سیره تبلیغی رسول اعظم(صلی الله علیه و آله)

در مطالعه سیره تبلیغی رسول گرامی اسلام(صلی الله علیه و آله) مباحثی گسترده قابل طرح است که برخی از آن­ها کلامی و بعضی تفسیری و قسمتی نیز تاریخی است. از مباحث مهمی که اخیراً نیز در برخی محافل و دیدگاه­ها ایجاد چالش نموده است؛ هدف از رسالت پیامبران الهی و به ویژه پیامبر خاتم(ص) است.

408

سیره تبلیغی رسول اعظم(صلی‌الله علیه وآله)

نویسنده: محمود لطیفی

الف: قسمت اول

منبع: مجله مطالعات قرآنی نامه جامعه، فروردین و اردیبهشت ۱۳۸۶، شماره۳۱و ۳۲

اشاره:

در مطالعه سیره تبلیغی رسول گرامی اسلام(صلی الله علیه و آله) مباحثی گسترده قابل طرح است که برخی از آن­ها کلامی و بعضی تفسیری و قسمتی نیز تاریخی است. از مباحث مهمی که اخیراً نیز در برخی محافل و دیدگاه­ها ایجاد چالش نموده است؛ هدف از رسالت پیامبران الهی و به ویژه پیامبر خاتم(ص) است.

به راستی انگیزه دعوت انبیا چه بوده است؟ تشکیل حکومت و تأسیس نظام سیاسی یا دعوت به خدا و معاد و به تعبیر روشن­تر: دعوت به خدایی در آسمان­ها و دست شسته از کار آفرینش و آخرتی که پس از پایان دنیا آغاز خواهد شد؟ دعوت به خدا و فضایل اخلاقی فردی، و یا دعوت به خدا و معاد به معنای نگاهی همه جانبه به تمامی ابعاد هستی از آغاز تا انجام و از روح انسان تا جسم او و از زندگی فردی تا اجتماعی او؟!

دومین محور بحث ناظر به این است که شیوه دعوت و ابلاغ انبیاء چگونه بوده است؟ آیا همه آنان از شیوه واحدی بهره برده­اند و یا شیوه­های گوناگون داشته­اند؟ و آیا شیوه دعوت پیامبر خاتم(ص) با رحمت و تشویق و هدایت و انتخاب همراه بود یا با خشونت و قهر و اکراه و اجبار؟ آیا آن حضرت در دعوت خود از تدبیر و تدریج و تدبر و تعقل بهره می­گرفته است یا از الزام و تعبد و تهدید؟ در سومین بخش این مباحث باید به بررسی برخی ویژگی­های روحی و خصلتی پرداخت که پیامبران الهی را در تبلیغ و ابلاغ رسالت الهی به گونه ابزاری مؤثر یاری می­رسانده­اند. ویژگی­هایی چون: اخلاص، شکیبایی، شرح صدر، استغنا و … و در فصل آخر و پایانی نیز باید ویژگی­های رفتاری را برشمرد که آنان را در انجام تکلیف بزرگ رسالت به گونه یک طرح اجرایی کلان و از جایگاه مهندسی بسیار ماهر و هوشمند در اجرای فازهای به هم پیوسته­ی بنای بزرگ دعوت موفقیت را قرین آنان می­ساخته است.

هدف رسالت

این بخش را با نقل سخنی از شهید مطهری(ره) به اختصار مرور نموده و بررسی جامع را به فرصتی مناسب وا می­گذاریم. شهید مطهری با استناد به آیه: «یَا أیُّهَا النَّبِیُّ إنّا أرْسَلْناکَ شَاهِداً وَمُبَشِّراً وَنَذیر وَدَاعِیاً إلَی اللهِ بِإذْنِهِ وَسِراجاً مُّنیر»۱ و نیز آیه: «لَقَدْ أَرْسَلْنَا بِالْبَیِّناتِ مَعَهُمُ الْکِتابَ وَالْمِیزانَ لِیَقومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ …»۲ و طرح این سؤال که: آیا هدف اصلی پیامبران خداشناسی و خداپرستی بوده و عدل و قسط مقدمه است؟! یا هدف عدل و قسط است و شناخت و پرستش خدا وسیله است؟! به تعبیر دیگر: آیا هدف رسالت، توحید نظری و عملی فردی است یا توحید عملی اجتماعی؟ در پاسخ سه نظر را مطرح می­کند:

  1. این­که گفته شود پیامبران در هدف خود ثنوی بوده­اند؛ یعنی دو مقصد جداگانه داشته­اند: یک مقصد تأمین سعادت اخروی و دیگری تأمین سعادت دنیوی.
  2. و نیز گفته شود که هدف آنان توحید اجتماعی بوده است و توحید فردی مقدمه آن به شمار آمده است.
  3. بر عکس نظر دوم را طرح نموده و بگوییم: اقامه عدل و قسط و نفی ظلم و تبعیض و … ارزش ذاتی ندارند و بذاته، کمالی شمرده نمی­شوند، بلکه این­ها شرایط وصول به کمالند و نه خود کمال. شهید مطهری در پایان کلام می­فرماید: غایت انسان و کمال او و بلکه غایت و کمال تمامی موجودات در حرکت به سوی خدا خلاصه می­شود و بس. و ادعای ثنوی بودن هدف پیامبران شرک است؛ همچنان­که ادعای فلاح دنیوی بودن هدف آنان، ماده گرایی است، اگرچه ارزش­های اجتماعی مقدمه و وسیله است، اما ـ برخلاف نظریه سوم ـ خود آن­ها فاقد ارزش ذاتی نیستند. این اهداف همانند یک سنگ برای عبور از نهر نیست که پس از عبور ارزش نداشته باشد، بلکه همانند کلاس­های پیش‌نیاز و مقدماتی برای رسیدن به کلاس­های بالاتر است؛ به تعبیر دیگر مقدمه مرتبه ضعیفی از ذی المقدمه است.۱۳

شیوه ابلاغ رسالت

در این بخش نیز به سخنی از مفسر کبیر قرآن حضرت علامه طباطبایی متبرک شده توضیح جامع را به فرصتی دیگر وامی­گذاریم. علامه طباطبایی در ذیل آیات ۶ ـ ۲ سوره نساء بحث مفصلی آورده که مقدمه آن در مورد شیوه دعوت اسلامی است. ایشان می­نویسد:

جامعه جاهلی در باطل و فساد فرو رفته و دین الهی در پی حاکمیت حق و طهارت ارواح از لوث شرک و تزکیه روح و رفتار و اصلاح مجتمع بود. بنابراین: واقعیتی که در جامعه جاهلی بروز و ظهور داشت و آنچه که دین اسلام در پی آن بود در دو نقطه مقابل و در دو قطب مخالف قرار داشت! آیا پیامبر می­توانست با استمالت از بعضی و همراهی با برخی دیگر راه تسامح در پیش گیرد و به پشتوانه گروهی از اهل کفر گروهی دیگر را جذب نموده و به تدریج پیش رود و به تعبیر صریح­تر برای رسیدن به هدف از هر وسیله­ای بهره گیرد؛ زیرا که گفته­اند: «إنّ اهمیه الغایه تبیح المقدمه و إن کانت محظوره»؛ همان شیوه­ای که سیاست بازان حرفه­ای در رفتار سیاسی خود به کار می­گیرند که گرچه شیوه­ای بسیار موفق است، اما کاربرد آن برای دستیابی به اهداف الهی و متعالی ناکارآمد است؛ زیر اهداف زاییده مقدمات و ابزارند و مقدمه باطل نمی­تواند نتیجه­ای حق پرورش دهد. از همین رو در بسیاری از موارد خدای بزرگ، پیامبرِ خود را از مداهنه و تسامح با مشرکان بر حذر می­دارد و به جای آن به رعایت تدریج و مدارا در اصل دعوت و در برخورد با مخاطبان و نیز در اجرای احکام رو می­آورد. در مورد اخیر رسول گرامی اسلام نخست از دعوت زبانی و با رعایت همه ابعاد تربیتی و اخلاقی آغاز نمود. و آن­گاه که سخنان هدایت­گرانه و آگاهی بخش او تأثیر نکرد راه مبارزه منفی و مهاجرت و دوری از کفار و مشرکان را در پیش گرفت و سرانجام برای دفاع از حق مؤمنان و مقابله با تجاوز و ستم کافران به جهاد و مبارزه روی آورد.

یکی از امتیازات شکوه‌مند و سرافرازی­های دین مقدس اسلام رعایت مراتب فوق در طرح دعوت اسلامی است. شیوه نخست برای رسول خدا(ص)یک اصل، و دو مرحله بعدی یک استثنا بود که تنها در صورت ناکارآمدی شیوه نخست به راه دوم و در نهایت به راه سوم روی می­آورد.

از نارواترین سخنان این است که گفته­اند: اسلام دین شمشیر است و با منطق و تعقل بیگانه است! در صورتی که هم قرآن کریم و هم سیره رسول خدا(ص) و تاریخ اسلام گواه ناروایی این تهمت است و شگفت این­که برخی از گویندگان این سخن خود از یاران کلیساهایی هستند که قرن­ها محکمه تفتیش عقاید تشکیل داده و به نمایندگی از خدا در روی زمین جهنمی­ از آتش می­افروختند و هرکس را که بر خلاف مذاق تفکر کلیسا سخن می­گفت به آتش می­افکندند. مأمورین کلیسا شهر به شهر و روستا به روستا می­رفتند و هر دانشمندی را که به فرمول تازه­ای در علوم طبیعی و ریاضی دست می­یافت، به محکمه می­کشیدند و زنده زنده می­سوزانیدند و بعضی دیگر از آنان همان مدعیان آزادی و تمدن و حقوق بشر هستند، جنگ افروزان جنگ­های بزرگ جهانی و زیر و روکنندگان دنیا، همان­ها که برای منافع پوشالی و نامشروع خود از آن سوی دنیا طرح تقسیم کشورها را صادر می­کنند… به راستی که انسان در برابر پروردگارش سخت ناسپاس است!!

اسلام هیچ­گاه از روی رغبت و اختیار روی به شمشیر نیاورده است. این دشمنان اسلام بوده­اند که او را وادار نموده­اند برای دفاع از حق خود دست به شمشیر ببرد. این قرن روشن­گری و تمدن و حقوق بشر است که کشتار زنان و کودکان و سالخوردگان و بیماران و … بمباران­های شبانه را شیوه خود ساخته و روز به روز صفحه­های تنفرآورتری از آن را به صحنه می­کشد.۴

ویژگی­های روحی

فرستاده هر شخص نشانه­ای از خصال و کمال خود اوست و خدای بزرگ برای رسالت خود همواره بهترین بندگانش را برگزیده است و بهترین آنان را خاتم پیامبرانش قرار داده است. فهم کامل و شمارش تمام خصلت‌های آن یگانه آفرینش نه در دسترس دیگران است و نه در توان آنان. در این قسمت تنها به برخی از ویژگی­ها می­پردازیم که در قرآن کریم یا احادیث معصومین به آن­ها تصریح شده است:

  1. سعه صدر؛ همین که مسئولیت پیامبری بر دوش حضرت موسی نهاده شد بی­درنگ از خداوند درخواست شرح صدر نمود و عرض کرد: «…ربّ اشْرَحْ لِی صَدْری»۵و خداوند به خاطر شرح صدر بر پیامبر خاتم(ص) منّت نهاد و به او فرمود: «ألم نَشرحْ لَکَ صَدْرَک» تا همواره با روحی خستگی ناپذیر و اندیشه­ای به فراخنای تاریخ و حوصله­ای سرشار به استقبال ناملایمات و دشواری­ها رود. او خود فرمود: بیشترین دعای من و پیامبران پیش از من در عرفه این است: «الّلهمّ اجعل فی قلبی نوراً و فی سمعی نوراً و فی بصری نوراً. اللّهمّ اشرح لی صدری و یسّرلی أمری».۶
  2. شکیبایی و بردباری؛ خداوند متعال پس از یاد کرد مقام امامت، ویژگی آنان را بردباری و یقین می­شمرد و در عین حال به رسول خاتم فرمان می­دهد که: «فَاصْبِرْ کَمَا صَبَرَ أُوْلُوا الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ وَلاَ تَسْتَعْجِل…».۷و سپس به او هشدار می­دهد که: «فَاصْبِرْ لِحُکْمِ رَبِّکَ وَلاَ تَکُن کَصَاحِبِ الْحوتِ…».۸ پس در [امتثال] حکم پروردگارت شکیبایی ورز، و مانند همدم ماهی (= یونس) مباش؛ [ناشکیبایی مکن]… و حضرت صادق(علیه السلام) می‌فرماید: خداوند جز آزمایش شدگان با ایمان را بر دانش خویش آگاه نمی­کند و از این­رو پیامبرش را مأمور نمود تا بر آزار مردمش شکیبا باشد و جز به دستور خدا با آنان نجنگد.۹
  3. اخلاص و بی­نیازی؛ تمامی پیامبران و خاتم آنان همواره این باور را در رفتار و گفتار خود تأکید می­نمودند که: «… قُل لاَّ أسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أجْراً إنْ هُوَ إلاَّ ذِکْری لِلْعالَمین»۱۰و این شعار زیبای نبی خاتم بود که: «قُلْ إنَّ صَلاَتِی وَنُسُکی وَمَحْیَایَ وَمَمَاتِی لِلّهِ رَبِّ الْعَالَمینَ».۱۱ بسیاری از آیات قرآن آن بزرگوار را دعوت به اخلاص و حضور نموده و اولین آیه قرآن او را امر نمود که: به نام پروردگارت بخوان.
  4. اراده و استقامت؛ خدای متعال پس از امتنان به شرح صدر و دیگر الطافی که در حق پیامبرش روا داشته در پایان می­فرماید: «فَإذا فَرَغْتَ فَانْصَب؛ آن­گاه که از کاری فارغ گشتی و به کار دیگر بپرداز». خدای متعال نه تنها خود او را بلکه یارانش را نیز به استقامت فراخواند و فرمود: «فاسْتَقِمْ کَمَا أُمِرْتَ وَمَن تَابَ مَعَکَ وَلاَ تَطْغَوْا إنَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصیرٌ».۱۲و شاهد این استقامت سخن امیرالمؤمنین است که می­فرمود: «وَلَقَد کنّا مَعَ رَسُولِ­الله(ص) نَقْتُلُ آبَاءنَا وَ أبْنَاءَنَا وَ إخوَانَنَا وَ أعمَامَنَا: ما یَزِیدُنَا ذلک إلاّ إیماناً وَ تَسْلِیماً، وَ مُضِیّاً عَلَی اللَّقمَ؛۱۳ و همراه با رسول خدا، پدران و فرزندان و برادران و عموهای کافر خویش را می­کشتیم و این کار ـ برخلاف احساسات خویشی شدید ـ جز بر ایمان و تسلیم ما و حرکت بر راه روشن دین نمی­افزود».
  5. عزت و صلابت؛ خداوند متعال به پیامبرش تسلی داده و می­فرماید: «وَلاَ یَحْزُنکَ قَوْلُهُمْ إنَّ الْعِزَّهَ للهِ جَمیعاً هُوَ السَّمِیعُ الْعَلیم؛۱۴سخنان آنان تو را غمگین نکند، زیرا عزّت، همه از آنِ خداست. او شنوای داناست». و با همین اعتماد به راحتی در برابر مشرکان مستکبر می­فرمود: «لاَأَعْبُدُ مَا تَعْبُدُونَ وَلاَ أنتُمْ عَابِدُونَ مَا أعْبُدُ وَلاَ أنَا عَابدٌ مَا عَبَدْتُمْ».۱۵ و نیز خداوند او را یاری می­نمود و می­فرمود: «وَإن کَذَّبُوکَ فَقُل لّی عَمَلِی وَلَکُمْ عَمَلُکُمْ أنتُم بَرِیئُونَ مِمَّا أَعْمَلُ وَأنَا بَرِیءٌ مِمَّا تَعْمَلُونَ؛۱۶ و اگر تو را تکذیب کردند، بگو: عمل من به من اختصاص دارد، و عمل شما به شما اختصاص دارد. شما از آنچه من انجام می­دهم غیر مسئولید، و من از آنچه شما انجام می­دهید، غیر مسئولم». و در مراحل بعدی نیز امیرالمؤمنین(علیه السلام) می­فرماید: رسول خدا(ص) به ما دستور داد تا با معصیت کاران با چهره­ای خشم آلود برخورد کنیم.۱۷
  6. اعتماد آفرینی و امانت­داری؛ حضرت امام صادق(علیه السلام) می­فرماید: «إنّ اللهَ عَزَّوجلّ لم یبعث نبیّاً إلاّ بصدق الحدیث و أداء الأمانه إلی البرّ والفاجر؛۱۸خداوند متعال پیامبری نفرستاده؛ مگر این­که او را به راست‌گویی و امانت­داری فرمان داده است». و نیز می­فرماید: «رسول خدا حتی یک نخ و سوزن را ـ که به امانت گرفته بود ـ بر می­گردانید. پیامبر خدا آن­چنان به سخن حاضران گوش فرا می­داد که برخی گفتند: او فقط گوش است و خداوند در پاسخ آنان فرمود: اگر هم گوش است، گوشی است که به خیر شماست، به خدا ایمان دارد و سخن مؤمنان را باور می­کند».۱۹
  7. رفتن و مدارا و انعطاف، خداوند به او دستور می­دهد که: «… فَاصْفَحِ الصَّفْحَ الْجَمیلَ؛۲۰پس به خوبی صرف نظر کن»، و در آیه­ای دیگر می­فرماید: «فَبِمَا رَحْمَهٍ مِّنَ اللهِ لِنتَ لَهُمْ وَلَوْ کُنتَ فظّاً غَلیظَ الْقَلْبِ لاَنفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ فاعْفُ عَنْهُمْ…؛۲۱ پس به برکت رحمت الهی، با آنان نرم‌خو [و پر مهر] شدی، و اگر تندخو و سخت­دل بودی، قطعاً از پیرامون تو پراکنده می­شدند…». نوشته­اند: پیامبر خدا سبک­ترین نماز کامل را می­خواند و کوتاه‌ترین خطبه­ها را در نماز ـ جمعه ـ داشت.۲۲ و به این صورت رعایت حال همگان را می­نمود.
  8. نصح و ملاطفت و دل­سوزی؛ یکی از زیباترین و دل­چسب­ترین آیه­های قرآن کریم این که: «لَقَدْ جَآءَکُمْ رَسُولٌ مِّنْ أنفُسِکُمْ عَزیزٌ عَلَیْه مَا عَنِتّم حَریصٌ عَلَیْکُمْ بِالْمؤمِنینَ رَءُوفٌ رَّحیمٌ؛۲۳قطعاً، برای شما پیامبری از خودتان آمد که بر او دشوار است شما در رنج بیفتید، به [هدایت] شما حریص، و نسبت به مؤمنان، دل­سوز مهربان است». و این دل­سوزی و حرص بر هدایت تا به حدی رسید که خداوند به پیامبرش هشدار داد و فرمود: «لَعَلَّکَ بَاخِعٌ نَّفْسَکَ ألاّ یَکُونُوا مُؤمِنینَ»۲۴ گویاتر از این­که آنان ایمان نمی­آورند، می­خواهی جان خویش را تباه سازی!
  9. دردآشنا و حامی محرومان؛ خداوند به او می­فرمود: «وَلاَ تَطْرُدِ الَّذینَ یَدْعُونَ رَبَّهُم بِالْغَدَاهِ وَالْعِشیِّ یُریدُونَ وَجْهَهُ…؛۲۵و کسانی را که پروردگار خود را بامدادان و شامگاهان می­خوانند ـ در حالی که خشنودی او را می‌خواهند ـ مران…». و او همچون برادرش هود می­فرمود: «…وَمَا أنَا بِطَارِدِ الّذینَ ءَامَنُوا…؛۲۶ و کسانی را که ایمان آورده­اند طرد نمی­کنم…». و نوشته­اند: با فقرا همنشین بود و با زمین­گیران هم سفره می­شد و با دستان خویش لقمه بر دهانشان می­گذاشت و هرکس ـ آزاد یا برده ـ که درخواستی از او می­نمود، در پی انجام خواسته­اش به راه می­افتاد، … پیاده و پابرهنه راه می­رفت و به تشییع جنازه و عیادت بیماران در دوردست­ترین محله مدینه حاضر می­شد.۲۷
  10. خوش خلقی و خوش­رویی؛ در سخنی از آن حضرت نقل شده است که فرمود: «مِن أخلاق النّبییّن والصّدیقین البشاشه إذا تراؤوا والمصافحه إذا تلاقو؛۲۸از ویژگی­های اخلاقی پیامبران و صدیقان، نشاط و خوش‌رویی در دیدارها و دست دادن به هنگام ملاقات­هاست». و در حدیثی دیگر آمده است: «کان أکثر النّاس تبسّماً و ضحکاً من وجوه أصحابه؛۲۹بیش از همه لبخند بر لب داشت و همواره بر روی اصحابش می­خندید» و اساساً سخنانش را با لبخند همراه می­نمود: «إذا احدّث بحدیث تبسّم فی حدیثه».۳۰
  11. آراستگی و نظافت؛ نوشته­اند: «وَأنّه کّان(ص) ینظر من المِرآه و یرجّل جُمَّته و یَمْتَشِطُ و ربّما نظر فی الماء و سوّی جمّته فیه و لقد کان یتجمّل لأصحابه فضلاً علی تجملّه لأهله؛۳۱آن حضرت در برابر آینه موهای خود را شانه می­زد، گاهی نیز به جای آینه در ظرف آب می­نگریست و موهای خود را مرتب می­نمود و افزون بر آراستن خویش برای خانواده، برای یارانش نیز خود را می­آراست». و حضرت صادق(علیه السلام) می­فرماید: «رسول خدا(ص) بیش از آنچه که برای خوراکی و طعام هزینه کند، در راه عطر هزینه می­کرد».۳۲
  12. ادب و حیا؛ می­گویند: «کان رسول­الله(ص) أشدّ حیاء من العذراء، فی حذرها؛۳۳آن حضرت از عروسان حجله با حیاتر بود. هیچ­گاه پاهای خود را در برابر حاضران و هم­نشینان دراز نمی­کرد». «هیچ کسی را با سخن خود نمی­رنجانید».۳۴و سخن کسی را نمی­برید؛ مگر هنگامی که از حدّ می­گذرانید، آن­گاه با تذکر یا برخاستن اعتراض می­نمود.۳۵ حضرت امیرالمؤمنین(علیه السلام) می­فرمود: مجلس پیامبر؛ مجلس بردباری و حیا و راستی و امانت بود. سر و صدا و فریاد از مجلس آن حضرت شنیده نمی­شد، حرمت افراد شکسته نمی­شد و لغزش افراد ثبت نمی­گردید و کسی در پی عیب­جویی نبود. همه اهل تعادل و پیوند و ارتباط براساس تقوا بودند. بزرگان مورد تکریم و با خردسالان به مهربانی و شفقت برخورد می­شد.۳۶

پی­نوشت:

  1. الأحزاب (۳۳): ۴۴ و ۴۵.
  2. الحدید (۵۷): ۲۵.
  3. ر.ک؛ مجموعه آثار، ج ۲، ص ۱۷۹ ـ ۱۷۵.
  4. ر.ک؛ علامه طباطبایی۱، تفسیر المیزان، ج ۴، ص ۱۶۳ ـ ۱۵۵.
  5. طه (۲۰): ۲۵.
  6. ابن شیبه، المصنف، ج ۴، ص ۴۷۳.
  7. الأحقاف (۴۶): ۳۵.
  8. القلم (۶۸): ۴۸.
  9. کافی، ج ۱، ص ۲۴۳.
  10. الأنعام (۶): ۹۰.
  11. الأنعام (۶): ۱۶۲.
  12. هود (۱۱): ۱۱۲.
  13. نهج البلاغه، خطبه ۵۶.
  14. یونس (۱۰): ۶۵.
  15. الکافرون (۱۰۹): ۲ و ۳.
  16. یونس (۱۰): ۴۱.
  17. وسائل الشیعه، ج ۱۱، ص ۴۱۳.
  18. علامه طباطبایی۱، سنن النبی(صلی الله علیه و آله)، ص ۶۴.
  19. التّوبه (۹): ۶۱.
  20. الحجر (۱۵): ۱۵۹.
  21. آل عمران (۳): ۱۵۹.
  22. سنن النبی(صلی الله علیه و آله)، ص ۴۵.
  23. التّوبه (۹): ۱۲۸.
  24. الشّعراء(۲۶): ۳.
  25. الأنعام (۶): ۵۲.
  26. هود (۱۱): ۲۹.
  27. سنن النبی(صلی الله علیه و آله)، ص ۷۴ و ۷۵.
  28. سنن النبی(صلی الله علیه و آله)، ص ۶۲.
  29. فیض کاشانی۱، محجهالبیضا، ج ۴، ص ۱۳۴.
  30. سنن النبی(صلی الله علیه و آله)، ص ۴۸.
  31. بحارالانوار، ج ۱۶، ص ۲۴۹.
  32. همان، ص ۲۴۸.
  33. همان، ص ۲۳۶ ـ ۲۳۰.
  34. سنن النبی(صلی الله علیه و آله)، ص ۴۶.
  35. شیخ صدوق۱، معانی الاخبار، ص ۸۳.
  36. سنن النبی(صلی الله علیه و آله)، ص ۱۷.

 

ب: قسمت دوم

منبع: مجله مطالعات قرآنی نامه جامعه، خرداد ۱۳۸۶، شماره ۳۳

ویژگی‌های رفتاری رسول خاتم(ص) در طرح و تبلیغ رسالت الهی بسیار است. برخی از آن‌ها همانند اصول فراگیر و جامع و برخی دیگر گستره محدودتری دارند. در این بخش، نخست به مواردی از شیوه‌های جامع پرداخته و سپس بعضی از مصادیق را مرور می‌کنیم.

  1. رعایت تدریج در کاربرد ابزار تبلیغی؛

نزول تدریجی آیات هدایت‌گر قرآن کریم در طول ۲۳ سال شاهد صریح رعایت تدریج در ابلاغ رسالت الهی است. خداوند متعال می‌فرماید: «وَقُرءَاناً فَرَقْنَاهُ لِتَقْرَأَهُ عَلَی النَّاسِ عَلَی مُکْثٍ وَنَزَّلْنَاهَ تَنْزِیل؛۱ و قرآنی [با عظمت را] بخش بخش [برتو] نازل کردیم تا آن را به آرامی بر مردم بخوانی، و آن را به تدریج نازل کردیم.»

در آیه‌ای دیگر پیامبر خدا را به رعایت ترتیب مأمور نموده، و می‌فرماید: «أدْعُ إِلَی سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَهِ وَالْمَوْعِظَهِ الْحَسَنَهِ وَجَادِلْهُم بِالَّتی هِیَ أَحْسَنُ إِنَّ رَبَّکَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَن سَبیلِهِ وَهُوَ أَعلَمُ بِالمُهْتَدینَ وَإنْ عَاقَبْتَمْ فَعَاقِبوا بِمِثلِ مَا عُوقِبْتُم بِهِ وَلَئِن صَبَرتُمْ لَهُوَ خَیْرٌ لِلصَّابِرینَ؛۲ با حکمت و اندرز نیکو به راه پروردگارت دعوت کن و با آنان به [شیوه‌ای] که نیکوتر است مجادله نمای. در حقیقت، پروردگار تو به [حال] کسی که از راه او منحرف شده داناتر، و او به [حال] راه یافتگان [نیز] داناتر است و اگر عقوبت کردید، همان‌گونه که مورد عقوبت قرار گرفته‌اید [متجاوز را] به عقوبت رسانید، و اگر صبر کنید، البته آن برای شکیبایان بهتر است.»

در این آیه بهره‌گیری از برهان و حکمت را به صورت مطلق و پند و اندرز نیکو را در نیمی از موارد تجویز می‌نماید و اگر کسی از راه منطق و استدلال پیروی نکرد و اندرز نیکو را برنتابید و روی به جدل آورد، باید متناسب با شرایط به شیوه‌ای نیکوتر با او به مجادله پرداخت و در ضمن مجادله، از راه حق منحرف نشد و از حد انصاف پای فراتر ننهاد؛ زیرا هدف ما هدایت و رساندن پیام و دعوت به حق است و خداوند خود بهتر می‌داند که چه کسانی گمراه و چه کسانی هدایت یافته‌اند.

این شیوه که بر محور هدایت فکری مردم و تقویت روح تفکر و ژرف اندیشی استوار است همواره توسط پیامبر گرامی چه در دوره حضور در مکه و چه پس از هجرت به مدینه رعایت می‌شد، دعوت مکرر قرآن به تفکر و تدبر و تعقل و تأمل و تأکید پیامبر خدا(ص) به تذکر و یادآوری الطاف و نعم الهی جلوه‌هایی از گستره این شیوه در دعوت اسلامی است. مردم مدینه با همین سیره اسلام را پذیرفتند و نفوذ اسلام در بیشتر مناطق دنیا و دیروز و امروز نیز از همین راه بوده است. البته قرآن کریم ضمن اولویت بخشی مطلق به شیوه‌های مبتنی بر تعقل و حکمت، پیامبر گرامی(ص) را از کاربرد مشروط ابزارهای دیگر عقلایی منع نمی‌کند و حتی در آیه بعد تصریح می‌کند که اگر مخاطبان دعوت از گردونه برهان و حکمت و یا پند و اندرز نیکو و مجادله نیکوتر روی برتافتند و به حقوق طبیعی و اجتماعی مسلمانان تعدی نمودند، مسلمانان نیز می‌توانند برای جلوگیری از تعدی و ستم که یک حق عقلایی است، مقابله به مثل نمایند، اما این تجویز برای آگاهی و گرایش به حق و حفظ عزت اسلامی است و چنین تجویزی نباید مجوزی برای تعدی مسلمانان گردد؛ و بنابراین اگر راهی برای دست‌یابی به اهداف مزبور بدون کاربرد شیوه مقابله به مثل ممکن شد، بهتر است مسلمانان همان راه را بپیمایند و راه تحمل و پایداری پیشه کنند.

استفاده از ابزار زبان و گفت وگو به ویژه با رعایت مراتب در شیوه‌های مفاهمه و اولویت دادن به برهان و استدلال عقلانی بر خطابه و جدل و کاربرد ابزار تهدید و قدرت فیزیکی در صورت انتخاب این شیوه از سوی مخالفان با تأکید بر تجاوز ننمودن از حدّ عدالت پاسخ صریحی است بر کسانی که مغرضانه یا جاهلانه در پی تصویر دیگری از سیره تبلیغی اسلام و پیامبر بزرگ آن می‌باشند.

  1. رعایت تدریج در طرح محتوای رسالت؛

طرح کلیات عقاید و گزاره‌های عقلانی و امور فطری یا بدیهیات اولیه که هر انسانی آن را می‌پذیرد و نیز محاسن آداب و اخلاق که پذیرفتن آن‌ها نیاز به استدلال و برهان ندارد و انطباق رفتار با آن‌ها محتاج سعی و کوشش بسیار نیست، شیوه رایج قرآن کریم در دوره ۱۳ ساله مکه است. قرآن در مکه اصرار داشت تا مخاطبان خود را با فطرت و خویشتن خویش آشنا نماید و به پرسش‌های اساسی او پاسخ دهد، پرسش‌هایی چون: من کیستم، از کجا آمده‌ام، برای چه آمده‌ام، به کجا می‌روم و …، اندک اندک مبانی توحید را به صورت مجمل و در لفافه بیان می‌نمود، دستورات شرعی را در قالب تذکرات اخلاقی و همه را در پوشش احکام بدیهی و فطری می‌آورد.۳ برنامه قرآن کریم این بود تا در این مدت، حق را به مردم نشان دهد و آنان را در مسیر حق قرار دهد و دل آنان را از آلودگی شرک و بت پرستی پاک سازد و جامعه جاهلی را به سوی رشد و شکوفایی جهت دهد، امّا چنین رویکردی با فرهنگ حاکم در دو نقطه مقابل قرار داشت و اکثریت مردم به راحتی نمی‌توانستند از عادت‌ها و آداب و رسوم سنتی ـ هرچند خرافی و جاهلانه ـ روی برگردانند؛ از این رو قرآن کریم در عصر مکه تلاش نمود تا با تقویت باورهای توحیدی زمینه تخلّق به اخلاق الهی و ترک عادت‌های جاهلی را بر آنان آسان نماید. و پس از آن نیز ـ ده سال مدینه ـ تمامی احکام تکلیفی را یک جا ابلاغ ننمود، چنان که دقت در آیات مربوط به تحریم شراب از نمونه‌های زیبای تدریج است. قرآن کریم نخست می‌فرماید: «وَ مِن ثَمَراتِ النَّخیلِ والأعنَابِ تَتَّخِدوُنَ مِنْهُ سَکَراً وَ رِزْقاً حَسَناً …»؛۴ این آیه ـ که از سور مکی است ـ با ادبیات ویژه قرآنی، سَکَر ـ شراب ـ را در مقابل رزق نیکو قرار می‌دهد و سپس در مدینه از نماز خواندن در حال مستی منع می‌فرماید: «…لاَتَقْرَبُوا الصَّلاهَ وَأنْتُمْ سُکَارَی…»۵ و پس از آن می‌فرماید: «یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْخَمْرِ وَالْمَیْسِرِ قُلْ فِیهِمَا إِثْمٌ کَبِیرٌ وَمَنَافِعُ لِلنّاسِ وإِثْمُهُمَا أَکْبَرُ مِن نَّفْعِهِمَا…»۶ و پس از آماده شدن شرایط می‌فرماید: «… إنَّمَا الْخَمْرُ وَالْمَیْسِرُ وَالأنصَابُ وَالأَزْلَمُ رِجْسٌ مِّنْ عَمَلِ الشَّیْطانِ فَاجتَنبُوهُ…»۷

  1. رعایت ترتیب و تدریج در گزینش مخاطبان دعوت؛

تذکر این نکته ضروری است که مدارا و رعایت تدریج در تحقق دعوت و رسالت الهی نه به معنای سهل‌انگاری و نرمش در برابر باطل است و نه زمینه‌ساز غفلت و فراموشی هدف است؛ بنابراین گرچه از نخست مقرر بوده است که قرآن کریم ـ و به دلالت التزامی ـ دعوت حضرت ختمی مرتبت(ص) مهیمن و سرآمد تمامی شرایع الهی و غیر الهی باشد و دین اسلام خاتِم و خاتَم تمامی ادیان گردد، امّا پیامبر خدا(ص) مأمور می‌شود تا این حرکت را نخست از خانه خویش آغاز نماید: «وثیابک فطهّر»۸ ـ برخی تفسیر به طهارت خانواده و خویشان نموده‌اند ـ همسرش حضرت خدیجه و دو نوجوان خانه‌اش؛ علی(ع) که پرورش و تربیت او را از سال‌ها پیش به عهده گرفته بود و زید که رسماً فرزند خوانده او بود، نخستین گروندگان به دعوت پیامبر(ص) بودند؛ چرا که مأمور بود تا اولین دعوت عمومی را از خویشان شروع نماید: «وَ أنْذِرْ عَشیِرَتَکَ الأَقْرَبینَ»۹ و سپس دعوت را به شهر مکه و پس از آن به پیرامون گسترش دهد: «وَ کَذَالِکَ أوْحَیْنَا إلَیْکَ قُرْءَاناً عَرَبِیّاً لِتُنذِرَ أُمَّ الْقُرَی وَ مَنْ حَوْلَهَا…»۱۰ و در مرحله‌ای دیگر می‌فرماید: «… وَ أُوحِیَ إِلَیَّ هَذَا الْقُرءَانُ لأُنْذرَکُم بِهِ وَ مَن بَلَغَ…»۱۱ پیام برای همه کسانی که آن را می‌شنوند و درمی‌یابند، و سپس می‌فرماید: «قُلْ یَا أیُّهَا النَّاسُ إنِّی رَسُولُ اللهِ إلَیْکُمْ جَمِیعاً…»۱۲ و سخن آخر و هدف نهایی از بعثت نبی خاتم این پیام است که: «وَمَا أَرْسَلْنَاکَ إلاَّ رَحْمَهً لِلْعَالمَینَ.»۱۳

  1. رعایت ترتیب و تفاوت استعدادها؛

استعدادهای بشر متفاوت است و پیامبر خاتم برای ابلاغ رسالت الهی و هدایت بشر به صلاح و سعادت این تفاوت‌ها را به دقت در نظر می‌آورد و با هر فرد و گروه به تناسب استعداد آنان برخورد می‌نمود. گاهی برخی از افراد در بند عادات و رسوم اسیر گردیده و گرفتار سکون و جمود می‌شوند و نیازمند نیرویی هستند تا زنجیرها را از دست و پای آنان برگیرد و منش و شخصیت و احساس آنان را بیدار نماید، نعمت‌های فراموش شده را به یاد آنان بیاورد و آنان را به خودشان بشناساند و غبار از گنجینه‌های خردشان برگیرد: «و یذکّروهُم منسِیَّ نِعمَتِه، و یحتَجُّوا علیهم بالتّبلیغ، وَیُثِیروُا لهم دَفائِنَ العَقول»،۱۴ پیامبران الهی برای تذکر و یادآوری و بیداری آمده‌اند تا با تحریک اندیشه‌ها به آنان شکوفایی و بالندگی و پویایی بخشند و نسخه‌ای مورد اعتماد برای گزینش‌ها و پذیرش‌ها باشند و از همین رو قرآن کریم و دیگر کتب آسمانی میزان و ذکر نام گرفته‌اند.

برخی دیگر فراتر از تذکر و هشدار، نیازمند آن هستند که قواعد هدایت و رشد بر گوش آنان خوانده شود و بر اصول و فروع زندگی سعادتمندانه آگاهی یابند و گام به گام با آیات الهی بر صراط مستقیم سیر کنند، و گروهی نیز به مرحله‌ای بالاتر نیاز دارند، باید مورد تعلیم و تربیت دقیق قرارگرفته، روزها و سال‌ها در کلاس‌های آموزشی و همراه با تشویق و انذار، نفس سرکش آنان با تربیت دینی و رسالت الهی انس بگیرند و اصلاح گردند، و بالاخره گروهی افزون بر همه این‌ها باید تمرین و ممارست و تربیتی طولانی مدت بیابند و به تدریج از آلودگی‌های شرک و جاهلیت رهایی یافته به اخلاق و اوصاف نیکو آراسته شوند. تمامی این مراتب را قرآن کریم برای پیامبر خدا(ص) ترسیم نمود: «هُوَ الَّذِی بَعَثَ فِی الأُمّیّینَ رَسُولاً مِّنْهُمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ ءَایَاتِهِ وَ یُزَکّیهِمْ وَ یَعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَهَ…»۱۵ این آیه به مرحله تلاوت و ابلاغ آیات و تعلیم و آموزش و تربیت و پرورش اشاره می‌فرماید.

البته در نهایت افرادی یافت می‌شوند که جز با تهدید و انذار و مقابله به مثل از ستم و تعدی و حق کشی و سدّ راه خدا که راه سعادت و خوشبختی است، دست بر نمی‌دارند و با آنان باید همچون جراحانی رفتار کرد که مجبورند برای حفظ سلامت انسان عضو آلوده را از تماس با دیگر اعضا دور نمایند و پیامبر خدا در طول ۲۳ سال رسالت خود و به ویژه در ده سال مدینه تمامی این مراتب را رعایت می‌فرمود و مسلمانان جز پس از دعوت به توحید و نبوت، حق جهاد با مشرکان را نداشتند. امیرالمؤمنین(ع) می‌فرماید: «لمّا وجّهنی رسول الله الی الیمن قال یا علی: لاتقاتل احداً حتی تدعوه إلی الإسلام. و ایم الله لئن یهدی الله علی یدیک رجلاً خیر لک ممّا طلعت علیه الشمس و غربت ولک ولاؤه؛۱۶ آن گاه که رسول خدا مرا به یمن فرستاد، فرمود: ای علی تا کسی را دعوت به اسلام نکرده‌ای با او نجنگ و به خدا سوگند اگر یک نفر به دست تو هدایت شود از همه آنچه خورشید بر او می‌تابد برای تو ارزشمندتر است. علاوه بر این که یاری و هم پیمانی او را برای خود تضمین نموده‌ای.»

آنچه گذشت ترسیمی خلاصه از رفتارشناسی پیامبر خدا(ص) در طرح دعوت الهی و ابلاغ رسالت جهانی و ابدی اسلام بود. در این میان برخی از ویژگی‌های روحی و رفتاری آن حضرت که در گسترش دعوت به اسلام مؤثر بود که در قرآن کریم و احادیث نیز بدان اشاره شده است. در این قسمت نمونه‌هایی از آن ویژگی‌ها یادآوری می‌شود:

الف. ویژگی‌های مبنایی و راهبردی:

  1. اخلاص؛ تمامی پیامبران الهی مردم را به راه خدا دعوت نموده و آنان را برای خدا خواسته‌اند. سخن آغاز و انجام آنان این بوده است که: «قُلْ هَذِهِ سَبیلِی أَدْعُوا إِلَی اللهِ عَلَی بَصِیرَهٍ أنَا وَمَنِ اتّبَعنِی…»۱۷و در آیه سوره نحل حضرت ختمی مرتبت مأمور شد که «ادْعُ إلی سبیلِ ربّک…» و براساس همین تربیت موظف می‌شود تا بگوید: «قُلْ إنَّ صَلاَتِی وَنُسُکِی وَمَحْیَایَ وَمَمَاتِی لِلّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ»۱۸ دعوت به خدا و به راه خدا و برای خداست. نه برای خویش و نه برای خانواده و خویشانش امتیازی می‌جوید، بلکه او تنها به تکلیف خود عمل می‌کند و منّتی بر مخاطبان ندارد؛ چنان که همه پیامبران یک صدا گفته‌اند: ما از کسی پاداش نمی‌خواهیم.۱۹ پیامبر ختمی مرتبت(ص) در چهار مورد بر این نکته تأکید می‌نماید.۲۰ آنان تنها یک مقام داشتند و تا آخر بر همان یک خط پایدار ماندند: «الَّذینَ یُبَلِّغُونَ رِسَالاَتِ اللهِ وَیَخْشَوْنَهُ وَلاَ یَخْشَوْنَ أَحَداً إلاَّ اللهَ وَکَفَی بِاللهِ حَسِیبا.»۲۱ و همین نشانه سرفرازی و بی نیازی و استغنای آنان از ما سوی الله بود.
  2. یقین؛ تا انسان به راهی که برگزیده است باور نداشته باشد، نمی‌تواند راهنما و مشوق دیگران باشد. قرآن کریم رهبران الهی را با دو صفت ویژه معرفی می‌نماید: «وَجَعَلْنَا مِنهُم أَئمّهً یَهدوُنَ بِأَمرِنَا لَمَّا صَبَروُا و کَانُوا بِآیاتِنَا یُوقِنُون».۲۲و به راستی اگر کسی به حقانیت و صحت راه خویش یقین نداشته باشد، چگونه می‌تواند خود و محبوب‌ترین نزدیکان خویش را در برابر کشیشانی که تمامی عمر خود را در صومعه و به عبادت خدا گذرانده‌اند، به صحنه آورده و در معرض نفرین آنان قرار دهد، و یا در برابر آن همه آزار و توهین که از سوی مشرکان و خویشان دید، مقاومت نماید.
  3. صبر و عزم؛ در آیه پیشین به جایگاه صبر در رهبری و هدایت اشاره شد و جز آن نیز بارها به پیامبر گرامی(ص) فرمان صبر داده شده است که: «فَاصْبِر کَمَا صَبَرَ أُولُوالعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ…»۲۳و شگفت این که با ارائه یک نمونه از بی صبری مردان الهی به پیامبر خدا هشدار داده و می‌فرماید: «فَاصْبِر لِحُکْمِ رَبِّکَ وَلتَکُنْ کَصَاحِبِ الحُوتِ إذْنَادَی و هُوَ مَکْظُومٌ؛۲۴ پس در [امتثال] حکم پروردگارت شکیبایی بورز، و مانند همدم ماهی [یونس] مباش؛ آن گاه که اندوه زده ندا سر داد». حضرت صادق(ع) می‌فرماید: «هیچ‌گاه خداوند دانش خویش را بر کسی که در پایداری و شکیبایی امتحان نداده است، واگذار نمی‌کند»؛ از همین رو رسول خدا(ص) مأمور بود تا برآزار خویشان شکیبایی ورزد و جز در شرایطی که خدا فرمان داده بود با آنان جهاد ننماید….۲۵ و این حدیث اشاره به آیات پیشین از سوره نحل است که در پایان به پیامبر فرمود: اگر صبر پیشه گیری، نتیجه‌ای بهتر خواهد داشت و در آخر فرمود: «وَاصْبِرْ وَمَا صَبْرُکَ إلاَّ بِاللهِ ولاَتَحْزَنْ عَلَیْهِم وَلاَتَکُ فِی ضَیْقٍ مِمَّا یَمْکُروُنَ.»۲۶
  4. صداقت و صراحت؛ در حدیثی که از حضرت صادق(ع) نقل شده است، می‌فرماید: »إنّ الله عزّوجلّ لم یبعث نبیّاً الاّ بصدق الحدیث و أداء الأمانه إلی البرّو الفاجر.»۲۷و در حدیث دیگری عایشه می‌گوید: هیچ اخلاقی نزد رسول خدا(ص) منفورتر از دروغ نبود و اگر سخن دروغی از یارانش به گوش او می‌رسید از دیدار او روی برمی‌تافت تا روزی که توبه نماید.۲۸ او مأمور بود تا بدون هیچ پنهان کاری به کفار اعلام نماید: «لاأعْبُدُ مَا تَعْبُدُونَ وَلاَأنْتُمْ عابِدوُنَ مَا أعبد … لَکُمْ دِینکُمْ وَلِیَ دِین.»۲۹ و امیرالمؤمنین می‌فرماید: «أمرنا رسول الله(ص) أن نلقی أهل المعاصی بوجوه مکفّهره؛۳۰ رسول خدا(ص) به ما فرمان داده بود تا با گنه‌کاران با چهره درهم گرفته برخورد کنیم.»
  5. صلابت و استقامت؛ خدای متعال در دو مورد پیامبرش را امر می‌کند تا راه پایداری پیشه کند. در یک مورد او و همراهانش را فرا می‌خواند و می‌فرماید: «فَاسْتَقِم کَمَا أُمِرْتَ وَمَنْ تَابَ مَعَکَ…»۳۱و در مورد دیگر امر به دعوت را با استقامت همراه می‌کند: «فَلِذلِکَ فَادْعُ وَاْستَقِمْ کَمَا أُمِرْتَ…؛۳۲ پس چون فراغت یافتی، به طاعت درکوش». و در هر دو مورد تصریح می‌کند که استقامت مأموریتی از پیش اعلام شده است. و در آیه دیگر به رسول خویش فرمان می‌دهد: «فإذا فرغت فانصب؛۳۳ هرگاه از مأموریتی فارغ شدی به مأموریت دیگر بپرداز»، و امیرالمؤمنین(ع) این صلابت و پایداری را این‌گونه ترسیم می‌کند که: «ولقد کنّا مع رسول الله(ص)… ما آن‌گاه که با رسول خدا بودیم پدران و فرزندان و برادران و عموهای خود را ـ که در برابر راه حق ایستاده بودند ـ می‌کشتیم و این امر تأثیری در ما نداشت جز آن که ایمان، تسلیم، حرکت در صراط مستقیم، شکیبایی بر دردهای ناگوار و تلاش ما در جهاد با دشمن را می‌افزود.»۳۴
  6. شرح صدر؛ اولین درخواست حضرت موسی(ع) پس از فرمان رسالت شرح صدر است: «قَالَ رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْریِ وَ یَسِّرلِی أمْرِی»۳۵و خدای متعال با زبان امتنان به پیامبر خاتم(ص) می‌فرماید: «ألَمْ نَشْرَحْ لَکَ صَدْرَکَ»۳۶ و خود آن بزرگوار می‌فرماید: «أکثر دعایی و دعاء الأنبیاء قبلی بعرفه… اللّهمّ اجعل فی قلبی نوراً و فی سمعی نوراً و فی بصری نوراً، اللّهم اشرح لی صدری و یسّرلی امری.»۲۷ و این همه نشانه ارتباط سعه صدر با رسالت و رهبری است، سعه صدر برای تحمل بار سنگین هدایت، برای تحمل مشکلات و سختی‌ها، برای تحمل آزارها و نادانی‌ها و….

این‌ها و جز این‌ها خصوصیاتی است که در موضع‌گیری‌ها و برخوردهای هدایت‌گرانه پیامبر خاتم نقش ویژه داشت و آن حضرت با بهره‌مندی از آن‌ها شبانه‌روز و بدون لحظه‌ای قرار و آرام در تبلیغ رسالت الهی می‌کوشید. بخش دیگری از این خصوصیات ویژگی‌های رفتاری آن حضرت است که مستقیماً برای انجام رسالت خویش به کار می‌برد و همواره پس از رحلت او چونان خاطراتی خوش بر زبان یارانش تکرار می‌شد.

دومین ویژگی روحی و رفتاری رسول اعظم(ص) که نقش کاربردی دارد را در شماره آینده پی می‌گیریم.

ادامه دارد….

پی‌نوشت:

  1. الإسرا (۱۷): ۱۰۶.
  2. النّحل (۱۶): ۱۲۵ و ۱۲۶.
  3. ر.ک؛ ابتدای سوره مدثر و شمس و الأنعام (۶): ۱۵۳ ـ ۱۵۱.
  4. النّحل (۱۶): ۶۷.
  5. النّساء(۴): ۴۳.
  6. البقره (۲): ۲۱۹.
  7. المائده (۵): ۹۰ ر.ک؛ علامه طباطبایی۱، تفسیر المیزان، ج ۴، ص۱۶۰ ـ ۱۵۵ و سید قطب، فی ظلال القرآن، آغاز تفسیر سوره انعام.
  8. المدثّر (۷۴): ۴.
  9. الشّعراء(۲۶): ۲۱۴.
  10. الشّوری (۴۲): ۷.
  11. الأنعام (۶): ۱۹.
  12. الأعراف (۷): ۱۵۸.
  13. الأنبیاء(۲۱): ۱۰۷.
  14. نهج البلاغه، خطبه اول، فراز ۳۵.
  15. الجمعه (۶۲): ۲.
  16. کافی، ج ۵، ص ۳۶، ح ۲.
  17. یوسف (۱۲): ۱۰۸.
  18. الأنعام (۶): ۱۶۲.
  19. ر.ک؛ الشعراء (۲۶) : ۱۰۹، ۱۲۷، ۱۴۵، ۱۶۴، ۱۸۰.
  20. ر.ک؛ آیات الشوری (۴۲): ۲۳، الأنعام (۶):۹۰، ص (۳۸): ۸۶ و الفرقان (۲۵): ۵۷.
  21. الأحزاب (۳۳): ۳۹.
  22. السّجده (۳۲): ۲۴.
  23. الأحقاف (۴۶): ۳۵.
  24. القلم (۶۸): ۴۸.
  25. اصول کافی، ج ۱، ص ۲۴۳.
  26. النّحل (۱۶): ۱۲۷.
  27. علامه طباطبایی۱، سنن النبی، ص ۶۴..
  28. گروهی از نویسندگان، پژوهشکده باقرالعلوم، سنن الرسول الاعظم(ص)، ص ۲۴۲، ح ۶۳۲.
  29. الکافرون (۱۰۹): ۱.
  30. وسائل الشیعه، ج ۱، ص ۴۱۳.
  31. هود (۱۱): ۱۱۲.
  32. الشّوری (۴۳): ۱۵.
  33. الشّرح (۹۴): ۷.
  34. نهج البلاغه، خطبه ۵۶.
  35. طه (۲۰): ۲۵ و ۲۶.
  36. الشّرح (۹۴): ۱.
  37. محمد محمدی ری شهری، التبلیغ فی الکتاب و السنه، ص ۱۲۱.

 

ج: قسمت پایانی

منبع: مجله مطالعات قرآنی نامه جامعه، تیر ۱۳۸۶، شماره ۳۴

اشاره:

در شماره پیشین ترسیمی گذرا از شیوه رفتاری تبلیغ رسالت جهانی پیامبر اعظم(ص) داشتیم. اشاره به برخی ویژگی‌های مبنایی و راه بردی آن حضرت که در گسترش دعوت به اسلام مؤثر واقع شد نیز یادآوری گردید. در این نوشتار به دومین ویژگی روحی و رفتاری آن حضرت که نقش کاربردی و تأثیر عملی دارد، اشاره می‌شود:

ب. ویژگی‌های کاربردی:

  1. ادب؛ قلم زدن در زمینه ادب پیامبران خدا در محضر حق تعالی و بندگان او کاری دشوار و در مورد ادب حضرت ختمی مرتبت دشوارتر است. آنان بیشترین تأثیرگذاری بر مخاطبان را با رعایت ادب در رفتار و گفتار و برخورد داشتند. پیامبر خاتم(ص) بر بزرگ و کوچک سلام می‌کرد. هرگاه با کسی مصافحه می‌نمود، یا سخن می‌گفت تا زمانی که او دستش را نمی‌کشید و سخن خویش تمام نمی‌کرد، پیامبر(ص) دست نمی‌کشید و منصرف نمی‌شد. هرگز نزد کسی پای خویش را دراز نمی‌کرد، نگاهش کوتاه بود و به کسی خیره نمی‌شد و با هیچ‌کس سخن ناپسند نمی‌گفت، تا زنده بود در حال تکیه دادن غذا نمی‌خورد.۱هنگام عطسه زدن صدایش را کوتاه می‌کرد و جلوی دهانش را می‌گرفت و صورت خود را می‌پوشانید.۲ هرگاه کار ناشایستی را از دیگران می‌دید، یا می‌شنید، به رخ او نمی‌کشید، بلکه به نحو کلی، یا با کنایه تذکر می‌داد.۳
  2. دل سوزی و ملاطفت ـ نصح ـ ؛ به یقین یکی از زیباترین آیات قرآن کریم در معرفی پیامبر گرامی چنین است: «لَقَدْ جَاءکُم رَسُولٌ مِنْ أنْفُسِکُم عَزِیزٌ عَلَیْهِ مَا عَنِتُّم حَرِیصٌ عَلَیْکُمْ بِالْمُؤْمِنینَ رَؤُفٌ رَّحِیمٌ؛۴قطعاً برای شما پیامبری از خودتان آمد که بر او دشوار است شما در رنج بیفتید، و به [هدایت] شما حریص و نسبت به مؤمنان دل سوز مهربان است». برخی در توضیح آن گفته‌اند: پیامبری که نه سستی روا داشت و نه کوتاهی کرد و نه اظهار خستگی نمود، چشم‌های نابینا را بینایی و گوش‌های ناشنوا را شنوایی و دل‌های بسته را رهایی بخشید. کژ راهه را اصلاح نمود و به صراط مستقیم آورد و همگان را به گفتن لا إله إلاّ الله آشنا نمود.۵ و به راستی رسول اعظم(ص) دل سوزی و خیرخواهی را تا آن جا رساند که خداوند در آیه سوم سوره شعراء به او هشدار داد.
  3. مدارا و رفق؛ قرآن کریم این ویژگی را نیز تصریح می‌فرماید: «فَبِمَا رَحْمَهٍ مِّنَ اللهِ لِنتَ لَهُمْ وَلَوْ کُنْتَ فَظّاً غَلِیظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ…؛۶پس به [برکت] رحمت الهی با آنان نرم خو و [پر مهر] شدی و اگرتندخو و سخت دل بودی قطعاً از پیرامون تو پراکنده می‌شدند..». او مأمور بود تا به زیباترین صورت چشم پوشی کند.«… فَاصْفَحِ الصَّفْحَ الجَمِیلَ.»۷ و به مبلغانی که خود گسیل می‌داشت، می‌فرمود: «یسّرا ولاتعسّرا و بشّرا ولاتنفّرا و تطاوعا ولا تختلفا؛۸ ـ خطاب به معاذبن جبل و ابوموسی ـ آسان بگیرید و سخت مگیرید، مژده دهید و مترسانید، با خود هماهنگ باشید و اختلاف مکنید». و در توصیه‌های خویش به مبلغی دیگر فرمود: «علیک بالرّفق والقول السّدید ولاتک فظاً ولاغلیظاً ولامتکبراً ولا حسوداً؛۹ مدارا کن و سخن استوار گوی و از تندخویی و سخت دلی و تکبر و حسد پرهیز کن». رسول خدا با بدترین اشخاص به نیکویی رفتار می‌کرد و از همین راه قلب آنان را با حق الفت می‌داد.۱۰
  4. مردمی و دردآشنا؛ هرگاه یکی از یارانش را سه روز نمی‌دید، از احوال او جویا می‌شد؛ اگر در سفر بود او را دعا می‌کرد و اگر در خانه بود به دیدارش می‌رفت و اگر بیمار بود، عیادتش می‌کرد.۱۱به دیدار مستمندان مدینه می‌رفت و در تشییع مرده‌هایشان حاضر می‌شد.۱۲ حتی در دورترین نقاط مدینه از بیماران مستمند عیادت می‌نمود، با آنان می‌نشست و با آنان هم سفره می‌شد و با دست خود به آنان غذا می‌داد… و خویشاوندان خود را با آن که بر دیگران مقدم نمی‌داشت، صله رحم می‌کرد، در خوراک و پوشاک از غلام‌ها و کنیزهای خود برتری نمی‌جست.۱۳
  5. خوش خلقی و خوش رویی؛ خداوند او را به خوش اخلاقی ستود و فرمود: «و إنَّکَ لَعَلَی خُلُقٍ عَظِیمٍ»۱۴و او خود می‌فرمود: یکی از اخلاق نیک پیامبران، شادابی در دیدارها و مصافحه به هنگام برخورد با دوستان است.۱۵ و نوشته‌اند: سخنان آن حضرت همراه با لبخند… و از خندان‌ترین و خوش مجلس‌ترین مردم و از با نشاط‌ترین آنان بود و البته هیچ‌گاه بلند نمی‌خندید و دهان به خنده نمی‌گشود.۱۶
  6. تکریم اشخاص؛ با یارانش مشورت می‌نمود و به آنان شخصیت می‌داد.۱۷و برای تکریم آنان را با نام نیک و کنیه ـ نام محترمانه ـ صدا می‌زد، حتی زنان و کودکان را با کنیه می‌خواند و اگر کسی نامی نیکو نداشت، برای او نامی شایسته انتخاب می‌کرد.۱۸ هیچ کس را به خاطر اشتباهی که مرتکب شده بود، مورد عتاب قرار نمی‌داد.۱۹ و هیچ گاه کسی را برای ابلاغ رسالت الهی نالایق نمی‌شمرد ـ و برای هدایت او تلاش می‌کرد ـ.۲۰
  7. تواضع و فروتنی؛ خداوند همان روز اول که به او فرمان ابلاغ رسالت داد؛ بی درنگ فرمان فروتنی نیز داد و فرمود: «وَأنْذِرْ عَشیرَتَکَ الأقْرَبینَ وَاخْفِضْ جَنَاحَکَ لِمَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْمُؤْمِنینَ؛۲۱و خویشان نزدیکت را هشدار ده و برای مؤمنانی که از تو پیروی کرده‌اند، بال خود را فرو گسترـ فروتن باش ـ». اهل ادّعا نبود و از منیّت و انانیت به دور بود، مردم را تحقیر نمی‌کرد و خود را همچون آنان می‌شمرد: «إنَّمَا أنَا بَشَرٌ مِّثْلُکُم»؛۲۲ و هرگاه فضیلتی برای خود به زبان می‌آورد، می‌فرمود: «ولا فخر»۲۳ کفش خود را پینه می‌زد و لباسش را می‌دوخت و در خانه را خود باز می‌کرد و شیر گوسفندان را می‌دوشید و به خادمش در دستاس کردن کمک می‌نمود، آب وضوی شبش را خود آماده می‌کرد… در کارها به اهل خانه کمک می‌نمود و بر سر سفره همانند بندگان می‌نشست.۲۴
  8. هم زبانی؛ قرآن کریم می‌فرماید: «وَمَا أرْسَلْنَا مِن رَّسُولٍ إلاَّ بِلِسَانِ قَوْمِهِ لِیُبیِّنَ لَهُمْ…؛۲۵و ما هیچ پیامبری را جز به زبان قومش نفرستادیم تا [حقایق را] برای آنان بیان کند». حضرت ختمی مرتبت می‌فرمود: «إنّا معاشرالأنبیاء أُمرنا أن نُکَلّم النّاس عَلی قَدْرِ عُقُولِهِم؛۲۶ ما پیامبران مأموریم تا در سطح اندیشه و خرد مردم با آنان گفت و گو کنیم». زیدبن ثابت می‌گوید: هرگاه با رسول خدا(ص) می‌نشستیم؛ اگر از آخرت می‌گفتیم، او با ما همراهی می‌کرد و اگر از دنیا می‌گفتیم با ما در همان موضوع سخن می‌گفت و اگر از خوردنی‌ها و آشامیدنی‌ها سخن به میان می‌آوردیم با ما همراه می‌شد.۲۷ البته او هیچ‌گاه مسئولیت خویش را فراموش نمی‌کرد، او گرچه با مردم هم زبان و همراه بود و با مردم زندگی می‌کرد، اما دلش بسیار بزرگ بود، در ظاهر با مردم بود، ولی در درون دل به حق تعالی پیوسته بود.۲۸
  9. عدالت خواهی و انصاف؛ و خداوند او را مأمور نمود تا به عدالت رفتار نماید: «… وَأُمِرْتُ لأَعْدِلَ بَیْنَکُم…»۲۹امیرالمؤمنین(ع) می‌فرماید: «… در ظلمی که به پیامبر می‌شد، هیچ‌گاه در مقام انتقام برنمی‌آمد؛ مگر این که حرمت‌های الهی شکسته می‌شد که در آن صورت خشمگین می‌گردید.»۳۰
  10. تحمل سختی‌ها؛ هرگز بین دو امر مخیر نشد؛ مگر این که دشوارترین آن دو را برگزید.۳۱از روزی که مأمور شد تا ردای شب از سر برگیرد و برای هدایت بشر قیام کند ـ «یَا أیُّهَا المْدّثِّرُ قُمْ فَأنْذِرْ»۳۲ـ تا آخرین هفته زندگی که بر بستر بیماری افتاد؛ لحظه‌ای از تلاش و کوشش و تحمل شداید آرام نگرفت. ماه‌ها می‌گذشت و از خانه آن حضرت دودی ـ برای پختن غذا ـ بر نمی‌خاست و جز آب و خرما خوراکی نداشت. و سه روز پی در پی نان سیر نخورد.۳۳

در روزهای آخر عمر که برخی نامهربانی‌ها را بر کنار بسترش دید به برخی فرمود: آیا همراه شما جهاد نکردم؟ آیا دندانم با سنگ دشمن نشکست؟ آیا پیشانی‌ام خونین نشد؟ آیا خون بر چهره‌ام جاری نشد و محاسنم را فرانگرفت؟ آیا با افراد نادان پنجه در پنجه نیفکندم؟ آیا از گرسنگی، سنگ بر شکم نبستم؟! و شگفت این که چنین سخنان را کسی می‌گوید که هیچ‌گاه از درد نمی‌نالید و بیشترین تحمل را در برخورد با مشکلات داشت.۳۴

  1. ساده زیستی و قناعت؛ حضرت امیرالمؤمنین(ع) در یکی از خطبه‌های زیبای نهج البلاغه می‌فرماید: پیامبر خدا بر روی زمین غذا می‌خورد و همچون بندگان می‌نشست و با دست خود کفشش را پینه می‌زد و پارگی جامه‌اش را می‌دوخت و بر استر برهنه سوار می‌شد و همراه خود دیگری را نیز سوار می‌کرد. هنگامی که پرده‌ای با نقش و نگار بر در خانه‌اش آویخته شد، به یکی از همسرانش فرمود: این پرده را از جلوی چشمم دور کن که هرگاه آن را می‌بینم به یاد دنیا و زیورهای آن می‌افتم…۲۵گاهی که با یارانش راه می‌رفت، فرمان می‌داد تا پیشاپیش او راه بروند و خود در میانشان همانند یکی از آنان بود. یارانش پیش پای او بر نمی‌خاستند؛ زیرا می‌دانستند که آن را نمی‌پسندد. هرگاه با آنان می‌نشست و غریبه‌ای وارد می‌شد، او را نمی‌شناخت و می‌پرسید: پیامبر کدام یک از شماست؟۳۶
  2. آراستگی و نظافت؛ برخی از اشخاص و شاید بعضی از مبلغان رسالت الهی زهد و ساده‌زیستی را با ژولیدگی و آلودگی و چرکین بودن خلط می‌کنند. خداوند، مسلمانان را موظف نمود تا در مجامع عمومی و به ویژه مساجد آراسته باشند. بیشترین لباس رسول خدا سفید بود و چون گروه‌ها و طوایف برای دیدار آن حضرت می‌آمدند، زیباترین جامه‌هایش را می‌پوشید و یارانش را نیز به آن دستور می‌داد.۳۷عادت داشت موهای سرش را شانه می‌زد و مرتب می‌نمود. و می‌فرمود: خدا دوست دارد که بنده به هنگام دیدار با برادرانش خود را آراسته و آماده نماید.۳۸آن حضرت بیش از مبلغ خوراک، برای عطر هزینه می‌کرد. در تاریکی شب پیش از آن که خودش دیده شود، بوی عطرش به مشام می‌رسید.۳۹  و از هر راهی که می‌گذشت تا مدتی بوی عطر او باقی بود.
  3. بهره‌گیری از فرصت‌ها؛ رسول خدا(ص) از هر فرصتی برای روشن‌گری و تبلیغ و تبیین رسالت الهی استفاده می‌نمود؛ از فرود آمدن دانه باران که رحمت الهی را به همراه دارد تا صدای موزون پرندگان که به ستایش خدا می‌پردازند و بوته‌های پراکنده در بیابان که یادآور انباشته شدن تدریجی هیزم دوزخ هستند. به همین دلیل حضرت امیرالمؤمنین(ع) در معرفی آن بزرگوار می‌فرماید: «طبیبٌ دوّارٌ بطبّه، قَدْ أحکَمَ مَرَاهِمَه، وَأحمی مَواسَمِه، بِضَعُ ذلِکَ حَیثُ الحاجَهُ إلیه، مِن قُلوبٍ عُمیٍ، و آذانٍ صُمّ، والسنّه بُکْمٍ، مُتَتَبّعٌ بِدَواءهِ مَوَاضِعَ الغَفْلَهِ وَ مَواطِنَ الْحَیْرَه.»۴۰پیامبر گرامی پزشکی درد شناس و شفا بخش بود که در پی بیماران خویش می‌رفت. آنان را شناسایی می‌کرد و متناسب با دردهای آنان به درمان می‌پرداخت. هم مرهم مهربانی و ملاطفت و مدارا به همراه داشت و هم تیغ و درفش برنده و سوزنده برای جراحی را آماده داشت و به جا و در فرصت مناسب هر یک را به کار می‌برد. اگر بیماری با نرمی و ملاطفت درمان می‌شد از همان فرصت استفاده می‌کرد و آن جا که مرهم مدارا کارگر نمی‌افتاد به جراحی می‌پرداخت و بیمارانش را به طوفان حوادث نمی‌سپرد. شمشیر را جایی می‌زد که مردم را بیدار کند، اخلاق را در جایی به کار می‌برد که سبب آگاهی و بیداری می‌شود. دل کوری بینا شود و یا گوش کری شنوا گردد، چشم کوری باز و یا زبان گنگی گویا گردد.۴۱این توصیف بدان معنا است که آن حضرت تمامی فرصت‌ها و امکانات را در خدمت هدایت گمراهان و آموزش جاهلان قرار می‌داد و ازتمامی شرایط برای روشن‌گری بهره می‌برد.
  4. پرهیز از ابزارهای باطل؛ مرحوم علامه طباطبایی(قدس سره) به این نکته اشاره می‌نماید که: پیامبر خدا نمی‌توانست برای تبلیغ حق از هر وسیله‌ای بهره برد و این سخن که: أهمیه الغایه تبیح المقدمه ولو کانت مخطوره؛ هدف هرگونه وسیله‌ای را توجیه می‌کند، سخن سیاست‌مداران است نه پیامبران؛ زیرا هدف زاییده مقدمه و وسیله است، و ممکن نیست که مقدمه باطل و بیمار، نتیجه‌ای حق و سالم داشته باشد.۴۲در این جا به چند نمونه از برخوردهای رسول گرامی با این‌گونه ابزارها اشاره می‌کنیم:

الف. مشرکان نزد ابوطالب آمده و به واسطه او به رسول خدا(ص) پیشنهاد دادند که اگر از دعوت خویش منصرف شود، تمامی خواسته‌هایش را برآورده می‌سازند. پیامبر خدا(ص) در پاسخ فرمود: «یا عمّ والله لو وضعوا الشّمس فی یمینی والقمر فی یساری علی أن أترک هذا الأمر حتی یظهره الله أو أهلک فیه ما ترکته؛۴۳ عموجان؛ اگر خورشید را در دست راست و ماه را در دست چپم بگذارند که من از دعوت خویش منصرف شوم، نخواهم پذیرفت؛ مگر این که این دعوت عالم‌گیر شود، یا در این راه بمیرم». او در پی بیداری مردم و نجات و رهایی آنان بود و نمی‌توانست در پی هدفی دیگر باشد.

ب. قبیله ثقیف، اسلام خویش را مشروط نمودند به این که: نماز نخوانند و بت بزرگشان ـ لات ـ را سه سال عبادت کنند و بت‌ها را با دست خود نشکنند. پیامبر خدا(ص) با صراحت فرمود: دین بی نماز ارزش ندارد، بت بزرگ و دیگر بت‌ها نیز یک جا نابود می‌شوند و تنها شرط سوم را پذیرفت.۴۴

ج. آن روز که فرزندش ابراهیم وفات یافت، خورشید نیزگرفت، عده‌ای این دو حادثه را به هم ارتباط دادند و در پی جعل فضیلتی برای پیامبر(ص) برآمدند. خبر که به گوش آن حضرت رسید؛ بی‌درنگ مردم را به سوی مسجد دعوت نمود و در میان اجتماع فرمود: گردش خورشید و ماه به امر خدا و براساس قاعده خاص خویش است، نه به مرگ کسی می‌گیرد و نه به زندگی کسی می‌چرخد.۴۵ او نمی‌توانست با شایعه پراکنی و دروغ و عوام فریبی و جنجال آفرینی تبلیغاتی و بزرگ نمایی و کوچک نمایی غیر واقعی و تحریف حقایق به تبلیغ رسالت خویش بپردازد.

د. رسول خدا(ص) به تبعیت از قرآن کریم می‌فرمود: «نحن معاشرالانبیاء والأمناء والأتقیاء براء من التّکلّف.»۴۶ تکلف هم به معنای تصنّع و تظاهر و قلب حقایق و واقعیت‌ها و فضاسازی‌های دروغین است، و هم به معنای ایجاد زحمت و مشقت و تکلیف برای دیگران می‌باشد. حضرت امیرالمؤمنین(ع) می‌فرماید: «شرّ الاخوان من تکلّف له؛۴۷ بدترین دوستان کسانی هستند که تلاش می‌کنند با شخصیت پردازی‌های دروغین از خود، دیگران را در رعایت احترام به خویش دچار زحمت نمایند.»

  1. بهره‌گیری از ابزارهای مؤثر؛ در این بخش نیز به چند نمونه از احادیث نقل شده، می‌پردازیم:

الف. ابن عباس می‌گوید: «کان رسول الله(ص) إذا حدّث الحدیث أو سئل عن الأمر کرّره ثلاثاً لیفهم و یفهم عنه؛۴۸ هرگاه رسول خدا سخن می‌گفت و یا پرسشی را پاسخ می‌داد، سه بار تکرار می‌کرد تا به مخاطب خویش بفهماند و او بفهمد». و باز نقل شده است: رسول خدا همانند برخی از شما جملات را پشت سرهم نمی‌چید، بلکه جمله جمله و با فاصله می‌فرمود تا هر شنونده‌ای آن را دریابد.۴۹

ج. و باز نوشته‌اند: «و کان أخفّ النّاس صلاه فی تمام و کان أقصر الناس خطبه و أقلّهم هذراً؛۵۰ نمازش در عین کامل بودن از همه نمازها سبک‌تر و خطبه ـ نماز جمعه‌اش – از همه خطبه‌ها کوتاه‌تر و از بیهوده‌گویی بر کنار بود». پندهای خویش را در روز جمعه طول نمی‌داد و تنها به چند جمله کوتاه اکتفا می‌نمود.۵۱ و هنگامی که شخصی را برای تبلیغ می‌فرستاد، توصیه می‌نمود: «أقصر الخطبه وأقلّ الکلام؛۵۲ خطبه‌ها را کوتاه و سخن را کم کن.»

د. و باز نقل شده است که آن حضرت می‌فرمود: «إنّی لأتخولکم بالموعظه تخوّلاً؛ مخافه السأمه علیکم؛۵۳ من معارف الهی و پند و اندرزها را اندک اندک و به تدریج به شما می‌سپارم تا مبادا احساس ملال و خستگی کنید.»

ه . و در حدیثی دیگر راوی از حضرت امام حسن عسکری(ع) می‌پرسد: «هل کان رسول الله(ص) یناظر الیهود والمشرکین إذا عاتبوه و یحاجهم ـ إذا حاجّوهم ـ ؟ قال: بلی مراراً کثیره منها ما حکی الله…؛۵۴ آیا رسول خدا با یهودیان و مشرکان مناظره و بحث می‌کرد؟ فرمود: بلی بارها با آنان بحث کرده و در قرآن نمونه‌هایی از آن‌ها آمده است.»

و. و نیز پیامبر گرامی(ص) فرمود: «اوصیکم بالشّبان خیراً ـ ثلاثاً ـ فانّهم ارقّ افئده. ألا و إنّ الله ارسلنی شاهداً ومبشراً و نذیراً فخالصنی الشبان وخالفنی الشیوخ؛۵۵ به شما توصیه می‌کنم نیک رفتاری با جوانان را ـ این کلمه را سه بار تکرار کردند ـ ؛ زیرا آنان رقیق القلب‌ترند. خداوند مرا در مقام گواه و بشارت‌گر و هشدار دهنده فرستاد، جوانان با من صادقانه ـ خالصانه ـ برخورد نمودند و پیران بنای مخالفت نهادند.»

پی‌نوشت:

  1. علامه طباطبایی(قدس سره)، سنن النبی(ص)، ص ۴۶ ـ ۴۳.
  2. گروهی از نویسندگان پژوهشکده باقر العلوم(ع)، سنن الرسول الاعظم(ص)، ص ۴۹۲.
  3. التبلیغ فی الکتاب والسنه، ص ۱۶۱، ح ۳۳۳ و ۳۳۴.
  4. التّوبه (۹): ۱۲۸.
  5. سنن الرسول الاعظم(ص)، ص ۸۵۹ ، ح ۲۶۸۴.
  6. آل عمران (۳): ۱۵۹.
  7. الحجر (۱۵): ۸۵.
  8. محمد محمدی ری شهری، التبلیغ فی الکتاب والسنه، ص ۱۳۰.
  9. بحارالانوار، ج ۱۸، ص ۱۰۴.
  10. سنن الرسول الاعظم(ص)، ص ۴۷۴، ح ۱۴۴۶.
  11. سنن الرسول الاعظم(ص)، ص ۴۸۰، ح ۱۴۶۶.
  12. همان، ص ۴۸۷، ح ۱۴۸۶.
  13. سنن النبی(ص)، ص ۷۴ و ۷۵.
  14. القلم (۶۸): ۴.
  15. سنن النبی(ص)، ص ۶۲.
  16. سنن الرسول الاعظم(ص)، ص ۲۴۵ ـ ۲۴۳.
  17. سنن الرسول الاعظم(ص)، ص ۴۸۱، ح ۱۴۶۷.
  18. همان، ص ۴۹۴، ح ۱۵۰۸.
  19. همان، ص ۴۷۳، ح ۱۴۴۲.
  20. همان، ص ۸۵۸ ، ح ۲۶۸۳.
  21. الشعرا (۲۶): ۲۱۴ و ۲۱۵.
  22. الکهف (۱۸): ۱۱۰.
  23. سنن الرسول الاعظم(ص)، ص ۱۸۲، ح ۴۵۱.
  24. سنن النبی(ص)، ص ۷۲ و ۷۳.
  25. ابراهیم (۱۴): ۴.
  26. اصول کافی، ج ۱، ص ۲۳، ح ۱۵.
  27. سنن النبی(ص)، ص ۶۱.
  28. همان، ص ۷۱.
  29. الشّوری (۴۲): ۱۵.
  30. سنن النبی(ص)، ص ۴۵.
  31. همان.
  32. المدثّر (۷۴): ۱ و ۲.
  33. سنن الرسول الاعظم(ص)، ص ۲۲۶، ح ۵۸۸ و ص ۲۲۰، ح ۵۶۷.
  34. همان، ص ۲۴۰ و ۲۴۱، ح ۶۲۹ ـ ۶۲۷.
  35. نهج البلاغه، خطبه ۱۶۰.
  36. سنن الرسول الاعظم(ص)، ص ۴۷۹، ح ۱۴۶۴ ـ ۱۴۶۲.
  37. سنن الرسول الاعظم(ص)، ص ۴۸۵، ح ۱۴۷۹.
  38. سنن النبی(ص)، ص ۴۲.
  39. سنن الرسول الاعظم(ص)، ص ۳۰۳ و ۳۰۴، ح ۷۹۶ و ۸۰۱.
  40. نهج البلاغه، خطبه ۱۰۷.
  41. ترجمه با استفاده از توضیح شهید مطهری در مجموعه آثار، ج ۱۶، ص ۱۰۸.
  42. تفسیر المیزان، ج ۴، ص ۱۵۵.
  43. التبلیغ فی الکتاب والسنه، ص ۱۲۶، ح ۲۲۳.
  44. سیره ابن هشام، ج ۴، ص ۱۸۴.
  45. بحارالانوار، ج ۲۲، ص ۱۵۵.
  46. سنن النبی(ص)، ص ۶۳.
  47. نهج البلاغه، حکمت ۴۷۹.
  48. همان، ص ۸۵۹ ، ح ۲۶۸۵.
  49. التبلیغ فی الکتاب والسنه، ص ۱۶۱، ح ۳۲۶.
  50. سنن النبی(ص)، ص ۴۵.
  51. التبلیغ، ص ۱۷۶، ح ۳۸۱.
  52. همان، ح ۳۷۹.
  53. بحارالانوار، ج ۷۰، ص ۲۰ ضمن حدیث ۱۷.
  54. طبرسی، احتجاج، ج ۱، ص ۴۷.
  55. تفسیر روح البیان، ج ۷، ص ۵۷ ، ذیل آیه ۵۴ روم.

 

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.