ساده زیستی پیامبر صلی الله علیه وآله
منبع: پؤوهشکده باقرالعلوم(علیهالسلام)
مقدمه
«الگو» در لغت نامه دهخدا چنین معنا شده است: «روبر، مدل، سرمشق، مقتدی، اسوه، قدوه، مثال، نمونه».۱ و مفردات راغب «اسوه» را، به حالتی که انسان از غیرش متابعت میکند، معنا کرده و میگوید: این متابعت، میتواند نیکو باشد یا زشت، مفید باشد یا مضر.»۲
میتوان گفت بخش زیادی از چیزهائی را که انسان فرامیگیرد از طریق الگو برداری و مشاهده رفتار دیگران است؛ مخصوصاً الگو برداری از افرادی که به نحوی در جامعه، از نوعی برجستگی برخوردار هستند؛ البته این الگو پذیری، هم میتواند مثبت باشد و هم منفی.
شیوههای عملی، به دلیل وضوح و کارآمدی، نیاز به تفسیر و تأویلهای متفاوت ندارند و لذا مورد توجه میباشند. در این راستا توصیه بزرگان و پیشوایان دین ما بر این است که مردم را نه با زبان که با رفتار به نیکیها دعوت کنید؛ چرا که تأثیر بیشتری خواهد داشت.
خدای دانا و حکیم از نخستین روزهای آفرینش انسان، او را نیازمند به الگو و اسوه قرار داد. در قرآن کریم نیز برخی مردان و زنان را همانند حضرت رسول اعظم (ص) و حضرت ابراهیم (ع) و بانوانی چون مریم و آسیه را به عنوان انسانهای نمونه تمجید میکند و آنها را برای الگو برداری به ما معرفی میکند. خداوند در سوره مبارکه انعام پس از معرفی برخی از پیامبران، میفرماید: «أُولَئِکَ الَّذِینَ هَدَى اللَّهُ فَبِهُدَاهُمُ اقْتَدِهْ»؛ آنها کسانی هستند که خداوند هدایتشان کرده؛ پس به هدایت آنان اقتدا کن.۳
خدای تبارک و تعالی در قرآن، به پیروی از عمل و سیرۀ رسول خدا امر فرموده است و آن بزرگوار را با تأکیدات فراوان، به عنوان الگو و اسوه و میزان برای عمل مسلمانان -البته با رعایت شرطی که در آیه به آن اشاره شده- قرار داده است. «لَقَدْ کَانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَهٌ حَسَنَهٌ لِمَنْ کَانَ یرْجُو اللَّهَ وَالْیوْمَ الْآخِرَ وَذَکَرَ اللَّهَ کَثِیرًا»؛ مسلماً برای آنها که امید به رحمت خدا و روز رستاخیز دارند و خدا را بسیار یاد میکنند، رسول خدا سرمشق نیکویی بود.۴
حال خلأ این الگو در جهان امروز، بیشتر از هر زمان دیگری احساس میشود و ما در این نوشتار برآنیم که ابعاد مختلف ساده زیستی در سیرۀ پیامبراکرم (صَ) را بازگو کنیم؛ تا انشاءالله راه و رسم زندگی را بر اساس سیره او تنظیم کنیم.
تعاریف
الف: ساده زیستی یا زهد:
در لغت: زهد ورزیدن نسبت به یک چیز به مفهوم اعراض از آن شیء و به مقدار اندکی از آن رضایت دادن است.۵
در اصطلاح علم اخلاق: دل کندن از دنیا و اکتفا کردن به قدر ضرورت از برای حفظ بدن، پس زهد به معنای ضایع کردن مال، حرام کردن حلال بر خود و از کسب و کار دست کشیدن نیست، آنگونه که بعضیها انگاشتهاند.۶ زهد به این معنی است که انسان به دنیا علاقه و دلبستگى نداشته باشد و اندامهاى خود را از آن نگه دارد مگر به قدر ضرورت و براى حفظ بدن. به عبارت دیگر، زهد عبارت است از رو گرداندن از متاع دنیا و خوشىهاى آن از اموال و منصبها و دیگر چیزهائى که با مرگ زوال مىپذیرد. و به بیان دیگر، زهد؛ یعنى پشت کردن به دنیا و رو آوردن به آخرت یا از غیر خدا گسستن و به خدا پیوستن، که این بالاترین درجه زهد است.۷
ملا محمد مهدی نراقی در مدح زهد مینویسید: زهد، یکى از منازل و مراحل دین و بالاترین مقامات سالکان است. «وَلَا تَمُدَّنَّ عَینَیکَ إِلَى مَا مَتَّعْنَا بِهِ أَزْوَاجًا مِنْهُمْ زَهْرَهَ الْحَیاهِ الدُّنْیا لِنَفْتِنَهُمْ فِیهِ وَرِزْقُ رَبِّکَ خَیرٌ وَأَبْقَى»؛ و هرگز چشمان خود را به نعمتهای مادی که به گروههایی از آنان دادهایم، میفکن! اینها شکوفههای زندگی دنیاست؛ تا آنان را در آن بیازماییم و روزی پروردگارت بهتر و پایدارتر است.۸
رسول خدا (ص) فرمودند: «مَن أصبحَ وهَمُّه الدُّنیا شتَّتَ اللهُ علیه أمرَه وفرَّق علیه ضَیْعَتَه وجعل فقرَه بین عینَیه وَلَم یَأتِه مِنَ الدُّنیا إلا ما کُتِبَ له، وَمَن أصبَحَ وَهمُّه الآخرهُ جَمَع اللهُ لَه هَمَّهُ وَحَفظ عَلَیه ضَیْعَتَه وَجَعلَ غناه فی قلبِه وأتَتْه الدُّنیا وهی راغمهٌ»؛ «هرکه بامداد کند و فکر و همتش دنیا باشد، خداوند کارش را پریشان سازد و شغل و پیشه او را پراکنده کند و فقرش را پیش چشمش نهد و به جز آنچه خداوند از دنیا براى او مقرر کرده به او نرسد. و هرکه بامداد کند و اندیشه و همت او آخرت باشد، خداوند فکر و همتش را جمع کند و پیشه و شغلش را حفظ نماید و بى نیازى و توانگرى را در دلش نهد و دنیا خوار و ذلیل نزد او آید.»۹
از امام صادق (ع) نقل شده است: سه زن نزد پیامبراکرم (ص) آمدند، یکی گفت: شوهرش گوشت نمیخورد، دیگری گفت: شوهرش عطر استفاده نمیکند و سومی گفت: شوهرش از انجام وظایف زناشویی سر باز میزند. پیامبر (ص)ِ در حالی که ردایش بر زمین کشیده میشد به مسجد رفت و بعد از حمد و ثنای الهی، فرمود: چه شده که عدهای از اصحاب من گوشت و عطر استفاده نمیکنند و از وظایف زناشوئی سرباز میزنند؟! بدانید من گوشت میخورم، از بوی خوش استفاده میکنم و وظیفۀ زناشوییام را انجام میدهم. هرکه از راه و روش من رو برگرداند از من نیست.۱۰
ب- سیره:
سیره بر وزن فعله از سیر مشتق شده است و در کتب لغت برای سیره پنج معنی ذکر کردهاند:
از آنجا که معنای دوم و سوم با یکدیگر تفاوتی ندارند، میتوانیم بگوئیم که سیر در لغت به چهار معنی به کار میرود.
سیره به معنای راه و روش عام است و میتوان آن را به هر فردی نسبت داد؛ مثلاً میتوان گفت: سیره امام خمینی(ره) یا سیره شیخ طوسی (ره). اما سیره به معنای حالت و چگونگی رفتار، در واقع روشی هست که شخص آن را برای مقاصد خود به کار میبرد که گاهی عقلی است؛ همانند: فیلسوف که برای اثبات مدعایش استفاده میکند و یا عارف و… . حضرت رسول اکرم (ص) نیز برای مقاصد خود سبک و سیره خود را دارد؛ پس در واقع سیره پیامبر، یعنی متدی که پیامبر در عمل و روش برای مقاصد خودش به کار میبرد.۱۶
ابعاد ساده زیستی در سیره پیامبر (ص)
الف: بعد فردی:
- خوردن و آشامیدن پیامبر(ص):
حضرت علی (ع) در این باره میفرماید: «أَهْضَمُ أَهْلِ الدُّنْیَا کَشْحاً، وَأَخْمَصُهُمْ مِنَ الدُّنْیَا بَطْناً …وَلَقَدْ کَانَ (صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ) یَأْکُلُ عَلَی الْأَرْضِ، وَیَجْلِسُ جِلْسَهَ الْعَبْدِ»؛ دو پهلویش از تمام مردم فرورفتهتر و شکمش از همه خالیتر بود… همانا پیامبر (که درود خدا بر او باد) بر روی زمین مینشست و غذا میخورد و چون برده، ساده مینشست.۱۷
«قَالَ حُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ (عَلَیْهِ السَّلاَمُ) فِی أَسْئِلَهِ اَلْیَهُودِیِّ اَلشَّامِیِّ عَنْ أَمِیرِ اَلْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ قَالَ لَهُ الْیَهُودِیُّ فَإِنَّ عِیسَى(عَلَیْهِ السَّلاَمُ) یَزْعُمُونَ أَنَّهُ کَانَ زَاهِداً؟ قَالَ لَهُ عَلِیٌّ(عَلَیْهِ السَّلاَمُ) لَقَدْ کَانَ کَذَلِکَ وَ مُحَمَّدٌ(صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ) أَزْهَدُ الْأَنْبِیَاءِ(عَلَیْهِم السَّلاَمُ)،…مَا رُفِعَتْ لَهُ مَائِدَهٌ قَطُّ وَ عَلَیْهَا طَعَامٌ وَ لَا أَکَلَ خُبْزَ بُرٍّ قَطُّ وَ لَا شَبِعَ مِنْ خُبْزِ شَعِیرٍ ثَلَاثَ لَیَالٍ مُتَوَالِیَاتٍ قَطُّ.»؛ مردی یهودی از اهالی شام به علی (علیه السلام) گفت: مردم حضرت عیسی (علیه السلام) را زاهد میپندارند. حضرت فرمود: چنین است ولی محمد(صلیالله علیه وآله) از تمامی پیامبران زاهدتر بود. هیچ گاه سفرۀ غذایی برای او نگستردند که در آن غذایی باقی بماند و هرگز از نان گندم نخورد و هرگز سه شب پشت سر هم از نان جو سیر نخورد.۱۸
امام صادق (علیه السلام) میفرماید: «مَا أَکَلَ رَسُولُ اَللَّهِ (صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ) مُتَّکِئاً مُنْذُ بَعَثَهُ اَللَّهُ حَتَّى قُبِضَه وَ کَانَ یَأْکُلُ أَکْلَهَ اَلْعَبْدِ، وَ یَجْلِسُ جِلْسَهَ اَلْعَبْدِ قُلْتُ وَ لِمَ ذَلِکَ قَالَ تَوَاضُعاً لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ»؛ رسول خدا (صلی الله علیه وآله) از هنگامی که خدا او را به پیامبری برانگیخت تا لحظه مرگ، هرگز در حال تکیه دادن غذا نخورد و مانند بردگان غذا میخورد و مانند بردگان مینشست. [راوی میگوید،] گفتم: برای چه؟ فرمود: برای فروتنی در برابر خداوند بزرگ.۱۹
در بحار الانوار در مورد آداب غذا خوردن پیامبر آمده است: «مِنْ کِتَابِ مَوَالِیدِ الصَّادِقِینَ: کَانَ رَسُولُ اللَّهِ (ص) یَأْکُلُ کُلَّ الْأَصْنَافِ مِنَ الطَّعَامِ وَ کَانَ یَأْکُلُ مَا أَحَلَّ اللَّهُ لَهُ مَعَ أَهْلِهِ وَ خَدَمِهِ إِذَا أَکَلُوا وَ مَعَ مَنْ یَدْعُوهُ مِنَ الْمُسْلِمِینَ عَلَى الْأَرْضِ وَ عَلَى مَا أَکَلُوا عَلَیْهِ وَ مِمَّا أَکَلُوا إِلَّا أَنْ یَنْزِلَ بِهِ ضَیْفٌ فَیَأْکُلَ مَعَ ضَیْفِهِ وَ کَانَ أَحَبُّ الطَّعَامِ إِلَیْهِ مَا کَانَ عَلَى ضَفَفٍ.»۲۰
«مَا أَکَلَ رَسُولُ اَللَّهِ (صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ) خُبْزَ بُرٍّ قَطُّ وَ لاَ شَبِعَ مِنْ خُبْزِ شَعِیرٍ قَطُّ. وَ لا أَکَلَ عَلَى خِوَانٍ حَتَّى مَاتَ»؛ آن حضرت، نان جو الک نشده میخورد و هرگز از نان گندم نخورد و از نان جو هیچ گاه سیر نخورد و تا از دنیا رفت بر سفره رنگارنگ ننشست.۲۱
و همچنین آمده است: «وَ مَا ذَمَّ رَسُولُ اللَّهِ (صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ) طَعَاماً قَطُّ کَانَ إِذَا أَعْجَبَهُ أَکَلَهُ وَ إِذَا کَرِهَهُ تَرَکَهُ وَ کَانَ (صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ) مَا عَافَ مِنْ شَیْ ءٍ فَإِنَّهُ لَا یُحَرِّمُهُ عَلَى غَیْرِهِ وَ لَا یُبْغِضُهُ إِلَیْهِ وَ کَانَ (صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ) یَلْحَسُ الصَّحْفَهَ»؛ هیچ غذایى را بد نمىشمرد، اگر میل داشت، تناول مىکرد و اگر به طعامى تمایل نداشت، ترک مىکرد و اگر خود نمىخواست به دیگرى بدگویى نمىفرمود و ظرف غذا را مىلیسید و مىگفت: پایان غذا پر برکتتر است.
عایشه میگوید: «ما شَبِعَ رسولُ اللّهِ (صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ) ثَلاثهَ أیّامٍ مُتَوالیهٍ حتّى فارَقَ الدُّنیا. ولَو شاءَ لَشَبِعَ، ولکنَّهُ کانَ یُؤْثِرُ على نَفْسِهِ»؛ پیامبر خدا (صلی الله علیه وآله)، تا زمانی که از دنیا رفت، هرگز سه روز پیاپی، غذای سیر نخورد؛ البته اگر میخواست، میتوانست سیر بخورد، اما دیگران را بر خود مقدم میداشت.»۲۲
و در مجموعه ورّام آمده است: «مَا اجْتَمَعَ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ (صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ) إِدَامَانِ إِلَّا أَکَلَ أَحَدَهُمَا وَ تَصَدَّقَ بِالْآخَرِ»؛ «هرگز نزد رسول خدا(صلی الله علیه وآله)، دو جور غذا جمع نمیشد؛ مگر آن که یکی را میخورد و دیگری را صدقه میداد.»۲۳
- لباس پوشیدن پیامبر(صلی الله علیه وآله)
عن الغزالی فی الاحیاء: «کان یلبس من الثیاب ماجد، من ازار او رداء او قمیص او جبّه او غیر ذلک. و کان له کساء ملبّه یلبسه و یقول: انّما انا عبد البس کما یلبس کتفیه»؛ «پیامبراکرم صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ، هر لباسی را که مییافت؛ مانند: روپوش، پیراهن، عبا و امثال این ها میپوشید. عبای کهنه و وصله داری داشت که آن را میپوشید و میفرمود: من بنده هستم و مانند بندگان لباس میپوشم.»۲۴
«فی وصیه النبی لأبی ذر الی ان قال: یا اباذر! انّی البس الغلیظ و اجلس علیالارض.»۲۵؛ «رسول خدا (صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ)، در پندهایش به ابوذر فرمود: ای ابوذر! من لباس خشن میپوشم و روی زمین مینشینم.
«و فی المناقب: لا یلبس ثوبین، یلبس برداً حبره یمنیّه و شمله حبه صوف، والغلیظ من القطن و الکتان و کان اذا لبس جدیداً اعطی خلق ثیابه مسکیناً»؛ ایشان دو لباس روی هم نمیپوشید، گاهی برد راه راه یمانی و گاهی عبایی پشمی و گاهی لباسی کلفت از پنبه و کتان میپوشید و هرگاه لباس جدیدی میپوشید، لباس قبلی را به فقیری میداد.۲۶
- بستر پیامبر(صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ)
عن الغزالی فی الاحیاء: «و کان له فراش من أدم حشره لیف، طوله ذراعان او نحوه و عرضه ذراع و شبر او نحوه و کانت له عبائه تفرش له حیثما تنقّل، نثنّی طاقین تحته و کان ینام فی الحصیر لیس تحته شیء غیره»؛ بستر ایشان پوستی بود که با لیف خرما پر شده بود و طول آن حدود دو زراع و عرض آن حدود یک ذراع و یک وجب بود. عبایی داشت که هرگاه جایی میرفت آن را تا کرده و زیرش میانداخت. گاهی روی حصیر میخوابید، بدون آنکه چیزی زیرش بیندازد.۲۷
«کان فراش رسول الله (صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ) عبائه و کانت مرفقته أدم، حشوها لیف»؛ عبای رسول خدا (صلی الله واله)، بستر خوابش نیز بود و بالش حضرت از پوست بود که با لیف خرما پر شده بود.۲۸
- مسکن پیامبر(صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ)
عن ابن مهد فی کتاب التحصین: «مرسلاً، قال: توفّی رسول الله و ما وضع لبنه علی لبنه»؛رسول خدا از دنیا رفت در حالی که خشتی روی خشتی ننهاد.»۲۹
علی (علیه السلام) می فرماید: «یَکُونُ السِّتْرُ عَلَى بَابِ بَیْتِهِ فَتَکُونُ فِیهِ التَّصَاوِیرُ فَیَقُولُ یَا فُلَانَهُ لِإِحْدَى أَزْوَاجِهِ غَیِّبِیهِ عَنِّی فَإِنِّی إِذَا نَظَرْتُ إِلَیْهِ ذَکَرْتُ الدُّنْیَا وَ زَخَارِفَهَا…»؛ «روزی یکی از همسرانش، پردهای رنگارنگ و با نقش و نگار بردر خانه آویخت، پیامبر فرمود: این پرده را از من دور کن؛ زیرا چون به او مینگرم، یاد دنیا و زرق و برقش میافتم.»۳۰
- مرکب پیامبر(صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ)
علی (علیه السلام) میفرماید: «یرکب الحمار العاری و یردف خلفه»؛ بر الاغ بی پالان سوار میشد و کسی را نیز ترک خود سوار میکرد.۳۱
و فی المناقب: «و یردف خلفه عبده أو غیره و یرکب ما امکنه من فرس او بغله او حمار و یرکب الحمار بلا سرج و علیه الغدار»؛ غلامش یا دیگران را ترک خود سوار میکرد. هرچه برایش فراهم میشد از اسب گرفته تا استر و الاغ، سوار میشد و حتی الاغ بی پالانی که فقط افساری داشت را سوار میشد.»۳۲
- نشست و برخاست پیامبر(صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ)
«بالاسناد عن ابی العباس، قال: کان رسول الله (صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ) یجلس علی الارض و یاکل علی الارض و یعتقل الشاه»؛ رسول خدا (صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ)، شیوهاش اینگونه بود که روی زمین مینشست و روی زمین غذا میخورد و خود به گوسفند بند مینهاد.»۳۳
امام صادق (علیه السلام) میفرماید: «کان رسول الله اذا ادخل منزلاً قعد فی ادنی المجلس الیه حین تدخل»؛ رسول خدا (صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَآلِه)، شیوهاش این بود که هرگاه وارد خانهای میشد پائین مجلس (نزدیک در) مینشست.»۳۴
حضرت سید الشهدا (علیه السلام) فرمود: از پدرم پرسیدم طرز نشست و برخاست پیامبر صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ چگونه بود؟ فرمود: در نشست و برخاست، همواره یاد خدا بود و محل خاصی برای خود معین نکرده و به دیگران دستور میداد تا برای خود جایی معین ترتیب ندهند. هرگاه وارد مجلسی میشد هرکجا که محل خالی بود و یا در آخر مجلس مینشست و از همه حاضران تفقد مینمود و نظر خاصی نسبت به آنها اعمال نمیکرد؛ به همین مناسبت، همگی خود را نسبت به او نزدیک میدیدند.۳۵
- مسافرت (پیامبرصَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ)
در تاریکی شب، از دور صدای جوانی به گوش میرسید که استغاثه میکرد و کمک میطلبید و مادر جان، مادر جان میگفت. شتر ضعیف و لاغرش از قافله عقب مانده بود و از خستگی، روی زمین خوابیده بود. هر کار کرد شتر را حرکت دهد، نتوانست؛ ناچاراً بالا سر شتر ایستاده و ناله میکرد. رسول خدا(صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ)، که معمولاً بعد از همه و در دنبال قافله حرکت میکرد که اگر احیاناً ضعیف و ناتوانی از قافله جدا شده باشد تنها و بی مددکار نماند از دور صدای ناله جوان را شنید. همین که نزدیک رسید پرسید که هستی؟ جوان گفت: من جابرم، پیامبر فرمود: چرا معطل و سرگردانی؟ جوان گفت: یا رسول الله، شترم از راه مانده و نمیتواند بلند شود. پیامبر فرمود: همراهت عصا داری؟ جوان گفت: بلی. رسول اکرم (صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ) عصا را گرفت و به کمک آن عصا، شتر را حرکت داد و سپس او را خوابانید. بعد دستش را رکاب ساخت و به جابر گفت: سوار شو. جابر سوار شد و با هم راه افتادند. پیامبر در بین راه، دائماً جابر را مورد ملاطفت قرار میداد. جابر شمرد و دید
ب: بعد خانوادگی:
- تربیت فرزند در چارچوب ساده زیستی
پیامبر (صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ) علاوه بر خود، ساده زیستی را در فرزندان خود نهادینه کرده بود. سلمان میگوید: به منزل حضرت زهرا (علیهاالسلام) رفتم، دیدم دختر پیامبر (صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ) چادری وصله دار بر سر دارد. به ایشان گفتم: دختران پادشاهان بر تختهای طلا مینشینند و لباسهای زربافت میپوشند؛ ولی وضعیت شما دختر رسول خدا (صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ)، اینگونه است که نه چادر گران قیمت دارید و نه چادر خوب؟ حضرت زهرا (علیهاالسلام) پاسخ دادند: ای سلمان! خداوند این نعمتها را در قیامت برای ما ذخیره کرده است.۳۷
تذکر: هرکس زاهدانه در دنیا زندگی کند، در قیامت از نعمتهای الهی بهرهمند میشود.
- مهریه دختر پیامبر(صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ)
جبرئیل بر پیامبر اکرم (صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ) نازل شد و عرض کرد: یا رسول الله، خدایت امر فرموده که فاطمه (علیهاالسلام) را با پانصد درهم به علی تزویج کنی».۳۸ «وَقَدْ زَوَّجْهُ عَلَى أَرْبَعِمِائَهِ مِثْقَالِ فِضَّهٍ»۳۹؛ مهریه دختر پیامبر(صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ) چهارصد مثقال نقره بود. چهارصد مثقال نقره مساوی است با ۵۰۰ درهم.
- جهیزیه دختر پیامبر(صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ)
حضرت علی (علیه السلام) به امر پیامبر(صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ)، زرهش را به قیمت ۴۰۰ یا ۴۸۰ درهم فروخت و پول آن را خدمت پیامبر(صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ) آورد. رسول خدا، پولها را به بلال داد و فرمود: عطریات بخر و بقیه را به چند نفر از اصحاب داد که از بازار، جهیزیه خریداری کنند و آنها این وسایل را خریدند:
روسری(یک عدد)؛
لنگ(دو عدد)؛
رو انداز مشکی(یک عدد)؛
چادر پشمی(یک طاقه)؛
بالش(چهار عدد)؛
حصیر(یک تخته)؛
کاسه چوبی(یک عدد)؛
کوزه گلی(یک عدد)؛
مشک آب(یک عدد)؛
تنگ آبخوری(یک عدد)؛
تختواب چوبی(یک عدد)؛
طشت رختشویی(یک عدد)؛
آفتابه(یک عدد)؛
دستاس(آرد چی).
این تمام جهیزیه خانه فاطمه زهرا (علیهاالسلام) بود.۴۰ جهیزیهای که بیشتر آن ظروف گلی و سفالی، فرش و بستر آن از پوست و پشم بود؛ به گونهای که وقتی پیامبر(صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ) چشمان مبارکش به آنها افتاد، فرمود: بارالها! این ازدواج را بر این خانواده که بیشتر ظروفشان گلین و سفالی است مبارک فرما.۴۱
- داماد پیامبر(صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ)
پیامبر(صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ) به حضرت علی (علیه السلام) فرمود: چه داری؟ عرض کرد: یک شتر، یک شمشیر و یک زره دارم. حضرت فرمود: شتر و شمشیرت برای کار و زندگی و دینت لازم است، زره را بیاور. علی (علیه السلام) زرهش را آورد. پیامبر(صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ) فرمود: زره را بفروش. حضرت زره را به ۴۰۰ یا ۴۸۰ درهم فروخت و پول آن را خدمت پیامبر(صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ) آورد.۴۲
امیرالمؤمنین (علیه السلام) میفرماید: وقتی با حضرت فاطمه ازدواج نمودم، زیراندازی نداشتیم؛ ولی الآن اگر صدقه امروز من(وقفها) میان بنی هاشم تقسیم شود همه را کفایت خواهد کرد.۴۳
حضرت رسول(صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ) از دخترش فاطمه پرسید: همسرت را چگونه دیدی؟ فاطمه پاسخ داد: بابا، او بهترین همسر است؛ اما زنانی از قریش نزد من آمدند و گفتند: رسول خدا(صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ) تو را به همسری مردی فقیر در آورده است.۴۴
سلمان میگوید: یک روز پیامبر مشغول شستن دستهای خود بود که فاطمه با چشمانی گریان بر او وارد شد. پدرش پرسید: زهرا، عزیزم تو را چه شده که چنین گریانی؟ عرض کرد: از دست و زبان زنان عرب، جرأت بیرون رفتن نمیکنم. در حال عبور بودم که زنان قریش مرا دیدند و به کلماتی ناستوده تحقیر نمودند که چرا با مردی که فقیرترین جوانان است شوهر کردی. پسر عمم را نیز تحقیر و سرزنش میکردند.۴۵
- بی پیرایگی پیامبر(صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ) درخانه
و فی المناقب: «و کان صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ یخصف النعل و یرقع الثواب و یفتح الباب و یحلب الشاه و یعقل البعیر فیحلبها و یطحن مع الخادم إذا أعیی و یضع طهوره باللیل بیده و یخدم فی مهنه اهله و یقطع اللحم»؛ رسول خدا(صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ)، خودش کفشش را تعمیر میکرد و لباسش را وصله میزد، خود آن حضرت در خانه را بازمیکرد و گوسفندان را میدوشید و شتر را میبست تا شیرش را بدوشد و هرگاه کارگرش از آسیاب کردن خسته میشد، خود آسیاب میفرمود. شخصاً آب وضوی شبش را فراهم میکرد و در کارهای منزل کمک میکرد و خود گوشت را خرد میفرمود».۴۶
پیامبر(صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ) از اینکه چیزی از بازار بخرد و به منزل ببرد شرم نداشت، هزینههای بزرگ او اندک، طبع او بسیار بزرگ و معاشرت او نیکو بود.۴۷
ج: بعد اجتماعی:
- اجابت دعوت دیگران:
رسول الله(صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ) فرمودند:
«لَوْ أَنَّ مُؤْمِناً دَعَانِی إِلَى طَعَامِ ذِرَاعِ شَاهٍ لَأَجَبْتُهُ وَ کَانَ ذَلِکَ مِنَ اَلدِّینِ وَ لَوْ أَنَّ مُشْرِکاً أَوْ مُنَافِقاً دَعَانِی إِلَى طَعَامِ جَزُورٍ مَا أَجَبْتُهُ وَ کَانَ ذَلِکَ مِنَ اَلدِّینِ أَبَى اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لِی زَبْدَ اَلْمُشْرِکِینَ وَ اَلْمُنَافِقِینَ وَ طَعَامَهُمْ»؛ اگر مؤمنی، مرا برای خوردن پاچه گوسفندی هم دعوت کند، میپذیرم و این کار جزو دین است و اگر مشرک یا منافق، مرا به خوردن گوشت یک شتر کامل دعوت کند نمیپذیرم و این کار جزو دین است. خداوند هدیه و غذای مشرکان و منافقان را برای من نخواسته است».۴۸
بِالْإِسْنَادِ عَنْ أَبِی الْعَبَّاسِ قال: کَانَ رَسُولُ اللَّهِ یُجِیبُ دَعوَهَ المَملُوکِ عَلَی خُبزِ الشَّعِیرِ»؛ پیامبر(صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ) دعوت بردگان را در خوردن نان جو میپذیرفت».۴۹
و فی المناقب: «یُجِیبُ دَعْوَهَ اَلْحُرِّ وَ اَلْعَبْدِ وَ لَوْ عَلَى ذِرَاعٍ أَوْ کُرَاعٍ وَ یَقْبَلُ اَلْهَدِیَّهَ وَ لَوْ أَنَّهَا جُرْعَهُ لَبَنٍ وَ یَأْکُلُهَا وَ لاَ یَأْکُلُ اَلصَّدَقَهَ«؛ دعوت هر بنده و آزادی را میپذیرفت، حتی اگر غذا پاچه گوسفندی بود. هدیه را قبول میفرمود، حتی اگر جرعهای شیر بود و آن را مینوشید؛ اما غذای صدقه را نمیخورد».۵۰
- برخورد پیامبر(صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ) بادیگران
روزی یک عرب بیابانی خدمت پیامبر اکرم(صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ) آمد و حاجتی داشت. وقتی که جلو آمد، روی حساب آن چیزهایی که شنیده بود، ابهت پیامبر(صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ) او را گرفت و زبانش به لکنت افتاد.
پیامبر(صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ) ناراحت شدند و سؤال کردند: آیا از دیدن من زبانت به لکنت افتاد؟ سپس پیامبر او را در بغل گرفت و به طوری فشردند که بدنش، بدن پیامبر را لمس نماید. آن گاه فرمودند: آسان بگیر، از چه میترسی؟ من از جبابره نیستم. من پسر آن زنی هستم که با دست خودش از پستان گوسفند شیر میدوشید. من مثل برادر شما هستم.۵۱
- جلسات پیامبر(صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ)
«و فی المکارم: عن أنس قال: کُنّا إذا اتینا النبی (صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ) جلسنا حلقه»؛ انس میگوید: هرگاه نزد پیامبر(صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ) میرفتیم به صورت حلقهای مینشستیم.۵۲
«وَ فِی المَکارِم: عَن أبی ذَر قال: کانَ رَسولُ اللّهِ (صلی الله علیه و آله) یَجلِسُ بَینَ ظَهرانَی أصحابِهِ، فَیَجیءُ الغَریبُ فَلا یَدری أیُّهُم هُوَ، حَتّى یَسأَلَ . فَطَلَبنا إلى النَّبیّ (صلی الله علیه و آله) أن یَجعَلَ مَجلِسًا یَعرِفُهُ الغَریبُ إذا أتاهُ، فَبَنَینا لَهُ دُکّانًا مِن طینٍ، وَ کانَ یَجلِسُ عَلَیهِ، وَ نَجلس بِجانییه»؛ ابوذر میگوید: رسول خدا(صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ) طوری در بین اصحاب مینشست که وقتی شخص غریبی وارد مجلس میشد، نمیدانست چه کسی رسول خداست؛ تا اینکه سؤال میکرد. از این رو ما از ایشان درخواست کردیم برای آن که افراد تازه وارد ایشان را بشناسند، جایی خاص برای نشستن ایشان اختصاص دهیم؛ بنابراین سکویی گلی برایش ساختیم که ایشان روی آن مینشست و ما اطرافش».۵۳
- معاشرت پیامبر(صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ)
عَنِ الدَّیْلَمِیُّ فِی الْإِرْشَادِ: یُصَافِحُ الْغَنِیَّ وَ الْفَقِیرَ، وَ لَا یَنْزِعُ یَدَهُ مِنْ یَدِ أَحَدٍ حَتَّى یَنْزِعَهَا هُوَ. وَ لَا یُحَقِّرُ مَا دُعِیَ إِلَیْهِ وَ لَوْ إِلَى حَشَفِ التَّمْرِ»؛ با فقیر و غنی دست میداد و دستش را نمیکشید تا طرف مقابل دست خود را بکشد. هرچه به او تعارف میشد کوچک نمیشمرد، حتی اگر نامرغوبترین نوع خرما بود».۵۴
«فی المناقب: یجالس الفقراء و یواکل المساکین و یناولهم بیده لایرتفع علی عبیده و إمانه فی مأکل و لاملبس»؛ با فقرا همنشین بود و با بیچارگان غذا میخورد و با دست خود به آنها غذا میداد. هیچگاه در غذا خوردن یا لباس پوشیدن بر غلامان و کنیزانش برتری نجست».۵۵
- فرمانروایی و حکمرانی پیامبر(صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ)
عربی بیابانی وارد مدینه شد و یکسره به مسجد آمد تا از رسول خدا(صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ)، پولی بگیرد. هنگامی که وارد مسجد شد، رسول خدا(صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ) در میان انبوه اصحاب و یاران خود بود. عرب بیابانی، حاجت خویش را اظهار کرد و عطائی خواست. رسول اکرم(صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ) چیزی به او داد ولی او قانع نشد و آن را کم شمرد و سخن درشت و ناهمواری بر زبان آورد و نسبت به رسول خدا(صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ) جسارت کرد. اصحاب و یاران پیامبر، سخت در خشم شدند و چیزی نمانده بود که آزاری به او برسانند ولی رسول خدا(صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ) مانع شدند. رسول خدا(صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ)، اعرابی را با خود به خانه برد و مقداری دیگر به او کمک کرد. اعرابی از نزدیک مشاهده کرد که وضع رسول خدا(صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ) به وضع رؤسا و حکامی که تاکنون دیده بود، شباهت ندارد. اعرابی اظهار رضایت کرد و کلمه تشکر آمیزی بر زبان راند.۵۶
نتیجه گیری
متأسفانه در جهانِ امروز، زندگی مردم مبتنی است بر توجه افراطی به نیازهای فردی و خودبینی و خودپرستی، هرکس سعی میکند همه کس و همه چیز را تا میتواند در مسیر اهداف و مقاصد خود به خدمت گیرد و از طرف دیگر شعار مصرف بیشتر و متنوعتر برای لذات بیشتر به نهایت رسیده و مدام توسط رسانهها و جامعه تبلیغ میشود. به طوری که زندگی مردم، بر کار مداوم و در خدمت مصرف و اسراف و تجملگرائی مبتنی شده است؛ که نتیجه آن چیزی نیست جز بحرانهای فراوان اخلاقی و اجتماعی و اقتصادی و غیره. در این موقعیت است که انسان برای رهایی از این سردرگمی و زندگی افراطی و بی آرامشی، با تمام وجود نیاز به یک الگو را احساس میکند؛ تا او را در این زندگی یاری دهد. بهترین کسی که میتواند انسان را در این امر یاری کند، رسول خاتم(صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ) است که خداوند او را به عنوان الگو برای بشریت معرفی کرده است و جز او، کس دیگری نمیتواند گره از کار بشر باز کند؛ لذا برای رهایی از تمام دغدغهها، ضروری و لازم است که با تمام وجود از حضرت پیامبر(صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ) پیروی کنیم و او را سرمشق خود در تمام جوانب زندگی قرار دهیم.
منابع
- لغت نامه دهخدا، حرف الف.
- راغب اصفهانی: المفردات فی غریب القرآن.
- انعام، آیه۹۰.
- احزاب، آیه۲۱.
- راغب اصفهانی: مفردات الفاظ القرآن، ص ۳۸۴؛ ابن منظور: لسان العرب، ج ۳، ص ۱۹۶ و ۱۹۷.
- معراج السعاده، ۲۷۵.
- جامع السعادات، ج ۱، ص ۳۹۹.
- طه ۱۳۱
- جامع السعادات ج۱، ص ۴۰۰.
- اصول کافی، ج۵، ص ۴۹۶، حدیث۵.
- فیروز آبادی، مجدالدین محمد، القاموس المحیط ذیل مادۀ سیر.
- ابن منظور، لسان العرب، ذیل مادۀ سنن.
- همان.
- همان.
- المنجد ذیل سار یسیر.
- سیری در سیره نبوی، مرتضی مطهری، ص ۵۲.
- نهج البلاغه، ترجمه دشتی، خطبه ۱۶۰.
- احتجاج، ۱۱۵.
- سنن النبی، ۲۱۸.
- بحارالانوار، ج ۱۶، ص ۲۴۲.
- مکارم الاخلاق، ص۲۹.
- مجموعه ورّام، ۱۴۱.
- مجموعه ورّام، ۳۹.
- احیاء العلوم، ج۲، ص۳۷۲.
- مکارم الاخلاق، ۱۱۵.
- مناقب آل ابی طالب، ج۱، ص۱۴۷.
- احیاء العلوم الدین، ۳۷۷.
- مکارم الاخلاق، ۳۸ و امالی الصدوق،۳۷۷.
- درواه النوری فی المستدرک، ج ۳، ۴۶۶.
- بحارالانوار، ج ۱۶، ۲۸۶.
- مکارم الاخلاق، ۹.
- مناقب آل ابی طالب، ج ۱، ۱۴۷.
- امالی طوسی، ج۲، ۷.
- مشکاه الانوار، ۲۰۶؛ جامع الاحادیث الشیعه، ج ۱۶، ۳.
- عیون الاخبار، ج ۱، ۳۳۵.
- بحار الانوار، ج ۶، باب مکارم اخلاقه و سیره و سنته.
- نهج الحیاه، ۲۵۹.
- دلایل الامه، ابن جریر طبری، ۱۸.
- کشف الغمه، ۱۳۵.
- زندگانی حضرت فاطمه زهرا (س)، عمادزاده، ۳۰۵.
- فرهنگ فاطمیه.
- زندگانی حضرت فاطمه زهرا (س)، عماد زاده، ۳۰۵.
- سفینه البحار، ج ۲، ۵۵۸.
- امالی شیخ صدوق، ۲۶ و ۴۳۸؛ مناقب علی بن ابیطالب، ابن مغازلی شافعی، ج ۳، ۱۴۳.
- زندگان حضرت فاطمه زهرا (س)، عماد زاده، ۲۶۵.
- مناقب آل ابی طالب، ج ۱، ۱۴۷.
- ارشاد القلوب، ۵۵، باب ۲۲.
- وسائل الشیعه، ج ۱۶، ۴۲۶؛ الکافی، ج ۶، ۲۷۴.
- امالی شیخ طوسی، ج ۲، ۷.
- مناقب آل ابی طالب، ج ۱، ۱۴۷.
- حکایتها و هدایتها، استاد شهید مطهری.
- مکارم الاخلاق، ۲۲.
- مکارم الاخلاق، ۱۶.
- ارشاد القلوب، ۱۱۵.
- المناقب آل ابی طالب، ج ۱، ۱۴۷.
- مجموعۀ آثار، ج ۱۸، ۲۰۹.