درآمدی بر سیره مدیریتی پیامبر اعظم (ص)

مهم‌ترین منابع قابل رجوع و معتبر براى شناخت سیره نبوى عبارت است از قرآن کریم، احادیث معتبر روایت شده از آن حضرت و یا امامان معصوم علیهم السلام، شرح مغازى و جنگ‌هایى که آن حضرت فرماندهى یا مدیریت کرده، اسناد و مدارک معتبر تاریخى و یا منابع معتبر دیگرى که به توصیف معجزه‌ها، ویژگى‌ها و حالات آن بزرگوار پرداخته است.

779

درآمدی بر سیره مدیریتی پیامبر اعظم (ص)

منبع: حصون ۱۳۸۵ شماره ۹

نویسنده: محمدرضا احمدی

مفهوم شناسى
ـ سیره: در لغت به مفهوم «مشى» و در اصطلاح، به معنى شیوه یا حالت نهادینه شده رفتار و روش تدبیر و اداره امور و هدایت مردم براساس ارزش‌ها و آموزه‌هاى دینى است.
ـ سیره نبوى: از مفهوم سیره اخذ شده و به آن، تاریخ غزوات و جنگ‌ها و وقایعى که به نحوى با زندگانى رسول اعظم (ص) مرتبط بوده اضافه شده است.
مهم‌ترین منابع قابل رجوع و معتبر براى شناخت سیره نبوى عبارت است از قرآن کریم، احادیث معتبر روایت شده از آن حضرت و یا امامان معصوم علیهم السلام، شرح مغازى و جنگ‌هایى که آن حضرت فرماندهى یا مدیریت کرده، اسناد و مدارک معتبر تاریخى و یا منابع معتبر دیگرى که به توصیف معجزه‌ها، ویژگى‌ها و حالات آن بزرگوار پرداخته است.
ـ مدیریت: از اصطلاحات نسبتاً نوظهور است و براى آن در زبان انگلیسى دو واژه معادل وجود دارد.
الف ـ Administeration به معناى اداره کردن و کمک کردن، یارى رساندن.
ب ـ Management به معناى ترتیب دادن، گرداندن، سامان دادن، از عهده چیزى یا کارى برآمدن، درست به کار بردن، تربیت کردن، درست کردن، نگهدارى کردن، موفق شدن، تدبیر کردن و مانند آن.
اما در منابع و متون اسلامى و ادبیات عرب از ریشه فعل «ادارَ، یدیر، ادارهً» گرفته شده و علاوه بر آن، مفاهیم و واژگان چندى نیز وجود دارد که به نوعى با ابعاد مختلف مفهوم عام مدیریت مرتبط مى‌باشند. از جمله این مفاهیم و واژگان به موارد زیر مى‌توان اشاره کرد:
۱. دائره: به معناى پیشامد، واقعه، که به نوعى مفهوم ساختار و سازمان امروزى از آن قابل استفاده مى‌باشد.
۲. تدبیر: بـه معنى در فرجام امور اندیشه کردن، آینده نگرى، عاقبت اندیشى.
۳. إمره: از ریشه أمر که امیر (فرمانده) و مأمور (فرمانبر) نیز از همین ماده است، به مفهوم دستور دادن به چیزى یا کارى و یا بازداشتن از چیزى و کارى است و با مفهوم عموم مدیریت به صراحت مرتبط مى‌باشد. و در بیانات اولیاى دین و منابع اسلامى نیز با همین معنا وجود دارد.
۴. قدرت: مفهوم کلى قدرت داراى مؤلفه‌هاى گوناگونى مانند سیاسى، اجتماعى، فرهنگى، اقتصادى، نظامى و… است. شیوه کاربست منابع قدرت و چگونگى سازماندهى و رهبرى نیز یکى از مؤلفه‌هاى اساسى قدرت است و به این معنا در بیانات و رهنمودهاى اولیاى دین به ویژه پیامبر اعظم (ص) و امیرالمؤمنین على (ع) به کار رفته است.
۵. سیادت: به معناى سرورى کردن و برخوردارى از حقِ دستور دادن و امر و نهى کردن، از جمله مفاهیم مرتبط با معناى عمومى مدیریت است.
۶. سیاست: به معناى گروهى از مردم و یا بخشى از امور را براى تحقق هدفى مشخص ‍ هدایت کردن، و امور جامعه را بر مبنایى مشخص تدبیر نمودن.
۷. راعى: از مفهوم راعى یـا سرپرست، معناى مراقبت از خویش یا دیگرى اخذ شده و در قرآن کریم و بیانات پیامبر اکرم (ص) و سایر اولیاى دین هم به همین معنا مورد توجه بوده و به کار رفته است.
ـ مدیریت از نظر دانش مدیریتى: در یک تعریف جامع مى‌توان گفت مدیریت عبارت است از: فرایند منطقىِ به کارگیرى منابع و امکانات براى تحقق اهداف از پیش تعیین شده براساس یک نظام ارزشى خاص، که شامل برنامه‌ریزى، سازماندهى، هدایت و کنترل مى‌شود.
ـ سیره مدیریتى پیامبر اعظم (ص): با توجه به مفهوم لغوى و اصطلاحى «سیره» و «مدیریت»، مراد از سیره مدیریتى پیامبر اعظم (ص)، روش‌هایى است که آن حضرت در فرایندهاى انجام رسالت الهى خویش، براى ساماندهى امور جامعه اسلامى و هدایت مسلمانان در ابعاد مختلف دینى، فرهنگى، آموزشى، تربیتى، سیاسى، اقتصادى، اجتماعى، نظامى، حقوقى و… به کار مى‌برده و یا توصیه مى‌فرموده است. و این روش‌ها در آیات قرآن کریم، روایات معتبر و مأثور از معصوم (ع) و اصحاب آن بزرگوار و کتاب‌هاى مربوط به مغازى وتاریخ زندگى آن حضرت و سایر اسناد و مدارک معتبر اسلامى منعکس گردیده است.
بخش اوّل؛ تأملى در مبانى مدیریت دینى
۱. جنبه‌هاى دوگانه در مدیریت دینى
اساس شریعت اسلامى متکى بر وحى است و وحى نیز ثابت و لایتغیر است. و این در حالى است که شرایط و مقتضیات امورى که مدیران باید براى مواجهه با آنها خود را آماده کنند و نیز در یافتن راه‌کارها و اتخاذ خط مشى‌ها و تصمیمات گوناگون مدیریتى، با آن ها روبرو مى‌شوند، دائماً در حال تغییر و تحول و دگرگونى‌اند. بنابراین، مدیریت به مفهوم بخشى از مسئولیت‌هاى مدنى مدیر که باید به اداره امور عمومى بپردازد، روشى است کاربردى با جنبه‌هاى منحصراً تدبیرى که اقتضاى ماهیت آن نیز تغییر و تبدیل است؛ از این نکته مى‌توان نتیجه گرفت که مدیریت از جهت اخیر، موضوع فقه و استنباط احکام شرعى نیست، ولى از جهت تجربه عملى و کاربرد مشروع منابع قدرت و گزینش رهیافت‌ها و اتخاذ تصمیمات، بر اصول و مبانى تشریعى ثابت متّکى است که با تغییر شرایط و احوال دچار تغییر و تبدیل نمى‌شود. از همین رو، مدیریت دینى موضوع فقه بوده، استنباط احکام شرعى از مبادى آن است.
به عبارت دیگر، احکام شرعى (چه به صورت نص فقهى و یا فتواى اجتهادى) و چه به صورت حکم تکلیفى یا وضعى و یا چه به صورت واجب کفایى یا عینى و یا تعیینى یا تخییرى، جزء مبانى ثابت و لا یتغیر مدیریت دینى است و مدیر مسلمان و متدین نمى‌تواند براى اداره امور تحت سرپرستى و مدیریت خود در آنها دخل و تصرف نماید.
در نتیجه باید گفت: مدیریت دینى داراى دو جنبه اساسى است:
الف ـ «جنبه تدبیرى»که تابع شرایط و مقتضیات زمانى و مکانى امورى است که مدیر باید با فراست، دانش، تجربه و مهارت خویش براى آنها رهیافت‌ها و راه‌کارهاى مناسب پیدا کند.
ب ـ «جنبه تطبیقى»، که تابع احکام ثابت و لایتغیر شرعى است و مدیر باید تمام رهیافت‌ها، راه‌کارها، دستورالعمل‌ها، رویه‌هاى جارى، راهبردها و سیاست‌هاى خود را با این مسلمات شرعى که «حدود الله» نام مى‌گیرد هماهنگ و منطبق سازد و حق ندارد تحت هیچ شرایطى کمترین تخطى از آنها را داشته باشد.
در سیره مدیریتى پیامبر اعظم (ص) نیز رعایت دقیق این دو جنبه به طور کامل و با صراحت تمام قابل مشاهده است: آنجا که ابلاغ پیام الهى و مراعات حدود الهى در کار است، کمترین ملاحظه‌کارى و مماشات و تأخیر و تأنّى، به معناى عدم ابلاغ رسالت و عدم انجام تکلیف شناخته مى‌شود و خداى متعال با قاطعیت تمام نسبت به آن هشدار مى‌دهد. آن بزرگوار خود نیز حتى در برابر این که ماه را در یک دست و خورشید را در دست دیگرش قرار دهند حاضر نیست کمترین تخطى و کوتاهى یا تغییر در این زمینه را بپذیرد.
و از جهت دیگر تمام اقوال و احوال و تدابیرى که آن حضرت اتخاذ فرموده، تجلى روشن و کامل احکام شرعى و اوامر الهى در عینیت اداره امور و مواجهه با مسائل و شرایط گوناگون است. به همین دلیل است که خداى متعال با صراحت اعلام مى‌کند: « وَمَا آتَاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاکُمْ عَنْهُ فَانتَهُوا» (النجم/۴) چرا که «وَمَا یَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحَى» (النجم/۳و۴) خداى متعال به او فرمان مى‌دهد که «قُلْ إِنَّمَا أَتَّبِعُ مَا یُوحَى إِلَیَّ مِنْ رَبِّی» (اعراف/۲۰۳) و او نیز با کمال خشوع و خضوع بیان مى‌دارد که؛ «إنْ أَتَّبِعُ إِلَّا مَا یُوحَى إِلَیَّ وَمَا أَنَا إِلَّا نَذِیرٌ مُبِینٌ» (احقاف/۹)
۲. موضوع سلطه ادارى
آن چنان که از تعریف مدیریت قابل برداشت است، موضوع سلطه ادارى دو چیز است:
الف. منابع و امکانات مادى و معنوى.
ب. عامل انسانى که سایر عوامل و منابع را در فرایندهاى منطقى ترکیب نموده کالا یا خدمات مورد نظر را تولید و عرضه مى‌کند.
اعمال سلطه ادارى بر انسان، به شکل اوامر و نواهى، دستورالعمل‌ها، بخشنامه‌ها رویه‌هاى جارى ادارى یا هر دستور الزام آور و تدبیر سازمانى خاص آشکار مى‌شود که آزادى و اختیار کارکنان را در فعالیت‌هاى مباح و مشروع، محدود کند. سلطه بر امکانات مادى (طبیعت) نیز در انواع تصرف‌ها و کاربردها و تغییر و تبدیل‌ها و فراورى‌هایى که آدمى براى تأمین خواسته‌ها و نیازهاى خود انجام مى‌دهد، متجلى مى‌گردد. در اینجا این سؤال اساسى مطرح است که مبناى جواز و مشروعیت اعمال این سلطه از سوى مدیران و سازمان‌ها بر روى انسان (کارمندان) و طبیعت چیست؟
قاعده اولى عقلى و نقلى در خصوص اعمال سلطه انسان بر انسان، این است که از ناحیه هرکس که باشد نامشروع است؛ هیچ فردى بر فرد دیگر ولایت و حق اعمال سلطه ندارد. به حکم عقل و نقل، ولایت مطلقه فقط و فقط براى خداى متعال است: «إِنِ الْحُکْمُ إِلَّا لِلَّهِ»(یوسف/۴۰) «اللَّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا» (بقره/۲۵۷) ولایت الله نیز هم تکوینى است و هم تشریعى و موضوع آن هم مجموعه هستى و کائنات است و هیچ پدیده، شیئى یا شخصیتى نیز از این قاعده کلى مستثنى نیست؛ به تعبیر امیرالمؤمنین على (ع): «وَ لاَ یُمْکِنُ الْفِرَارُ مِنْ حُکُومَتِکَ». بنابراین، خروج از این اصل اولى و اساسى فراگیر، جز با دلیل قطعى شرعى جایز نمى‌باشد. بر این اساس اعمال سلطه ادارى انسان بر انسان جز بر مدار احکام شرعى مشروع و جایز نیست و براى اعمال آن حتماً باید ادله قطعیه شرعیه اقامه نمود.
امّا در مورد سلطه انسان بر منابع طبیعى و امکان تصرف در آن از جانب انسان، به حکم عقل و نقل، اصل اساسى «اصاله الا باحه» جارى و سارى است.
قرآن کریم در این باره با صراحت تمام اعلام مى‌کند که:
«سَخَّرَ لَکُمْ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً»  (جاثیه / ۱۲)
«أَلَمْ تَرَوْا أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَکُمْ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ وَأَسْبَغَ عَلَیْکُمْ نِعَمَهُ ظَاهِرَهً وَبَاطِنَهً» (لقمان/۲۰)
«وَالْأَرْضَ وَضَعَهَا لِلْأَنَامِ» (الرحمن/۱۰)
بنابراین، انسان ـ بما هو انسان ـ اولاً و اصالهً حق تصرف و بهره‌گیرى از طبیعت و مواهب گوناگون آن دارد مگر آن‌که شرع مقدس دستور خاصى در محدود سازى آن داشته باشد.
با توجه به این دو اصل اساسى که در خصوص مشروعیت سلطه ادارى بر انسان و طبیعت گفته شد، به نص صریح قرآن کریم، اعمال سلطه بر انسان‌ها از جانب پیامبر اعظم (ص) مشروع و در راستاى حاکمیت و سلطه الهى است؛
یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ (نساء/ ۵۹)
النَّبِیُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ (احزاب/۶)
وَمَا کَانَ لِمُؤْمِنٍ وَلَا مُؤْمِنَهٍ إِذَا قَضَى اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَمْرًا أَنْ یَکُونَ لَهُمُ الْخِیَرَهُ مِنْ أَمْرِهِمْ (احزاب / ۳۶)
بنابراین، هنگامى که پیامبر اعظم (ص ) بر انسانها ولایت دارد و ولایت او نیز دقیقاً در جهت ولایت خداى متعال است، به طریق اولى بر طبیعت و سایر ارکان هستى نیز ولایت و حق تصرف خواهد داشت.
۳. ماهیت سلطه ادارى
حق سلطه و تصرف در اشخاص و اشیاء ـ آن گونه که قبلاً هم اشاره شد ـ به یکى از دو صورت زیر قابل تصور است:
الف ـ سلطه از باب ولایت ذاتى و یا جعلى
ب ـ سلطه از باب نیابت از جانب کسى که خود یا ولایت ذاتى دارد و یا ولایت جعلى
اگر ولایت شخصى ولایت ذاتى یا جعلى باشد، «ولى» نامیده مى‌شود، امّا اگر ولایت او به نیابت از جانب ولىّ باشد، ولایت او «تولیت» و خود او «متولى» نامیده مى‌شود. مثال براى ولى به ولایت ذاتى ـ براساس اصول مسلم شرعى ـ ولایت پیامبر اعظم (ص) و امام معصوم (ع ) و ولایت فرد واثق بر خود یا ولایت پدر و جد بر فرد قاصر است.
مثال براى ولى به ولایت مجعول ـ براساس اصول مسلم شرعى ـ ولایت فقیه جامع الشرایط در عصر غیبت، و یا ولى وقف به هنگامى است که واقف او را با اختیار تام متولى وقف کرده باشد.
از تفاوت میان «ولایت» و «تولیت» مى‌توان دریافت که ماهیت سلطه ادارى براى پیامبر اعظم (ص) از نوع سلطه ولایت است، ولى در مورد سایر کارگزاران نظام اسلامى ـ در صدر اول ـ از نوع سلطه «تولیت» مى‌باشد. از این رو باید گفت امروز هم مدیران و کارمندان ادارى، متولى امور هستند نه اولیاى امور! آنها براساس دو جنبه تدبیرى و تطبیقى که قبلاً یادآورى شد، هرجا قوانین و مقررات موضوعه مشروعه و احکام قطعى شرعى و دستورالعمل‌ها و رویه‌هاى سازمانى ابلاغى مشروع وجود داشته باشد، صرفاً مجرى قوانین، دستورالعمل‌ها و احکام شرعى‌اند و در مقام تدبیر هم مکلف‌اند همه تدابیر و رهیافت‌هاى خود را با احکام و مسلمات شرعى و قوانین موضوعه مشروعه مطابقت دهند.
بنابراین باید گفت مدیریت عمومى (بخش دولتى) به هیچ عنوان جنبه شخصى ندارد و سیره رسول خدا(ص) نیز به روشنى بیانگر این حقیقت است.
از آن بزرگوار، روایت‌هاى متعددى نقل شده که فرموده است:
ـ سوگند به خدا، ما به آن کس که به دنبال پست و مقام بوده، براى به دست آوردن آن حریص ‍ باشد، مسئولیت واگذار نمى‌کنیم!
ـ خیانت‌کارترین شما نزد ما کسى است که در پى کسب پست و مقام باشد!
۴. مدیریت و نظام ارزشى
مدیریت کلاسیک در مفهوم رایج و عمومى خود (از جهت تدبیرى ) ماهیّتى علمى، مهارتى، فنى و تنظیمى محض دارد؛ یعنى امور مشخّصى را براساس فرایندهاى معقول و منطقى و علمى خاصى سازماندهى و رابطه میان آنها را تنظیم و کنترل مى‌کند تا اهداف خاصى را محقق سازد. از این نظر، مدیریت امرى روبنایى تلقى مى‌شود که به مسائل اعتقادى و معنوى، که به واقع زیربناى اصلى و عامل بنیادین تکوین رفتار کارکنان است، بى‌اعتنا و بى‌توجه بوده، فضاى حاکم، فضاى سکولاریسم رفتارى است.
امّا در سیره مدیریتى پیامبر اعظم (ص)، مدیران باید نسبت به این ارزش‌ها در حیطه مسئولیت و مدیریت خود کاملاً مسئول و متعهد باشند؛ به عبارت دیگر، مدیران باید قبل از هرچیز توجه کنند که انسان‌هاى تحت سرپرستى آنها تکویناً داراى کرامت‌اند و بالقوه شایسته پوشیدن کسوت خلیفه الهى، و او باید در نقش یک مربى دلسوز و مهربان و خیرخواه و متعهد، به جنبه‌هاى تربیتىِ روش‌هاى مدیریتى خود نیز توجه نماید و بیندیشد که در جهت تربیت، تزکیه، ارتقاء و پرورش استعدادهاى ذاتى کارکنان تحت امر خود چه نقشى برعهده دارد و این نقش را چگونه ایفا مى‌کند؛ آن چنان که پیامبر عظیم‌الشأن اسلام و همه انبیاء سلف ـ علیهم السلام ـ نیز این‌گونه بوده‌اند؛
 یَتلو عَلَیهِم آیاتِهِ وَیُزَکّیهِم وَیُعَلِّمُهُمُ الکِتابَ وَالحِکمَهَ (جمعه / ۲)
۵. جایگاه تخصص و تعهد در مدیریت دینى
قرآن کریم با صراحت تمام اعلام مى‌کند که «وَلا تَقفُ ما لَیسَ لَکَ بِهِ عِلمٌ» (اسراء/ ۳۶) [از آنچه به آن آگاهی نداری، پیروی مکن] و هرگز کسانى را که داراى دانش و تخصص‌اند با کسانى که از دانش و تخصص بى بهره‌اند یکسان و برابر نمى‌داند. (زمر / ۹) [هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَالَّذِینَ لَا یَعْلَمُونَ] امّا، آنجا که دانش و تخصص توأم با ایمان و تعهد باشد، قطعاً و یقیناً این تفاوت بیشتر مى‌شود. آنجا که خشیت الهى و مراعات «حدود الله» لازم است ، «إِنَّمَا یخْشَی اللّه مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاءُ» (فاطر / ۲۸)، و از این جاست که مؤمنان دانشمند و متخصص در درگـاه الهى به مراتب محبوب‌تر و مقرب‌ترند. [یَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَالَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجَاتٍ] (مجادله / ۱۱) بنابر آنچه گفته شد و با توجه به جنبه‌هاى دوگانه تطبیقى و تدبیرى در مدیریت دینى، پرواضح است که هم ایمان و تعهد دینى در مدیریت نظام اسلامى مهم است و هم دانش، تخصص و مهارت تنظیمى (برنامه‌ریزى و سازماندهى).
بر این اساس اصل اولى در سیره مدیریتى پیامبر اعظم (ص )، براى انتخاب مدیران، داشتن تعهد و تخصص با هم بوده است. امّا سؤال اینجاست که در جایى که به دلایلى تحقق توأمانِ دو شرط تعهد و تخصص ممکن نباشد، چاره چیست؟ سیره عملى پیامبر اعظم (ص) در این زمینه، چنین بوده که پاره‌اى از مسئولیت‌هاى مالى و عمومى و والیان شهرهاى نومسلمان، به مسلمانان نوپا سپرده مى‌شد، مانند آنچه به گروندگان زمان فتح مکه سپرده شد، در حالى که پیامبر(ص) مى‌توانسته از بین مهاجر و انصار و سابقون در اسلام در مسئولیت‌هاى یاد شده استفاده کند.
جلال الدین سیوطى در «تاریخ الخلفا» نقل مى‌کند که: «پیامبر(ص) مردى را بر قومى به امیرى منصوب مى‌فرمود در حالى که در میان آن قوم افراد بهتر از او وجود داشتند. امّا، آن مرد به لحاظ ذهنى و آگاهى به فنون رزم نسبت به افراد آن قوم برتر و آگاه‌تر بود.»
بهترین توجیه در این رویه مدیریتى، این است که بگوییم به دلیل محدودیت در وجود افراد متخصص و کارشناس در امور مدیریت و مملکت دارى در میان مهاجر و انصار و سابقون در اسلام از یک سو و اهمیت فوق العاده مسائل مدیریت کلان نظام نوپاى اسلامى در مرکزیت آن یعنى مدینه، در سایر بلادى که به تدریج در حوزه حاکمیت اسلامى قرارمى‌گرفتند، به ناچار از وجود متخصصان و کارشناسان تازه مسلمان استفاده مى‌شده، ولى در عین حال با مراقبت و نظارت دقیق و شدید مانع از آن مى‌شدند که احیاناً براساس عادت‌ها و رویه‌هاى جاهلى خود با مردم رفتار کنند.
براساس این سیره نبوى، یک اصل فقهى بنا شده که تخصص بر تعهد مقدم است و تا زمانى که فرد متخصص متعهد با تقوا یافت نشود، مى‌توان براى حفظ شیرازه امور کار را به افراد متخصص کاردانى سپرد که برخى ویژگى‌هاى ارزشى لازم را ـ احیاناً ـ نداشته باشند.
مسأله مهم دیگر جواز یا عدم جواز بهره‌گیرى از متخصصان و کارشناسان غیر مسلمان در پست‌هاى مهم و حساس مدیریتى در حکومت اسلامى است؛ زیرا مدیریت ـ ماهیتاً ـ مستلزم سلطه و اقتدار مدیر غیر مسلمان بر کارمندان مسلمان و بخشى از حوزه حاکمیتى اسلام است.
به عقیده علامه سید محمدمهدى شمس الدین، در این رابطه برداشت کلى فقهاى شیعه از سیره پیامبر اعظم (ص) و نص صریح قرآن کریم عدم جواز است، امّا برخى از فقهاى مسلمان وزارت (مدیریت) را به دو قسم تقسیم نموده‌اند: ۱. وزارت تفویض که با اختیارات تام منصوب مى‌شود تا در جنبه‌هاى تدبیرى طبق تشخیص خود عمل کند. ۲. وزارت تنفیذ که بدون اختیار تام منصوب مى‌شود و براى هر تصمیمى باید از مافوق مسلمان خود دستور بگیرد. براساس این تقسیم ، ـ در مورد اضطرار ـ تنها انتصاب مدیر تنفیذ غیر مسلمان جایز است.
امّا در مورد کارفرمایى غیر مسلمان بر مسلمان، سیره نبى اکرم و ائمه معصومین ـ علیهم السلام ـ بر صحت عقود اجاره، مزارعه و مضاربه و مانند آن بوده است. در احوالات امیرالمؤمنین على (ع ) نیز آمده که از آبیارى باغ فردى یهودى اجرت گرفته است. نص صریح آیاتى مانند «تِجَارَهً عَنْ تَرَاضٍ» (نساء/ ۲۹) یا «وَأَوْفُوا بِعَهْدِ اللَّهِ إِذَا عَاهَدْتُمْ» (نحل/ ۹۱) و آیه «أَوْفُوا بِالْعُقُودِ»(مائده/ ۱) و مانند آن نیز دلالت بر این دارد که استخدام مسلمانان در شرکت‌هاى بازرگانى، صنعتى، کشاورزى و خدماتى غیر مسلمانان در صورتى که عزت و حرمت اسلامى مؤمنان را مخدوش نکند، صحیح و بلامانع است.
بخش دوم؛ فرایند منطقى مدیریت و سیره نبوى
۱. برنامه ریزى
اگر برنامه ریزى را فرایندى بدانیم شامل هدف‌گذارى، بررسى شرایط و مقتضیات، انتخاب راهبردها و سیاست‌هاى کلى، تعیین طرح‌ها و برنامه‌هاى اجرایى جهت تحقق هدف‌هاى مورد نظر، با مراجعه به سیره نظرى و عملى پیامبر اعظم (ص) به این نتیجه مى‌رسیم که این اصل به شدت مورد توجه آن حضرت بوده و براى جزئى‌ترین امر، با نظم و ترتیب و دقت فوق العاده‌اى به برنامه‌ریزى مى‌پرداخته است. آن حضرت در راستاى انجام رسالت سنگین و طاقت فرساى تبلیغ دین مبین اسلام و تشکیل و اداره جامعه اسلامى و مهم‌تر از همه، تربیت انسان‌هاى مؤمن و ربّانى، این اصل را از آغاز نزول وحى تا پایان عمر پربرکت خود با دقت مراعات نموده است. شروع تبلیغ از خانواده خود، بستگان و نزدیکان و هدایت جمع کوچک و بى بضاعت گروه اندک مسلمانان به صورت پنهانى، برنامه‌ریزى براى مهاجرت مسلمانان به حبشه و سپس ‍ هجرت تاریخى خود به مدینه را با برنامه‌اى دقیق رهبرى و اجرا نمود و پس از آن‌که وارد مدینه شد و شرایط را براى تشکیل جامعه اسلامى مساعد یافت اقدامات اساسى زیر را پى‌ریزى نمود:
اول. تشکیل هسته اولیه ادارى و تعیین نُقبا:
اوس و خزرج، این ساکنان عمده مدینه که سالیان سال با هم در نزاع و جنگ بودند، در ذى حجه سال ۱۳ بعثت براى بار دوم با رسول خدا بیعت کردند. در این بیعت پیامبر فرمود دوازده نقیب از بین خود انتخاب نمایند تا مسئولیت ادارى، سیاسى، فرهنگى و نشر اسلام در شهر یثرب و زمینه‌سازى براى هجرت پیامبر به مدینه را برعهده گیرند.
دوم . پیمان برادرى (عقد مؤاخات):
یکى دیگر از اقدامات اساسى و حساب شده در مدیریت نبوى، این بود که آن حضرت یک بار پیش از هجرت و در مکه، میان اصحاب قریشى خود و بردگان آزاد شده آنان پیمان برادرى برقرار کرد و یک بار نیز در ماه هشتم پس از هجرت براى تحکیم این پیمان آن را میان مهاجر و انصار تجدید نمود.
سوم. تأسیس مسجد:
تأسیس مسجد به عنوان کانون اصلى و مرکزیت ادارى، سیاسى، اجتماعى، قضایى، فرهنگى و نظامى جامعه اسلامى، از جمله برنامه‌هاى موفق و حساب‌گرانه‌اى بود که همه امور جامعه نوبنیاد اسلامى در آن ساماندهى شده و تدابیر گوناگون پیامبر به مورد اجرا گذاشته مى‌شد.
چهارم . صدور عهدنامه:
پیمان نامه‌اى که پیامبر در آغاز ورود خود به مدینه صادر کرد و علاوه بر اوس و خزرج یهودیان مدینه هم آن را امضا کردند، طرح کلى تشکیلات ادارى و سیاست‌هاى اصلى حاکم بر اداره جامعه نوپاى مدینه را ترسیم نموده است.
برخى از مهم‌ترین پیش بینى‌هاى به عمل آمده در این پیمان نامه به شرح زیر است:
۱) اعلام تشکیل امت اسلامى مبتنى بر اخوت و ایمان به خدا و رسول خدا. و الغاى سایر ملاک‌ها و معیارهاى جاهلى و غیرمنطقى در قشربندى و ارتباطات اجتماعى.
۲) تأکید بر محوریت رسول خدا در مرجعیت و زعامت جامعه نوپاى مدینه و امت نوظهور اسلامى، به گونه‌اى که به جز اختلافات جزئى که براساس تفاهم و روش‌هاى مرضى الطرفین حل و فصل مى‌شد، تدبیر همه شئون و امور جامعه به شخص آن حضرت واگذار شده است.
۳) پیش بینى ساز و کارهاى امنیت داخلى از طریق تعیین «عَریف» براى هر قبیله‌اى به منظور کنترل ورود و خروج و رفتار افراد غریب. هر قومى عریف خاص خود را داشت و کسانى که وارد مدینه مى‌شدند بر عریف وارد مى‌شدند و آنها که عریف نداشتند در «صُفّه» منزل مى‌کردند. مأمورانى هم وظیفه کسب اطلاعات از تحرکات و تهدیدهاى غیر مسلمانان را برعهده داشتند.
۴) تعیین حقوق شهروندى پیروان سایر ادیان مانند یهودیان؛ یعنى ضمن وحدت سیاسى و اجتماعى، حالت چند مذهبى و چند فرهنگى را به رسمیت شناخته است.
۵) تعیین محدوده جغرافیایى حاکمیت نوپاى اسلامى و گستره‌اى که احکام و ضوابط این جامعه در آن نفوذ خواهد داشت.
۶) تعیین مسئولیت مدنى شهروندان در مقابل جرائم و کیفر جرائم؛ اسلام با اعلام اصل «وَلَا تَزِرُ وَازِرَهٌ وِزْرَ أُخْرَى» (انعام/ ۱۶۴) و «کُلُّ نَفْسٍ بِمَا کَسَبَتْ رَهِینَهٌ» (مدثر/ ۳۸) اصل جاهلى «مسئولیت کل عشیره در برابر جرائم کیفرى یکى از اعضاى آن» را ملغى کرد.
پنجم. تأسیس قضاء مظالم:
قضاء مظالم که بعدها به دیوان مظالم معروف شد، براى رسیدگى به تخلفات و اجحاف‌هاى مسئولان حکومتى و کارمندان و کارگزاران نظام اسلامى نسبت به رعایا تأسیس شده بود و در سیره مدیریتى پیامبر اعظم (ص) بدان اشاره شده و برخى نیز با شواهد و قرائن موجود استدلال کرده‌اند که در این دیوان شخص پیامبر(ص) حکم مى‌کرده است.
ششم. برنامه‌ریزى آموزشى:
پیامبر اعظم (ص ) از همان روزهاى نخستین ورود به مدینه و تأسیس جامعه نخستین اسلامى، اهتمام ویژه‌اى به امر آموزش معارف دینى، مهارت آموزى، تعلیم خط، فراگیرى زبان‌هاى بیگانه براى پاسخ به مکاتبات و ارتباطات بین‌المللى، آموزش حِرف و مشاغل و امثال آن داشته است.
در سیره مدیریتى پیامبر اعظم (ص) آموزش و تعلیم و تربیت از جایگاه بسیار رفیع و از اهمیت فوق العاده‌اى برخوردار بود تا جایى که مى‌فرمود: «طالِبُ العِلمِ رُکنُ الإسلامِ، ویُعطى أجرَهُ مَعَ النَّبِیّینَ» [جوینده دانش رکن اسلام است و پاداشش با پیامبران داده مى‌شود]  و تأکید مى‌کرد که «طَلَبُ العِلمِ فَریضَهٌ عَلى کُلِّ مُسلِمٍ» و معتقد بود که «الحکمهِ ضالّهُ المؤمنِ یأخذها اینما وجدها» و سفارش مى‌کرد که «اطلبوا العلم ولو بالصین» و زمانى براى فراغت از تحصیل قائل نبود و اصل «آموزش همه به وسیله همه براى همه چیز در همه جا و همه عمر» را تشویق و ترویج مى‌نمود.
براى آزادى اسیران جنگى شرط گذاشت که براى آزادى خود به مسلمانان خواندن و نوشتن بیاموزند. هرکس قرآن بلد بود موظف بود به دیگران آموزش دهد، همسایه‌ها به آموزش خانواده‌هاى همجوار خود توصیه شده بودند و زکات دانایى و آگاهى در هر زمینه‌اى را در انتقال آن به دیگران قرار داده بود و به معنى واقعى نهضت فراگیر آموزش را برنامه‌ریزى و اجرا مى‌کرد.
هفتم. هدف گذارى دقیق؛ تعقیب هدف تا تحقق کامل:
یکى از ویژگى‌هاى برجسته پیامبر اعظم (ص) در مسأله برنامه ریزى، هدف گذارى دقیق بود. روزمرّگى و بارى به هر جهت کار کردن در روش و منش رفتارى آن بزرگوار راه نداشت و هنگامى که هدف خاصى با دقت انتخاب مى‌شد، از پرداختن به امور حاشیه‌اى که تحقق هدف مزبور را تحت الشعاع قرار دهد و یا آن را با تأخیر مواجه سازد به شدت پرهیز مى‌کرد. به عنوان مثال، در صلح حدیبیه، هدف اصلى مورد نظر آن حضرت تأثیرگذارى بر روحیّه قریش بدون درگیرى نظامى بود. به همین دلیل، تمام تمهیدات و مقدمات لازم را متناسب با این هدف‌گذارى فراهم ساخت و تحت هیچ شرایطى اجازه بروز درگیرى را نداد و هدف اصلى را با جدیت و قاطعیت تمام تعقیب نمود تا سرانجام صلح حدیبیه با شرایطى که مورد نظر مبارکش بود، برقرار شد.
هشتم. اعزام سفیر:
اعزام سفرا به دربار پادشاهان و امپراتورى‌هاى بزرگ، آخرین برنامه براى تعقیب هدف رسالت جهان‌شمول آن حضرت بود که وقتى شرایط و زمینه‌هاى مساعد آن فراهم شد به مورد اجرا گذاشته شد.
۲. سازماندهى
مدیریتِ امور گسترده، متعدد، متنوع و پیچیده و نیز دستیابى به هدف‌هاى والا و بزرگ، بدون سازماندهى دقیق، تعیین وظایف، تقسیم کار، تعیین مسئولیت‌ها و اختیارات و تنظیم روابط طولى و عرضى سازمان و ایجاد هماهنگى و انسجام درونى و بیرونى میان عناصر سازمانى، به هیچ وجه امکان پذیر نخواهد بود.
سازمان و ساختار ادارى جامعه اسلامى در زمان رسول خدا داراى سه چهره مشخص و متفاوت بوده است:

  1. از آغاز هجرت تا سال چهارم هجرى (جنگ احزاب و شکست اتحاد مشرکان و یهودیان بر علیه اسلام)
  2. پس از جنگ احزاب تا فتح مکه در سال نهم هجرى
  3. پس از فتح مکه تا رحلت آن حضرت.
    در مرحله نخست، که جامعه اسلامى کوچک و محدود بود، همه امور و شئون ادارى جامعه برعهده شخص پیامبر بوده است. در سفرها و جنگ‌ها هم برخى از اصحاب و یاران خود را به عنوان جانشین خویش معیّن و حدود وظایف و اختیارات وى را تعیین مى‌کرده است. مسجد نیز مرکزیت ادارى، سیاسى، فرهنگى و نظامى جامعه را داشته است.
    در مرحله دوم، با پذیرش اسلام از سوى برخى قبایل خارج از مدینه، اسلام به جغرافیاى بیرون مدینه گسترش یافت و اقتدار نظامى، سیاسى و اقتصادى نظام نوپاى اسلامى را به همراه آورد. در این مرحله برخى رؤساى قبایل تازه مسلمان مجدداً امور مربوط به قبیله خود را عهده دار مى‌شدند، امّا این بار به نیابت از پیامبر(ص) و با نظارت و مراقبت دقیق و شدید آن حضرت.
    باید توجه داشت که بسیارى از احکام و شرایع دینى تا این زمان تشریع نشده بود و طبعاً مقررات و دستورالعمل خاصى هم از جانب پیامبر(ص) وضع نگردید. بسیارى از احکام مالى، تجارى، اقتصادى و اجتماعى نیز هنوز مشخص نبود.
    مرحله سوم که با فتح مکه شروع مى‌شود، با چندین تحول بزرگ مواجه است:
    ۱. گستره جغرافیایى حاکمیت اسلامى همه شبه جزیره را در برمى‌گیرد.
    ۲. جمعیت مسلمانان در مقایسه با دو مرحله قبل به شدت افزایش مى‌یابد و در نتیجه ابعاد روابط مختلف میان آنان هم بیشتر و پیچیده‌تر مى‌شود و ما دیگر با یک جامعه بسته، کوچک و محدود که هنوز بسیارى از روابط در آن شکل نگرفته و یا در بسیارى از زمینه‌ها و ابعاد اجتماعى، شریعت اسلامى حکم مشخصى را براى آنان بیان نکرده مواجه نیستیم.
    ۳. اکثر احکام و معارف اسلامى نازل شده و شریعت اسلامى در حال تکمیل و تمیم بوده است و بسیارى از موانع، فشارها، مزاحمت‌ها و محدودیت‌هایى که از جانب دشمنان و مخالفان اسلام براى جامعه نوپاى اسلامى فراهم مى‌کردند دیگر وجود نداشته است.
    بنابراین، چهره ساختارى و سازمانـى جامعه اسلامى اولاً به تدریج و با زعامت و تدابیر شخص پیامبر اعظم (ص) نمایان مى‌شد و مرحله به مرحله کامل‌تر مى‌گردید، ثانیاً نوع سازماندهى و ضریب پیچیدگى و تنوع روابط طولى و عرضى عناصر تشکیل دهنده این جامعه نوپا و نوظهور که از جمیع جهات با جوامع پیش از خود و هم عصر خود متفاوت بود، در هر مرحله با مراحل دیگر تفاوت داشت.
    در این مرحله، مشاهده مى‌شود که تقسیم کارها جزئى‌تر و دقیق‌تر و سازمان‌هاى ادارى نیز متنوع‌تر و تخصصى‌تر شده است. به عنوان نمونه به برخى از این موارد اشاره مى‌شود:
    ۱. نهاد آموزش عمومى؛ این نهاد، وظایف زیر را برعهده داشت: آموزش قرآن و معارف دینى، آموزش خواندن و نوشتن، آموزش مهارت‌ها و فنون رزم و دفاع، آموزش فنون و مهارت‌هاى تبلیغ و ترویج اسلام، آموزش مهارت‌ها، فنون و حِرَف و مشاغل مورد نیاز در امور بازرگانى، خدماتى، صنعتى، کشاورزى و… و آموزش زبان‌هاى بیگانه به ویژه عبرى، سریانى، فارسى، رومى و… هرکس علم، هنر یا مهارتى داشت مى‌بایست آن را به دیگران آموزش دهد.
    ۲. کتابت وحى: مسئولان اصلى کتابت وحى امام على بن ابیطالب (ع ) و عثمان بن عفّان بودند و در غیاب ایشان زید بن ثابت به این کار مى‌پرداخت و عدد کُتّاب وحى را تا ۴۲ نفر هم ثبت کرده‌اند.
    ۳. بیت المال (نهاد امور مالى و اقتصادى ): به تدریج که گستره حاکمیتى اسلام توسعه مى‌یافت و آیات‌الاحکام در زمینه‌هاى مختلف نازل مى‌شد و منابع درآمدى و موارد هزینه‌هاى عمومى دولت اسلامى هم بیشتر و متنوع‌تر مى‌شد، ضرورت تأسیس نهاد مالى و اقتصادى آشکارتر مى‌گردید.
    در این دوره، منابع مالى دولت اسلامى عبارت بود از زکات، خمس، جزیه، غنایم جنگى و خراج. سازمان مالى نیز به گونه‌اى بود که کارها به صورت کاملاً تخصصى تقسیم و سازماندهى شده بودند. این سازمان یک مدیر اصلى داشت که گفته‌اند ابوعبیده بن الجراح بوده. کارگزاران و کارمندان مالى را «جاءبى» و حسابداران را «کُتّاب» و کارشناسان و متخصصان امور زکات را «خارِص» یـا مُخَمِّن (تخمین زننده) و مسئول اصلى زکات را «مستوفى» مى‌گفته‌اند.
    ۴. امور دفاعى ـ امنیتى: براى ارتش و دفاع نظامى، سازمان مستقل و دائمى وجود نداشته و بیشتر از طریق بسیج عمومى و سازماندهى حین عملیات انجام مى‌گرفته ولى براى آمادگى‌هاى رزمى، آموزش فنون نظامى، انبارهاى توشه، اصطبل و حتى قُرُق چهارپایان دولتى تمهیدات مشخصى اندیشیده شده بود.
    در امر سازماندهى، در سیره مدیریتى پیامبر اعظم (ص) به دو نکته اساسى باید توجه نمود: نخست آن‌که ایشان تأکید داشتند که هر کارى به اهل و متخصص مربوط واگذار شود و هیچ حوزه‌اى از حوزه‌‌هاى عمومى بدون مسئول و بلاتکلیف نباشد؛ لذا براى زمان‌هایى که خود آن حضرت در مرکزیت حکومت اسلامى ـ ولو به فاصله زمانى یا مکانى کوتاهى ـ حضور نداشت، براى خود جانشین تعیین مى‌فرمود؛ مانند جنگ احد، غزوه بنى قریظه یا خندق که در نزدیکى مدینه اتفاق افتاده بود، ولى باز هم پیامبر براى خود در مدینه جانشین تعیین فرمود.
    دوم آن‌که در امور خصوصى و شئون مختلف زندگى مردم تا جایى که در شرع مقدس بدان توجه و تصریح نشده بود، دخالت نمى‌کرد و مردم آزاد بودند بر حسب آداب و رسوم خود ـ که با مسلمات اسلامى تضادى نداشت ـ زندگى کنند.
    ایشان در این زمینه هیچ‌گونه تخطى و افراط و تفریط را نمى‌پذیرفت و به والیان خود در شهرهاى نومسلمان و عاملان زکات و فرماندهان سرایا سفارش‌هاى اکیدى در این زمینه داشت.
    در مورد خود آن بزرگوار نیز قرآن کریم با صراحت فرمان مى‌دهد که «فَاسْتَقِمْ کَماأُمِرْتَ» (هـود/ ۱۱۲) و «فَاصْدَعْ بِمَا تُؤْمَرُ» (الحجر/ ۹۴) ولذا زمانى که قیمت‌هاى بازار به شدت در نوسان بود، به آن حضرت عرض شد: اى کاش براى ما کالاهاى بازار را قیمت گذارى مى‌کردى! پیامبر در پاسخ به این درخواست فرمود: من خداوند را ملاقات نمى‌کنم با بدعتى که راجع به آن چیزى به من نگفته است دستورى نداده است. بندگان خدا را بگذارید تا از یکدیگر روزى بخورند.
    ۳. هدایت و رهبرى
    پیامبر اعظم (ص) براى مدیران و رهبران اجتماعى و به طور کلى اصل رهبرى و هدایت اهمیت فوق العاده‌اى قائل بودند و اصلاح تباهى امور را به صالح بودن یـا فاسد بودن مدیران و دانشمندان و فرهیختگان یک جامعه مربوط مى‌دانستند. براساس رسالت مقدسى که بر دوش داشتند و به پیروى از دستورات صریح و اکیدى که خداى متعال در این زمینه در قرآن کریم آورده است، در مقام رهبرى و هدایت مردم هرگز از هواى نفس خود پیروى نمى‌کرد و مردم را به خود دعوت نمى‌کرد، محور دعوت او توحید و عبادت و بندگى خدا بود. هرجا دستورى از جانب خداوند تشریع نشده بود از خود چیزى ابداع نمى‌کرد.
    در پى کشف انسانیت انسان‌ها، استخراج «دفـائن العـقـول» و تربیت استعدادها و ارتقاى کمالات آنها بود. برخلاف سیاست‌ها و رویه‌هاى استکبارى و فرعونى در کمال تواضع و فروتنى شخصیت انسان‌ها را تکریم مى‌کرد و حتى با دشمنان و مخالفان لجوج و کینه‌توز خود با مهربانى و عطوفت و رفق و مدارا برخورد مى‌نمود.
    اصل مشاوره و مشارکت را با تمام ابعاد و جوانب آن در مورد یاران و اصحاب خود مراعات مى‌کرد و آنچنان به نظرات آنان گوش مى‌داد کـه برخى به طعنه آن گرامى را به اُذن متهم مى‌کردند. امّا، خداوند در جواب این طعنه جاهلان و بدخواهان فرمود: «قُلْ أُذُنُ خَیْرٍ لَکُمْ» (توبه/ ۶۱) چرا که پیامبر با این کار خود، آبروى شما را حفظ مى‌کند، شخصیتتان را خرد نمى‌کند، عواطف واحساسات شما را جریحه دار نمى‌سازد، موجبات حـفظ رابطه و دوستى با شما را فراهم مى‌کند، بلافاصله اسرار شما را افشا نمى‌کند (پرده در و هتاک نیست) راه توبه، بازگشت و اصلاح و جبران تخلفات و کوتاهى‌ها را براى شما بازمى‌گذارد. و براى سخنان و نظرات همه شما (مخالف و موافق، مؤمن و کافر، کوچک و بزرگ) توجه مى‌کند و اهمیت قائل مى‌شود. امّا در مقام تصمیم و عمل، به سخنان افراد مؤمن و ذى صلاح ترتیب اثر مى‌دهد.
    بر تکلیف گرایى، قانون‌مداری، خدامحورى، عدالت گسترى، تلاش و جدیت و تعهد و مسئولیت پذیرى تأکید مى‌کرد. در بیان وظایف، صراحت و روشنى، نظم و سامان یافتگى امور، وحدت فرماندهى و رهبرى، تخصص و توانایى کارکنان، شایستگى و تناسب شغل و شاغل، تجارب و مهارت‌ها (فناورى بهینه)، همکارى و کار گروهى و مهمتر از همه، وحدت هدف در عمل و سازمان را مورد توجه و تأکید قرار مى‌داد. دوراندیشى، همت بلند، عزت و اقتدار اسلامى، نفى ظلم و تبعیض، استکبارستیزى، صداقت و راستى، سعه صدر، حق جویى، حق گویى و باطل گریزى از جمله ویژگى‌هاى بارز و برجسته شیوه رهبرى و هدایت آن بزرگوار بود.
    مسأله توانمندسازى همکاران و همراهان که امروزه در مدیریت نوین و پیشرفته به شدت مورد توجه اسـت، از اصولى بـود که آن بزرگوار همواره وجهه همت خود قرار مى‌داد.
    در امر هدایت امور گروهى، رعایت سلسله مراتب به شدت مورد توجه و عنایت آن بزرگوار بود و مى‌فرمود: «اسْمَعُوا وَأَطِیعُوا، وَإِنِ اسْتُعْمِلَ عَلَیْکُمْ عَبْدٌ حَبَشِیٌّ» و نیز: «إذا کانَ ثلاثهٌ فی سَفَرٍ فَلْیُؤَمِّرُوا أحَدَهُم» و خود آن حضرت اگر گروهى را به مأموریت مى‌فرستاد براى آنان امیر و براى امیر جانشین و حتى در پاره‌اى موارد ـ به دلیل حساسیت‌هاى موجود ـ براى جانشینِ جانشین هم، جانشین دیگرى معین مى‌کرد.
    ۴. تصمیم گیرى
    برخى بزرگان و صاحب نظران دانش مدیریت، تصمیم‌گیرى را مترادف مدیریت دانسته و بر آن‌انـد که کانون اصلى و شالوده اساسى مدیریت را همان تصمیم گیرى تشکیل مى‌دهد و سایر وظایف مدیریتى، تحت الشعاع تصمیم گیرى است. اگر در تصمیم سازى‌ها و تصمیم گیرى‌ها به دو اصل اثربخشى و کارآمدى توجه نشود، چه بسا مدیران با خسارت‌ها و شکست‌هاى بزرگ و ناکامى‌هاى غیر قابل جبران روبرو شوند.
    پیامبر عظیم الشأن اسلام تحت تأثیر تربیت الهى و هدایت‌ها و حمایت‌ها و الطاف خداوند، از هرگونه خطا و اشتباه مصون بود و در هر موقعیتى، تصمیمى را که مى‌بایست، اتخاذ مى‌فرمود. ویژگى‌هاى برجسته تصمیم‌گیرى آن حضرت به گونه‌اى بود که در آن، عقلانیت و تدبیر، علم گرایى و منطق، قاطعیت و هوشیارى، بررسى شرایط اوضاع و مقتضیات، کسب آمار و اطلاعات لازم، مشاوره با اهل فن و تحلیل و بررسى کامل ابعاد موضوع و در نهایت توکل و اعتماد به هدایت‌ها و الطاف خداوندى به وضوح آشکار و نمایان بود. پیامبر اکرم (ص) علاوه بر رعایت دقیق و کامل حدود شرعى و فرامین الهى، دو نکته اساسى را مراعات مى‌فرمود:

الف ـ مشاوره با اهل فن و کارشناسان مربوط و فراهم ساختن زمینه مشارکت واقعى اصحاب و یاران خود.

ب ـ اتخاذ تصمیمات نهایى راهبردى و تاکتیکى توسط شخص خـود؛ «وَشَاوِرْهُمْ فِی الْأَمْرِ فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ» (ال عمران/ ۱۵۹) چنان‌که در جنگ بدر به رأى «صاحب بن منذر» براى خروج از مدینه، در جنگ احد به رأى موافقین خروج از مدینه و در غزوه خندق به رأى «سلمان فارسى» عمل نمود.
آن حضرت در تصمیم‌گیرى‌ها اعتماد متقابل میان خود و اصحاب خود را فراهم مى‌ساخت؛ پذیرش صلح حدیبیه با شرایطى که در تاریخ نقل شده، نشانه اعتماد اصحاب به آن حضرت و گسیل عده اندک مسلمانان به پیکار ارتش مجهز و قدرتمند قریش در بدر و احد، نشانه اعتماد کامل پیامبر به یاران با وفاى خود بود. علاوه بر اعتماد متقابل، محبت و دوستى دوسویه میان پیامبر و اصحاب گرامیش نیز یک اصل اصیل در مقام تصمیم‌سازى و تصمیم‌گیرى بود.
در تصمیم‌گیرى، براى لحظه‌اى هراس و تردید به دل راه نمى‌داد و به گونه‌اى عمل مى‌کرد که همواره ابتکار عمل در دست مسلمانان باشد. و از طریق ایجاد إشراف اطلاعاتى، هرگز اجازه نمى‌داد که مسلمانان تحت تأثیر ابتکار عمل دشمن دچار انفعال و سرگشتگى شوند.
پیامبر بزرگوار اسلام در تصمیم‌گیرى‌هاى خود، همواره به ایجاد هماهنگى و انسجام کامل میان یاران و همراهان خود مى‌اندیشید و به گونه‌اى عمل کرد که اعراب بدوى جاهلى بى فرهنگ ـ که دائماً در حال جنگ و نزاع بودند ـ به برادران متحد، وفادار و صدیق یکدیگر تبدیل شدند.
۵. نظارت و کنترل
بازرسى، نظارت، ارزشیابى، کنترل و اصلاح روزآمد و مستمر فرایندها و رویه‌هاى کارى از شاخص‌هاى اصلى مدیریت دینى است.
در روایات اسلامى تأکید شده است که؛ «مَنْ ساوا یَوْماهُ فَهُوَ مَغبونٌ» قرآن کریم نیز در مورد خداى متعال مى‌فرماید: «کلّ یومٍ هو فى شأن» (الرحمن/ ۲۹) همچنین در مورد اهمیت و جایگاه نظارت و کنترل در سیره مدیریتى انبیاء عظام ـ علیهم السلام ـ قرآن کریم نمونه‌اى از رفتار نظارتى حضرت سلیمان بن داود(ع) را یادآور مى‌شود که وقتى در هنگام سان و کنترل لشکریان خود متوجه غیبت هدهد شد، با جدیت و قاطعیت تمام فرمود: «لَأُعَذِّبَنَّهُ عَذَابًا شَدِیدًا أَوْ لَأَذْبَحَنَّهُ أَوْ لَیَأْتِیَنِّی بِسُلْطَانٍ مُبِینٍ» (نـمـل/ ۲۱) و در مورد بقیه زیردستانش مى‌فرمود: «سَنَنْظُرُ أَصَدَقْتَ أَمْ کُنْتَ مِنَ الْکَاذِبِینَ» (نـمـل/ ۲۷). در سیره مدیریتى پیامبر اعظم (ص) نیز به دو دلیل اساسى مسأله بازرسى، نظارت و کنترل از اهمیت و جایگاه ویژه‌اى برخوردار بوده است: الف ـ به دلیل تقید آن حضرت به عدم تجاوز از حریم احکام شرع و حدود الهى و لزوم حرکت بر مدار قسط و عدل. ب ـ ضرورت استفاده از کارشناسان و متخصصانى که به تازگى اسلام آورده بودند و تعهد ایمانى آنان هنوز قابل اعتماد نبود.
در تأیید این نکته، امام رضا ـ علیه السلام ـ فرموده است: «هرگاه پیامبر(ص) سپاهى را به مأموریتى مى‌فرستاد و فرمانده آن را مظنون مى‌دانست (اعتماد کامل به تعهد ایمانى او نداشت) از معتمدان خود شخصى را همراه او مى‌کرد تا عملکرد وى را به آن حضرت گزارش کند.
علاوه برآن، گاه که ضرورت پیدا مى‌کرد، شخصاً آن حضرت مسأله نظارت و بازرسى را برعهده مى‌گرفت. به عنوان نمونه، در بازار بر کیفیت عرضه کالا و خدمات نظارت و بر تخلفات بازاریان و پیشه‌وران رسیدگى مى‌فرمود.
در مورد ارزیابى عملکرد نیز همواره تأکید مى‌فرمود که: «حاسِبوا أنْفُسَکُم قَبلَ أنْ تُحاسَبوا، و زِنوها قَبلَ أنْ تُوزَنوا، و تَجَهَّزوا للعَرْضِ الأکْبَرِ» در این حدیث شریف سه نکته اساسى در زمینه ارزشیابى و مدیریت عملکرد را مى‌توان ملاحظه کرد:

اول ـ لزوم ایجاد حالت خود ارزیابى و خود کنترلى کارکنان.

دوم ـ لزوم ارزیابى و مدیریت عملکرد کارکنان از سوى سازمان.

سوم ـ ضرورت آمادگى براى پاسخگویى و ارائه عملکرد در برابر مقامات مسئول.
در سیره مدیریتى پیامبر اعظم (ص) نکاتى وجود دارد که پس از انجام بازرسى و کنترل، در ارزشیابى و مدیریت عملکرد و انجام اقدامات عملى تنبیهى یا اصلاحى مى‌تواند فوق العاده مهم و کارگشا تلقى شود. در این زمینه، روایتى از آن حضرت نقل شده که مى‌فرماید: «رُفِعَ عَنْ أُمَّتِی تِسْعَهٌ اَلْخَطَأُ وَ اَلنِّسْیَانُ وَ مَا أُکْرِهُوا عَلَیْهِ وَ مَا لاَ یَعْلَمُونَ وَ مَا لاَ یُطِیقُونَ وَ مَا اُضْطُرُّوا إِلَیْهِ وَ …» بنابراین، باید در نتیجه بازرسى به دقت روشن ساخت که آیا علت دقیق عملکرد غلط و فاصله آن از عملکرد استاندارد چیست؟ اشتباه، فراموشى، اکراه و اجبار فرد به چیزى که مایل نبوده، جهل به موضوع یا مقررات، عدم توانایى بر انجام مأموریت و رعایت نکردن تناسب شغل و شاغل از سوى مافوق و یا احیاناً شرایط اضطرار و غیر عادى و نظایر آن، و سپس براى تصمیم‌گیرى معقول، منطقى و مشروع اقدام نمود.
در مقام اقدام نیز باید به ابعاد دوگانه مدیریت دینى که در بخش اول به تفصیل توضیح داده شده توجه نمود. یعنى در حوزه تطبیق باید رفتارها و فرایندها و تصمیمات و عملکردها با احکام قطعى شرعى و نصوص قانونى و دستورالعمل‌هاى مصوب و رسمى و عمل دقیق به احکام قطعى شرعى و مراعات بى کم و کاست «حدود الله» مورد توجه باشد؛ چرا که این نص صریح قرآن است که: «وَلَا تَأْخُذْکُمْ بِهِمَا رَأْفَهٌ فِی دِینِ اللَّهِ». (نور/ ۲) امّا در بعد تدبیرى، که از حوزه «امر الله» و «حدود الله» خارج است و به امور تنظیمى، سازمانى و مدیریتى محض ‍ مربوط مى‌شود، سیره آن حضرت بر صرف نظر کردن، پرهیز از مؤ اخذه و سرزنش بى‌جا، عیب پوشى و دادن فرصت جبران خطا و اصلاح عملکرد و اکتفا به حدود عرفى بوده است:
ـ  وَإِنْ تَعْفُوا وَتَصْفَحُوا وَتَغْفِرُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ (تغابن/ ۱۴)
ـ فَبِمَا رَحْمَهٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَلَوْ کُنْتَ فَظًّا غَلِیظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ (ال عمران/ ۱۵۹)

ـ خُذِ الْعَفْوَ وَأْمُرْ بِالْعُرْفِ وَأَعْرِضْ عَنِ الْجَاهِلِینَ (اعراف/ ۱۹۹)
امیرالمؤمنین على (ع) نیز تحت تربیت الهى رسول گرامى اسلام، به کارگزار بزرگ و قدرتمند خود «مالک اشتر نخعى» تأکید مى‌کند که: «وَ اخْلِطِ الشِّدَّهَ بِضِغْثٍ مِنَ اللِّینِ، وَ ارْفُقْ مَا کَانَ الرِّفْقُ أَرْفَقَ وَ اعْتَزِمْ بِالشِّدَّهِ» یعنى به جز آنجایى که ناچار هستى، شدت به خرج نده و حتى در موارد اضطرار هم شدت را با کمى نرمى و ملاطفت همراه ساز.
نتیجه
با توجه به آنچه که در این مقاله و با رعایت اصل اجمال و اختصار از سیره مدیریتى پیامبر اعظم (ص) به بحث و بررسى گذاشته شد، مى‌توان نتیجه گرفت که مدیریت اسلامى از دو جنبه تطبیقى و تدبیرى قابل مطالعه و بررسى است.
در جنبه تطبیقى، مبنا و اساس عمل مدیران، همانا احکام ثابت و لایتغیر شرعى، قوانین موضوعه مشروعه و دستورالعمل‌هایى است که از مبادى ذى صلاح صادر مى‌شود. امّا در جنبه تدبیرى، دانش و دانایى، عقلانیت و منطق، مهارت و کاردانى، ساز و کارهاى مناسب و فناورى روزآمد و نهایتاً ملاحظه شرایط و مقتضیات و مصالح عمومى و حرکت بر مدار نظام ارزشى اسلام، تعیین کننده منش و روش رفتارى مدیران متدیّن مى‌باشد. اصل اوّلى وجود هر دو ویژگى فوق به صورت همزمان و توأمان در مدیران نظام اسلامى است، ولى در شرایط اضطرار، تقدم تخصص بر تعهد امرى مسلم و پذیرفته شده است منتهى در چنین شرایطى، نظارت دقیق و همه جانبه شرعى و ارزشى نیز امرى گریزناپذیر خواهد بود.
بنابراین، توصیه و پیشنهاد مى‌شود که با این دو رویکرد کلى، پژوهشگران دانش مدیریت به مطالعه عمیق و همه‌جانبه سیره مدیریتى پیامبر اعظم (ص) و اوصیاى حقیقى آن حضرت، ائمه معصومین (ع)، بپردازند تا ایده اساسى تحول به ساختارها و رفتارهاى مدیریت دینى در دولت اسلامى محقق شود ـ ان شاء الله ـ.

 

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.