سبک زندگی دینی در سیره نبوی(اصول دهم تا نوزدهم)
پدید آورنده: سید علی شاهچراغی
منبع: پایگاه اطلاع رسانی موسسه پژوهشی بنتالهدی
اصل دهم: بردباری و حلم
اصل یازدهم: قناعت
اصل دوازدهم: امید
اصل سیزدهم: پاکیزگی و بهداشت
اصل چهاردهم: شادابی و نشاط
اصل پانزدهم: تلاش و فعالیت
اصل شانزدهم: عاقبت اندیشی
اصل هفدهم: اتقان و محکم کاری
اصل هجدهم: پیشگامی و سبقت در امور
اصل نوزدهم: قانون گرایی
۱۰. اصل بردباری و حلم
برای یکایک انسانها، به ویژه افرادی که مسئولیتهای سنگین اجتماعی را به دوش میگیرند و با گروههای مختلف ارتباط دارند، ضروری است در مسیر آراستگی به صفت حلم و بردباری گام برداشته و تلاش نمایند تا در برابر برخوردهای نا مناسب و ناروا دچار خشم و غضب نگردیده و خود را کنترل نموده و با معیار عقل و منطق، پاسخگوی مخالفان خویش و حتی مغرضان و جاهلان باشند.
خصیصهای که قرآن کریم آن را از صفات بارز اهل ایمان برشمرده و بدان سفارش مینماید:
«وَإِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ قَالُوا سَلَامًا؛۱ و چون نادانان ایشان را طرف خطاب قرار دهند، به ملایمت پاسخ مىدهند».
و نیز این آیه شریفه:
«وَإِذَا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا کِرَامًا؛۲ و چون بر لغو بگذرند، با بزرگوارى مىگذرند».
پس هرچه مسئولیت فرد سنگینتر باشد، لازم است حلم و بردباری در وجودش تقویت گردد و از همین روست که خداوند حلیم و رحیم، این خصلت ارزشمند و گرانبها را به انبیاء خویش ارزانی میدارد و رسول اکرم صلی الله علیه و آله به عنوان خاتم رسولان از بالاترین میزان بهرهمندی از حلم برخوردار میشود.
شاهد بر این مطلب نیز بردباری حضرت رسول صلوات الله علیه و آله در برابر مصائب بسیار سنگین و رنجآوری است که بر ایشان وارد گردیده است؛ اذیت و آزاری که کسی را توان تحمل آن نبوده و نخواهد بود و آنچه در کتب تاریخ و حدیث نقل شده است، تنها بخشی از این مصائب سخت و طاقت فرسا میباشد که به دو نمونهه آن اشاره میگردد:
جسارتی هولناک
قَتاده میگوید:
«وَ کَانَ النَّبِیُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ یَطُوفُ فَشَتَمَهُ عُقْبَهُ بْنُ أَبِی مُعَیْطٍ وَ أَلْقَى عِمَامَتَهُ فِی عُنُقِهِ وَ جَرَّهُ مِنَ الْمَسْجِدِ فَأَخَذُوهُ مِنْ یَدِهِ؛۳ پیامبر صلی الله علیه و آله در حال طواف خانه خدا بود که عُقبه بن ابی معیط، عمامه حضرت را به گردن ایشان انداخت و حضرت را بر زمین کشانده و از مسجد خارج ساخت».
شکستن پیشانی پیامبر(ص)
«قَامَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ عَلَى الصَّفَا وَ نَادَى فِی أَیَّامِ الْمَوْسِم: یا أَیُّهَا النَّاسُ إِنِّی رَسُولُ اللَّهِ ثَلَاثاً فَرَمَقَهُ النَّاسُ بِأَبْصَارِهِمْ وَ رَمَاهُ أَبُو جَهْلٍ قَبَّحَهُ اللَّهُ بِحَجَرٍ فَشَجَّ بَیْنَ عَیْنَیْه؛۴ در ایام حج، رسول اللّه صلی الله علیه و آله، بر کوه صفا ایستادند و سه مرتبه صدا زدند: ای مردم، من فرستاده خداوندم، پس مردم به او خیره شدند و ابوجهل ملعون با سنگ، پیشانی مبارک پیامبر را شکست».
اما با وجود این همه اذیت و آزار، در سیره آن حضرت میخوانیم:
«کانَ صَلَّى اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ، أَحلَمَ النّاسِ وَ أَرغَبَهُم فِی العَفوِ مَعَ القُدرَهِ؛۵ رسول خدا صلی الله علیه و آله، حلیمترین مردم و مایلترین آنها در بخشش به هنگام قدرت بود».
که در این رابطه باید گذشت و عفوی که در هنگام گسترش اسلام در برابر معاندان از خود نشان دادند را در نظر داشت.
برکات بردباری و حلم
برخورداری از روحیه حلم در زندگی و در مواجهه با جهالت جاهلان، آثار و برکات فراوانی را به همراه دارد که از آن جمله میتوان به سیادت و بزرگی انسان حلیم، اشاره نمود:
حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله در تعبیری زیبا در این رابطه میفرمایند:
«کَادَ الْحَلِیمُ أَنْ یَکُونَ نَبِیّا؛۶ آدم بردبار نزدیک است که به مقام پیامبری برسد».
و در تعبیری دیگر میفرمایند:
«مَنْ حَلُمَ سَاد؛۷ فرد حلیم آقاست».
و در حدیث دیگری میخوانیم:
«فَأَمَّا الْحِلْمُ فَمِنْهُ رُکُوبُ الْجَمِیلِ وَ صُحْبَهُ الْأَبْرَارِ وَ رَفْعٌ مِنَ الضِّعَهِ وَ رَفْعٌ مِنَ الخَسَاسَهِ وَ تَشَهِّی الْخَیْرِ وَ تَقَرُّبُ صَاحِبِهِ مِنْ مَعَالِی الدَّرَجَاتِ وَ الْعَفْوُ وَ الْمَهَلُ وَ الْمَعْرُوفُ وَ الصَّمْتُ فَهَذَا مَا یَتَشَعَّبُ لِلْعَاقِلِ بِحِلْمِه؛۸ ثمره و حاصل بردباری، آراسته شدن به خوبیها، همنشینی با نیکان، ارجمند شدن و عزیز گشتن، رغبت به نیکی، نزدیک شدن شخص بردبار به درجات عالی، گذشت، آرامش و تأنی، احسان و خاموشی است؛ اینها ثمره بردباری و حلم خردمند است».
همچنین از آثار حلم که امیرالمؤمنین علیه السلام بدان اشاره نمودهاند، دفاع مردم از فرد حلیم میباشد:
«انَ أَوَّلَ عِوَضِ الْحَلِیمِ مِنْ خَصْلَتِهِ أَنَّ النَّاسَ أَعْوَانُهُ عَلَى الْجَاهِل؛۹ نتیجهاى که شخص بردبار مىگیرد این است که مردم به یارى او در مقابل دشمنش بر مىخیزند».
البته توجه به این مطلب ضروری است که وقتی گفته میشود: پیامبر صلی الله علیه و آله در مقابل کج اندیشان و مغرضان، بردباری و حلم به خرج میدادند، بدین معنا نخواهد بود که آن حضرت هیچگاه خشمگین و غضبناک نمیگردیدند، بلکه اگر دشمنیها در رابطه با شخص ایشان بود، با بزرگواری و حلم آن را پشت سر میگذاشتند ولی در مواردی که کسی به دین و احکام الهی تعرض روا میداشت، هرگز ساکت نمینشستند؛ بلکه خشم و غضب وجود ایشان را فرا میگرفت، به گونهای که آثار خشم در چهره ایشان آشکار میشد. چنانچه در سیره حضرت، به این مطلب تصریح شده است:
«یَغْضَبُ لِرَبِّهِ وَ لَا یَغْضَبُ لِنَفْسِه؛۱۰ برای پروردگار خشمگین میشد و نه برای خود».
تا جایی که نقل شده است:
«کَانَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ … إِذَا غَضِبَ خَسَفَ لَوْنُهُ وَ اسْوَد؛۱۱ رسول خدا صلی الله علیه و آله هنگام خشم، چهرهاش میگرفت و سیاه میشد».
و یا این روایت:
«کَانَ النَّبِیُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ إِذَا غَضِبَ احْمَرَّ وَجْهُه؛۱۲ هنگام خشم، صورت پیغمبر سرخ میشد».
نعمان رازی نیز از امام صادق علیه السلام نقل میکند که:
«انْهَزَمَ النَّاسُ یَوْمَ أُحُدٍ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ فَغَضِبَ غَضَباً شَدِیداً قَالَ وَ کَانَ إِذَا غَضِبَ انْحَدَرَ عَنْ جَبِینِهِ مِثْلُ اللُّؤْلُؤِ مِنَ الْعَرَق؛۱۳ در جنگ احد، مردم از اطراف رسول خدا صلى الله علیه و آله میگریختند، آن حضرت به سختى خشمگین بود؛ و هرگاه خشم مىکردند عرقى مانند دانههاى مروارید، از پیشانى مبارکشان سرازیر مىگشت».
همچنین امام سجاد علیه السلام در روایتی منشأ خشم حضرت رسول صلی الله علیه و آله را احقاق حق افراد معرفی میکنند:
«وَ لَا تُغْضِبُهُ الدُّنْیَا وَ مَا کَانَ لَهَا إِذَا تُعُوطِیَ الْحَقَّ لَمْ یَعْرِفْهُ أَحَدٌ وَ لَمْ یَقُمْ لِغَضَبِهِ شَیْءٌ حَتَّى یُنْتَصَرَ لَه؛۱۴ دنیا و آن چه به آن وابسته بود، او را به خشم نمىآورد و چون به احقاق حقى مىپرداخت، تا پیروز شدن حق، چیزى نمىتوانست خشم او را فرو نشاند».
عایشه نیز موارد خشم حضرت را اینگونه نقل کرده است:
«مَا ضَرَبَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ خَادِمًا لَهُ قَطُّ ، وَلَا امْرَأَهً له قطّ، وَلَا ضَرَبَ بِیَدِهِ إِلَّا أَنْ یُجَاهِدَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ، وَ ما نِیلَ مِنهُ شَیء فَانتَقِمهُ مِن صاحِبِه، إِلّا أَن یَنتَهِکَ مَحارِمَ اللّهِ فَیَنتَقِمَ للّهِ عَزَّ وَ جَلّ؛۱۵ رسول الله صلى الله علیه و آله، هیچ انسانی، اعم از زن و خدمتکار را با دست خودش نزده است، مگر در شرایطی که در راه خداوند جهاد میکرد و هرگز به خاطر ضرری که به خود ایشان میرسید از عاملش انتقام نگرفت، مگر در مواردی که چیزی از حرمتها و حد و حدود خداوندی پایمال میشد که در آن صورت به خاطر خداوند خشمگین میشد و انتقام میگرفت».
اشاره به این مطلب خالی از لطف نیست که واکنش حضرت در مقابل زمینههای پیدایش خشم نیز در تاریخ ثبت گردیده است که برای هر انسانی درس آموز میباشد:
«کَانَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ، إِذَا غَضِبَ وَ هُوَ قَائِمٌ جَلَسَ وَ إِذَا غَضِبَ وَ هُوَ جَالِسٌ اضْطَجَعَ فَیَذْهَبُ غَیْظُه؛۱۶ رسول خدا صلی الله علیه و آله هنگامی که غضبناک میشدند، اگر ایستاده بودند، مینشستند و اگر نشسته بودند، به پشت میخوابیدند تا خشمشان فرونشیند».
و در مواقع بروز خشم، فقط امیرالمؤمنین علیه السلام میتوانست ایشان را آرام نماید:
«کَانَ النَّبِیُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ إِذَا غَضِبَ لَمْ یَجْتَرِئْ أَحَدٌ أَنْ یُکَلِّمَهُ غَیْرُ عَلِی؛۱۷ رسول خدا صلی الله علیه و آله به گونهای غضبناک و خشمگین میشدند که جز علی بن ابیطالب علیه السلام کسی جرأت سخن گفتن با ایشان را نداشت».
۱۱– اصل قناعت
قناعت از دیگر صفات برجستهای است که زیبایی خود را در زندگانی رسول مکرم اسلام صلی الله علیه و آله نمایان ساخته است؛ اصلی که برخی به اشتباه آن را به خرج نکردن و استفاده نکردن از مواهب الهی معنی مینمایند، در حالی که در قناعت چیزی که مورد توجه میباشد، پرهیز از بدخرج کردن و هزینههای بیمورد است؛ چون نه خرج کردن مسرفانه در اسلام جایی دارد و نه سختگیری و خسّت بیجا. بنابراین اولین نکته درباره این اصل مهم و اساسی این است که قناعت، درست خرج کردن و مدیریت مخارج زندگی است تا زندگی آدمی با آبرومندی همراه باشد و مقام و جایگاه انسان در مقابل دیگران حفظ گردد. میانه روی در زندگی و معیشت، نشانه کمال و بلوغ فکری و عقلی است، نه نقص و عقب افتادگی انسان و برقراری توازن بین دخل و خرج، از دستوراتی است که نسبت به آن سفارش مؤکد شده است:
«وَلاَ تَجْعَلْ یَدَکَ مَغْلُولَهً إِلَى عُنُقِکَ وَلاَ تَبْسُطْهَا کُلَّ الْبَسْطِ؛۱۸ و دستت را به گردنت زنجیر مکن و بسیار [هم] گشاده دستى منما».
در این خصوص کلام ارزشمند رسول خدا صلی الله علیه و آله به ابوذر، معیاری راهگشاست؛ ابوذر رحمه الله میگوید:
«أَوْصَانِی رَسُولُ اللَّهِ بِسَبْعٍ أَوْصَانِی أَنْ أَنْظُرَ إِلَى مَنْ هُوَ دُونِی وَ لَا أَنْظُرَ إِلَى مَنْ هُوَ فَوْقِی؛۱۹ پیامبر صلی الله علیه و آله مرا به هفت خصلت وصیت کرد. از جمله آن که در زندگی دنیا، هرگز به بالادست خود نگاه نکنم، بلکه فرودستان را در نظر بگیرم».
زیرا از خصائص نفس انسان این است که هیچگاه به مرتبهای که در آن واقع میگردد راضی نمیشود، بلکه همواره به مرتبهای که فاقد آن است، چشم میدوزد؛ وقتی به آن مرحله نیز برسد، به مرتبه دیگری میاندیشد و اگر این ویژگی نفس در مسیر صحیح و کمال به کار گرفته نشود، تا انسان را به پستترین درکات نکشاند، دست از جان آدمی بر نخواهد داشت.
ارزش قناعت در اسلام چنان عظیم و رفیع است که پیامبر صلی الله علیه و آله، قناعت پیشگان را سعادتمند معرفی میکند:
«طُوبَى لِمَنْ هُدِیَ لِلْإِسْلَامِ وَ کَانَ عَیْشُهُ کَفَافاً وَ قَنِع؛۲۰ خوشا آن که با اسلام هدایت شود و معیشت او به حد کفاف باشد و قناعت پیشه کند».
بنابر این آبرومندی انسان، در زندگیِ همراه با قناعت است و در سایه این ویژگی و خصلت پسندیده است که آدمی عزیز و سربلند میگردد. اما در مقابل، طمع و چشم به مال دیگران دوختن، فرد را ذلیل و سرشکسته خواهد ساخت.
همچنین از پیامبر صلی الله علیه و آله نقل شده است:
«الِاقْتِصَادُ فِی النَّفَقَهِ، نِصْفُ الْمَعِیشَه؛۲۱ میانهروی در خرج کردن، نصف معیشت است».
حال اگر قناعت چنین نقشی در سعادتمندی انسان دارد، فرد مؤمن نباید به این سرمایه ذی قیمت، به راحتی چوب حراج بزند و اعتباری را که ذره ذره جمع کرده است به یک باره خرج نموده و هدر دهد، بلکه ضمن باور به این امر که زندگی خوب، زندگی همراه کفاف است، نه بیشتر، اینگونه زندگی را از خداوند درخواست نماید؛ همانگونه که پیامبر صلی الله علیه و آله آن را از درگاه خداوند متعال مسئلت میکردند:
«اللَّهُمَّ ارْزُقْ مُحَمَّداً وَ آلَ مُحَمَّدٍ وَ مَنْ أَحَبَّ مُحَمَّداً وَ آلَ مُحَمَّدٍ الْعَفَافَ وَ الْکَفَافَ؛۲۲ خدایا! به محمد و آل محمد و به کسانی که دوست دار محمد و آل محمدند، روزی به اندازه احتیاج شان ده و به آنها عفت و پاکی عطا کن».
۱۲. اصل امید
در نوشتهای از حجت الاسلام و المسلمین قرائتی – که خداوند وجودشان را برای اسلام و مسلمین حفظ فرماید – آمده است، انسان در زندگی خویش همواره با سه نگرانی روبروست: آیندهاش چه خواهد شد؟ در هنگام تنهایی چه کند؟ و این که زندگیاش چگونه تأمین خواهد گردید.
انسان غیر موحّد که باوری به ماوراء طبیعت و خالقیت و ربوبیت خداوند متعال ندارد، به مانند موجودی تنها و بی کس در تنگی و تاریکی دنیا حرکت میکند تا مرگ به سراغش بیاید و به خیال واهی خویش آسوده گردد. اما در مقابل، اشخاص موحّد و خداشناس بر اساس ایمان و باور به قدرت و لطف خداوند تبارک و تعالی برای این سه سؤال مهم، جوابی صحیح و روشن دارند که همین نیز موجب رهایی ایشان از نگرانی و دلواپسی میگردد.
این تفاوت به خوبی گویای میزان آسودگی انسان موحد و معتقد به خداوند میباشد و این که متدینین بدون ترس و واهمه از آینده خویش، آینده جهان هستی را نیز روشن و نورانی میبینند و با امید به آینده به تلاش و فعالیت خود ادامه میدهند و ضمن مبارزه با ترس و نگرانی و نیز ایستادگی و مقاومت، مشکلات را از پیش رو به کنار میزنند؛ حتی در جایی که همگان مسیر را مسدود و بن بست میدانند معتقدان به مبدأ و معاد، با نور امید به حرکت ادامه میدهند و خود را به مقصد میرسانند؛ زیرا از نبی مکرم صلوات الله علیه و آله آموختهاند در چنین اوضاع و احوالی، از امید بیشتری برخوردار باشند؛
«کُن لِما لا تَرجُو أرجى مِنکَ لِما تَرجُو ؛ فإنّ أخِی موسى بنَ عِمرانَ ذَهَبَ لِیَقتَبِسَ نارا فَکَلَّمَهُ رَبُّهُ عزّ و جلّ؛۲۳ به آنچه امیدش را ندارى، امیدوارتر باش از آن چه به آن امید دارى؛ همانا برادرم موسى بن عمران علیه السّلام رفته بود تا آتش بیاورد، اما خداوند عزّ و جلّ با او سخن گفت».
انسان دین مدار به این امر آگاه است که در فرهنگ اسلام، یأس و نا امیدی از گناهان بزرگ محسوب میگردد و وظیفه اوست که به امیدهای واقعی و حقیقی دل بندد و از تخیلات کاذب دوری کند که اینگونه امور سرابی بیش نیست و فرجامی جز سرگردانی در کویری خشک و سوزان را به دنبال نخواهد داشت. انسان دین باور میداند عاملی که ناکامیها و نگرانیها را برطرف میسازد، تنها و تنها امید و توکل به خدای بزرگی است که خزائن عالم وجود در اختیار اوست و به هرکس هرچه را بخواهد میبخشد و ذرهای از منبع فیض او کم نمیگردد؛ چنانچه اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام از رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله نقل کردهاند:
«أَوْحَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَى بَعْضِ أَنْبِیَائِهِ فِی بَعْضِ وَحْیِهِ إِلَیْهِ وَ عِزَّتِی وَ جَلَالِی لَأُقَطِّعَنَّ أَمَلَ کُلِّ مُؤَمِّلٍ غَیْرِی بِالْإِیَاسِ وَ لَأَکْسُوَنَّهُ ثَوْبَ الْمَذَلَّهِ فِی النَّارِ وَ لَأُبْعِدَنَّهُ مِنْ فَرَجِی وَ فَضْلِی أَ یُؤَمِّلُ عَبْدِی فِی الشَّدَائِدِ غَیْرِی وَ الشَّدَائِدُ بِیَدِی أَوْ یَرْجُو سِوَایَ وَ أَنَا الْغَنِیُّ الْجَوَادُ بِیَدِی مَفَاتِیحُ الْأَبْوَابِ وَ هِیَ مُغْلَقَهٌ وَ بَابِی مَفْتُوحٌ لِمَنْ دَعَانِی أَ لَمْ یَعْلَمْ أَنَّهُ مَا أَوْهَنَتْهُ نَائِبَهٌ لَمْ یَمْلِکْ کَشْفَهَا عَنْهُ غَیْرِی فَمَا لِی أَرَاهُ بِأَمَلِهِ مُعْرِضا عَنِّی قَدْ أَعْطَیْتُهُ بِجُودِی وَ کَرَمِی مَا لَمْ یَسْأَلْنِی فَأَعْرَضَ عَنِّی وَ لَمْ یَسْأَلْنِی وَ سَأَلَ فِی نَائِبَتِهِ غَیْرِی وَ أَنَا اللَّهُ أَبْتَدِئُ بِالْعَطِیَّهِ قَبْلَ الْمَسْأَلَهِ أَ فَأُسْأَلُ فَلَا أُجِیبُ کَلَّا أَ وَ لَیْسَ الْجُودُ وَ الْکَرَمُ لِی أَ وَ لَیْسَ الدُّنْیَا وَ الْآخِرَهُ بِیَدِی فَلَوْ أَنَّ أَهْلَ سَبْعِ سَمَاوَاتٍ وَ أَرَضِینَ سَأَلُونِی جَمِیعاً فَأَعْطَیْتُ کُلَّ وَاحِدٍ مِنْهُمْ مَسْأَلَتَهُ مَا نَقَصَ ذَلِکَ مِنْ مُلْکِی مِثْلَ جَنَاحِ بَعُوضَهٍ وَ کَیْفَ یَنْقُصُ مُلْکٌ أَنَا قَیِّمُهُ فَیَا بُؤْساً لِمَنْ عَصَانِی وَ لَمْ یُرَاقِبْنِی؛۲۴ خداوند، به یکی از پیامبرانش وحی فرستاد: به عزّت و جلالم سوگند، آرزوی هر آن کس را که به غیر من آرزو بندد، به یأس مبدّل میسازم و جامه خواری در میان مردم بر او میپوشانم و از گشایش و فضل خویش، دورش میگردانم. آیا بندهام در سختیها به غیر من آرزو میبندد، یا به کسی جز من امیدوار میشود، در حالی که بینیاز بخشنده، من هستم و کلید درهای بسته، در دست من است و درِ خانهام به روی هرکس که مرا بخواند، باز است؟ آیا نمیداند هر مصیبتی که او را از پا در آورد، جز من، کسی نمیتواند آن مصیبت را از او برطرف سازد؟ پس چه شده است که میبینم آرزویش، او را از من روی گردان ساخته است، در حالی که من به واسطه بخشش و کَرَم خویش، آنچه را درخواست نکرده بود، به او عطا کردهام؟! حال از من روی گردانده و در مصیبتی که به او رسیده، از من درخواست نمیکند و دستِ خواهش به سوی غیر من دراز کرده است. در حالی که منم خدایی که پیش از درخواست، عطا میکنم. پس آیا اگر از من درخواست شود، اجابت نمیکنم! هرگز، آیا بخشش و کَرَم، متعلّق به من نیست! آیا دنیا و آخرت، در دست من نیست! اگر اهل هفت آسمان و زمین، همگی از من بخواهند و من درخواست یکایک آن ها را برآورم، به قدر بال پشهای از ملک من نمیکاهد. چگونه ملکی که من صاحب آنم، کاستی یابد؟ پس نگون بخت کسی است که مرا نافرمانی کند و مرا در نظر نگیرد».
- فرقان/۶۳
- فرقان/۷۳
- بحارالانوار، ج۱۸، ص۲۰۴
- سفینه البحار، ج۱، ص۷۳
- وسائل الوصول الی شمائل الرسول، ص ۲۱۶
- بحار الأنوار، ج۴۳، ص۷۰
- تحف العقول، ص۸۰
- تحف العقول، ص۱۶
- بحار الأنوار، ج۶۸، ص۴۲۵
- مناقب آل أبی طالب علیهم السلام، ج۱، ص۱۴۶
- بحار الانوار، ج۱۶، ص۲۳۲
- بحار الانوار، ج۱۶، ص۲۳۳
- الکافی، ج۸، ص۱۱۰
- مکارم الأخلاق، ص۱۱
- حلیه الأبرار فی أحوال محمد و آله الأطهار علیهم السلام، ج۱، ص۳۱۰
- بحار الانوار، ج۷۰، ص۲۷۲
- بحار الأنوار، ج۳۸، ص۲۹۸
- اسراء/۲۹
- خصال، ج۲، ص۳۴۵
- مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ج۱۵، ص۲۳۱
- منیه المرید، ص۲۵۸
- الکافی، ج۲، ص۱۴۰
- کنز العمّال، ح۵۹۰۴
- بحار الأنوار، ج۶۸، ص۱۵۴
۱۳. اصل پاکیزگی و بهداشت
اسلام در مقایسه با دیگر شرایع آسمانی، بیشترین اهمیت را به پاکیزگی و بهداشت عمومی داده و پیروان خود را بدان ترغیب نموده است. دستورات دینی در این رابطه به قدری زیاد و متعدد است که کسی نمیتواند گمان این را داشته باشد که بهداشت و نظافت، سوغات مغرب زمین است و از اروپا به کشورهای اسلامی آمده است؛ بلکه آنچه را غرب در زمینه بهداشت و پاکیزگی دارد از برکت اسلام میباشد؛ مسألهای که خود غربیها نیز به آن اعتراف نموده و دانشمندانی هم چون گوستاولوبون در کتاب تمدن اسلام و غرب به آن تصریح کردهاند.
سخن زیبا و جاودانه پیامبر صلّى اللّه علیه و آله نمونهای از اینگونه تأکیدات میباشد؛ کلامی ماندگار که به بهداشت عمومی هم چون بهداشت فردی سفارش مینماید:
«إنّ اللَّه تعالى طیّب یحبّ الطّیب نظیف یحبّ النّظافه، کریم یحبّ الکرم، جواد یحبّ الجود فنظّفوا أفنیتکم و لا تشبّهوا بالیهود؛۱ خداوند خوشبو است و بوى خوش را دوست دارد، پاکیزه است و پاکیزگى را دوست دارد، بزرگوار است و بزرگوارى را دوست دارد، بخشنده است و بخشش را دوست دارد، پس جلوی خانههاى خویش را پاکیزه سازید و مانند یهودان مباشید».
آن رسول الهی به عنوان آورنده و مروج مکتب حیات بخش اسلام، نسبت به این امر سفارش میکردند و خود، بیشترین پایبندی را در امر نظافت و آراستگی به خرج میدادند و در مقام عمل اثبات نمودند که آراستگی خصیصهای جدا نشدنی در شخصیت ایشان است؛ تا حدی که نقل شده است در هنگام مسافرت و به منظور حفظ آراستگی و نظافت، پنج چیز را همراه خویش میبردند:
«أَنَّ النَّبِیَّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ کَانَ إِذَا سَافَرَ حَمَلَ مَعَهُ خَمْسَهَ أَشْیَاءَ الْمِرْآهَ وَ الْمُکْحُلَهَ وَ الْمِذْرَى وَ السِّوَاکَ وَ الْمُشْطَ وَ فِی رِوَایَهٍ أُخْرَى وَ الْمِقْرَاض؛۲ پیامبر صلّى اللّه علیه و آله همواره در سفرها پنج چیز را همراه خود داشتند، آینه و سرمه و چنگال و مسواک و شانه و در روایتی دیگر قیچی نیز ذکر شده است».
آراستگی ظاهری
حفظ وضعیت ظاهری سر و صورت و نیز لباس، مخصوصاً به هنگام حضور در جمع، از ویژگیها و صفات بارز نبی مکرم صلّى اللّه علیه و آله بوده است؛ در این زمینه نقل شده است:
«و کَانَ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ یَنْظُرُ فِی الْمِرْآهِ وَ یُرَجِّلُ جُمَّتَهُ وَ یَتَمَشَّطُ وَ رُبَّمَا نَظَرَ فِی الْمَاءِ وَ سَوَّى جُمَّتَهُ فِیهِ وَ لَقَدْ کَانَ یَتَجَمَّلُ لِأَصْحَابِهِ فَضْلًا عَنْ تَجَمُّلِهِ لِأَهْلِه؛۳ پیامبر صلّى اللّه علیه و آله همیشه خود را در آینه نگاه میکرد و موی سرش را شانه میزد و گاهی هم به جای آینه در ظرف آب نگاه میکرد و موی سر را مرتب میساخت؛ علاوه بر این که خود را برای خانواده آراسته و مهیا میکرد، برای برادران دینی هم خود را میآراست».
و هنگامی که از ایشان سؤال میشد، چرا خودتان را میآرایید؟ میفرمودند:
«إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ مِنْ عَبْدِهِ إِذَا خَرَجَ إِلَى إِخْوَانِهِ أَنْ یَتَهَیَّأَ لَهُمْ وَ یَتَجَمَّل؛۴ خدا دوست دارد هنگامى که بنده مؤمنش به نزد برادر خود مىرود، خود را مرتّب و آراسته کند».
این روایت را نیز امام صادق علیه السلام از پدر بزرگوارشان امام محمّد باقر علیه السّلام نقل کردهاند:
«وَقَفَ رَجُلٌ عَلَى بَابِ النَّبِیِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ یَسْتَأْذِنُ عَلَیْهِ قَالَ فَخَرَجَ النَّبِیُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ فَوَجَدَ فِی حُجْرَتِهِ رَکْوَهً فِیهَا مَاءٌ فَوَقَفَ یُسَوِّیَ لِحْیَتَهُ وَ یَنْظُرُ إِلَیْهَا فَلَمَّا رَجَعَ دَاخِلًا قَالَتْ لَهُ عَائِشَهُ یَا رَسُولَ اللَّهِ أَنْتَ سَیِّدُ وُلْدِ آدَمَ وَ رَسُولُ رَبِّ الْعَالَمِینَ وَقَفْتَ عَلَى الرَّکْوَهِ تُسَوِّی لِحْیَتَکَ وَ رَأْسَکَ قَالَ یَا عَائِشَهُ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ إِذَا خَرَجَ عَبْدُهُ الْمُؤْمِنُ إِلَى أَخِیهِ أَنْ یَتَهَیَّأَ لَهُ وَ أَنْ یَتَجَمَّل؛۵ مردى برد در خانه پیامبر صلّى اللّه علیه و آله ایستاد و اجازه ورود خواست. چون پیامبر صلّى اللّه علیه و آله خواست بیرون آید، در اطاق، کاسه چرمین کوچکى دید که آب داشت، کمى ایستاد و در آن نگاه کرد تا محاسن خود را صاف و مرتّب کند؛ هنگامى که به درون خانه بازگشت، عائشه گفت: یا رسول اللَّه، تو سرور فرزندان آدمى، و فرستاده پروردگار جهانیانى، در برابر این کاسه چرمین مىایستى و سر و ریشت را صاف مىکنى؟! حضرت فرمود: اى عایشه، خدا دوست دارد هنگامى که بنده مؤمنش به نزد برادر خود مىرود، خود را مرتّب و آراسته کند.
خوش بویی
از نشانهها و علائم آراستگی انسان، استفاده از عطر و مواد خوشبو کننده است که نشاط فرد و اطرافیان را موجب میگردد؛ امری که در اسلام و سیره نبی مکرم صلوات الله علیه و آله از ارزشی خاص برخوردار است، به گونهای که حتی پرداخت پول زیاد برای خریدن عطر، اسراف محسوب نمیگردد.
امام صادق علیه السّلام در این خصوص میفرمایند:
«کَانَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ یُنْفِقُ عَلَى الطِّیبِ أَکْثَرَ مِمَّا یُنْفِقُ عَلَى الطَّعَامِ؛۶ رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله بیشتر از مقداری که برای خوراک خرج میکردند، برای عطر پول میدادند».
و بدان حد از عطر استفاده میکردند که در شبهای تاریک، از رایحه خوشی که داشتند، ایشان را میشناختند؛
«وَ کَانَ یُعْرَفُ فِی اللَّیْلَهِ الْمُظْلِمَهِ قَبْلَ أَنْ یُرَى بِالطِّیبِ فَیُقَالُ هَذَا النَّبِیُّ (ص)؛۷ در شب تاریک، پیش از آن که مردم آن حضرت را ببینند، از بوی عطر آن حضرت، متوجه حضور آن جناب میشدند و میگفتند این شخص، پیامبر صلّى اللّه علیه و آله است».
و عطر دل انگیزشان، به مشام رهگذران میرسید؛
«لَمْ یَمْضِ النَّبِیُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ فِی طَرِیقٍ فَیَتْبَعُهُ أَحَدٌ إِلَّا عَرَفَ أَنَّهُ سَلَکَهُ مِنْ طِیبِ عَرَقِهِ؛۸ رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله از راهی عبور نمیکردند، مگر این که کسانی که از آن جا میگذشتند از عطر عرق آن حضرت، متوجه میشدند که ایشان از آن محل عبور کرده است».
یک روز در میان از عطر استفاده میکردند؛ به ویژه روزهای جمعه و به هنگام رفتن به سوی نماز جمعه. به علی علیه السّلام نیز میفرمودند:
«یَا عَلِیُّ عَلَیْکَ بِالطِّیبِ فِی کُلِّ جُمُعَهٍ فَإِنَّهُ مِنْ سُنَّتِی؛۹ ای على، عطر زدن در روزهاى جمعه را ترک مکن، که همانا از سنّت من است».
و این سفارش را از فرشته وحی، جبرئیل نقل میکردند:
«قَالَ لِی حَبِیبِی جَبْرَئِیلُ علیهالسلام تَطَیَّبْ یَوْماً وَ یَوْماً لَا وَ یَوْمَ الْجُمُعَهِ لَا بُدَّ مِنْهُ وَ لَا تَتْرُکْ لَه؛۱۰ حبیبم جبرئیل علیه السّلام گفت: یک روز عطر بزن و یک روز نزن و در روز جمعه عطر لازم است و آن را ترک مکن».
علاقه حضرت به عطر تا حدی است که اگر کسی آن را تعارف میکرد، ردّ نمیکردند؛ على علیه السلام در این باره میفرمایند:
«أَنَّ النَّبِیَّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ کَانَ لَا یَرُدُّ الطِّیبَ وَ الْحَلْوَاء؛۱۱ پیامبر صلّى اللّه علیه و آله عطر و شیرینى را [که به ایشان تعارف مىشد] ردّ نمىکرد».
مسواک زدن
بهداشت دهان و دندان یکی از اقدامات مهم جهت حفظ سلامتی است؛ امروزه پزشکان، بسیاری از بیماریهای قلبی را ناشی از شرائط بد دندانها و لثه میدانند تا جایی که در آزمایشات مربوط به عمل قلب، اولین اقدام پزشکی اطمینان از سلامت دندانهاست.
حال بنگرید به سفارش پیامبر صلّى اللّه علیه و آله در ضرورت مسواک به امیر المؤمنین علیه السلام:
«یَا عَلِیُّ السِّوَاکُ مِنَ السُّنَّهِ وَ مَطْهَرَهٌ لِلْفَمِ وَ یَجْلُو الْبَصَرَ وَ یُرْضِی الرَّحْمَنَ وَ یُبَیِّضُ الْأَسْنَانَ وَ یَذْهَبُ بِالْحَفْرِ وَ یَشُدُّ اللِّثَهَ وَ یُشَهِّی الطَّعَامَ وَ یَذْهَبُ بِالْبَلْغَمِ وَ یَزِیدُ فِی الْحِفْظِ وَ یُضَاعِفُ الْحَسَنَاتِ وَ تَفْرَحُ بِهِ الْمَلَائِکَه؛۱۲ ای علی مسواک زدن از سنت پیامبران است، دهان را پاک میکند و بینایی را تقویت میکند و خداى رحمان را خوشنود سازد و دندانها را سفید کند و چرک دندان را ببرد و لثه را محکم کند و خوراک را گوارا مینماید و بلغم را میبرد و حافظه را زیاد کند و به کارهاى نیک به خاطر مسواک چند برابر پاداش داده شود و فرشتگان با آن خوشحال شوند».
و نیز این روایت:
«وَ فِی وَصِیَّهِ النَّبِیِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ لِأَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیهالسلام یَا عَلِیُّ عَلَیْکَ بِالسِّوَاکِ وَ إِن اسْتَطَعْتَ أَنْ لَا تُقِلَّ مِنْهُ فَافْعَلْ فَإِنَّ کُلَّ صَلَاهٍ تُصَلِّیهَا بِالسِّوَاکِ تَفْضُلُ عَلَى الَّتِی تُصَلِّیهَا بِغَیْرِ سِوَاکٍ أَرْبَعِینَ یَوْما؛۱۳ پیامبر خدا صلّى اللّه علیه و آله به علی علیه السّلام وصیت فرمود: بر تو باد مسواک زدن؛ اگر توانستى که از این کار کم نکنى چنین کن؛ زیرا هر نمازى که با مسواک زدن بخوانى از چهل روز نمازى که بى مسواک بگزارى برتر است».
و یا این روایت:
«أَنَّهُ لَا یَنَامُ إِلَّا وَ السِّوَاکُ عِنْدَ رَأْسِهِ فَإِذَا نَهَضَ بَدَأَ بِالسِّوَاکِ وَ قَالَ ص لَقَدْ أُمِرْتُ بِالسِّوَاکِ حَتَّى خَشِیتُ أَنْ یُکْتَبَ عَلَی؛۱۴ پیامبر صلّى اللّه علیه و آله نمیخوابید مگر آن که مسواک را کنار سرش میگذاشت؛ هر وقت بیدار میشد ابتدا مسواک میزد و میفرمود: من به مسواک امر شدم تا جایی که ترسیدم بر من فرض شود».
نکته جالب این جاست که آن حضرت به شیوه و روش مسواک زدن و کیفیت آن نیز توجه دقیق داشتهاند:
«کَانَ النَّبِیُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ إِذَا اسْتَاکَ اسْتَاکَ عَرْضاً وَ کَانَ یَسْتَاکُ کُلَّ لَیْلَهٍ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ مَرَّهً قَبْلَ نَوْمِهِ وَ مَرَّهً إِذَا قَامَ مِنْ نَوْمِهِ إِلَى وِرْدِهِ وَ مَرَّهً قَبْلَ خُرُوجِهِ إِلَى صَلَاهِ الصُّبْحِ وَ کَانَ یَسْتَاکُ بِالْأَرَاکِ أَمَرَهُ بِذَلِکَ جَبْرَئِیل؛۱۵ پیامبر خدا صلّى اللّه علیه و آله هرگاه مسواک مىزد، از عرض مىزد و شبى سه بار مسواک مىزد: یک بار پیش از خواب، یک بار وقتى که از خواب براى راز و نیاز برمىخاست و یک بار پیش از آن که براى نماز صبح بیرون رود. آن حضرت به دستور جبرئیل با چوب درخت اراک، مسواک مىزد».
پاکیزگی بدن
رعایت تمیزی و پاکیزگی بدن از دیگر موضوعاتی است که در اسلام مورد توجه قرار گرفته است که دستورات وارده در زمینه طهارت و شستشوی بدن به ویژه غسلهای واجب و مستحب دلیلی روشن بر این مدعاست. مسألهای که نبی مکرم صلوات الله علیه و آله نسبت به رعایت آن مراقبت کامل داشتند و با آراستگی در اجتماع حاضر میگردیدند؛ چنانچه از امیرالمؤمنین علیه السلام نقل شده است:
«کَانَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ یُرَجِّلُ شَعْرَهُ وَ أَکْثَرُ مَا کَانَ یُرَجِّلُ شَعْرَهُ بِالْمَاءِ وَ یَقُولُ کَفَى بِالْمَاءِ طِیباً لِلْمُؤْمِن؛۱۶ حضرت رسول صلّى اللّه علیه و آله همواره موهای خود را شانه میزدند و بیشتر اوقات آن را با آب صاف میکردند و میفرمودند: آب، برای پاکیزگی مؤمن کافی است».
و اگر فردی را مشاهده میکردند که ظاهری آلوده و کثیف دارد، او را سرزنش نموده و میفرمودند: آب که در اختیار داشتی!
شستشوی دهان، استنشاق و بردن آب به داخل بینی، گرفتن ناخنها، کوتاه کردن شارب، زدودن موهای زائد زیر بغل و شرمگاه، شستشوی بدن، نظافت و تمیزی لباس از جمله دستوراتی است که در روایات متعدد نسبت به آن سفارش شده است؛ چنانچه پیامبر صلوات الله علیه و آله نسبت به از بین بردن موهای زائد و گرفتن ناخنها در هر هفته و کوتاه کردن موی شارب و بلند نکردن موی سر و ریش – بیش از حد معمول و متعارف – توصیه کرده و بدان اهتمام میورزیدند:
«وَ کَانَ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ یُقَلِّمُ أَظْفَارَهُ وَ یَقُصُّ شَارِبَهُ- یَوْمَ الْجُمُعَهِ قَبْلَ أَنْ یَخْرُجَ إِلَى الصَّلَاه؛۱۷ پیامبر صلی الله علیه و آله روزهای جمعه قبل از حرکت به سوی نماز جمعه، موها و ناخنهای خویش را کوتاه میکردند».
و شستشوی بدن در هر هفته را، حق خدا بر میشمردند:
«حَقٌّ للهِ علَى کُلِّ مُسْلِمٍ، أنْ یَغْتَسِلَ فی کُلِّ سَبْعَهِ أیَّامٍ یَوْمًا یَغْسِلُ فیه رَأْسَهُ وجَسَدَهُ؛۱۸ حق خدا بر هر مسلمانى این است که هر هفت روز یک بار غسل کند و سر و تن خود را بشوید».
رعایت بهداشت در هنگام خوردن و آشامیدن
از امام صادق علیه السلام نقل گردیده است:
«کَانَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ یُعْجِبُهُ أَنْ یَشْرَبَ فِی الْقَدَحِ الشَّامِیِّ وَ یَقُولُ هُوَ مِنْ أَنْظَفِ آنِیَتِکُم؛۱۹ پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله دوست داشت از ظروف شامى، آب بنوشد و مىفرمودند: این ظروف از نظیفترین ظرفهاى شماست».
و نیز این نقل که میزان دقت نبی مکرم اسلام را در هنگام خوردن غذا نشان میدهد:
«و کان إذا أکل الخبز و اللّحم خاصّه غسل یدیه غسلا جیّدا ثمّ یمسح بفضل الماء على وجهه و کان یشرب فی ثلاث دفعات، له فیها ثلاث تسمیات و فی أواخرها ثلاث تحمیدات و کان یمصّ الماء مصّا و لا یعبّ عبّا، و ربما کان یشرب فی نفس واحد حتّى یفرغ و لا یتنفّس فی الإناء بل ینحرف عنه؛۲۰ پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله مخصوصاً زمان میل کردن گوشت و نان، به طور کامل دو دست خود را میشست، سپس با آبی که در دستشان مانده بود، به صورت مبارک خویش دست میکشید؛ و هنگامی که آب میل میکرد به سه نفس میآشامید و در هرنفس، در آغاز بسم اللَّه و در پایان الحمدللَّه میگفت. پیامبر صلّى اللّه علیه و آله آب را نمیبلعید، بلکه میمکید. گاهی نیز با یک نفس مىنوشید، اما در ظرف آب نفس نمیکشید، بلکه هروقت میخواست نفس بکشد، آن را از دهان دور نگه میداشت».
از انس نیز نقل شده است:
«وَ کَانَ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ یَغْسِلُ یَدَیْهِ مِنَ الطَّعَامِ حَتَّى یُنَقِّیَهُمَا فَلَا یُوجَدَ لِمَا أَکَلَ رِیح؛۲۱ پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله هنگامی که غذا میخورد، دو دست خود را به گونهای میشست که حتی بوی غذا از دستش برطرف میشد».
پاکیزگی محیط زیست
توجه اسلام به حقوق مردم موجب گردیده است نسبت به پاکیزگی محیط زیست و پرهیز از آلودگی مراکز عمومی که محل رفت و آمد افراد مختلف میباشد، با سفارشات متعددی روبرو باشیم که خود دلیل دیگری بر جایگاه بهداشت و نظافت در دین الهی میباشد.
از امیرالمؤمنین علی علیه السلام نقل گردیده است:
«نَهَى رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ … أَنْ یَبُولَ أَحَدُکُمْ فِی الْمَاءِ الرَّاکِدِ فَإِنَّهُ مِنْهُ یَکُونُ ذَهَابُ الْعَقْل؛۲۲ پیامبر صلّى اللّه علیه و آله از بول کردن در آب راکد نهی کرد، چرا که عقل را زایل میکند».
و نیز این روایت:
«لَعَنَ اللَّهُ الْمُتَغَوِّطَ فِی ظِلِّ النُّزَّلِ؛۲۳ خدا لعنت کند کسی را که در سایه (درخت یا بنای) محل استراحت کاروانها قضای حاجت کند».
امام سجاد علیه السّلام در همین زمینه به مردی که از ایشان پرسیده بود: افراد غریب و ناآشنا به شهر، کجا تطهیر نمایند؟ فرمودند:
«یَتَّقُونَ شُطُوطَ الْأَنْهَارِ وَ الطُّرُقَ النَّافِذَهَ وَ تَحْتَ الْأَشْجَارِ الْمُثْمِرَهِ وَ مَوَاضِعَ اللَّعْنِ فَقِیلَ لَهُ وَ أَیْنَ مَوَاضِعُ اللَّعْنِ قَالَ أَبْوَابُ الدُّور؛۲۴ از کرانههای رودها و راههای پررفت و آمد و زیر درختان میوه و مکانهای لعن خودداری شود. به حضرت گفته شد: مکانهای لعن کجا است؟ حضرت فرمود: درب منازل».
رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله در صحنه اجتماع تا بدان حد مراقب حفظ بهداشت و حق مردم بودند که حتی به هنگام عطسه، دست و یا لباسشان را جلوی دهان مبارک میگرفتند:
«کانَ رسول الله صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ إذا عَطَسَ غَطّى وَجهَهُ بِیَدِهِ أو بِثَوبِهِ؛۲۵ رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله هنگامی که عطسه میکردند، صدایشان را پایین میآوردند، و با دست یا لباس میپوشانیدند».
- نهج الفصاحه، ص۲۹۶، ح۷۰۳
- بحار الأنوار، ج۷۳، ص۲۳۹
- مکارم الأخلاق، ص۳۴
- وسائل الشیعه، ج۵، ص۱۱
- بحارالانوار، ج۷۶، ص۳۰۷
- بحار الأنوار، ج۱۶، ص۲۴۸
- بحار الأنوار، ج۱۶، ص۲۴۸
- بحار الأنوار، ج۱۶، ص۱۷۲
- مکارم الأخلاق، ص۴۳
- الکافی، ج۶، ص۵۱۱
- الکافی، ج۶، ص۵۱۳
- وسائل الشیعه، ج۲، ص۹
- مکارم الأخلاق، ص۵۰
- بحار الأنوار، ج۷۳، ص۲۰۲
- بحار الأنوار، ج۷۳، ص۱۳۵
- مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ج۱، ص۴۰۸
- مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ج۶، ص۴۶
- نهج الفصاحه، ص۴۴۸
- المحاسن، ج۲، ص۵۷۷
- المحجه البیضاء، ج۴، ص۱۳۹
- بحار الأنوار، ج۱۶، ص۲۴۶
- مکارم الأخلاق، ص۴۲۴
- من لا یحضره الفقیه، ج۱، ص۲۵
- من لا یحضره الفقیه، ج۱، ص۲۵
- محجه البیضاء، ج۴، ص۳۹۵
۱۴. اصل شادابی و نشاط
از مشکلات بغرنج و دشواری که جوامع کنونی از آن رنج میبرند و بسیاری از زندگیها را دستخوش مشکل کرده است، بیماری افسردگی میباشد. گرفتاری و مشکلی که در وجود بسیاری از انسانها ریشه دوانده و زندگی را برای ایشان به جهنّمی از یأس و نا امیدی تبدیل نموده است؛ تا جایی که برخی افراد تحمّل زندگی رنجآور و غم آلود خویش را نداشته و تنها راه فراری که پیش روی خود میبینند، خودکشی میباشد.
این بیماری اگر چه در کشورهای غربی به سبب بحران نبود امید به آینده گسترش هولناکی داشته است، اما متأسفانه کشورهای اسلامی نیز شاهد شیوع آن در ممالک خویش میباشند و به تهدیدی جدّی برای آنان بدل گشته است و شکست و ناکامی در زندگی شخصی، خانوادگی، وضعیت اقتصادی، تحصیل، ازدواج و سایر امور را به ارمغان آورده است.
به دلیل آثار مخرب این معضل برآنیم تا برخی عوامل و راههایی که در سخنان جاویدان اولیاء دین جهت ایجاد نشاط و شادمانی مطرح گردیده است را متذکر گردیم، به امید این که با تبعیت از دستورات قرآن و عترت، شاهد اینگونه مشکلات نباشیم:
ایمان و اعتقاد به خدا
همانطور که از آیه بیست و هشتم سوره مبارکه رعد استفاده میشود، بهترین راه مقابله با این بیماری ویرانگر، ایمان و توکّل به خداوند متعال میباشد:
«أَلاَ بِذِکْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ؛۱ آگاه باش که با یاد خدا دلها آرامش مىیابد».
وجودی سراسر رحمت و مهربانی که همه مشکلات و گرفتاریها به لطف او حلّ و تمامی غمها و رنجها با نظر رحمتش پایان مییابد و بدون عنایتش، زندگی برای انسان جز تلخ کامی نخواهد بود:
«وَمَنْ أَعْرَضَ عَن ذِکْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَهً ضَنکًا؛۲ و هرکس از یاد من دل بگرداند زندگى تنگ [و سختى] خواهد داشت».
پروردگاری که دین را برای بشریت فرستاد تا انسانها با توجه به این برنامه جامع، با نشاط و به دور از کسالت، برای زندگی سراسر آرامش و آسایش، خود را آماده و مهیا سازند.
یقین و رضا
امام صادق علیه السلام نیز از پدران بزرگوار خویش نقل میکند که پیامبر صلوات الله علیه و آله به امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند:
«یَا عَلِی … إِنَّ اللَّهَ بِحُکْمِهِ وَ فَضْلِهِ جَعَلَ الرَّوْحَ وَ الْفَرَحَ فِی الْیَقِینِ وَ الرِّضَا وَ جَعَلَ الْهَمَّ وَ الْحَزَنَ فِی الشَّکِّ وَ السَّخَط؛۳ ای علی … خداوند به حکمت و فضل خویش آسایش و شادى را در یقین و رضا قرار داده و غم و اندوه را در تردید و غضب ودیعه نهاده است».
حسن خلق
امیرالمؤمنین علیه السلام میفرمایند:
«بِحُسْنِ الْأَخْلَاقِ یَطِیبُ الْعَیْش؛۴ با خوش اخلاقی است که زندگی پاکیزه [و دل پذیر] میشود».
مطلبی که امام صادق علیه السلام نیز بدان تأکید ورزیدهاند:
«لَا عَیْشَ أَهْنَأُ مِنْ حُسْنِ الْخُلُقِ؛۵ زندگیای دلپذیرتر از خوش اخلاقی نیست».
تبسم و خنده
در حالات پیامبر صلوات الله علیه و آله به هنگام مواجهه با اصحاب نقل شده است:
«و کان أکثر الناس تبسّما و ضحکا فی وجوه أصحابه، و تعجّبا ممّا تحدّثوا به، و خلطا لنفسه بهم و لربّما ضحک حتّى تبدو نواجذه؛۶ پیامبر صلّى اللّه علیه و آله بیش از همه، لبخند داشت و بر روی یارانش لبخند میزد و از آنچه میگفتند تعجب میکرد. شخصاً به جمعشان وارد میشد و چه بسا میخندید تا جایی که دندانهای جلویی ایشان نمایان میشد».
ابودرداء میگوید:
«کَانَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه إِذَا حَدَّثَ بِحَدِیثٍ تَبَسَّمَ فِی حَدِیثِه؛۷ رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله هرگاه لب به سخن مىگشود، با لبخند همراه بود».
سماک بن حرب نیز در مورد مجالسی که پیامبر صلوات الله علیه و آله در آن حضور پیدا میکردند، اینطور نقل میکند:
«قلت لجابر بن سمره: أکنت تجالس رسول اللّه صَلَی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه ؟ قال: نعم، قال: کان طویل الصمت، قلیل الضحک، و کان اصحابه ربما تناشدوا عنده الشعر و الشىء من امورهم فیضحکون و ربما تبسم؛۸ به جابر بن سمره گفتم: آیا هم نشین رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله بودهای؟ گفت: بله، پیامبر صلّى اللّه علیه و آله سکوتش طولانی و خندهاش کم بود، دور ایشان جمع میشدند، یکی شعر و دیگری چیز دیگری میگفت و میخندیدند و پیامبر هم تبسم میکردند».
شوخی و مزاح
شوخی و مزاح نیز از اموری است که میتواند درمان مؤثری برای افسردگی و کسالت باشد؛ عملی که در اسلام سفارش به آن شده است و پیامبر صلّى اللّه علیه و آله به آن مبادرت مینمودند. ایشان با اطرافیان و اصحاب خود شوخی میکردند و با خندیدن آنان میخندیدند و در هنگام روبرو شدن با افراد، تبسّم، نشاط و شادابی را به آنان منتقل میساختند؛ البته همواره در انجام شوخی و مزاح، اصول و قواعدی را در نظر میگرفتند تا به محدوده گناه وارد نشده و آبروی اشخاص حفظ گردد؛ چنانچه خود میفرمایند:
«إِنِّی لَأَمْزَحُ وَ لَا أَقُولُ إِلَّا حَقّا؛۹ من مزاح و خوش طبعی میکنم، ولی جز حق نمیگویم».
و سفارش میکردند:
«الْمُؤْمِنُ دَعِبٌ لَعِبٌ وَ الْمُنَافِقُ قَطِبٌ غَضِب؛۱۰ مؤمن شوخ و شنگ است و منافق اخمو و عصبانى».
امیرالمؤمنین علیه آلاف التحیۀ و الثناء در این باره میفرمایند:
«کَانَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه لَیَسُرُّ الرَّجُلَ مِنْ أَصْحَابِهِ إِذَا رَآهُ مَغْمُوماً بِالْمُدَاعَبَه؛۱۱ پیامبر خدا صلّى اللّه علیه و آله وقتی شخصی از یارانش را اندوهگین میدید، همانا او را با شوخی شاد میکرد».
از امام صادق علیه السّلام نیز نقل گردیده است:
«لَقَدْ کَانَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه یُدَاعِبُ الرَّجُلَ یُرِیدُ أَنْ یَسُرَّه؛۱۲. پیامبر صلّى اللّه علیه و آله با افراد به قصد خوشحال کردن آنان شوخی میکردند».
همچنین از این امام معصوم علیه السلام روایت شده است:
«وَ کَانَ مِنْ رَأْفَتِهِ لِأُمَّتِهِ مُدَاعَبَتُهُ لَهُمْ لِکَیْلَا یَبْلُغَ بِأَحَدٍ مِنْهُمَ التَّعْظِیمُ حَتَّى لَا یَنْظُرَ إِلَیْه؛۱۳ و از مهربانی پیامبر صلّى اللّه علیه و آله با امتش، شوخی با آنان بود؛ برای آن که بزرگ شمردن او از سوی امت، به اندازهای نرسد که دیگر به چهره او هم نگاه نکنند».
سخن انس بن مالک نیز بر همین مطلب دلالت دارد:
«کان صلّى اللّه علیه و آله و سلم یمازح أصحابه و یخالطهم و یحادثهم و یداعب صبیانهم و یجلسهم فی حجره؛۱۴ با اصحاب خود، مزاح میکرد و هممجلس و همصحبت میگردید و با بچّههای آنان، هم بازی میگشت و آنها را در دامن خود مینشانید».
از شوخیهای جذاب پیامبر صلّى اللّه علیه و آله، مزاح با پیرزنی است که خدمت حضرت آمده بود:
«أَتَتِ امْرَأَهٌ عَجُوزٌ إِلَى النَّبِیِّ صَلَی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه فَقَالَ صَلَی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه لَا تَدْخُلُ الْجَنَّهَ عَجُوزٌ فَبَکَتْ فَقَالَ إِنَّکِ لَسْتِ یَوْمَئِذٍ بِعَجُوزٍ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى إِنَّا أَنْشَأْناهُنَّ إِنْشاءً فَجَعَلْناهُنَّ أَبْکارا؛۱۵ پیرزنى نزد پیامبر صلّى اللّه علیه و آله آمد. حضرت به او فرمود: پیر به بهشت نمىرود. پیرزن گریست. حضرت فرمود: در آن روز تو پیر نخواهى بود؛ خداوند متعال مىفرماید: ما آنان را پدید آوردیم پدید آوردنى و ایشان را دوشیزه گردانیدیم».
و نیز این مزاح، که از امام کاظم علیه السّلام نقل گردیده است:
«إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه کَانَ یَأْتِیهِ الْأَعْرَابِیُّ فَیُهْدِی لَهُ الْهَدِیَّهَ ثُمَّ یَقُولُ مَکَانَهُ أَعْطِنَا ثَمَنَ هَدِیَّتِنَا فَیَضْحَکُ رَسُولُ اللَّهِ صَلَی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه وَ کَانَ إِذَا اغْتَمَّ یَقُولُ مَا فَعَلَ الْأَعْرَابِیُّ لَیْتَهُ أَتَانَا؛۱۶ بادیه نشینى نزد رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله مىآمد و براى آن حضرت هدیه مىآورد؛ همان موقع نیز مىگفت: پول هدیه ما را بده، که از سخن او رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله مىخندیدند؛ و هرگاه اندوهگین مىشدند، مىفرمودند: آن بادیه نشین چه مىکند؟ کاش نزد ما مىآمد».
البته تذکر این مطلب ضروری است که در فرهنگ پربار دین، علیرغم سفارش نسبت به انجام شوخی و مزاح، از شوخیهای بی مورد و سبک نهی شده است؛ خصوصاً اگر فرد در انجام شوخی مرتکب حرام گردد.
پیامبر گرامی اسلام صلّى اللّه علیه و آله در سفارش و اندرز خویش به ابوذر میفرمایند:
«یَا أَبَا ذَرٍّ وَیْلٌ لِلَّذِی یُحَدِّثُ وَ یَکْذِبُ لِیُضْحِکَ بِهِ الْقَوْمَ وَیْلٌ لَهُ وَیْلٌ لَهُ وَیْلٌ لَه؛۱۷ اى اباذر، واى بر کسى که سخن دروغ مىگوید تا مردم را بخنداند، واى بر او باد، واى بر او باد، واى بر او باد».
و امام هادی علیه السّلام میفرمایند:
«الْهَزْلُ فُکَاهَهُ السُّفَهَاءِ وَ صِنَاعَهُ الْجُهَّال؛۱۸ مسخرگی، تفریح سفیهان و هنر جاهلان است».
مسافرت
از پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله در مورد فایده سفر نقل شده است:
«سَافِرُوا تَصِحُّوا وَ جَاهِدُوا تَغْنَمُوا؛۱۹ مسافرت کنید تا صحت یابید و جهاد کنید تا بهرهمند گردید».
و نیز فرمودند:
«سافروا تصحّوا و ترزقوا؛۲۰ سفر کنید تا تندرست شوید و روزى یابید».
سرگرمی و تفریح حلال
از پیامبر صلّى اللّه علیه و آله همچنین روایت شده است:
«اُلهُوا وَ الْعَبُوا فَإنّی أَکرَهُ أن یُرى فِی دینِکُم غِلظَهٌ؛۲۱ تفریح کنید و بازى کنید، زیرا دوست ندارم که در دین شما خشونتى دیده شود».
تقسیم ساعات شبانه روز
در حدیثی از امام کاظم علیه السلام آمده است:
«وَ اجْتَهِدُوا أَنْ یَکُونَ زَمَانُکُمْ أَرْبَعَ سَاعَاتٍ سَاعَهً لِلَّهِ لِمُنَاجَاتِهِ وَ سَاعَهً لِأَمْرِ الْمَعَاشِ وَ سَاعَهً لِمُعَاشَرَهِ الْإِخْوَانِ الثِّقَاتِ وَ الَّذِینَ یُعَرِّفُونَکُمْ عُیُوبَکُمْ وَ یُخْلِصُونَ لَکُمْ فِی الْبَاطِنِ وَ سَاعَهً تَخْلُونَ فِیهَا لِلَذَّاتِکُمْ وَ بِهَذِهِ السَّاعَهِ تَقْدِرُونَ عَلَى الثَّلَاثِ السَّاعَات؛۲۲ و بکوشید تا زمان زندگی شما چهار بخش باشد: بخشی برای خدا و راز و نیاز با او، قسمتی برای امور مربوط به معاش و زندگی، بخشی برای ارتباط با برادران مورد اعتماد و افرادی که عیبهایتان را به شما نشان میدهند و در دل نسبت به شما خلوص دارند و قسمتی را برای لذتهای خویش اختصاص دهید و با آن برای بخشهای دیگر نیرو گیرید».
همانگونه که مشاهده میشود اولیاء دین علیهم السلام در برنامهریزی اوقات زندگی، ما را به در نظر گرفتن پارهای از وقت جهت نشاط و تفریح و بهره بردن از طبیعت و مواهب حلال فرا میخوانند و به این مطلب تصریح میگردد اگر نشاط و تفریح در برنامه انسان نباشد، توان استفاده مناسب از ساعات دیگر را نخواهد داشت و به دنیای مادّی و زندگی معنوی خویش آسیب میرساند.
رفق و مدارا
از پیامبر صلوات الله علیه و آله نقل گردیده است:
«الرِّفْقُ نِصْفُ الْعَیْشِ؛۲۳ رفق و مدارا، نصف زندگی است».
تلاش جهت شادابی دیگران
از دستورات اکید پیشوایان دینی و وظایف مؤمنین، اقدام جهت ایجاد نشاط و شادابی در سطح جامعه و اطرافیان میباشد که خود موضوعی مهم و مناسب برای تحقیق است. ما در اینجا به اختصار به مواردی از این گونه سفارشات و دستورات اشاره مینماییم تا روشن گردد که دین مبین اسلام چه اندازه به موضوع شادابی اجتماع توجه نموده است.
شادی کودکان
پیامبر خدا صلّى اللّه علیه و آله میفرمایند:
«إنَّ فِی الجَنَّهِ دارا یُقالُ لَهَا: الفَرَحُ، لا یَدخُلُها إلاّ مَن فَرَّحَ الصِّبیانَ؛۲۴ خانهاى در بهشت است که به آن شادى گفته مىشود. کسى وارد آن نمىگردد مگر این که کودکان را شاد کرده باشد».
البته در حدیث دیگری آمده است:
«إنّ فِی الجَنَّهِ دارا یُقالُ لَها: دارُ الفَرَحِ ، لایَدخُلُها إلاّ مَن فَرَّحَ یَتامَى المُؤمِنینَ؛۲۵ خانهاى در بهشت است که خانه شادى نام دارد. جز کسى که یتیمانِ اهل ایمان را خرسند ساخته است، وارد آن نمىشود».
شادی اهل خانه
پیامبر صلی الله علیه و آله میفرمایند:
«الْخَلْقُ عِیَالُ اللَّهِ فَأَحَبُّ الْخَلْقِ إِلَى اللَّهِ مَنْ نَفَعَ عِیَالَ اللَّهِ وَ أَدْخَلَ عَلَى أَهْلِ بَیْتٍ سُرُوراً؛۲۶ مردم عائله خدا هستند؛ پس محبوبترین فرد نزد خدا، آن است که به عائله او سود رساند و خانوادهاى را خوشحال کند».
و این بیان که از آن حضرت صلی الله علیه و آله نقل شده است:
«مَن أَدخَلَ عَلى أَهلِ بَیتِهِ سُرُورا خَلَقَ اللّه مِن ذلِکَ السُّرُورِ خَلقا یَستَغفِرُ لَهُ إِلى یَومِ القیامَهِ؛۲۷ هرکس خانوادهاش را شاد کند، خداوند از آن شادى موجودى مىآفریند که تا روز قیامت براى او آمرزش بخواهد».
و نیز فرمودند:
«أَطْرِفُوا أَهَالِیَکُمْ فِی کُلِّ جُمُعَهٍ بِشَیْءٍ مِنَ الْفَاکِهَهِ أَوِ اللَّحْمِ حَتَّى یَفْرَحُوا بِالْجُمُعَه؛۲۸ برای خانوادههایتان در هر جمعه مقداری میوه و گوشت خریداری نمایید تا با خوردن آن در این روز خوشحال شوند».
شادی مسلمانان
همچنین از پیامبر صلّى اللّه علیه و آله نقل گردیده است:
«أحَبٌ الأَعمالِ إلى اللَّه بَعدَ الفَرائِضِ إدخالُ السُّرورِ عَلَى المُسلم؛۲۹ بهترین کارها در پیش خدا بعد از اداى واجبات، خوشحال کردن مسلمان است».
- رعد/۲۸
- طه/۱۲۴
- المحاسن، ج۱، ص۱۶و۱۷
- تصنیف غرر الحکم و درر الکلم، ص۲۵۵
- الکافی، ج۸، ص۲۴۴
- المحجه البیضاء، جلد۴، ص۱۳۴
- مکارم الأخلاق، ص۲۱
- فضائل الخمسه من الصحاح السته، ج۱، ص۱۳۴
- مکارم الأخلاق، ص۲۱
- تحف العقول، ص۴۹
- مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ج۸، ص۴۰۸
- الکافی، ج۲، ص۶۶۳
- مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ج۸، ص۴۰۸
- سفینه البحار، ج۲، ص۶۹۰
- مجموعه ورام، ج۱، ص۱۱۲
- الکافی، ج۲، ص۶۶۳
- مکارم الأخلاق، ص۴۷۰
- بحار الأنوار، ج۷۵، ص۳۶۹
- وسائل الشیعه، ج۱۱، ص۳۴۵
- نهج الفصاحه، ص۵۱۹
- نهج الفصاحه، ص۲۵۹
- بحار الأنوار، ج۷۵، ص۳۴۶
- تحف العقول، ص۵۶
- کنز العمّال، ج۳، ص۱۷۰، ح۶۰۰۹
- کنز العمّال، ج۳، ص۱۷۰، ح ۶۰۰۸
- الکافی، ج۲، ص۱۶۴
- کنزالعمال، ج۱۶، ص۳۷۹، ح۴۴۹۹۵
- الکافی، ج۶، ص۲۹۹، ح۱۹
- نهج الفصاحه، ص۱۶۸
۱۵. اصل تلاش و فعالیت
در دین مبین اسلام به سبب اهمیت و جایگاه ممتاز کار و تلاش، از کسانی که تن به کار و فعالیت نمیدهند و بار زندگی خویش را بر دوش دیگران میاندازند، با بدی و سرزنش یاد میگردد؛
«رَأَى رَسُولُ اللَّهِ صَلَی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه قَوْماً لَا یَزْرَعُونَ قَالَ مَا أَنْتُمْ قَالُوا نَحْنُ الْمُتَوَکِّلُونَ قَالَ لَا بَلْ أَنْتُمُ الْمُتَّکِلوُن؛۱ پیامبر خدا صلّى اللّه علیه و آله عدّهاى را دیدند که کشاورزى را رها کردهاند. به آنها فرمودند: چه کارهاید؟ عرض کردند: ما توکّل کنندگانیم. فرمود: نه، شما سر بار [دیگران] هستید».
و در بیانی دیگر فرمودند:
«أن الله یبغض الصحیح الفارغ لا فی شغل الدنیا و لا فی شغل الآخره؛۲ همانا خداوند انسان سالم و بیکار، که نه در امور دنیا و نه در امور آخرت اشتغال دارد را دشمن میداند».
از ابن عباس نیز نقل شده است:
«کَانَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه إِذَا نَظَرَ إِلَى الرَّجُلِ فَأَعْجَبَهُ قَالَ لَهُ حِرْفَهٌ فَإِنْ قَالُوا لَا قَالَ سَقَطَ مِنْ عَیْنِی قِیلَ وَ کَیْفَ ذَاکَ یَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ لِأَنَّ الْمُؤْمِنَ إِذَا لَمْ یَکُنْ لَهُ حِرْفَهٌ یَعِیشُ بِدِینِه؛۳ هرگاه پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله به مردى نگاه مىکرد و از او خوشش مىآمد، مىپرسید: آیا کارى دارد؟ اگر مىگفتند: نه؛ مىفرمود: از چشمم افتاد. سؤال میکردند: اى پیامبر خدا، چرا چنین است؟ میفرمود: براى این که مؤمن اگر حرفهاى نداشته باشد، با دینش زندگى مىکند».
و نیز فرمودند:
«لیسَ الجهادُ أن یَضربَ رجلٌ بسیفِه فی سبیلِ اللهِ تعالى، إنَّما الجهادُ مَنْ عَالَ والِدَیهِ، و ولدَه، فهوَ فی جهادٍ
و مَنْ عالَ نفسَه فکفَّها عنِ الناسِ فهوَ فی جهادٍ؛۴ جهاد آن نیست که مرد در راه خداوند شمشیر زند، بلکه جهاد را کسی انجام مىدهد که بار زندگى پدر و مادر و فرزند مىبرد. هرکه بار زندگى خویش مىبرد تا از مردم بىنیاز شود، جهاد مىکند».
و اهمیت مسأله تا بدان جاست که امیرالمؤمنین علیه السلام بفرمایند:
«إنَّ اللّه َ تَعالى یُحِبُّ أن یَرى عَبدَهُ تَعِبا فی طَلَبِ الحَلالِ؛۵ خداوند دوست دارد بندهاش در طلب درآمد حلال، متحمل رنج گردد».
و این همه تأکید و سفارش شاید بدین جهت باشد که بسیاری از جرمها و ناهنجاریهای اجتماعی، همچون گرایش به مواد مخدر، ارتباط و تأثیرپذیری از دوستان بد و نیز دزدی و قتل، محصول بیکاری و تنبلی است.
کار و تلاش در زندگی پیامبر اعظم(ص)
از پیامبر صلوات الله علیه و آله نقل شده است که فرمودند:
«ما بَعَثَ اللَّه نَبِیًّا إِلّا رَاعِیَ غَنَمٍ، قالُوا: و أَنْتَ یا رَسُولَ اللَّه؟ قالَ: و أَنا کُنْتُ أَرْعَاهَا على قَرَارِیطَ لأَهْلِ مَکَّه؛۶ خداوند پیامبری نفرستاد، جز این که گوسفند چرانی میکرد. اصحاب عرض کردند: شما نیز ای رسول خدا؟ فرمودند: آری، من نیز برای اهل مکه در برابر چند قیراط گوسفند میچراندم».
و در حالات آن حضرت آمده است، خرید و حمل آذوقه مورد نیاز خانواده را، خود انجام میدادند و به کسی اجازه کمک کردن در این خصوص را نمیدادند:
«و کان سیّد المرسلین صَلَی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه یشتری الشیء فیحمله إلى بیته بنفسه فیقول له صاحبه: أعطنی أحمله، فیقول: صاحب المتاع أحقّ بحمله؛۷ رسول اکرم صَلَی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه جنسی را از بازار خریدارى کرده و شخصاً به خانه مىبردند. وقتی کسى که همراه ایشان بود، میگفت آن را به من بدهید، تا بیاورم؛ میفرمودند: صاحب کالا شایستهتر به حمل آن است».
و زمانی که پای به محیط خانه میگذاشتند، علیرغم گرفتاریهای زیاد و وظایف سختی که برعهده داشتند، کار میکردند و انجام امور منزل را به عهده میگرفتند؛ چنانچه نقل شده است:
«و کان النبی صَلَی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه یرقع ثوبه و یخصف نعله و یحلب شاته و یأکل مع العبید و یجلس على الأرض و یرکب الحمار و یردف و لا یمنعه الحیاء أن یحمل حاجته من السوق إلى أهله؛۸ پیامبر صلّى اللّه علیه و آله جامه خود را وصله مىکرد، پاىافزار خویش را پینه مىزد، و گوسفندش را مىدوشید، با خدمتکارش غذا مىخورد، بر روی زمین مینشست، بر الاغ سوار میشد و کسى را هم پشت خود سوار مىکرد و خجالت نمىکشید که کالاى خویش را از بازار به سوى خانوادهاش حمل کند».
در جنگ تبوک به جوانی نیرومند برخورد کردند که شتران فربهی را میراند. اصحاب گفتند: اگر نیرومندی و چابکی این جوان و فربهی شترانش در راه خدا مصرف میگردید، هرآینه بهتر بود. پیامبر خدا صلّى اللّه علیه و آله آن جوان را فراخوانده و فرمودند:
«در نظر داری با این شتران چه کنی؟ گفت: ای رسول خدا، من، همسر و خانواده دارم و با این شتران به کسب درآمد میپردازم تا آنان را از اظهار حاجت نزد مردم بی نیاز سازم و بدهی خویش را بپردازم. حضرت فرمودند: مبادا هدفت جز این باشد. عرض کرد: نه. وقتی جوان رفت، پیامبر صلّى اللّه علیه و آله فرمودند: اگر راست گفته باشد او را پاداشی است، همانند پاداش رزمنده، حج گزارنده و عمره به جای آورنده؛۹ و همین است که نسبت به حقوق کارگران و کشاورزان این طور سفارش مینمایند:
«أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیهالسلام یَقُولُ وَصَّى رَسُولُ اللَّهِ صَلَی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه یَا عَلِیُّ لَا یُظْلَمُ الْفَلَّاحُونَ بِحَضْرَتِک؛۱۰ امام صادق علیه السّلام میفرمایند: رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله به حضرت علی علیه السّلام وصیت و سفارش کردند که اى على، مبادا بر کشاورزان با حضور تو ستم رود».
در بین کارها به کشاورزی، درخت کاری و باغ داری، کارگری، تجارت و چوپانی سفارش کرده و میفرمودند:
«ما کَسَبَ الرَّجُلُ کَسبا أطیَبَ مِن عَمَلِ یَدِهِ؛۱۱ برای مرد درآمدی بهتر از دست رنج خود نمیباشد».
و نیز این بیان ارزشمند و زیبا:
»مَن أکَلَ مِن کَدِّ یَدِهِ، نَظَرَ اللّهُ إلَیهِ بِالرَّحمَهِ، ثُمَّ لا یُعَذِّبُهُ أبَدا؛۱۲ اگر کسی به وسیله دسترنج خویش طلب روزی کند، خداوند به او نظر رحمت میکند، سپس هیچگاه او را عذاب نخواهد کرد».
۱۶. اصل عاقبت اندیشی
از نکات مهمی که هر شخص در زندگی خویش باید به آن توجه نماید، عاقبت اندیشی و سنجیدن جوانب کار میباشد؛ امری که توجه به آن، کیفیت کار را بالا برده و رسیدن به هدف را مقدور میسازد و به سبب اهمیت فراوانش مورد تأکید رسول خدا صلی الله علیه و آله قرار گرفته است؛ امام صادق علیه السلام در این زمینه میفرماید:
«إِنَّ رَجُلًا أَتَى النَّبِیَّ صَلَی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ فَقَالَ: لَهُ یَا رَسُولَ اللَّهِ! أَوْصِنِی فَقَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ صَلَی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ: «فَهَلْ أَنْتَ مُسْتَوْصٍ إِنْ أَنَا أَوْصَیْتُکَ؟» حَتَّى قَالَ لَهُ ذَلِکَ ثَلَاثاً وَ فِی کُلِّهَا یَقُولُ الرَّجُلُ: نَعَمْ یَا رَسُولَ اللَّهِ صَلَی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ: «فَإِنِّی إِذاً أُوصِیکَ، إِذَا هَمَمْتَ بِأَمْرٍ فَتَدَبَّرْ عَاقِبَتَهُ فَإِنْ یَکُنْ رُشْداً فَامْضِهِ وَ إِنْ یَکُنْ غَیّاً فَانْتَهِ عَنْه؛۱۳ مردی از رسول خدا صلی الله علیه و آله درخواست کرد تا او را نصیحت کند. پیامبر فرمود: آیا اگر تو را نصیحت کنم به آن عمل میکنی؟ سه مرتبه این سؤال را از آن شخص پرسیدند و او هرسه بار عرضه داشت: بله؛ یا رسول الله. پیامبر صلی الله علیه و آله فرمودند: به تو سفارش میکنم اگر تصمیم بر کاری گرفتی، به عاقبت آن بیندیش؛ پس اگر آن کار باعث رشد و پیشرفت تو بود به آن عمل کن و اگر باعث توقف و انحرافت بود، از آن صرف نظر کن».
از این بیان نورانی رسول اکرم صلّى الله علیه و آله، چهار مطلب استفاده میشود که هرکدام در جای خود بسیار مهم و سرنوشت ساز میباشد؛ این امور عبارتند از:
الف: اتخاذ تصمیم پس از شناخت راه و مسیر؛ زیرا تصمیم بر انجام کار، بدون وجود معرفت و شناخت، نتیجهای جز ورود به گمراهی در بر نخواهد داشت.
ب: عاقبت سنجی و در نظر گرفتن پایان کار؛ یعنی در انجام کار نباید به ظواهر توجه نمود و فایده کنونی آن در نظر گرفته شود؛ بلکه ضروری است سرانجام آن نیز در نظر باشد و جوانب کار مورد ارزیابی قرار گیرد.
ج: اگر انسان با شناخت و تحقیق و مشورت به درستی راه پی برد، میباید با جدیت و تلاش آن را ادامه دهد و با توکل بر خدا و اعتماد بر او کار را پی گیرد و در انجام آن تزلزل و تذبذب نداشته باشد.
د: اگر در مسیر انجام کار به سبب تصمیم عجولانه و شتاب زده، نشانهای از سستی عمل و خسارت را مشاهده کرد، آن را رها نماید، زیرا جلوی ضرر از هر جا گرفته شود، منفعت و سود خواهد بود.
در برخی از موارد ممکن است کاری در ابتدا خوب به نظر رسد ولی پایان خوبی نداشته باشد، اما این مطلب قطعی است که درست اندیشیدن درباره پایان کار، آسیبها را کم کرده و از بین میبرد.
ضرورت اتمام عمل
به مناسبت مبحث ضرورت توجه به عاقبت عمل، خوب است به این مطلب نیز اشارهای داشته باشیم که برخلاف تصور شایع در اهمیت شروع کار، مسألهای که در متون دینی مورد تأکید واقع گردیده است، ضرورت اتمام کار و به سرانجام رسانیدن عمل میباشد؛ چنان چه از پیامبر صلی الله علیه و آله نقل شده است:
«وَ مِلَاکُ الْعَمَلِ خَوَاتِیمُه؛۱۴ و ملاک عمل، خاتمه آن است».
حضرت عیسی بن مریم علیه السّلام نیز خطاب به یاران خویش میفرمایند:
«بِحَقٍّ أَقُولُ لَکُمْ إِنَّ النَّاسَ یَقُولُونَ إِنَّ الْبِنَاءَ بِأَسَاسِهِ وَ أَنَا لَا أَقُولُ لَکُمْ کَذَلِکَ» قَالُوا: فَمَا ذَا تَقُولُ یَا رُوحَ اللَّهِ! قَالَ: «بِحَقٍّ أَقُولُ لَکُمْ إِنَّ آخِرَ حَجَرٍ یَضَعُهُ الْعَامِلُ هُوَ الْأَسَاس؛۱۵ به حقیقت میگویم، مردم میگویند: میزان استحکام و درستى بنا و ساختمان به اساس و پایه آن بستگى دارد ولى من چنین نمیگویم. عرضه داشتند: پس شما چه میفرمائید؟ فرمود: به حقیقت میگویم، آخرین سنگى که عامل و بنّا میگذارد، آن، اساس کار است».
مسألهای که در زبان فارسی با اینگونه عبارات، مورد سفارش واقع شده است: «کار را که کرد، آن که تمام کرد».
۱۷. اصل اتقان و محکم کاری
از اصول ارزشمند در سیره رفتاری و گفتاری پیامبر صلی الله علیه و آله، اتقان عمل و محکم کاری در انجام کار میباشد؛ این شخصیت بزرگوار از سهل انگاری در انجام امور، پرهیز داشته و مؤمنین را به دقت در انجام کارها دعوت و توصیه مینمودند.
در این رابطه نمونههای فراوانی در زندگی آن حضرت وجود دارد که به دو ماجرای معروف اشارهای خواهیم داشت:
سفارش به اتقان عمل در مراسم تدفین سعد بن معاذ و ابراهیم
سعد بن معاذ از یاران پیامبر صلی الله علیه و آله و دارای شخصیت برجستهای بود. در هنگام وفات این صحابی بزرگوار، پیامبر صلی الله علیه و آله بدن سعد را در قبر گذاشتند و به هنگام پوشیدن قبر، حفرهها و سوراخها را با سنگ ریزه پر کردند. اصحاب که شاهد دقت پیامبر صلوات الله علیه و آله بودند، گفتند: لحظاتی دیگر و با وقوع فشار قبر، همه اینها به هم خواهد ریخت و زحمات شما از بین خواهد رفت؟! اما پیامبر در جواب فرمودند:
«وَ لَکِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ عَبْداً إِذَا عَمِلَ عَمَلًا أَحْکَمَه؛۱۶ خداوند دوست دارد هرگاه بندهاش کاری را انجام میدهد، آن را محکم نماید».
همچنین در زمان تدفین بدن فرزند خردسال خویش، جناب ابراهیم علیه السلام، اصحاب مشاهده کردند، حضرت سوراخها را پر میکند و با دست مبارکش، گودالها را منظم مینماید. در این صحنه نیز پیامبر صلوات الله علیه و آله فرمودند:
«إِذَا عَمِلَ أَحَدُکُمْ عَمَلًا فَلْیُتْقِنْ؛۱۷ هریک از شما عملی انجام میدهد، آن را محکم کند».
و به این دو ماجرا میتوان سخنان جاودانه ایشان را اضافه نمود که فرمودند:
«إنّ اللَّهَ تَعالى یُحِبُّ إِذا عَمِلَ أحَدُکُم عَمَلا أَن یَتقِنَه؛۱۸ خداوند دوست دارد، وقتى یکى از شما کارى میکند، آن را درست انجام دهد».
و نیز این روایت:
«یُحِبُّ اللَّهُ العامِلَ إِذا عَمِلَ أَن یُحسِنَ؛۱۹ خداوند دوست دارد وقتی کسی کاری انجام میدهد، به خوبی و بدون عیب آن را انجام دهد».
متأسفانه علیرغم وجود چنین بیانات ارزشمند و راهگشا، از مشکلاتی که جامعه ما با آن مواجه میباشد عدم دقت در انجام کارهاست؛ معضلی که به سبب آن، شاهد خسارات جبران ناپذیری هستیم؛ تا جایی که با وجود تولیدات گسترده داخلی، مردم به سراغ اجناس خارجی رفته و از طرفی تولید کنندگان نیز برای فروش جنس نامرغوب خویش، محصول خود را با برچسب کشورهای دیگر عرضه مینمایند. این در حالی است که صاحبان صنایع در بسیاری از کشورها نسبت به تولید خویش از وجدان کاری بالایی برخوردار بوده و حاضر نیستند، آبرو و اعتبار کشورشان را با ثمن بخس و سودی اندک معامله نمایند.
مقام معظم رهبری در این خصوص میفرمایند:
«کار در اسلام، عبادت و ارزش شمرده شده است و لازمه آن نیز در این است که هرکس کارى را قبول کرد آن را به بهترین وجه انجام دهد. مضمون و مفهوم وجدان کارى در احساس مسئولیتى است که هرکس باید در قبال آن کار احساس کند و کلید حل مشکلات کشور نیز در این است که کننده هر کارى وجدان کارى داشته باشد؛۲۰ ایشان همچنین در نماز جمعه تهران فرمودند: چرا بعضی از کشورهای غربی با داشتن روحیه ظلم و ستم به دیگران و فسادی که در آنها وجود دارد، دارای زمینههای پیشرفت در کشورهایشان از نظر صنعتی هستند؛ آنها علیرغم بعضی از خصلتهای ظالمانه، دارای محسنات و صفات خوبی هستند مثل سحرخیزی؛ با این که اهل عبادت نیستند، اما نفس سحرخیزی، تأثیرگذار است. همچنین وجدان کاری؛ یعنی حاضر نیستند در کارهایشان سهلانگاری کنند. از صفات خوب آنها این است که اهل دروغ نیستند و حاضر نیستند به آسانی متوسل به دروغ شوند.
و در سخنرانی مهم خویش در استان خراسان شمالی، بار دیگر نسبت به عواقب این معضل تذکر داده و این پرسش را مطرح ساختند که «ما چقدر وجدان کاری و انضباط اجتماعی داریم؟».
۱۸. اصل پیشگامی و سبقت در امور
سرعت و سبقت در کار خیر از دیگر سفارشات و توصیههای قرآن کریم به مؤمنین میباشد:
«وَسَارِعُواْ إِلَى مَغْفِرَهٍ مِّن رَّبِّکُمْ؛۲۱ و براى نیل به آمرزشى از پروردگار خود، بشتابید».
هم چنین این آیه شریفه:
«فَاسْتَبِقُوا الخَیْرَاتِ؛۲۲ پس در کارهاى نیک بر یکدیگر سبقت گیرید».
درباره نماز جمعه نیز میفرماید:
»فَاسْعَوْا إِلَى ذِکْرِ اللَّهِ؛۲۳ به سوى ذکر خدا بشتابید».
این سه تعبیر با وجود قرابت و شباهتی که دارند، هرکدام به نوعی از کار و تلاش اشاره مینماید؛ در یکی سخن از لزوم سرعت در کار خیر است و در آیه دیگر تشویق به مسابقه و جلو افتادن مطرح میباشد؛ در آیه سوم نیز با امر به شتاب و حرکت تند به سوی نماز جمعه که ذکر خداست، مواجه هستیم.
پیامبر(ص) پیشگام در انجام کار خیر
برخی از انسانها از این ویژگی ممتاز برخوردارند که قبل از اقدام دیگران، در مسیر کار خیر وارد گردیده و قدم در میدان مسابقه و مسارعه مینهند و در این زمینه پیشگام، پیش قراول و خط شکن میشوند؛ انسانهای بزرگی که در قرآن کریم با تعبیر«السَّابِقُونَ السَّابِقُون» از ایشان یاد میشود. این افراد هیچگاه به دیگران نگاه نمیکنند که اقدامی کردهاند یا خیر، بلکه در حرکت به سوی خیر، اسوه، الگو و شاخص هستند.
شخصیت نبی مکرم صلّى اللّه علیه و آله به عنوان الگویی ممتاز و بی بدیل در عرصههای مختلف زندگی، اعم از دینی، اجتماعی، سیاسی و … از این خصلت پسندیده برخوردار میباشند. ایشان حتی در مواقع خطر و بحرانی، همچون مشعل هدایت، جلوتر از دیگران حرکت کرده و خود را در معرض آسیب قرار میدادند تا راه را هموار سازند؛ درست مقابل کسانی که در زمان راحتی و آسایش جلودار هستند، اما با احساس کوچکترین خطر و یا خسارت، میدان را خالی کرده وعقب نشینی میکنند.
مولای متقیان علیه السلام در خصوص کار بزرگ پیامبر صلی الله علیه و آله میگویند:
«یَبْدَأُ الْقَوْمَ إِذَا سَارَعَ إِلَى خَیْر؛۲۴ هنگام رفتن به سوی خیر، شروع کننده در میان مردم بود».
این سخن نیز بیان دیگری است از امیرالمؤمنین علیه السلام درباره عظمت شخصیت نبی مکرم صلوات الله علیه و آله:
«کُنَّا إِذَا احْمَرَّ الْبَأْسُ اتَّقَیْنَا بِرَسُولِ اللَّهِ صَلَی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه فَلَمْ یَکُنْ أَحَدٌ مِنَّا أَقْرَبَ إِلَى الْعَدُوِّ مِنْه؛۲۵ هرگاه آتش جنگ شعله مىکشید، ما به رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله پناه مىبردیم؛ و در آن لحظه کسى از ما همانند پیامبر صلّى اللّه علیه و آله به دشمن نزدیکتر نبود».
مطلبی که از عمران بن حصین نیز نقل شده است:
«ما لقی رسول الله صَلَی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه کتیبه إلّا کان أوّل من یضرب؛۲۶ پیامبر صلّى الله علیه و آله به لشکری نمیرسید مگر آن که اولین کسی بود که با دشمن میجنگید».
علی علیه السلام در نامهای به معاویه، پیامبر اعظم صلّوات اللّه علیه و آله را این چنین معرفی میکند:
«وَ کَانَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه إِذَا احْمَرَّ الْبَأْس وَ أَحْجَمَ النَّاسُ قَدَّمَ أَهْلَ بَیْتِهِ فَوَقَى بِهِمْ أَصْحَابَهُ حَرَّ السُّیُوفِ وَ الْأَسِنَّهِ فَقُتِلَ عُبَیْدَهُ بْنُ الْحَارِثِ یَوْمَ بَدْرٍ وَ قُتِلَ حَمْزَهُ یَوْمَ أُحُدٍ وَ قُتِلَ جَعْفَرٌ یَوْمَ مُؤْتَه؛۲۷ پیامبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله اهل بیت خود را پیش مىفرستاد تا به وسیله آنها، اصحابش را از سوزش شمشیرها و نیزهها حفظ فرماید، چنان که عبیده بن حارث در جنگ بدر و حمزه در احد و جعفر در موته شهید شدند».
در روایتی از امام صادق علیه السلام نیز در این خصوص میخوانیم:
«کَانَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ لَمْ یَدْعُ لِلْبِرَازِ یَوْمَ بَدْرٍ غَیْرَ أَهْلِ بَیْتِهِ وَ عِنْدَ الْمُبَاهَلَهِ جَاءَ بِعَلِیٍّ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ وَ فَاطِمَهَ علیهاالسلام أَ فَیَکُونُ لَهُمُ الْمُرُّ وَ لَهُمْ الْحُلْو؛۲۸ پیامبر صلّى اللّه علیه و آله در جنگ بدر برای مبارزه فرا نخواند مگر اهل بیتش را و در روز مباهله علی و فاطمه و حسن و حسین سلام الله علیهم اجمعین را آورد. سپس فرمودند: مگر میشود تلخیها و مقاومتها برای اهل بیت باشد، اما شیرینیها، غنیمت گرفتنها و استحقاقها مال دیگران باشد».
در جنگ احزاب وقتی مسلمانان تصمیم به دفاع از مدینه و حفر خندق گرفتند، پیامبر صلّى اللّه علیه و آله اولین کسی است که اقدام به این کار میکند:
«فَأَمَرَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ بِحَفْرِهِ … وَ بَدَأَ رَسُولُ اللَّهِ وَ أَخَذَ مِعْوَلا فَحَفَرَ فِی مَوْضِعِ الْمُهَاجِرِینَ بِنَفْسِهِ وَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیهالسلام یَنْقُلُ التُّرَابَ مِنَ الْحُفْرَهِ- حَتَّى عَرَقَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ وَ عَیِی؛۲۹ پس رسول الله صلّى اللّه علیه و آله به کندن خندق امر کردند …. و خود شروع به این کار نمودند. آن بزرگوار شخصاً با برداشتن کلنگ، در یکی از دستههای مهاجرین به کندن خندق مشغول شده و زمین را حفر میکردند و علی علیه السّلام نیز خاکها را بیرون میریختند؛ تا جایی که عرق از سر و روی حضرت سرازیر شده و خستگی ایشان را میآزرد».
نمونهای دیگر از سبقت گرفتن آن حضرت در کارهای پسندیده، مبادرت به سلام و مصافحه است که قبل از دیگران، انجام میدادند:
«قال أنس و کان یبدأ من لقیه بالسلام و یبدأ أصحابه با لمصافحه؛۳۰ انس روایت میکند: از خلق و خوی ایشان این بود که با هرکس برخورد میکردند، ابتدا سلام نموده و هرگاه با مسلمانی دیدار میکردند، ابتدا با او مصافحه میگرفتند».
- مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ج۱۱، ص۲۱۷، ح۱۲۷۸۹
- شرح نهج البلاغه لابن أبی الحدید، ج۱۷، ص۱۴۶
- مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ج۱۳، ص۱۱، ح۱۴۵۸۱
- نهج الفصاحه، ص۶۵۷، ح۲۳۷۷
- المحجه البیضاء، ج۳، ص۱۴۰
- تاج العروس من جواهر القاموس، ج۱۰، ص۳۷۶
- المحجه البیضاء، ج۴، ص۳۳
- إرشاد القلوب إلى الصواب، ج۱، ص۱۱۵
- توسعه اقتصادی بر پایه قرآن و حدیث، ج۱، ص: ۱۸۷
- الکافی، ج۵، ص۲۸۴
- حکم النبی الاعظم، ج۷، ص۱۹
- حکم النبی الاعظم، ج۷، ص۱۸
- مجموعه ورام، ج۲، ص۱۴۶
- تفسیر القمی، ج۱، ص۲۹۱
- بحار الأنوار ، ج۱۴، ص۳۲۲
- وسائل الشیعه، ج۳، ص۲۳۰
- الکافی، ج۳، ص۲۶۳
- نهج الفصاحه، ص۳۰۵
- نهج الفصاحه، ص۸۰۱
- سخنان مقام معظم رهبری در جمع کارگران و معلمان، اریبهشت ۱۳۷۶
- آل عمران/۳۳
- مائده/۴۸
- جمعه/۹
- مناقب آل أبی طالب علیهم السلام، ج۱، ص۱۵۷
- نهج البلاغه، حکمت شگفت آور۹
- المحجه البیضاء، ج۴، ص۱۵۱
- نهج البلاغه، نامه۹
- تفسیر العیاشی، ج۱، ص۱۷۷
- تفسیر القمی، ج۲، ص۱۷۷
- سفینه البحار، ج۲، ص۶۹۱
۱۹. اصل قانون گرایی
دین مبین اسلام مشتمل بر دستوراتی است که از آن به حلال و حرام، واجب، مستحب، مکروه، مباح و نیز معروف و منکر تعبیر میگردد؛ اموری که سامان بخشی و پابرجایی نظام زندگی بدون وجود آن ممکن نخواهد بود؛ قوانینی که در زندگی شخصی، خانوادگی، اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و اقتصادی یکایک افراد جاری میگردد تا حقوق انسانها محترم بماند و حقی از کسی ضایع نگردد؛ زیر بنایی مهم و سرنوشتساز که پیامبر اعظم صلّى اللّه علیه و آله در آموزههای گفتاری و رفتاری خویش، ضمن تبیین و پایبندی به آن، بشریت را به پیروی این فرامین فرا خوانده و به کسی اجازه تخطّی و تجاوز به آن را نمیدهد. آن حضرت صلوات الله علیه و آله در فرازی از خطبه حجۀ الوداع میفرمایند:
«أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَهٌ وَ لَا یَحِلُّ لِمُؤْمِنٍ مَالُ أَخِیهِ إِلَّا عَنْ طِیبِ نَفْسٍ مِنْه؛۱ اى مردم، مؤمنان برادر یکدیگرند، و براى هیچ مؤمنى، مال برادرش جز از راه طیب نفس و رضایت خاطرش حلال نمىگردد».
در بیانی دیگر گرایش به امر حلال را اینگونه مورد تأکید قرار میدهند:
«الدُّنیا حُلوهٌ خضِرهٌ فمَن أخَذها بحقِّها بُورِک لَه فیها؛۲ دنیا شیرین و دوست داشتنى است، هرکه از آن مطابق حق بهره گیرد، بر او مبارک باد».
و از پاداش عظیم آن میگویند:
«مَنْ طَلَبَ الدُّنْیَا حَلَالًا اسْتِعْفَافاً عَنِ الْمَسْأَلَهِ وَ سَعْیاً عَلَى عِیَالِهِ وَ تَعَطُّفاً عَلَى جَارِهِ لَقِیَ اللَّهَ وَ وَجْهُهُ کَالْقَمَرِ لَیْلَهَ الْبَدْرِ؛۳ هرکس از راه حلال برای کسب ثروت دنیا بکوشد تا دست نیاز به سوی دیگران نگشاید و احتیاج خانوادهاش را رفع و به همسایهاش از روی مهربانی کمک کند، خداوند را ملاقات میکند در حالی که چهرهاش بسان ماه شب چهارده میدرخشد».
روایت امام صادق علیه السلام از پدران بزرگوار خویش علیهم السّلام نیز به خوبی جایگاه حلال و حرام را در نزد پیامبر اعظم صلوات الله علیه و آله مشخص مینماید:
«اهل صفّه خانه و مال خود را رها و به مدینه هجرت کرده و میهمان رسول خدا بودند. پیامبر صلّى اللّه علیه و آله نیز آنان را که چهارصد مرد بودند، در صفّه مسجد اسکان داده و هر صبح و شام نزد ایشان میرفتند و بر آنان سلام میکردند و هر روز یک مُد (تقریباً یک چارک) خرما به آنها میدادند. یک روز و در حالی که بر صفّه نشینان وارد شده بودند، مشاهده کردند یکی در حال پینه کردن کفش خود و دیگری مشغول وصله کردن لباس خویش میباشد؛ عدهای نیز جامههای خود را از حشرات (شپش) پاک میکنند. در این حال مردی از میان آنها برخاسته و عرض کرد: ای رسول خدا خرمایی که به ما میدهید، معده ما را سوزانده است. پیامبر در جواب فرمودند:
«أَمَا إِنِّی لَوِ اسْتَطَعْتُ أَنْ أُطْعِمَکُمُ الدُّنْیَا لَأَطْعَمْتُکُمْ وَ لَکِنْ مَنْ عَاشَ مِنْکُمْ مِنْ بَعْدِی فَسَیُغْدَى عَلَیْهِ بِالْجِفَانِ وَ یُرَاحُ عَلَیْهِ بِالْجِفَانِ وَ یَغْدُو أَحَدُکُمْ فِی قَمِیصِهِ وَ یَرُوحُ فِی أُخْرَى وَ تُنَجِّدُونَ بُیُوتَکُمْ کَمَا تُنَجَّدُ الْکَعْبَهُ فَقَامَ رَجُلٌ فَقَالَ یَا رَسُولَ اللَّهِ إِنَّا عَلَى ذَلِکَ الزَّمَانِ بِالْأَشْوَاقِ فَمَتَى هُوَ قَالَ علیهالسلام زَمَانُکُمْ هَذَا خَیْرٌ مِنْ ذَلِکَ الزَّمَانِ إِنَّکُمْ إِنْ مَلَأْتُمْ بُطُونَکُمْ مِنَ الْحَلَالِ تُوشِکُونَ أَنْ تَمْلَئُوهَا مِنَ الْحَرَام؛۴ بدانید که اگر میتوانستم دنیا را خوراک شما کنم، این کار را میکردم؛ اما کسانی از شما که بعد از من زنده بمانند، صبح و شام غذای سیر خواهند خورد؛ هرکدام صبح یک پیراهن خواهید پوشید و شب پیراهنی دیگر و خانههایتان را همانند کعبه برافراشته و آراسته خواهید کرد. مردی برخاسته و گفت: ای رسول خدا من مشتاق چنان روزی هستم؛ کی فرا خواهد رسید؟ فرمود: این زمان شما بهتر از آن زمان است؛ زیرا اگر شکمهای خود را از حلال پر کنید، هیچ بعید نیست که از حرام نیز آن را پر نمائید».
بر این اساس مسلمانان موظف هستند با عمل بر طبق قانون الهی در مسیر گسترش عدالت و پرهیز از تجاوز به حقوق دیگران تلاش خویش را به انجام رسانند؛ همانطور که در قرآن کریم بر آن تأکید گردیده است:
«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ کُونُواْ قَوَّامِینَ لِلّهِ شُهَدَاء بِالْقِسْطِ وَلاَ یَجْرِمَنَّکُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلَى أَلاَّ تَعْدِلُواْ اعْدِلُواْ هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَى وَاتَّقُواْ اللّهَ إِنَّ اللّهَ خَبِیرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ؛۵ اى کسانى که ایمان آوردهاید براى خدا قیام کنید [و] به عدالت شهادت دهید و البته نباید دشمنى گروهى، شما را بر آن دارد که عدالت را پیشه نسازید. عدالت را پیشه سازید که آن، به تقوا نزدیکتر است و از خدا پروا دارید که خدا به آن چه انجام مىدهید، آگاه است».
همچنین در آیه یکصد و سی و پنجم سوره مبارکه نساء میفرماید:
«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ کُونُواْ قَوَّامِینَ بِالْقِسْطِ شُهَدَاء لِلّهِ وَلَوْ عَلَى أَنفُسِکُمْ أَوِ الْوَالِدَیْنِ وَالأَقْرَبِینَ إِن یَکُنْ غَنِیًّا أَوْ فَقَیرًا فَاللّهُ أَوْلَى بِهِمَا فَلاَ تَتَّبِعُواْ الْهَوَى أَن تَعْدِلُواْ وَإِن تَلْوُواْ أَوْ تُعْرِضُواْ فَإِنَّ اللّهَ کَانَ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِیرًا۶ اى کسانى که ایمان آوردهاید پیوسته به عدالت قیام کنید و براى خدا گواهى دهید، هرچند به زیان خودتان یا [به زیان] پدر و مادر و خویشاوندان [شما] باشد. اگر [یکى از دو طرف دعوا] توانگر یا نیازمند باشد، باز خدا به آن دو [از شما] سزاوارتر است. پس از پى هوس نروید که [درنتیجه از حق] عدول کنید و اگر به انحراف گرایید یا اعراض نمایید، قطعاً خدا به آنچه انجام مىدهید، آگاه است».
قانون گرایی پیامبر اعظم(ص)
یکی از مستشرقین در کتاب خویش که به بررسی علل پیشرفت سریع اسلام پرداخته است، میگوید: از رموز پیشرفت سریع اسلام این بود که پیامبر صلی الله علیه و آله به عنوان آورنده قوانین اسلام، خود سخت به آن پایبند بود و حاضر نبود در مورد آن با کسی معامله کند.
آن حضرت با وجود این که از بالاترین جایگاه برخوردار بودند اما نسبت به اجرای قانون متعهد بودند و در برابر متخلفان و قانون شکنان نیز ایستادگی مینمودند و کوتاه آمدن در برابر اجرای دستورات دینی را، امری نادرست و خلاف میدانستند؛ چنانچه قاطعیت حضرت در این کلام به خوبی مشاهده میگردد:
«لَوْ وُضِعَتِ الشَّمْسُ فِی یَمِینِی وَ الْقَمَرُ فِی شِمَالِی مَا تَرَکْتُ هَذَا الْقَوْلَ حَتَّى أُنْفِذَهُ أَوْ أُقْتَلَ دُونَه؛۷ اگر خورشید را در دست راستم و ماه را در دست چپم قرار دهند، هرگز از دعوت خود دست بر نمىدارم؛ تا این که آن را انتشار دهم یا در راه آن کشته شوم».
آنچه در ادامه میآید، بیان شواهدی است از پذیرش و اجرای قانون توسط پیامبر صلوات الله علیه و سپس بیان مواردی از ایستادگی آن حضرت در مقابل قانون شکنان و کج اندیشان:
در ردیف مهاجرین
پیامبر صلی الله علیه و آله در جریان غزوه خندق و به منظور حفظ شهر، پس از مشورت با اصحاب، دستور دادند، اطراف مدینه خندقی حفر گردد و برای هر ده نفر از مهاجر، ده ذراع یا چهل ذراع و یا به گفته برخی بیست گام یا سی گام را در نظر گرفتند؛ برای خودشان نیز مثل افراد دیگر قسمتی را تعیین کردند تا در ردیف مهاجرین، قسمتی به دست مبارکش حفر گردد.۸
پیمان با اهل ذمه و پایبندی به آن
پایبندی به قراردادی که با اهل ذمه منعقد نمودند، سند دیگری است از قانون گرایی آنحضرت صلی الله علیه و آله؛
امام صادق علیه السلام در این خصوص میفرماید:
«إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه قَبِلَ الْجِزْیَهَ مِنْ أَهْلِ الذِّمَّهِ عَلَى أَنْ لَا یَأْکُلُوا الرِّبَا وَ لَا یَأْکُلُوا لَحْمَ الْخِنْزِیرِ وَ لَا یَنْکِحُوا الْأَخَوَاتِ وَ لَا بَنَاتِ الْأَخِ وَ لَا بَنَاتِ الْأُخْتِ فَمَنْ فَعَلَ ذَلِکَ مِنْهُمْ فَقَدْ بَرِئَتْ مِنْهُ ذِمَّهُ اللَّهِ وَ ذِمَّهُ رَسُولِهِ صلی الله علیه و آله وَ قَالَ لَیْسَتْ لَهُمُ الْیَوْمَ ذِمَّهٌ؛۹ پیامبر صلی الله علیه و آله با قبول جزیه از اهل ذمه، تعهد نمودند حکومت اسلامی تا زمانی امنیت ایشان را تأمین خواهد کرد که ربا نخورند و گوشت خوک مصرف نکنند و با خواهران و دختر برادران و خواهرزادگان ازدواج نکنند. هر ذمِّى که یکى از این کارها را انجام دهد، از پناه خداوند و رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم خارج مىشود و فرمودند: در آن روزی که تخلف صورت گیرد، دیگر ذمهای باقی نخواهد ماند».
آمادگی برای اجرای قصاص
آن حضرت صلی الله علیه و آله در روزهای آخر عمر، در حالی که از شدت تب میسوخت و پاهای مبارکش به زمین کشیده میشد و علی بن ابیطالب علیه السلام و فضل بن عباس زیر بغلهای ایشان را گرفته بودند، به مسجد آمده و فرمودند: من به زودی از میان شما خواهم رفت؛ اگر کسی بر گردن من حقی دارد، اعلام کند که من تاب روز قیامت را ندارم. سواده بن قیس از جا برخاست و عرض کرد: من بر گردن شما حقی دارم؛ هنگامی که شما از سرزمین طائف برمیگشتید، در رکاب شما بودم. وقتی بر ناقه عضباء سوار بودید و تازیانه را به قصد ناقه رها کردید، به شکم من اصابت کرد؛ تازیانه شما هم عصای ممشوق بود؛ اکنون میخواهم قصاص کنم. وقتی سواده چنین مطلبی را بر زبان جاری ساخت:
«فَکَشَفَ صَلَی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه عَنْ بَطْنِهِ فَقَالَ السَواد: بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی یَا رَسُولَ اللَّهِ صَلَی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه أَ تَأْذَنُ لِی أَنْ أَضَعَ فَمِی عَلَى بَطْنِکَ؟ فَأَذِنَ لَهُ فَقَالَ: أعُوذُ بِمَوْضِعِ الْقِصَاصِ مِنْ بَطْنِ رَسُولِ اللَّهِ مِنَ النَّارِ یَوْمَ النَّارِ. فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه: یَا سَوَادَهَ بْنَ قَیْسٍ! أَ تَعْفُو أَمْ تَقْتَصُّ؟ فَقَالَ: بَلْ أَعْفُو یَا رَسُولَ اللَّهِ. فَقَالَ صَلَی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه: اللَّهُمَّ! اعْف عَنْ سَوَادَهَ بْنِ قَیْسٍ کَمَا عَفَا عَنْ نَبِیِّکَ مُحَمَّد؛۱۰ پیامبر صلی الله علیه و آله شکم خود را برهنه کرد تا قصاص شود، سواده گفت: یا رسول الله اجازه دهید تا از شکم شما بوسهای برگیرم. پیامبر صلی الله علیه و آله اجازه فرمود. سواده عرض کرد: پناه می برم به موضع قصاص رسول خدا از آتش روز قیامت. پیامبر فرمودند: سواده میبخشی یا قصاص میکنی؟ گفت: میبخشم. پیامبر در حقش دعا کرده و فرمودند: خداوندا، سواده بن قیس را ببخش؛ همانگونه که از پیامبرت گذشت».
سؤال از حلال بودن غذا
«امّ عبدالله، خواهر شداد بن اوس، کاسه شیری برای افطار پیامبر صلّى اللّه علیه و آله فرستاد. آن حضرت فرستاده امّ عبدالله را نزد او برگرداند تا بپرسد، شیر را از کجا آورده است. امّ عبدالله پاسخ فرستاد که از میش خودم دوشیدهام. پیامبر صلّى اللّه علیه و آله بار دیگر فرستاده او را برگردانده و پرسید: میش را از کجا آورده است؟ امّ عبدالله جواب داد که از پول خودم آن را خریدهام. در این هنگام پیامبر صلّى اللّه علیه و آله از شیر نوشید. فردای آن شب، امّ عبدالله خدمت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله آمده و عرضه داشت: ای رسول خدا، برای شما شیر فرستادم و شما فرستاده من را برگرداندید و درباره شیر سؤال کردید؟! پیامبر صلّى اللّه علیه و آله در جواب فرمود:
«إنّا معاشر الأنبیاء أمرنا أن لا نأکل إلّا طیّبا و لا نعمل إلّا صالحا؛۱۱ ما پیامبران امر شدهایم که جز خوراک حلال و پاکیزه نخوریم و جز کار شایسته نکنیم».
برخورد با قانون شکنان
رسول خدا صلی الله علیه و آله در مسیر تبلیغ، ترویج و اجرای قوانین الهی، اهل مماشات و مسامحه نبودند و نمیپذیرفتند که قانون در حق ضعیفان اجرا گردد، اما قدرتمندان و ثروتمندان از عواقب آن معاف گردند. آن حضرت با وجود این که اهل مدارا و روحیه گذشت بودند، اجازه نمیدادند حکم خدا در جایی و یا نسبت به کسی تعطیل گردد.
قطع دست زنی از بنی مخزوم
زنی از بنی مخزوم – از قبایل معروف و سرشناس عرب – مرتکب دزدی شد و آن حضرت دستور اجرای حکم را صادر کردند، اما اسامه بن زید نزد پیامبر صلی الله علیه و آله آمد و درخواست شفاعت و بخشش او را نمود. رسول خدا صلی الله علیه و آله به سمت مسجد حرکت کرده و در حالی که آثار خشم در چهره مبارکشان آشکار بود، فرمودند:
«اِنَما اَهلَکَ الَذینَ مَتی کانَ قَبلَکُم اَنَه اِذا سَرَقَ فیهِمُ الشَریفُ تَرَکوه وَ اِذا سَرَقَ فیهِمُ الضَعیفُ قَطَعوه وَ الَذی نَفسی بِیَدی لو کانَت فاطِمَهُ بِنتَ مُحمَد لَقَطَعتُ یَدَها فَقَطَعَ یَدَ المَخزومِیه؛۱۲ هلاکت پیشینیان شما از آنجا بود که دزد معروف را رها و دزد ضعیف را مجازات میکردند؛ قسم به آن که جانم در ید قدرت اوست، اگر فاطمه، دختر محمد، دزدی کند، دستش را قطع خواهم کرد؛ پس دست زن مخزومی را قطع کرد».
در برابر سمره بن جندب
احترام به حقوق دیگران، نشانهای است از قانون گرایی افراد جامعه؛ امری که عدم پذیرش آن توسط سمره بن جندب، برخورد قاطع پیامبر صلی الله علیه و آله را موجب گردید و به دستوری مهم در فقه اسلامی تبدیل شد؛ ماجرایی که اینگونه شکل گرفت:
سمره بن جندب، در باغ یکی از انصار درخت خرمایی داشت؛ منزل شخص انصاری نیز در آستانه باغ قرار داشت. سمره بدون اجازه از صاحب خانه و به بهانه سرکشی از درخت خود به منزل انصاری وارد میگردید. مرد انصاری به سمره میگفت، به هنگام ورود به باغ اجازه بگیرد، اما او نمیپذیرفت و سر زده وارد میگردید؛ تا این که مرد انصاری شکایت خویش را نزد پیامبر صلی الله علیه و آله برد و حضرت، سمره را احضار کرده و شکایت انصاری را به اطلاعش رسانده و از او خواستند هنگامی که قصد ورود به باغ را دارد، اجازه بگیرد، اما سمره قبول نکرد. پیامبر فرمودند: در برابر آن نخل، درختی در بهشت بگیر؛ سمره باز هم نپذیرفت.
حضرت به او فرمود:
«إِنَّکَ رَجُلٌ مُضَارٌّ وَ لَا ضَرَرَ وَ لَا ضِرَارَ عَلَى مُؤْمِنٍ؛ همانا تو مرد زیان زنندهای هستی و زیانی بر مؤمن نیست».
سپس دستور دادند، درخت را کنده و پیش او بیندازند و فرمودند:
«انْطَلِقْ فَاغْرِسْهَا حَیْثُ شِئْت؛۱۳ برو هر جا که خواستی، آن را بکار».
تقسیم غنائم غزوه حنین
شماتت و مخالفت افراد جاهل و کج اندیش نیز نتوانست مانع آن حضرت در مسیر اجرای عدالت و عمل بر طبق قانون گردد:
«لَمَّا قَسَمَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه غَنَائِمَ حُنَیْنٍ أَقْبَلَ رَجُلٌ طَوِیلٌ آدَمُ أَحْنَى بَیْنَ عَیْنَیْهِ أَثَرُ السُّجُودِ فَسَلَّمَ وَ لَمْ یَخُصَّ النَّبِیَّ ص ثُمَّ قَالَ قَدْ رَأَیْتُکَ وَ مَا صَنَعْتَ فِی هَذِهِ الْغَنَائِمِ قَالَ وَ کَیْفَ رَأَیْتَ قَالَ لَمْ أَرَکَ عَدَلْتَ فَغَضِبَ رَسُولُ اللَّهِ (ص) وَ قَالَ وَیْلَکَ إِذَا لَمْ یَکُنِ الْعَدْلُ عِنْدِی فَعِنْدَ مَنْ یَکُونُ فَقَالَ الْمُسْلِمُونَ أَ لَا نَقْتُلُهُ قَالَ دَعُوهُ فَإِنَّهُ سَیَکُونُ لَهُ أَتْبَاعٌ یَمْرُقُونَ مِنَ الدِّینِ کَمَا یَمْرُقُ السَّهْمُ مِنَ الرَّمِیَّهِ یَقْتُلُهُمْ اللَّهُ عَلَى یَدِ أَحَبِّ الْخَلْقِ إِلَیْهِ مِنْ بَعْدِی؛۱۴ هنگامی که رسول خدا صلی الله علیه و آله غنائم حنین را تقسیم میکرد، مردی بلند قامت که آثار سجده در پیشانیش ظاهر بود، به طرف ایشان آمد و سلام کرد – البته رعایت ادب ننمود و رسول خدا صلی الله علیه و آله را در سلام خود مخصوص نگردانید – و گفت: رفتار تو را در تقسیم غنائم مشاهده کردم؛ تو به عدالت رفتار نکردی. پیامبر صلی الله علیه و آله خشمگین شده و فرمودند: وای بر تو! اگر من به عدالت رفتار نکردم، پس چه کسی از مسلمانان به عدالت رفتار خواهد کرد و اگر عدالت نزد من نباشد، نزد کدام یک از مسلمانان است. مسلمانان گفتند: آیا او را به خاطر جسارتی که به پیامبر روا داشته است، به قتل برسانیم؟ حضرت اجازه نداده و فرمودند: رهایش کنید، به زودی کسانی گرد او جمع میشوند که هم چون تیری که از کمان پرتاب گردد، از دین بیرون میروند و خداوند پس از من، آنها را به دست محبوبترین بندگانش به هلاکت خواهد رسانید».
آن شخص سرانجام در جریان جنگ نهروان، به دست امیرالمؤمنین علیه السلام به هلاکت رسید.
سیره و روشی که امیر المؤمنین علیه السلام در دوران حکومت کوتاه خویش دنبال نموده و نسبت به آن راسخ و استوار ماندند. ایشان در عهدنامه معروف خود به مالک اشتر دستور میدهند، هرگز برای رضایت خواص، عوام را مورد ظلم قرار ندهد، زیرا خواص زیاده خواهند و به کم راضی نخواهند شد:
«لْیَکُنْ أَحَبَّ الْأُمُورِ إِلَیْکَ أَوْسَطُهَا فِی الْحَقِّ وَ أَعَمُّهَا فِی الْعَدْلِ وَ أَجْمَعُهَا لِرِضَى الرَّعِیَّهِ فَإِنَّ سُخْطَ الْعَامَّهِ یُجْحِفُ بِرِضَى الْخَاصَّهِ وَ إِنَّ سُخْطَ الْخَاصَّهِ یُغْتَفَرُ مَعَ رِضَى الْعَامَّهِ وَ لَیْسَ أَحَدٌ مِنَ الرَّعِیَّهِ أَثْقَلَ عَلَى الْوَالِی مَئُونَهً فِی الرَّخَاءِ وَ أَقَلَّ مَعُونَهً لَهُ فِی الْبَلَاءِ وَ أَکْرَهَ لِلْإِنْصَافِ وَ أَسْأَلَ بِالْإِلْحَافِ وَ أَقَلَّ شُکْراً عِنْدَ الْإِعْطَاءِ وَ أَبْطَأَ عُذْراً عِنْدَ الْمَنْعِ وَ أَضْعَفَ صَبْراً عِنْدَ مُلِمَّاتِ الدَّهْرِ مِنْ أَهْلِ الْخَاصَّهِ؛۱۵ باید محبوبترین امور نزد تو، میانهترینش در حق، و همگانىترینش در عدالت و جامعترینش در خشنودى رعیت باشد؛ چرا که خشم عموم، خشنودى خواص را بى نتیجه مىکند و خشم خواص در برابر خشنودى عموم، بى اثر است و به وقت آسانى و رفاه، احدى از رعیّت بر والى پر خرجتر، و زمان مشکلات کم یاریتر، و هنگام انصاف ناخشنودتر، و در خواهش و خواسته با اصرارتر، و زمان بخشش کم سپاستر، و وقت منع از عطا دیر عذر پذیرتر، و در حوادث روزگار بى صبرتر از خواص نیست».
- تحف العقول، ص۳۴
- نهج الفصاحه ، ص۴۸۶
- مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ج۱۳، ص۱۷
- النوادر (للراوندی)، ص۲۵
- مائده/ ۸
- نساء/۱۳۵
- مناقب آل أبی طالب علیهم السلام، ج۱، ص۵۸
- رسولی محلاتی،زندگانی حضرت محمد (ص)، ج۳، ص۴۲۶
- من لا یحضره الفقیه، ج۲، ص۵۰
- سفینه البحار، ج۴، ص۳۲۷
- إحیاء علوم الدین، ج۵، ص۱۵
- صحیح مسلم، ج۳، ص۱۳۱۵
- الکافی، ج۵، ص۲۹۴
- بحارالانوار، ج۲۱، ص۱۶۱
- نهج البلاغه، نامه۵۳