سبک زندگی دینی در سیره نبوی(اصول بیستم تا بیست و نهم)
پدید آورنده: سید علی شاهچراغی
منبع: پایگاه اطلاع رسانی موسسه پژوهشی بنتالهدی
اصل بیستم: مدیریت
اصل بیست و یکم: بهره وری
اصل بیست و دوم: آسان گیری در انجام امور
اصل بیست و سوم: مشورت در امور
اصل بیست و چهارم: پذیرش انتقاد
اصل بیست و پنجم: قدرشناسی و اجتناب از تملق
اصل بیست و ششم: تبلیغ و ترویج ارزشها
اصل بیست و هفتم: استفاده از فرصتها
اصل بیست و هشتم: ساده زیستی
اصل بیست و نهم: خدمت رسانی
۲۰. اصل مدیریت
مدیریت، از اصول شناخته شدهای است که ضرورت آن بحث فراوانی را نمیطلبد، زیرا توجه به شئون مختلف سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی، نظامی و خانوادگی این مطلب را ثابت مینماید که باید کارهای مختلف را با برنامهای دقیق و منظم دنبال نمود تا به واسطه بیتوجهی و بینظمی مشکلی ایجاد نگردد.
ارکان مدیریت
به منظور بیان مطالبی پیرامون این اصل مهم، ابتدا نظری به ارکان مدیریت میافکنیم که خود، بحثی اساسی در این زمینه محسوب میگردد:
الف- تصمیم گیری
یکی از مهمترین مسائل در موضوع مدیریت، تصمیمگیری درست، همراه با عقلانیت است که با شناخت دقیق مسیر و نیز هدفی که به دنبال آن هستیم، ممکن میگردد. امیر المؤمنین علیه السّلام در کلامی موجز و ماندگار در این رابطه میفرمایند:
«یَا کُمَیْلُ مَا مِنْ حَرَکَهٍ إِلَّا وَ أَنْتَ مُحْتَاجٌ فِیهَا إِلَى مَعْرِفَه؛۱ اى کمیل، هیچ حرکتى نیست جز این که در آن به شناخت نیازمندى».
امام صادق علیه السلام نیز از پدران بزرگوار خویش علیهم السلام نقل فرمودهاند:
«أنَّ رَجُلا أَتَى رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ فَقَالَ یَا رَسُولَ اللَّهِ أَوْصِنِی فَقَالَ لَهُ فَهَلْ أَنْتَ مُسْتَوْصٍ إِنْ أَوْصَیْتُکَ حَتَّى قَالَ ذَلِکَ ثَلَاثاً فِی کُلِّهَا یَقُولُ الرَّجُلُ نَعَمْ یَا رَسُولَ اللَّهِ فَقَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ فَإِنِّی أُوصِیکَ إِذَا أَنْتَ هَمَمْتَ بِأَمْرٍ فَتَدَبَّرْ عَاقِبَتَهُ فَإِنْ یَکُ رُشْداً فَامْضِهِ وَ إِنْ یَکُ غَیّاً فَانْتَهِ عَنْه؛۲ مردى نزد پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله آمده و عرض کرد: اى رسول خدا، مرا سفارشى فرما. حضرت تا سه مرتبه فرمود: آیا اگر تو را سفارشى نمایم، توصیهام را مىپذیرى و به آن عمل مىکنى؟ و او در هر مرتبه گفت: آرى، اى پیامبر خدا. حضرت فرمودند: من تو را سفارش مىکنم، هرگاه آهنگ انجام کارى را نمودى در عاقبت و پایان آن کار اندیشه کن، پس اگر انجامش درست و صواب بود، آن را انجام ده و اگر ناصواب بود از انجام آن باز ایست».
مطلبی که در این حدیث ارزشمند رسول خدا صلوات الله علیه و آله نیز مورد تأکید قرار گرفته است:
«مَنْ عَمِلَ عَلَى غَیْرِ عِلْمٍ کَانَ مَا یُفْسِدُ أَکْثَرَ مِمَّا یُصْلِحُ؛۳ هرکس که بدون علم و دانش به کارى دست زند، بیش از این که آن کار را درست انجام دهد، خراب مىسازد».
بنابراین تصمیم عجولانه و شتابزده و عدم بهرهگیری از تعقل و خرد، منجر به شکست در کار و یا حصول نتیجهای ناقص، همراه با مشکلات و گرفتاریهای دیگر خواهد شد.
ب- برنامه ریزی
پس از تصمیم درست که با تعقل، تفکر، تدبر و مشورت حاصل میگردد، اصل دیگری که باید مورد توجه قرارگیرد، برنامهریزی صحیح می باشد. مسألهای که در احادیث ما از آن به تقدیر در معیشت تعبیر گردیده است و شناخت ظرفیتها و امکانات در آن نقشی اساسی ایفا مینماید و میتوان آنرا به معنای سیاستگزاری، اندازهگیری صحیح و میانهروی در اداره زندگی معنی نمود؛ امری که نتیجه و فایدهاش کم شدن نگرانیها در زندگی میباشد. به عنوان مثال اگر شخصی دارای خانوادهای نسبتاً پر هزینه است و درآمدش کفاف زندگیاش را نمیدهد، چارهای ندارد جز این که با برنامهریزی درست، هماهنگی بین دخل و خرج خویش را تنظیم نماید. پیامبر صلوات الله علیه و آله در این زمینه میفرمایند:
«مَن أحسَنَ تَدبیرَ مَعیشَتِهِ رَزَقَهُ اللّه تَبارَکَ وتَعالى؛۴ هرکس برای زندگانی خویش به درستی برنامهریزی کند، خدای تبارک و تعالی روزیاش میبخشد».
این کلام ارزشمند، مبین این حقیقت است که اگر انسان در زندگی بر اساس برنامهای منظم و دقیق حرکت نماید، لطف و رحمت خداوند نیز او را یاری میبخشد و زندگیاش با معضل خاصی روبرو نمیگردد؛ اما اگر برنامهریزی خوبی وجود نداشته باشد، عنایت الهی از زندگی او رخت برمیبندد و گرفتار میگردد.
آن حضرت صلوات الله علیه و آله همچنین در برابر اندیشه باطل و پوچی که عدم توجه به زندگی و معیشت را تبلیغ و ترویج مینماید، در سخنی بسیار مهم و درسآموز به صراحت بیان میدارند، سامان بخشی زندگی، به معنای دنیا دوستی نیست، بلکه اصلاح امر زندگی از دانش و علم آدمی حکایت مینماید. ایشان میفرمایند:
«مِن فِقهِ الرجُلِ أن یُصلِحَ مَعِیشَتَهُ، و لیسَ مِن حُبِّ الدنیا طَلَبُ ما یُصلِحُکَ؛۵ اصلاح معیشت از دانش مرد است و جستجوى چیزى که معاش تو را به صلاح آورد، دنیاپرستى نیست».
و در کلامی ماندگار اهل ایمان را به اهمیت برنامهریزی در امور متوجه مینمایند:
«مَا أَخَافُ عَلَى أُمَّتِی الْفَقْرَ وَ لَکِنْ أَخَافُ عَلَیْهِمْ سُوءَ التَّدْبِیر؛۶ بر امت خویش از فقر مالی نگران نیستم، بلکه از عدم برنامهریزی بیم دارم».
ج- سازماندهی
مقصود از سازماندهی، نظم و ترتیب بخشیدن و تقسیم فعالیتها و سپردن آن به افراد، به منظور رسیدن به اهداف معین میباشد؛ به عبارت دیگر سازماندهی فرآیندی است که از طریق آن، تقسیم کار و هماهنگی بین افراد و گروههای کاری در راستای کسب هدف صورت میپذیرد.
علی علیه السّلام با توجه به این رکن مهم، در عهدنامه خویش به مالک اشتر میفرماید:
«وَ اعْلَمْ أَنَّ الرَّعِیَّهَ طَبَقَاتٌ لَا یَصْلُحُ بَعْضُهَا إِلَّا بِبَعْضٍ وَ لَا غِنَى بِبَعْضِهَا عَنْ بَعْض؛۷ بدان، جامعه تحت نظارت تو به طبقات گوناگونی تقسیم شدهاند، ولی هیچ گروهی بدون گروه دیگر به کمال نمیرسد و هیچ دستهای از دسته دیگر بینیاز نیست».
نمونهای از یک سازماندهی
اگر بخواهیم مثالی در مورد سازماندهی و ایجاد نظم در بین افراد زده باشیم، میتوانیم به صفوف منظم نماز جماعت اشاره داشته باشیم که در روایات زیادی مورد تأکید قرارگرفته است:
«إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ قَالَ: یَا أَیُّهَا النَّاسُ أَقِیمُوا صُفُوفَکُمْ وَ امْسَحُوا بِمَنَاکِبِکُمْ لِئَلَّا یَکُونَ فِیکُمْ خَلَلٌ وَ لَا تُخَالِفُوا فَیُخَالِفَ اللَّهُ بَیْنَ قُلُوبِکُمْ وَ إِنِّی أَرَاکُمْ مِنْ خَلْفِی؛۸ رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله میفرمایند: ای مردم صفهای نماز را منظم و مساوی کنید و دوش به دوش بایستید تا فاصله و جدایی میان شما نیفتد و نامرتب نباشید که خداوند دلهای شما را از یکدیگر دور گرداند و بدانید، من شما را از پشت سر میبینم که چگونه نظم را در صفهای جماعت برقرار میکنید».
همچنین این حدیث شریف که از آن بزرگوار نقل گردیده است:
«عَنِ النَّبِیِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ أَنَّهُ قَالَ: سَوُّوا صُفُوفَکُمْ وَ حَاذَوْا بَیْنَ مَنَاکِبِکُمْ لِئَلَّا یَسْتَحْوِذَ عَلَیْکُمُ الشَّیْطَان؛۹ صفهای نمازتان را مرتب کنید و به گونهای شانه به شانه یکدیگر قرار بگیرید که شیطان بر شما چیره نشود».
کاری که تکرار آن در پنج نوبت نمازهای یومیه، تربیت افراد را در صحنههای مختلف زندگی موجب میگردد و این امر را یادآور میشود که سازماندهی نه تنها در امور عبادی لازم است، بلکه باید در تمام شئون جامعه فراگیر و حاکم گردد.
د- هماهنگی
ثمره و محصول تصمیمگیری عاقلانه، برنامهریزی صحیح و نیز سازماندهی نیروها در میدان عمل، آن هنگام نمایان میشود که با هماهنگی در واحدهای مختلف همراه گردد؛ رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله در این باره میفرمایند:
«خَیْرُ الوُلاه مَنْ جَمَعَ المُختَلِفَ وَ شَرُّ الوُلاه مَنْ فَرَّقَ المُوْتَلِفَ؛۱۰ بهترین مدیران و فرمانروایان کسانی هستند که استعدادها و سلیقههای گوناگون را در زیر یک چتر گرد آورند و بدترین مدیران کسانی هستند که مجموعه همسو و هماهنگ را متفرق سازند»
مدیریتهای ضروری
پس از این که پیرامون ارکان مدیریت مطالبی ارائه گردید، لازم است درباره مدیریتهای ضروری در زندگی نیز نکاتی را مطرح نماییم؛ مسألهای که توجه فراوانی را میطلبد، اما متأسفانه افراد بیشماری از آن غافل هستند.
مدیریت عمر
انسانهای موفق کسانی هستند که از فرصت زودگذر عمر بهرهای ناب میگیرند و نسبت به هزینه کردن لحظات زندگی خویش، بخیلانه و حسابگرانه عمل مینمایند. اینگونه افراد برای سالها، ماهها، هفتهها، روزها، ساعتها و حتی لحظات زندگی خویش برنامه دارند و جدول عمر را با محاسبات دقیق پر میکنند و به این مسأله واقفند که در غیر این صورت از زیان کاران خواهند بود؛ امری که رسول اکرم صلّى اللّه علیه و آله در بیان ارزشمند خویش به آن سفارش نمودهاند:
«کُنْ عَلَى عُمُرِکَ أَشَحَّ مِنْکَ عَلَى دِرْهَمِکَ وَ دِینَارِک؛۱۱ به عمر خود بخیلتر باش، تا به درهم و دینارت».
و نیز این حدیث ماندگار که از آن بزرگوار نقل گردیده است:
«أَنَّهُ یُفْتَحُ لِلْعَبْدِ یَوْمَ الْقِیَامَهِ عَلَى کُلِّ یَوْمٍ مِنْ أَیَّامِ عُمُرِهِ أَرْبَعٌ وَ عِشْرُونَ خِزَانَهً عَدَدَ سَاعَاتِ اللَّیْلِ وَ النَّهَارِ فَخِزَانَهٌ یَجِدُهَا مَمْلُوءَهً نُوراً وَ سُرُوراً فَیَنَالُهُ عِنْدَ مُشَاهَدَتِهَا مِنَ الْفَرَحِ وَ السُّرُورِ مَا لَوْ وُزِّعَ عَلَى أَهْلِ النَّارِ لَأَدْهَشَهُمْ عَنِ الْإِحْسَاسِ بِأَلَمِ النَّارِ وَ هِیَ السَّاعَهُ الَّتِی أَطَاعَ فِیهَا رَبَّهُ ثُمَّ یُفْتَحُ لَهُ خِزَانَهٌ أُخْرَى فَیَرَاهَا مُظْلِمَهً مُنْتِنَهً مُفْزِعَهً فَیَنَالُهُ عِنْدَ مُشَاهَدَتِهَا مِنَ الْفَزَعِ وَ الْجَزَعِ مَا لَوْ قُسِمَ عَلَى أَهْلِ الْجَنَّهِ لَنُغِّصَ عَلَیْهِمْ نَعِیمُهَا وَ هِیَ السَّاعَهُ الَّتِی عَصَى فِیهَا رَبَّهُ ثُمَّ یُفْتَحُ لَهُ خِزَانَهٌ أُخْرَى فَیَرَاهَا فَارِغَهً لَیْسَ فِیهَا مَا یَسُرُّهُ وَ لَا مَا یَسُوؤُهُ وَ هِیَ السَّاعَهُ الَّتِی نَامَ فِیهَا أَوِ اشْتَغَلَ فِیهَا بِشَیْءٍ مِنْ مُبَاحَاتِ الدُّنْیَا فَیَنَالُهُ مِنَ الْغَبْنِ وَ الْأَسَفِ عَلَى فَوَاتِهَا حَیْثُ کَانَ مُتَمَکِّناً مِنْ أَنْ یَمْلَأَهَا حَسَنَاتٍ مَا لَا یُوصَفُ وَ مِنْ هَذَا قَوْلُهُ تَعَالَى ذلِکَ یَوْمُ التَّغابُن؛۱۲ روز قیامت برای هر روز از روزهای عمر آدمی، بیست و چهار گنجینه، به تعداد ساعات شبانه روز گشوده میشود؛ انسان گنجینهای را پر از نور و شادمانی میبیند و با مشاهده آن، چنان شادی و سرور به او دست میدهد که اگر میان دوزخیان تقسیم شود، درد آتش را از یادشان میبرد. این گنجینه ساعتی است که در آن پروردگارش را عبادت کرده است. سپس گنجینه دیگری برایش باز میشود و آن را تاریک و بدبو و وحشتناک مییابد و از مشاهده آن، چنان ترس و وحشتی به او دست میدهد که اگر میان بهشتیان تقسیم شود، نعمت بهشت را به کام شان تلخ میسازد و آن ساعتی است که در آن پروردگارش را نافرمانی کرده است. آن گاه گنجینه دیگری برایش گشوده می شود و آن را خالی می یابد و در آن چیزی که او را شادمان یا ناراحت کند، یافت نمیشود و آن ساعتی است که در خواب بوده یا به امور مباح اشتغال داشته است. سپس، از این که میتوانسته این ساعات و لحظات را با کارهای خوب پر کند و نکرده است، چنان احساسی از غبن و اندوه به او دست میدهد که در وصف نمیگنجد و همین است که خدای متعال میفرماید: آن روز، روز مغبون شدن است».
در زمینه مدیریت و استفاده صحیح از فرصت عمر، مطالب دیگری نیز وجود دارد که در ذیل اصل بهرهوری خواهد آمد.
مدیریت جوانی
به جرأت میتوان ارزش دوره جوانی را با تمام عمر مقایسه نمود، زیرا ایام جوانی، دوران نشاط، فعالیت و پیریزی اهداف و نیز انجام اعمال صالحی است که با عروض غفلت، تحصیل آن در باقی عمر کاری دشوار، بلکه ناممکن میباشد. دورهای که به سرعت سپری میگردد و از دست میرود.
اگر عمر آدمی را به چهار فصل موجود در طبیعت تشبیه نماییم، بهار جوانی شتابانتر از دیگر فصول میگذرد و باد پاییزی، برگهای سبز این دوره را درمینوردد و خزان عمر انسان از راه میرسد، در حالی که بازگشت به آن ممکن نیست؛ مشکلی که اهمیت و ضرورت توجه به این دوره را مضاعف مینماید و انسان را ملزم به فراگیری آموزش و مهارتهای زندگی در آن میسازد تا با استفاده درست از این موقعیت خدادادی، تجارب و اندوخته درخشان این دوره را به مرحله بزرگسالی منتقل سازد.
پیامبر صلّى اللّه علیه و آله در همین رابطه میفرمایند:
«مَنْ تَعَلَّمَ فِی شَبَابِهِ کَانَ بِمَنْزِلَهِ الْوَشْمِ فِی الْحَجَرِ وَ مَنْ تَعَلَّمَ وَ هُوَ کَبِیرٌ کَانَ بِمَنْزِلَهِ الْکِتَابِ عَلَى وَجْهِ الْمَاءِ؛۱۳ هر که در جوانى دانش آموزد، علم او هم چون نقشى است که بر سنگ حکّ شود، و هرکه در بزرگ سالى بیاموزد کارش همچون نوشتن بر روى آب است».
بنابراین ضروری است، در این دوره پرورش و تربیت امور نفسانی و نیز عبادت و بندگی خداوند و ارتباطات انسان مدیریت گردد و نسبت به دشمنانی که در کمین فرصت طلایی عمر انسان نشستهاند مراقبت گردد؛ دشمنانی که هرکدام میتوانند دوران قوت، قدرتمندی، نشاط، شادابی، استعداد، خردمندی، کار، تلاش و سازندگی آدمی را به خسارتی سنگین تبدیل نمایند که قابل جبران نباشد.
مدیریت کار و اشتغال
کار و تلاش جهت اداره زندگی نیز از اموری است که نیازمند به مدیریت میباشد. در این خصوص علاوه بر این که هر فرد باید از شغلی مناسب و درآمدی مشروع و حلال برخوردار باشد و آن را در مسیر صحیح مصرف نماید، باید به این نکته نیز توجه شود که کار و فعالیت انسان، تبدیل به سدّ و مانع در برابر برنامههای دیگر زندگی نگردد؛ معضلی که متأسفانه برخی از خانوادهها با آن درگیرند و غرق شدن پدر و مادر در کار، به منظور فراهم ساختن امکانات مادی برای فرزندان، موجب گردیده است که از وظایف مهم خویش غافل شده و اصولی هم چون تربیت و نیازهای عاطفی فرزندان به فراموشی سپرده شود.
مشکلی که به نظر میرسد دور شدن از سبک زندگی دینی، یعنی جدایی از روش زندگی پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و جانشینان بر حق آن بزرگوار علیهم السلام و رو آوردن به رسانههای تصویری و مجازی و زندگی ماشینی، سبب آن میباشد؛ متأسفانه فرورفتن در این وادی هراسناک موجب گردیده است بسیاری از افراد، کنترل زندگی خویش و قدرت تفکر، برنامهریزی و مدیریت را از دست داده و خود را تسلیم حوادث مخرب و خانمان برانداز نمایند؛ در حالی که هر فرد باید با تدبیر و تعقل دقیق، مسیر زندگی را پی گرفته و به این مطلب واقف باشد که آدمی تنها برای کار و زندگی مادی خلق نشده است و توجه داشته باشد که در کنار او، همسر و فرزندانی هستند که موظف به برآورده ساختن نیازها و حقوق ایشان میباشد؛ در نظر داشته باشد بستگان و خویشاوندان، مخصوصاً پدر و مادر نیازمند به ارتباط با او هستند و وظیفه دارد از آنان سرکشی نموده و تکالیفی که در اجتماع به عهدهاش میباشد را به انجام رساند و به گونهایی زندگی نکند که با فراموش کردن خویش، احساسات و عواطف خود و دیگران را سرکوب سازد.
مدیریت خانواده
همانطور که در بخش قبل اشاره شد، داشتن زندگی خوب تنها به معنای رفاه مادی در زندگی و آماده سازی امکانات و تهیه لوازم و مایحتاج مادی نیست، بلکه زندگی آسوده و شیرین زمانی شکل میگیرد که در آن، نشستن با همسر و فرزندان، غذا خوردن، سخن گفتن، همفکری و مشورت با ایشان در نظر گرفته شود؛ حتی گهگاه لازم است با مدیریتی منطقی و دقیق، تلویزیون، لب تاپ و موبایلها کنار رفته، تا هریک از اعضای خانواده با ارائه گزارشی از شرائط کار روزانه، مشکلات و موانع پیش رو، دیگر افراد خانواده را در جریان وضعیت خویش قراردهد و از آنان کمک و همفکری بخواهد و کارهای خوب و پسندیده اعضای خانواده مورد تشویق قرار گیرد. مدیریت خانواده یعنی این که ساعاتی از هفته جهت دید و بازدید با بستگان اختصاص یابد تا اعضای خانواده با انجام صله رحم، علاوه بر انجام وظیفه خویش از برکات مادی و معنوی دیدار دوستان و آشنایان، هم چون طولانی شدن عمر و زیاد گردیدن رزق برخوردار گردند. مدیریت خانواده به معنای توجه به نیازهای معنوی یکایک افراد خانواده، توجه به اعمال عبادی و زیارات معصومین، همچون زیارت حضرت رضا علیه السّلام و حضرت معصومه سلام الله علیها و امامزادگانی است که در جوار مراقد و بقاع متبرکه ایشان قرار داریم؛ توجه به نماز جماعت و جمعه و سرکشی و کمک رسانی به خانوادههای فقیر و مستمندی است که در همسایگی ما قرار دارند.
مدیریت مشکلات
زندگی دنیوی که با جزر و مدها، بالا و پایین آمدن های گوناگونی همراه می باشد، در زندگی افراد تأثیر خود را گذاشته و آن را دچار ناخوشی ها و ناملایماتی می سازد که در صورت عدم برخورداری از ظرفیت کافی در مواجهه با آن، انسان را به سقوط و نابودی می کشاند.
بر این اساس هریک از ما باید یاد بگیریم و باور نمائیم که مصائب و حوادث تلخ، جزئی از زندگی است و بدانیم وقایع شیرین زندگی از دل همین مصائب و ناگواریها سر برآورده و متولد میگردد؛ بدانیم تقدیر الهی اینگونه است که خداوند متعال دوستان خود را با بلا و مصیبت امتحان مینماید و هنرمند واقعی کسی است که با مدیریت صحیح، بحرانها را به فرصتی طلایی در زندگی خویش تبدیل نماید و توجه داشته باشیم در مواجهه با فشارها و سختیها، گزینه فرار و پذیرش شکست بدترین راهی خواهد بود که یک فرد میتواند انتخاب نماید و نیز اعتقاد راسخ داشته باشیم تنها کسانی میتوانند در این آزمون سخت، موفق و پیروز گردند که دل را به خدا سپرده باشند و جانشان را با یاد او آرام سازند.
۲۱. اصل بهرهوری
در علم اقتصاد، از اصلی با عنوان بهرهوری بحث میگردد که در صدد دستیابی به راهکاری است تا بتوان از سرمایه و نیروی موجود، بیشترین استفاده را نمود و کمترین خسارت و زیان را متحمل گردید. امری که توجه به آن میتواند در شکوفایی اقتصادی جامعه، نقش زیادی را ایفا نماید و همین نیز موجب گردیده است تا صاحبان کارخانه ها و مراکز تولیدی اهمیت زیادی برای آن قائل گردند.
لزوم توجه به سرمایه عمر
انسانها اگرچه به دنبال بهرهوری در امر اقتصاد و تلاش شبانهروزی جهت ارتقای امور مادی خود میباشند، اما کمتر کسی به سرمایه ارزشمند عمر که خداوند در اختیار بشر قرار داده است، توجه مینماید؛ سرمایهای که گذشت هرساعت و لحظه آن، از بین رفتن و کم شدن اصل سرمایه را به دنبال خواهد داشت و زمان تمام شدنش به سرعت فرا خواهد رسید.
کسی که اهل بهرهوری باشد و آن را درست درک کرده باشد تلاش خود را به کار میگیرد تا بهترین و دقیقترین استفاده را از این سرمایه گرانقدر داشته باشد. امری که مورد سفارش مؤکد دین مبین اسلام میباشد و در کنار بهرهوری مادی به آن توجه فراوان شده است.
ما اگر چه در مبحث قبل، درباره استفاده صحیح از فرصت عمر نکاتی را بیان نمودیم؛ اما در ضمن اصل بهرهوری نیز آن را مورد اشاره قرار میدهیم تا تأکید مجددی باشد نسبت به این سرمایه گرانبها و فرصتی جهت تفکر و اندیشه پیرامون آن.
توصیه پیامبر(ص)
نبی مکرم اسلام صلوات الله علیه و آله در حدیثی ارزشمند خطاب به ابوذر، بهرهوری از عمر را اینچنین تبیین نمودهاند:
«یَا أَبَا ذَرٍّ! اغْتَنِمْ خَمْساً قَبْلَ خَمْسٍ: شَبَابَکَ قَبْلَ هَرَمِکَ، وَ صِحَّتَکَ قَبْلَ سُقْمِکَ، وَ غِنَاکَ قَبْلَ فَقْرِکَ، وَ فَرَاغَکَ قَبْلَ شُغْلِکَ، وَ حَیَاتَکَ قَبْلَ مَوْتِک؛۱۴ ای ابوذر! پنج چیز را قبل از پنج چیز غنیمت بدان: جوانیات را قبل از پیری، تندرستیات را قبل از بیماری، داراییات را قبل از تنگدستی، فراغت خود را قبل از گرفتاری و زندگیات را قبل از مرگ».
بر اساس این روایت، پیامبر صلّى الله علیه و آله و سلّم بهرهوری عمر را در استفاده بهینه از نیروی جوانی و سلامتی و از دست ندادن فرصتها و به کار گیری صحیح ثروت و مال و بهرهگیری مناسب از زندگی، قبل از بروز حوادث ناگوار و وقوع مرگ میدانند؛ همچنین در مقابلِ برخی افراد که دنیا و زندگی در آن را بیهوده دانسته و مرگ را طلب مینمایند، بر این مطلب تاکید میکنند که درخواست عمر طولانی به شرط بهرهگیری صحیح از آن، امری مطلوب میباشد.
آن حضرت در پاسخ به شخصی که آرزوی مرگ میکرد، فرمودند:
«الْمَوْتُ شَیْءٌ لَا بُدَّ مِنْهُ وَ سَفَرٌ طَوِیلٌ یَنْبَغِی لِمَنْ أَرَادَهُ أَنْ یَرْفَعَ عَشْرَ هَدَایَا؛۱۵ مرگ چیزی است که گریزی از آن نیست و مسافرت درازى است که هرکس آن را خواست، باید ده هدیه با خود همراه بَرد».
امام سجاد علیه السلام نیز در دعای مکارم الاخلاق، شیوه صحیح دعا درباره عمر را به مؤمنین یاد میدهند:
«وَ عَمِّرْنِی مَا کَانَ عُمُرِی بِذْلَهً فِی طَاعَتِکَ، فَإِذَا کَانَ عُمُرِی مَرْتَعاً لِلشَّیْطَانِ فَاقْبِضْنِی إِلَیْک؛۱۶ مرا تا آنگاه که عمرم، مصروف خدمت در راه طاعت تو باشد زنده بدار، پس هر زمان که بیم آن رود که عمرم چراگاه شیطان گردد، مرا بسوى خود فرا بخوان».
۲۲. اصل آسانگیری در انجام امور
قرآن کریم بر رعایت آسانی در انجام کارها تأکید نموده است و توصیه به سختگیری ندارد؛ در آیاتی از این کتاب جاویدان میخوانیم:
«یُرِیدُ اللّهُ بِکُمُ الْیُسْرَ وَلاَ یُرِیدُ بِکُمُ الْعُسْرَ؛۱۷ خدا براى شما آسانى مىخواهد و براى شما دشوارى نمىخواهد».
«وَمَا جَعَلَ عَلَیْکُمْ فِی الدِّینِ مِنْ حَرَجٍ مِّلَّهَ أَبِیکُمْ إِبْرَاهِیمَ هُوَ سَمَّاکُمُ الْمُسْلِمینَ؛۱۸ و در دین بر شما سختى قرار نداده است. آیین پدرتان ابراهیم [نیز چنین بوده است]، او بود که شما را مسلمان نامید».
همچنین در این دعای قرآنی به درگاه خداوند متعال عرضه میداریم:
«رَبَّنَا وَلاَ تَحْمِلْ عَلَیْنَا إِصْرًا کَمَا حَمَلْتَهُ عَلَى الَّذِینَ مِن قَبْلِنَا رَبَّنَا وَلاَ تُحَمِّلْنَا مَا لاَ طَاقَهَ لَنَا بِهِ؛۱۹ پروردگارا، بار گرانى بر (دوش) ما مگذار؛ هم چنانکه بر (دوش) کسانى که پیش از ما بودند نهادى؛ پروردگارا، و آن چه تاب آن را نداریم بر ما تحمیل مکن».
قوانین الهی بر اساس فطرت و طبع انسانها شکل گرفته و از سختگیری در امور اجتناب گردیده است؛ تا جایی که یکی از جاذبههای مهم دین اسلام، سهولت و دور بودن دستورات آن از دشواری و سختی میباشد؛ ویژگیای که موجب گردیده است دین الهی در قلوب انسانهای زیادی وارد شده و تأثیرگذار گردد.
آسانگیری در امور، سیره پیامبر(ص)
پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله نیز که مبلغ و اجرا کننده احکام دین میباشند، ضمن اجرای این دستور الهی، مردم را به آسانگیری و پرهیز از تکلف بی مورد دعوت نمودهاند:
«بَعَثَنِی بِالْحَنِیفِیَّهِ السَّهْلَهِ السَّمْحَه؛۲۰ خدا مرا بر شریعت و دینی مبعوث کرده است که با سماحت (با گذشت) و سهولت همراه است».
همچنین در بیانی دیگر میفرمایند:
«لمْ یُرْسِلْنِی اللَّهُ بِالرَّهْبَانِیَّهِ وَ لَکِنْ بَعَثَنِی بِالْحَنِیفِیَّهِ السَّهْلَه؛۲۱ خداوند مرا براى رهبانیت [زهدگرایى و ترک دنیا] نفرستاد، بلکه مرا به دین مستقیم, آسان و سازگار مبعوث نمود».
و رعایت آن را به یاران خویش توصیه میکنند؛ چنانچه وقتی معاذ بن جبل را به سرزمین یمن اعزام نمودند، به او دستور دادند:
«یَسِّرُوا وَ لَا تُعَسِّرُوا وَ سَکِنُوا وَ لَا تُنَفِّرُوا؛۲۲ آسان بگیرید و سخت مگیرید و آرام کنید و خشونت به خرج ندهید».
یکی از همسران پیامبر صلی الله علیه و آله نیز با اشاره به این ویژگی رسول خدا صلوات الله علیه و آله نقل میکند:
«ما خَیَّرَ صَلّى اللهُ عَلَیهُ وَ آلِه وَ سَلَّمَ بَینَ اَمرَین اِلا أَخذَ أَیسَرِهِما ما لَم یَکُن إِثما، فَاِن کانَ إِثما کانَ أبعَدُ الناسِ مِنه؛۲۳ هرگز رسول خدا صلى اللّه علیه و آله بین دو امر مخیّر نشد، مگر آن که امر آسانتر را اختیار کرد، جز در موردى که گناه بود؛ در آن صورت بیشتر از همگان دورى مىکرد.
آسان گیری در انجام تکالیف
آن حضرت با وجود این که خود در زمینه انجام عبادات و راز و نیاز با خداوند سعی و تلاش فراوانی داشتند، اما مردم را به سهولت در امر عبادت سفارش کرده و از به سختی افتادن در آن نهی میفرمودند.
شخصی میگوید:
«إنَّ رسولَ اللّه ِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ رَأى رجلاً یُصلّی فَتَراآهُ بِبَصَرِهِ ساعهً فقالَ: أ تَراهُ یُصلّی صادِقاً ؟ قلتُ : یا رسولَ اللّه، هذا أکثَرُ أهلِ المَدینهِ صلاهً ، فقالَ : لا تُسمِعْهُ فَتُهلِکَهُ و قالَ: إنّ اللّه َ إنّما أرادَ بهذهِ الاُمَّهِ الیُسرَ و لا یُریدُ بِهِمُ العُسرَ؛۲۴ رسول خدا صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ مردى را در حال نماز خواندن دید، لحظاتى به او نگاه کرد و سپس به من فرمود: آیا فکر مىکنى که نماز را صادقانه مىخواند؟ عرض کردم: اى رسول خدا، او از همه مردم مدینه بیشتر نماز مىخواند. حضرت فرمود: این حرف را به خود او مگو که نابودش مىکنى. سپس فرمودند: همانا خداوند براى این امّت آسانى خواسته است و خواهان در سختى افتادن آن ها نیست».
آسانگیری در طهارت و نجاست
اسلام در احکام دینی و مسائل فقهی نیز مردم را به آسانی فراخوانده است، نه به ایجاد تکلف و دشواری؛ چنان چه در روایات ما، نسبت به طهارت اشیاء آمده است:
»وَ کُلُّ شَیْءٍ طَاهِرٌ حَتَّى تَعْلَمَ أَنَّهُ قَذِر؛۲۵ هر چیزی پاک است، تا این که علم پیدا کنی به نجس بودن آن»
هم چنین در مورد انسانی که بدون آگاهی در لباس نجس نماز خوانده است، حکم به صحت عمل و قبولی نماز او میشود. بر همین اساس، برخی از علماء شیعه کار کسی که دچار وسواس گردیده است و خود را در انجام عبادات و تکالیف به زحمت و سختی میاندازد، دارای مشکل میدانند؛ زیرا سخت گیری بی دلیل، انسان را از کمالات محروم میسازد و باعث دوری افراد از دین میگردد.
یکی از بستگان مرحوم جلال آل احمد، درباره دلیل این که جلال در دورهای از زندگی نسبت به دین بیعلاقه شده و رسماً عبادات دینی را ترک کرده بود، میگوید: علت فرار جلال از دین، سختگیری بی حد پدرش در دوران کودکی او بوده است که جلال را به اعمال دشوار و خارج از توان وادار میکرده است.
بنابراین اصل سهولت و آسانگیری در انجام امور، میباید در تمام شئون زندگی انسان ساری و جاری شود، زیرا از تکلّف و سختی، ثمری جز تلخ کامی به دست نخواهد آمد.
- تحف العقول، ص۱۷۱
- بحار الأنوار، ج۶۸، ص۳۳۸و۳۳۹
- الکافی، ج۱، ص۴۴
- کنز العمّال، ج۷، ص۱۸۸، ح۱۸۶۱۴
- نهج الفصاحه، ص۷۷۳
- عوالی اللئالی العزیزیه فی الأحادیث الدینیه، ج۴، ص۳۹
- نهج البلاغه، نامه۵۳
- ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، ص۲۳۰
- مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ج۶، ص۵۰۷
- الی سبیل انهاض المسلمین، ص۴۱۰
- الأمالی (للطوسی)، ص۵۲۷
- بحار الأنوار، ج۷، ص۲۶۲
- النوادر (للراوندی)، ص۱۸
- الأمالی (للطوسی)، ص۵۲۶
- مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ج۷، ص۱۸۵
- الصحیفه السجادیه، ص۹۴، دعای۲۰
- بقره/۱۸۵
- حج/۷۸
- بقره/۲۸۶
- کافی، ج۵، ص۴۹۴
- بحار الأنوار، ج۲۲، ص۲۶۴
- درالمنثور، ج۱، ص۴۶۵
- المحجه البیضاء، ج۴، ص۱۲۹
- درالمنثور، ج۱، ص ۴۶۴
- مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ج۲، ص۵۸۳
۲۳. اصل مشورت در امور
مشورت که در حقیقت پیوند رأی و عقل آدمی با فکر و خرد دیگران می باشد، امر مبارکی است که در دین مبین اسلام مورد تأکید ویژه قرار گرفته است؛ هم چنین تک محوری و استبداد در رأی، به گونهای مذمت و مورد سرزنش واقع گردیده است که امیرالمؤمنین علیه السلام از آن به عنوان عامل هلاکت انسان یاد مینمایند:
«مَنِ اسْتَبَدَّ بِرَأْیِهِ هَلَک؛۱ کسی که خود محور است، هلاک میگردد».
مشورت با اصحاب، سیره پیامبر(ص)
مسأله بسیار مهم در موضوع مشورت که ذهن بسیاری از دانشمندان را به خود مشغول ساخته است، گستره وسیع این تکلیف میباشد؛ تا جایی که نبی مکرم اسلام حضرت خاتم الانبیاء صلی الله علیه و آله، که خود صاحب عقل اول و کلّ میباشد، مکلف به انجام آن گردیدهاند.
«وَ شَاوِرْهُمْ فِی الأَمْرِ فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَکَّلْ عَلَى اللّهِ؛۲ و در کار[ها] با آنان مشورت کن و چون تصمیم گرفتى، بر خدا توکل کن».
در این باره، اگر چه برخی بر این عقیدهاند که دستور به مشورت در آیه شریفه، امری تشریفاتی است و پیامبر صلوات الله علیه و آله نیازی به استفاده از رأی و نظر دیگران ندارد، اما مشورت پیوسته و دائمی ایشان با اصحاب، حکایت از این میکند که آن حضرت صلوات الله علیه و آله برکات مشورت را در نظر داشته و به آن مبادرت ورزیده و حتی در برخی موارد نظر دیگران را مقدم نمودهاند؛ چنانچه در جریان غزوه خندق و پس از مشورت با اصحاب، بر اساس نظر سلمان عمل نموده و دستور حفر خندق در اطراف مدینه را صادر کردند.
ابوهریره از کثرت مشورت رسول خدا صلی الله علیه و آله با اصحاب اینطور میگوید:
«مَا رَأَیْتُ أَحَدا أَکْثَرُ مُشَاوَرَهً لِاَصْحَابِهِ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ و سَلَم؛۳ کسی را همچون پیامبر خدا صلی الله علیه و آله ندیدهام که با اصحابش این مقدار مشورت کند».
و بر اساس نقل امام باقر علیه السلام، حزم و دوراندیشی را به معنای مشورت با صاحبان فکر و تبعیت از ایشان معنا مینمودند:
«قِیلَ لِرَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ: مَا الْحَزْمُ؟ قَالَ: مُشَاوَرَهُ ذَوِی الرَّأْیِ وَ أَتْبَاعِهِم؛۴ به پیامبر خدا صلى الله علیه و آله عرض شد: دوراندیشى چیست؟ فرمود: مشورت کردن با صاحب نظران و پیروى کردن از نظر آنان».
از این سخن ماندگار رسول خدا صلی الله علیه و آله نیز میتوان به خوبی به اهمیت مشورت در اسلام پی برد:
«إِذَا کَانَ أُمَرَاؤُکُمْ خِیَارَکُمْ وَ أَغْنِیَاؤُکُمْ سُمَحَاءَکُمْ وَ أَمْرُکُمْ شُورَى بَیْنَکُمْ فَظَهْرُ الْأَرْضِ خَیْرٌ لَکُمْ مِنْ بَطْنِهَا وَ إِذَا کَانَ أُمَرَاؤُکُمْ شِرَارَکُمْ وَ أَغْنِیَاؤُکُمْ بُخَلَاءَکُمْ وَ أُمُورُکُمْ إِلَى نِسَائِکُمْ فَبَطْنُ الْأَرْضِ خَیْرٌ لَکُمْ مِنْ ظَهْرِهَا؛۵ هنگامی که زمامداران شما نیکانتان باشند و توانگرانتان سخاوتمندان و امورتان بر اساس مشورت انجام گیرد، پس روی زمین از درون آن برای شما بهتر است؛ ولی اگر حاکمانتان پست و ثروتمندانتان بخیل باشند و امور زندگیتان را به زنانتان بسپارید، درون زمین از روی آن برایتان بهتر است».
اگرچه نهی از مشورت با زنان، در اموری است که مربوط به آنان نمیباشد و الا در مواردی همچون مباحث تربیت و یا ازدواج فرزندان، مشورت با آنان کاری پسندیده است.
آن حضرت نه تنها خود اهل مشورت بودند، بلکه به نقل از امام صادق علیه السلام، وصی خویش، علی بن ابی طالب علیه السلام را نیز به مشورت در کارها سفارش کرده و میفرمودند:
«لَا مُظَاهَرَهَ أَوْثَقُ مِنَ الْمُشَاوَرَه؛۶ هیچ پشتیبانى و حمایتى، استوارتر از مشورت نیست».
بدیهی است در امر مشورت لازم نیست مشورت کننده، هرچه را دیگران میگویند، بپذیرد؛ بلکه چه بسا فردی پس از مشورت و ملاحظه جوانب امر، مصلحت خویش را به گونهای دیگر تشخیص میدهد و تصمیمی بر خلاف میگیرد؛ مطلبی که از امام رضا علیه السلام درباره مشورت رسول مکرم صلی الله علیه و آله نقل گردیده است:
«إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ کَانَ یَسْتَشِیرُ أَصْحَابَهُ ثُمَّ یَعْزِمُ عَلَى مَا یُرِید؛۷ رسول خدا صلی الله علیه و آله با یارانش درباره قضایا مشورت مىکرد و آنگاه تصمیم نهایى را خودشان مىگرفتند».
مشورت با صاحبان فکر و خرد
انجام مشورت با افرادی که برخوردار از عقل و خرد و صفات اخلاقی هستند از مباحثی است که در مشورت باید به آن توجه نمود؛ نبی مکرم صلوات الله علیه و آله در این رابطه میفرمایند:
«اسْتَرْشِدُوا الْعَاقِلَ وَ لَا تَعْصُوهُ فَتَنْدَمُوا؛۸ با خردمندان به کنکاش بنشینید و با آنان به مخالفت نورزید که پشیمانی در پی دارد».
و به جانشین خود، امیرالمؤمنین علیه السلام نیز میفرمودند:
«یَا عَلِیُّ! لَا تُشَاوِرْ جَبَاناً فَإِنَّهُ یُضَیِّقُ عَلَیْکَ الْمَخْرَجَ وَ لَا تُشَاوِرِ الْبَخِیلَ فَإِنَّهُ یَقْصُرُ بِکَ عَنْ غَایَتِکَ وَ لَا تُشَاوِرْ حَرِیصاً فَإِنَّهُ یُزَیِّنُ لَکَ شَرَهاً وَ اعْلَمْ یَا عَلِیُّ أَنَّ الْجُبْنَ وَ الْبُخْلَ وَ الْحِرْصَ غَرِیزَهٌ وَاحِدَهٌ یَجْمَعُهَا سُوءُ الظَّن؛۹ اى على! با ترسو مشورت مکن، زیرا راه بیرون آمدن از مشکل را بر تو تنگ مىکند و با بخیل مشورت مکن، زیرا تو را از هدفت باز مىدارد و با حریص مشورت مکن، زیرا حرص را در نظرت زیبا جلوه مىدهد. بدان اى على، ترس، بخل و حرص، یک غریزه هستند که همه در سوءظن (به خدا) خلاصه مىشوند».
بنابر این مناسب است در امور مختلف به ویژه در تصمیمگیریهای بزرگ و کلان زندگی و اجتماعی، همچون ازدواج، تربیت فرزندان، انتخاب دوست، شغل و… با کسانی که از آگاهی و تجربه کافی برخوردار میباشند، مشورت صورت گیرد تا از برکات و آثار مفید آن بهرهمند گردیم؛ زیرا رسول خدا صلوات الله علیه و آله میفرماید:
«مَا مِنْ رَجُلٍ یُشَاوِرُ أَحَداً إِلَّا هُدِیَ إِلىَ الرُّشْد؛۱۰ هیچکس در کارهاى خود مشورت نمىکند، مگر این که به راه راست و مطلوب، هدایت مىشود».
۲۴. اصل پذیرش انتقاد
برخوردار بودن از روحیه پذیرش انتقاد از صفاتی است که بستر رشد و تکامل انسان را ایجاد مینماید و بزرگی و عظمت شخصیت آدمی را موجب میگردد. بر این اساس پسندیده است که انسان از انتقاد سازنده دیگران استقبال نموده و ضمن گوش دادن به نقد، نسبت به آن تعمق نماید و در فکر اصلاح خویش برآید و به گونهای خود را آماده و مهیا نماید که نه تنها از شنیدن انتقاد، غمگین و ناراحت نشود، بلکه با روی گشاده از آن استقبال کند و بداند برخورداری از روحیه پذیرش نقد، فضیلتی بزرگ محسوب میگردد؛ اگرچه شخص منتقد را قبول نداشته باشد؛ زیرا چه بسا دشمن انسان، سخن حقی را بر زبان جاری میسازد که میتوان از آن نهایت استفاده را کرد.
در بیانی ارزشمند از امام جواد علیه السلام میخوانیم:
«الْمُؤمِنُ یَحْتاجُ إلی ثَلاثِ خِصال: تَوْفیق مِنَ اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ واعِظ مِنْ نَفْسِهِ وَ قَبُول مِمَّنْ یَنْصَحُهُ؛۱۱ مؤمن به سه خصلت احتیاج دارد: توفیق الهی و واعظی از درون که نصیحتگر باشد و پذیرش و قبول نصیحت».
البته شخص منتقد نیز باید از آداب و روش نقد به خوبی آگاه باشد تا خدای ناکرده در دام خطرناک عیبجویی و انتقامجویی وارد نگردد و مراقبت نماید با سخن و برخورد خویش، نقد شونده را از هستی ساقط نساخته و با آبروی او بازی ننماید که اگر این امر رخ دهد، گناهی نابخشودنی را مرتکب گردیده است. هم چنین ضروری است از آموزشهای لازم بهره گیرد تا با نیت و قصد خیر، بدان اقدام نماید؛ مطلبی که پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله، این شخصیت بینظیر در عالم هستی به آن توجه میکردند. امیرالمؤمنین علیه السلام درباره این ویژگی رسول خدا صلی الله علیه و آله میفرماید:
«وَ کَانَ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ لَا یُکَلِّمُ أَحَداً بِشَیْءٍ یَکْرَهُه؛۱۲ پیامبر صلی الله علیه و آله در گفتار با افراد، بهگونهای سخن نمیگفتند که موجب ناراحتی ایشان گردد».
آن حضرت در بیانی دیگر، اموری که رسول خدا صلی الله علیه و آله به هنگام سخن، از آن اجتناب میکردند را اینگونه برمیشمارد:
«کان رسول الله صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ قَدْ تَرَکَ نَفْسَهُ مِنْ ثَلاثٍ: الْمِرَاءُ وَ الإِکْثَارُ وَ مِمَّا لا یَعْنِیهِ وَ تَرَکَ النَّاسَ مِنْ ثَلاثٍ: کانَ لا یَذُمُّ أَحَدًا وَ لا یُعَیِّرُهُ وَ لا یُطَیِّبُ عَوْرَتَهُ وَ لا یَتَکَلَّمُ إِلا فِیمَا یَرجُو ثَوَابَهُ؛۱۳ او نفس خود را از سه خصلت بد رها کرده بود: بگو مگوهای بی فایده، پرگویی و سخنان بیهوده؛ و سه چیز را در مورد مردم رها کرده بود: کسى را مذمت نمىکرد، سرزنش نمىفرمود و لغزشها و عیبهاى پنهانى مردم را به رویشان نمىآورد».
۲۵. اصل قدرشناسی و اجتناب از تملق
سفارش به قدرشناسی و تشکر، از آموزهها و درسهای نبی مکرم اسلام صلی الله علیه و آله میباشد که ترویج و گسترش ارزشهای اخلاقی را موجب میگردد؛ آنچه در ادامه میآید مواردی است از قدرشناسی پیامبر صلی الله علیه و آله در برابر کار خوب مردم:
قدرشناسی از پرداخت کنندگان صدقات
خداوند در قرآن کریم به رسول خویش دستور میدهد:
«خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَهً تُطَهِّرُهُمْ وَتُزَکِّیهِم بِهَا وَصَلِّ عَلَیْهِمْ إِنَّ صَلاَتَکَ سَکَنٌ لَّهُمْ؛۱۴ از اموال آنان صدقهاى بگیر تا به وسیله آن پاک و پاکیزهشان سازى و برایشان دعا کن؛ زیرا دعاى تو براى آنان آرامشى است».
تکلیفی که مورد توجه آن حضرت صلّى اللّه علیه و آله قرار داشت:
«عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَبِی أَوْفَى قَالَ: کَانَ إِذَا أَتَى أَحَدٌ بِصَدَقَهٍ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ قَالَ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ: اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى آلِ فُلَان؛۱۵ «عبدالله بن أبی عوفی میگوید: اگر کسی خدمت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله صدقهای میآورد، آن حضرت میفرمودند: خدایا بر آل فلان درود فرست».
قدرشناسی نسبت به سابقین در بیعت
بَراء بن معرور که از بیعت کنندگان با پیامبر صلّى اللّه علیه و آله در لیله عقبه بود، قبل از هجرت حضرت به مدینه از دنیا رفت؛ اما وقتی پیامبر صلّى اللّه علیه و آله وارد مدینه شدند، در حالی که اصحاب، ایشان را همراهی میکردند در کنار مرقد براء حاضر گردیده و بر قبر او نماز خواندند و در حقش دعا کرده و فرمودند:
«اللهم اغفر له و ارحمه و ارض عنه و قد فعلت؛۱۶ خدایا او را ببخش و بر او رحم کن و از او راضی باش، به خاطر آن چه که انجام داد».
سنت پسندیدهای که حضرت امام خمینی رحمۀ الله علیه در هنگام بازگشت به ایران اسلامی، با حضور در بهشت زهرا آن را احیاء نموده و مراتب قدرشناسی خویش و نیز مقام شهدای گرانقدر انقلاب اسلامی را متذکر گردیدند.
قدرشناسی از کار خدمت کار
«وَ عَنْ رَبِیعَهَ بْنِ کَعْبٍ قَالَ قَالَ لِی ذَاتَ یَوْمٍ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ یَا رَبِیعَهُ خَدَمْتَنِی [سَبْعَ] سِنِینَ أَ فَلَا تَسْأَلُنِی حَاجَهً فَقُلْتُ یَا رَسُولَ اللَّهِ أَمْهِلْنِی حَتَّى أُفَکِّرَ فَلَمَّا أَصْبَحْتُ وَ دَخَلْتُ عَلَیْهِ قَالَ لِی یَا رَبِیعَهُ هَاتِ حَاجَتَکَ فَقُلْتُ تَسْأَلُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْ یُدْخِلَنِی مَعَکَ الْجَنَّهَ فَقَالَ لِی مَنْ عَلَّمَکَ هَذَا فَقُلْتُ یَا رَسُولَ اللَّهِ مَا عَلَّمَنِی أَحَدٌ لَکِنِّی فَکَّرْتُ فِی نَفْسِی وَ قُلْتُ إِنْ سَأَلْتُهُ مَالًا کَانَ إِلَى نَفَادٍ وَ إِنْ سَأَلْتُهُ عُمُراً طَوِیلًا وَ أَوْلَاداً کَانَ عَاقِبَتُهُمْ الْمَوْتَ قَالَ رَبِیعَهُ فَنَکَسَ رَأْسَهُ سَاعَهً ثُمَّ قَالَ أَفْعَلُ ذَلِکَ فَأَعِنِّی بِکَثْرَهِ السُّجُود؛۱۷ ربیعه بن کعب میگوید: روزى حضرت رسول صلّى اللّه علیه و آله به من فرمود: یا ربیعه، هفت سال است که مرا خدمت مىنمائى؛ آیا حاجتى از من نمىخواهى تا آن را برآورده کنم؟ عرض کردم: یا رسول الله به من مهلت دهید تا فکرى کنم. چون روز دیگر بر حضرت وارد شدم، فرمودند: اى ربیعه حاجت خود را بیان کن. گفتم: از خدا مسئلت نمایید که من را با شما وارد بهشت گرداند. وقتی آن حضرت درخواستم را شنیدند، فرمود: این درخواست را چه کسى به تو تعلیم نموده است؟ عرض کردم: کسى به من یاد نداده است؛ فکر کردم اگر تقاضاى مال بسیار کنم، زوال میپذیرد؛ اگر عمر طولانى و اولاد زیاد بخواهم، عاقبتش مرگ خواهد بود؛ به همین خاطر چنین تقاضایی کردم. ربیعه میگوید: پیامبر صلّى اللّه علیه و آله لحظاتی سر مبارک شان را به زیر انداخته و متفکر بودند، سپس فرمودند: انجام میدهم، تو هم مرا به زیادی سجده یاری کن».
البته باید به این مطلب توجه نمود که اگر چه تشکر و یا تعریف از عمل خوب دیگران کاری پسندیده و مطلوب است و سبب گسترش اعمال نیک میگردد؛ اما این کار، با تعریف و تمجیدهای بیجا، متفاوت است و انسان مؤمن باید مراقب باشد که تشکر و قدرشناسی از دیگران، او را در دام تعریف و تملق وارد نسازد.
امام مجتبی علیه السّلام درباره روش پیامبر صلوات الله علیه و آله میفرمایند:
«کَانَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ وَ لَا مَدَّاح؛۱۸ پیامبر صلّى اللّه علیه و آله، حمد و ثنای کسی را نمىگفتند».
این روایت نیز از آن امام همام علیه آلاف التحیۀ و الثناء نقل گردیده است:
«کَانَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ وَ لَا یَقْبَلُ الثَّنَاءَ إِلَّا مِنْ مُکَافِئٍ؛۱۹ پیامبر صلّى اللّه علیه و آله حمد و ثنای افراد را نمىپذیرفتند، مگر به جهت تشکر و قدردانی»، بلکه چاپلوسان و متملقان را مذمت مینمودند و به دیگران نیز اجازه چنین کاری را نمیدادند.
همچنین در حدیث مناهی درباره آن حضرت صلی الله علیه و آله آمده است:
«أَنَّهُ نَهَى عَنِ الْمَدْحِ وَ قَالَ احْثُوا فِی وُجُوهِ الْمَدَّاحِینَ التُّرَاب؛۲۰ آن حضرت از ستایش کردن افراد نهی کرده و میفرمودند: به صورت ستایش کنندگان خاک بپاشید».
- خصائص الأئمه علیهم السلام، ص۱۰۸
- آل عمران/۱۵۹
- فضائل الخمسه من الصحاح السته، ج۱، ص۱۴۷
- المحاسن، ج۲، ص۶۰۰
- تحف العقول، النص، ص۳۶
- بحار الأنوار، ج۷۲، ص۱۰۰
- المحاسن، ج۲، ص۶۰۱
- بحار الأنوار، ج۷۲، ص۱۰۰
- علل الشرائع، ج۲، ص۵۵۹
- تفسیر نور الثقلین، ج۴، ص۵۸۴
- الوافی، ج۲۶، ص۲۸۴
- مکارم الاخلاق، ص۲۳
- المحجه البیضاء، جلد۴، ص۱۶۱
- توبه/۱۰۳
- مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ج۷، ص۱۳۶
- بحار الأنوار، ج۱۹، ص۱۳۲
- الدعوات (للراوندی)، ص۳۹
- عیون أخبار الرضا علیه السلام، ج۱، ص۳۱۸
- عیون أخبار الرضا علیه السلام، ج۱، ص۳۱۹
- وسائل الشیعه، ج۱۷، ص۱۸۳
۲۶. اصل تبلیغ و ترویج ارزشها
انسان فطرتاً علاقهمند است از شخصیت با ارزش و پسندیدهای برخوردار باشد و ارزشها و فضایل را کسب نماید. این میل و گرایش در آدمی بهگونهای است که حتی اگر این ویژگیها را در فرد دیگری مشاهده کند، شادمان میگردد و او را مورد تشویق قرارمیدهد.
البته شناخت و تفکیک بین ارزشهای راستین و دروغین اجتماع، مطلب مهمی است که باید از منبعی معتبر همچون قرآن کریم گرفته شود؛ در این کتاب جاویدان، تقوی، علم، جهاد در راه خدا، انفاق، سبقت در کار خیر و… از فضایل معرفی و گرایش به پُست، مقام، ثروت و … مورد نهی قرارگرفته است.
ترویج ارزشها و مقابله با انحرافات، روش پیامبر(ص)
از ویژگیهای ممتاز شخصیت نبی اعظم صلّى اللّه علیه و آله اهتمام خاص آن حضرت به ترویج و تبلیغ خصلتهای ممدوح و ارزشهای والا در سطح جامعه و نیز مبارزه با امور باطل و انحرافات است که با سخنان فراوان و نیز برخورد مداوم خویش بر آن تأکید نمودهاند. امام مجتبی علیه السلام نسبت به این ویژگی ممتاز پیامبر صلی الله علیه و آله میفرماید:
«کَانَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ وَ یَسْأَلُ النَّاسَ عَمَّا فِی النَّاسِ وَ یُحَسِّنُ الْحَسَنَ وَ یُقَوِّیهِ وَ یُقَبِّحُ الْقَبِیحَ وَ یُوهِنُهُ وَ لَا یَقْصُرُ عَنِ الْحَقِّ وَ لَا یَجُوزُه؛۱ پیامبر صلی الله علیه و آله از مردمان درباره آن چه میان ایشان مىگذشت، مىپرسید، پس کار نیک را نیک مىشمرد و تشویق مىکرد، و کار زشت را زشت معرفى مىکرد و به نکوهش مىپرداخت و هرگز درباره حق کوتاهی نمیکرد و از آن تجاوز نمینمود».
آنچه در ادامه میآید شواهدی است از این خصلت والا و ارزشمند پیامبر صلوات الله علیه و آله:
مبارزه با نژاد پرستی و قبیله گرایی
از عقاید باطلی که مردم در عصر جاهلیت به آن مبتلا بودهاند، برتری خویش بر رنگین پوستان و نیز قبیلهگراییهای موهوم و بی اساس بوده است؛ انحرافی که موجب گردید، پیامبر صلی الله علیه و آله قاطعانه با آن برخورد نمایند.
«نزلت حین أمر النبی علیه السلام بلالا رضى اللّه عنه لیؤذن بعد فتح مکه فعلا ظهر الکعبه فأذن فقال عتاب بن أسید و کان من الطلقاء الحمد للّه الذی قبض ابى حتى لم یر هذا الیوم و قال الحارث بن هشام اما وجد رسول اللّه سوى هذا الغراب یعنى بلالا؛۲ پس از فتح مکه، وقتی پیامبر اکرم علیهالسلام دستور دادند، اذان گفته شود، بلال بر پشت بام کعبه رفته و اذان گفت. در این هنگام عتاب بن اسید که از آزادشدگان بود، گفت: شکر خدا را میکنم که پدرم از دنیا رفت و چنین روزی را ندید. حارث بن هشام نیز گفت: آیا رسول الله غیر از این کلاغ سیاه کسی را پیدا نکرد. در این هنگام آیه (سیزدهم سورهی حجرات) نازل گردید و بر این فکر خرافی و ضد ارزشی خط بطلان کشید:
«یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاکُم مِّن ذَکَرٍ وَأُنثَى وَجَعَلْنَاکُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاکُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ خَبِیرٌ؛۳ اى مردم ما شما را از مرد و زنى آفریدیم و شما را ملت، ملت و قبیله، قبیله گردانیدیم تا با یکدیگر شناسایى متقابل حاصل کنید؛ در حقیقت ارجمندترین شما نزد خدا پرهیزکارترین شماست؛ بىتردید خداوند، داناى آگاه است».
جابر بن عبدالله انصاری نیز نقل میکند:
«خطبنا رسول الله صلى الله علیه و سلم فی وسط أیام التشریق خطبه الوداع فقال یا أیها الناس الا ان ربکم واحد ألا أن أباکم واحد ألا لا فضل لعربی على عجمی و لا لعجمی على عربی و لا لأسود على أحمر و لا لأحمر على أسود الا بالتقوى إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُم؛۴ پیامبر صلّى اللّه علیه و آله در سرزمین منی در وسط ایام تشریق در خطبه وداع فرمودند: پروردگار شما یکى است و پدر شما یکى؛ هیچ عربى را بر هیچ عجمى برترى نیست و هیچ عجمى را بر هیچ عربى و هیچ سیاهى را بر هیچ گندمگونى و هیچ گندمگونى را بر هیچ سیاهى، مگر به تقوا. گرامیترین شما نزد خداوند با تقواترین شماست».
همچنین از پیامبر صلّى اللّه علیه و آله نقل گردیده است که خطاب به بنی هاشم فرمودند:
«یا بنى هاشم لا یأتینى الناس بأعمالهم و تأتونى بانسابکم؛۵ ای بنی هاشم نکند که مردم در روز قیامت با اعمالشان به سراغ من بیایند و شما با انساب و پیوند خویشاوندیتان».
گرامیداشت مقام حافظان و قاریان قرآن
در غزوه احد، پیامبر صلّى اللّه علیه و آله به منظور ارج نهادن به مقام حافظان و حاملان قرآن، دستور دادند، ابتدا پیکر شهیدانی دفن گردد که سورههای بیشتری از قرآن را در حفظ داشتهاند:
«قال الواقدی و قال لأهل القتلى احفروا و أوسعوا و أحسنوا و ادفنوا الاثنین و الثلاثه فی القبر و قدموا أکثرهم قرآنا؛۶ واقدی میگوید: پیامبر صلّى اللّه علیه و آله فرمودند: قبرها را به صورت وسیع، عمیق و خوب حفر کنید، و دو نفر و سه نفر را در یک قبر دفن کنید و کسی را که قرآن بیشتری را از حفظ داشته است، در دفن مقدم نمایید».
همچنین در خصوص شرائط امام جماعت از آن حضرت صلی الله علیه و آله نقل شده است که فرمودند:
«لیصل بکم اکثرکم جمعا او اخذا للقرآن؛۷ کسی امامت جماعت را بر عهده گیرد که قرآن بیشتری را حفظ کرده و یا فرا گرفته است».
سهل بن سعد نیز روایت کرده است که پیامبر صلی الله علیه و آله گاهی از افراد میپرسیدند:
«ما ذا معک من القرآن قال کذا و کذا و سوره البقره فقال أخرجوا و هذا علیکم أمیر قالوا: یا رسول الله هو أحدثنا سنا قال معه سوره البقره؛۸ فلانی چه داری؟ میگفت: چنین و چنان و سوره بقره. میفرمودند: آیا نزد تو سوره بقره است؟! میگفت: بله. سپس آن حضرت خطاب به مسلمانان می فرمود: بروید که او امیر و فرمانده شماست. بعضی اعتراض میکردند که این فرد جوان است! اما ایشان میفرمود: سوره بقره با اوست».
ماجرا و روایت دیگری نیز نقل گردیده است که شاهد خوبی بر اهتمام آنحضرت صلوات الله علیه و آله نسبت به ترویج وگسترش فرهنگ قرآنی در سطح جامعه میباشد:
«روى سهل بن سعد الساعدی أنّ امرأه أتت النبی علیه السّلام، فقالت: یا رسول اللَّه انّی قد وهبت نفسی لک، فقامت قیاما طویلا، فقام رجل فقال: یا رسول اللَّه زوجنیها إن لم یکن لک فیها حاجه، فقال رسول اللَّه صلّى اللَّه علیه و آله و سلم: هل عندک من شیء تصدقها إیّاه؟ فقال: ما عندی إلا إزاری هذا، فقال النبیّ علیه السّلام: إن أعطیتها إیّاه جلست و لا إزار لک، فالتمس شیئا، فقال: ما أجد شیئا، فقال له رسول اللَّه: هل معک من القرآن شیء؟ قال: نعم سوره کذا و سوره کذا، و سماهما، فقال رسول اللَّه صلّى اللَّه علیه و آله: قد زوجتکها بما معک من القرآن؛۹ سهل بن سعد ساعدی نقل میکند: زنی خدمت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله آمد و گفت: ای پیامبر خدا من خویشتن را به شما هدیه میکنم. آن زن، زمانی طولانی منتظر جواب پیامبر صلّى اللّه علیه و آله ماند؛ در این هنگام مردی عرضه داشت: یا رسول اللَّه اگر شما با او ازدواج نمیکنید، این زن را به عقد من درآورید. پیامبر صلّوات اللّه علیه و آله فرمودند: آیا چیزی داری که مهریهاش قرار دهی؟ مرد گفت: به خدا سوگند، جز این ردا چیزی ندارم. پیامبر فرمودند: اگر آن را به همسرت بدهی، خود بدون ردا میمانی؟! حال بگو آیا چیزی از قرآن آموختهای؟ مرد گفت: آری یا رسول الله، سوره فلان و فلان. پیامبر فرمودند: من این زن را به ازدواجت درآوردم، به شرط آن که آنچه را از قرآن میدانی، به عنوان مهریه به او بیاموزی».
گرامی داشت مقام کارگران
حضرت محمد صلّى اللّه علیه و آله با توجه به اهمیت کار و تلاش، ضمن سفارش به فعالیت و تلاش افراد مختلف در سطح جامعه، با تجلیل از مقام کارگران و صاحبان حرفه، به ترویج آن مبادرت مینمودند.
ابن عباس از میزان اهتمام رسول خدا صلوات الله علیه و آله به کار و فعالیت مسلمانان اینگونه نقل میکند:
«کَانَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ إِذَا نَظَرَ إِلَى الرَّجُلِ فَأَعْجَبَهُ فَقَالَ هَلْ لَهُ حِرْفَهٌ فَإِنْ قَالُوا لَا قَالَ سَقَطَ مِنْ عَیْنِی قِیلَ وَ کَیْفَ ذَاکَ یَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ لِأَنَّ الْمُؤْمِنَ إِذَا لَمْ یَکُنْ لَهُ حِرْفَهٌ یَعِیشُ بِدِینِه؛۱۰ هنگامى که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله از کسى خوشش مىآمد، مىپرسید: کارش چیست؟ اگر مىگفتند: کارى ندارد، مىفرمود: از چشمم افتاد!، اگر میپرسیدند: چرا؟! مىفرمود: مؤمن اگر بدون شغل باشد، دین خود را مایه ارتزاق و امرار معاش قرار مىدهد».
از انس بن مالک نیز نقل گردیده است:
«إنَّ رَسولَ اللّه صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ لَمّا أقبَلَ مِن غَزوَهِ تَبوکَ استَقبَلَهُ سَعدٌ الأَنصارِیُّ ، فَصافَحَهُ النَّبِیُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ، ثُمَّ قالَ لَهُ: ما هذَا الَّذی أکتَبَ یَدَیکَ ؟ قالَ: یا رَسولَ اللّه ، أضرِبُ بِالمَرِّ وَالمِسحاهِ فَاُنفِقُهُ عَلى عِیالی . فَقبَّلَ یَدَهُ رَسولُ اللّه صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ، وقالَ: هذِهِ یَدٌ لاتَمَسُّهَا النّارُ أبَدا؛۱۱ هنگامی که رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله از جنگ تبوک بازگشتند، سَعد انصارى به پیشواز وى آمد. آن حضرت پس از آن که دست او را فشرد، به وى فرمود: به چه سبب دستانت اینگونه سخت و زبر شده است؟ گفت: اى رسول خدا، بیل میزنم و طناب میکشم و خرج خانوادهام مىکنم. رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله دست وى را بوسیده و فرمودند: این دستى است که هرگز آتش به آن نمىرسد».
همچنین میفرمودند:
«ما بَعَثَ اللَّه نَبِیًّا إِلّا رَاعِیَ غَنَمٍ، قالُوا: و أَنْتَ یا رَسُولَ اللَّه؟ قالَ: و أَنا کُنْتُ أَرْعَاهَا على قَرَارِیطَ لأَهْلِ مَکَّه؛۱۲ خداوند پیامبری نفرستاد جز این که گوسفند چرانی میکرد. اصحاب عرض کردند: شما نیز ای رسول خدا؟ فرمود: آری، من نیز برای اهل مکه در برابر چند قیراط، گوسفند چراندم».
گرامی داشت مقام بخشندگان
تبلیغ و تبیین جایگاه صفت پسندیده سخاوت از دیگر اموری است که نبی مکرم صلی الله علیه و آله با تجلیل از مقام افرادی که دارای این ویژگی بودهاند، به آن اقدام نمودهاند؛ امام باقر علیه السّلام در این رابطه میفرمایند:
«أُتِیَ النَّبِیُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ بِأُسَارَى فَأَمَرَ بِقَتْلِهِمْ وَ خَلَّى رَجُلًا مِنْ بَیْنِهِمْ فَقَالَ الرَّجُلُ کَیْفَ أَطْلَقْتَ عَنِّی فَقَالَ أَخْبَرَنِی جَبْرَئِیلُ عَنِ اللَّهِ أَنَّ فِیکَ خَمْسَ خِصَالٍ یُحِبُّهَا اللَّهُ وَ رَسُولُهُ الْغَیْرَهَ الشَّدِیدَهَ عَلَى حَرَمِکَ وَ السَّخَاءَ وَ حُسْنَ الْخُلُقِ وَ صِدْقَ اللِّسَانِ وَ الشَّجَاعَهَ فَلَمَّا سَمِعَهَا الرَّجُلُ أَسْلَمَ وَ حَسُنَ إِسْلَامُهُ وَ قَاتَلَ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ حَتَّى اسْتُشْهِد؛۱۳ چند اسیر را نزد پیامبر صلّى اللّه علیه و آله آوردند، حضرت دستور قتل آنان را داد؛ اما یکى از ایشان را جدا کرده و آزاد نمود. آن مرد پرسید: چرا من را آزاد کردید؟ حضرت فرمود: جبرئیل علیه السّلام از طرف خدا به من خبر داد که تو پنج خصلت دارى که خدا و رسول خدا آن را دوست مىدارند؛ تو نسبت به خانوادهات به شدت غیرتمند هستى، سخاوتمند و خوش خلقى، راست گو و شجاع هستی. آن مرد که این سخن را شنید مسلمان شد و اسلامش نیکو گردید و همراه پیامبر صلّى اللّه علیه و آله در جهاد شرکت نمود تا شهید شد».
همچنین در سال نهم هجرت، پس از شکست قبیله طیّ و گریختن عدی بن حاتم، از سرشناسان این قوم به شام و اسارت گروهی از مردان و زنان، از جمله سفانه، دختر عدی و اسکان ایشان در نزدیکی مسجد، پیامبر صلّى اللّه علیه و آله، روزی برای دیدن اسرا تشریف آوردند که از بین ایشان، سفانه دختر حاتم طایی از جایش برخاسته و این جملات را بر زبان جاری ساخت:
«فإنّی بنت سیّد قومی و إنّ أبی کان یحمی الذمار، و یفکّ العانی، و یشبع الجائع، و یطعم الطعام، و یفشی السلام، و لم یردّ طالب حاجه قطّ أنا ابنه حاتم طیء، فقال النبیّ صلّى الله علیه و آله و سلّم: یا جاریه هذه صفه المؤمنین حقّا لو کان أبوک مسلما لترحّمنا علیه خلّوا عنها فإنّ أباها کان یحبّ مکارم الأخلاق، و إنّ الله یحبّ مکارم الأخلاق؛۱۴ من دختر رئیس قوم خود هستم. پدرم پناهندگان را حمایت مینمود؛ اسیران را آزاد میکرد و گرسنگان را سیر مینمود، و به مردم غذا میداد. آشکارا و بلند سلام میکرد و هیچ درخواست کنندهای را رد نمیکرد. من دختر حاتم طائی هستم. پیامبر صلوات اللّه علیه و آله پس از شنیدن سخنان او گفتند: این صفاتی را که ذکر کردی از صفات مؤمنان راستین است؛ اگر پدرت مسلمان بود، او را احترام میکردیم. سپس فرمودند: او را رها کنید که پدرش مکارم اخلاق را دوست میدارد و همانا خداوند مکارم اخلاق را دوست دارد».
سفانه را آزاد کرده و خرج سفرش را پرداختند و او را با فرد مطمئنی به شام فرستادند.
همچنین از امام صادق علیه السلام نقل گردیده است:
«أَتَى رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ وَفْدٌ مِنَ الْیَمَنِ وَ فِیهِمْ رَجُلٌ کَانَ أَعْظَمَهُمْ کَلَاماً وَ أَشَدَّهُمْ اسْتِقْصَاءً فِی مُحَاجَّهِ النَّبِیِّ ص فَغَضِبَ النَّبِیُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ حَتَّى الْتَوَى عِرْقُ الْغَضَبِ بَیْنَ عَیْنَیْهِ وَ تَرَبَّدَ وَجْهُهُ وَ أَطْرَقَ إِلَى الْأَرْض فَأَتَاهُ جَبْرَئِیلُ ع فَقَالَ رَبُّکَ یُقْرِئُکَ السَّلَامَ وَ یَقُولُ لَکَ هَذَا رَجُلٌ سَخِیٌّ یُطْعِمُ الطَّعَامَ فَسَکَنَ عَنِ النَّبِیِّ ص الْغَضَبُ وَ رَفَعَ رَأْسَهُ وَ قَالَ لَهُ لَوْ لَا أَنَّ جَبْرَئِیلَ أَخْبَرَنِی عَنِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَنَّکَ سَخِیٌّ تُطْعِمُ الطَّعَامَ لَشَرَدْتُ بِکَ وَ جَعَلْتُکَ حَدِیثاً لِمَنْ خَلْفَکَ فَقَالَ لَهُ الرَّجُلُ وَ إِنَّ رَبَّکَ لَیُحِبُّ السَّخَاءَ فَقَالَ نَعَمْ فَقَالَ إِنِّی أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَنَّکَ رَسُولُ اللَّهِ وَ الَّذِی بَعَثَکَ بِالْحَقِّ لَا رَدَدْتُ مِنْ مَالِی أَحَدا؛۱۵ عدهای از یمن بر پیامبر صلّى اللّه علیه و آله وارد شدند. در میان ایشان مردی بود که سخنگوی جمع بود، اما با سخنان درشت خویش، پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله را مورد خطاب قرار میداد تا جایی که آن حضرت از سخنان نابجا و زشت او خشمگین شده و عرق خشم بین چشمهای پیامبر را گرفته و رنگ چهره ایشان تغییر کرد؛ اما سر مبارک را به زیر انداخته و به زمین نگاه میکردند. در این هنگام جبرئیل نازل شده و عرضه داشت: پروردگارت سلام رسانده و میگوید: این مرد سخاوتمندی است که مردم را ضیافت میکند. تا پیامبر این مطلب را شنیدند، خشم شان فرو نشست و سر برداشته، فرمودند: اگر نه این بود که جبرئیل از طرف پروردگارم خبر داد که تو مرد سخاوتمندی هستی و طعام به مردم میدهی، چنان تو را طرد کرده و میراندمت که داستانت برای آیندگان عبرت میگردید. مرد عرض کرد: آیا پروردگارت سخاوت را دوست دارد؟! حضرت جواب دادند: آری. مرد نیز گفت: من شهادت میدهم که خدایی جز خدای یگانه نیست و همانا تو رسول خدا هستی؛ قسم به آن خدائی که تو را به حق مبعوث نموده است، تا کنون کسی را از مال خود مأیوس نکردهام».
گرامی داشت مقام والدین
در سیره نبی بزرگوار اسلام صلوات الله علیه و آله تبلیغ و ترویج حرمت والدین، با گرامی داشت مقام افرادی که به این وظیفه خطیر عمل مینمودند، از جایگاه ویژهای برخوردار میباشد؛ امام صادق علیه السلام در این خصوص میفرماید:
«إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ أَتَتْهُ أُخْتٌ لَهُ مِنَ الرَّضَاعَهِ فَلَمَّا أَنْ نَظَرَ إِلَیْهَا سُرَّ بِهَا وَ بَسَطَ رِدَاءَهُ لَهَا فَأَجْلَسَهَا عَلَیْهِ ثُمَّ أَقْبَلَ یُحَدِّثُهَا وَ یَضْحَکُ فِی وَجْهِهَا ثُمَّ قَامَتْ فَذَهَبَتْ ثُمَّ جَاءَ أَخُوهَا فَلَمْ یَصْنَعْ بِهِ مَا صَنَعَ بِهَا فَقِیلَ یَا رَسُولَ اللَّهِ صَنَعْتَ بِأُخْتِهِ مَا لَمْ تَصْنَع بِهِ وَ هُوَ رَجُلٌ فَقَالَ لِأَنَّهَا کَانَتْ أَبَرَّ بِأَبِیهَا مِنْه؛۱۶ روزی خواهر رضاعی پیامبر به دیدار ایشان آمد. هنگامی که دیدگان مبارک رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله به خواهرش افتاد، خوشحال شد و عبایش را برای او گستراند و خواهر را بر روی آن نشانید. سپس با ایشان نشستند و مشغول سخن گفتن شدند و به هنگام صحبت کردن به روی او میخندیدند. پس از آن که گفت و گو به اتمام رسید و خواهرشان از آن مکان رفت، برادر رضاعی پیامبر صلّى اللّه علیه و آله به دیدار ایشان آمد. آن حضرت با برادرشان، همانند خواهر رفتار نکرده و به اندازه خواهرشان به او محبت و احترام نکردند. اصحاب عرض کردند: یا رسول الله چرا محبت و احترامی که به خواهر روا داشتید، به برادر نکردید، در حالی که او مرد بود؟! پیامبر صلّوات اللّه علیه و آله فرمودند: به این دلیل که او (خواهر) نسبت به پدرش مهربانتر و نیکوکارتر بود».
۲۷. اصل استفاده از فرصتها
انسانها در برابر فرصتهای پیش روی خویش به چند گروه تقسیم میشوند:
گروهی فرصت طلبند و علاقه دارند از همه امکانات موجود به نفع خویش بهره گیرند و هرگز به دیگران فکر نمیکنند.
گروه دیگر فرصت سوزند، یعنی برای بهرهگیری از فرصت دنیا نه به خود میاندیشند و نه به دیگران و نه به فکر بهره دنیویاند و نه در پی آخرت. فرصتها نیز در مقابل دیدگان این افراد میآیند و سپری میشوند، همانگونه که ابر بهاری میگذرد:
«الْفُرْصَهُ تَمُرُّ مَرَّ السَّحَاب؛۱۷ فرصت به مانند ابر گذرا مىگذرد».
این افراد، هیچگاه نگران از دست رفتن فرصتها و غیر قابل جبران بودن آنها نمیشوند.
گروهی نیز هستند که فرصت سازند و از کوچکترین موقعیتهای پیش آمده، بیشترین بهره را میبرند و آن را به راحتی از دست نمیدهند.
اما گروه چهارم، افرادی هستند که از دسته سوم نیز آگاهتر و از کمال بیشتری برخوردار هستند؛ این گروه نه تنها فرصت طلب نبوده، فرصت سوزی ندارند و از فرصتها بهره میگیرند، بلکه تلاش میکنند تا بحرانها را تبدیل به فرصت نمایند و اجازه نمیدهند که سختی و دشواریهای زندگی، برای ایشان و یا اطرافیانشان، تبدیل به مصیبتی بزرگ و خسارتی عظیم گردد. نمونه کامل و بارز این چنین افرادی، انبیاء علیهم السّلام و جانشینان پیامبران الهی میباشند.
در سیره رسول اعظم صلّى اللّه علیه و آله و سلّم نیز شاهد نمونههای فراوانی از بهرهگیری از فرصتها و استفاده از لحظات سخت و دشوار و تبدیل آن به فرصتی مفید هستیم که الگویی ارزنده برای مبلغان و دعوت کنندگان به مسیر هدایت میباشد.
استفاده از فرصت و بیان رحمانیت خداوند متعال
از خلیفه دوم نقل گردیده است:
«قُدِمَ على النبیّ صَلَی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ بِسَبِیٍّ فإذا امرأهٌ مِن السَّبِیِّ تَسعى إذ وَجَدَت صَبیّا فی السَّبِیِّ أخَذَتهُ فَألصَقَتهُ بِبَطنِها و أرضَعَتْهُ، فقالَ لنا النبیُّ صَلَی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ: «أ تَرَونَ هذِه طارحَهً وَلَدَها فی النارِ؟» قلنا : لا و هِی تَقدِرُ عَلى أن لا تَطرَحَهُ، فقالَ: اَللّه ُ أرحَمُ بعِبادِهِ مِن هذِهِ بوَلَدِها؛۱۸ عدّهاى از اسرا را نزد پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و سلّم آوردند. زنى از اسیران وقتی چشمش به کودکى اسیر افتاد، به سویش دوید و او را در آغوش گرفته و شیر داد. پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و سلّم به اصحاب فرمود: آیا به نظر شما این زن حاضر است کودک خود را در آتش افکند؟ گفتیم: خیر، تا قدرت داشته باشد این کار را نمىکند. پیامبر فرمودند: خداوند نسبت به بندگان خود مهربانتر از این مادر نسبت به فرزند خویش است».
استفاده از فرصت و تربیت اصحاب
عبدالله بن مسعود نقل میکند:
«صَلَّى رَسُولُ اللَّهِ صَلَی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ لَیْلَهً صَلَاهَ الْعِشَاءِ فَقَامَ رَجُلٌ مِنْ بَیْنِ الصَّفِّ فَقَالَ: یَا مَعَاشِرَ الْمُهَاجِرِینَ وَ الْأَنْصَارِ أَنَا رَجُلٌ غَرِیبٌ فَقِیرٌ وَ أَسْأَلُکُمْ فِی مَسْجِدِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ فَأَطْعِمُونِی فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ: «أَیُّهَا الْحَبِیبُ! لَا تَذْکُرِ الْغُرْبَهَ فَقَدْ قَطَعْتَ نِیَاطَ قَلْبِی أَمَّا الْغُرَبَاءُ فَأَرْبَعَهٌ» قَالُوا: یَا رَسُولَ اللَّهِ! مَنْ هُمْ؟ قَالَ صَلَی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ: «مَسْجِدٌ ظَهْرَانَیْ قَوْمٍ لَا یُصَلُّونَ فِیهِ وَ قُرْآنٌ فِی أَیْدِی قَوْمٍ لَا یَقْرَءُونَ فِیهِ وَ عَالِمٌ بَیْنَ قَوْمٍ لَا یَعْرِفُونَ حَالَهُ وَ لَا یَتَفَقَّدُونَهُ وَ أَسِیرٌ فِی بِلَادِ الرُّومِ بَیْنَ الْکُفَّارِ لَا یَعْرِفُونَ اللَّهَ» ثُمَّ قَالَ صَلَی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ: «مَنِ الَّذِی یَکْفِی مَئُونَهَ هَذَا الرَّجُلِ فَیُبَوِّئَهُ اللَّهُ فِی الْفِرْدَوْسِ الْأَعْلَى» فَقَامَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ عَلَیهِالسَلامُ وَ أَخَذَ بِیَدِ السَّائِل؛۱۹ یک شب وقتی رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله نماز عشاء را خواندند؛ شخصی در بین صفوف از جا برخاسته و گفت: ای مهاجرین و انصار، من مردی غریب هستم و نیازمند و محتاج به کمک میباشم. در مسجد رسول خدا صلوات الله علیه و آله از شما میخواهم تا به من غذایی بدهید. پیامبر صلّى اللّه علیه و آله بلافاصله برخاسته و فرمودند: ای دوست، از غربت سخن مگو که بند قلبم را گسستی؛ غریبان، چهار گروهند. اصحاب پرسیدند: این چهار گروه چه کسانی هستند؟ فرمودند: مسجدی که همسایگانش در او نماز نخوانند، قرآنی که در خانهای باشد و او را نخوانند، عالمی که در میان مردم باشد و او را نشناسند و به او مراجعه نکنند و اسیری که در سرزمین روم به دست کفار خدا نشناس گرفتار شده باشد. سپس ادامه دادند: چه کسی نیاز او را برطرف میکند تا خداوند در فردوس اعلی جایش دهد. پس امیرالمؤمنین علیه السلام برخاسته و دست سائل را گرفتند».
ابو هریره نیز به ماجرایی دیگر اشاره میکند:
«و جاءه أعرابیّ یوما یطلب منه شیئا فأعطاه صلّى الله علیه و آله و سلّم ثمّ قال له: أحسنت إلیک فقال الأعرابیّ: لا و لا أجملت، قال: فغضب المسلمون و قاموا إلیه فأشار إلیهم أن کفّوا ثمّ قام و دخل منزله و أرسل إلى الأعرابیّ و زاده شیئا، ثمّ قال صلّى الله علیه و آله و سلّم: أحسنت إلیک؟ فقال الأعرابیّ: نعم فجزاک الله من أهل و عشیره خیرا، فقال له النبیّ صلّى الله علیه و آله و سلّم: إنّک قلت ما قلت و فی نفس أصحابی شیء من ذلک فإن أحببت فقل بین أیدیهم ما قلت بین یدی حتّى یذهب من صدورهم ما فیها علیک، قال: نعم، فلمّا کان من الغد أو من العشیّ جاء فقال النبیّ صلّى الله علیه و آله و سلّم: إنّ هذا الأعرابیّ قال ما قال، فزدناه فزعم أنّه رضی لذلک، فقال الأعرابیّ: نعم فجزاک الله من أهل و عشیره خیرا، فقال صلّى الله علیه و آله و سلّم: إنّ مثلی و مثل هذا الرّجل الأعرابیّ کمثل رجل کانت له ناقه شردت علیه فاتبعها النّاس فلم یزیدوها إلّا نفورا فناداهم صاحب الناقه خلّوا بینی و بین ناقتی فإنّی أرفق بها و أعلم، فتوجّه إلیها صاحب الناقه بین یدیها فأخذ لها من قمام الأرض فردّها هونا هونا حتّى جاءت و استناخت و شدّ علیها رحلها و استوى علیها، و إنّی لو ترکتکم حیث قال الرّجل ما قال، فقتلتموه دخل النّار؛۲۰ روزى مردى بادیه نشین نزد رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله آمد و از ایشان چیزى خواست. رسول خدا نیز به او چیزى بخشیدند. سپس فرمودند: آیا به تو احسان کردم؟ آن مرد جواب داد: خیر، احسان نکردى! راوى مىگوید: در این هنگام مسلمانانی که در کنار رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله بودند، خشمگین شده و به سویش خیز برداشتند. پیامبر صلوات الله علیه و آله به آنان اشاره کرده و فرمودند: دست بردارید. سپس برخاسته و وارد منزل شده و برای این مرد کمک بیشترى فرستاده و فرمودند: آیا به تو احسان کردم؟. مرد بادیه نشین گفت: بله؛ خداوند از اهل و عشیرهات به تو جزاى خیر دهد. رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله به آن مرد فرمودند: تو آن چه خواستى، گفتى؛ اما در دل اصحابم از این رویداد چیزى پیدا شده است؛ حال اگر دوست داشتى، در بین ایشان حاضر شو و آن چه اکنون در نزد من گفتى به آنان نیز بازگو تا آن چه در سینه ایشان نسبت به تو پدید آمده است، از بین برود. فردا یا شامگاه آن روز آمد. حضرت فرمودند: این مرد بادیه نشین، گفت آن چه گفت؛ اما وقتی ما بیشتر به او بخشیدیم، او خشنود گردید. مرد بادیه نشین گفت: بله؛ خداوند از اهل و عشیرهات، به تو جزاى خیر دهد. سپس رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله فرمودند: داستان من و این مرد بادیه نشین، همانند ماجرای مردى است که براى او شترى بود که گریخت. مردم در پى آن افتادند اما با این کارشان چیزى به سود صاحب شتر نمیافزودند، جز فرار بیشتر شتر. در این هنگام صاحب شتر فریاد برآورد: ای مردم؛ از بین من و شترم فاصله گیرید که خودم به آن مهربانتر و به حالش داناترم. در این هنگام صاحب شتر از سمت جلوى شتر و در حالى که مقدارى خار و خاشاک از زمین برداشته بود، آهسته آهسته به حرکت درآمد، تا آن جا که شتر به پیش او آمد و زانو زد و صاحب شتر، بار بر پشتش نهاد و آنرا بست و خودش هم بر او سوار گردید. من نیز اگر شما را وامىگذاردم، آنگاه که او گفت آن چه گفت، او را مىکشتید و داخل آتش مىشدید».
- عیون أخبار الرضا علیه السلام، ج۱، ص۳۱۸
- تفسیر روح البیان، ج۹، ص۹۱
- حجرات/۱۳
- الدر المنثور فی تفسیر المأثور، ج۶، ص۹۸
- تفسیر روح البیان، ج۷، ص۴۷۹
- شرح نهج البلاغه لابن أبی الحدید، ج۱۵، ص۳۸
- الطبقات الکبری، ج۱، ص۳۳۶
- مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج۱، ص۱۱۱
- السرائر الحاوی لتحریر الفتاوی (و المستطرفات)، ج۲، ص۵۷۹
- بحار الأنوار، ج۱۰۰، ص۹
- اُسد الغابه (ابن اثیر)، ج۲، ص۲۶۹
- تاج العروس من جواهر القاموس، ج۱۰، ص۳۷۶
- وسائل الشیعه، ج۲۰، ص۱۵۵
- المحجه البیضاء، ج۴، ص۱۲۲
- الکافی، ج۴، ص۳۹
- بحار الأنوار، ج۱۶، ص۲۸۱
- نهج البلاغه، حکمت۲۱
- کنز العمّال، ح۱۰۴۶۱
- مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ج۷، ص۲۱۶
- مهجه البیضاء، ج۴، ص۱۴۹
۲۸. اصل ساده زیستی
ساده زیستی و پرهیز از تکلّف، یکی از اصول مهم در معیشت و زندگی انسانهاست که در مورد آن، دهها آیه و روایت وارد گردیده است؛ قانونی اساسی که متأسفانه جوامع بشری و اسلامی به جهت غفلت از آن، به مشکلات فراوانی مبتلا گردیدهاند. در حالی که فرهنگ غنی اسلام و سیره ممتاز پیامبر صلوات الله علیه وآله و اهل بیت علیهم السلام، مردم را به زندگی همراه با قناعت و پرهیز از تشریفات و تجملات دعوت مینمایند، اصرار بر پذیراییهای مسرفانه، چشم و هم چشمیهای فراوان، زندگیهای تجملاتی و دارای زرق و برق، گرههای زندگی را پیچیدهتر و مصائب آن را صد چندان گردانیده است.
تأملی هرچند گذرا در سیره رسول اکرم صلی الله علیه و آله انسان را با نمونههای فراوانی از توجه آن بزرگوار به این اصل حیاتی روبرو میسازد و خوشا به حال کسانی که در زندگی خویش، پیامبر اعظم صلوات الله علیه و آله را سرمشق و الگوی خود قرار دادهاند؛ چنانچه امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند:
«وَ لَقَدْ کَانَ فِی رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ کَافٍ لَکَ فِی الْأُسْوَهِ وَ دَلِیلٌ لَکَ عَلَى ذَمِّ الدُّنْیَا وَ عَیْبِهَا وَ کَثْرَهِ مَخَازِیهَا وَ مَسَاوِیهَا إِذْ قُبِضَتْ عَنْهُ أَطْرَافُهَا وَ وُطِّئَتْ لِغَیْرِهِ أَکْنَافُهَا وَ فُطِمَ عَنْ رَضَاعِهَا وَ زُوِیَ عَنْ زَخَارِفِهَا؛۱ کافی است که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله را سرمشق خود قرار دهی. او سرمشق توست در بیارزش بودن دنیا و رسواییها و بدیهایش؛ زیرا دنیا از او گرفته شد، اما برای دیگران مهیا گردید و او از شیر این مادر ننوشید و از زیباییهای آن برکنار داشته شد».
پرهیز از سختگیری و ایجاد تکلف
از دستورات مهم رسول خدا صلوات الله علیه و آله اجتناب از تکلف و ایجاد زحمتهای بیمورد میباشد تا جایی که فرمودند:
«انی لَا أُحِبُ الْمُتَکَلِّفِین؛۲ من متکلفان را دوست نمیدارم».
در حالات امیرالمؤمنین علیه السلام نیز به عنوان برترین تربیت یافته مکتب نبوی صلوات الله علیه و آله نقل گردیده است:
««َنَّهُ دَعَاهُ رَجُلٌ فَقَالَ لَهُ عَلِیٌّ علیه السلام عَلَى أَنْ تَضْمَنَ لِی ثَلَاثَ خِصَالٍ قَالَ وَ مَا هِیَ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ قَالَ: لَا تُدْخِلُ عَلَیْنَا شَیْئاً مِنْ خَارِجٍ وَ لَا تَدَّخِرُ عَنِّی شَیْئاً فِی الْبَیْتِ وَ لَا تُجْحِفُ بِالْعِیَالِ قَالَ ذَلِکَ لَکَ فَأَجَابَهُ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِب ٍعلیه السلام؛۳ شخصی علی علیه السلام را به خانه خود دعوت نمود. حضرت فرمود: به شرط آن که سه چیز را تضمین نمایی. پرسید: ای امیرمؤمنان، آن سه چیز کدامند؟! فرمودند: اینکه از بیرون چیزی برای ما نیاوری و چیزی را که در خانه است از من مضایقه نکنی و به خانوادهات اجحاف ننمایی، گفت: پذیرفتم. حضرت نیز دعوت او را اجابت نمودند».
ساده زیستی در لوازم خانه
در سیره رفتاری و کرداری، پیامبر صلوات الله علیه و آله میخوانیم:
روزی وارد خانه فاطمه سلام الله علیها شده و مشاهده کردند فاطمه، دستبندى از نقره به دست دارد و پرده رنگارنگی بر در آویخته است. تا با این صحنه روبرو شدند با وجود علاقه فراوانی که به دخترشان داشتند، بدون این که سخنی بگویند، برگشتند. حضرت زهرا سلام الله علیها احساس کردند، پدر این مقدار از تجمل را نیز براى او نمىپسندد، لذا دستبند نقره را از دست بیرون آورده و به همراه پرده، توسط فردی به محضر پدر فرستادند. آن شخص وقتی به محضر حضرت رسید، عرضه داشت: یا رسول اللَّه، اینها را دخترتان فرستاده است و فرموده است در هر راهی که مىدانید، مصرف نمایید. پیامبر تا این کار فاطمه را مشاهده کردند، چهره مبارکشان شکفت و فرمودند: پدرش به قربانش»۴
البته مشابه این ماجرا، در مورد اتاقی که مربوط به یکی از همسران پیامبر صلی الله علیه و آله بوده است، نیز نقل گردیده است:
«وَ یَکُونُ السِّتْرُ عَلَى بَابِ بَیْتِهِ فَتَکُونُ فِیهِ التَّصَاوِیرُ فَیَقُولُ یَا فُلَانَهُ لِإِحْدَى أَزْوَاجِهِ غَیِّبِیهِ عَنِّی فَإِنِّی إِذَ نَظَرْتُ إِلَیْهِ ذَکَرْتُ الدُّنْیَا وَ زَخَارِفَهَا؛۵ هنگامی که به خانه آمدند، مشاهده کردند، پردهای آویزان است که در آن، تصاویر و عکسهایی وجود دارد. اسم یکی از همسران خود را صدا زده و فرمودند: این پرده را از جلوی چشم من دور کنید، زیرا با دیدن آن به یاد دنیا و زیورهای آن میافتم».
امیرالمؤمنین علیه السلام نیز بی رغبتی پیامبر صلی الله علیه و آله به دنیا و ظواهر آن را این طور بیان نمودهاند:
«فَأَعْرَضَ عَنِ الدُّنْیَا بِقَلْبِهِ وَ أَمَاتَ ذِکْرَهَا مِنْ نَفْسِهِ وَ أَحَبَّ أَنْ تَغِیبَ زِینَتُهَا عَنْ عَیْنِه؛ ۶ پس پیامبر صلی الله علیه و آله با قلب خویش از دنیا روی گرداند و یاد آن را در خاطر خود میراند و دوست داشت که زینت دنیا از او نهان بماند».
ساده زیستی در مکان استراحت
امیرالمؤمنین علیه السلام همچنین پیرامون ساده زیستی پیامبر صلی الله علیه و آله در هنگام استراحت میفرماید:
«وَ کَانَ یَنَامُ عَلَى الْحَصِیرِ لَیْسَ تَحْتَهُ شَیْءٌ غَیْرُه؛۷ رسول خدا صلی الله علیه و آله بر روی حصیر میخوابید، در حالی که غیر آن حصیر، چیزی زیر ایشان نبود».
و در سیره ایشان نقل گردیده است:
«و ما عاب رسول الله صلّى الله علیه و آله و سلّم مضجعا، إن فرشوا له اضطجع و إن لم یفرش اضطجع على الارض؛۸ هیچگاه به بسترى که براى او در نظر مىگرفتند، تا بنشیند یا بخوابد، خرده نمىگرفت. اگر چیزى پهن مىکردند، بر روى آن مىخوابید و اگر پهن نمىکردند، روى زمین مىخوابید».
شهید مطهری رحمۀ الله علیه نیز حدیثی را از اهل سنت نقل کرده است مبنی بر این که خلیفه دوم در شرایطی خاص، وارد اتاق پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله شد [آن گاه که حضرت از همسرانشان اعراض کرده و آنها را بین طلاق و صبر کردن به زندگی ساده مخیّر نموده بودند؛ زیرا عدهای از زنها گفته بودند: زندگی ما ساده است و باید از غنائمی که به دست میآید به ما هم برسد. حضرت فرمودند: زندگی من زندگی سادهای است، اگر میخواهید، صبر کنید و بسازید و اگر نمیخواهید، حاضرم شما را طلاق داده و چیزهایی نیز به شما بدهم که همه گفتند: نه ما با زندگی ساده میسازیم] او وقتی مطلع شد، حضرت از همسران خویش ناراحت شدهاند، خدمت حضرت رسید تا با پیامبر صلوات الله علیه و آله صحبت کند، اما فرد سیاه پوستی که به عنوان دربان مقابل خانه ایستاده بود، مانع از ورود او گردید. عمر میگوید: به او گفتم: به حضرت بگو، عمر آمده است. این شخص رفت و خبر آورد که حضرت جوابی ندادند. عمر میگوید: من رفته و دوباره آمدم و اجازه خواستم، اما باز هم جواب ندادند. تا این که وقتی برای بار سوم مراجعه کردم، اجازه دادند. هنگامی که وارد خانه شدم، مشاهده کردم پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در اتاقی استراحت میکنند که فقط فرشی از لیف خرما در آن افتاده است. حتی موقعی که حضرت از جای خود حرکت کردند، مشاهده کردم خشونت فرش، بر بدن مبارک حضرت اثر گذاشته است. این موجب شد که ناراحت شوم؛ لذا به حضرت عرض کردم: چرا باید وضع شما اینگونه باشد؟! چرا کسریها و قیصرها و امثال اینها غرق در تنعم باشند و شما که پیامبر خدا هستید، در چنین وضعی باشید؟! اما تا این حرف را گفتم، حضرت ناراحت شده و از جا برخاسته و فرمودند: «این مهملات چیست که میگویی؟! آیا دنیا در نظر تو جلوه کرده است؟! آیا این وضعیت برای من محرومیت و نعمت برای آنهاست؟ به خدا قسم، اینها نصیب مسلمین میشود و برای کسی افتخار نیست».۹
ساده زیستی در خوردن و آشامیدن
امام باقر علیه السلام درباره ساده زیستی رسول خدا صلی الله علیه و آله به هنگام تناول غذا میفرماید:
«وَ کَانَ یَأْکُلُ عَلَى الْحَضِیضِ وَ یَنَامُ عَلَى الْحَضِیض؛۱۰ به هنگام خوردن غذا، در پایین مجلس مىنشست و در همان جا نیز مىخوابید».
و نیز فرمودهاند:
«عَیْشَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ فَإِنَّمَا کَانَ قُوتُهُ الشَّعِیرَ وَ حَلْوَاهُ التَّمْرَ وَ وَقُودُهُ السَّعَفَ إِذَا وَجَدَه؛۱۱ رسول خدا صلی الله علیه و آله در زندگی، غذایش جو و شیرینیاش خرما و هیزمش پوست درخت خرما بود، اگر به دست میآورد»!
ساده زیستی در لباس
در سیره حضرت آمده است که همواره لباس سادهای به تن داشتند و از تجمل دوری مینمودند:
«کان صلّى الله علیه و آله و سلّم، یلبس من الثیاب، ما وجد من إزار و رداء أو قمیص أو جبّه أو غیر ذلک؛۱۲ پیامبر اکرم صلّى الله علیه و آله و سلّم، هر لباسی را که مییافت، مانند روپوش، پیراهن، عبا و غیر اینها میپوشید».
نشستن با فقرا و ضعفاء
یکی از نشانههای ساده زیستی حضرت رسول صلوات الله علیه و آله، نشستن با فقرا و مساکین میباشد که به علی بن ابی طالب علیه السلام نیز آن را توصیه میفرمودند:
«یَا عَلِیُ!، إِنَ اللَّهَ وَهَبَ لَکَ حُبَ الْمَسَاکِینِ وَ الْمُسْتَضْعَفِینَ فِی الْأَرْضِ فَرَضِیتَ بِهِمْ إِخْوَاناً وَ رَضُوا بِکَ إِمَاما؛۱۳ ای علی، همانا خداوند دوستی مساکین و مستضعفین را به تو عطا فرمود، پس تو به برادری آنان خشنود شدی وآنان به امامت تو خشنود گردیدند».
ساده زیستی در ارتباط با مردم
انس بن مالک، وجهی دیگر از ساده زیستی رسول خدا صلی الله علیه و آله را بیان نموده است:
«کَانَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ یَعُودُ الْمَرِیضَ وَ یَتْبَعُ الْجَنَازَهَ وَ یُجِیبُ دَعْوَهَ الْمَمْلُوکِ وَ یَرْکَبُ الْحِمَار؛۱۴ رسول خدا صلی الله علیه و آله به عیادت بیمار میرفت و در تشییع جنازه شرکت میکرد و دعوت بندگان را قبول میکرد و بر الاغ سوار میشد».
اینگونه روایات تنها بخشی از احادیثی است که در مورد ساده زیستی پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله نقل گردیده است که به نظر میرسد جامع همه این موارد مطلبی است که بزرگان ما در کتب روایی خویش، آن را اینگونه نقل نمودهاند:
«و کانَ خَفیفُ المَؤنَه؛۱۵ رسول خدا کم خرج بود و با اندک به سر میبرد».
بر این اساس ضروری است با توجه به زندگی دور از تجمل و بسیار ساده پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله و اهل بیت علیهم السلام و سفارشات مکرر ایشان که بخشی از آن در کتب روایی، تحت عناوین «الیسر فی المؤنه» و «الزهد فی المعیشۀ» آمده است، بکوشیم درسی آموخته و دنبالهرو ایشان باشیم و ساده زیستی را تمرین نماییم؛ چرا که فرمودهاند::
«أوَّلُ الزُّهدِ التّزَهّد؛۱۶ سرآغاز پارسایی، پارسایی نمایی است».
اگر چه در این میان مشکلات فراوانی وجود دارد که میباید نسبت به بر طرف ساختن آن اهتمام نمود؛ چشم و هم چشمیها، رقابت خانوادهها در برگزاری مراسم ازدواج در هتلهای گران قیمت، با مخارج کلان و غذاهای گوناگون، تنها نمونهای از زشتی و پلیدی این بیماری خطرناک است که جامعه را به پرتگاهی دهشتناک سوق داده است و هرچه زودتر باید نسبت به آن چاره اندیشی نمود و فکری کرد. متأسفانه مهریههای سنگین و هزینههای فراوان ازدواج، نسل جوان را از ازدواج به موقع، دور نگه داشته و افزایش سن ازدواج دختران و پسران را موجب گردیده است و روز به روز نیز بر معضلات و مشکلات خانوادهها میافزاید؛ امری که سادگی در آن، دستور دین و سنت نبوی میباشد و ازدواج مبارک حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها و امیرالمؤمنین علیه السلام که با کمترین مهریه، جهیزیه و هزینه برپا گردید؛ نمونهای روشن از آن است، وصلت خجستهای که در تاریخ مثل و مانندی نداشته و نخواهد داشت.
همچنین میباید با الگوگیری از زندگی معصومین علیهم السلام در جهت زدودن تکلّفات دست و پا گیر در زمینه خوراک، پوشاک و مسکن اقدام نماییم تا مبادا به سبب عدم توجه به این امور و به واسطه اشتباه و خطای محاسباتی عمری را با اضطراب و تلخ کامی سپری نماییم و از آرامش روح و روان بی بهره مانیم.
در این خصوص اگر کمی به اطراف خود بنگریم میتوانیم از زندگی ساده و برخوردار از صفا و صمیمیت و نشاط روستانشینان و شهرهای دوردست درسی برگیریم که چگونه از کسالتهای ناشی از زندگی ماشینی و بیروح و هزینههای نادرست به دور میباشند.
۲۹. اصل خدمت رسانی
در این بخش، همچون مطالب گذشته به بیان شواهدی از سیره گفتاری و رفتاری پیامبر اعظم صلوات الله علیه و آله در زمینه خدمت رسانی میپردازیم.
از آن حضرت صلوات الله علیه و آله در اهمیت خدمت رسانی و یاری به مسلمانان نقل گردیده است:
«أَیُّمَا مُسْلِمٍ خَدَمَ قَوْماً مِنَ الْمُسْلِمِینَ إِلَّا أَعْطَاهُ اللَّهُ مِثْلَ عَدَدِهِمْ خُدَّاماً فِی الْجَنَّهِ؛۱۷ هر مسلمانى که گروهى از مسلمانان را خدمت کند، خداوند به تعداد آنان در بهشت به او خدمتکار عطا میکند».
خصلتی که خود در آن پیش گام بودند:
«وَ کَانَ مِنْ سِیرَتِهِ فِی جُزْءِ الْأُمَّهِ إِیثَارُ أَهْلِ الْفَضْلِ بِإِذْنِهِ وَ قَسَّمَهُ عَلَى قَدْرِ فَضْلِهِمْ فِی الدِّینِ فَمِنْهُمْ ذُو الْحَاجَهِ وَ مِنْهُمْ ذُو الْحَاجَتَیْنِ وَ مِنْهُمْ ذُو الْحَوَائِجِ فَیَتَشَاغَلُ وَ یَشْغَلُهُمْ فِیمَا أَصْلَحَهُمْ وَ أَصْلَحَ الْأُمَّهَ مِنْ مَسْأَلَتِهِ عَنْهُمْ وَ إِخْبَارِهِم بِالَّذِی یَنْبَغِی وَ یَقُولُ لِیُبَلِّغِ الشَّاهِدُ مِنْکُمُ الْغَائِبَ وَ أَبْلِغُونِی حَاجَهَ مَنْ لَا یَقْدِرُ عَلَى إِبْلَاغِ حَاجَتِهِ فَإِنَّهُ مَنْ أَبْلَغَ سُلْطَاناً حَاجَهَ مَنْ لَا یَقْدِرُ عَلَى إِبْلَاغِهَا ثَبَّتَ اللَّهُ قَدَمَیْهِ یَوْمَ الْقِیَامَه؛۱۸ روش آن بزرگوار اینگونه بود که اهل فضل را به اندازه فضلشان در دین، بر دیگران ترجیح میدادند. بعضی از آنان یک حاجت داشتند، بعضی دو حاجت و بعضی بیشتر، پس به آنها میپرداختند و ایشان را به آنچه باعث اصلاحشان و اصلاح امّت بود، از جمله با جویاشدن از احوالشان و نیز گفتن مطالب لازم مشغول میکردند، و میفرمودند: افراد حاضر به افراد غائب ابلاغ کنند که هرکس به من دسترسی ندارد، حاجتش را به من برساند، زیرا هر فردی، نیاز نیازمندی را که خود قادر به بر طرف ساختن آن نیست، به حاکم برساند و مطرح نماید، خداوند او را در قیامت ثابت قدم خواهد فرمود».
و در بیانی آمده است:
«و کان لا یجلس إلیه أحد و هو یصلى إلا خفف صلاته و أقبل علیه، فقال أ لک حاجه فإذا فرغ من حاجته عاد إلى صلاته؛۱۹ هرگاه رسول اکرم صلّى اللّه علیه و آله نماز مىخواندند و کسى نزد ایشان مىنشست، نماز خود را کوتاه نموده و به او رو مىکردند و مىفرمودند: آیا خواستهاى دارى؟ و بعد از آن که حاجتش را برآورده مىساختند، به نماز برمىگشتند».
امام صادق علیه السّلام نیز میفرمایند:
«إنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ أَتَاهُ رَجُلٌ مِنَ الْأَنْصَارِ فَقَالَ یَا رَسُولَ اللَّهِ إِنِّی اشْتَرَیْتُ دَاراً فِی بَنِی فُلَانٍ وَ إِنَّ أَقْرَبَ جِیرَانِی مِنِّی جِوَاراً مَنْ لَا أَرْجُو خَیْرَهُ وَ لَا آمَنُ شَرَّهُ قَالَ فَأَمَرَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ عَلِیّاً وَ سَلْمَانَ وَ أَبَا ذَرٍّ قَالَ وَ نَسِیتُ وَاحِداً وَ أَظُنُّهُ الْمِقْدَادَ فَأَمَرَهُمْ أَنْ یُنَادُوا فِی الْمَسْجِدِ بِأَعْلَى أَصْوَاتِهِمْ أَنَّهُ لَا إِیمَانَ لِمَنْ لَمْ یَأْمَنْ جَارُهُ بَوَائِقَهُ فَنَادَوْا ثَلَاثاً ثُمَّ أَمَرَ فَنُودِیَ أَنَّ کُلَّ أَرْبَعِینَ دَاراً مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ وَ عَنْ یَمِینِهِ وَ عَنْ شِمَالِهِ یَکُونُ سَاکِنُهَا جَاراً لَه؛۲۰ همانا شخصى از انصار نزد پیامبر صلّى اللّه علیه و آله آمده و گفت: اى رسول خدا من خانهاى را در محلّه فلان قبیله خریدهام و نزدیکترین همسایه من کسى است که نه امیدی نسبت به او دارم و نه از شرّش در امانم، حضرت رسول صلّى اللّه علیه و آله به علی علیه السلام، سلمان و ابوذر و شخص دیگرى که نامش را فراموش کرده و احتمالًا مقداد بود [راوی نام شخص چهارم را فراموش کرده است] دستور دادند که در مسجد و با صداى بلند اعلان نمایند: ایمان ندارد کسى که همسایهاش از شرّ و آزار او در امان نباشد. پس سه مرتبه اعلام کردند و بعد از آن نیز دستور دادند که اعلان گردد: هر خانهاى از روبرو و از پشت سر و سمت راست و چپ تا چهل خانه، از همسایگان انسان مىباشد».
- نهج البلاغه، خطبه۱۶۰
- الکافی، ج۶، ص۲۷۶
- الخصال، ج۱، ص۱۸۹
- مجموعه آثاراستاد شهید مطهرى، ج۱۶، ص۹۳
- نهج البلاغه، خطبه۱۶۰
- نهج البلاغه، خطبه۱۶۰
- بحارالانوار، ج ۱۶، ص۲۳۵
- مهجه البیضاء، ج۴، ص۱۲۹
- مجموعه آثار شهید مطهری، ج۱۹، ص۵۴۴
- وسائل الشیعه، ج۲۴، ص۲۵۵
- الکافی ، ج۲، ص۱۳۸
- مهجه البیضاء، ج۴ ، ص۱۴۰
- بحار الأنوار، ج۳۹، ص۳۰۶
- مکارم الاخلاق، ص۱۵
- وسائل الشیعه، ج۵، ص۵۴
- غرر الحکم و درر الکلم، ص۱۸۹
- وسائل الشیعه، ج۱۶، ص۳۸۰
- عیون أخبار الرضا علیه السلام، ج۱، ص۳۱۷و۳۱۸
- إحیاء علوم الدین، جلد۷، ص۱۱۳
- بحار الأنوار، ج۷۱، ص۱۵۲