی که این سخن را شنید، گفت: حقیقت این است که قرآن و پیامبر شما، در رشته پزشکی، چیزی برای طبیب مشهور و بزرگی چون جالیونس باقی نگذاشته است.۳

  1. نهج الفصاحه، ص ۱۱۷
  2. کلیات سعدى، ص ۹۱
  3. طبرسى، مجمع البیان، ج ۴، صص ۶۸۸ و ۶۸۹

 

  1. تشویق بیماران به مراجعه به پزشک

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله، به مسئله سلامت مسلمانان اهتمام ویژه‌ای داشت و از پزشکان ماهر به شایستگی تجلیل می‌کرد. همچنین مسلمانان را سفارش و تشویق می‌کرد به این‌که گاهِ بیماری، از پزشک کمک و دستور بگیرند.
حارث بن کلده ثقفی، پزشک مشهور عرب، فارغ التحصیل دانشگاه جندی شاپور، در زمان پیامبر گرامی، در طائف مشغول طبابت بود. آن حضرت بعضی از بیماران را پیش او می‌فرستاد.۱
«روزی مردی از انصار به پیامبر عرض کرد: همسایه‌ای داریم که از درد شکم ناراحت است. اجازه می‌فرمایید او را معالجه کنیم؟ فرمود: به چه وسیله؟ گفتند: در این نزدیکی، طبیبی یهودی است که معالجه می‌کند. حضرت پرسید: چگونه معالجه می‌کند؟ گفتند: عمل جراحی می‌کند. شکمش را می‌شکافد و آنچه را موجب ناراحتی او شده است، برطرف می‌سازد. پیامبر گرامی اجازه داد و آن پزشک یهودی را آوردند؛ شکم بیمار را باز کرد، بعد شست و شو داد، بخیه زد و مرهم گذاشت و پس از چند روز، بیمار صحت یافت».۲

  1. ابى حنیفه النعمان بن محمد، دعائم الاسلام، تحقیق: آصف بن على اصغر فیضى، مصر، دارالمعارف، ۱۳۸۳هـ . ق، چ ۳، ج ۲، ص ۱۴۳
  2. همان، صص ۱۴۳ و ۱۴۴

 

  1. رابطه سلامت جسم با سلامت روح

رسول گرامی اسلام، سلامت روح و روان مسلمانان را در گرو سلامت جسم آنان می‌دانست و برعکس. ایشان با اهتمام عملی بر این امر، با ارائه رهنمودهای بهداشتی به مردم و سفارش آنان به مراجعه نزد پزشک در صورت بیماری، سلامت جسمانی آنان را تضمین می‌کرد؛ زیرا در پرتو بهره‌مندی از جسم سالم و توانا، افزون بر این‌که زندگی به کام آدمی گواراست، سلامت و بهداشت روان انسان نیز به نیکی تأمین می‌شود. در واقع، بسیاری از ناهنجاری‌های اخلاقی و روحی، در جسمی ناسالم و ضعیف ریشه دارد.
در حدیثی از امام صادق علیه السلام می‌خوانیم:
گاهی خون داغ در رگ‌های انسان روان است و گاهی خون فسرده و خنک. هرگاه خون، ناسالم و داغ باشد، چه بسا از آدمی، گردن کشی و غرور و دزدی و قتل به ظهور می‌رسد، ولی همین که خونش سرد و فسرده شد، غمگین و اندوهناک و پژمرده و فراموش کار می‌شود.۱
بنابراین، از آنجا که سلامت جسم بر سلامت روح اثرگذار است، نقش علم پزشکی آشکارتر می‌شود چرا که این علم ضامن سلامت جسم انسان و سلامت جسم نیز مقدمه سلامت روح است.

  1. تحف العقول، ص ۳۷۰

 

 

کتاب نامه

* نهج البلاغه، ترجمه: محمد دشتی
* نهج الفصاحه، گردآورنده: مرتضی فرید تنکابنی، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، چاپ ششم، ۱۳۸۰
۱. احسائی (ابن ابی جمهور)، محمد بن علی بن ابراهیم، عوالی اللئالی العزیزیه فی الاحادیث الدینیه، تحقیق: مجتبی عراقی، قم، مطبعه سیدالشهداء، چاپ اول، ۱۴۰۳ هـ . ق.
۲. امینی، ابراهیم، اسلام و تعلیم و تربیت، تهران، انتشارات انجمن اولیا و مربیان، چاپ پنجم، ۱۳۸۱.
۳. ابن شهر آشوب، ابی جعفر رشیدالدین محمد بن علی، مناقب آل ابی طالب، قم، المطبعه العلمیه، ۱۳۹۰ هـ . ق.
۴. انقروی، رسوخ الدین اسماعیل، شرح کبیر انقروی بر مثنوی معنوی مولوی، ترجمه: عصمت ستارزاده، تهران، برگ زرین، چاپ دوم، ۱۳۸۰.
۵. ابن حنبل، احمد، المسند، بیروت، داراحیاء التراث، ۱۴۱۲ هـ . ق.
۶. بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح بخاری، بیروت، دارالفکر، چاپ چهارم، ۱۴۱۰ هـ . ق.
۷. تمیمی مغربی، نعمان بن محمد، دعائم الاسلام و ذکر الحلال و الحرام و القضایا و الاحکام، تحقیق: آصف بن علی اصغر فیضی، مصر، دارالمعارف، چاپ سوم، ۱۳۸۳ هـ . ق.
۸. تفسیر نمونه، زیر نظر آیت اللّه مکارم شیرازی، قم، مدرسه الامام امیرالمؤمنین علیه السلام، چاپ شانزدهم، ۱۳۶۸.
۹. طباطبایی، سید محمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه: سید محمدباقر موسوی همدانی، تهران، نشر بنیاد علمی و فکری علامه طباطبایی، چاپ دوم، ۱۳۶۶.
۱۰. تفسیر الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، جارالله محمود بن عمر زمخشری، قم، نشر البلاغه، چاپ دوم، ۱۴۱۵ هـ . ق.
۱۱. طبرسی، شیخ ابوعلی فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه آیات، تحقیق و نگارش: علی کرمی، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی،۱۳۸۰.
۱۲. عروسی حویزی، شیخ عبد علی بن جمعه، تفسیر نور الثقلین، سید هاشم رسولی محلاتی، قم، المطبعه العلمیه، بی تا.
۱۳. موسوی خمینی، سید روح الله، تفسیر سوره حمد، تهران، انتشارات هجرت، بی تا.
۱۴. حسن زاده، حسن، هزار و یک کلمه، مرکز نشر فرهنگی رجاء، چاپ اول،۱۳۶۴.
۱۵. حلی اسدی، ابی العباس احمد بن محمد، عده الداعی و نجاح الساعی، تحقیق: احمد موحدی قمی، قم، مکتبه الوجدانی، ۱۴۰۱ هـ . ق.

۱۶.حکیمی، محمدرضا، محمد و علی، الحیاه، ترجمه: احمد آرام، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، ۱۳۷۱.
۱۷. ـــــــــــــــــــــ ، عقل سرخ، قم، دلیل ما، چاپ اول، ۱۳۸۱.
۱۸. حرانی، ابومحمد حسن بن علی بن حسین بن شعبه، تحف العقول عن آل الرسول، ترجمه و تحقیق: صادق حسن زاده، قم، آل علی، چاپ سوم، ۱۳۸۳.
۱۹. حلبی، علی، السیره الحلبیه، بیروت، دار احیاء التراث، بی تا.
۲۰. خوارزمی، تاج الدین حسین، شرح فصوص الحکم، قم، دفتر تبلیغات حوزه علمیه قم، چاپ دوم، ۱۳۷۹.
۲۱. خزایلی، محمد، شرح گلستان، تهران، فخر رازی، چاپ دهم، ۱۳۷۹.
۲۲. خرمشاهی، بهاءالدین، حافظ نامه، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ یازدهم، ۱۳۷۹.
۲۳. خرگوشی، شرف النبی، تصحیح: محمد روشن، تهران، بابک، ۱۳۶۱.
۲۴. دیوان اشعار حافظ، تصحیح: قاسم غنی و محمد قزوینی، تهران، ققنوس، چاپ اول، ۱۳۷۷.
۲۵. دیوان اشعار حافظ، به اهتمام و تصحیح و مقدمه: تیمور برهان لیمودهی، چاپ چهارم.
۲۶. اعتصامی، پروین، دیوان، گردآوری: احمد دانشگر، تهران، حافظ نوین، بی تا.
۲۷. الهی قمشه‌ای، دیوان اشعار، به اهتمام و مقدمه: حسین الهی قمشه‌ای، تهران، روزنه، چاپ سوم، ۱۳۷۸.
۲۸. ابوالمجد مجدود بن آدم، دیوان اشعار سنایی غزنوی، به سعی و اهتمام: مدرس رضوی، تهران، سنایی، چاپ پنجم، ۱۳۸۰.
۲۹. فیض کاشانی، ملا محسن، دیوان اشعار، با تصحیح و مقابله: محمد پیمان،تهران، سنایی، بی تا.
۳۰. فیض کاشانی، ملا محسن، تفسیر صافی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، چاپ اول، ۱۳۷۷.
۳۱. اقبال لاهوری، دیوان اشعار، با مقدمه: احمد سروش، تهران، سنایی، چاپ هفتم، ۱۳۷۶.
۳۲. شهریار، محمدحسین، دیوان اشعار، تهران، زرین، چاپ بیست و هفتم،۱۳۸۵.
۳۳. دایره المعارف تشیع، زیر نظر: احمد صدر حاج سید جوادی، کامران فانی و بهاءالدین خرمشاهی، تهران، نشر شهید سعید محبی، چاپ پنجم، ۱۳۸۳.
۳۴. دیلمی، ابی محمد الحسن بن محمد، ارشاد القلوب، بیروت، مؤسسه الاعلمی، بیروت، چاپ پنجم، ۱۳۹۸ ه .ق.
۳۵. دستگردی، حسن، گنجینه گنجوی، تهران، برگ نگار، چاپ اول، ۱۳۸۱.
۳۶. ذکر جمیل سعدی، مجموعه مقالات و اشعار به مناسبت بزرگ داشت هشتصدمین سالگرد تولد سعدی، گردآوری: کمیسیون ملی یونسکو، ایران، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، سازمان چاپ و انتشارات، چاپ چهارم، ۱۳۷۳.
۳۷. رابینز، آنتونی، توان بی پایان، ترجمه: محمدرضا آل یاسین، تهران، هامون، چاپ چهاردهم، ۱۳۷۶.
۳۸. محمدی ری شهری، محمد، میزان الحکمه، ترجمه: حمیدرضا شیخی، قم، دارالحدیث، چاپ دوم، ۱۳۷۹.
۳۹. روسو، ژان ژاک، امیل، ترجمه: غلام حسین زیرک زاده، تهران، ناهید، چاپ اول، ۱۳۸۰.
۴۰. راسل، برتراند، زناشویی و اخلاق، ترجمه: مهدی افشار، تهران، مؤسسه چاپ و انتشارات کاویان، بی تا.
۴۱. زرین کوب، عبدالحسین، کارنامه اسلام، تهران، امیرکبیر، چاپ هفتم، ۱۳۸۰.
۴۲. سعدی، شیخ مصلح الدین، کلیات، تصحیح: محمدعلی فروغی، به کوشش: بهاءالدین خرمشاهی، تهران، ناهید، چاپ اول، ۱۳۷۵.
۴۳. سیوطی، جلال الدین عبدالرحمان بن ابی بکر، جامع الصغیر، بیروت، دارالفکر، چاپ اول، ۱۴۱۰ هـ . ق.
۴۴. سبحانی، جعفر، مبانی حکومت اسلامی، قم، مؤسسه علمی و فرهنگی سیدالشهداء، ۱۳۷۰.
۴۵. سنایی غزنوی، حدیقه الحقیقه و شریعه الطریقه، با مقدمه و تصحیح: محمد روشن، تهران، نگاه، چاپ اول، ۱۳۷۷.
۴۶. سپهری، سهراب، هشت کتاب، تهران، طهوری، چاپ سی و هشتم، ۱۳۸۳.
۴۷. سادات، محمدعلی، راهنمای پدران و مادران، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، چاپ دهم، ۱۳۷۹.
۴۸. سپهر، علی خان، ناسخ التواریخ، تهران، اسلامیه، ۱۳۹۸ ه .ق.
۴۹. سیدی، حسین، هم نام گل‌های بهاری، قم، نسیم اندیشه، چاپ اول، ۱۳۸۴.
۵۰. شکسپیر، مجموعه آثار، ترجمه: علاءالدین پازارگادی، تهران، سروش، چاپ دوم، ۱۳۸۰.
۵۱. شبستری، محمود، گلشن راز، تهران، صفی علی شاه، چاپ اول، ۱۳۷۲.
۵۲. شریعتی، علی، اسلام شناسی، تهران، چاپخش، چاپ هفتم، ۱۳۸۱.
۵۳. صاحب الزمانی، ناصرالدین، خط سوم، تهران، عطایی، چاپ هجدهم، ۱۳۸۲.
۵۴. صدوق، خصال، با مقدمه و ترجمه و تصحیح: سید احمد فهری زنجانی، تهران، انتشارات علمیه اسلامیه.
۵۵. صدوق، التوحید، ترجمه: محمدعلی سلطانی، تهران، ارمغان طوبی، چاپ اول،۱۳۸۴.
۵۶. صدوق، معانی الاخبار، تحقیق: علی اکبر غفاری، تهران، انتشارات اسلامی، ۱۳۶۱.
۵۷. صدوق، من لا یحضره الفقیه، تحقیق: علی اکبر غفاری، قم، جامعه المدرسین، چاپ دوم، ۱۴۰۴ هـ . ق.
۵۸. صدوق، علل الشرایع، بیروت، دار احیاء التراث، چاپ دوم، ۱۳۹۸ هـ . ق.
۵۹. صدوق، امالی، ترجمه: کریم فیضی، قم، وحدت بخش، چاپ اول، ۱۳۸۴.
۶۰. طبرسی، رضی الدین ابی نصر الحسین بن الفضل، مکارم الاخلاق، تهران، فراهانی، ۱۳۸۱.
۶۱. شیخ طوسی، تهذیب الاحکام، تحقیق: سید حسن موسوی خرسان، بیروت، دارالتعارف و دار الصعب، ۱۴۰۱ هـ . ق.
۶۲. عاملی، شیخ زین الدین بن علی (شهید ثانی)، منیه المرید، تحقیق: رضامختاری، قم، انتشارات دفتر تبلیغات حوزه علمیه قم، چاپ پنجم، ۱۳۸۰.
۶۳. حر عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعه، قم، مؤسسه آل البیت علیهم السلام لاحیاءالتراث، چاپ سوم، ۱۴۱۶ هـ . ق.
۶۴. عطار، فریدالدین، منطق الطیر، تصحیح و شرح و گزارش: رضا انزابی نژاد، سعید قره بگلو، تهران، جامی، چاپ اول، ۱۳۷۹.
۶۵. غزالی، محمد، احیاء علوم الدین، ترجمه: مؤیدالدین محمد خوارزمی، به کوشش: حسین خدیو جم، تهران، بنیاد فرهنگ ایران، چاپ پنجم، ۱۳۸۴.
۶۶. غزالی، محمد، کیمیای سعادت، به تصحیح: احمد آرام، تهران، گنجینه، چاپ پنجم، ۱۳۷۹.
۶۷. فیض کاشانی، ملا محسن، محجه البیضاء فی تهذیب الاحیاء، قم، مؤسسه النشر الاسلامی، تحقیق: علی اکبر غفاری، چاپ دوم، ۱۳۸۳.
۶۸. فرهادیان، رضا، تربیت برتر، قم، بوستان کتاب قم، چاپ پنجم، ۱۳۸۴.
۶۹. فتّال نیشابوری، محمد بن حسن بن علی، روضه الواعظین، بیروت، مؤسسه الاعلمی، چاپ اول، ۱۴۰۶ هـ . ق.
۷۰. فروزان فر، بدیع الزمان، احادیث و قصص مثنوی، تهران، امیر کبیر، چاپ اول، ۱۳۷۶.
۷۱. قمی، شیخ عباس، سفینه البحار، بنیاد پژوهش‌های اسلامی آستان قدس رضوی، مشهد، چاپ اول، ۱۴۱۶ هـ . ق.
۷۲. قمی، شیخ عباس، هدیه الاحباب، تهران، امیر کبیر، ۱۳۶۳.
۷۳. کی نیا، مهدی، مبانی جرم شناسی، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، چاپ سوم، ۱۳۷۰.
۷۴. پاندر، کاترین، قانون توانگری، ترجمه: گیتی خوشدل، تهران، نشر البرز، چاپ دهم، ۱۳۷۸.
۷۵. گلشنی، مهدی، از علم سکولار تا علم دینی، تهران، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، چاپ دوم، ۱۳۸۰.
۷۶. جان، گایزل، ما و فرزندان، ترجمه: حسن امیری، تهران، ابن سینا، ۱۳۵۳.
۷۷. گوستاو لوبون، تاریخ تمدن اسلام و عرب، ترجمه: سید محمدتقی فخر دایی گیلانی، تهران، دنیای کتاب، چاپ دوم، ۱۳۸۰.
۷۸. گئورگیو، ویرژیل کنستان، محمد صلی الله علیه و آله، پیغمبری که از نو باید شناخت، ترجمه: ذبیح الله منصوری، تهران، زرین، چاپ سیزدهم، ۱۳۸۳.
۷۹. مولوی، جلال الدین محمد، مثنوی معنوی، تصحیح: نیکلسون، تهران، انتشارات پژوهش، چاپ پنجم، ۱۳۷۸.
۸۰. مولوی، جلال الدین محمد، کلیات شمس تبریزی، تصحیح: بدیع الزمان فروزان فر، تهران، دوستان، ۱۳۸۰.
۸۱. میرداماد، التعلیقه علی الکافی، قم، سید جمال الدین میردامادی، ۱۴۰۳ هـ . ق.
۸۲. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، بیروت، داراحیاء التراث، چاپ سوم، ۱۴۰۳هـ . ق.
۸۳. مجلسی، محمدباقر، حیوه القلوب، تحقیق: سید علی امامیان، قم، انتشارات سرور، چاپ دوم، ۱۳۷۶.
۸۴. مطهری، مرتضی، تعلیم و تربیت در اسلام، تهران، صدرا، چاپ بیستم و ششم، ۱۳۷۴.
۸۵. مطهری، مرتضی، ده گفتار، تهران، صدرا، چاپ شانزدهم، ۱۳۷۹.
۸۶. مطهری، مرتضی، بیست گفتار، تهران، صدرا، چاپ چهاردهم، ۱۳۷۷.
۸۷. مطهری، مرتضی، عدل الهی، تهران، صدرا، چاپ شانزدهم، ۱۳۸۰.
۸۸. مطهری، مرتضی، احیای تفکر اسلامی، تهران، صدرا، چاپ بیست و یکم، ۱۳۸۳.
۸۹. مطهری، مرتضی، داستان راستان، تهران، صدرا، چاپ بیست و هفتم، ۱۳۷۷.
۹۰. مصباح، محمدتقی، جامی از زلال کوثر، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی رحمه الله، چاپ اول، ۱۳۸۰.
۹۱. مطهری، محمدرضا، راهنمایی و مشاوره از دیدگاه اسلام، قم، دفتر تبلیغات حوزه علمیه قم، چاپ اول، ۱۳۷۹.
۹۲. مظاهری، حسین، کاوشی نو در اخلاق اسلامی، ترجمه: محمود ابوالقاسمی، مؤسسه نشر و تحقیقات ذکر، چاپ اول، ۱۳۷۵.
۹۳. ابوزهره، محمد، خاتم پیامبران، ترجمه: حسین صابری، مشهد، بنیاد پژوهش‌های اسلامی، چاپ سوم، ۱۳۸۰.
۹۴. نعمه، عبدالله، فلاسفه شیعه، ترجمه: سید جعفر غضبان، تهران، انتشارات اداره کل نگارش وزارت فرهنگ و هنر، ۱۳۵۲.
۹۵. نظامی گنجه‌ای، کلیات خمسه، تهران، امیر کبیر، چاپ هفتم، ۱۳۷۷.
۹۶. نهرو، جواهر لعل، نگاهی به تاریخ جهان، ترجمه: محمود تفضلی، تهران، امیرکبیر، چاپ نهم، ۱۳۷۲.
۹۷. نوری، میرزا حسین، مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، قم، تحقیق و نشر:مؤسسه آل البیت علیهم السلام، چاپ اول، ۱۴۰۷ هـ . ق.
۹۸. نسائی، احمد بن شعیب، سنن النسائی، دار الفکر، چاپ اول، ۱۳۴۸ هـ . ق.
۹۹. نجاتی، محمدعثمان، قرآن و روان شناسی، ترجمه: عباس عرب، مشهد، بنیاد پژوهش‌های اسلامی، چاپ چهارم، ۱۳۷۷.
۱۰۰. نصر، حسین، نیاز به علم مقدس، ترجمه: حسن میانداری، تهران، مؤسسه فرهنگی طه، ۱۳۷۸.
۱۰۱. ویل دورانت، لذات فلسفه، ترجمه: عباس زریاب، تهران، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ نهم، ۱۳۷۴.
۱۰۲. ورام بن ابی فراس، ابوالحسین، مجموعه ورّام، ترجمه: محمدرضا عطایی،مشهد، بنیاد پژوهش‌های اسلامی، چاپ سوم، ۱۳۸۴.
۱۰۳. متقی هندی، علاءالدین علی، کنز العمال، بیروت، مکتبه التراث الاسلامی، چاپ اول، ۱۳۸۹ هـ . ق.

  1. هیثمی، علی، مجمع الزوائد، بیروت، دارالکتب، ۱۴۰۷ هـ . ق.
    ۱۰۵. خاقانی شروانی، دیوان اشعار، به کوشش: ضیاءالدین سجادی، تهران، زوار، چاپ ششم، ۱۳۷۸.
    ۱۰۶. حکیمی، محمدرضا، عقل سرخ، قم، دلیل ما، چاپ اول، ۱۳۸۳.
    ۱۰۷. گروه نویسندگان، آرای دانشمندان مسلمان در تعلیم و تربیت و مبانی آن، زیر نظر علیرضا اعرافی، تهران، سمت، چاپ اول، ۱۳۷۷.
    ۱۰۸. کلینی، اصول کافی، ترجمه و شرح: سید جواد مصطفوی، تهران، دفتر نشر فرهنگ اهل البیت علیهم السلام.
    ۱۰۹. امام صادق علیه السلام، مصباح الشریعه، ترجمه: زین العابدین کاظمی خلخالی، تهران، حجر، چاپ اول، ۱۳۶۱.
    ۱۱۰. عبدالواحد بن محمد تمیمی آمدی، غررالحکم و درر الکلم، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، چاپ پنجم، ۱۳۷۳.
    ۱۱۱. کارنگی، دیل، آیین زندگی، ترجمه: حسام الدین امامی، تهران، صفار، چاپ بیست و یکم، ۱۳۷۸.
    ۱۱۲. رازی، نجم الدین، مرصاد العباد، به اهتمام: محمد امین ریاحی، تهران، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، ۱۳۶۵.
    ۱۱۳. نصر، سید حسین، جوان مسلمان و دنیای متجدد، ترجمه: مرتضی اسعدی، تهران، طرح نو، چاپ ششم، ۱۳۸۴.
    ۱۱۴. شریف قرشی، باقر، النظام التربوی فی الاسلام، بیروت، دارالتعارف للمطبوعات، ۱۳۹۹ هـ . ق.
    ۱۱۵. زیدان، جرجی، تاریخ تمدن اسلام، ترجمه: علی جواهر کلام، تهران، امیر کبیر، ۱۳۴۵.
    ۱۱۶. جبران، خلیل جبران، پیامبر، ترجمه: مجید شریف، تهران، جامی، چاپ دوم، ۱۳۸۰

 

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.