نظم و انضباط در سیره پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله)

یاست راهبردى نظم و انضباط در همه ابعاد شخصیّت و نیز حیات رسالى پیامبر اعظم را مى‌توان از جمله عوامل و مولّفه‌هاى اثرگذار بر روند حاکمیّت و نیز سیره تبلیغى آن حضرت قلمداد کرد؛ به‌گونه‌اى که آن حضرت در تمامى شئون زندگى خویش فردى منضبط، هماهنگ و جدّى و با نظم بوده‌اند.

360

نظم و انضباط در سیره پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله) و نقش آن در موفّقیّت ایشان در دعوت جهانى خویش

نویسنده: فیض‌الله اکبرى دستک

منبع: مؤسسه علمی فرهنگی دارالحدیث 

چکیده: سیاست راهبردى نظم و انضباط در همه ابعاد شخصیّت و نیز حیات رسالى پیامبر اعظم را مى‌توان از جمله عوامل و مولّفه‌هاى اثرگذار بر روند حاکمیّت و نیز سیره تبلیغى آن حضرت قلمداد کرد؛ به‌گونه‌اى که آن حضرت در تمامى شئون زندگى خویش فردى منضبط، هماهنگ و جدّى و با نظم بوده‌اند.
ابعاد مختلف این نظم و انضباط در سیره و حیات فردى، حیات رسالى و تبلیغى، به‌ویژه در دوران تشکیل حکومت اسلامى در مدینه و نیز در مدیریت سیاسى و نظامى پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله از جمله مواردى است که نگارنده به بررسى و تبیین و تحلیل آنها مى‌پردازد.

۱.     مقدّمه (طرح مسئله)

شأن انسان عاقل، نظم و برنامه‌ریزى است و سیره پیامبران بر برنامه‌ریزى و نظمى الهى استوار مى‌شود. مشى آنان چنین نبود که بدون برنامه‌اى مشخّص در دعوت گام نهند و در پیچ و خم روزمرگی‌ها اسیر شوند. مقصد، راه، روش و جز این‌ها به اذن خدا برایشان روشن بود و در رویارویى با حوادثِ پیش آمده و مشکلات اجتماعى و اقتصادى نیز با برنامه‌اى الهى عمل مى‌کردند.
نظم و انضباط، نه تنها در زندگى و سیره پیامبران الهى جارى و سارى بوده است، بلکه هستى، یعنى کتاب تکوینى خدا و نیز قرآن کریم، کتاب تشریعى و تدوینى خدا، از مظاهر بارز نظم کامل الهى‌اند. رسالت پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله نیز این بود که مردم را قرآنى کند و با نظم الهى خوى دهد و به سعادت رساند:
(إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ یَهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ وَیُبَشِّرُ الْمُؤْمِنِینَ الَّذِینَ یَعْمَلُونَ الصَّالِحَاتِ أَنَّ لَهُمْ أَجْرًا کَبِیرًا)(اسری۹)
انسانى که تربیت قرآنى مى‌یابد، به نظم و انضباطى همه‌جانبه مى‌رسد و رسم و آیینش درست و استوار مى‌شود؛ به همان دقّت و استوارىِ نظم حاکم بر هستى. خداوند در قرآن کریم این نظم و نظم‌پذیرى را یادآور مى‌شود:
(وَجَعَلْنَا اللَّیْلَ وَالنَّهَارَ آیَتَیْنِ فَمَحَوْنَا آیَهَ اللَّیْلِ وَجَعَلْنَا آیَهَ النَّهَارِ مُبْصِرَهً لِتَبْتَغُوا فَضْلًا مِنْ رَبِّکُمْ وَلِتَعْلَمُوا عَدَدَ السِّنِینَ وَالْحِسَابَ وَکُلَّ شَیْءٍ فَصَّلْنَاهُ تَفْصِیلًا)(اسری۱۲)

در همین راستا، امیرمؤمنان على علیه السلام در نهج‌البلاغه نکاتى یادآور شده که بیانگر این حقیقت است؛ آنجا که وجود نظم و انضباط را در کتاب آفرینش، سارى و جارى مى‌داند:
«… آنچه آفرید، سنجید و نیکش استوار کرد و پایان کارش را نگریست؛ پس به لطف تدبیرش راست کرد و بدانچه برایش آفریده شد، گسیلش داشت؛ چنان که از حدّ خویش گامى فراتر نتوانست گذاشت… گشادگى و پستى و بلندى آسمان را بدون قید و تعلیق منظّم کرد، و آفتاب را نشانه‌اى قرار داد روشن‌کننده که به روز درآید، و ماه را نشانه‌اى قرار داد که تاریکى شب، نور آن بزداید. پس آفتاب و ماه را در منزلگاه‌هایشان روان کرد و مدّت گردش آن دو را در خانه‌ها معیّن نمود تا بدین گردش، روز را از شب دانند و حساب سالیان و اندازه‌گیرى زمان را توانند.»(نهج‌البلاغه، خطبه۹۱)
آن که واجد تربیت الهى مى‌شود و کتاب خدا در وجودش جلوه مى‌کند، به نظمى الهى همسان کتاب تکوینى مى‌رسد. «رسالت همه پیامبران این بوده است که مردمان را پاک سازند و کتاب و حکمت آموزند و صفات و کمالات الهى را در آنان جلوه‌گر نمایند.» (آل عمران۱۶۴). قرآن کتاب نظم الهى است و هرکه اخلاق قرآنى یابد، نظم الهى در او جلوه کند. و هرکه حکمت الهى بر جانش نشیند، به قالب جهانى عقلى، در صورت و کمال، درمى‌آید و همسانِ جهان خارج مى‌گردد. از این‌رو، تلاش پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله براى ایجاد نظمى الهى، بخشى از هدف رسالت ایشان بوده است؛ همچنان که امیرمؤمنان على علیه السلام در توصیف رسالت پیامبر و کتاب الهى فرموده است:
«او را هنگامى فرستاد که پیامبران نبودند و امّت‌ها در خواب غفلت مى‌غنودند. رشته‌ها گسسته و بناى استوار دین شکسته بود. پس از آنان آمد، کتاب‌هاى پیشینیان را تصدیق‌کنان و با چراغى که ره جویند بدان. آن ـ کتاب خدا ـ قرآن است. از آن بخواهید تا سخن گوید و هرگز سخن نگوید».(نهج‌البلاغه، خطبه۱۵۸).
یوسف پیامبر علیه السلام با عنایتى که خداوند به او کرده بود، با شنیدن خواب ملک مصر، آن را تعبیر کرد و خود اجراى برنامه اقتصادى چهارده ساله‌اى را به عهده گرفت و آن را چنان اجرا کرد که هیچ بحران و نابسامانى اقتصادى و اجتماعى به‌وجود نیامد.

۲.     ضرورت نظم و انضباط و ریشه آن

بدون برنامه‌ریزى صحیح، هیچ کارى سامان نمى‌یابد. از این‌رو، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و اوصیاى آن حضرت مى‌کوشیدند که مسلمانان به نظمى الهى در زندگى خود دست یابند. از جمله این توصیه‌ها، تقسیم کردن اوقات و داشتن برنامه‌اى مشخّص در زندگى است. ابوذر غفارى روایت کرده که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:
«بر هر عاقلى که زمام عقل از دستش بیرون نرفته، لازم است وقت‌هایى براى خود قرار دهد: وقتى براى راز و نیاز با پروردگار، وقتى به منظور محاسبه و رسیدگى به اعمال و کردار خود، وقتى براى تفکّر در آنچه خداوند درباره او انجام داده است و وقتى به منظور خلوت خویش و بهره گرفتن از حلال؛ که این وقت، کمکى است براى اوقات دیگر و سبب خرسندىِ خاطر و آسودگى دل مى‌شود»(خصال صدوق، ج۲، ص۵۲۵)
در این‌باره، امام کاظم علیه السلام چنین سفارش مى‌نماید:
«تلاش کنید که اوقاتتان چهار بخش باشد: بخشى براى مناجات با خدا، بخشى براى زندگى و معاش، بخشى براى معاشرت با برادران و مردمان مورد اعتماد که عیوبتان را به شما مى‌فهمانند و از دل با شما اخلاص دارند، و بخشى هم خلوت کنید براى درک لذّت‌هاى حلال که به وسیله این بخش بر انجام وظایف در آن سه بخش موفّق مى‌شوید»(مجلسی، ج۷۸، ص۳۲۱)
نظم و برنامه‌ریزى نزد پیشوایان حق، از چنان جایگاهى برخوردار است که برترین تربیت شده قرآن و سیره پیامبر، حضرت على علیه السلام در آخرین وصایاى خود همه را بدان فرامى‌خواند:
«أُوصِیکُمَا وَ جَمِیعَ وَلَدِی وَ أَهْلِی وَ مَنْ بَلَغَهُ کِتَابِی‏ بِتَقْوَى اللَّهِ وَ نَظْمِ أَمْرِکُم»(نهج‌البلاغه، نامه۲۷)
«مرابطه»، «مشارطه»، «مراقبه»، «محاسبه» و «معاتبه» همگى تلاشى است براى نظم الهى یافتن و در انضباط حق قرار گرفتن. رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

«به حساب خود برسید، پیش از آن‌که به حسابتان برسند و کردار خود را بسنجید، پیش از آن‌که آن را بسنجند»(نراقی، ج۳، ص۹۱)

  1. نظم و انضباط در سیره نبوى و ابعاد آن

نظم و انضباط در سیره پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله جایگاهى ویژه دارد. زمانى که پیامبر وارد خانه مى‌شد، اوقات خود را تقسیم مى‌کرد و هر بخش آن را براى انجام دادن برنامه‌اى خاص در نظر مى‌گرفت؛ همان‌طور که در خبر مشهور فریقین آمده است. امام حسین علیه السلام از پدر بزرگوارش امیرمؤمنان حضرت على علیه السلام درباره برنامه و وضعیّت پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله در داخل خانه پرسید. امیرالمؤمنین علیه السلام چنین پاسخ داد:
«رسول خدا صلی الله علیه و آله چون به خانه مى‌رفت، اوقات خویش را سه قسمت مى‌کرد: بخشى را براى خدا و بخشى را براى خانواده خود و بخشى را به خود اختصاص مى‌داد؛ سپس بخشى را که به خود اختصاص داده بود، میان خود و مردم تقسیم مى‌کرد و بخشى از آن را به مردم اختصاص مى‌داد و عام و خاص را مى‌پذیرفت و چیزى از آنان دریغ نمى‌داشت»(معانی‌الاخبار صدوق، ص۸۱)

۳.۱.          نظم و انضباط در حیات فردى پیامبر صلی الله علیه و آله

گزارش سیره‌نویسان در احوال پیامبر و برخوردهاى آن حضرت حاکى از این است که حضرتش، در همه امور، منضبط و جدّى بود و مدیریتى مبتنى بر انضباط و جدیّت داشت. رسول خدا صلی الله علیه و آله چنان در همه امور جدّى بود که به هیچ وجه، اهل اتلاف وقت و پرگویى نبود و هر کارى را که او را به مقصد نمى‌رساند، ترک مى‌کرد؛ چنان‌که در روایت امام حسن و امام حسین علیهما السلام از هندبن ابى‌هاله و امیرالمؤمنین علیه السلام درباره آن حضرت آمده است:
«کَانَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیهِ وَ آلِه لا یَتَکَلَّمُ فی غَیرِ حاجَهٍ؛ رسول خدا صلی الله علیه و آله جز به هنگام نیاز سخن نمى گفت».

یَخْزُنُ لِسَانَهُ إِلَّا فِیمَا یَعْنِیهِ: زبان خود را از سخنان بى‌مورد بازمى‌داشت و تنها در آنچه به او مربوط بود، سخن مى‌گفت.
قَدْ تَرَکَ نَفْسَهُ مِنَ الْإِکْثَارِ وَ مَا لَا یَعْنِیهِ:‌ خود را از پرحرفى و گفتن مطالب بى‌فایده دور مى‌داشت.
وَ لا یَتَکَلَّمُ اِلاّ فیما رَجا ثَوابَهُ: و سخن نمى‌گفت، مگر در جایى که امید ثواب در آن داشت»(همان، ص۸۳)
نیز آورده‌اند: «پیامبر صلی الله علیه و آله چون کارى را شروع مى‌کرد، آن را به انجام مى‌رساند و چنان نبود که قسمتى از آن را انجام دهد و قسمتى را بگذارد»(ابن سعد،ج۱، ص۳۷۹)
رسول خدا صلی الله علیه و آله بر کامل انجام دادن کارها تأکید بسیار داشت و بر همین منطق عملى امور را اداره مى‌کرد. داستان تدفین سعدبن معاذ، نمونه‌اى درخور توجّه بسیار است. امام صادق علیه السلام فرمود: «نزد پیامبر آمدند و گفتند سعدبن معاذ در گذشته است. رسول خدا صلی الله علیه و آله برخاست و اصحاب نیز همراه حضرتش برخاستند. پیامبر فرمود تا سعد را بشویند. در این هنگام، به چارچوبِ در تکیّه کرده بود. چون سعد را شستند و حنوط کردند و کفن پوشانیدند و در تابوت نهادند، رسول خدا صلی الله علیه و آله پاى برهنه و بى‌ردا در پى آن به راه افتاد و گاه طرف راست تابوت و گاه طرف چپ آن را مى‌گرفت تا به قبرستان رسیدند. پس از کندن قبر، رسول خدا صلی الله علیه و آله خود داخل قبر شد و لحد وى را چید و آن را با گِل محکم کرد و پیوسته مى‌فرمود: سنگ بدهید، گِل بدهید. و به‌وسیله آن، میان خشت‌ها را محکم مى‌کرد. چون از کار محکم ساختن لحدها فارغ شد و بر آن خاک ریخت و گور را پر کرد، فرمود: من نیک مى‌دانم که این قبر فرسوده خواهد شد و دستخوش پوسیدگى خواهد گردید، ولى خداوند بنده‌اى را دوست دارد که چون کارى را انجام مى‌دهد، آن را محکم و استوار کند»(امالی صدوق، ص۳۱۴)
نیز از امام صادق علیه السلام در حدیثى آمده است که «چون ابراهیم فرزند رسول خدا صلی الله علیه و آله درگذشت، پس از دفن او پیامبر متوجّه شد که در قبر شکافى وجود دارد؛ حضرتش با دست خود آن را پر و محکم کرد، آن‌گاه فرمود: إذا عمِلَ أحدُکم عملًا فلْیتْقِنْ: هریک از شما چون کاری را انجام می‌دهد، باید محکم و استوار انجام دهد»(کلینی، ج۳، ص۲۶۳)
رسول خدا صلی الله علیه و آله بر انضباط و جدّى گرفتن همه امور تأکید داشت و درباره صف‌هاى نماز مى‌فرمود: «میان صف‌ها را پر کنید و دوش به دوش یکدیگر بایستید تا شیطان بر شما غلبه نکند»(طوسی،ج۱،ص۳۳۳)
نیز مى‌فرمود: «اى مردم صف‌هایتان را منظّم کنید و دوش به دوش بایستید تا فاصله و جدایى و خللى میان شما نباشد، و نامرتّب نباشید و گرنه خداوند دل‌هاى شما را از یکدیگر دور مى‌گرداند و بدانید که من شما را از پس سر مى‌بینم»(برقی،ص۸۰)
رسول خدا صلی الله علیه و آله چنان بر این مسئله تأکید داشت که این‌گونه مسلمانان را هشدار مى‌داد. آنان باید بدانند که جامعه منضبط و جدّى در همه امور چنین است و نماز بالاترین تمرین براى یافتن نظم الهى است.

۲.۳. نظم و انضباط در سیره تبلیغى پیامبر

سیره تبلیغى رسول خدا صلی الله علیه و آله راه و رسمى منظّم و منضبط داشت و از ابتداى رسالت تا رحلت، نهضت تبلیغى خود را با نظمى الهى پیش برد. مواضع، اقدامات و برنامه‌هاى پیامبر در این‌باره کاملاً گویاست که به نمونه‌هایى اشاره مى‌شود.

۱.۲.۳. آشکار ساختن دعوت و برنامه رسالت

محدّثان، مورّخان و مفسّران شیعه و سنّى روایت کرده‌اند که پس از نزول آیه «وَ أَنْذِرْ عَشِیرَتَکَ الْأَقْرَبِینَ»، بستگان خود را به خانه عمویش ابوطالب فراخواند. در آن روز (یوم الانذار) چهل نفر گرد آمدند. پیامبر در آن جمع فرمود:
«اى فرزندان عبدالمطّلب! خداوند مرا به سوى همه مردمان و به‌ویژه به‌سوى شما برانگیخته و فرموده است: خویشاوندان نزدیک خود را بیم ده. اینک من شما را به دو کلمه فرامى‌خوانم که بر زبان سبک است و در میزان سنگین؛ که به سبب آن زمامدار عرب و عجم شوید و امّت‌ها پیرو شما گردند، و داخل بهشت شوید و از آتش نجات یابید: این‌که به یگانگى خدا و پیامبرى من گواهى دهید. هرکس از شما امروز دعوت مرا بپذیرد و مرا در این امر یارى کند، به منزله برادر، وزیر، وصى، وارث و جانشین من پس از من خواهد بود.
در آن روز، کسى از ایشان به پیامبر پاسخ موافق نداد تا امیرمؤمنان علیه السلام برخاست و گفت: «من یارى‌ات مى‌کنم اى رسول خدا! من در این امر یارى‌ات مى‌کنم».
پیامبر فرمود: «بنشین!» و سخن خود را با آن جمع تکرار کرد. پاسخ آنان سکوت بود! بار دیگر على علیه السلام بود که برخاست و همان سخن را گفت و پیامبر مجدداً فرمود : «بنشین!» براى بار سوم دعوت خویش را تکرار کرد و از کسى ندایى برنخاست؛ باز هم على علیه السلام بود که براى بار سوم بلند شد و گفت: «من در این امر یارى‌ات مى‌کنم اى رسول خدا». پیامبر فرمود: اجْلِسْ فَأَنْتَ أَخِی وَ وَصِیی وَ وَزِیرِی وَ وَارِثِی وَ خَلِیفَتِی مِنْ بَعْدِی».(احمدبن حنبل،ج۱، ص۱۲۰)
مى‌بینیم که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در آغاز دعوت علنى، در ضمن بیان اصول و مبانى دعوت خویش و روشن ساختن افق حرکت و مقصد رسالت (عبودیّت)، به مسئله تداوم دعوت پس از خود نیز به صراحت پرداخته است. این در حالى بود که هنوز اسلام سال‌هاى نخستین را مى‌گذراند و این برنامه در تصوّر سران قریش نیز نمى‌گنجید.

۲.۲.۳. بیعت دوم عقبه و تعیین نقبا

سال‌هاى آخر دوران مکّى، سال‌هاى نفوذ و گسترش اسلام در مدینه بود و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نخستین تشکّل سیاسى را براى ایجاد نظم و انضباط و اداره امور در آنجا به‌وجود آورد.
در سال سیزدهم بعثت، چون موسم حجّ فرارسید، کاروانى حدود پانصد نفر از مردم مدینه رهسپار مکّه شدند. در میان آنان، هفتاد مرد یا هفتاد و سه مرد و دو زن مسلمان نیز بودند.(ابن هشام، ج۲، ص۴۹)
مسلمانان با یکدیگر قرار گذاشته بودند که در حجّ با رسول خدا صلی الله علیه و آله دیدار کنند. در آن زمان، اسلام در مدینه نفوذ یافته و آشکار شده بود. برخى از آن گروه با پیامبر دیدار کردند. آن حضرت در محل عقبه منى هنگام شب با آنان وعده ملاقات گذاشت؛ و به آنان فرمان داد که فرد خفته را بیدار نکنند و منتظر غایبان نیز نشوند. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله تأکید داشت که این ملاقات کاملاً مخفى بماند و مشرکان و سران قریش، از آن باخبر نشوند.
شب موعود، پس از آن‌که همه به خواب رفتند و ثلثى از شب گذشت، مسلمانان یکى پس از دیگرى، پنهانى به سوى وعده‌گاه حرکت کردند. آنان بدون این‌که کسى از حرکتشان آگاه شود، درون درّه‌اى در عقبه منى گرد آمدند.
در آنجا در منزلى که به عبدالمطلّب تعلّق داشت، با پیامبر دیدار کردند؛ در حالى‌که حمزه، على علیه السلام و عبّاس همراه آن حضرت بودند.(مجلسی، ج۱۹، ص۱۲)
این اقدام، نخستین گام اساسى بود در ایجاد انضباط الهى، در شهرى که به‌زودى مرکز جامعه دینى و حکومت اسلامى مى‌شد. گام‌هاى بعدى در همین جهت بود.

۳.۲.۳. مسجد مدینه

آن گاه که پیامبر صلی الله علیه و آله به یثرب (مدینه النبى) گام نهاد، نخستین اقدام تأسیسى آن حضرت ایجاد «مسجد» بود. رسول خدا صلی الله علیه و آله مى‌خواست نظمى نوین و الهى برقرار سازد و این نظم جز با همسویى قواى فرد و جامعه در جهتى الهى میسّر نیست؛ و مسجد سنگ زیرین نظام الهى پیامبر بود.
بدین ترتیب، پیامبر نظمى نوین و الهى را در میان امّت خود پى‌ریزى کرد و آنان را به سوى کمال مطلق فراخواند. آنچه به‌عنوان پیمان عمومى یا نظام‌نامه مدینه اعلام شد نیز اقدامى در این جهت بود.

۴.۲.۳. نخستین نظام‌نامه

به وجود آوردن امّتى واحد و دولتى قادر، بدون فراهم کردن امنیّتى همه جانبه و نظمى فراگیر و از بین بردن کلیه اختلاف‌ها میسّر نبود. با هجرت مسلمانان به مدینه و تأسیس دولت، نیاز به قانونى فراگیر بود تا اختلاف‌ها و نزاع‌ها را از بین برد و نظم و امنیّت را حاکم کند.
پس از هجرت، بافت اجتماعى مدینه بیش از پیش، ناهمگون شده بود و وجود اقوام و قبایل و طوایف گوناگون و متعدّد در آن، مانعى جدّى بر سر راه امّت و دولت بود. از یک‌سو، مهاجران که اهل مکّه بودند و خلق و خوى و آداب و رسوم خود را داشتند و از دیگر سو، انصار که اهل مدینه بودند و بر آداب و تربیتى دیگر بودند. علاوه بر این، میان خود مهاجران (قبایل و طوایف مختلف) و میان خود انصار (قبایل اوس و خزرج و طوایف گوناگون آنها) اختلاف‌هایى بود. یهودیان مدینه نیز با این امّت و دولت در تعارض بودند.
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله در همان سال نخست، پیمان عمومى مدینه (نخستین نظام‌نامه) را اعلام کرد. رسول خدا صلی الله علیه و آله این پیمان را براى مهاجران و انصار از یک‌سو و یهودیان مدینه از سوى دیگر تدوین کرد و یهودیان را در دین و دارایى خویش آزاد گذاشت و شرط‌هایى براى آنان قرار داد(ابن هشام، ج۲، ص۱۱۹) در آغاز این نظام‌نامه چنین آمده بود: «به نام خداوند بخشنده مهربان، این نامه‌اى است از محمّد پیامبر خدا میان مؤمنان و مسلمانان قریش و یثرب و کسانى که از ایشان پیروى کنند و به آنان بپیوندند و همراهشان کارزار کنند. ایشان امّتى واحدند و از امّت‌هاى دیگر جدایند.(همان، ص۱۲۰) بااین جهت‌گیرى، حدّ و حدود و ضوابط لازم براى شکل‌گیرى دولت مدینه اعلام شد.

۳.۳. نظم و انضباط در مدیریت سیاسى ـ نظامى پیامبر

مسئولیت پیروان در برابر رهبران ایجاب مى‌کند که هماهنگى کامل با آنان را حفظ کنند و در هیچ کارى و هیچ سخن و برنامه‌اى بر آنان پیشى نگیرند و از نابسامان شدن امور و بى‌نظمى بپرهیزند. مدیریت بدون رعایت انضباط و فارغ از جدّیت هرگز به سامان نمى‌رسد و چنان‌چه عناصر یک مجموعه خودسرانه یا سست عمل کنند، شیرازه کارها از هم مى‌پاشد.(مکارم شیرازی، ج۲، ص۱۳۷)
آنچه در پیکار اُحد روى داد، محصول عدم رعایت این امر از جانب گروهى از مسلمانان بود. در جنگ اُحد رسول خدا صلی الله علیه و آله پنجاه مرد تیرانداز را به فرماندهى عبدالله‌بن جبیر بر شکاف گماشت و به آنان فرمود: «شما مراقب پشت سر ما باشید. زیرا مى‌ترسم که دشمن از پشت سر حمله کند. بنابراین شما در جاى خود استوار بمانید و تکان نخورید. اگر دیدید که ما آنان را هزیمت دادیم و حتّى وارد لشکرگاه آنان شدیم، باز هم از جاى خود حرکت نکنید. حتّى اگر دیدید که ما کشته شدیم، باز هم به فکر یارى و دفاع از ما نباشید. خدایا، من تو را بر ایشان گواه‌گیرم.» همچنین فرمود: «سواران دشمن را تیرباران کنید؛ زیرا سواران در برابر تیر نمى‌توانند پیش آیند».(واقدی، ج۱، ص۲۲۳)
عملکرد اصحاب در آن رویداد نشان داد که کسانى که براى اصحاب نوعى عصمت قائل‌اند و تمام رفتارهاى آنها را حجّت مى‌دانند، در چه خطایى هستند!
آنان بى‌انضباطى کردند و با مشاهده پیروزى مسلمانان، براى جمع‌آورى غنائم، سنگر خود را خالى کردند. دشمنِ شکست‌خورده، از این بى‌انضباطى و سستى حافظان شکاف به‌خوبى بهره گرفت. خالدبن ولید که مترصّد فرصت بود، با دویست نفر کوه را دور زد و از پشت به مسلمانان حمله کرد. صحنه پیکار دگرگون و پیروزى به شکستى سخت تبدیل شد. بدین ترتیب، با سهل انگارى عدّه‌اى، مصیبتى سخت براى مسلمانان پیش آمد که سنّت خدا بر همگان یکسان جارى است و آن شکست و مصیبت، نتیجه قطعى عملکردشان بود.
در تاریخ مدیریت بیست و سه ساله پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله مواردى وجود دارد که افرادى بر فرمان او پیشى گرفته، یا عقب افتاده‌اند و به سبب بى‌انضباطى خود مورد ملامت و سرزنش شدید آن حضرت قرار گرفته‌اند.
از امام صادق علیه السلام روایت شده است: «هنگامى که رسول خدا صلی الله علیه و آله براى فتح مکّه حرکت کرد، ماه مبارک رمضان بود و آن حضرت و اصحابش روزه‌دار بودند. در آن میان جمعى نیز پیاده حرکت مى‌کردند. وقتى به منزل «کراع الغمیم»۱ رسیدند، حضرت دستور داد ظرف آب آوردند و بین ظهر و عصر بود که با آن آب افطار کرد و اصحاب نیز افطار کردند؛ امّا جمعى حاضر به افطار نشدند و بر روزه خود باقى ماندند. پیامبر آنان را عُصاه (جمعیّت سرکش) نامید. (کلینی، ج۴، ص۱۲۷) این تعبیر ضربه‌اى بر آنان بود تا به خود آیند و منضبط شوند و نیز هشدارى بود براى دیگران.
از موارد دیگر بى‌انضباطى اصحاب پیامبر که نتیجه‌اى جز ندامت براى آنان نداشت، مخالفت آنان با پیمان‌نامه صلح حدیبیه بود؛ صلحى که سودمندتر و پر برکت‌تر از آن در تاریخ زندگى پیامبر نبود و خداوند آن را «فتح مبین» خواند و به سبب آن بود که راه فتح مکّه هموار شد. واقدى به اسناد خود آورده است که چون صلح کردند و فقط نوشتن صلحنامه باقى مانده بود، ناگهان عمربن خطاب از جاى برجست و گفت: «اى رسول خدا! مگر ما مسلمان نیستیم؟» رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «چرا، مسلمانیم.» عمر گفت: «پس چرا در دین خود اظهار خوارى و کوچکى کنیم؟» حضرتش فرمود: «من بنده خدا و فرستاده او هستم و هرگز با فرمان خدا مخالفت نمى‌کنم و او هم هرگز مرا تباه نخواهد کرد.» ولى این قضیّه بر عمر بسیار سنگین بود و از آن سخت ناراحت بود. بدین روى، مرتّب به رسول خدا صلی الله علیه و آله اعتراض مى‌کرد و مى‌گفت: «چرا باید چنین کنیم و در دین خود اظهار خوارى و کوچکى نماییم؟» و رسول خدا صلی الله علیه و آله نیز مى‌فرمود: «من فرستاده خدا هستم و او هرگز مرا تباه نمى کند.» و عمر همچنان پاسخ پیامبر صلی الله علیه و آله را مى‌داد. ابن‌عبّاس گوید: «عمر هنگام خلافت خود این قضیه را برایم تعریف کرد و گفت: در آن هنگام، دچار چنان شکّ و تردیدى شده بودم که از ابتداى مسلمانى خود تا آن روز گرفتار چنان تردیدى نشده بودم، و اگر در آن روز گروهى را مى‌یافتم که به سبب آن قضیّه از مسلمانى دست برمى‌داشتند، من نیز دست از مسلمانى مى‌کشیدم. ولى خداوند تبارک و تعالى سرانجام آن را خیر و رشد قرار داد. و رسول خدا صلی الله علیه و آله داناتر بود.» ابوسعید خدرى نیز گوید: «روزى نزد عمر نشسته بودم و عمر این قضیّه را برایم تعریف کرد و گفت: در آن روز گرفتار چنان شکّ و تردیدى شدم که پاسخ پیامبر صلی الله علیه و آله را آن‌گونه دادم که هرگز چنان نگفته بودم… به خدا سوگند، در آن روز چنان شک و تردیدى به دلم راه یافته بود که با خود مى‌گفتم اگر صد نفر هم رأى مى‌بودیم، هرگز تن به آن صلح نمى دادیم».(ابن هشام، ج۳، ص۳۶۶)

البتّه پس از فراغت از صلحنامه، وقتى پیامبر به اصحاب خود فرمود: «برخیزید و قربانی‌هاى خود را بکشید و سرهایتان را بتراشید»، باز تعلّل ورزیدند و بى‌انضباطى نشان دادند، امّا به‌زودى، به سامان آمدند و فرمان پیامبر را اجابت کردند.(واقدی، ج۲، ص۶۰۷)
بدین ترتیب مشاهده مى‌شود که چگونه بى‌انضباطى موجب پشیمانى و ندامت مى‌گردد و ممکن است اساس یک مدیریت صحیح را در هم ریزد و مانع تحقق برنامه‌ها شود.
در حجّه‌الوداع نیز پیامبر فرمان داد که هرکس قربانى با خود نیاورده، ابتدا باید عمره به‌جا آورد و از احرام بیرون آید، سپس مراسم حج را انجام دهد؛ و آنان که با خود قربانى همراه آورده‌اند باید بر احرام خود باقى بمانند. برخى از این فرمان پیروى کردند و برخى مخالفت. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله از تخلّف و بى‌انضباطى آنان به شدّت ناراحت شد و آنان را سخت سرزنش کرد.(مفید،ص۹۳)
آن حضرت خواهان آن بود که نظمى الهى بر یارانش حاکم باشد و براى رسیدن به این مقصد هرگز از شیوه‌هاى غیر الهى بهره نجست. مدیریت آن حضرت مدیریت بر قلب‌ها بود. بدین روى، یارانش را با شیوه‌هاى استبدادى منضبط نمى‌کرد؛ بلکه آنان را به‌گونه‌اى سیر مى‌داد که ضرورت حیاتى انضباط و جدیّت را دریابند. رسول خدا صلی الله علیه و آله در پىِ آن بود که مردمش تربیت قرآنى یابند که قرآن کریم، کتاب نظم الهى است. اخلاق رسول خدا صلی الله علیه و آله قرآن بود و پیروان خود را چنین مى‌خواست. تربیت‌یافتگان سیره آن حضرت نیز همین‌گونه بودند، منضبط و جدّى در همه امور، چنان که آن اسوه کامل بود.
المُؤمن یعاف اللّهو و یألف الجدّ. مؤمن بیهودگى را کنار مى‌زند و جدیّت را به کار مى‌بندد.(آمدی، ج۱، ص۷۴)

پانویس:

  1. «کراع‌الغمیم» نام وادیی میان مکه و مدینه، در دو منزلی مکه است(حموی، ج۴، ص۴۴۳)
فهرست منابع

ـ قرآن کریم. ترجمه و توضیح سیدجلال الدین مجتبوى.
ـ نهج البلاغه. ترجمه و توضیح محمد دشتى.
. آمدى تمیمى، عبدالواحد. غررالحکم و دررالکلم. بى تا، بى جا.
. ابن‌احمد السمهودى، نورالدین على. وفاء الوفاء بأخبار دارالمصطفى. تحقیق محمّد محیى‌الدین عبدالحمید. بیروت: داراحیاء التراث العربى، ۱۴۰۴ ق.
. ابن‌الجوزى، ابوالفرج عبدالرحمن‌بن على. الوفاء بأحوال المصطفى. تحقیق مصطفى عبدالواحد. مصر: دارالکتب الحدیثه، ۱۳۸۶ ق.
. ابن‌کثیر دمشقى، اسماعیل‌بن عمر. شمائل الرسول. شرح مصطفى عبدالواحد. بیروت: دارالرائد العربى، ۱۴۰۷ ق.
. ابن‌سعد، ابوعبدالله محمّد. الطبقات الکبرى. بیروت: دار بیروت، ۱۴۰۵ ق.
. ابن‌هشام، عبدالملک. سیره النّبى. تحقیق محمّد محیى‌الدین عبدالحمید. بیروت: دارالفکر.

 

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.