سیره و رفتار مسالمت آمیز پیامبر اعظم(ص) با غیر مسلمانان

«سیره» در لغت، به معنای سنّت، روش، مذهب، هیأت، حالت، طریقه و مانند این‌ها است و نیز می‌توان آن را نوع و سبک رفتار معنا کرد.

287

سیره و رفتار مسالمت آمیز پیامبر اعظم(ص) با غیر مسلمانان

منبع: مجله  میقات حج  تابستان ۱۳۸۵، شماره ۵۶ 

نویسنده: حسین اوسطی

سیره عملی

«سیره» در لغت، به معنای سنّت، روش، مذهب، هیأت، حالت، طریقه و مانند این‌ها است و نیز می‌توان آن را نوع و سبک رفتار معنا کرد.۱

مورّخانی که در شرح حال پیامبر خدا(صلی الله علیه وآله) کتاب نوشته‌اند، عنوان نوشته خود را «سیره النبی» گذاشته‌اند و شاید نخستین رشته تاریخی، که مورد توجه مسلمانان قرارگرفت، همین «علم السیره» باشد. به نظر می‌رسد آن‌ها می‌خواستند سبک و رفتار یا رفتارشناسی پیامبر را بیان کنند، اما به صرف رفتار قناعت کردند.۲

قرآن کریم، پیامبر(صلی الله علیه وآله) را «اسوه حسنه» معرفی می‌کند:

 لَقَدْ کَانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللهِ أُسْوَهٌ حَسَنَهٌ لِمَنْ کَانَ یَرْجُو اللهَ وَالْیَوْمَ الاْخِرَ وَذَکَرَ اللهَ کَثِیراً.۳

«همانا پیامبر خدا برای شما نمونه نیکویی است، برای هرکس که امید به خدا و روز جزا دارد و بسیار یاد خدا می‌کند».

از نظر اسلام، پیامبر(صلی الله علیه وآله) الگویی برای پیروی عملی است. نمونه‌ای که روش‌های عملی او در همه شئون فردی، اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و روابط بین‌الملل قابل دستیابی و پیروی برای مسلمانان است و از آنجا که اسلام آخرین دین الهی است؛ لازم است، امت مسلمان نمونه‌ای تمام عیار و قابل پیروی برای همه زمان‌ها، در تمام دوران‌ها باشد.

رفق و مدارا، سیره عملی پیامبراسلام(صلی الله علیه وآله)

رفق و مدارا، از اموری است که در سیره اجتماعی پیامبر(صلی الله علیه وآله)؛ چه در بُعد داخلی و چه در بعد بین‌المللی، اهمیت بسیار داشته است. همین امر موجب اصلاح جامعه، روابط و مناسبات اجتماعی بود. در غیر این صورت، زمینه‌ای برای هدایت و تبلیغ رسالت به وجود نمی‌آمد. خدای متعال از خوش‌خویی و مدارای پیامبر، این‌گونه تمجید می‌کند:

فَبِما رَحْمَه مِنَ اللهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ کُنْتَ فَظًّا غَلِیظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمْ؛ «به برکت رحمت الهی، در برابر مردم نرم و مهربان شدی، و اگر خشن و سنگ دل بودی، از اطراف تو پراکنده می‌شدند. پس آن‌ها را ببخش و برایشان آمرزش بخواه».۴

رحمت و مهر او، به گونه‌ای فراگیر بود، با کسانی که سال‌ها با او دشمنی کرده بودند؛ مانند مشرکین قریش، با گذشت برخورد کرد. در روز فتح مسالمت آمیز و بدون خون‌ریزی مکه، شخصی این جمله را تکرار می‌کرد که:

«الیَوم یَوم الْمَلْحَمَه، الیَوم تَستحلّ الْحرمه».«امروز روز کشتار، جنگ و انتقام است، امروز روز شکسته شدن حرمت‌هاست». پیامبر رحمت، در برابر و در ردّ این شعار، این جمله را فرمود: «الیَوم یَوم المَرحمه»؛ «امروز روز رحمت و مهربانی است». بدین ترتیب، آن حضرت، جلوی هرگونه خشونت و تندی در مقابل مخالفان اسلام را گرفته، نگرانی و ترس مشرکین قریش را برطرف ساخت و به آنان فرمان داد: «إذهَبُوا فأنتم الطلقاء»؛ «بروید که همگی آزادید»۵

پیامبر(صلی الله علیه وآله) پیام آور رحمت و محبت

خدای تعالی، رسول گرامی اسلام را رحمتی فراگیر و عام معرفی کرد، که رحمت او شامل همه انسان‌ها؛ اعم از مسلمان و غیر مسلمان می‌شود:

وَ ما أَرْسَلْناکَ إِلاّ رَحْمَهً لِلْعالَمِینَ؛۶  ما تو را جز رحمتی برای جهانیان نفرستادیم.

آری، پیامبر رحمتی است برای همه و آن حضرت در حفظ منافع و تأمین سعادت این جهانی و آن جهانیِ همگان حریص است. خداوند رحمان، در بیان شدت شفقت و مهربانی آن بزرگوار خطاب به تمام بشر فرموده است:

لَعَلَّکَ باخِعٌ نَفْسَکَ أَلاّ یَکُونُوا مُؤْمِنِینَ؛۷ گویی می‌خواهی جان خود را از شدت اندوه از دست بدهی، به خاطر این که آن‌ها ایمان نمی‌آورند.

در این‌جا می‌بینیم که تأسف، دل‌سوزی و غم‌خواری پیامبر خدا(صلی الله علیه وآله) نسبت به کفار و منکران حق و علاقه‌مندی آن حضرت به سعادت و نجات بندگان، تا چه حد کار را بر وی تنگ کرده است که خدای تعالی او را تسلیت داده و از وی دلجویی کرده است تا مبادا از شدّت اندوه و اهتمام به حال آن‌ها، قالب تهی کند؛ زیرا آن حضرت همه آدمیان را، بدون استثناء، همچون فرزندان دلبند و پاره تن خود می‌دانست و خیر و هدایت همه‌شان را می‌خواست و چون می‌دید که به راه گمراهی و هلاکت می‌روند، سخت اندوهگین می‌شد، همان‌گونه که پدری مهربان از هلاکت وتباهی فرزندانش دچار اندوه می‌شود.

و پیامبر(صلی الله علیه وآله)، خود را مظهر تام رحمت و محبت الهی شناسانده، می‌فرماید:

إِنَّما بُعِثْتُ رَحمه»؛۸ همانا من، رحمتی (فراگیر) برانگیخته شده‌ام.

سیره پیامبر(صلی الله علیه وآله)، سیره تربیت عملی انسان است و این تربیت در برترین و کامل‌ترین جلوه‌اش، در رفتار ائمه هدی(علیهم السلام)که غیر قابل تفکیک از سیره پیامبر(صلی الله علیه وآله)می‌باشد، تجلّی پیدا کرده است. بنابراین، در این مبحث، علاوه بر سیره پیامبر(صلی الله علیه وآله)، به سیره امامان معصوم(علیهم السلام) نسبت به پیروان اهل کتاب نیز اشاره می‌شود.

گفتار اول ـ سیره عملیِ پیامبر(صلی الله علیه وآله) در نگاهی کلی

هنوز چند سالی از آغاز رسالت نگذشته بود که آوازه پیامبر خدا(صلی الله علیه وآله) در سراسر گیتی طنین انداز شد. دعوت اسلامی، همه سرزمین عرب را فراگرفت و از آن‌جا به نقاط دیگر سرایت کرد. هیأت‌های مذهبی و قومی از نقاط مختلف به مدینه، پایگاه پیامبر(صلی الله علیه وآله) و مسلمانان می‌آمدند و آزادانه به تفحّص و گفت وگو می‌پرداختند و گروهی نیز آزادانه به دین اسلام مشرّف می‌شدند.

پیامبر(صلی الله علیه وآله) در عین بیان دستورات الهی و دعوت همگان به حق، نهایت تواضع و فروتنی را نسبت به آنان اعمال می‌کرد. خانه‌ای در مدینه جهت پذیرایی از میهمانان اختصاص داد و برخی از میهمان‌ها با سفارش پیامبر(صلی الله علیه وآله) در منزل بعضی از اصحاب پذیرایی می‌شدند. وقتی مسیحیان به دیدنش می‌آمدند، حضرت ردایش را می‌گسترد و ایشان را بر آن می‌نشاند. به امپراتور رم و ایران نامه می‌نویسد و نام خود را بر نام آنان مقدم می‌دارد و از آنان می‌خواهد که یا مسلمان شوند و یا لا اقل از جلوی او کنار روند تا بتواند مذهبش را میان ملت‌ها تبلیغ نماید. پیامبر(صلی الله علیه وآله) خواستار تحقّق شرایطی است که ملت‌ها بتوانند در انتخاب مکتب و جهان بینی خاص خویش، تصمیم بگیرند و در صورت روشن شدن حق، آزادانه عقیده توحیدی را بپذیرند و جز خدای یگانه را نپرستند و تسلیم خواست و اراده او نشوند. لازمه این رسالت آن است که با قدرت‌های سلب کننده آزادی ملت‌ها که مانع تحقیق و پژوهش و گرایش به آیین الهی می‌شوند، مبارزه شود.

پیامبر همه آدمیان را، بدون استثنا، همچون فرزندان دلبند و پاره تن خود می‌دانست و خیر و هدایت همه‌شان را می‌خواست و چون می‌دید که به راه گمراهی و هلاکت می‌روند، سخت اندوهگین می‌شد، همان‌گونه که پدری مهربان از هلاکت وتباهی فرزندانش دچار اندوه می‌شود.

پیامبر(صلی الله علیه وآله) در نامه‌هایش به رؤسای دولت‌های معاصر خویش، به قبول رسالت آن حضرت و گرویدن به آیین اسلام را خواستار می‌شد و در مواردی به بقای مُلک و سلطنت آنان تصریح و تداوم حاکمیت آنان بر قلمرو سرزمین خویش را تضمین می‌کرد. آن حضرت، نتیجه سرپیچی آنان از این دعوت الهی را مجازات اخروی می‌دانست؛ مثلاً در نامه‌اش به پادشاه ایران و یا قیصر روم، می‌فرماید: اگر این دعوت را نپذیری، گناه ملّت مجوس و یا مردم مصر و… به گردن تو خواهد بود؛ چه این که با نپذیرفتن اسلام از سوی سلاطین، مردم این سرزمین‌ها نیز از آزادی عقیدتی و گرویدن به اسلام محروم می‌ماندند.

سیره پیامبر(صلی الله علیه وآله) گرفته شده از قرآن کریم است، که حقّ حیات و رسمیت جوامع مختلف را به صراحت تضمین می‌کند. او در روابط بین‌الملل با ملل غیر مسلمان بسیار آزاد منشانه برخورد می‌کرد؛ مثلاً وقتی پیامبر(صلی الله علیه وآله) نمایندگان جامعه نصارای نجران را به حضور پذیرفت، اعتقاد ایشان به الوهیت مسیح را سرزنش کرد و آنان را به قبول دین اسلام فراخواند. با این وجود، آن‌ها را به قبول اسلام مجبور نکرد، بلکه به عکس، به آنان اجازه داد برای عبادت به آیین خویش، از مسجد مدینه استفاده کنند.۹

رویٌه مسالمت آمیز پیامبر(صلی الله علیه وآله) با مخالفان سبب شد که افراد، گروه‌ها و هیأت‌های مذهبی فراوانی، آزادانه به مدینه مهاجرت نمایند. برخی از این هیأت‌ها، به نمایندگی از پادشاهان؛ مانند پادشاه حبشه و شاهان حِمیَر، به مدینه اعزام شده بودند. در تاریخ حدود چهل هیأت مذهبی یا سیاسی آمده است که مدینه، شهر پیامبر(صلی الله علیه وآله) پذیرای آنان بوده است.۱۰

اهل کتاب کیانند؟

ضروری است هنگام بحث درباره رابطه دولت اسلامی با پیروان مذاهب آسمانی، روشن شود که مراد از اهل کتاب کیانند و آیا روابط مسالمت آمیز اسلام، شامل غیر اهل کتاب هم می‌شود یا نه؟

از نظر اسلام و قرآن کریم، یهودیت، مسیحیت، صابئین، از ادیان آسمانی بوده و به عنوان دین توحیدی تلقی می‌شوند و از اصالت و حقانیت ذاتی برخوردارند. لذا، اسلام آن‌ها را به عنوان «اهل کتاب» و آیین آسمانی، به رسمیت می‌شناسد، هرچند نسبت به تعالیم آن‌ها نظریات اصلاحی نیز دارد. قرآن کریم در دو مورد از ادیان توحیدی نام برده است:

إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ الَّذِینَ هادُوا وَ النَّصاری وَ الصّابِئِینَ مَنْ آمَنَ بِاللهِ وَ الْیَوْمِ اْلآخِرِ وَ عَمِلَ صالِحاً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ؛۱۱ کسانی که (به پیامبرخدا(صلی الله علیه وآله)) ایمان آورده و آنان که به آیین یهود گرویده‌اند و نصاری و صابئان (پیروان یحیی) هرگاه به خدا و روز رستاخیز ایمان آورند و عمل صالح انجام دهند، پاداش‌شان نزد پروردگارشان مسلم است؛ و هیچ‌گونه ترس و اندوهی برای آنان نیست.

إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ الَّذِینَ هادُوا وَ الصّابِئِینَ وَ النَّصاری وَ الْمَجُوسَ وَ الَّذِینَ أَشْرَکُوا إِنَّ اللهَ یَفْصِلُ بَیْنَهُمْ یَوْمَ الْقِیامَهِ إِنَّ اللهَ عَلی کُلِّ شَیْء شَهِیدٌ؛۱۲ همانا کسانی که ایمان آورده‌اند و یهود و صابئان (ستاره پرستان) و نصاری و مجوس و مشرکان، خداوند در میان آنان روز قیامت داوری می‌کند؛ (و حق را از باطل جدا می‌سازد) خداوند بر هر چیز گواه (و از همه چیز آگاه) است.

با توجه به این دو آیه، اهل کتاب شامل یهودیت، مسیحیت و صابئین است. با این حال، روابط مسالمت آمیز و صلح جویانه مسلمین تنها با اهل کتاب نیست؛ بلکه شامل غیر مسلمانان از غیر اهل کتاب، که مزاحمتی برای کشورهای اسلامی ایجاد نمی‌کنند، نیز می‌شود.

گاه تصوّر می‌شود که غیر مسلمانان تنها به دو گروه تقسیم می‌شوند: «اهل ذمه» و «محاربین»؛ یعنی گروهی با مسلمانان پیمان همزیستی مسالمت آمیز دارند و گروهی در حال جنگ و نبرد هستند. بنابراین، هر کس اهل ذمه نیست، محارب است و جان و مالش محترم نیست. ولی غیر مسلمانان حداقل چهار گروه‌اند:

  1. اهل ذمه: اقلیت‌هایی هستند که در داخل کشورهای اسلامی زندگی می‌کنند و مشمول قوانین آن کشورند و حکومت اسلامی متعهد است جان، مال و ناموس آن‌ها را حفظ کند و از حقوق آنان دفاع نماید. آن‌ها مالیاتی به حکومت اسلامی می‌پردازند که همان مالیات را می‌توان به جای مالیات «جزیه» حساب کرد؛ زیرا «جزیه» از ماده «جزاء» به معنای چیزی است که حکومت اسلامی به عنوان هزینه و پاداش دفاع از آن‌ها می‌گیرد.
  2. محارب: گروه‌ها یا کشورهایی هستند که با مسلمانان در جنگ و ستیزند و از هیچ‌گونه کارشکنی بر ضدّ آنان کوتاهی نمی‌کنند. این‌ها کافران حربی هستند که مسلمانان هیچ‌گونه تعهدی در مقابل آن‌ها ندارند.
  3. معاهد: غیر مسلمانانی هستند که با دولت اسلامی مناسبات دوستی دارند. سفیر مبادله کرده، گاه پیمان‌های تجاری، اقتصادی و فرهنگی دارند و یا از طریق سازمان‌های بین‌المللی در برابر یکدیگر تعهدهایی سپرده‌اند. همه این‌ها مصداق «معاهده» است و باید طبق تعهداتی که دولت اسلامی با آن‌ها به طور مستقیم یا غیر مستقیم، از طریق سازمان‌های بین المللی دارد، رفتار نموده و احترام متقابل را رعایت نمایند.
  4. مهادن: کشورهایی است که با دولت اسلامی نه در حال جنگ‌اند و نه پیمانی با آن‌ها دارند، نه سفیر مبادله کرده و نه معاهده‌ای بسته‌اند. نسبت به یکدیگر مزاحمتی ندارند. دولت اسلامی در برابر چنین کشورهایی نیز باید رعایت اصول انسانی و اخلاقی را داشته باشند.۱۳

از آنچه گذشت روشن می شود که مسلمانان علاوه بر اهل کتاب، با غیر مسلمانانی که از روابط خصمانه پرهیز دارند، مناسبات و روابط دوستانه برقرار می‌کنند. در این میان، «اهل ذمه» از مقام و منزلت بیشتری برخوردارند؛ چه این که، اینان در داخل سرزمین‌های اسلامی و در پناه دولت اسلامی زیست می‌کنند و با مسلمانان روابط و داد و ستد بیشتری دارند.

قرآن کریم نه تنها از مجادله و آزار و اذیت اینان نهی می‌کند،۱۴ بلکه اجازه داده است از طعام و غذای آنان استفاده کرده، و با زنان اهل کتاب ازدواج نمایند:

الْیَوْمَ أُحِلَّ لَکُمُ الطَّیِّباتُ وَ طَعامُ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ حِلٌّ لَکُمْ وَ طَعامُکُمْ حِلٌّ لَهُمْ وَ الْمُحْصَناتُ مِنَ الْمُؤْمِناتِ وَ الْمُحْصَناتُ مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ مِنْ قَبْلِکُمْ إِذا آتَیْتُمُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ مُحْصِنِینَ غَیْرَ مُسافِحِینَ وَ لا مُتَّخِذِی أَخْدان؛۱۵ امروز چیزهای پاکیزه برای شما حلال شده؛ و (همچنین) طعام اهل کتاب، برای شما حلال است؛ و طعام شما برای آنان حلال؛ و (نیز) زنان پاکدامن از مسلمانان، و زنان پاکدامن از اهل کتاب، حلال اند؛ هنگامی که مَهر آنان را بپردازید و پاکدامن باشید؛ نه زناکار، و نه دوست پنهانی و نامشروع گیرید.

لزوم رعایت قلمرو تحقیق

پیش‌تر دانسته شد که اسلام به حقوق ادیان آسمانی اعتراف دارد و آنان را به رسمیت می‌شناسد. البته این نوع اعتراف، هرگز منافاتی با تحقیق و جستجو از آیین حق و تطبیق مفاهیم و تعالیم ادیان و پیروی از بهترین آن ندارد. به عبارت بهتر، قلمرو پژوهش و بررسی از آیین، غیر از حوزه حقوقی و قوانین مدنی است، که اولی مورد دقت، فحص و بررسی و دومی محل مسامحه، اهمال و سهل گیری است. آنچه از سیره پیامبر(صلی الله علیه وآله) مورد بحث قرار می گیرد، مربوط به حوزه حقوقی، روابط و مناسبات با غیر مسلمانان است که پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) در برخورد با پیروان ادیان، جانب قانون و رفتار نیکو را در پیش می‌گرفتند. در عین حال اعلام می‌کردند که رستگاری در گرو اعتقاد به اسلام و عمل صالح است.۱۶

إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللهِ اْلإِسْلامُ؛۱۷ دین در نزد خدا اسلام و (تسلیم بودن در برابر حق) است.

وَ مَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ اْلإِسْلامِ دِیناً فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِی الاْخِرَهِ مِنَ الْخاسِرِینَ؛۱۸ و هرکس جز اسلام (و تسلیم در برابر حق) آیینی برای خود انتخاب کند، از او پذیرفته نخواهد شد و او در آخرت از زیانکاران است.

با این وجود، دین اسلام جدا و بدون ارتباط با ادیان گذشته نیست. رسالت اسلام مشتمل بر مبادی و اصول ادیان پیشین بوده و آن چیزی است که بشر کنونی تا روز قیامت بدان نیاز دارد. از اصول اساسی اسلام تصدیق ادیان الهی و تمام پیروان پیشین است۱۹

شَرَعَ لَکُمْ مِنَ الدِّینِ ما وَصّی بِهِ نُوحاً وَ الَّذِی أَوْحَیْنا إِلَیْکَ وَ ما وَصَّیْنا بِهِ إِبْراهِیمَ وَ مُوسی وَ عِیسی؛۲۰ آیینی را برای شما تشریع کرد که به نوح توصیه کرده بود و آنچه را بر تو و حی می‌فرستادیم و به ابراهیم و موسی و عیسی سفارش کردیم.

دعوت اسلام به توحید، دعوت تازه‌ای نیست، دعوت تمام پیامبران اولوا‌العزم است. نه تنها اصل توحید، بلکه تمام اصول دعوت انبیا در مسائل بنیادی در همه ادیان آسمانی یکی بوده است. از این رو، پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) در سیره عملی و در روابط خود با پیروان اهل کتاب، به این اصول مشترک دعوت می‌نماید.

قُلْ یَا أَهْلَ الْکِتَابِ تَعَالَوْا إِلَی کَلِمَه سَوَاء بَیْنَنَا وَبَیْنَکُمْ أَلاَّ نَعْبُدَ إِلاَّ اللهَ وَلاَ نُشْرِکَ بِهِ شَیْئاً وَلاَ یَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضاً أَرْبَاباً مِنْ دُونِ اللهِ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُولُوا اشْهَدُوا بِأَنَّا مُسْلِمُونَ؛۲۱ بگو، ای اهل کتاب، بیایید به سوی سخنی که میان ما و شما یکسان است؛ که جز خداوند یگانه را نپرستیم و چیزی را همتای او قرار ندهیم، و بعضی از ما، بعضی دیگر را غیر از خدای یگانه به خدایی نپذیرد. هرگاه (از این دعوت) سرباز زنند، بگویید: گواه باشید که ما مسلمانیم!

الف) نامه های پیامبر خدا(صلی الله علیه وآله) به زمامداران جهان

رسالت پیامبر(صلی الله علیه وآله) رسالتی جهانی و برای همه مردم دنیا است. آن حضرت، از همان روزهای نخست بعثت، اعلام کرده بود که به زودی رسالت در همه جا گسترده خواهد شد و گنج‌های قیصر و کسری به زیر سلطه اسلام در خواهد آمد.۲۲

دعوت اسلام به توحید، دعوت تازه‌ای نیست، دعوت تمام پیامبران اولواالعزم است. نه تنها اصل توحید، بلکه تمام اصول دعوت انبیا در مسائل بنیادی در همه ادیان آسمانی یکی بوده است. از این رو، پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله)در سیره عملی و در روابط خود با پیروان اهل کتاب، به این اصول مشترک دعوت می‌نماید.

هنگامی که اسلام در سرزمین حجاز به اندازه کافی گسترش یافت، پیامبر(صلی الله علیه وآله)نامه‌های متعددی برای زمامداران بزرگ آن عصر فرستاد و در قسمتی از این نامه‌ها، به قدر مشترک میان ادیان آسمانی؛ یعنی «توحید» دعوت کرد که به بعضی از این نامه‌ها اشاره می‌شود:

  1. نامه به زمامدار مصر:

بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ، من محمّدبن عبدالله إلی المُقَوقس عظیم القبط. سلام عَلی مَنِ اتَّبَعَ الْهُدی؛ أمّا

بعد، فإنّی أدعوک بدعایه الإسلام أسلم تسلم، یؤتک الله أجرک مرّتین فإن تولّیت فإنّ علیک إثّم القبط، و «یا أَهْلَ الْکِتابِ تَعالَوْا إِلی کَلِمَه سَواء بَیْنَنا وَ بَیْنَکُمْ أَلاّ نَعْبُدَ إِلاَّ اللّهَ وَ لا نُشْرِکَ بِهِ شَیْئاً وَ لا یَتَّخِذَ بَعْضُنا بَعْضاً أَرْباباً مِنْ دُونِ اللّهِ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُولُوا اشْهَدُوا بِأَنّا مُسْلِمُونَ»؛۲۳ به نام خداوند بخشنده بخشایشگر، از محمد فرزند عبدالله، به مقوقس بزرگِ قبطیان. درود بر پیروان حقّ باد! من تو را به اسلام دعوت می‌کنم. اسلام را بپذیر تا سالم بمانی. خداوند به تو دو بار پاداش دهد ـ یکی برای ایمان آوردنت و دیگر، برای کسانی که از تو پیروی کرده، ایمان می‌آورند ـ و اگر از قانون اسلام سرباز زنی، گناه قبطیان بر تو خواهد بود؛ «ای اهل کتاب، ما شما را به یک اصل مشترک دعوت می‌کنیم؛ به این که غیر از خداوند یگانه را نپرستیم و کسی را شریک او قرار ندهیم و نباید بعضی از ما، بعضی دیگر را به خدایی بپذیرد و هرگاه آنان از آیین حق سر بر تابند، بگویید: گواه باشید که ما مسلمانیم».

«مقوقس» زمامدار مصر از طرف «هِرقل» پادشاه روم بود و «قبطی‌ها» نژادی بودند که در مصر زندگی می‌کردند. مقوقس، فرستاده پیامبر(صلی الله علیه وآله) را تکریم و احترام نمود و به نویسنده خود فرمان داد نامه‌ای به عربی به این مضمون برای پیامبر(صلی الله علیه وآله) بنویسید:

«به محمد فرزند عبدالله، از مقوقس، بزرگِ قبطیان، درود بر تو، من نامه تو را خواندم و از مقصدت آگاه گردیدم و حقیقت دعوت تو را دریافتم. من می‌دانستم که پیامبری ظهور خواهد کرد ولی تصوّر می‌نمودم او از نقطه شام برانگیخته می‌شود. من مَقدم فرستاده تو را گرامی داشتم».۲۴ سپس در پایان نامه، به هدایایی که برای پیامبر(صلی الله علیه وآله) فرستاده بود، اشاره کرد و نامه را با جمله: «سلام بر تو» ختم نمود.

  1. نامه پیامبر(صلی الله علیه وآله) به قیصر روم:

بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ، من محمّد رسول الله عبده و رسوله إلی هرقل عظیم الروم و سلام عَلی مَنِ اتَّبَعَ الْهُدی أمّا بعد فإنّی أدعوک بدعایه الإسلام أسلم تسلم، یؤتک الله أجرک مرّتین; فإن تولّیت فإنّ علیک إثم الیریسین و  «یا أَهْلَ الْکِتابِ تَعالَوْا إِلی کَلِمَه سَواء بَیْنَنا وَ بَیْنَکُمْ أَلاّ نَعْبُدَ إِلاَّ اللّهَ وَ لا نُشْرِکَ بِهِ شَیْئاً وَ لا یَتَّخِذَ بَعْضُنا بَعْضاً أَرْباباً مِنْ دُونِ اللّهِ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُولُوا اشْهَدُوا بِأَنّا مُسْلِمُونَ»؛۲۵ از محمد فرزند عبدالله به هرقل بزرگ و پادشاه روم. درود بر آنان که پیروی از حق کنند. تو را به اسلام دعوت می‌کنم. اسلام آور تا در امان و سلامت باشی. خداوند به تو دو پاداش دهد ـ یکی پاداش ایمان خود و دیگر پاداش کسانی که به پیروی تو ایمان می‌آورند. اگر از آیین اسلام روی گردانی، گناه اریسیان ـ نژاد رومی و جمعیت کارگران ـ نیز بر تو خواهد بود. «ای اهل کتاب، ما شما را به یک اصل مشترک دعوت می‌کنیم که غیر از خدا را نپرستیم، کسی را شریک او قرار ندهیم و بعضی از ما بعضی دیگر را به خدایی نپذیرد. هرگاه آنان از آیین حق سر بر تابند، بگویید: گواه باشید که ما مسلمانیم».

قیصر روم پس از دریافت نامه، آن را گشود. ابتدای نامه که با «بسم الله» آغاز شده بود، توجه او را به خود جلب کرد و گفت: من غیر از نامه «مسلمین» تاکنون چنین نامه‌ای ندیده‌ام. پس مترجم خود را خواست تا نامه را بخواند و ترجمه کند. زمامدار روم از خصوصیات پیامبر کسب اطلاع نمود؛ پیامبری از خانواده اصیل، پیش از آن که ادعای نبوت کند، از دروغ پرهیز داشت. پیروان او رو به فزونی هستند. طبقه اشراف با او مخالف‌اند و افراد عادی و متوسط خواهان وی هستند. سپس قیصر روم گفت:

«اگر این گزارش‌ها صحیح باشد، حتماً او پیامبر موعود است. من اطلاع داشتم که چنین پیامبری ظهور خواهد کرد ولی نمی‌دانستم که از قریش خواهد بود. من حاضرم در برابر او خضوع کنم و به عنوان احترام، پای او را شستشو دهم. من پیش‌بینی می‌کنم آیین و حکومت او سرزمین روم را خواهد گرفت».۲۶

آن‌گاه قیصر، فرستاده پیامبر(صلی الله علیه وآله) را خواست، او را احترام کرد. پاسخ نامه پیامبر(صلی الله علیه وآله) را نوشت و هدیه‌ای نیز فرستاد و علاقه خود را نسبت به پیامبر خدا(صلی الله علیه وآله) در آن نامه منعکس نمود.

  1. نامه پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) به پادشاه حبشه:

بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ، من محمّد رسول الله إلی النجاشی عظیم الحبشه، سلام علیک، فَإنّی أحمد. «اللهُ الَّذِی لا إِلهَ إِلاّ هُوَ الْمَلِکُ الْقُدُّوسُ السَّلامُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَیْمِنُ»، و أشهد أنّ عیسی ابن مریم روح الله «وَ کَلِمَتُهُ أَلْقاها إِلی مَرْیَمَ» البتول الطیّبه الحصینه فحملت بعیسی، فخلقه من روحه و نفخه کما خلق آدم بیده و إنّی أدعوک إلی الله وحده لا شریک له و الموالاه علی طاعته و أن تتبعنی و تؤمن بالذی جاءنی فإنّی رسول الله و إنّی أدعوک و جیرتک إلی الله عزّ و جلّ، و قد بلغت و نصحت فاقبلوا نصیحتی. «وَ السَّلامُ عَلی مَنِ اتَّبَعَ الْهُدی»۲۷ به نام خداوند بخشنده مهربان، نامه‌ایست از محمد پیامبر خدا به نجاشی زمامدار حبشه. درود بر شما! من خدایی را که جز او خدایی نیست ستایش می‌کنم. خدایی که از عیب و نقص منزه است، و بندگان فرمانبردار او از خشم او در امانند، و او به حال بندگان ناظر و گواه است، گواهی می دهم که عیسی فرزند مریم، روحی ازجانب خدا و کلمه‌ایست که در رحم مریم زاهد و پاکدامن قرار گرفته است. خداوند با همان قدرت و نیرویی که آدم را بدون پدر و مادر آفرید، او را نیز بدون پدر در رحم مادرش پدید آورد. من تو را به سوی خدای یگانه که شریک ندارد دعوت می‌کنم، و از تو می‌خواهم که همیشه مطیع و فرمانبردار او باشید و از آیین من پیروی نمایید؛ ایمان به خدایی آورید که مرا به رسالت خود مبعوث فرمود. زمامدار حبشه آگاه باشد که من پیامبر خدا هستم. من شما و تمام لشکریانت را به سوی خدای عزیز دعوت می‌کنم؛ و من به وسیله این نامه و اعزام سفیر به وظیفه خطیری که برعهده داشتم عمل کردم و تو را پند و اندرز دادم، بنابراین اندرز مرا قبول کن. درود بر پیروان هدایت.

پیامبر خدا(صلی الله علیه وآله) عنایت ویژه‌ای به زمامدار حبشه داشت. چون این زمامدار مسیحی، مسلمانان را، که از شرّ کفار مکه در آزار و اذیت بودند، در کشور خود پناه داد و حمایت خاص خود را نسبت به آنان مبذول داشت. پیامبر، نامه خود را با سلام آغاز کرد و شخصاً به زمامدار حبشه درود فرستاد ولی در نامه‌های دیگر درود شخصی به «کسری» ، «قیصر» و «مقوقس»، زمامداران ایران، روم و مصر نفرستاد؛ بلکه نامه را با درود کلی: «سلام برپیروان هدایت» آغاز کرده است. ولی در این نامه، شخصاً به زمامدار حبشه سلام فرستاده و نسبت به او احترام خاصی نسبت به سایر زمامداران معاصر وی، قائل شده است.

عکس العمل نجاشی، زمامدار حبشه

نجاشی بیشترین پذیرش و انعطاف را نسبت به اسلام نشان داد. او دعوت پیامبر را پذیرفت و مسلمان شد، ولی در مورد اعلام عمومی دعوت به مردم حبشه، به فرستاده پیامبر(صلی الله علیه وآله) چنین گفت:

«من حاضرم، نبوت وی را برای عموم مردم اعلام کنم، ولی از آنجا که فعلاً زمینه برای اعلام آماده نیست و نیروی من کم است؛ باید زمینه را آماده ساخت، تا دل‌ها به سوی اسلام متوجه گردد. اگر برای من امکان داشت، هم اکنون به سوی پیامبرتان می‌شتافتم.۲۸

نجاشی نامه‌ای نیز به پیامبر(صلی الله علیه وآله)نوشت و صریحاً به مسلمان شدن و قبول دعوت حق اقرار نمود:

«به نام خداوند بخشنده مهربان، نامه‌ایست به سوی محمد، پیامبر خدا، از نجاشی. درود کسی که جز او خدایی نیست، (او) درود کسی که مرا به اسلام هدایت نمود، بر شما باد! نامه شما را پیرامون نبوت و بشریت حضرت عیسی زیارت نمودم. به خدای زمین و آسمان سوگند! که آنچه بیان نموده بودید، عین حقیقت است و من هیچ مخالفتی با آن ندارم؛ و از حقیقت آیین شما نیز آگاهی یافتم و درباره مسلمانان مهاجر، تا آنجا که مقتضیات ایجاب می‌کرد، خدمات لازم به عمل آمد، و من اکنون به وسیله این نامه گواهی می‌دهم که شما فرستاده خدا و شخص راستگو که کتاب های آسمانی او را تصدیق می‌کنند می‌باشید، و من در حضور پسر عموی شما (جعفر ابن ابی طالب) مراسم اسلام و ایمان و بیعت را انجام دادم. من برای ابلاغ پیام و اسلام خود، فرزندم «رارها» را رهسپار محضر مقدستان کرده و صریحاً اعلام می‌دارم که من جز خود، ضامن کسی نیستم؛ و اگر دستور فرمایید خودم رهسپار خدمت پرفیضتان شوم، درود بر شما ای پیامبر خدا».۲۹

سیره پیامبر(صلی الله علیه وآله)، بر انکار ملیت‌ها و عدم استقلال داخلی آنان استوار نبوده است و با وجود جهانی بودن آیین اسلام، موجودیت قبایل، ملت‌ها و ادیان دیگر؛ چه در قلمرو حکومت اسلامی و چه خارج از آن، محفوظ بوده است.

با توجه به نامه‌های پیامبر(صلی الله علیه وآله) به سران کشورها، روشن می‌شود که اسلام از همان آغاز، فکر همزیستی مسالمت آمیز با پیروان ادیان الهی را مطرح ساخته است. در بیشتر نامه‌هایی که به وسیله پیامبر برای پادشاهان جهان، که دارای اعتقاد الهی بوده‌اند، فرستاده شده، متن آیه ذیل که همان اعلامیه جهانی اسلام باشد، مطرح گردیده است:

قُلْ یا أَهْلَ الْکِتابِ تَعالَوْا إِلی کَلِمَه سَواء بَیْنَنا وَ بَیْنَکُمْ أَلاّ نَعْبُدَ إِلاَّ اللهَ وَ لا نُشْرِکَ بِهِ شَیْئاً وَ لا یَتَّخِذَ بَعْضُنا بَعْضاً أَرْباباً مِنْ دُونِ اللهِ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُولُوا اشْهَدُوا بِأَنّا مُسْلِمُونَ؛۳۰

در اسلام اصالت با «صلح» و استفاده از روش‌های مسالمت آمیز و دعوت به اصول مشترک است. خدای متعال در قرآن می‌فرماید:

«ای کسانی که ایمان آورده‌اید، هنگامی که در راه خدا گام برمی‌دارید (و به سفری برای جهاد می‌روید) تحقیق کنید و به کسی که اظهار صلح و اسلام می‌کند نگویید مسلمان نیستی، به خاطر این که سرمایه ناپایدار دنیا (و غنایمی) به دست آورده‌ای؛ زیرا غنیمت‌های بزرگی در نزد خدا (برای شما) است».۳۱

در اسلام تنها جنگی مشروع است که برای کسب آزادی، جلوگیری از نقض پیمان، از میان بردن موانع دعوت منطقی به اسلام و گرایش به آن کسانی که می‌خواهند به آیین حق بگروند ولی به وسیله قدرت‌ها محدود شده اند.«وَ ما لَکُمْ لا تُقاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللهِ وَ الْمُسْتَضْعَفِینَ مِنَ الرِّجالِ وَ النِّساءِ وَ الْوِلْدانِ الَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنا أَخْرِجْنا مِنْ هذِهِ الْقَرْیَهِ الظّالِمِ أَهْلُها وَ اجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْکَ وَلِیّاً وَ اجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْکَ نَصِیراً»؛۳۲. «و چرا در راه خدا و در راه (آزادسازی) مردان و زنان و کودکان مستضعف ـ که می گویند پروردگارا ما را از این شهری که اهلش ستمگرند خارج فرما و از سوی خویش برای ما یاری و یاوری بگمار ـ کارزار نمی‌کنید؟»

بنابراین، نامه‌هایی که پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله)به عنوان دعوت به اسلام به امیران، سلاطین، رؤسای قبایل و شخصیت‌های برجسته معنوی و سیاسی نوشته است؛ از شیوه مسالمت آمیز دعوت او حکایت می‌کند. حدود ۱۸۵ نامه، از متون نامه‌های پیامبر را، که برای تبلیغ و دعوت به اسلام و یا به عنوان «میثاق و پیمان» نوشته است، در دست داریم.۳۳

ب) پیمان‌های صلح پیامبر(صلی الله علیه وآله)

سیره پیامبر(صلی الله علیه وآله) ، بر انکار ملیت‌ها و عدم استقلال داخلی آنان استوار نبوده است و با وجود جهانی بودن آیین اسلام، موجودیت قبایل، ملت‌ها و ادیان دیگر؛ چه در قلمرو حکومت اسلامی و چه خارج از آن، محفوظ بوده است.

یکی از دلایل سیره فوق، نامه‌هایی است که پیامبر(صلی الله علیه وآله) برای گروهی از سران و زمامداران نوشت و از این طریق موجودیت آنان را به رسمیت شناخت. دلیل دیگر، پیمان نامه‌های بسیاری است که در دوران حکومت پیامبر(صلی الله علیه وآله) و بعد از وفات آن حضرت با ملت‌های مختلف امضا شده است و در تمامی موارد تا هنگامی که ملت‌های غیر مسلمان به پیمان خود وفادار بوده‌اند، دولت اسلامی نیز پیمان صلح را نقض نمی‌کرده است؛ زیرا نقض پیمان از دیدگاه اسلام، گناهی بزرگ و غیر قابل گذشت است.۳۴

«در اندیشه سیاسی اسلام، صلح و همزیستی به عنوان اساسی‌ترین اصل در مناسبات بین‌المللی منظور گردیده و به همین دلیل در حقوق اسلامی بهره برداری از فرصت‌های مناسب برای تحکیم و برقراری شرایط و پیمان‌های صلح در روابط خارجی جامعه اسلامی پیش بینی شده است. اسلام برای تحقّق بخشیدن و گسترش حالت صلح در میان ملت‌ها و جلوگیری از بروز روابط خصمانه و درگیری‌های خونین، نه تنها برای قراردادها و معاهدات بین‌المللی ارزش حقوقی فوق العاده قائل شده، بلکه اصولاً ملت‌ها و گروه‌های دیگر را نیز برای انعقاد پیمان‌های صلح دعوت کرده و به جامعه اسلامی توصیه نموده است که در این زمینه همواره پیش قدم باشند و از هر نوع کوششی برای برقراری و تحکیم مبانی و شرایط و نیز گسترش آن در جامعه بشری دریغ ننمایند و از امکانات خویش برای تحقّق بخشیدن به این آرمان اسلامی و انسانی استفاده نمایند و در بسیاری از موارد، این توصیه به حدّ تکلیف و وظیفه الزامی رسیده و عقد قراردادهای صلح از وظایف دولت‌های مسئول و صلاحیت‌دار اسلامی به شمار رفته است و این وظیفه در مواردی که تمایلی از طرف دول و گروه‌های غیرمسلمان نسبت به عقد قراردادهای صلح احساس می‌شود، تأکید بیشتری می‌یابد».۳۵

تمایل شدید پیامبر(صلی الله علیه وآله) به انعقاد پیمان های همکاری و صلح

با مطالعه سیره و زندگی پیامبر(صلی الله علیه وآله)، به روشنی می‌توان دریافت که چگونه در فرهنگ بعثت، انسان‌ها محور احترام‌اند. هر قبیله جایگاه بایسته خود را می‌یابد. به آزادی انسان توجه شده است و برای زورگویی وتحمیل جایی نیست. آن حضرت تمایل داشت با انعقاد پیمان‌ها و تأکید به همه در لزوم وفای به قراردادها، زمینه‌های تیرگی روابط و فلسفه جنگ و ستیز از بین برود. انعقاد پیمان، نه تنها با مهاجران قریش، قبیله «اوس» و قبیله «خزرج»، بلکه برای قبایل مختلف یهودی نیز این امکان فراهم است که در کنار امت اسلامی، زندگی مسالمت آمیزی داشته باشند. روح این پیمان‌ها همچون منشور مدینه تأمین وحدت اسلامی است با پیوند قبیله‌های مختلف و تأمین صلح، آزادی و امنیت برای همه مردم به رغم اختلاف در هر زمینه، حتی در باورهای دین. در منطق پیامبر(صلی الله علیه وآله) جهاد پاسخی است به مخالفان توحید و وحدت و تلاشی برای جراحی جامعه بشری ـ بر حسب ضرورت‌های اجتناب ناپذیر ـ و ریشه‌کن کردن کانون‌های زورگویی وسرکوبی دشمنان صلح و آزادی.

پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) حتی قبل از بعثت، بر اصل تنظیم روابط عادلانه میان قبایل، بر پایه پیمان اصرار می‌ورزید و مکرر می‌فرمود:

«لقد شهدت فی دار عبد الله بن جدعان حلفاً ما أحبّ أنّ لی به حمر النعم و لو دعیت به فی الإسلام لأجبت»؛۳۶

«من در خانه عبدالله بن جدعان، در جاهلیت شاهد بستن پیمان مشترک جهت حمایت از مظلومان، میان نمایندگان قبایل مختلف عرب بودم، و چنان بر این پیمان دل بسته بودم که حاضر نبودم در ازای نقض آن، صاحب پربهاترین شتران باشم. اگر در اسلام به چنین پیمانی دعوت شوم، فوراً اجابت خواهم کرد».

پیامبر(صلی الله علیه وآله) در راه مکه، پیش از برخورد با قریش و بسته شدن پیمان حدیبیه، بارها می‌فرمود:

«لا یسألونی خطه یعظمون فیها حرمات الله إلاّ أعطیتهم إیّاها»۳۷ از من وسیله‌ای که موجب تعظیم به حدود الهی است، نخواهند خواست، مگر این که بی درنگ به آن‌ها خواهم داد.

نیز آن حضرت، از پیمان صلحی که مسلمانان بعدها با «روم» می‌بستند، پیشاپیش خبر داد:

«إنّ الروم سیصالحکم صلحاً أمناً»؛۳۸ رومیان با شما به صلحی توأم با امنیت اقدام خواهند کرد.

چند نمونه از پیمان های پیامبر خدا(صلی الله علیه وآله)

در سیره پیامبر(صلی الله علیه وآله) تعداد زیادی از پیمان‌های صلح و همکاری دیده می‌شود که بررسی کامل آن، نیازمند به تدوین چندین کتاب است.۳۹ در این جا به بیان چند نمونه اشاره می‌شود:

  1. پیمان یا منشور مدینه

این پیمان نخستین قرارداد بین‌المللی در اسلام و مهم‌ترین و جامع‌ترین پیمانی است که به وسیله پیامبر(صلی الله علیه وآله)، میان مسلمانان، مشرکان و یهود منعقد شده است. براساس این پیمان، رابطه میان مسلمانان؛ اعم از مهاجر و انصار، و رابطه میان مسلمانان و یهود و همچنین رابطه میان مسلمانان و مشرکین و وظایف هر دسته مشخص گردید. هدف اساسی این پیمان حفظ امنیت و همزیستی مسالمت آمیز جوامع گوناگونی است که در مدینه می‌زیسته‌اند. در این‌جا برای جلوگیری از اطاله کلام تنها به نقل ترجمه جمع بندی که در کتاب «مکاتیب الرسول(صلی الله علیه وآله)» پس از نقل اصل پیمان ذکر شده، اکتفا می‌کنیم:

  • حقوق متقابل مسلمانان با یکدیگر در منشور مدینه
    • مسلمانان در برابر دیگر مردمان، یک ملت‌اند. بنابراین، میان هیچ مسلمان و کافری پیوند نیست؛ هرچند پدر یا فرزند باشند و جدایی میان مسلمان با مسلمانِ دیگر نیست.
    • هر تیره از مسلمانان در میان خود فدیه (دیه یا غرامت) می‌پردازند، همان‌گونه که پیش از اسلام بوده است.
    • مسلمانان در برابر کسانی که ستم یا گناه یا دشمنی یا فساد میان مسلمانان را توطئه نمایند، متحدند.
    • هیچ مؤمنی به خاطر کافری کشته نمی‌شود و هیچ کافری بر ضد مؤمنی یاری نمی‌شود.
    • عهد و امان خداوند یکی است. بنابراین، شخص مطرح نیست و می‌تواند پایین‌ترین شخص پناه دهد بر مسلمین، (کنایه ازاین که اگر شخصی به دیگری پناه داد و او را کفالت نمود، باید تمامی مسلمانان امان او را محترم بشمارند).
    • در هنگام نبرد در راه خداوند، هیچ مؤمنی بدون موافقت افراد دیگر نمی‌تواند صلح نماید؛ بنابر این، صلح باید با نظر جمع انجام شود.
    • گروه‌های رزمنده، هر یک باید پس از دیگری و به نوبت بجنگند. بنابراین، هیچ طایفه‌ای دو مرتبه متوالی به نبرد الزام نمی‌شود.
    • هرکس مؤمنی را بدون دلیل بکُشد، حکمش قصاص است؛ مگر این که ولیّ مقتول راضی شود.
    • داور نهایی در اختلافات مسلمانان، خدا و رسول(صلی الله علیه وآله) است.
    • مسلمانان هیچ بدهکاری را که بدهی بر او سنگینی کرده، رها نمی‌کنند، مگر این که او را کمک نمایند؛ چه بدهی به خاطر خون بهایی باشد یا غرامتی که به عنوان سرشکن بر خویشان پدری نصیب شخص شده باشد.
    • بعضی از مؤمنان سرپرست بعضی دیگرند. بنابراین، هیچ کافری سرپرست مؤمنان نیست.
    • هیچ کس نمی‌تواند بدون رعایت مصالح سایر لشکریان، کافری را در پناه خود بگیرد.
  • مواد صلح مسلمانان با یهودیان
    • یهودیانی که تحت این پیمان هستند، باید مورد یاری و حمایت قرار گیرند و ستمی بر آنان نشود و دشمنانشان یاری نگردند. هرگاه مسلمانان، یهود را به مصالحه دعوت کردند، باید بپذیرند و همچنین هرگاه یهود، مسلمانان را به مصالحه دعوت کردند.
    • در هنگام جنگ، یهودیان نیز باید در هزینه با مسلمانان شرکت کنند. مسلمانان هزینه خود و یهود، هزینه خودش را پرداخت نماید.
    • مسلمانان و یهودیان هم پیمان، یک امت‌اند، مسلمانان دین خود را دارند و یهودیان دین خود را؛ مگر کسی که ستم و گناه مرتکب شود.
    • بر مسلمانان و یهودیان لازم است که بر ضدّ دشمنان منطقه هماهنگی و همراهی نمایند.
    • هیچ انسانی به خاطر گناه هم پیمانش مواخذه نمی‌شود.
    • لازم است مظلومان را درمیان خود یاری نمایند.
    • هیچ کافری پناه داده نمی‌شود، مگر با رعایت مصالح مسلمانان و یهودیان.
    • همسایه همانند خویشتن است و نباید مورد تعدّی قرار گیرد.
    • بر مسلمانان و یهودیان لازم است که در میان خود، بر مهاجمانی که به مدینه هجوم آورند، همیاری نمایند.
    • میان مسلمانان و یهودیان پند، اندرز و خیرخواهی حاکم است.
  • حقوق ساکنان منطقه (اعم از مسلمان، یهودی و مشرک)
    • این پیمان نمی‌تواند به عنوان سیری برای ستمگر یا گناهکار محسوب شود.
    • یثرب بر حسب این پیمان بر تمامی اهل منطقه حرم (و مورد احترام) است؛ چنان که «مکه» بر حسب فرمان الهی حرم می‌باشد.
    • قریش و هوادارانش نباید پناه داده شوند.
  • ماده مخصوص مشرکین در پیمان

مشرکین مدینه حق ندارند قریش را، مالی یا جانی پناه دهند.۴۰

  1. صلح حدیبیه (پیمان صلح پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) با مشرکان مکه)

پیامبر خدا(صلی الله علیه وآله) مسافرتی صلح جویانه و مسالمت آمیز کرد؛ بدین قرار که کاروانی حدود ۱۸۰۰ نفر برای حج آماده نمود و از قبایل عرب، هرچند مشرک بودند، دعوت به همراهی نمود. تا بدین وسیله، هم تبلیغی از اسلام شده باشد و هم چهره واقعی قریش که خود را پرده دار کعبه و منادیان امنیت و صلح می‌دانستند، بر ملا گردد. کاروان در منطقه «حدیبیه» با لشکر مسلح دشمن مواجه شد. کاروان پیامبر(صلی الله علیه وآله) با حال احرام و آماده عبادت و لشکر قریش با لباس رزم و آماده خون‌ریزی. پیامبر(صلی الله علیه وآله) رسماً تصمیم خود را بر حج خانه خدا در میان مسلمانان اعلام نمود و به وسیله پیک‌هایی به مشرکین قریش نیز ابلاغ کرد. از آن‌جا که نبرد با حاجیان عملی بسیار زشت و بر خلاف سنت‌های دیرین عرب بود؛ خصوصاً از جانب مکیان که همیشه به میزبانی حجاج از هر طایفه و قشری افتخار می‌کردند، در تصمیم به جنگ با مسلمانان مردد شدند و در نهایت پیمان نامه «صلح حدیبیه» میان قریش و پیامبر خدا (صلی الله علیه وآله) منعقد گردید. به موجب این پیمان، مقرر شد روابط حسنه میان قریش و مسلمانان برقرار شود.۴۱

مفاد صلح حدیبیه

  • محمدبن عبدالله و قریش متعهد می‌شوند که مدت ده سال جنگ را بر ضد یکدیگر ترک کنند، هیچ یک از دو طرف بر دیگری نتازد و اسیری از یکدیگر در بند ندارد و….
  • هرکس بخواهد با محمد پیمان ببندد آزاد است و هرکس دوست دارد با قریش پیمان برقرار سازد آزاد است.
  • هرگاه فردی از قریش، بدون اذن بزرگتر خود از مکه فرار کند و به یاران محمد بپیوندد، محمد باید او را به قریش بازگرداند ولی اگر از اصحاب محمد کسی به قریش پیوست، لازم نیست او را باز گردانند.
  • از این پس، اسلام باید در مکه علنی باشد و نباید کسی را به اجبار بر عقیده‌ای واداشت و یا او را به سبب عقیده‌اش آزار داد و یا سرزنش کرد.
  • امسال محمد با یارانش، از همین‌جا به مدینه برخواهند گشت، با این قرار که در سال بعد، بدون سلاح وارد مکه شوند و به مدت سه روز برای مراسم حج توقف کنند، مشروط بر این که، سلاحی جز سلاح مسافر با خود برندارند و همان سلاح محدود نیز باید درغلاف باشد.

علی بن ابی طالب(علیه السلام) این نامه را نوشته و مهاجرین و انصار شاهد آن هستند.۴۲

  1. پیمان میان پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) و رییس مسیحیان ایلا

«بسم الله الرحمن الرحیم، این تضمینی است از طرف خدا و محمد، پیامبر خدا، به یوحنا بن رعبه و مردم ایلا. به موجب این پیمان، کشتی‌ها و وسایل نقلیه، در خشکی و دریا، در تحت حمایت و امان خدا و محمد پیامبر خدا هستند و تمام کسانی که همراهشان هستند؛ چه از شام و چه از یمن، در امان‌اند. افرادی که موجب بروز حادثه گردند، اموالشان هرگز مایه نجات آن‌ها نخواهد بود و هرگاه در اسارت قرار بگیرند، به تملّک درمی‌آیند. بر مردم ایلا حرام است که مانع آب شوند و یا سد طریق نمایند».۴۳

  1. پیمان میان پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) و مسیحیان سرزمین سینا

«بسم الله الرحمن الرحیم، این مکتوبی است که محمدبن عبدالله که بشیر و نذیر و نسبت به ودیعه الهی امین جمله خلایق است، آن را نوشته است تا حجت و بهانه‌ای پس از پیامبران بر خدا باقی نماند و خداوند عزیز و حکیم است. آن را برای کسانی نوشته است که پیرو آیین وی هستند، تا پیمانی باشد با گروهی که در مشرق و مغرب زمین، بر دین نصرانیت هستند، نسبت به آن‌هایی که دور هستند یا نزدیک، عرب یا عجم; آنان که شناخته می‌شوند و آنان که شناخته نمی‌شوند. این مکتوبی است که بر طبق آن، با آن پیمان بسته است؛ هرکس با مواد آن مخالفت ورزد نسبت به وی و سایر مسلمانان متجاوز شناخته خواهد شد. این چنین کسی به عهد خدا پشت پا زده و در پیمان خود درستکار و خاضع نبوده و نسبت به دین خود استهزا نموده است و مستحق لعنت خواهد بود؛ چه سلطان باشد یا از سایر مسلمان مؤمن عادی.

هرجا راهبی یا سیّاحی دور هم جمع و در کوه و یا بیابان و یا جای آباد و یا هموار و یا کنیسه و معبدی به سر می‌برند، ما پشت سر آنان حافظ و پاسدارشان هستیم و من با جان خود و یاران و انصار و ملت خود از جانشان و از اموال آن‌ها دفاع می‌کنم؛ زیرا آنان جزو رعیت من و هم پیمان و متحد من می‌باشند.

آنان به جز آنچه که با رضایت خاطر، به عنوان خراج و جزیه می‌دهند، به هیچ نحو مسئول و به پرداخت چیزی مجبور نخواهند بود. قضات، رهبانان، خلوت گزینان و سیاحان آنان، مورد تعرض قرار نگرفته و هیچ کنیسه و کلیسایی ویران نخواهد شد و نباید چیزی از مالکیت آنان داخل خانه مسلمین گردد. قضات و رهبانان از خراج معاف‌اند و همچنین آنان که به عبادت اشتغال ورزیده‌اند از ثروثمندان و ارباب تجارت بیشتر از حد معین شده نباید خراج گرفته شود. هیچ کدام از آنان برای جنگ و حمل سلاح مجبور نخواهند شد، بلکه مسلمانان باید از آنان دفاع کرده و با آنان، بنا به پیروی از آیه کریمه: وَ لا تُجادِلُوا أَهْلَ الْکِتابِ إِلاّ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ…، به نیکوترین روش گفتگو و بحث نمایند. آنان در محیط امن و آکنده از مهربانی زندگی می‌کنند. هرجا که باشند و در هر مکانی که منزل گزینند، از بروز چیزهایی که موجب رنج و ناراحتی آنان باشد، جلوگیری می‌شود.۴۴

ج . رفتار مسالمت آمیز پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله)در مقابل مخالفان

از مطالعه تاریخ چنین بر می آید که ایجاد مودت و دوستی با بیگانگان امری بود که پیامبر رحمت در روابط بین الملل و در برخورد با مخالفان عقیدتی خود از آن بهره می گرفت چه این که اولاً اسلام آیین فطرت است و هرگز با احساسات طبیعی و انسانی بشر سر ناسازگاری ندارد، ثانیاً پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) به این نکته توجه داشت که با ایجاد جو دوستی و روابط مسالمت آمیز می‌توان با مخالفان عقیدتی به گفت و گو و جدال احسن پرداخت. یکی از ابعاد گسترده قرآن، موضوع احتجاج با کافران، مشرکان و اهل کتاب است. برخی از این احتجاج‌ها مربوط به پیامبران پیشین است که با مردمان عصر خود انجام داده‌اند و برخی دیگر مربوط به پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) با مشرکان مکه و اهل کتاب یثرب و حومه آن می‌باشد.۴۵

الف . رفتار مسالمت آمیز پیامبر(صلی الله علیه وآله) با کفار قریش

سرزمین مکه، پایگاه شرک و مشرکان بود. اهل کتاب به دلیل کمی افراد، در این شهر جایگاه نداشتند. اسلام در این پایگاه مقدس ظهور کرد. بنابراین، نخستین تماس و دعوت پیامبر(صلی الله علیه وآله) متوجه مشرکین مکه است. این دعوت که به روش مسالمت آمیز و گفت و گو صورت گرفت بر محور «توحید» و «معاد» بود. پیامبر(صلی الله علیه وآله) با دلایل منطقی و با تلاوت آیات قرآن، روح و جان مشرکین را مخاطب قرار می‌داد و از آنان می‌خواست که تعقل و تفکر کنند و خود را از زنجیرهای اوهام و عقاید جاهلی نجات دهند. در مقابل مشرکین زبان به انکار و سخنان ناشایست گشودند و انواع آزارها و اذیت‌ها را نسبت به پیامبر(صلی الله علیه وآله) و پیروان اندک او اعمال کردند. به تدریج اسلام در قلب‌ها جای گرفت و گروندگان به این آیین توحیدی رو به فزونی گذاشت. تلاش سران کفار برای جلوگیری از ایمان آوردن مردم به جایی نرسید و رویه ملایم و منطقی پیامبر نیز آنان را بیش از پیش خشمگین‌تر ساخت و بر بدرفتاری و آزار آنان افزود. هر قبیله به آزار افراد مسلمان خویش پرداختند و آنان را به حبس کردن، زدن، گرسنگی، تشنگی و غیره شکنجه می‌دادند. از جمله اعمال کفار قریش، قتل پدر و مادر «عمار» بود. «سمیه» مادر عمار، نخستین کسی است که در راه اسلام و به وسیله نیزه ابوجهل به شهادت رسید. پدرش یاسر نیز در مکه به شهادت رسید. «امیّه بن خلف» از سران کفار، بلال حبشی را در گرمای شدید نیم‌روز به پشت می‌خواباند و دستور می‌داد تا سنگی بزرگ بر سینه وی نهند، و سپس به وی می‌گفت باید به همین صورت بمانی تا بمیری یا به محمد کافر شوی و «لات» و «عُزّی» را بپرستی و او در زیر شکنجه همچنان «اَحَدٌ اَحَد» می‌گفت.۴۶

چون پیامبر خدا دید که اصحابِ بی پناهش سخت گرفتار و در فشارند و نمی‌تواند از ایشان حمایت کند، به آنان گفت: «کاش به کشور حبشه می‌رفتید؛ چه، در آنجا پادشاهی است که نزد وی بر کسی ستم نمی‌رود و آن جا سرزمین راستی است، باشد که خدا از این گرفتاری برای شما فرجی قرار دهد.» به دنبال آن، جمعی از

مسلمانان که از فشار و آزار دشمن به ستوه آمده بودند، دیار غربت و دوری از وطن را اختیار کردند و رهسپار حبشه شدند و این نخستین هجرتی بود که در اسلام روی داد.۴۷

آنان در سرزمین حبشه هم از آزار قریش در امان نبودند. فرستادگان کفار قریش به حبشه رفتند و از «نجاشی» پادشاه حبشه خواستند تا مسلمانان را به مکه بازگرداند، لیکن نجاشی پاسخ رد به ایشان داد. خود پیامبر(صلی الله علیه وآله) نیز مدتی در مخفی‌گاه به سر برد و به شهر طائف پناه برد و بدین ترتیب بت پرستان قریش و مکه بیشتر به هیجان در آمدند و حس کینه توزی و انتقام جویی آنان نسبت به پیغمبر و مسلمانان تشدید گردید. به دلیل فشار روز افزون مشرکین، پیامبر ناگزیر شد که از شهر طائف خارج شود. قریش در جبران شکست‌های پی در پی، بر آن شدند که پیامبر خدا و یاران او را در تنگنای سخت‌ترین فشارها بگذارند. با این انگیزه، ۴۰ تن از سران قریش پیمانی را با امضای خود مورد تأکید قرار دادند. در این پیمان، قریش متعهد شدند که از هرگونه داد وستد و پیوند سببی با بنی هاشم و بنی عبدالمطّلب خودداری کنند. با محاصره سیاسی و اقتصادی قریش، مسلمانان دوره‌ای سخت را در محل «شعب ابوطالب» گذراندند. در این دوران آن چه بیش از همه چیز اهمیت داشت، حراست از جان پیامبر خدا(صلی الله علیه وآله) بود. به ویژه ابوطالب در این راه تلاشی ستایش انگیز از خود به یادگار گذاشت. مسلمانان در مدت سه سال محاصره، با زحمات فراوان و با به خطر انداختن جان خویش مخفیانه به تأمین نیازهای ضروری می‌پرداختند.۴۸

از دیگر اعمال کفار قریش، «تلاش برای قتل پیامبر(صلی الله علیه وآله) می‌باشد. سران قریش، خشمگین از گسترش اسلام و به ویژه نفوذ آن در یثرب، در دارالندوه اجتماع کردند که شمار آنان به ۴۰ تن می‌رسید. ابوجهل در این جمع پیشنهاد کرد از هر قبیله‌ای یک شمشیر زن انتخاب شود، آنگاه وی را غافلگیر کنند و خون وی را بریزند. روشن است کسانش که به خون خواهی او نمی‌توانند شمار زیادی را قصاص کنند. ناگزیر به خون بها بسنده می‌کنند که پرداختن آن، کار آسانی است. خداوند پیامبرش را از این توطئه شوم آگاه ساخت. در آیه‌ای از قرآن آمده است:

«به خاطر بیاور هنگامی را که کافران نقشه می‌کشیدند که تو را به زندان بیفکنند، یا به قتل برسانند و یا (از مکه) خارج سازند؛ آن‌ها چاره می‌اندیشیدند و (نقشه می‌کشیدند)، و خداوند هم تدبیر می‌کرد و خداوند بهترین چاره‌جویان و تدبیر کنندگان است!۴۹

پیامبر(صلی الله علیه وآله) ، علی(علیه السلام) را در بستر خود خوابانید و خود شبانه مکه را به قصد یثرب ترک کرد. دوری و جدایی از کعبه و زادگاه، بر آن حضرت بسیار ناگوار و اندوهگین بود. خداوند پیامبرش را دل‌داری داد و بدو وعده داد که دگر بار به مکه باز خواهد گشت.

«آن کس که قرآن را بر تو فرض کرد، تو را به زادگاهت باز می‌گرداند!۵۰

بُعد دیگر تلاش مشرکین قریش، جنگ‌هایی است که آنان با امکانات و تجهیزات فراوان، برای نابودی اسلام و مسلمین انجام دادند که مهمترین آن‌ها جنگ‌های «بدر»، «اُحد»، «خندق» و «احزاب» می‌باشد. برای جلوگیری از اطاله کلام، از توضیح جنگ‌ها خودداری می‌شود. پس ازجنگ احزاب و در سال ششم هجری پیامبر(صلی الله علیه وآله) با گروهی از یارانش به قصد زیارت کعبه از مدینه به سوی مکه رهسپار شدند. مشرکین مکه که آماده جنگ شدند و سوگند یاد نمودند که به هر وسیله ممکن از ورود مسلمانان جلوگیری کنند. پیامبر(صلی الله علیه وآله) با وجود این که نیروی کافی برای سرکوبی بت پرستان مکه داشت با دشمنان سرسخت خود از در صلح و مسالمت وارد شد. ابتدا نماینده‌ای پیش سران مکه فرستاد و آنان را دعوت به صلح نمود و یاد آور شد که مسلمانان به قصد زیارت خانه خدا آمده‌اند و قصد جنگ و تعرض را ندارند. ابتدا نپذیرفتند و مرکب نماینده پیامبر(صلی الله علیه وآله) را پی کردند! ولی بار دوم به پیشنهاد صلح پیامبر(صلی الله علیه وآله) تن دادند. مشرکین شرایط سنگینی برای صلح پیشنهاد دادند که پیامبر آن‌ها را پذیرفت و از جمله آن، تخلیه فوری مکه بود. پیامبر(صلی الله علیه وآله) و یاران پس از اعمال حج، بی‌درنگ مکه را ترک کردند، در حالی که مسلمانان آرزو داشتند در زادگاه خود بیشتر اقامت نمایند. آری، پیامبر(صلی الله علیه وآله) که منطقش انسان دوستی و مسالمت و احترام به تعهدات بود، برای رفع خصومت و ایجاد محیط صلح و آرامش حاضر شد از تمام حقوق مشروع خود بگذرد.۵۱ این پیمان، که به «پیمان حدیبیه» معروف شد، بعدها به وسیله مشرکین نقض گردید و علاوه بر آن، از آزارها و اذیت‌های قریش کاسته نشد. مشتی زورگو بر کعبه سلطه یافته بودند و آن را در سلطه خود می‌دانستند و در سلطه‌گری و انحصارطلبی هیچ مرزی نمی‌شناختند.

بیش از نیمی از عمر بعثت پیامبر(صلی الله علیه وآله) به مدارا با آنان گذشت و کمتر سودی نداشت. پیامبر نمی‌توانست بیش از این زورگویی را تحمّل کند. باید مکه آزاد و کعبه از پلیدی شرک و خرافه پاک شود؛ چه این که پیامبر(صلی الله علیه وآله) و یاران آن حضرت، در آرزوی زیارت آزادانه کعبه لحظه شماری می‌کردند. سپاهیان ده هزار نفری مسلمانان، بدون خونریزی و با امدادهای الهی، شهر مکه را فتح نمودند. «سعد» یکی از یاران پیامبر، «شعار خشونت را» فریاد کرد که «الیَوم یَوم الْمَلْحَمَه *** الیَوم تَستحلّ الْحرمه»، «الیوم أذلّ الله قریشاً» امروز روز برخوردهای خونین است! امروز حرمت‌ها شکسته می‌شود! امروز خدا قریش را خوار می‌کند!». اما پیامبر رحمت(صلی الله علیه وآله)، در رد شعار خشونت و انتقام فرمود: «الیَوم یَوم المَرحمه، الیوم أعزّ الله قریشاً»؛ امروز روز مهرورزی است. امروز خداوند قریش را عزیز می‌کند.۵۲

بدین وسیله، پیامبر شعار انتقام جویانه مسلمانان را به شعار محبت آمیز تبدیل کرد و عفو و گذشت را نسبت به دشمنان سرسخت اسلام اعمال نمود. پیامبر(صلی الله علیه وآله) به کنار خانه کعبه آمد و دستگیره در خانه را گرفت، در حالی که مخالفان به کعبه پناه برده بودند و در انتظار این بودند که پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله)درباره آن‌ها چه دستوری صادر می‌کند؟ در اینجا پیامبر(صلی الله علیه وآله) فرمود:

«الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی صَدَقَ وَعْدَهُ وَ نَصَرَ عَبْدَهُ وَ هَزَمَ الاْحْزَابَ وَحْدَهُ»؛ شکر خدای را که وعده‌اش تحقق یافت و بنده‌اش را پیروز کرد و احزاب و گروه‌های دشمن را منهزم ساخت». سپس رو به مردم کرده، فرمود: «مَا ذَا تَظُنُّونَ یَا مَعْشَرَ قُرَیش! قَالُوا خَیْراً ، أَخٌ کَرِیمٌ وَ ابْنُ أَخ کَرِیم وَ قَدْ قَدَرْتَ! قَالَ: وَ أَنَا أَقُولُ کَمَا قَالَ أَخِی یُوسُفُ « لاَ تَثْرِیبَ عَلَیْکُمُ الْیَوْمَ یَغْفِرُ اللَّهُ لَکُمْ وَ هُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ»؛ چه گمان می‌برید، ای جمعیت قریش که درباره شما فرمان دهم؟ آن‌ها در پاسخ گفتند: ما از تو جز خیر و نیکی انتظار نداریم. تو برادر بزرگوار و بخشنده و فرزند برادر بزرگوار ما هستی، و اکنون قدرت در دست تو است. پیامبر فرمود: و من درباره شما همان می‌گویم که برادرم یوسف درباره برادرانش به هنگام پیروزی گفت: امروز روز سرزنش و ملامت و توبیخ نیست!»

آن‌گاه با جمله: «اذْهَبُوا فَأَنْتُمُ الطُّلَقَاءُ»؛ «بروید همه آزادید.»۵۳ همه را مورد عفو و گذشت قرار داد. همین عمل توفانی در سرزمین دل‌های مشرکین به پا کرد که به گفته قرآن: «یَدْخُلُونَ فِی دِینِ اللهِ أَفْوَاجاً»؛۵۴ فوج فوج مسلمان شدند و آیین اسلام را با جان و دل پذیرفتند.

ب) رفتار مسالمت آمیز پیامبر(صلی الله علیه وآله) با یهود

قوم یهود در ابتدا، در کنار یکدیگر زندگی می‌کردند ولی بر اثر عوامل مختلف مثل اختلاف‌ها، خیانت‌ها و… این یکپارچگی از بین رفت. عده زیادی سرزمین اصلی خود را ترک کردند و برخی از آنان به سرزمین یثرب مهاجرت نمودند. این عده در این شهر و اطراف آن به ساختن ساختمان‌ها و قلعه‌های محکم اقدام نمودند و در آنجا مسکن گزیدند. قبایل معروف یهود عبارت بودند از: «بنی قریظه» ، «بنی قینقاع» و «بنی نضیر». این قبایل برای حفظ موجودیت خود، با قبایل عرب، پیمان عدم تعرض بسته و با دادن باج‌ها، مالیات‌ها و هدایا رضایت خاطر آنان را جلب می‌نمودند. پیامبر(صلی الله علیه وآله)پس از مهاجرت به مدینه، برای برقراری امنیت و آرامش یک پیمان دفاعی مشترک منعقد ساخت که در آن «اوس» و «خزرج» و «یهود مدینه» شرکت داشتند و حتی پیامبر(صلی الله علیه وآله) با یهودیان خارج مدینه پیمان دفاعی جداگانه‌ای منعقد ساخت. براساس این پیمان، یهود متعهد شدند که علیه مسلمانان اقدام خرابکارانه انجام ندهند و در صورت لزوم از مدینه و مسلمانان دفاع نمایند و در مقابل، پیامبر(صلی الله علیه وآله)متعهد شد که از حقوق آنان حفاظت نماید و با آنان مانند افراد یک ملت واحد رفتار شود. بدین وسیله، همگان مسؤول حفظ و حراست حقوق یکدیگر گردیدند.۵۵ یهودیان آزادانه به داد و ستد پرداخته و کالاهای خود را در بازار مسلمین به فروش می‌رساندند. گسترش اسلام در میان انصار و قبایل اطراف، حسادت یهود و برخی از منافقان را بر ضدّ پیامبر(صلی الله علیه وآله) برانگیخت؛ زیرا آنان هرگز فکر نمی‌کردند که کار محمد تا این حد بالا گیرد و تمام قدرت‌های محلّی را تحت الشعاع قرار دهد. «عبدالله بن سلام» از دانشمندان یهود پس از مذاکره با پیامبر(صلی الله علیه وآله) به آیین اسلام گروید و خبر اسلام آوردن او موجی از خشم در طوایف یهود پدیدآورد. پس از مدتی «مُخیریق» یکی دیگر از دانشمندان یهود به جمع مسلمانان پیوست و حتی پیامبر(صلی الله علیه وآله) را وصی و صاحب اختیار اموال خود قرار داد.۵۶ یهود به علل مختلفی در ابتدا به پیامبر(صلی الله علیه وآله) و مسلمانان روی خوش نشان دادند و در پیمان دفاعی مدینه شرکت جستند. آنان می‌خواستند از تشکیلات مسلمین به نفع خود و در مقابل رقبایی که همواره در هراس بودند، سود جویند. از پیامبران یهود در قرآن به نیکی یاد شده بود. در ابتدا «بیت المقدس» قبله اول مسلمین بود. گسترش روزافزون اسلام، موجب شدکه این همکاری و همراهی یهود با مسلمانان ادامه نیاید و به روش‌های مختلفی در تضعیف روحیه مسلمانان کوشش نمایند. پیمان منعقده با مسلمانان را نقض نمودند و پنهان و آشکار با دشمنان اسلام همکاری کردند. مسلمانان در برابر اقدامات خرابکارانه و شایعه سازی یهود، هیچ‌گونه تعرضی نسبت به آنان نداشتند و همواره در حفظ صلح و امنیت مدینه می‌کوشیدند و اعمال و رفتار تحریک آمیز یهودیان را نادیده گرفته و با عفو و اغماض پاسخ می‌دادند!

پیامبر(صلی الله علیه وآله) شخصاً در مراسم اجتماعی آنان شرکت می‌کرد و از آنان قرض می‌گرفت و به عیادت بیمارانشان می‌رفت و در مراسم تشییع جنازه یهودیان شرکت و با آنان ابراز همدردی می‌نمود و مانند یک فرد عادی با آنان معامله می‌کرد و سایر مسلمانان نیز یهودیان مدینه را هم پیمان و جزو ملت خود می‌دانستند و رفتارشان براساس همین اصل محکم و استوار بود.۵۷ یهودیان علاوه بر این که در تجارت، داد و ستد و فعالیت‌های اجتماعی آزاد بودند، در مراسم عبادی و فعالیت‌های مذهبی آزادی کامل داشتند. رسول الله(صلی الله علیه وآله) دعوت اسلامی و پیام الهی را به همه و از جمله یهودیان ابلاغ می‌کرد ولی هیچ‌گاه آنان به ترک دین و عقاید خود مجبور نبودند.

پیامبر(صلی الله علیه وآله) خواهان ابلاغ رسالت جهانی خود بود. طبیعی است که چنین امری در محیط آرام و بدون جنگ و خونریزی ممکن است. آن حضرت در اوّلین فرصتی که برایش پیش آمد و با انعقاد پیمان صلح حدیبیه ـ که باید آن را شاهکار و نقطه عطف سیاست جهانی و به اصطلاح امروزی‌ها، دیپلماسی پیامبر، به حساب آورد ـ کار دعوت و ابلاغ رسالت جهانی خود را آغاز کرد و بعد از بسته شدن «پیمان صلح حدیبیه» با کفار مکه و تحکیم پایه‌های داخلی قدرت، در سال هفتم هجرت، کار دعوت و ابلاغ رسالت جهانی خود را آغاز کرد.

پیامبر با اعزام سفرا و مبلّغین تعلیم دیده، مجرّب، دنیا دیده و مؤمن و مجاهد همراه با ارسال نامه‌هایی سرشار از نکته‌های دقیق سیاسی و تبلیغی، در عرض مدت کوتاهی توانست قلب میلیون‌ها انسان جاهل، ظالم و بت پرست و ماده پرست و کافر را متوجه خدا کند و این موفقیت در دنیا از بسیاری جهات بی نظیر است.۵۸

توصیه پیامبر(صلی الله علیه وآله) در مورد یهود و نصارای یمن

پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) در یک دستورالعمل ارشادی و حکومتی به «عمروبن حزم» که او را به یمن فرستاد تا مردم را به تعالیم اسلام فراخواند، نوشت که نسبت به همه اقشار مردم یمن حتی یهود و نصاری، دستورات اسلام را پیاده کند. در فقره ۲۱ این عهدنامه آمده است: «وَ إنّه من أسلم من یهودیّ أو نصرانیّ إسلاماً خالصاً من نفسه وَدانَ بدین الإسلام فإنّه من المؤمنین له مثل ما لهم و علیه مثل ما علیهم; و من کان علی نصرانیّه أو یهودیه فإنّه لا یرد عنها»؛ هر یهودی و یا نصرانی (مسیحی) که مسلمان شود و اسلام پاک و خالصی اظهار نماید از جمله گروه مؤمنان و مسلمانان است هرآنچه مسلمانان دارند شامل او نیز می‌شود و در نفع و ضرر با آن‌ها شریک است و هرکه در یهودیت یا نصرانیت خود باقی بماند هرگز مجبور به ترک دین خود نمی‌شود.۵۹

صبر و مدارای پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) بر بدرفتاری یهود

پیامبر(صلی الله علیه وآله) در مقابل بدرفتاری یهودیان صبور بود و از نفاقشان چشم می‌پوشید و آن‌ها را با مسلمانان برابر می‌گرفت و به آداب و رسوم دینی آنان احترام می‌گذاشت. بر پیمان‌هایی که با یهودیان بسته بود، استوار بود و اگر یکی از یهودیان بر خلاف پیمان رفتار می‌کرد تنها به مجازات او اکتفا می‌کرد و دیگران را به گناه او نمی‌گرفت، چنان که ده بار «کعب ابن اشرف» و «سلام بن ابی حقیق» که به مسلمانان خیانت کرده بودند، همین روش را به کار بست و متعرض یهودیان دیگر نشد. پیامبر(صلی الله علیه وآله) با یهودیان مدارا می‌کرد و وقتی پیمان خود را می‌شکستند و بر آن‌ها دست می‌یافت، در مجازاتشان حد اعتدال را نگه می‌داشت و یا به حکم کسی که یهودیان او را به داوری انتخاب کرده بودند، رضایت می‌داد. در واقع رفتار پیامبر(صلی الله علیه وآله) با یهودیان خیلی ملایم‌تر از رفتار وی با مردم قریش و دیگر قبایل عرب بود.۶۰

پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) و بیت المدارس یهود

مدارس و دیگر امکان‌های متعلق به یهودیان مورد احترام پیامبر(صلی الله علیه وآله) و مسلمانان بود. یهودیان آزادانه در این مدارس به فعالیت‌های تبلیغی و دینی خود مشغول بودند و مسلمانان متعرض آن‌ها نمی‌شدند. و حتی پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) در مدارس یهود حاضر می‌شد و با استفاده از استدلال و منطق روشن، با علمای یهود به گفتگو می‌نشست. خانه‌هایی که آیین یهود در آنجا تدریس می‌شد، و کودکان و جوانان در آنجا درس دینی فرامی‌گرفتند، «بیت المدارس» یا «بیت الدراس» می‌نامیدند. روزی پیامبر(صلی الله علیه وآله) بر یکی از این مدارس وارد شد و کسانی که در آن جا بودند همه را به آیین خود دعوت کرد. دو نفر از بزرگان یهود به نام‌های «نعمان» و «حارث» گفتند:

بر چه آیینی دعوت می‌کنی؟ فرمود: روش ابراهیم و آیین او. آنان گفتند: آیین ما اصیل‌تر از آیین تو است زیرا ابراهیم، خود یهودی بود. پیامبر(صلی الله علیه وآله) فرمود: تورات بیاورید تا در این موضوع میان من و شما داوری کند. آنان از آوردن تورات خودداری کردند و وحی الهی (سوره آل عمران، آیه ۲۳) در سرزنش این عده نازل شد. در وقت ورود پیامبر(صلی الله علیه وآله) به یکی از این مدارس یهودی، گروهی از دانشمندان مسیحی نجران در آنجا حضور داشتند. در این میان جدال تاریخی میان علمای یهود و مسیحی در گرفت و هر دو گروه کوشش می‌کردندکه ابراهیم را از پیروان آیین خود بدانند؛۶۱ اما خدای متعال در این مورد فرمود:

ما کانَ إِبْراهِیمُ یَهُودِیّاً وَ لا نَصْرانِیّاً وَ لکِنْ کانَ حَنِیفاً مُسْلِماً وَ ما کانَ مِنَ الْمُشْرِکِینَ؛۶۲ ابراهیم نه یهودی بود و نه نصرانی؛ بلکه موحدی خالص و مسلمان (تسلیم حق) بود; و هرگز از مشرکان نبود.

این موارد و نمونه‌های شبیه به آن به خوبی نشان می‌دهد که پیامبر(صلی الله علیه وآله) در سیره عملی‌اش نسبت به پیروان مذاهب، همواره از گفت وگو و جدال احسن برای پیشبرد اهداف مقدسش سود می‌جست و هیچ زبان به الحاد، تکفیر و بی ارزش بودن ادیان دیگر نمی‌گشود و بلکه به عکس، از آنان می‌خواست که به مفاد تورات و انجیل عمل نمایند و داوری تورات را می‌پذیرفت که نمونه آن گذشت. علاوه بر آن، پیامبر(صلی الله علیه وآله)پیروان ادیان دیگر را از این که یکدیگر را بی ارزش و فاقد اعتبار می‌خواندند سرزنش می‌نمود. در قرآن می‌خوانیم: «وَ قالَتِ الْیَهُودُ لَیْسَتِ النَّصاری عَلی شَیْء وَ قالَتِ النَّصاری لَیْسَتِ الْیَهُودُ عَلی شَیْء وَ هُمْ یَتْلُونَ الْکِتابَ»؛۶۳ یهودیان گفتند: مسیحیان هیچ موقعیتی (نزد خدا) ندارند، و مسیحیان گفتند: یهودیان هیچ موقعیتی ندارند (و بر باطلند)؛ در حالی که هر دو دسته کتاب آسمانی را می‌خوانند (و باید از این‌گونه تعصب‌ها برکنار باشند.

این مشاجره و ضدیت بین مسیحیان و یهودیان در حضور پیامبر(صلی الله علیه وآله) صورت پذیرفت. در گفتگوی بین ادیان، آن‌گاه که سخن بدون استدلال و ادعا، بدون دلیل و برهان باشد نتیجه‌اش چیزی جز انحصارطلبی و تضادنخواهد بود. از نظر قرآن کریم، اینان با در دست داشتن کتاب‌های الهی که می‌تواند راه‌گشای آن‌ها در این مسایل باشد، این‌گونه سخنان که سرچشمه‌ای جز تعصب و عناد و لجاج ندارد، بسیار عجیب است.

جنگ افروزی یهود

در اینجا به چند نمونه از فعالیت‌های تحریک آمیز یهود اشاره می‌شود:

  1. تضعیف عقیده: حسن سلوک پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) سبب شد که روز به روز بر تعداد مسلمانان افزوده گردد. این پیشرفت موجب اضطراب علما و محافل مذهبی یهود گشت. از این رو با پیش کشیدن سوالات پیچیده مذهبی، می‌خواستند عقیده مسلمانان را نسبت به پیامبر متزلزل سازند. قسمت مهم این مجادلات در سوره بقره و سوره نساء وارد گردیده است.
  2. ایجاد اختلاف: از آنجایی طرح شبهات و سؤالات پیچیده، نه تنها عقیده مسلمانان را نسبت به پیامبر خود تحکیم می‌نمود؛ بلکه سبب می‌شد که مقام علمی و اطلاعات غیبی وی بر همه روشن و آشکار گردد و در سایه همین بحث‌ها، دسته‌های مختلفی از بت پرستان و یهود به اسلام گرویدند؛ از این رو، به اختلافات میان قبایل عرب مسلمان دامن می‌زدند. روزی قبیله «اوس» و «خزرج» در نقطه‌ای گرد آمده بودند. وحدت و یگانگی این دو گروه که مدت یکصد و بیست سال دشمن خون آشام یکدیگر بودند، یکی از یهودیان را سخت متاثر کرد. فورا به یک جوان یهودی که در آن میان بود اشاره کرد که خاطرات تلخ جنگ‌های گذشته را که میان دو قبیله وجود داشت به یاد آنان بیاورد. آن جوان چنین کرد. نزاع و تفاخر میان دو دسته مسلمان اوس و خزرج آغاز گردید. نزدیک بود که آتش جنگ میان آنان شعله ور شود که خبر به پیامبر رسید و از نقشه شوم مخالفان آگاه گردید. فورا با گروهی از یاران خود پیش آن‌ها آمد و هدف اسلام و برنامه عالی خود را متذکر شد و فرمود: اسلام شما را به یکدیگر برادر نمود. باید تمام کینه‌ها و خشم‌ها را به دست فراموشی بسپارید. آن‌گاه به قدری آن‌ها را پند واندرز داد و از سرانجام بد اختلاف آگاهشان ساخت که یک مرتبه ناله و صدای آن‌ها به گریه بلند شد و برای تحکیم مبانی برادری، همدیگر را در آغوش گرفتند و از درگاه خدا طلب آمرزش نمودند.۶۴
  3. قیام مسلّحانه و اقدامات نظامی: کار شکنی یهود در آغاز و در دو سال نخست هجرت، در حد مجادله، ایجاد شک و تردید و احیانا اهانت زبانی بود و پیامبر(صلی الله علیه وآله)با بردباری و شکیبایی خاص خود، همه را تحمّل می‌کرد. اما این جنگ سرد به قیام مسلحانه تبدیل شد.

در حومه یثرب سه قبیله بزرگ و قدرتمند، که نبض اقتصادی آن‌جا را در دست داشتند، زندگی می‌کردند. هر کدام بگونه‌ای در ضدّیت و براندازی نظام نوپای اسلامی و نقض پیمان مشترکی که با مسلمانان داشتند، اقدام عملی نمودند.

قبیله «بنی قینقاع» خون مسلمانی را در بازار یثرب ریختند. این فرد مسلمان به دفاع از زن مسلمانی برخاسته که مورد آزار و تمسخر جوانان یهودی قرار گرفته بود. پیامبر(صلی الله علیه وآله) در مقابل این عمل یهودیان و نیز به دلیل اصرار زیاد «عبدالله بن ابیّ»، از پیکار نظامی با آنان خودداری نمود و در تنبیه یهودیان به حداقل اکتفا کرد. قرار شد که یهودیان «بنی قینقاع» با تحویل سلاح، سرزمین مدینه را ترک کنند. آنان نیز از مدینه به سرزمین «وادی القری» و از آنجا به سرزمین شام کوچ کردند.

یهودیان «بنی نضیر» نقشه قتل پیامبر(صلی الله علیه وآله) را ریختند و تصمیم به کشتن او گرفتند. سران این قبیله قصد داشتند با افکندن سنگ بزرگی از بالا، به حیات پیامبر(صلی الله علیه وآله) خاتمه دهند ولی آن حضرت از توطئه یهود آگاه شد.

پیامبر(صلی الله علیه وآله) به اصحاب خود فرمان آماده باش داد و قلعه «بنی نضیر» را محاصره کرد. یهودیان آماده صلح و تسلیم شدند و پیامبر(صلی الله علیه وآله) هم صلح آنان را پذیرفت، به شرط آن که سلاح خود را تحویل دهند و اموال منقول خود را ببرند و آن‌ها برای حمل در و پنجره، خانه‌های خود را ویران کردند و سپس همگی به «خیبر» و از آنجا به شام کوچ کردند.

یهودیان «بنی قریظه» در جنگ «احزاب» بر خلاف پیمانی که با پیامبر(صلی الله علیه وآله)بسته بودند، با اعراب مشرک و یهودیان خیبر همکاری نموده و به دشمنان اسلام پیوستند. «کعب» رییس قبیله «بنی قریظه» عهدنامه‌ای را که میان وی و پیامبر نوشته شده بود، طلبید و در برابر همگان پاره کرد و گفت: کار پیمان پایان یافت، آماده جنگ و نبرد باشید.۶۵

سپاهیان اسلام پس از پایان جنگ احزاب دژ بنی قریظه را به محاصره خود در آوردند. در نهایت یهودیان داوری «سعد معاذ» را پذیرفتند. پیامبر(صلی الله علیه وآله) مردان قبیله سوم را به حکم داوری که خود آنان تعیین کرده بودند، اعدام کرد و اموال آنان را مصادره نمود.

قبیله بنی قریظه بارها رأفت پیامبر(صلی الله علیه وآله)را تجربه کرده بودند، اما بردباری پیامبر(صلی الله علیه وآله)حد و اندازه ای دارد و مصحلت اسلام و امت اسلامی را نمی توان دستخوش مسائل عاطفی نمود. شماری از محکومان به مرگ، با شفاعت کسانی که حرمتی ویژه داشتند، از مرگ رهایی یافتند. هر چند شمارشان اندک بود. پیامبر(صلی الله علیه وآله) از تحمیل عقیده به اسیران جنگی خودداری کرد و توصیه‌های پیامبر(صلی الله علیه وآله) در باره کودکان نیز از سندهای افتخارآمیز تاریخ اسلام است.۶۶

نمونه‌های دیگر از رفتار مسالمت آمیز پیامبر(صلی الله علیه وآله) با یهودیان

 گروهی، زن یکی از اشراف یهود، به نام «زینب» را فریب دادند که پیامبر را از طریق غذا مسموم سازد. زینب گوسفندی را بریان کرد و همه آن را مسموم ساخت و به عنوان هدیه خدمت پیامبر فرستاد. پیامبر وقتی نخستین لقمه را به دهان گذاشت احساس کرد که مسموم است، بی درنگ آن را از دهان در آورد. هم غذایش «بشر بن براء بن معرور» که از روی غفلت چند لقمه‌ای از آن خورده بود، پس از مدتی بر اثر سم در گذشت.

پیامبر دستور داد زینب را احضار کردند. از وی پرسید چرا چنین جفایی را بر من روا داشتی؟! وی در پاسخ به عذر کودکانه‌ای متمسّک شد و گفت: تو اوضاع قبیله ما را به هم زدی، من با خود فکر کردم که اگر فرمانروا باشی؛ با خوردن این سم از بین خواهی رفت و اگر پیامبر خدا باشی قطعاً از آن اطلاع یافته و از خوردنش خودداری خواهی کرد. پیامبر از سر تقصیر او گذشت و گروهی را که آن زن را به این کار وادار کرده بودند، تعقیب ننمود.

اگر چنین حادثه‌ای برای غیر پیامبر از فرمانروایان دیگر رخ داده بود، روی زمین را با ریختن خون آنان رنگین می‌ساخت و دسته‌ای را به حبس‌های طولانی محکوم می‌نمود.

معروف این است که پیامبر در کسالت وفات خود می‌فرمود: این بیماری از آثار غذای مسمومی است که آن زن یهودی پس از فتح برای من آورد.۶۷

 در یکی از سال‌ها «عبدالله بن سهل» از سوی پیامبر(صلی الله علیه وآله) مأموریت یافت که محصول خیبر را به مدینه انتقال دهد. او هنگامی که انجام وظیفه می کرد، مورد حمله دسته ناشناسی از یهود قرار گرفت و جان سپرد. پیامبر دستور داد نامه ای به سران یهود نوشته شود که جسد کشته مسلمانی در سرزمین شما پیدا شده است، باید دیه آن را بپردازید; آنان در پاسخ نامه پیامبر، سوگند یاد کردند که هرگز دست ما به خون وی آلوده نیست و از قاتل وی آگاهی نداریم. پیامبر برای این که خونریزی مجدد راه نیفتد، خودش شخصاً دیه مقتول را پرداخت.۶۸

بدین وسیله به ملّت یهود اعلام نمود که او یک مرد ماجراجو و جنگجو نیست بلکه پیامبر رحمت و مظهر لطف خدا است.

روزی در اثنای جنگ، چوپانی از یهود به اردوگاه مسلمانان ملحق می‌شود و گلّه گوسفندی را با خود به همراه می‌آورد. ولی از آنجا که این کار خیانت به صاحبان گوسفندان محسوب می‌شد، پیامبر(صلی الله علیه وآله) چوپان تازه مسلمان را وادار کرد که گوسفندان را به صاحبش برگرداند و به وی متذکر شد که گوسفندان نزد وی امانت بوده و در اسلام خیانت به امانت، اگر چه درباره دشمنان، جایز نیست.۶۹

هنگام مراجعت مسلمانان به مدینه، بلال مأمور شد «صفیّه» دختر «حُیَیِّ بن أخطب» رییس یکی از حصارهای خیبر را با یک کنیز دیگر به مدینه برساند. بلال آن دو زن را بر شتری سوار کرد و به سوی مدینه رهسپار شد و در اثنای راه به حسب اتفاق آن دو زن یهودی را از کنار کشتگان عبور داد. کنیزک از مشاهده کشتگان به ناله افتاد. پیامبر(صلی الله علیه وآله) چون ناله کنیز یهودی را شنید، ناگهان فریاد زد: بلال! مگر رحمت و عطوفت از دلت رخت بربسته است که این دو زن را بر کشتگانشان عبور می‌دهی؟۷۰

هنگامی که «عبدالله بن اُبیّ» دوست و همکار دائمی یهود و دشمن سرسخت اسلام، از دنیا رفت، یهودیان در مرگ وی عزا گرفته و می‌گریستند. از طرف پیامبر(صلی الله علیه وآله) نه تنها مورد تعرض واقع نشدند، بلکه پیامبر خود در عزایشان شرکت جست و به یهودیان و فرزند «عبدالله بن ابیّ» تسلیت گفت.۷۱

روزی یکی از یهودیان مدینه متاعی می‌فروخت و یکی از انصار از وی تقاضای خرید کرد. یهودی که حاضر نبود کالای خود را مقابل قیمتی که مرد انصاری تقاضا نموده بود بفروشد، گفت: سوگند به آن کسی که موسی را برگزیده، به این قیمت نمی‌فروشم. مرد انصاری به گمان این که وی با این جمله قصد تعریض به پیامبر اسلام را دارد، تحریک شده و سیلی محکمی بر صورت یهودی نواخت و فریاد زد: تو چنین می‌گویی در حالتی که هنوز محمد در میان ما است؟! یهودی نزد پیامبر آمد و از رفتار انصاری شکایت کرد و گفت که وی از اهل پیمان است.

پیامبر(صلی الله علیه وآله) هنگامی که از جریان آگاهی یافت، آن چنان خشمگین شد که آثار خشم بر صورتش ظاهر گردید و فریاد زد: در میان پیامبران خدا، امتیازی قائل نشوید. آن‌گاه موسی کلیم الله را به خیر یاد نمود و آن حضرت را با آنچه که شایسته مقامش بود، مدح و ستایش کرد.۷۲

عایشه، همسر پیامبر(صلی الله علیه وآله) نزد آن حضرت نشسته بود که مردی یهودی وارد شد. هگام ورود به جای «سلام علیکم» گفت: «السام علیکم»; یعنی «مرگ بر شما». طولی نکشید که یهودی دیگری وارد شد، او هم به جای «سلام» گفت: «السام علیکم» معلوم بود که این ماجرا بر حسب تصادف نیست، بلکه نقشه‌ای است که با زبان، پیامبر را آزار دهند. عایشه سخت خشمگین شد و فریاد برآورد: «مرگ بر خود شما و….»

پیامبر فرمود: عایشه! ناسزا مگو، ناسزا اگر مجسم گردد بدترین و زشت‌ترین صورت‌ها را دارد. نرمی و ملایمت و بردباری روی هرچه گذاشته شود، آن را زیبا می‌کند و زینت می‌دهد و از روی هر چیزی برداشته شود از زیبایی آن می‌کاهد؛ چرا عصبی و خشمگین شدی؟

عایشه گفت: ای فرستاده خدا، مگر نمی‌بینی که این‌ها با کمال وقاحت و بی شرمی به جای سلام چه می‌گویند؟

پیامبر(صلی الله علیه وآله) فرمود: چرا، من هم گفتم: «علیکم»؛ (برخود شما)، همین قدر کافی بود.۷۳

ج) رفتار مسالمت آمیز پیامبر(صلی الله علیه وآله) با مسیحیان

قرآن کریم، موضع مسیحیان را نرم و ملایم توصیف می‌کند، در حالی که موضع مشرکان و یهود نسبت به مسلمانان خشن بود. آنجا که می‌فرماید:

«یهود و مشرکان را دشمن‌ترین مردم نسبت به مؤمنان، و مسیحیان را مهربان‌ترین آن‌ها می‌یابی. این به خاطر آن است که درمیان مسیحیان، کشیشان و راهب‌هایی هستند که در برابر حق، کبر نمی‌ورزند. وقتی آنچه را که بر پیامبر نازل گردیده بشنوند، می‌بینی که اشک (شوق) می‌ریزند، به خاطر حقی که شناخته‌اند. می‌گویند: خدایا! ما را با شاهدان و گواهان بنویسید».۷۴

مسیحیان جزیره العرب و مناطق دیگر; مانند شام، شیفته اسلام شدند و آن را از دل پذیرفتند و آنان که همچنان مسیحی باقی ماندند، هیچ‌گاه از سوی پیامبر(صلی الله علیه وآله) و مسلمانان به تغییر عقیده و پذیرش آیین اسلام مجبور نشدند. همزیستی مسالمت آمیز مسلمانان و مسیحیان به گونه‌ای بسیار روشن و آشکار بود. لحن خطاب قرآن و نامه‌های پیامبر(صلی الله علیه وآله) با مخاطبان مسیحی همراه با عطوفت و ملایمت بود. تعالیم حضرت مسیح(علیه السلام) در دعوت یاران خود به محبت و بردباری تأثیر فراوانی در برخورد مسیحیان بر جای گذاشته است. مسیحیان حبشه عده‌ای از مسلمانان را پناه دادند و از آنان در مقابل آزار و اذیت کفار قریش، حمایت کردند. وقتی پیامبر(صلی الله علیه وآله) گروه مهاجرین نخستین را به حبشه گسیل می‌داشتند، از نجاشی به نیکی یاد کردند و فرمودند:

«وَ لَو خَرَجْتُم إلی أَرضِ الْحَبَشهِ فَإنَّ بِهَا مَلِکاً لا یَظلمُ عِندَهُ أَحَدٌ وَ هِی أَرض صِدْق حتّی یَجعَلَ اللهُ لَکُم فَرَجاً مِمّا أَنْتُم فِیهِ».۷۵ اگر به سرزمین حبشه سفر کنید، در آنجا زمامداری وجود دارد که نزد او کسی ستم نمی‌کند و آنجا خاک درستی و پاکی است و شما می‌توانید در آنجا به سر برید تا خدا برای شما فرجی پیش آورد.

در نامه پیامبر(صلی الله علیه وآله) به سران مسیحی؛ از جمله نجاشی، از حضرت مسیح(علیه السلام) و مادرش حضرت مریم(علیها السلام) به نیکی یاد شده است. پیامبر(صلی الله علیه وآله) در آخر نامه به عنوان خیرخواهی نسبت به او تأکید می‌کنند که: «وَ إِنِّی أَدْعُوکَ إلَی الله عَزّ وَ جَلّ وَ قَدْ بَلَغْتُ وَ نَصَحْتُ فَاقْبَلُوا نُصْحی; وَالسَّلامُ عَلی مَنِ اتَّبَعَ الْهُدی»؛۷۶ همانا من تو را به سوی خدای بزرگ می‌خوانم و من ابلاغ رسالت نموده و تو را نصیحت کردم، پس اندرز مرا بپذیر؛ درود بر پیروان هدایت باد.

قبایل و دسته‌های مختلف مسیحیان در زمان حیات پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) و بعد از آن، پیوسته از حمایت فرستاده خدا و مسلمانان برخوردار بودند و مسلمانان براساس پیمان صلحی که با مسیحیان بسته بودند، از منافع و حقوق آنان حمایت می‌کردند. تنها در زمان خلیفه دوم، عمر، در سرزمین‌های اسلامی به جز زنان، اطفال و پیرمردان مسیحی، تعداد پانصد هزار نفر مسیحی زندگی می‌کردند و در مصر، پانزده میلیون مسیحی در کمال آرامش و امنیت تحت حکومت مسلمانان بودند.۷۷

پس از آن که مسیحیان نجران، از مباهله با پیامبر(صلی الله علیه وآله) به دلیل عظمت شأن و مقام رسول الله و همراهانش مأیوس شدند و گفتند که محمد و فرزندانش و علی، شخصیت‌های وارسته‌ای هستند، صلح نامه‌ای با پیامبر(صلی الله علیه وآله) امضا کردند. طبق این صلح نامه، در برابر پرداخت مالیات و خراج مسیحیان نجران در انجام دستورات آیین خود، از آزادی برخوردار بودند. در فرازی از این صلح نامه آمده است:

«…وَ لِنَجْرَانَ وَ حَاشِیَتِهَا جِوَارُ اللَّهِ وَ ذِمَّهُ مُحَمَّد النّبِیّ، رَسُولِ اللهِ عَلی أَمْوالِهِم، و أَنْفُسهِم وَ مِلَّتهِم، وَ غائِبهِم وَ شاهِدِهِم، وَ عَشِیرتِهِم، وَ بَیعِهِم وَ کُلّ ما تَحْت أَیدِیهِم مِن قَلِیل أَو کَثِیر، لا یُغیر أسقف مِن أسقفیته، وَ لا راهب مِن رُهبانیته، وَ لا کاهنَ مِن کهانَتِه»۷۸ مردم مسیحی نجران و حاشیه آن، در سایه خداوند و ذمّه محمد، پیامبر خدا هستند؛ که دارایی، جان، دین، افراد غایب و حاضر، خانواده آنان و تجارت و آنچه از کم یا زیاد در اختیار دارند، همه محفوظ و در امان است؛ هیچ اسقف یا راهب یا کاهنی از آنان، از مقام خود عزل نمی‌شود و به آنان اهانتی نخواهد شد. بر اساس این صلح نامه روشن می‌شود که حکومت اسلامی مانند قدرت‌های زورگو نیست که از ضعف و بیچارگی مخالفان سوء استفاده کند، بلکه در تمام لحظات، روح مسالمت آمیز، دادگری و اصول انسانی را در نظر می گیرد.

پی‌نوشت:

  1. دهخدا، علی اکبر، لغت نامه دهخدا، (تهران: دانشگاه تهران، ۱۳۷۳، دوره جدید)، ج۸ ، ص۱۲۲۴۳
  2. نک: دلشاد تهرانی، مصطفی، سیره نبوی (تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، ۱۳۷۲)، ج۱، ص۳۶
  3. آل عمران (۳): ۱۵۹
  4. همان
  5. ابی جعفر محمدبن الجریر الطبری، تاریخ الطبری، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، (بیروت: روائع التراث العربی، بی تا)، ج۳، ص۵۶
  6. انبیاء (۲۱) : ۱۰۷
  7. شعراء (۲۶) : ۳
  8. دلشاد تهرانی، مصطفی، سیره نبوی ج۳، ص۷۵؛ از: الوفاء بأحوال المصطفی، ج۲، صص۴۲۱ و ۴۳۹
  9. مارسل بوازار، انسان دوستی در اسلام، ترجمه دکتر محمد حسن مهدوی اردبیلی و دکتر غلامحسین یوسفی، ( تهران: طوس، ۱۳۶۲)، ص۱۷۹
  10. برای مطالعه اسامی و شرح حال این هیأت‌ها، نکـ : محمد ابو زهره، خاتم پیامبران، ترجمه حسین صابری، (مشهد: آستان قدس رضوی، ۱۳۷۵، چاپ دوم)، ج۳، صص۴۵۳ ـ ۵۴۲
  11. بقره (۲): ۶۲
  12. حج (۲۲) : ۱۷
  13. عمید زنجانی، عباسعلی، فقه سیاسی، (تهران: امیرکبیر، ۱۳۷۳، چاپ دوم)، ج۳، ص۲۳۳ به بعد؛ ناصرمکارم شیرازی و دیگران، پیام قرآن، (قم: مدرسه امام علی(علیه السلام) ، ۱۳۷۴)، ج۱۰، ص۴۰۱
  14. عنکبوت (۲۹) : ۴۶
  15. مائده (۵) : ۵
  16. نکـ : ثقفی، سیدمحمد، ساختار اجتماعی و سیاسی نخستین حکومت اسلامی در مدینه، (قم: هجرت، ۷۶) ص۲۵۳
  17. آل عمران (۳) : ۱۹
  18. آل عمران (۳) : ۸۵
  19. نکـ : شلبی، دکتر احمد، مقارنه الادیان، الاسلام، (قاهره: مکتبه النهضه المصریه، ۱۹۸۹ الطبعه الثامنه)، ج۳، ص۱۱۶
  20. شوری (۴۲) : ۱۳
  21. آل عمران (۶) : ۶۴
  22. نکـ : جعفریان، رسول، تاریخ سیاسی اسلام تا سال چهلم، (قم: در راه حق، ۶۶)، ص۲۱۷
  23. الأحمدی، علی، مکاتیب الرسول(صلی الله علیه وآله)، (تهران: یس، ۶۳)، ج۱، ص۹۷؛ تفسیر نمونه، ج۲، ص۴۵۲
  24. الأحمدی، علی، مکاتیب الرسول(صلی الله علیه وآله)، ج۱، ص۱۰۰ ـ ۱۰۱
  25. منبع پیشین؛ نیز فروغ ابدیت، (قم: دفتر تبلیغات، ۱۳۷۲) ج۲، ص۲۱۴
  26. مکاتیب الرسول(صلی الله علیه وآله)، ج۱، ص۱۰۹
  27. سبحانی، جعفر، فروغ ابدیت، ج۲، ص۲۲۹؛ مکاتیب الرسول(صلی الله علیه وآله)، ج۱، ص۱۲۰
  28. محمدبن سعد، الطبقات الکبری، (بیروت: دار صادر و دار بیروت، ۱۹۵۷م.)، ج۱، ص۲۵۹
  29. مکاتیب الرسول، ج۱، ص۱۲۸ ـ ۱۲۹؛ از تاریخ طبری، ج۲، ص۲۹۴و بحارالانوار، ج۶، ص۳۹۸
  30. آل عمران (۳) : ۶۶۴؛ «ای اهل کتاب، بیایید تا بر سر سخنی که میان ما و شما یکسان است، بایستیم که جز خداوند را نپرستیم و برای او هیچ گونه شریکی نیاوریم و هیچ کس از ما دیگری را به جای خداوند، به خدایی برنگیرد و اگر رویگردان شدند، بگویید شاهد باشید که ما فرمانبرداریم».
  31. نساء(۴): ۹۴
  32. نساء (۴) : ۷۵
  33. برای ملاحظه نامه های پیامبر(صلی الله علیه وآله) نگاه کنیدبه: مکاتیب الرسول(صلی الله علیه وآله)، نوشته علی الاحمدی المیانجی و نیز: الوثائق السیاسیه، نوشته محمد حمید الله حید آبادی.
  34. ۲ . نکـ : دفتر همکاری حوزه و دانشگاه. اسلام و حقوق بین الملل عمومی (تهران، سمت،…)، ج۱، ص۳۹۹
  35. عمید زنجانی، عباسعلی، فقه سیاسی (تهران: امیرکبیر، ۱۳۷۳، چاپ دوم)، ج۳، ص۵۰۵
  36. منبع پیشین، ص۵۰۳؛ از سیره ابن هشام ج۱، ص۳۴؛ البدایه و النهایه ج۲، ص۲۹۱
  37. منبع پیشین، ص۵۰۳؛ از سنن ابی داود، ج۳، ص۱۱۳
  38. همان، ص۵۰۴؛ از: ارشاد الساری لشرح صحیح البخاری، ج۵، ص۲۳۲
  39. برای مطالعه آن به کتاب: «مکاتیب الرسول(صلی الله علیه وآله)» اثر علی احمدی میانجی(رحمه الله) و کتاب: «مجموعه الوثائق السیاسیه»، اثر محمد حمید الله مراجعه نمایید.
  40. الاحمدی، علی، مکاتیب الرسول، (بیروت: دارالمهاجر، بی تا)، ج۱، صص ۲۶۳ ـ ۲۶۱
  41. نکـ : حسینی، سید مجتبی، تاریخچه سیاسی اقتصادی صدراسلام، تهران (چاپ و نشر بین الملل سازمان تبلیغات اسلامی، ۱۳۷۸)، صص ۱۵۴ ـ ۱۵۲
  42. ابن هشام، سیرت رسول الله، ترجمه و انشای رفیع الدین اسحاق بن محمدهمدانی، قاضی ابرقوه، با تصحیح اصغر مهدوی، (تهران: خوارزمی، ۱۳۶۱ش.چاپ دوم)، ج۲، ص۸۱۱
  43. منبع پیشین، ج۲، ص۹۷۴
  44. عمید زنجانی، عباسعلی، حقوق اقلیت‌ها، (تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی، ۱۳۶۲، چاپ سوم)، صص۷۸ ـ ۷۶ ؛ از سیره ابن هشام، ج۲، ص۹۰۲
  45. برای مطالعه بیشتر احتجاجات قرآنی مراجعه کنید به «الحوار فی القرآن».
  46. نکـ : دکتر آیتی، محمد ابراهیم، تاریخ پیامبر اسلام، به کوشش دکتر ابوالقاسم گرجی، (تهران: دانشگاه تهران، ۱۳۶۹) : ص۱۲۷
  47. منبع پیشین، ص۱۲۹
  48. نکـ : معادیخواه، عبدالمجید، تاریخ اسلام، عرصه دگراندیشی و گفت وگو، (تهران: ذره، ۱۳۷۷)، صص۱۱۱ـ۱۰۶
  49. انفال (۸): ۳۰
  50. قصص (۲۸): ۸۵
  51. نکـ : عمید زنجانی، عباسعلی، اسلام و همزیستی مسالمت آمیز، (تهران: دارالکتب الاسلامیه، ۱۳۴۴)، صص ۹۴ ـ ۸۳
  52. معادیخواه، عبدالمجید، تاریخ اسلام، عرصه دگراندیشی و گفت و گو، ص۸۰۸؛ از مغازی واقدی، ص۸۲۱ و سیره ابن هشام، ج۴، ص۴۹
  53. آیت الله مکارم شیرازی و دیگران، تفسیر نمونه، ج۱۰، ص۶۶؛ ج۲۰، ص۲۸۲؛ به نقل از: تفسیر قرطبی، ج۵ ، ص۳۴۸۷و بحارالانوارج۲۱، ص۱۰۹
  54. نصر (۱۱۰): ۲
  55. نکـ : اسلام و همزیستی مسالمت آمیز، صص ۵۸ ـ ۵۴
  56. سبحانی، جعفر، تاریخ اسلام، (قم: لوح محفوظ و امام عصر(علیه السلام)، ۱۳۷۷)، ص۱۳۷
  57. نکـ : اسلام و همزیستی مسالمت آمیز، صص ۹۵ و ۹۶
  58. نکـ : نجفی، موسی، تأملات سیاسی در تاریخ تفکر اسلامی، (تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، ۱۳۷۷)، ج۴، ص۲۷۴
  59. ساختار اجتماعی وسیاسی نخستین حکومت اسلامی، ص۲۶۹؛ محمد حمیدالله، مجموعه الوثائق، ص۱۷۲
  60. دکتر ابراهیم حسن، حسن، تاریخ سیاسی اسلام، ترجمه ابوالقاسم پاینده، (تهران : جاویدان، ۱۳۶۲، چاپ پنجم)، ص۱۴۸
  61. نکـ : سبحانی، جعفر، منشور جاوید، (قم: توحید، ۱۳۷۵)، ج۶، صص ۲۹۵ و ۲۹۶
  62. آل عمران (۳): ۶۷
  63. بقره (۲): ۱۱۳
  64. سبحانی، جعفر، تاریخ اسلام، ص۱۳۸؛ از سیره ابن هشام، ج۱، ص۵۵۵
  65. نکـ : سبحانی، جعفر، منشور جاوید، ج۶، صص ۳۳۰ ـ ۳۱۴
  66. نکـ : معادیخواه، عبدالمجید، تاریخ اسلام، عرصه دگر اندیشی و گفت وگو، صص ۶۰۳ـ۵۹۸
  67. مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج۲۱، ص۶ ـ ۷
  68. نکـ : سبحانی، جعفر، فروغ ابدیت، ج۲، ص۶۶۵ ؛ از سیره ابن هشام، ج۲، ص۳۵۶
  69. عمید زنجانی، عباسعلی، اسلام و همزیستی مسالمت آمیز، ص۱۰۴
  70. همان.
  71. همان، ص۱۰۵
  72. همان، ص۱۰۶
  73. شهید مطهری، مرتضی، داستان راستان، (تهران و قم: صدرا، ۱۳۶۶، چاپ نهم)، ج۱، ص۱۴۱
  74. مائده(۵) : ۸۲ ـ ۸۳
  75. ثقفی، سید محمد، ساختار اجتماعی و سیاسی نخستین حکومت اسلامی در مدینه، ص۲۵۵؛ از سیره ابن هشام، ج۱، ص۳۲۱ و تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۷۰
  76. منبع پیشین، ص۲۵۶؛ مکاتیب الرسول(صلی الله علیه وآله) ، ج۱، ص۱۲۱
  77. نکـ : عمید زنجانی، عباسعلی، منبع پیشین، ص۱۱۱
  78. فاروق حماده، التشریع الدولی فی الاسلام، (رباط مراکش، کلیه الاداب و العلوم الانسانیه بالرباط، ۱۹۹۷)، ص۱۴۷ ; از مجموعه الوثائق السیاسیه، ص۱۷۶.
ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.