سیره مدیریتی پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله)

شناخت اسلوب رفتاری و روش نظری و عملی پیامبر اعظم اسلام ـ صلی اللّه علیه وآله ـ یکی از مهم‌ترین مسئولیت‌های دینی ـ فرهنگی مسلمانان است؛ زیرا قرآن کریم شخصیت ممتاز او را به عنوان الگوی جاوید نوع بشر معرفی می‌کند.

447

سیره مدیریتی پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله)

نویسنده: سجاد چوبینه

منبع: مجله فرهنگ جهاد، بهار و تابستان ۱۳۸۵، شماره ۴۳ و ۴۴ 

 

مقدمه

شناخت اسلوب رفتاری و روش نظری و عملی پیامبر اعظم اسلام ـ صلی اللّه علیه وآله ـ یکی از مهم‌ترین مسئولیت‌های دینی ـ فرهنگی مسلمانان است؛ زیرا قرآن کریم شخصیت ممتاز او را به عنوان الگوی جاوید نوع بشر معرفی می‌کند.

بر این اساس، نقش پذیری جامعه انسانی در ابعاد و زمینه‌های متفاوت فردی و اجتماعی از روش زندگی وی، می‌تواند مسیر سعادت و خوشبختی را به آنان نمایانده و دسترسی به ایجاد مدینه فاضله انسانی را تسهیل و تسریع بخشد. اما باید و یادآوری کرد که، تنها بیان جزئیات رفتاری پیامبر اسلام ـ صلی اللّه علیه وآله ـ بدون پرداختن به شیوه رفتاری حضرت، نه عنوان «سیره» دارد و نه می‌تواند تأثیر شایسته‌ای بر جامعه‌های مختلف داشته باشد.

برای بیان «سیره» می‌بایست در لابه لای اوراق به ظاهر گسسته، جزئی و پراکنده مجموعه رفتارهای آن حضرت، کتابی جامع و اصولی کامل را جست و جو کرد و گرد آوریم که آن اصول و قواعد کلی بتواند پایه گذار مبانی اصیلی برای پی ریزی بنیان‌های اصلی و فرعی جامعه نمونه انسانی باشد. کنش‌ها و واکنش‌های رفتاری پیامبر ـ صلی اللّه علیه وآله ـ آن قدر اصیل و عمیق است که می‌توان از یکایک کارهایش اصول و قواعدی کارآمد ترسیم کرد.

بر اساس این باور، در این مقاله نوع خاصی از سیره کامل آن حضرت که «سیره مدیریتی» نامیده می‌شود را مورد اشاره قرار می‌دهیم و به اختصار تبیین کنیم.

شاید بتوان گفت این بخش از سیره شخصیتی آن شخصیت والا می‌تواند کاربردی‌ترین بخش سیره بوده و شناخت و به کارگیری آن مهمترین تأثیر مثبت را بر جامعه امروز و فردای ما خواهد داشت.

طرح بحث

مدیریت انسان و رهبری جامعه انسانی، مهمترین و در عین حال پیچیده‌ترین فرآیند فعالیت اجتماعی انسان است؛ زیرا گردش درست سامانه اجتماع بشری به این امر تأثیر گذار، گره خورده است.

بر همین اساس، در تعریف مدیریت گفته شده است:

«فرآیند بکارگیری مؤثر و کارآمد منابع مادی و انسانی در برنامه‌ریزی، سازمان‌دهی، بسیج منابع و امکانات، هدایت و کنترل است که برای دستیابی به اهداف سازمانی و بر اساس نظام ارزشی مورد قبول صورت می‌گیرد».

از میان مدیریت‌ها، مدیریت منابع انسانی امری ویژه و توان علمی و عملی فوق العاده‌ای می‌طلبد، و این بیشتر به سبب خصایص ویژه انسان و گستردگی استعدادهای اوست که بدون شناسایی این استعدادها نمی‌توان به استخدام و تربیت آنها پرداخت.

امام علی ـ علیه السلام ـ به سختی کار مدیر و ضرورت اتقان و استحکام شخصیتی رهبر این‌گونه اشاره فرمودند:

«مدیر مانند ستون وسط آسیاب باید ساکن، استوار و محکم باشد تا تشکیلات به درستی حول محور آن طی طریق کند».

از این رو مراتب تعالی و پیشرفت ملت‌ها به میزان توفیق رهبر و رهبرانی وابسته است که عهده‌دار امور آنان بوده و وضع آنها را سامان می‌بخشند. به همین سبب امام رضا ـ علیه السلام ـ فرمودند:

«در مطالعه احوال بشر هیچ گروه یا ملیتی را نمی‌یابیم که در زندگی موفق باشد مگر به وجود مدیر و سرپرستی که امور مادی و معنوی آنان را مدیریت کنم».

بنابراین، مدیر می‌بایست از مبانی نظری «علمی و پیشرفته» و توان عملی «قدرتمند» برخوردار باشد تا بتواند موفق شود. چنان که گفته شده است: مدیریت علم «دانستن» و هنر «توانستن» است.

ما در این جا به تبیین مدیریت مدیری می پردازیم که از دو قدرت معنوی «عقل» در حد کمال، و «وحی» از کامل‌ترین نوع محتوایی‌اش برخوردار است، و از سلسله انسان‌هایی است که آفریدگار انسان، او را به عنوان امانت‌داری امین انتخاب و انسان را به عنوان امانت به او سپرده است تا به حقیقت ناب راهنمایی، و استعدادهای او را شکوفا کند. این نوع مدیریت زیباترین جلوه‌های مدیریتی است که از آن به عنوان «مدیریت الهی ـ انسانی» تعبیر می کنیم. محور اصلی فعالیت‌های تدبیری این مدیر که مبتنی بر شناخت کامل انسان به طور خاص و درک واقعی از حقیقت عالم هستی به طور عام است، خارج کردن نوع انسانی از تاریکی‌ها و وارد کردن او به روشنایی و تحول بخشیدن به اوست.

مدیریتی بر اساس «تکریم» انسان، در مقابل مدیریت‌های مبتنی بر «تحقیر» انسان و آشنایی با این نوع مدیریت منابع انسانی که مدیر، خود انسان تکامل یافته و کاملی است، بیشترین و بهترین تأثیر را بر جان جهان انسانی داشته، و تعمیم دادن به آن در حوزه رفتار مدیریتی جامعه می‌تواند سلامت و سعادت اجتماع بشری را تضمین کند.

چنان که در مقدمه نیز گفتیم ما از شیوه‌های رفتاری پیامبر اسلام ـ صلی اللّه علیه وآله ـ دنبال کشف قواعد و اصولی هستیم که مجموعه این قواعد و قوانین، مبانی اصلی« خلق عظیم محمدی» را در موضوع مدیریت به نمایش می‌گذارد. این اصول همه آنچه که در آن وجود شریف آسمانی بوده، نیست و تنها قطره‌هایی اندک از آن اقیانوس بزرگ است.

  1. مدیریت بر خود قبل از مدیریت بر دیگران در سایه اصلاح رابطه میان خود و خدا

پیامبر ـ صلی اللّه علیه وآله ـ بنده‌ای پاک و خالص و از عبودیتی کامل بهره‌مند است. بنابراین، همواره در مقام بندگی در مقابل خدای خویش خاشع و دور از خودبینی و خودخواهی، فرمانبردار اراده حضرت حق است. این انفعال در مقام بندگی، سبب شده است تا خداوند او را مرتبه فاعلیت بخشیده و بدین وسیله در عالم نفس‌ها و روح‌ها تأثیر بخشید. وی به اقتضای مقام تام و کامل بندگی، هیچ‌گاه سر به برتری جویی بر نداشت و این سِّرِ اصلی مدیریت و رهبری ایشان بر قلب‌ها است؛ زیرا اصل و ریشه مدیریت بر قلب‌ها بر اصلاح رابطه انسان با خدای خویش است.

پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله فرمودند:

 «مَنْ أَحْسَنَ فِیَما بَیْنَهُ وَ بَیْنَ اللَّهِ، أَحْسَنَ اللَّهُ مَا بَیْنَهُ وَ بَیْنَ النَّاسِ» هرکس میان خود و خدا را اصلاح و نیکو گرداند، خداوند میان او و مردم را اصلاح کند.

روش پیامبر اسلام در تحول بزرگی که فراهم ساخت بر مبنای تحول رابطه انسان با خدا استوار بود. اثر و نتیجه وجود این رابطه معنوی باعث می‌شود که در ایجاد ارتباط با دیگران، به دلیل عدم حجاب خودبینی و خودخواهی، میان او و آنان الفتی حقیقی برقرار شود و از جان و دل مدیریت او را بپذیرند. این نوع پذیرش و تسلیم قلبی راه را بر توسل به ریا و فریب و دروغ و همچنین فشار و استبداد می‌بندد. بدیهی است این نوع سلطنت بهترین و ماندگارترین سلطنت‌هاست که ریشه در همان اصلاح رابطه میان خود و خدا دارد. هم ایشان فرمود:

«مَن أحَبَّ أن یَکونَ أکَرَمَ النّاسِ فَلیَتَّقِ اللّه».

اگر انسان در مدار توحید قرار گرفت و زوایای شرک را از خود زدود و خودخواهی وجود خویش را نادیده گرفت، همه ارزش‌ها را داراست؛ و انسانِ ارزش طلب فطری، دور این وجود ارزشمند طواف خواهد کرد و به او دل می‌سپرد. وجودش از شرک خفی خودخواهی خالی و پر از آوای وحدانیت و توحید است.

او که از لحاظ نسب و منصب و پیش افتادن و تقوی و همچنین سلطنت بر دل‌ها از همه جلوتر و بر همگان برتر است، می‌گوید:

«من نیز بنده‌ای هستم که همچون دیگر بندگان می‌خورم و مانند آنان می‌نشینم».

این دوری از حجاب خودخواهی که شهره اصلاح و پاکی نفس و مدیریت بر خویشتن خویش است، موجب نزدیکی قلب‌ها به وی و مهیا شدن «قدرت رهبری و مدیریت بر قلب‌هاست.» بنابراین، لازمه ابتدایی اداره امور جامعه انسانی، قدرتی است که ابتدا در توانایی انسان بر اراده خویش ظهور و تجلی می‌یابد.

  1. شرح صدر

تبیین فلسفی «شرح صدر» به اختصار، همان فعلیت همه جانبه قوا و استعدادهای متنوع وجود انسانی است؛ زیرا هرچه این استعدادها شکوفاتر شوند، بُعد روحانی وجود انسان گستردگی بیشتری پیدا می‌کند.این گستردگی، از نشان پذیری آدمی به اسماء و صفات الهی حاصل می‌شود، که هر چه از صفات خداوند در یک انسان بیشتر تجلی کند، سعه وجودی او بیشتر خواهد شد.

پیامبر ـ صلی اللّه علیه وآله ـ چون مظهر تام حق و صفات اوست، جلوه تام و تمام شرح صدر ربوبی است، تحقق این ظرفیت عظیم روحی در انسان مربوط به عظمت همان مظروفی است که به وجود انسان اتصال پیدا می‌کند و این اتحاد و اتصال، ظرف را به گستردگی مظروف بسط می‌دهد. شرح صدر از الطاف خاص خداوند است که دارنده آن قدرتی پیدا می‌کند که با ابزارهایی مانند بردباری و حلم، مقاومت در سختی‌ها و مشکلات و… تنگناهای کار در برابرش گشوده می‌شود و در نهایت، به هدف‌های خود نایل می‌شود. به همین سبب، امام علی ـ علیه السلام ـ مهمترین ابزار مدیریت را سعه صدر دانسته و فرموده است:

«آلَهُ الرِّیَاسَهِ سَعَهُ الصَّدْرِ»

ابزار سروری، شکیبایی در تحمل نامرادی‌هاست.

حضرت موسی برای رهبری قومی نادان و بهانه جو، نخستین چیزی که از خداوند خواست، شرح صدر بود. پروردگار بزرگ این موهبت عظیم را در مقام سپاسگزاری به پیامبر خاتم ـ صلی الله علیه و آله ـ هدیه کرده است:

«أَلَمْ نَشْرَحْ لَکَ صَدْرَکَ».

آیا ما سینه تو را برایت گشاده نکردیم؟

اگر او می‌تواند آزارهای مشرکان را که هیچ پیامبری به اندازه وی آزار ندید، تحمل کند و نه تنها نفرین نکند بلکه دعایشان کند و بر گفته‌ها و کرده‌های قومی نادان صبر کند، تا به تدریج کار خود را پیش برد، نتیجه همین موهبت الهی است. پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله فرمود:

«بُعِثْتُ‏ لِلْحِلْمِ‏ مَرْکَزاً وَ لِلْعِلْمِ مَعْدِناً وَ لِلصَّبْرِ مَسْکَنا».

برانگیخته شدم در حالی که مرکز بردباری و معدن دانش و جایگاه شکیبایی‌ام.

این صفات و صفات مشابه دیگر که مجموعه «خُلق عظیم» ایشان را تشکیل می‌دهد، هرکدام شاخه‌ای از درخت طوبای شرح صدر است که در سرشت طیب آن وجود مقدس نهفته است.

  1. مهربانی و رحمت

تألیف کتاب تکوین بر اساس رحمت طرح و برنامه‌ریزی شده است و بر همین مبنا نیز تدبیر و اداره می‌شود. و از همین روست که پیامبران خدا جلوه‌های رحمت اویند که آخرین آنها جلوه تام این رحمت و محبت الهی است و شیوه اداره‌اش نیز بر همین اصل استوار است. او ـ به سبب رحمتی از جانب خداـ در مدیریت خود از محبت و ملایمت خاصی برخوردار است. «فَبِمَا رَحْمَهٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَلَوْ کُنْتَ فَظًّا غَلِیظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ» پیامبر با این ویژگی خدادادی به نحو شگفت انگیزی در نزدیک کردن قلب‌ها و در نتیجه، تنظیم و آراستگی امر جامعه متحول عصر خویش پرداخت. این نیروی عظیم و مؤثر آن قدر از خود، کارآمدی نشان داد که خداوند راز موفقیت پیامبرش را در عرصه مسائل مربوط به مردم در عشق ورزیدن به آنان و محبت و ملایمت معرفی می‌کند.

علی ـ علیه السلام ـ فرمودند: «از پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ به (برکت) رحمت الهی، در برابر آنان (مردم) مهربان شدی و اگر خشن و سنگدل بودی، از اطراف تو پراکنده می شدند» درباره سنتش پرسیدم؛ فرمود:

«محبت، بنیاد و اساس (سیره و سنت) من است».

خداوند پیامبر را (رحمه للعالمین) معرفی کرده است و به اندازه‌ای بر بی ایمانی کافران و پشت کردن به خوشبختی اندوهگین است که خداوند او را از این همه حرص خوردن بر حذر می‌دارد:

«لَعَلَّکَ بَاخِعٌ نَفْسَکَ أَلَّا یَکُونُوا مُؤْمِنِینَ»

گویی می‌خواهی جان خود را از شدت اندوه از دست دهی، برای این که آنان ایمان نمی‌آورند.

  1. شایسته سالاری

در نظام مدیریتی پیامبر ـ صلی اللّه علیه وآله ـ، ریاست و مسئولیت، امانت تلقی می‌شود و همگان از منطق عملی ایشان دریافته بودند که حکومت کردن به حقیقت مسئولیت داشتن است؛ زیرا «حکومت»، امانت الهی است و حاکم، شایسته‌ترین مسئول «ادای این امانت».

این باور که منشأ وحیانی «انَّ اللَّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَماناتِ إِلى‌ أَهْلِها؛ خداوند شما را فرمان می‌دهد که امانت‌ها را به اهلش واگذارید»، سبب می‌شود که همگان بدانند که قدرت تصرف بر جغرافیای جان و مال مردم، ملک شخصی کسی نیست تا طعمه‌ای برای بهره برداری باشد، بلکه فرصتی شایسته است برای شایستگان جهت تدبیر امور و اصلاح و سامان دادن کارهای مردم و تدبیر و مدیریت داشته‌های آنان در مسیر سعادت و خوشبختی‌شان می‌باشد، و اگر غیر از این باشد، به آنچه سبب گردش درست امور و سلامت و صلابت کارهاست پشت می‌شود و شمارش معکوس نابودی حکومت آغاز می‌شود.

مولای متقیان امام علی ـ علیه السلام ـ فرمودند:

«یُسْتَدَلُّ عَلَی اِدبارِ الدُّوَلِ بِاَربَعٍتَضییعِ الاُصولِ وَ التَّمَسُّکِ بِالفُرُوعِ وَ تَقدیمِ الاَراذِلِ وَ تَاخیرِ الاَفاضِلِ؛ چهار چیز باعث سرنگونی دولت‌هاست: نادیده گرفتن اصول، و توجه به جزئیات، پیش انداختن افراد ناشایست و منزوی کردن انسان‌های فاضل و کاردان».

نمونه‌هایی از شایسته سالاری در نظام مدیریتی پیامبر ـ صلی اللّه علیه و آله ـ را در واگذاری مناصب و مسئولیت‌ها، در جریان فرماندهی اسامه بن زید بر لشکر مسلمانان، نصب «عمرو بن حزم» که جوانی هفده ساله بود به فرمانداری نجران در یمن و یا « عتاب بن اسید» که جوانی است در نهایت زهد و پرهیزگاری به فرمانداری مکه می بینیم. عکس نقیض قضیه را هم شاهدیم، چنان که ابوبُرده از ابوموسی نقل می‌کند: من به همراه دو نفر از پسرعموهایم بر پیامبر ـ صلی اللّه علیه وآله ـ وارد شدیم. یکی از آن دو گفت: ای رسول خدا! ما را بر قسمتی از آنچه خداوند تو را بر آن حکومت داده است، زمامداری ده. دیگری نیز سخنی شبیه همین گفت: حضرت فرمود:

«به خدا سوگند! ما هرگز به کسی که درخواست حکومت و زمامداری کند و یا بر تحصیل آن حریص باشد، حکومت نخواهیم داد».

باید اذعان داشت از عمده‌ترین ضعف‌های مدیریتی بلکه از مهمترین شاخصه‌های مدیریت ناسالم، عدم توانایی در سپردن کارها به کاردانان شایسته و متخصصان کارآمد و قرار دادن نا اهلان در جایگاه‌های مدیریتی است و علت عمده این روش نامطلوب هم وجود مناسبات ناسالم اخلاقی، اجتماعی، سیاسی در روابط نادرست مدیریتی است و نتیجه آن هم نفوذ فرصت طلبان و انزوای افراد سالم و صالح است.

  1. نظام تبعیت به محوریت رهبر

در تشکیلات سیاسی برای اداره درست جامعه، می‌بایست یک «قدرت واحد» برای تصمیم سازی و تصمیم گیری نهایی، محوری‌ترین جایگاه را داشته باشد. بدیهی است حلقه مفقوده «محوریت سیاسی» و «وحدت قدرت» در هر نظامی سبب از هم گسیختگی و زوال انسجام مدیریتی خواهد شد که در نهایت به فروپاشی نظام می‌انجامد. اما توجه به نحوه شکلی این «ساختار قدرت واحد» مطلبی مهمتر و قابل تحلیل و تبیین است.

در نظام مدیریتی پیامبرـ صلی اللّه علیه وآله ـ ، ساختار تبعیت و اطاعت به گونه‌ای ترسیم شده است که «حق» محور اطاعت و پیروی است. در این نوع تشکیلات جایی برای قدرت طلبی منتج به استبداد از طرف زمامدار و اطاعت کورکورانه از سوی مردم نمی‌ماند. مردم بدون تن دادن به ذلت، فرمانبردارند و رهبر بدون تمسک به استبداد و سلطه مستبدانه فرمانرواست. در این نظام، مدیران در سطح مدیریت کلان و خرد از سر نفسانیت تصمیم نمی‌گیرند و رفتار نمی‌کنند و هرگز نیز خود را برتر و بالاتر از دیگران نمی‌دانند. اطاعت از رهبر و کارگزاران، فرمانبری از خداوند است و تنها در همین حوزه مشروعیت و قابلیت اجرا دارد. چنان‌که پیامبر خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ خود فرمودند: «لاَ طَاعَهَ لِمَخْلُوق فِی مَعْصِیَهِ الْخَالِقِ».

در نظام مدیریتی سالم و مشروع هرگونه خودکامگی و گردن فرازی از اساس و بنیان نفی شده است؛ زیرا «خود کامگی» با «بندگی» ناسازگار است. تا کسی به «بندگی حق» پشت نکند، به «بند آوردن خلق» روی نمی‌آورد. بندگان صالح خداوند هرگز در روابط اجتماعی و مدیریتی خود نمی‌خواهند و اجازه نمی‌دهند مردم، نام و نشانی و عنوانی غیر از بندگی خداوند و خدمتگزاری خلق خدا برای آنان قائل شوند.

رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ همواره به مردم می‌فرمود:

«لا تَرفَعُونِی فَوقَ قَدری؛ فَتَقُولُوا مَا قَالَتِ النَّصَارَی فِی الْمَسِیحِ فإنّ اللّهَ تَعالى اتَّخَذَنی عَبداً قبلَ أن یَتَّخِذَنی رَسُولاً»؛ مرا بالاتر از آنچه هستم، قرار ندهید. و آنچه که مسیحیان درباره مسیح سخن گفتند درباره من سخن مگویید، که خداوند پیش از آن که مرا رسول خویش گیرد بنده خود خوانده است.

منطق عملی حضرت همواره بر همین شیوه و تعلیمات علمی و عملی وی همواره همین‌گونه بوده است.

انس بن مالک می‌گوید: «هیچ شخصیتی نزد مسلمانان محبوب‌تر از پیامبر خدا نبود با وجود این، هنگامی که او را می‌دیدند پیش پایش برنمی‌خاستند، زیرا می‌دانستند این کار را نمی‌پسندد».

فراوانی این نوع گفتارها و رفتارها در زندگی آن حضرت به گونه‌ای است که به عنوان یک سیره تثبیت شده میان مسلمانان بدیهی می‌نمود. این سیره متعالی و معرفت آموز رسول خدا ـ صلی اللّه علیه وآله ـ بر مبنای اصل قرآنی دوری از برتری جویی فرعونی و پرهیز از تفرعن نفسانی است که می‌فرماید:

«تِلْکَ الدَّارُ الْآخِرَهُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِینَ لَا یُرِیدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ وَلَا فَسَادًا»

«إِنَّ فِرْعَوْنَ لَعالٍ فِی الْأَرْضِ»

همین برتری جویی و تفرعن مدیریتی، در نهایت مدیر و همراهان را در دریای هولناک نفسانیت خود و خشم هلاک کننده خداوند به نابودی می‌کشاند.

این از طرفی، و از طرف دیگر آموزش نظری و عملی حضرت بر اساس آموزه‌های وحی بر نفی اطاعت کورکورانه و پیروی چشم و گوش بسته می‌باشد.

قرآن کریم می‌فرماید:

«قُل هذِهِ سَبیلی أَدعو إِلَى اللَّهِ عَلى بَصیرَهٍ»؛ بگو این راه من است که بر اساس بصیرت و بینایی به سوی خدا می‌خوانم.

خداوند نمی‌پسندد مردم دنباله‌روی غیرخردمندانه و نامعقول از رهبران خود؛ بلکه از هر کسی داشته باشند، و چنین کاری را سبب تباهی عنصر انسانیت انسان می‌داند. استخفاف انسان‌ها و متابعت حیوانی، ویژه مدیریت فرعونی است؛ فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطاعُوهُ.

این، نقطه مقابل فرهنگ مدیریتی موسوی قرار دارد، که پرورش نیروهای انسانی و بالندگی آنها را بر اساس شناخت و درک صحیح از واقعیات وجود انسانی مدنظر قرار داده و می‌دهد.

  1. تفویض اختیار بر اساس قواعد مشخص

در انجام کارها و ادای مسئولیت‌ها، اصل «تقسیم کار» شیوه و سیره پیامبر است. مباشرت اجرایی مدیریت کلان در همه کارها ضمن فرسایش تدریجی قدرت رهبری، موجب تعطیل ماندن بسیاری از کارهایی می‌شود که می‌بایست انجام گیرد. از این رو اصل «تقسیم کار» ضمن ایجاد حس مسئولیت پذیری در افراد و بروز استعدادهای همکاران و همیاران، می‌تواند نظام مشارکتی نوینی ایجاد کند که انجام صحیح پروژه‌های اجرایی را تضمین کند.

اما اصل اقدام به این امر به همان اندازه که مفید است، عدم ضابطه‌مندی آن می‌تواند مضر و خسارات جبران ناپذیری را در پی داشته باشد. از این رو، می بینیم تفویض اختیار از سوی رهبر الهی سیاسی اسلام از قوانین خاصی تبعیت می‌کند که سلامت و و صلابت کار را تضمین و تأمین کند.

الف ـ امتحان قبل از اختیار

حضرت در مواردی استاندار و فرماندار تعیین کردند. افرادی را برای گردآوری مالیات و جمع آوری زکات می‌فرستاد. برای سریه‌ها فرمانده تعیین می‌کرد. برخی را به عنوان قاضی منصوب کرد و بعضی را جهت آموزش قرآن و احکام به نواحی مختلف اعزام کرد. در همه این امور تناسب همه‌جانبه افراد با مسئولیت‌های واگذاری را مدنظر داشت. هیچ‌گاه افراد آزمایش نداده و امتحان نشده را برای کارهای این چنینی تعیین نمی‌کرد. با شناختی که از اصحاب و درک درستی که از موقعیت و حساسیت آن مسئولیت داشت افرادی را گزینش و انتخاب می‌کرد. یعنی همه این واگذاری مسئولیت‌ها تابع اصول مشخص و معین خردمندانه و منطبق با قوانین وحیانی بود.

ب ـ مراقبت

پس از به کارگماردن افراد بر اساس معیارهای مشخص، نظارت و پیگیری انجام آن مسئولیت در حین انجام کار انجام می‌گرفت.

این‌گونه نبود که به سبب اعتماد و اطمینان به کسی، کار او را پیگیری نکند و او را در انجام مسئولیت واگذاری مهمل گذارد. شیخ صدوق ـ قدس سره ـ نقل می‌کند: حضرت سپاهی را به فرماندهی علی ـ علیه السلام ـ به جایی اعزام کرد. پس از انجام مأموریت، از عملکرد فرمانده در طول دوره مسئولیت از زیردستان پرسش کرد.

امام رضا ـ علیه السلام ـ فرمود:

«سیره سیاسی پیامبرـ صلی اللّه علیه وآله ـ همواره بر این بود که هرگاه لشکری را به منطقه‌ای گسیل می‌داشت، فرماندهی بر آن تعیین می‌کرد و به همراه او فردی از افراد مورد اطمینان خود را به عنوان گزارشگر می‌فرستاد تا برای او اخبار و اطلاعات کسب و ارسال کنند».

ج ـ اختیار تفویض به افراد به معنی سلب مسئولیت از رهبر و مدیریت کلان نیست

مدیریت کلان در هرحال باید پاسخگوی اعمال کارگزار خود باشد و حمایت‌های غیر منطقی از مأمور خطاکار در مدیریت موفق و سالم منتفی و مردود است. ماجرای قبیله «بنی جدیمه» پس از فتح مکه نمونه‌ای از این سیره مدیریتی حضرت در جریان اشتباهات مأموران می‌باشد.

د ـ تفویض اختیار به معنی امر مطلق و حکمی غیر قابل برگشت و فسخ ناپذیر نیست

گاه بر اساس مصالحی و یا احیاناً بروز مفاسد و وجود نقص و خللی، زمینه‌های نسخ حکم پیش می‌آمد، حضرت بدون ملاحظه، حکم تفویضی خود را اخذ و به نوع دیگری تصمیم می‌گرفت. ماجرای ابلاغ سوره برائت که ابتدا ابوبکر را برای انجام این کار اعزام کرد ولی پس از آن به علی ـ علیه السلام ـ مأموریت ابلاغ داد، نمونه‌ای از این نوع می‌باشد.

  1. انضباط کاری

هیچ سازمان و تشکیلات اجتماعی بدون انضباط به هدف نمی‌رسد.آراستگی و نظم و ترتیب موجب هماهنگی در امور شده و کارها به سامان می‌رسد. مدیریت رسول خدا ـ صلی اللّه علیه وآله ـ از این نوع بود. خود به همه لوازم این شیوه مدیریتی ملتزم بود و به یاران نیز آموزش می‌داد. نگاهی به روند مراحل مختلف دعوت ایشان و مواضع مناسب و برخوردهای منضبط آن حضرت در این دوران متنوع تاریخی بیانگر رعایت این اصل است.

مرحله اول: مرحله سری دعوت است که سه سال طول می‌کشد. در مرحله دوم که مکه کمی آماده‌تر می‌شود اعلان دعوت بدون تمسک به زور و اعمال قدرت است؛ که تا زمان هجرت ادامه می‌یابد.

مرحله سوم: دفاع از رسالت خویش با شمشیر کشیدن بر دشمنان و مشرکان که تا صلح حدیبیه ادامه می‌یابد.

مرحله چهارم: مبارزه با تمامی افراد و گروه‌هایی است که مانع از راه خدایند و سرانجام اقدام به جهانی کردن دعوت خویش و انجام تمهیدات لازم برای این مهم.

مطمئناً اگر این سیر اصولی و منضبط خردمندانه و در عین حال بسیار جدی طی نمی‌شد، موفقیت بزرگ و فتح مبین برای اسلام و مسلمانان امری خیالی و دست نیافتنی بود. از مهمترین لوازم انضباط مدیریت سازمانی اقدام به کار متناسب با موقعیت ویژه است. هرگونه تعجیل یا تأخیر در امور از ویژگی یک مدیریت ضعیف و ناتوان است. چنان که خود ایشان فرموده است:

«الْأُمُورُ مَرْهُونَهٌ بِأَوْقَاتِهَا»؛ کارها در گرو وقت و زمان (به خصوص) خودشان می‌باشد.

به برخی دیگر از لوازم و جوانب امر انضباط درامور، می‌توان به موارد زیر اشاره کرد:

یک: برنامه‌ریزی قبل از انجام کار

زیرا برنامه‌ریزی شالوده و اساس مدیریت است و دوری از اقدامات ناپخته و نسنجیده قبل از انجام تمهیدات و مقدمات لازم؛

دو: پایداری تا رسیدن به نتیجه؛

سه: ایجاد شور و نشاط در همراهان و پرهیز از سستی؛

چهار: هماهنگ کردن مجموعه‌ای که می‌بایست آن کار را انجام دهند.

  1. ساختار تصمیم گیری پیامبر صلی الله علیه و آله:

سرنوشت کارها به تصمیم گیری‌ها گره خورده است.

نوع و نحوه تصمیم، چگونگی آن و اصول و مبانی تصمیم گیری نقش اساسی را در پیروزی یا شکست ایفا می‌کند. شالوده اصلی پیکره تصمیم‌های پیامبر ـ صلی اللّه علیه وآله ـ را سه عنصر اصلی: باورهای شخصی، وحی و مشورت تشکیل می‌دهد.

الف: باورهای شخصی

پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ بر اساس باورهای فکری خویش با توجه به سلامت عقلانی و کمال روحی که لازمه انسان کامل است، بهترین تدبیرها را برای پیشبرد امور اندیشیده و اتخاذ می‌کردند. وی با تدبر در امور و عاقبت اندیشی و آینده نگری، به درستی مسیر حرکت را تبیین و پس از شناسایی همه جانبه امر، زمینه اقدام درست را فراهم می‌کردند. مهمترین لازمه حسن تدبیر شخصی ایشان کسب اطلاعات لازم برای تصمیم گیری بوده است. مشی ایشان براین بود که برای گرفتن تصمیم معقول، نخست اطلاعات کامل از جوانب موضوع به دست می‌آورد، سپس با بهره گیری از آن اقدام می‌کردند. استفاده از عناصر و افرادی به نام «عریف» و «نقیب» برای تصمیم گیری در میان قبیله‌های مختلف و یا بهره گیری از «عیون» به عنوان امین‌هایی که به ایشان اطلاعات لازم را می‌رساندند، روشنگر اهمیت و حساسیت برخورد آگاهانه با قضایا و اخذ تصمیم بوده است.

این از ویژگی‌های مدیریت نوین و موفق است که قبل از اقدام، جوانب کار را سنجیده و پس از ارزیابی وارد اجرا می‌شود، اما در مدیریت‌های غیر علمی و ناپخته ابتدا عمل می‌شود و آن گاه برای رفع عوارض منفی و فاسدهای اقدامات نسنجیده، تلاش می‌شود.

ب: وحی و دستورات غیبی

در برخی موارد و مواضع با توجه به حساسیت موضوع و یا احیاناً جهت فصل خطاب، بیانات قرآنی وظیفه را تبیین و به بگومگوهای فردی و گروهی پایان می‌داد که این نوع تصمیمات مستقیماً از طرف خدای سبحان ابلاغ و در نتیجه همگان امر الهی را پذیرفته و تسلیم می‌شدند.

ج: مشورت

مشورت فصل زیبا و نسبتاً گسترده‌ای است که در حوزه مدیریتی پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ مکرر مشاهده می‌شود. دیدگاه حضرت در مورد مشورت از گفتار وی بر می‌ آید که می‌فرماید:

«هیچ قومی مشورت نکردند، جز آن که به بهترین امور هدایت شدند».

امام هشتم ـ علیه السلام ـ نیز فرموده‌اند:

«إِنَّ رَسُولَ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ کَانَ یَسْتَشِیرُ أَصْحَابَهُ ثُمَّ یَعْزِمُ عَلَى مَا یُرِیدُ»؛ پیامبر خداـ صلی الله علیه و آله ـ همواره با یاران خویش رایزنی می‌کردند، سپس تصمیم خود را عملی می‌ساختند.

بدیهی است اقدام به مشورت در بررسی و مطالعه جوانب کار است، اما پس از مشورت، برای تصویب و اجرا، اراده واحدی تصمیم گیری می‌کند، و گرنه موجب هرج و مرج می‌شود. بیان قرآن کریم هم مؤید همین معناست:

 «وَشَاوِرْهُمْ فِی الْأَمْرِ فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ»؛ با آنان مشورت کن؛ سپس هنگامی که تصمیم گرفتی پس بر خداوند توکل کن.

ضمیر در مشاوره جمع است اما ضمیر در تصمیم گیری مفرد. پس استنباط می‌شود که رایزنی با تصمیم گیری توسط یک اراده واحد هیچ‌گونه ناسازگاری با یکدیگر ندارند. برخی از رایزنی‌های مهم حضرت که در کتاب‌های تاریخ آمده است عبارت است از:

در غزوه بدر درباره اصل جنگ، تعیین موضع نبرد و اسیران جنگ؛ در جنگ احد شورایی تشکیل داد و در نحوه مقابله با لشکر قریش مشورت و آن‌گاه تصمیم گیری کرد؛ در جنگ احزاب(خندق) برای مقابله با سپاه کفر و شرک در پیکارهای بنی قریظه و بنی نضیر؛ در ماجرای حدیبیه بعد از این که مشرکان مانع ادامه حرکت کاروان زیارتی مسلمانان به مکه شدند؛ هنگام فتح مکه زمانی که حضرت شنید ابوسفیان به اردوگاه می‌آید؛ در غزوه طایف پس از محاصره دشمن درباره ماندن و ادامه محاصره و در موارد گوناگون دیگر با اصحاب به مشورت و رایزنی پرداخت.

این شیوه روشنگر اصل متقن مدیریت نوین است که می‌گوید: رهبری فرمان «به» کارکنان نیست، بلکه کار «با» همکاران است. با این شیوه، مدیر همواره ایجاد «نظام مشارکتی» را جزء استراتژی سازمان و تشکیلات خود قرار می‌دهد و از نتایج مثبت آن بهره‌مند می‌ود.

این استراتژی علاوه بر فواید درست اندیشی و پختگی تصمیم می‌تواند در رشد و بالندگی یاران و همکاران و کمک به آنان برای کشف خود و آمادگی برای پیدا کردن راه حل‌های مشکلات پیش آمدی بسیار مؤثر افتد، که این خود از ارکان تعریف مدیریت، یعنی: تربیت و پرورش نیروهای انسانی می‌باشد. البته نباید نقش توکل و اهمیت آن که جلب عنایت و امدادهای الهی است را در تصمیم گیری‌های حضرت فراموش کرد.

قاطعیت در اجرای تصمیم هم بعد از تصمیم گیری یکی از ارکان مهم و جوانب اساسی تصمیمات پیامبر خدا ـ صلی اللّه علیه وآله ـ بوده است. وی آن‌گاه که همه مقدمات انجام کار مهیا و آماده می‌شد، برای اجرای تصمیم و عمل به عزم خود هیچ درنگی روا نداشته و با قاطعیتی ویژه یک روح بزرگ و روحیه‌ای سترگ و با صلابت برای وصول به هدف، توانا و توانمند وارد میدان عمل می‌شدند.

  1. توجه به کیفیت بیش از کمیت

ملاک ارزشمندی برنامه‌ها و رفتارها به کیفیت آنهاست نه به بزرگی اعداد و ارقام ناشی از کمیت زدگی مفرط، چنان که قرآن کریم می‌فرماید:

«الَّذِی خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَیَاهَ لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا»؛ (خداوند) مرگ و زندگی را قرار داد تا شما را آزموده که کدام یک رفتارهای بهتر و پسندیده‌تری از خود نشان می‌دهید.

خداوند نفرمود: «اکثر عملا» بلکه فرمود: «احسن عملا».

امام صادق ـ علیه السلام ـ فرمودند: وقتی خبر مرگ سعد بن معاذ را به پیامبر ـ صلی اللّه علیه وآله ـ گزارش دادند، برخاستند. دستور دادند مقدمات کار دفن را انجام دادند تا این که او را در قبر گذاشتند. هنگامی که کار ساختن لحد پایان گرفت بر آن خاک می‌ریخت و قبر را با گل و خاک تسویه می‌کرد. در این حین فرمود:

«من می‌دانم که آن جسد فرسوده می‌شود و می‌پوسد، لیکن خداوند بنده‌ای را دوست دارد که چون کاری را انجام دهد، آن را درست و با استحکام و اتقان به انجام رساند».

  1. وفای به عهد و پای بندی به پیمان

اساس روابط انسانی و مناسبات اجتماعی بر پایه عهد و پیمان‌هاست، و در صورت نادیده انگاری این اصل مهم، خلل بزرگی در روابط میان انسان‌ها ایجاد می‌شود که نتیجه آن بی اعتمادی، هرج و مرج و نابسامانی در تعامل میان افراد جامعه و گروه‌های اجتماعی است. پیامبر خدا ـ صلی اللّه علیه وآله ـ به دلیل پای بندی به عهد و پیمان و رعایت اصل وفاداری و ادای امانات بود که پیش از نزول وحی او را «امین» لقب دادند. ایشان به کوچکی و بزرگی عهد و پیمان، به ماهیت و شکل آن نظر نداشتند، بلکه به اصل لزوم وفای به عهد و پیمان توجه داشتند که در هر حال عهدی است که باید استوار بماند. خواه مکتوب باشد یا نباشد. میان او و فردی باشد یا میان او و قبیله و عشیره‌ای. جنبه شخصی و خصوصی داشته باشد یا اجتماعی و سیاسی. پیمان مؤثر و مهمی باشد یا کم تأثیر و بی اهمیت. در همه وضعیت‌های مختلف، آن حضرت خود را ملزم به وفا و وفاداری می‌دانست.

امام صادق ـ علیه السلام ـ می‌فرمودند: رسول خدا ـ صلی اللّه علیه وآله ـ با مردی قرار گذاشت که در کنار صخره معینی در انتظار آن مرد بماند تا وی برگردد.

امام فرمود: شدت گرمای آفتاب پیامبر را در آنجا آزار می‌داد. اصحاب از حضرت خواستند: چه می‌شود به سایه منتقل شوید تا آن مرد بیاید. پاسخ فرمود: وعده‌گاه ما همین‌جاست و باید همین‌جا بمانم تا بیاید.

امام علی ـ علیه السلام ـ در مورد پیامبر فرموده است:

«کانَ أوفَی النّاسِ بِذِمّه»؛ از همه مردم نسبت به آنچه تعهد می‌کرد، وفادارتر بود.

از این عهدهای کوچک تا پیمان‌های بزرگی چون عمره القضا که مسلمانان بر اساس مفاد صلح نامه حدیبیه تنها سه روز حق داشتند در مکه بمانند، که رسول خداـ صلی اللّه علیه وآله ـ پس از گذشت سه روز لحظه‌ای درنگ نکرد و مکه را ترک کردند همه و همه در نظر ایشان در ماهیت اصلی لزوم پای بندی به عهد و پیمان یکسان بود و خود را متعهد به وفای به عهد می‌دانستند.

  1. عدم احتجاب از مردم

در نظام مدیریتی پیامبر فاصله گرفتن از مردم و ترس از همپایی با ایشان در حوادث و امور روزمره معنایی ندارد. وی نه تنها با مردم خویش در تماس مستقیم بود بلکه از راه‌های گوناگون و مطمئن همواره از حال و وضع ایشان کسب اطلاع کرده و با خبر می‌شدند. قسمتی از وقت شخصی خود در منزل را نیز که به خود اختصاص داشت با مردم برای بیان مشکلات و راه‌گشایی تقسیم کرده بود از آن حضرت روایت شده است:

«أَیُّمَا وَالٍ أَغلَقَ بَابَهُ دُونَ ذَوِی الحَاَجِه أَغلَقَ اللهُ رَحمَتَهُ عَنهُ عِندَ حَاجَتِهِ»؛ هر زمامداری که درگاه خویش را بر روی ارباب نیاز و حاجت ببندد، خداوند رحمت خود را بر او هنگام نیاز و حاجتش ببندد.

  1. توجیه و تبیین امور و اهداف و برنامه‌ها برای همراهان

در علم مدیریت جدید گفته می‌شود: رهبر «آنچه باید انجام شود» و این که «چرا باید انجام شود» را تعلیم می‌دهد. از لوازم اداره صحیح امور و مدیریت درست، آن است که: مجموعه‌ای که در یک حوزه کاری فعالیت می‌کنند نسبت به برنامه‌ها، اهداف، روش‌ها و شیوه‌های عملکردی توجیه باشند. این امر باعث می‌شود تردیدها و دودلی‌ها رفع، و در سایه روشنی بستر حرکتی فعالیت‌ها، حرکت به سوی هدف با سهولت و سرعت بیشتری انجام گیرد؛ زیرا پذیرش قلبی انجام کار، زمینه ساز محیطی توأم با اطمینان و آرامش می‌باشد. بنابراین، رهبر و زمامدار هرگز نباید به صرف این که خود به درستی برنامه‌ها و روش‌ها و اهداف اطمینان دارد، در توجیه مردم کوتاهی کرده و آن را امری غیر لازم به حساب آورد. نمونه تاریخی از این نوع توجیهات را ما در تقسیم غنایم بعد از غزوه حنین و هوازن که انصار از غنایم محروم ماندند و ابتدا موجب بدگمانی و تحیر آنان شد را شاهدیم که پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ به تحلیل موضوع پرداختند و در نتیجه انصار با فلسفه ماهیت امر آشنا و با پذیرش حکم و تسلیم در برابر حکم حکیمانه رسول خدا ـ صلی اللّه علیه و آله ـ موضوع خاتمه یافت.

  1. انتقاد پذیری و تن دادن به اصل نظارت همگانی

سلامت سازمان‌های مدیریتی خرد و کلان در گرو باز بودن راه نصیحت به آنان و انتقاد از آنهاست، زیرا در این صورت است که نابسامانی‌ها، ناتوانی‌ها و گاهی کجروی‌ها آشکار و توانمندی‌ها و راهکارهای درست و بالنده میدان رشد می‌یابند.

زمامدار باید بداند برای توفیق در اداره امور مردم، به انتقادهای سازنده و همچنین روحیه انتقاد پذیری نیاز مبرم دارد، زیرا با تحقق اصل نظارت همگانی که در قالب امر به معروف و نهی از منکر و تحت عنوان «نصیحت خیرخواهانه» در معارف دینی آمده است، ضمن آن که عرصه بر متملقان و چاپلوسان طماع و افسونگر که مخربترین عناصر برای تشکیلات مدیریتی هستند، بسته می شود، راه برای نیکخواهان و دلسوزان باز و در نهایت زمامدار از رهنمودهای خیرخواهانه و نگاه‌های خرده‌گیر دلسوزانه بهره گرفته، چشم و نظرش بر ناراستی‌ها و ناتوانی‌ها گشوده می‌شود و در نهایت، در صدد اصلاح برمی‌آید، و این، انتخاب«بهترین گزینه» با «کمترین هزینه» برای حل مشکلات است. این اصل از چنان اهمیتی برخوردار است که پیامبرـ صلی اللّه علیه وآله ـ در ضمن سخنرانی حجه الوداع در مسجد خیف فرمود: سه خصلت است که قلب هیچ مسلمانی نباید در آن باره خیانت کند:

  1. خالص کردن عمل برای خدا؛
  2. نصیحت پیشوایان مسلمان؛
  3. همراه بودن با جماعت مسلمنان.
  4. عدالت و انصاف با تکیه بر قانونگرایی و قانونمندی

تمامی حکومت ها اعم از ملل متمدن یا ابتدایی دارای نظام ها و قواعدی هستند تا بر پایه عدالت و اصول دادگستری همه را تحت نفوذ و سیطره خود قرار داده و جامعه را نظم دهد. این قوانین ثابت که باید به بسط عدالت بیانجامد، محوری‌ترین ارکان حکومت‌هاست. تدوین قوانین و قواعد عدالت گستر و اجرای آنها و تسلیم همگان و تساوی عموم در برابر این اصول و قوانین، هماهنگی با عالم تکوین به حساب می‌آید که بر اساس عدالت مطلق الهی تدبیر و اداره می‌شود و گریز از آن نیز ساز مخالف زدن با آهنگ موزون و مترنم نظام حکیمانه هستی است. از این رو، اساسی‌ترین شعار در حوزه نظر و مهمترین اقدام در حوزه عمل، سردادن سرود عدالت و اجرای زیباتر این سرود زیباست. پیامبر اسلام از همان ابتدا، با استفاده از هر فرصتی، زمینه تحقق این بزرگترین تکلیف الهی را در حوزه جغرافیایی تاریخ نخستین اسلام مهیا و آماده می‌کرد. وی برای اصلاح اوضاع نابسامان و هرج و مرج و بی عدالتی آن روز، ابتدا فکری به حال شرایط گریز از مرکز عربستان کرد تا نظامی بر اساس«یک حاکم و یک قانون» پی‌ریزی می‌کند. در نخستین گام، مردم را برای پذیرش و قبول قانون عمومی مرکزی آماده کرد و برای پایان دادن به هر بی‌عدالتی و انتظام جامعه نوپای سیاسی«سند مکتوب» حکومتی مدینه را تدوین و ابلاغ کرد.

پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ در این سند عالی‌ترین قوانین حقوقی، جزایی، اجرایی را در دو حوزه سیاست داخلی و خارجی بدون هیچ‌گونه رنگ و بوی استبداد و خودکامگی و با مداخله دادن عناصر اخلاقی و معنوی در این مکتوب سیاسی ـ حکومتی، آن را به عنوان اولین قانون اساسی مکتوب در جهان ارایه داد.

حضرت در این منشور، احکام و مقرراتی را به مردم ابلاغ کرد، که آن را در حق خودش نیز کاملاً مساوی با سایران نافذ دانست و خویش را مانند دیگران مشمول مقررات آن معرفی کرد. بدیهی است وقتی مردم احساس کنند زمامدارشان به عنوان مقتدرترین عنصر جامعه نمی‌تواند بر خلاف قانون عملی انجام دهد، حساب کار خودشان را در قانون شکنی و احترام به قانون کرده و هرکس مواظب است تا از تخلف دوری کرده و به خواست قانون تن دهد.

اگر به بندبند این سند مکتوب پیامبر ـ صلی اللّه علیه وآله ـ نگاهی بیندازیم، می‌بینیم شایع‌ترین عنصر ترکیبی که ماهیت اصلی آن را در بر می‌گیرد، همانا عدالت و عدالت گستری است.

این اهتمام به عدالت و بسط و اجرای آن در تمام زوایای زندگی زیبای پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ به روشنی دیده می‌شود و همین نیز مهمترین بخش «سیره مدیریتی» او محسوب می‌شود. نگاهی به عهدنامه «معاذ بن جبل» فرماندار یمن و همچنین عهدنامه «عمرو بن حزم» که دستورالعمل‌های حکومتی پیامبر به کارگزارانش است روشنگر این امر و مؤید این مطلب است.

پیامبر در اجرای حق و حد هیچ سفارشی را قبول نمی‌کرد و هیچ کس را فراتر از قانون نمی‌دید و همواره می‌فرمود:

«مردم در برابر قانون نظیر دندانه‌های شانه با هم مساوی‌اند».

در اجرای قانون، درست مانند وضع قانون به عدالت فکر می‌کرد، و در این راه بسیار جدی بود.

«یکی از زنان مسلمان به نام فاطمه مخزومیه از قبیله و خانواده‌ای با نام و نشان، مرتکب سرقت می‌شود. وقتی جرم بر اساس موازین قضایی به اثبات می‌رسد، حضرت دستور اجرای حد می‌دهد. اجرای حد به طایفه ایشان گران می‌آید و برای رهایی او از حد شرعی تلاش می‌کنند و به وسایلی متوسل می‌شوند. از جمله اسامه بن زید را برای شفاعت نزد حضرت می‌فرستند.

پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ به وی می‌فرماید: آیا درباره جاری نشدن حدی از حدود خداوند شفاعت می‌کنی؟ و آن‌گاه فرمود: ملت‌های پیشین را این کردار زشت(عدم اجرای قانون در حق سرشناسان و اجرای آن در حق ضعیفان) به سقوط و تباهی کشاند.

سپس اضافه کرد: در مجازاتی که خداوند مقرر کرده است جای شفاعت نیست به خدا قسم! اگر دخترم فاطمه ـ علیهاالسلام ـ چنین گناهی را مرتکب می‌شد حکم خدا را اجرا می‌کردم.

این همان پیامبری است که در آخرین روزهای عمرش به زحمت وارد مسجد می‌شود و از مردم می‌خواهد «هر کسی بر گردن من حقی دارد آماده قصاصم و از هر کس مالی نزد من مانده است بیاید و از مال من بردارد. حق هر که را ضایع کرده‌ام. در همین دنیا بستاند و یا مرا به بزرگواری خویش عفو کند».

سواده بن قیس از میان جمعیت بلند می‌شود و آن ادعا را می‌کند. حضرت ضمن آن که می‌فرماید: ای سواد! معاذ الله من هرگز تعمد نداشته‌ام، ولی در عین حال دستور می‌دهد همان عصا را حاضر کرده و به سواده دهند. پیراهن خویش را بالا می‌زند و می‌فرماید: بیا و قصاص کن….

رهبر آسمانی اهل زمین که علی ـ علیه السلام ـ در بیان سیره‌اش فرمود:

«راه و رسم او معتدل، روش او صحیح، سخنانش روشنگر حق و باطل و حکمش عادلانه بود».

 

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.