گذشت در سیره نبوی

عفو و بخشش، یکی از صفات ارزشمند انسانی و از خصیصه‌های بارز اخلاقی یک انسان خود ساخته و با ایمان بر شمرده شده و مستلزم صبری عظیم و درکی عمیق است. پیامبراکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در تمام دوران رسالتش مدارا کرد و رفق ورزید و گذشت کرد. ایشان هیچ‌گاه، بدی را با بدی پاسخ ندادند و حتی ابوسفیانی را که از بزرگترین دشمنان او بود هم عفو کرد.

1,449

گذشت در سیره نبوی

منبع: ویکی فقه

عفو و بخشش، یکی از صفات ارزشمند انسانی و از خصیصه‌های بارز اخلاقی یک انسان خود ساخته و با ایمان بر شمرده شده و مستلزم صبری عظیم و درکی عمیق است. پیامبراکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در تمام دوران رسالتش مدارا کرد و رفق ورزید و گذشت کرد. ایشان هیچ‌گاه، بدی را با بدی پاسخ ندادند و حتی ابوسفیانی را که از بزرگترین دشمنان او بود هم عفو کرد.۱

  • صفت بخشش

بخشش و گذشت و پیوند با آنان که رشته پیوند گسسته‌اند از بزرگی روح حکایت دارد و عزت‌آفرین است؛ هر چه این صفت در انسان افزون‌تر، بر قرب و عزتش نیز افزوده می‌شود. اوج این صفت نفسانی و کمال اخلاقی در وجود نازنین رسول‌خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم)، تجلی یافته بود؛ ایشان با روشی اسلامی و بر مبنای شناختی درست، از انسان و جامعه، به همراه نرم‌خویی پیامبرانه، زمینه تحول عظیم انسانها را فراهم ساختند.

  • گذشت پیامبر

پیامبراکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در تمام دوران رسالتش، مدارا کرد و رفق ورزید و گذشت کرد؛ هرگز به درشتی و خشونت دست نیازید؛ چرا که بر قله کمالات انسانی ایستاده بود و از چنین جایگاهی مردم را هدایت و راهبری می‌نمود. گذشت و بخشش‌شان آن‌قدر فراگیر بود که با آنان که سالها با او دشمنی کرده و کینه ورزیده بودند، نیز ملایمت ورزید و گذشت نمود.
حضرت (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) حلیم‌ترین و بخشنده‌ترین مردم بودند. با این‌که هیچ‌کس مانند او، در راه‌خدا آزار و اذیت ندید.۲

با این حال کسی صبورتر، حلیم‌تر و بخشنده‌تر از او بر اذیت‌های مردم نبود. ایشان اگر‌چه از قومش اذیت‌های زیادی دیدند؛ اما هرگز در هلاکت قومش تعجیل نکردند، بلکه امید داشتند که خدا آنها را هدایت کند. روایت شده است که چون در جنگ احد دندان‌های میانی پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) شکست و صورتش شکافته ‌شد، این حادثه بر یارانش سخت‌ گران آمد و گفتند: «کاش نفرین‌شان کنی.» فرمودند: «إنِّیِ لَمْ أُبْعَثْ لَعَّانًا، وَلکِنّیِ بُعِثْتُ دَاعِیًا وَ رَحْمَهً. الّلهُمَّ اهْدِ قَوْمِیِ فَإِنَّهُمْ لا یَعْلَمُونَ» «من برای لعن و نفرین مبعوث نشده‌ام، بلکه برای دعوت به حق و از سرمهر برانگیخته شده‌ام، بار خدایا قوم مرا هدایت فرما که آنان سخت نادانند».۳و۴

می‌فرمود: جوانمردی و مردانگی ما خاندان، در گذشتن از کسانی است‌که به ما ستم کرده‌اند و بخشش، به کسانی است که ما را محروم ساخته‌اند.۵

     پاسخ به بدی

ایشان هیچ‌گاه، بدی را با بدی پاسخ ندادند و در کارهای خود انتقام‌جویی نکردند،۶ بلکه همواره عفو می‌کردند و بخشش از خود نشان می‌دادند؛ مگر آن‌که حرمتی الهی خدشه‌دار می‌شد که در آن صورت به پاس حفظ حرمت الهی انتقام می‌گرفتند.۷ 

ایشان حتی، از کلیه اموری که برای آنها در شرع حد معین نشده بود، عفو و گذشت می‌فرمود.۸

     آزار قریش بر حضرت

پس از بعثت نبی‌اکرم(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) و آغاز رسالت الهی ایشان، قریش رفته رفته، بر آزار و اذیتشان به پا خاستند و با مرگ ابوطالب بی‌باکانه بر شدت این آزارها افزودند؛ قریش وقتی به حضرت می‌رسیدند، زبان به ناسزا می‌گشودند و در حماقت زیادی‌روی ‌نموده، به طرف حضرت شکمبه و خونابه پرتاب می‌کردند و در مسیرش خار و خاشاک می‌ریختند و به سر و صورت مبارکشان خاک و خاکستر می‌پاشیدند.۹،۱۰و۱۱و ساحر و مجنون و دیوانه‌اش می‌خواندند۱۲ 

با این‌حال در جریان فتح مکه، ندا در دادند که احدی از مردم را نکشید؛ مگر چهار نفر را، که مرتکب گناهان کبیره شدند، این در حالی بود که مکه پر از دشمنانش بود؛ دشمنانی که او را از خانه و دیارش بیرون کردند و بین او و خویشاندان و وطنش، فاصله‌ انداختند و در راه کشتن او، از هیچ حیله و مکری دریغ نکردند. در گرما گرم نبرد فتح مکه ندا در داد، هرکس داخل خانه ابوسفیان شود، در امان است و هرکس در خانه‌اش بماند در امان است.۱۳ 

و چون مکه فتح شد به سخنرانی در جمع مردم مکه ایستادند و بعد از حمد و سپاس الهی فرمودند: «شما چه می‌گویید و چه تصور می‌کنید؟» گفتند: «خیر و نیکی می‌گوییم و گمانی جز نیکی نداریم، که تو برادری بزرگوار و برادرزاده‌ای گرامی هستی و اکنون به قدرت رسیده‌ای». پس اشک در چشمان حضرت حلقه زد و فرمود: «من اکنون همان سخنی را با شما می‌گویم که برادرم یوسف گفت:۱۴و۱۵  قالَ لا تَثْرِیبَ عَلَیْکُمُ الْیَوْمَ یَغْفِرُ اللَّهُ لَکُمْ وَ هُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ».۱۶ یوسف گفت: «امروز هیچ خجل و متاثر نباشید که من عفو کردم، خدا هم گناه شما را ببخشد که او مهربانترین مهربان انست».

     بخشیدن ابوسفیان

او حتی ابوسفیان را هم عفو کرد.۱۷  ابوسفیانی که از بزرگترین دشمنان او و از تحریک کنندگان مردم بر قتل حضرت در قبل هجرت و جنگ‌های بعد بود؛ کسی که دشمنان را در روز احد و دیگر غزوات قبل فتح مکه، علیه حضرت (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) جمع کرده بود و از کسانی بود که اموالش را در راه جنگ با حضرت خرج می‌کرد. حضرت، هند بن عتبه – همسر ابوسفیان – که شکم حمزه سید الشهداء را دریده بود را هم عفو کرد.۱۸ کسی که حتی ابوسفیان، او را به خاطر کار زشتش توبیخش کرد. و نیز از وحشی- غلام جبیر بن مطعم _ کسی که حمزه را کشت، گذشت کرد.۱۹

حضرت در فتح مکه، صفوان بن امیه را که شدیدترین عداوت‌ها را نسبت به حضرت داشت، بخشید؛ کسی که عمیر بن وهب وقتی گفت «یا نبی الله همانا صفوان بن امیه فرار کرده تا خودش را در دریا غرق کند، او را امان ده»،۲۰و۲۱حضرت او را امان داده و عمامه خود را به او دادند که با آن داخل مکه شود. رسول‌خدا (صلی‌الله‌علیه ‌و‌ آله ‌وسلّم) شاعرانی را هم عفو کردند که هجوش کرده بودند و مردم را با شعرشان علیه حضرت، برانگیخته بودند۲۲ شعرایی چون عبدالله بن زبعری۲۳ و کعب بن زهیر۲۴و۲۵و۲۶ و نیز بسیاری دیگر از آن شاعرانی که هجوش کردند.۲۷

حضرت نه تنها از آنان، بلکه از بسیاری از دشمنانش که مرتکب اعمال پلید شده بودند در گذشت؛ گذشت و عطوفتش چندان ابوسفیان را شگفت‌زده کرده بود که به حضرت گفته بود: «مَا رَأَیْنَا مِنْکَ یَا رَسُولَ اللَّهِ».

  • سختی‌های مدینه

در مدینه هم حضرت متحمل سختی‌ها و دشواری‌های بسیار شدند. دشمنی‌ها و خیانت‌های قوم یهود از یک سو و کار شکنی‌های منافقین مدینه، به سرکردگی عبدالله بن ابی از سوی دیگر، به شدت حضرت را آزرده خاطر می‌ساخت با این حال تا زمانی که علیه دولت تازه تأسیس نبوی (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم)، قد علم نکرده، به جنگ برنخاسته بودند، همواره به دیده اغماض به اعمال‌شان می‌نگریستند و بر توهین‌ها و آزارهایشان صبر کرده، بزرگوارانه عفو می‌فرمودند. چشم‌پوشی از کارشکنی‌های منافقین در غزوه احد و نیز واقعه افک.۲۸و۲۹ و ده‌ها مورد دیگر، از جمله این موارد است.
ایشان، حتی از کسانی که قصد جانش را هم می‌کردند، بزرگوارانه، گذشت می‌کردند چنانچه دختر یهودی را که بعد فتح خیبر، غذایی زهرآلود برای ایشان آورد تا حضرت را بدین‌گونه به شهادت برساند، مورد عفو قرار دادند.۳۰و۳۱

  • نقل چند روایت

از جابر بن عبدالله انصاری نیز نقل شده که روزی حضرت برای استراحت زیر درختی رفته بودند و شمشیرش را به کناری نهادند و خوابیدند. در این زمان اعرابی‌ای آمد و شمشیر حضرت را گرفت و گفت: «ای محمد (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) اکنون چه کسی تو را از دست من نجات می‌دهد؟» حضرت فرمود: «خدا»، پس اعرابی به لرزه افتاد و شمشیر از دستش افتاد.۳۲و۳۳در خبرهای دیگر، آمده حضرت همان‌طور در جای خود نشسته بودند و حتی او را تعقیب هم نکرد تا اینکه اعرابی از آنجا دور شد.۳۴

بدویان و تازه‌واردان به مدینه نیز، از جمله کسانی بودند که با اخلاق تند و زننده خود موجبات اذیت و آزار نبی‌اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) را فراهم می‌آوردند و حضرت با صبوری و گذشت بخصوصی نسبت به آنها، با آنها رفتار می‌کردند. در برخورد با آنها به قدری صبر و تحمل از خود نشان می‌دادند که به نقل امام علی (علیه‌السّلام) اصحاب تصمیم می‌گرفتند، آنها را توبیخ کرده مورد مؤاخذه قرار دهند، تا موجبات آزار حضرت را فراهم نیاورند.
اسحاق بن عبدالله از انس بن مالک _ خادم پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم)_ نقل می‌کند که با حضرت قدم می‌زدیم، در حالی‌که حضرت بردی با حاشیه‌های ضخیم به تن کرده بودند؛ پس اعرابی‌ای به حضرت نزدیک شد و برد آن حضرت را چنان کشید که حاشیه‌های برد، برگردن حضرت اثر گذاشت. سپس گفت: «ای محمد (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) از مال خدا که نزد توست به من بده؛ پس حضرت خندید و آن‌را به او بخشد».۳۵،۳۶و۳۷

  • پانویس
  1. ‌راوندی، نجم الدین، شرف النبی، تهران، انتشارات بابک، ۱۳۶۱، ص۷۴.۲
  2. هندی، علاء‌الدین علی، کنزالعمال فی سنن الاقوال و الافعال، تصحیح صفوه السقا، بیروت، مؤسسه الرساله، چاپ پنجم، ۱۹۸۵، ج۳، ص۱۳۰.۳
  3. ابن سید الناس، محمد بن محمد، عیون الاثر، بیروت، دارالقلم، ۱۴۱۴، چاپ اول، ج۲، ص۳۹۸.
  4. ابن جوزی، علی بن محمد، الوفا با حوال المصطفی، ج۲، ص۴۲۱.۵
  5. ‌مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، تهران، اسلامیه، ج۷۴، ص۱۴۳.۶
  6. بیهقی، ابوبکر، دلائل النبوه، بیر وت، دارالکتب العلمیه، ۱۴۰۵، چاپ اول، ج۱، ص۳۱۰.
  7. ‌ابن سعد، محمد بن سعد، طبقات الکبری، تحقیق محمد عبدالقادر عطاء، بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۹۹۰، چاپ اول، ج۱، ص۲۷۸.
  8. ابن سعد، محمد بن سعد، طبقات الکبری، تحقیق محمد عبدالقادر عطاء، بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۹۹۰، چاپ اول، ج۱، ص۲۲۷.
  9. ‌ابن اسحاق، محمد، سیره نبوی، دفترمطالات تاریخ و معارف اسلامی، قم، ۱۴۱۰، چاپ اول، ص۲۱۱.
  10. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، تحقیق سهیل زکار و ریاض زرکلی، بیروت، دارالفکر، چاپ اول، ۱۹۹۶، ج۱، ص۱۲۳.
  11. ابن سعد، محمد بن سعد، طبقات الکبری، تحقیق محمد عبدالقادر عطاء، بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۹۹۰، چاپ اول، ج۱، ص۱۵۷.
  12. ‌طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، دارالتراث، ۱۹۶۷، ج۲، ص۳۳۲.
  13. ‌ابن هشام، عبدالملک، السیره النبویه، تحقیق مصطفی السقا و ابراهیم الابیاری، بیروت، دار المعرفه، بیتا، ج۲، ص۴۰۵ -۴۰۶.
  14. واقدی، محمد بن عمر، المغازی، ترجمه محمود مهدوی دامغانی، تهران، نشر د انشگاهی، ۱۳۶۹، چاپ دوم، ج۲، ص۸۳۵.
  15. راوندی، قطب الدین، الخرائج والجرائح، قم، مؤسسه امام مهدی (عجّل‌الله‌فرجه‌الشریف)، ۱۴۰۹، چاپ اول، ج۲، ص۸۸۵.
  16. یوسف/سوره۱۲، آیه۲۹.
  17. ‌راوندی، نجم الدین، شرف النبی، تهران، انتشارات بابک، ۱۳۶۱، ص۷۴.
  18. رازی، ابوحاتم، اعلام النبوه، تهران، مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران، ۱۳۸۱، چاپ دوم، ص۷۸.
  19. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، تحقیق سهیل زکار و ریاض زرکلی، بیروت، دارالفکر، چاپ اول، ۱۹۹۶، ج۱، ص۳۶۳.
  20. ابن کثیر، اسماعیل بن عمر، البدایه و النهایه، بیروت، دار الفکر، ۱۹۸۶، ج۴، ص۳۰۸.
  21. ابن اثیر، علی بن ابی الکرم، اسد الغابه، بیروت، دارالفکر، ۱۹۸۹، ج۲، ص۴۰۶.
  22. رازی، ابوحاتم، اعلام النبوه، تهران، مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران، ۱۳۸۱، چاپ دوم، ص۷۹.
  23. ابن عبد البر، یوسف بن عبدالله، الاستیعاب، تحقیق علی محمد البجاوی، بیروت، دارالجیل، چاپ اول، ۱۹۹۲، ج۳، ص۹۰۲.
  24. ابن عبد البر، یوسف بن عبدالله، الاستیعاب، تحقیق علی محمد البجاوی، بیروت، دارالجیل، چاپ اول، ۱۹۹۲، ج۳، ص۱۳۱۴.
  25. ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، الاصابه، تحقیق عادل احمد عبدالموجود وعلی محمد معوض، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۹۹۵، ج۵، ص۴۴۴.
  26. ابن اثیر، علی بن ابی الکرم، اسد الغابه، بیروت، دارالفکر، ۱۹۸۹، ج۴، ص۱۷۶.
  27. ‌ ابن اثیر، علی بن ابی الکرم، اسد الغابه، بیروت، دارالفکر، ۱۹۸۹، ج۴، ص۸۰.
  28. واقدی، محمد بن عمر، المغازی، ترجمه محمود مهدوی دامغانی، تهران، نشر د انشگاهی، ۱۳۶۹، چاپ دوم، ص۳۱۸ -۳۲۰.
  29. زواوی، احمد، شمائل الرسول (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) اسکندریه، دارالقمه، ۲۰۰۶، چاپ اول، ج۱، ص۲۱۵.
  30. کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، ۱۳۶۵، ج۶، ص۲۶۵.
  31. ‌راوندی، نجم الدین، شرف النبی، تهران، انتشارات بابک، ۱۳۶۱، ص۷۱.
  32. بحرانی، سید‌هاشم، حلیه الابرارفی احوال محمد (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) و آله الاطهار (علیه‌السّلام)، قم، مؤسسه المعارف الاسلامیه، ۱۴۱۱، چاپ اول، ص۳۰۳.
  33. سروی مازندرانی، ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، قم، انتشارات علامه، ۱۳۷۹، ج۱، ص۶۳.
  34. ‌ سروی مازندرانی، ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، قم، انتشارات علامه، ۱۳۷۹، ج۱، ص۶۳.
  35. ابن سعد، محمد بن سعد، طبقات الکبری، تحقیق محمد عبدالقادر عطاء، بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۹۹۰، چاپ اول، ج۱، ص۳۵۴.
  36. ذهبی، شمس الدین، تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الاعلام، بیروت، دارالکتاب العربی، ۱۴۰۹، چاپ دوم، ج۱، ص۴۵۶.
  37. طبرسی، فضل حسن، مکارم الاخلاق، قم، شریف رضی، ۱۴۱۲، ص۱۷.
ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.